ماهان شبکه ایرانیان

آزادی تفکر

در نوشتار پیشین ، یادآور شدیم که دراصول اساسی اسلام که به اصول عقائد معروفند، آزادی اندیشه و تفکر سنگ اول و نقشی اساسی را بر عهده دارد وانسان بدون آن به دریافت روشن حقائق دست نیابد

قسمت سوم

تفکر در فروع

در نوشتار پیشین ، یادآور شدیم که دراصول اساسی اسلام که به اصول عقائد معروفند، آزادی اندیشه و تفکر سنگ اول و نقشی اساسی را بر عهده دارد وانسان بدون آن به دریافت روشن حقائق دست نیابد. در پرتو تفکر واندیشیدن در معیارهای بنیادین واصالتهاست که حق از باطل تمیز یافته و راه از بیراهه روشن گردد. هم در مرحله ثبوت و دریافت حقائق و هم در مرحله تداوم و دل نهادن بر آن ،اندیشیدن ،ابزار مهم شناخت و تداوم بر آن ،اندیشیدن ،ابزار مهم شناخت و تداوم بر آن تلقی می گردد، کسانی که به گونه ای اندیشه انسان را محدود ساخته و مانع بر سر راه اوایجاد کرده اند، در حقیقت مهمترین ارزشهای انسان را نادیده گرفته واو رااز دستیابی به بسیاری از حقائق محروم ساخته اند.

در فروع دین ، که شامل همه تکالیف تشریعی[ اوامر و نواهی] و[ باید و نبایدها]است ، نیروی تفکر واندیشه انسان نیز یاری موافق برای دریافت وظائف وانجام فرائض ترک نبایدها بشمار می رود.

تلقی غیرصحیح

برخی چنین پنداشته اند که اصول عقائد، جای اندیشیدن و فروع ، جای تعبد و سمع است واندیشه و دقت و تفحص و جستجو در آن راه ندارد، و انسانی را می توان متعبد و متشرع دانست که بدون چن و چرا دستورات شریعت را پذیرفته واز تفحص و کندوکاو در پیرامون آن بپرهیزد.

بنابراین ، بحث از آزادی اندیشه و تفکر در فروع ، بحثی بیمورد و بیهوده است .این پندارهااز نفهمیدن درست فروع و کیفیت اندیشیدن در آن نشات گرفته است و بااندک توجه به مسائل فرعی اسلام ضرورت آن روشن می گردد، و معلوم می شود که نه تنها سهم اندیشه و تفکر دراین گونه مسائل نادیده گرفته نشده ، بلکه اسلام از آن در راه درست به انجام رسانیدن پیام خود و حضور آن در همه زمانها و حل مشکلات و معضلات اجتماعی ، سود جسته و تفکر راازاسباب وصول به مقاصد خود بر شمرده است.

ابعاد و تفکر در فروع :

اندیشیدن در فروع و کندو کاو پیرامون آن از چند جهت ممکن بنظر می رسد.

1. در باب مستندسازی و یافتن دلیل بر وجود و یا عدم حکم .

2. توسعه و تعمیم یا تخصیص و تقیید حکم در مسیر تطبیق آن با حوادث و رویدادها و مسائل اجتماعی .

3. درباب یافتن فلسفه و علت حکم به گونه ای که قابل دوام و بقاء تا زمان بحث باشد.

4. بعداز مستند بودن و مسلم بودن تردید در فایده و ضرورت آن حکم .

آنچه در فروع فقه بحث می شود و بکارگیری اندیشه در آن مطرح است بطور رایج قسم اول و دوم است . و آنچه در آن تعبد و تسلیم پذیری لازم است قسم چهارم . گر چه در فروع فقهی قسم سوم ،احیانااز سوی فقهای روشن اندیش بکارگیری اندیشه مطرح بوده و بخش عمده ای ازاخبار و احادیث به بیان علل احکام و شرایع پرداخته که هر کدام در پاسخ به سوال کننده ای بوده است ، ولی سخن اصلی در سهم اندیشه در فروع در دو بخش اول و دوم است که مرتبط بااجتهاد در فروع است . همان چیزی که از ناحیه او در طی قرون و سالهای متمادی عمر فقه واصول بسیاری از قواعد واحکام مسلم دستخوش دگرگونی قرار گرفته و زیر سوال رفته و همیشه احکام و دستورات فرعی اسلام در معرض پرسش قرار گرفته است .این کنجکاوی ، و چون و چرای از دلیل حکم و تطبیق آن برای اهل فن ، دلیل بر آزادی اندیشه در فروع است .

اجتهاد یا آزادی اندیشه در فروع

واژه هائی که در فقه برای عنوان عمل دست یابی به احکام بکار برده می شود، بخوبی نمایانگر جایگاه آزادی اندیشه در فروع است ، زیرا بدون وجود تفکر واندیشه وری ،این واژه ها معنی پیدا نمی کند.[ تفقه] که یکی ازاین واژه هاست ، همان بررسی عالمانه در مسائل دینی است . فقیه به آن کسی گفته می شود که به کشف و بررسی احکام دینی پرداخته و با نقادی در کلمات به صحت و سقم آن واقف گردد، و درایت و دوراندیشی خود را بر روایات اعمال کرده و سره رااز ناسره تشخیص دهد.این از لوازم اولیه فقه و فقاهت می باشد.

اجتهاد نیز که از ماده[ جهد و جهاد]است بمعنی بکار بردن منتهای همت و نیرو، بااین تفاوت که جهاد غالبا در نهایت سعی و تلاش در مقابل دشمن بکاربرده می شود و کلمه اجتهاد غالبا برای بکار بردن منتهای کوشش در فهم احکام است ، وانتخاب این واژه می رساند که وسعت زمینه و میدان گاه تکاپو در حدی است که نهایت تلاش و بذل نیرو و توان را می طلبد.

از دیگر واژه هائی که بکار می رود واژه[ استنباط]است که به معنای بیرون کشیدن آب جاری از زیرزمین است . هنراستخراج آبهای زیرزمین است که مستنبط با کنار زدن پوسته های ظاهر و فرافکندن غبارهای متراکم از ناحیه حوادث تاریخی و با دسیسه های خارجی به مصفای احکام صادره راه یافته و آن رااستخراج می کنداینها کلماتی است که در فرهنگ اسلامی در رابطه با دستیابی به فروع واحکام اطلاق می شود و انتخاب این کلمات ، بیانگر نقش نیروی اندیشه و تفکرانسانی دراین کار مهم است.

بنابراین سخن از آزادی اندیشه در فروع ، همان سخن از آزادی اجتهاد واستنباط و تفقه است . شاید برای برخی پرداختن به این مساله ازاهمیت چندانی برخوردار نباشد، ولی توجه به اهمیت تفکر واندیشیدن صحیح در فروع ضرورت آن شناخت جریانهای مخالفی که همواره به گونه ای در محدود کردن تفکر صحیح و غل و زنجیر زدن به دست و پای اندیشه انسان تلاش نموده اند وازاین راه برای اسلام و مسلمانان مشکلات و بدبختیها آفریده اند، ضرورت این بحث را روشنتر می نماید.

ما دراین نوشتار، بر آن نیستیم که سیر تاریخی اجتهاد وادله مخالفین و موافقین و بحثهائی ازاین قبیل را دنبال کنیم ، که از حوصله این نوشتار و هدفی که به دنبال دارد خارج است . بلکه مقصود، توجه به ضرورت اجتهاد صحیح و آزادی آن (آزادی تفکر در فروع ) و ثمراتی که می تواند بدنبال داشته باشد و نیز توجه دادن به محدودگران اندیشیدن در فروع و پی آمدهائی که به دنبال دارد می باشد تا در مقطع کنونی که بسیاریاز فروعات فقهی ما نیازمند بازنگری و تحلیل و تشریع در راستای حل مشکلات و معضلات جهان اسلام است بتوانیم در محیطی آرام و با سعه صدر بدان بپردازیم .

ضرورت اجتهاد:

ازاولین کارهای هر مسلک و نظام ،ارائه تفکر درست و دید کلی از جهان هستی است ، زیراانسان ، خود، جزئی ازاین نظام بشمار آمده و باید با شناخت کلی از هستی به شناخت خود رسیده تا بتواند به تنظیم صحیح برنامه زندگی نائل آید و گام بعدی که سبب گردد حرکت انسان از واقعیتهای مطلوب به حقیقت بپیوندد، مساله تبیین خط مشی و طریقه درست برای وصول به آن اهداف است ، واجتهاد دراین گذرگاه نقش اصلی واساسی را بر عهده دارد. مساله ضرورت اجتهاد چیزی نیست که اختصاص به احکام دینی داشته باشد، بلکه همه قوانینی که در رابطه با جوامع بشری و مناسبات انسانی و زندگی اجتماعی انسان وضع شده است ، در صورتی قابل تداوم واجراء خواهد بود که همگام با تطور و تحول زمان حرکت کرده به خواسته های انسان در هر مقطعی از زمان پاسخگو باشد. واسلام از آنجهت که بفرموده خداوند مسلکی است کامل و همگانی ،[ الیوم اکملت لکم دینکم] ،[ و ماارسلناک الا کافه للناس] 2 به اجتهاد دراحکام بعنوان یک امر ضروری می نگرد، زیرا روشن است ، کمال دراین نخواهد بود که برای همه جزئیات زندگی حتی فروعات در کتاب و سنت دستوری خاص رسیده که چنین چیزی نه منظوراست و نه ممکن ، واین اندیشه نیز، بر خطاست که همه چیز را نبایدازاسلام انتظار داشت و عقل آدمی می تواند مشرع و قانون گذار باشد، بلکه فرا روی ما راه سومی است که اسلام ، کلیات را بیان کرده و خطوط اصلی حیات بشر را در جمیع شوون فردی واجتماعی ترسیم کرده و بر فقهاءاست که بعنوان وارثان انبیاء آن را تبیین کرده و برانطباق آن بر جزئیات و موضوعات مستحدثه اقدام کنند. منابع اصلی فقه ما چونان ذخائرارزنده ای است که در عمق عمومات و اطلاعات واشارات و مفاهیم کلی و معارف عالی از کتاب وسنت جای دارد، و دراین میان برای استخراج این ماده حیاتی از عمق مفاهیم ،ابزار کارآمدی لازم است تا بدان وسیله آن رااستخراج کرده و در شریان نیازهای گوناگون انسان در زندگی اش جاری کند و همه ابعاد زندگی مادی و معنوی خود را حیات بخشد واین وسیله کارآمد همان اجتهاداست که اینک فکرها را توان و نیرو بخشیده واز سوی دیگراحکام فقهی را در قالب های کهنه باقی نگذارده ، بلکه در هر عصری به لحاظ تطور نیازه، بیان احکام فقهی را با قالب های متداول همگام می سازد.

فقه واحکام الهی گر چه در طول تاریخ تغییر ناپذیراست ، ولی می تواند نحوه بیان و عرضه آن متفاوت باشد و بگونه ای مسائل مطرح گردد که نیازمندیها و مشکلات روزمره را پاسخگو باشد.

بخشی از وظیفه فقهاءاجتهاد و تدارک این واقعیت است . بدین جهت اجتهاد،از عوامل نوسازی فقه بشمار آمده و سبب می شود که فقه تکامل پیدا کرده و بر طبق نیاز هر زمان قانون مورد نیاز را به جامعه ارائه دهد، و جامعه رااز بن بستهای پیدا شده رهائی بخشد.

بنابراین اجتهاد، یک ضرورت اجتناب ناپذیر و رمز حیات فقه و رشد اسلام است ،ازاین رو علماء بزرگ در بیان معنای اجتهاد، ضرورت آن را متذکر شده اند.

محقق حلی (متوفی 676 ه.ق )اجتهاد راچنین تعریف کرده است :

[ اجتهاد دراصطلاح فقهاء، بذل کوشش و تلاش است در بیرون کشیدن احکام شرعی از لابلاای آیات و روایات و بدین جهت استنباط احکام ازادله شرعیه رااجتهاد می نمامند، زیرا که احکام و قوانین آسمان بنیان گذاری شده بر یک رشته ازاموراعتباری ، فکری واستدلالی که در بیشتر موارد نمی توانداین قوانین واحکام رااز ظواهر آیات قرآن واحادیث معصومین[ ع] استخراج کرد]. 3

و دراین باره نیز،استاد شهید مرتضی مطهری می گوید:

[ اهم وظائف و مسولیتهای علماء،اجتهاداست ، یعنی کوشش عالمانه با متد صحیح برای درک مقررات اسلام بااستفاده از منابع کتاب سنت ، اجماع و عقل].

سپس ازابن سینا نقل می کند:

کلیات اسلام ثابت و لایتغیر و محدوداست واما حوادث واقعه ، مسائل نامحدود و متغیراست و هر زمانی مقتضیات مخصوص و مسائل مخصوص خود دارد، بهمین جهت ضرورت دارد که هر عصر و زمانی گروهی متخصص و عالم به کلیات اسلامی و عارف به مسائل و رویدادهای زمان ، عهده داراجتهاد واستنباط حکم مسائل جدیداز کلیات اسلامی بوده باشند]. 4

بدین ترتیب برنامه ریزی حرکتهای توحیدی و خط مشی جامعه اسلامی بوسیله اجتهاد مداوم فقهای متخصص و آگاهان به زمان ،استخراج و استنباط گردیده و دستاوردهای فقه اسلامی در لحظه های مناسب و مورد نیاز دراختیارات امت اسلامی گذاشته می شود. با توجه به همین ضرورت است که تفقه در دین ، در فرهنگ اسلام ارزش والائی پیدا می کند واخبار احادیث بسیاری از پیامبر[ ص] وائمه[ ع] به بیان ارزش تفقه در دین می پردازند.

پیامبر[ص] می فرماید:

[ اذاارادالله بعبد خیرا فقهه فی الدین]... 5 .

وقتی خداوند برای بنده ای نیکی خواهداو را در دین فقیه گرداند.

امام صادق (ع) می فرماید:

[لیت السیاط علی روءوس اصحابی لیتفقهوا فی الحلال والحرام] . 6

ای کاش تازیانه بر سراصحاب من بود تا در حلال و حرام فقیه می شدند.

اصولا در تعلیم و تربیت ، تیکه بر تفکر و شناخت آگاهانه جزء سیره پیامبر گرامی اسلام قرار می گیرد.

ابن مسعوداز صحابه بزرگ پیامبر[ص] می گوید:

[کنااذا نتعلم العشرالتی[ ص] عشرآیات من القرآن لم ننعلم العشر

التی نزلت بعدها حتی نعلم مافیه ، قبل لشریک من العمل ، قال نعم] 7 .

ما هر گاه ده آیه که بر پیامبر[ص] نازل می شد دریافت می کردیم ، به ده آیه بعدی نمی پرداختیم مگر بعداز آنکه فهم آیات قبلی فراغت پیدا کرده بودیم . به وی گفته شد: برای عمل گفت : آری .

پیامبر[ ص] براین مطلب اصرار می ورزید که مسلمانان ،با بصیرت ، تربیت گردیده و در آنچه اسلام بعنوان برنامه زندگی برای ایشان ترسیم می کند آگاهانه مشی کنند، بدین جهت به اصحاب خویش اجازه بحث و تفحص و کندوکاو پیرامون مسائل فقهی و آیات قرآنی می پرداختند تااز راه تفکر و تعقل بر آگاهی و هوشیاری خود بیفزاید. مباحثات عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس ،ابی بن کعب و سایراصحاب پیرامون احکام و تفسیر قرآن بیانگراین مطلب است که می توان با مراجعه با تفاسیر، صدق مدعی را دریافت .

و در زمان ائمه[ ع] نیز،این سیره استمرار داشته و ائمه[ ع] شاگردان صاحب نظر در دین تربیت نموده واز آنان می خواستند که در مسائل دینی به تفکر و تفقه بپردازند و برای مردم فتوی دهند و به تشویق آنان می پرداختند، واز آنان تجلیل به عمل می آوردند.

[ عن سلیمان بن خالد، قال سمعت اباعبدالله[ ع]

یقول : مااجداحدااحیی ذکرنا واحادیث ابی[ ع] الا زراره وابوبصیر لیث المرادی و محمدبن مسلم ، و برید بن معویه العجلی ولولا هولاء، ماکان احد یستنبطوا هذا. هولاء حفاظ الدین وامناءابی علی حلال الله و حرامه] 8 .

سلیمان ابن خالد می گوید:ازامام صادق[ ع] شنیدم که می فرمود: کسی را غیراز زراره وابوبصیر و محمدبن مسلم و بریدبن معاویه نمی یابم که امر ما را زنده کنند واگراینان نبودند هیچ کس نبود که این امر رااستنباط کند.اینان نگهبانان دین وامانتداران پدرم بر حلال و حرام خدا هستند.

و در روایتی دیگرامام صادق[ ع] می فرماید:

[ اعرفوا منازل شیعتنا بقدر ما یحسنون من روایاتهم عنا فانا لا نعد

الفقیهه منهم فقیها حتی یکون محدثا. فقیل له اویکون المومن محدثا قال : یکون مفهما والمفهم المحدث] . 9

قدر و منزلع شیعیان ما را به روایت نیکویشان از ما بشناسید. ما فقیه را آنگاه فیه می دانیم که محدث باشد. بحضرت عرض شد: آیا مومن می تواند محدث باشد فرمود: که باید با درک و فهم نیز باشد.

تاکیدامام بر جنبه فهم و درایت در راوی بیانگراهمیت به فقاهت و بذل جهد در راه درست اندیشی از جانب راوی می باشد.

این سخن که چون ائمه[ ع] در میان مردم حضور داشته اند، نیاز به اجتهاد دیگران نبوده است واجتهاد در میان شیعه از زمان غیبت آغاز شده است نظری داشت نظری است غیرواقع بینانه چون علاوه بر این که این نظر،است غیر واقع بینانه چون علاوه براین که این نظر، خلاف سیره مسلم ائمه اهل بیت[ ع] است ، عملا غیرممکن می نماید، زیرا امامان شیعه اکثرا در مدینه منوره بوده و بسیاری از موالیاتشان در بلاد دور دست مثل[ خراسان] بوده اند و برای همگان مقدور نبوده است که به خدمت آنان رسیده و مسائل واحکام دینی خود را پرسش کنند بسیاری ازاوقات ، مسائل خود رااز راویان و شاگردان ائمه[ ع] سوال می کردند. علاوه ، کسانی که در مدینه و یا نزدیک به آن بودند.امکان دسترسی به خدمت ائمه[ ع] را نداشتند، زیرا بسیاری ازامامان تحت نظر و یا در حبس بوده اند وامکان دستیابی به محضرشان نبوده است . وجوداین موانع از طرفی و بکارگیری استعداد و تکامل افکار و مصالح اسلام از طرف دیگر سبب گردیده است که امامان شیعه ، بتشویق شاگردان خود برای استفاده مستقیم از قرآن در حد توان و بهره برداری از کلیات و تفریع فروع بپردازند.

نیاز به اجتهاد یا غیبت امام عصر[عج] و به صحنه آمدن فقهاء و محدیثین بیشتر شد گر چه در آغاز غیبت ، فقهاء بزرگوار بای حفظ آثار امامان معصوم و یکسانی شرائط آغاز دوران غیبت با آخرین دوره حضور عین روایات معصومین[ ع] را به عنوان فتوی و مسائل لازمه نقل کرده و در کتب خویش مدون می کردند، ولی این ، سبب عدم جواز و ممنوعیت از بکار بردن اصول کلیات در قالبهای دیگر و تفریع فروع نمی گردد، و بر همین اساس شیخ طوسی ،این ضرورت را در زمان خوداحساس کرده و به تبیین و بررسی مسائل مستحدثه و فقه تطبیقی و بررسی مسائل مورداحتیاج جامعه اسلامی آن روز پرداخت و کتاب خلاف و مبسوط نتیجه آن زحمات طاقت فرسای وی می باشد.

اجتهاد دراهل سنت

اجتهاد در میان اهل سنت ، گر چه براثر سیاستهای حاکم و یا بعضی از مصالح مسدود گردید و تا سالیانی دراز غیراز فتوی و رای ائمه اربعه ، کسی حق اجتهاد و نظر و کندوکاو در فروع ، برخلاف نظر آنان را نداشت ، لکن گذاشت زمان ،ادامه این وضع را غیرممکن گردانید. علماء صاب نظر را بسوی خود متوجه کرده ، تا جائی که توقف اجتهاد را فاجعه تلقی کرده و با به میدان آمدن و نقد و بررسی افکارائمه اریعه و بررسی مسائل جدید، به استمرار و شکوفائی افکار، یاری دادند.اشخاصی همچون غزالی ،ابوالفتوح شهرستانی وابواسحاق شاطی از منادیان اولیه این دعوت بودند. 10

سیوطی ، در مقدمه کتاب[ الرد من اخلدالی الارض و جهل ان الاجتهاد فی کل عصر فرض] می نویسد:

[ همانا نادانی بر مسلمانان هجوم آورده و دشمنیها و تعصبهای نادرست ، آنان را کور و کر نموده و در نتیجه انسداد باب اجتهاد راامری عظیم شمرده و آن راامری ناپسند بین بندگان خدا پنداشته واین جاهلاان توجه نکردند که اجتهاد در هر عصری یکی از واجبات کفائی مسلمانان است و بر مسلمانان هر عصر لازمست که گروهی از آنان در هر گوشه ای ازاین جهان پهناور بدین امر مهم قیام کنند]. 11

نموداراین نوآوری در عصر حاضر بیشتر گردیده و همراه با تحولات برزگ در جهان اسلام ، رهبران اهل سنت و مفسران و نویسندگان به طرفداری این اندیشه برخاستند و با زحمات بسیارد راه را بر دیگران هموار کردند.اشخاصی همچون عبده که در مکتب سیدجمال الدین اسدآبادی درس حریت را آموخته بود و مبارزه با جمود فکری و تقلید کورکورانه پرداخته و دیگران راه آنان راادامه دادند. در دائره المعارف تشیع آمده است که:

درقرون اخیر بعضی از بزرگان اهل سنت (بخصوص بزرگان و دانشمندان مصری ) خواستار بازگشت به اجتهاد در مسائل و ترک تقلید بوده اند.این خواسته بیشتر به خاطر ناقص بودن اصول آن مذاهب در پاسخ گویی به مسائل روز و پیشرفتهای بشری بود واولین کسی که دراین زمینه گام برداشت شیخ محمد عبده (م .1905م ) روحانی روشنفکر و آزاده مصری بود و پس ازاو داعیه این امر را (شیخ محمد مصطفی المراغی ) (م .1945) عهده دار شد. سپس گروهی دیگراز بزرگان و نویسندگان اهل سنت از آنان پیروزی نموده و خواستار بازگشت به اصول اولیه اسلام و رهایی از تقلید شدند. در سال (1383ق ) کنگره اول بررسی های اسلامی ( البحوث الاسلامیه ) تشکیل گردید و قطعنامه پایانی آن ، خواستاراستنباط احکام شرعی از راه اجتهاد شدند. 12

مرحوم شلتوت بعد از به تصویر کشیدن این جمود فکری همراه با افکار نادرست و رواج اسراییلیات در تفاسیر و سنت چنین مینویسد:

[ ازاتفاق بدو بخت واژگون ،این که این جنبش نابسامان با جنبش و نهضت تدوین و کتاب نویسی مصادف گشت و در نتیجه بعضی ازاین آراء باطل در دل کتابها ثبت و ضبط گردید بحکم قدمت و مرور نوعی قداست پیدا کرد، بطوری که عقول مردم را در برابر خود خاضع ساخت و در قرون بعد که سیاست اسلامی رو به سستی وانحلال نهاد و مسلمانان بچار ضعف فکری شدند،این مطالب را همچون قضایای مسلمه و عقائد ثابته انگاشتند و قبول کردند که بهیچ وجه رو گرداندن از آنها و با لااقل تشکیک در آنها جایز نمی باشد.این میراث نامبارک همچون زنجیری افکار و عقول مردم را مقید ساخت]. 13

با توجه به آنچه گذشت ، ضرورت اجتهاد و به کارگیری اندیشه و آزادی آن در فروع دیانت ،اضافه براین که شراط حیات مکتب است ، مورداتقاق مسلمین بوده واندیشمندان فریقین بر ضرورت و کاربرد آن تاکید کرده اند.

اجتهاد صحیح

امروزه اگر بخواهیم حضوراسلام را در همه صحنه ها حفظ کنیم ، طبیعی است که نبایداجتهاد را در پیمودن راههای طی شده خلاصه کنیم ، بلکه باید بیشتر راههای کم رهرو و مسائل بجای مانده و جدید و مورداحتیاج جوامع را بررسی و دیدگاه اسلام را در مورد آن ارائه دهیم .

به تعبیر روایات ، رجوع به فقیه بخاطر طرح و بررسی مسائل جدید و حوادث روزمره جهان اسلام می باشد و گرنه مسائل ثابت و غیرقابل تغییر که نیازی به تتبع و بررسی تکراری ندارد.اگر مجتهدی زنده به مسائل جدید پاسخ ندهد فرقی بین تقلیدارزنده و مرده نخواهد بود.

در این باره استاد شهید[ مرتضی مطهری] می فرماید:

اساساامراجتهاد در تطبیق دستورات کلی با مسائل جدید و حوادث متغیراست و مجتهد واقعی آن است که این رمز را بدست آورده باشد و توجه داشته باشد که موضوعات ، چگونه تغییر می کند و بالتبع حکم آنها عوض می شود و آلا تنها در مسائلی کهنه و فکر شده فکر کردن و حداکثر یک[ علی القوی] را تبدیل به[ علی الاحوط] کردن یا یک[ علی الاحوط] را نبدیل به[ علی الاقوی] کردن هنری نیست واین همه جارو و جنجال لازم ندارد. 15

بنابراین آنچه دراسنباطهای فقهاء مورد توجه می باشد همه سونگری و توجه به همه ابعاد زندگی فرد و جامعه است و فقیه ، در لابلای کوششهای خود برای استنباط احکام ، چهره مسلمانی را تصویر می کند که می خواهد زندگی خود را در روابط فردی واجتماعی بر نظریه اسلام منطبق نماید. اگر گاهی به نیمی از هدف اندیشیده است و فقط مسائل و مصالح فردی را در نظر گرفته است بخاطر شرائط عینی و پیش آمدهای تاریخ بوده است نه قصور در فهم واندیشه ها.اگر در برهه ای از زمان ، شیعه به مسائل فردی بیشتر پرداخته واز پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی همچون حکومت و مسائل پیرامون آن خودداری کرده است ، بخاطر دور ماندن شیعه از صحنه های اجتماعی و قدرت و مدیریت بوده است . این برکناری از سیاست به تدریج سبب گردید که دامنه هدفی که حرکت اجتهاد را پدید می آورد در میان شیعه محدودتر گرد واین اندیشه را دراذهان پدید آورد که : یگانه جولانگاه حرکت اجتهاد و فقاهت انطباق آن فرداست نه جامعه . پس فقیهی که برای تطبیق احکام اسلامی با جامعه واداره آن کوشش نکند به بخش مهمی از هدف دست نیافته است و به تعبیر فقیه شهید، محمدباقرصدر:

این موضع گیری ذهنی فقیه ، نه تنها به یکسو نگری فقه از جنبه عینی می انجامد، بلکه بتدریج نظر قیه را درباره خود قانون نیز به فرد گرائی می کشاند، زیرا جنبه فردی ! بر ذهن فقیه رسوخ دارد و عادت کرده که فرد و دشواری های او را در نظر بگیرد.این خاستگاه وی ، بر نظریه ای که از خود قانون دارد نیز،اثر می گذارد و در نتیجه رنگ فردی می گیرد و قانون و شریعت را در صحنه جولانگاه فرد می نگرد. 16

سپس به ذکر نمونه هائی ازاین موضع گیریهای فردی در فقه می پردازد که ما دو نمونه کوچک از آن را می آوریم قاعده لاضرر،این قاعده بینگراین مساله است که دراسلام هیچ حکمی که متضمن زیان و ضرر باشد وجود ندارد. سپس اشکال می کنند که دراسلام بسیاری ازاحکام را می بینیم که مثل خون بها دادن ، جهاد و... که موجب ضرر واضراراست . سپس در مقام جواب می گویند.این اعتراضه، بر بنیاد آن است که با نظریه فردگرایانه به برنامه و مجموعه نظام را در نظر بگیریم ،اسلام مصالح فرد را با جامعه پیوند زده واین احکام را نمی توان زیان بخش شمرد.

و درادامه می فرماید:

واز پیامدهای رسوخ نظریه فرد گرائی و یکسونگری ،این مطلب است ، فقیه ، می خواهد همواره مشکل فرد مسلمان رااز راه نیکو شمردن و تبرئه واقعیت خارجی و تطبیق شریعت به آن به صورتی حل نماید مثل نظام بانکداری که بر بنیاد[ ربا]استواراست و عده ای از فقفهاء می خواهند با نشاندادن و یا یافتن راههای فراراز آن ، مشکلات فرد را برای گذران معاش زندگی حل نمایند. در حالی که اگر فقیه مشکل قانونگذاری اجتماعی واداره جامعه را در نظر گرفته باشد، راهی دیگر را خواهد پیمود، و یا در مواردی براثر عدم تطبیق نصوص دینی بر واقعیت خارجی و بدست کوردن قانون و قاعده ای یکسان بر مسائل واحد، به تجزیه موضوع واحد پرداخته و برای مصادیق آن ،احکام گوناگون قائل می شوند. مثل موضوع عدم جوازاجاره ضرری که عده ای این منع را فقط در موردی که نص وارد شده است اختصاص داده و برای سائر مصادیق وافراداحکامی دیگر دارند.

بنابراین آنچه در یک اجتهاد صحیح مطرح است داشتن ویژگیهائی است از جمله : حضور در زمان ، جامعیت در همه ابعاد و نگرش کلی فقیه به فرد و جامعه و مصالح اسلام و در پرتو آن تجزیه دراحکام از بین خواهد رفت و فقه ، توانمندی خود را در حل مشکلات جامعه به اثبا خواهد رساند.

تااینجا به این نتیجه رسیدیم که تفکر آزاداز جایگاه رفیعی در فهمیدن و استنباط مسائل فرعی برخورداراست ، واساسااز لوازم اولیه معنای صحیح اجتهاد حریت فکراست ، و فقیه نباید آن را در تاثیراز روابط و شرائط ویژه محدود نماید.این حریت و آزاداندیشی را در آثار فقهاء اسلام بوضوح می بینیم ، نگرش اجمالی به عمر چندین ساله فقه و ملاحظه آثار فقهاء، گویای نکاتی است که هر کدام خود شاهدی دیگر بر آزادی تفکر واندیشه احترام به آن در میان سلف صالح است از جمله:

کثراختلاف در فروع :اختلاف آراء در مسائل فقهی به گونه ای است که اختلاف نظر در مسائل اعتقادی در مقایسه با آن ناچیز می نماید. گاه یک عالم ، در موضوع واحد در طی زمان ، دو نظر مخالف دارد. فقیهی ، با سعی و تلاش در کتاب و سنت نظریه ای بدست می آورد و به دفاع از آن می پردازد. در مقابل ، کاوشگری دیگراز همان کتاب و سنت دریافتی دیگر دارد و آن را به حقیقت نزدیکتر می داند واز آن دفاع می کند،این اختلاف نظرها و نقد و بررسی ها که کتب فقهی مملواز آن است ، دلیل واضح بر حریت تفکر و آزادی اندیشه در راه دریافت حقائق دینی بشمار می آید.

[ فرید وجدی] در تحلیل اختلاف انظار و آراء فقهاء چنین می نویسد:

[...سبب اختلافهم فی الفروغ اختلاف ماخذهم ... و فضلا عن ان هذا الاختلاف لایقدح فیهم فانه یدل علی ان دین الاسلام دین فهم و عقل لادین سیطره و حجر علی الافکار و عبودیه للروساالاعلین ، و من العجب ان بعض المفکرین یودلو توحدت المذاهب و مادرواان فی توحدها و خروجا عن اسلوب القرآن و سنه رسول الله و فیه سد لباب الاجتهاد والفذی هوباب الرحمه علی هذه الامه]... 17 .

این اختلاف در فروع ضرری بر نمی انگیزاند، زیرااینها دلالت دارد که دین اسلام دین فهم و تعقل است نه دین سیطره و جمود برافکار و تواضه کورکورانه در مقابل بزرگان و باعث تعجب است که برخی از متفکران اندیشه وحدت مذاهب را در سر می پرورانند. در حالی که نمی دانند که در یکسانی آنها پرده ای براندیشه ها و سدی در راه افکار و سبب خروج از رویه و روش قرآن و سنت پیامبر[ص] می باشد و نیز، بستن راه اجتهاد که دری از رحمت براین امت است را سبب می گردد.

سیرصعودی کمی و کیفی متون فقهی :

سیرتکاملی مسائل فقهی ، دلیل دیگری بر آزادی اندیشه و تفکر در مسائل فرعی است . ملاحظه متون فقهی موجود و مقایسه بین فروعات فقهی ، هر یک نشان دهنده سیر سعودی تعداد فروعات ، و کیفیت استدلال و نقد و بررسی ادله است . بعنوان نمونه[ مبسوط] شیخ که در زمان خود گسترده ترین کتاب فقهی شیعه است در مقایسه با[ جواهر] بسیار ناچیزاست . و همینطور مقایسه کتاب بیع جواهر با مکاسب و ...این سیر تکاملی ، میوه شیرین آزادی تفکر واندیشه در فروع است .این روند تکاملی در فقه ، آنگاه حفظ خواهد شد که بااقتداء به سلف صالح خوداز حریت تفکر در فقه به تمام معنی آن استفاده کنیم واز هرگونه محدودنگری در راه تمامی اندیشه صحیح در فروع اسلامی که ممکن است منجر به مسائل ناخواسته و غیرواقع بینانه گردداجتناب نمائیم.

متاسفانه تاریخ گذشته فقه و تفقه ،ازافراط و تفریط مصون نبوده و همواره جریانهائی وجود داشته که هر کدام بگونه ای اجتهاد واندیشیدن صحیح در فروع را محدود کرده اند.اینک بر ماست که مسلک های محدودگر را شناسائی کرده ، تااز خطرات و پیامدهای جریانهای مشابه آن درجامعه اسلامی مصون مانیم . گر چه برخی ازاین جریانات ،اساسااز بی نرفته و یا داعیه سردمداری بر فرهنگهای جامعه را نداشته اند، ولی افکار آنان از بین نرفته و در قالب های دیگری رخ نموده و یا ممکن است رخ بنماید، و خط سیر صحیح را تهدید نموده و در نتیجه فرهنگ اسلامی را به ابتذال بکشاند، واسلام را به گونه ای مطرح کنند که نتواند نیازها و مشکلات هر عصری را پاسخگو باشد،از آنجا که تاریخ ، همواره آینه ای برای آینده و چراغی فرا راه ماست ، عبرت های گذشته می تواند درادامه راه ، ما را هشیارتر نماید.

بنابراین ، لازم می دانیم جریانهای محدودگراندیشه در فروع را شناخته و ویژگیهای آن را بر شمرده تااز دچار شدن به جریانهای مشابه امان باشیم .

محدودگران در فروع

گذشته تاریخ م، دو جریان افراط و تفریطی در راه استنباط فروع بوده ، که یکی به اهل رای و قیاس و آن دیگری به اهل حدیث واخباریین شهرت یافته اند.

اهل رای و قیاس

از جمله گروههایی که اندیشه وری درفروع و راه صحیح استنباط در احکام دینی را محدود کرده و در تخریب افکار و بینش ه، نقش موثری داشته اند،[ اهل رای و قیاس] بوده اند، که سر سلسله آنان ابوحنیفه و شاگردان وی بوده اند. گر چه ملل و نحل نویسان و گروهی از مستشرقان ، این عده را در برابر ظاهریین ، جزو روشنفکران و کسانی بر شمرده اند که حریت فکری به افکار داده و مجدد روزگار خود بوده اند، ولی در نهایت اینان نیز، به گونه ای از قرآن و سنت کوتاه کرده و آنرا به انحراف کشانده اند. نگاهی گذرا به چگونگی و تاریخ پیدایش و پیامدهای این تفکر، حقیقت را روشن تر خواهد کرد.

تاریخ پیدایش

بکارگیری رای و تفکر عقلانی در قرآن و سنت را بعداز رحلت پیامبر[ص] مشاهده می کنیم که در تفسیر قرآن همانگونه که بر ظواهر تاکید کرده با دلائل عقلیه ، معنائی غیرظاهراز آن نیز، دریافت می کردند. و کسانی همچون ابن عباس وابن مسعود و سدی وابن جریح و وهب بن منبه و دهها نفر دیگر به تفسیر و تاویل قرآن می پرداختند. در خصوص فهم احکام و تکالیف دینیه هرگاه فهم خود رااز درک قرآن عاجز می یافتند و به حدیثی از پیامبر[ص] دست نمی یافتند، به رای واندیشه خوداعتماد کرده و به اظهار رای و صدور فتوی می پرداختند. مشخصه بارزاینان ، تکیه بر تفسیر و دریافت نهفته های آیات قرآنی از راه بررسی عقلانی و عرفی و پا فراتر نهادن از ظواهر را می توان بیان کرد. در آن دوره ،این گونه برداشت از قرن[ تاویل] نامیده می شد. بنابراین ،اشخاصی همچون ابن عیاس وابن مسعود را نمی تواند جزءاهل قیاس نامید، ولی اندک اندک گستردگی و تداوم این جریان فکری در دوره های بعد بعنوان رای و قیاس در کنار قرآن و سنت جزء یکی از منابع مستقل تشریع ظاهر گشت و آنچه ابوحنیفه را بعنوان سرسلسله این جریان مطرح ساخت ،اوج گرفتن این حرکت در زمان وی و به دست او و یارانش بوده است ، که این تفکر را وی از حماد گرفته و حماد نیزاز ابراهیم نخعی تلمذ کرده بود 18 ، ولی سپس به تشریع و گسترش آن پرداخته و به نام وی شهرت یافت .

منشاءاهل قیاس در تاریخ

تحلیلی که مورخین وارباب ملل و نحل و مستشرقان ، نوعا دراین باره دارنداین است که گرایش به رای و قیاس ، یک نیاز اجتماعی و ضرورت تاریخی برای مسلمانان بوده است .اینان ، براین باورند که گسترش روزافزون اسلام و برخورد آن با فرهنگها و ملیتهای مختلف ، ویژه ایران و روم رویاروئی با موضوعات مختلف و حوادث جدیداز طرفی و دوری و بعد مسافت آنان از مدینه ، مرکز فرهنگ اسلامی آن زمان ، آنان را وادار کرد که برای برآوردن نیازهای قانونی خود به یکی از این راهها: قیاس ،استحسان ، مصالح مرسله و ... روی آورند، 19 تا نیازهای حقوقی و قانونی خود را مرتفع سازند.ازاین رو،این فکر ابتدا در عراق بروز می کند و سپس در شامات و مصر گسترش می یابد و مدینه و حجاز، کمتر به این انحراف رو می آورد، بلکه بیشترین مخالفتها بااین گرایش از مدینه شروع می شود .

البته موضوع گسترش اسلام و پیدایش مسائل مختلف و حوادث جدید در بروزاین تفکر، واقعیتی انکارناپذیراست .امااین که توجیه صحیح و قابل قبولی برای پیدایش این طرز تفکر باشد جای تامل بوده ، بلکه بنظر منشاءاساسی را باید در بینش و طرز تفکراین گروه ،از کتاب و سنت جستجو کرد.اینان ، بر خلاف آن تفکری که همه نیازمندیهای خود را در کتاب و سنت جستجو می کند، کتاب و سنت را کافی برای برآوردن نیازهای حقوقی و قانونی و مسائل تازه ندانسته واز کتاب و سنت نیز، جز در موارد نسبتا کم مثل نص صریح قرآن و سنت قطعی پیامبر[ص] حاضر به پذیرش نبودند در مواردی ، آراء وافکار خود را براخبار آحاد ترجیح می دادند.

شهرستانی در کتاب ملل و نحل خود چنین می نویسد:

[ اصحاب الرای هم اهل العراق ، هم اصحاب ابی حنیفه النعمان بن ثابت وانما سموااصحاب الرای لان اکثر عنایتهم بتحصیل وجه القیاس والمعنی المستنبط من الاحکام و بنااالحوادث علیه، وربما یقدمون القیاس الجلی علی آحادالاخبار، و قدقال ابوحنیه : علمنا هذا رای و هواحسن ما قدرنا علیه فمن قدرعلیی غیر ذلک فله ماراغی و لنا ما راینا] 20

اصحاب رای اهل عراق بودند و آنان اصحاب ابی حنیفه اند و بدین جهت به اصحاب رای شهرت یافتند که بیشترین تلاش را در بکارگیری قیاس به عمل آوردند.استنباط احکام و حوادث را بر آن بنا نهادند. و چه بسیار قیاس واضح و جلی را بر خبر واحد پیشی داشته .ابوحنیفه گفته است :این نظر ماست واین بهترین چیزی است که در توان داریم . هر کس توان برآوردن نظر دیگر داشته باشد، رایش برای او حجت است و نظر ما برای ما حجت است.

این گروه ، بجای متهم کردن افکار خود در عدم دستیابی واستفاده از کتاب خداوند و سنت و سیره پیامبر[ص] واستفاده از مکتب اهل بیت که وارثان علوم پیامبراکرم اند، به اتهام کتاب و سنت پرداخته و آن را از برآوردن نیازهای اجتماعی و حوادث واقعه عاجز دانسته و به تشریع و احکام ساخته خویش روی آورده و آن را مستند به خداوند و پیامبر[ص] ساخته دراختیار مردم قرار دادند.

شهرستانی ، در توجیه این دیدگاه می نویسد:

[ بالجمله نعلم - قطعا و یقینا ان الحوادث والوقائع فی العبادات و النصرفات : مما لایقبل الحصروالعد، و نعلم - قطعاایضا انه لم یرد فی کل حادثه نص ، و لایتصور ذلک ایض، والنصوص اذا کانت متناهیه ، والواقئع غیرمتناهیه و مالایتناهی لایضبطه مایتناهی ... علم قطعا: 21ان الاجتهاد والقیاس واجب الاعتبار حتی یکون بصدد کل حادثه اجتهاد]

یقین داریم که اتفاقات و رویداده، در مورد مسائل عبادی و معاملات ، قابل شمارش نیست .این را نیز، می دانیم که در مورد هر حادثه ای دستور صریحی صادر نشده است و قابل تصور نیز نیست ، بنابراین مورد نصوص محدود، و وقایع نامحدود، و نامحدود، در محدود نمی گنجد و بسیاری از مسائل ، بدون حکم مانده واین ، ضرورت اجتهاد و قیاس را قطعی می سازد تا در مورد هر رویدادی به اجتهاد رجوع کنیم .

دریافت نهائی ازاین سخن وامثال آن همان ناتمامی قرآن و سخنان رسول از برآورده کردن همه احتیاجات بشر در قانونگذاری است ، حتی بصورت بیان کلیات .این دیدگاه ، ما را محتاج استفاده از قیاس و استحسانات عقلی و سایر مخلوقات عقلی می سازد.این همام معنی است که یکی از مستشرقان در تحلیل ازاین فکر چه روی دلسوزی و یا عناد می گوید:

[ احکام اسلامی برای همان حالات ساده و بسیطاعراب دوران گذشته آمده است] 22

برگشت این حرف به این است که شریعت و دین شما برای حل مشکلات امروز کافی نیست ، و بر شما باد که برای رسیدن به سعادت بسوی قوانین و نظامهای دیگر روی آورید.

نتیجه طبیعی یک چنین تفکری ، محدود کردن بکارگیری تفکر واندیشه در کتاب و سنت است ، زیرا در چنین بینشی جولان فکری و کندوکاو در قرآن و سنت و تفحص در آن کنار گذاشته شده و در برخورد با قضایا و مشکلاتی که نیازمند به تفکر و بررسی می باشد، کمتر زحمت بخود داده و بدون تامل به قیاس واستحسانات عقلی مراجعه کرده اند. سخن ما با آن کسانی است که این راه را نوعی آزاداندیشی پنداشته اند. وجوداین گرایش ، موجب تخریب تفکر وانحراف آن ،ازاسلوب و روش خود بوده است ، زیرا تفقه و تفکر، همانگونه که بیان شد در عین برخورداری از آزادی نباید موجب کنار گذاشتن کتاب و سنت بعنوان منبع قانون گردد، بلکه منبع اصلی تفکر واندیشه ، در فروع ، کتاب و سنت است .

پیامدها

همانگونه که یادآور شدیم مهمترین پیامد سوءاین انحراف ، کوتاه کردن نیروی اندیشه انسان از جولان و غور و بررسی صحیح در قرآن و سنت بوده واین خود، پیامدهای دیگری را بدنبال داشت .از جمله ورود بدعتها وانحرافات و حتی مخالفت صریح با روایات پیامبر[ص] .

خطیب بغدادی ، در تاریخ خود، موارد بسیاری را نقل کرده که تنها ابوحنیفه رای خود را بر حدیث پیامبر[ص] مقدم داشته است .از جمله در تقسیم غنائم که پیامبر[ص] فرموده است :

للفرس سهمان ، وللرجل سهم واحد، 23

اسب را دو سهم ، و جنگاور را یک سهم .

ولی ابوحنیفه می گفت :

من سهم حیوانی را بیشتراز مومن قرار نخواهم داد. و یا[ قرعه] که پیامبر[ص] به آن مشروعیت بخشیده بود قمار محسوب داشته است .

ابوصالح الفراء به نقل از یوسف بن اسباط می گوید:

[ ابوحنیفه چهارصد حدیث یا بیشتر،ااحادیث پیامبر[ص] را رد کرد و با آن مخالف نمود]. 24

به همین جهت این تفکر، مخالفت گسترده مالک واحمد حنبل و بسیاری از فقهاء مدینه را برانگیخت ، تاجائی که به تکفیر و طرد آن پرداختند. از عبدالله بن مبارک نقل شده که :

[من نظر فی کتاب[ الحیل] لابی حنیفه احل ما حرم الله و حرم مااحل الله] 25 .

هرکس در کتاب[ الحیل] ابوحنیفه بنگرد می یابد که وی حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده است .

واز دیگر پیامدهای سوءاین فکر، بهره برداریهای سیاسی بود که به نفع ظالمین و ستمگران انجام گرفت . رواج و گسترش این فکر باعث شد که چه بسیاراشخاصی از روی بی تقوائی و یا متاثراز سیاستهای حاکم ، اعمال ظالمین و بدعتگزاران را توجیه کرده و به کمک اجتهاد و تاویل ، آن را رنگ مذهبی بخشند، تا جائی که با نام تاویل واجتهاد،اعمال معاویه و حتی فرزندش یزید بن معاویه ، کشنده بهترین و مقدسترین افراد مانند حسین بن علی[ ع] و دیگران را توجیه کرده و گفتند:

و عده دیگر، کشنده علی بن ابیطالب[ ع] را به همین دلیل تبرئه کردند. 27

احمد بن اسماعیل بن یوسف شافعی اشعری ، درباره یزید می گویداو پیشوائی ، مجتهد بود. 28 .

چه بسیار نتائج فاسدی که ازاین آراء خودسرانه و قیاسهای فاسد بوجود مد و بر همین اساس است که خلفای اموی و عباسی در حد گسترده ای ازاین اندیشه حمایت کردند. و خلفای عباسی برای دور کردن مردم از 29مکتب اهل بیت به ترویج و میدان دادن به اصحاب رای و قیاس پرداختند.

اهل حدیث

بروز تفکر رأی و قیاس در جامعه اسلامی، سبب پیدایش عکس العملهای متفاوت و متعارضی گردید که مهمترین مخالفت از جانب (اهل حدیث) ظاهر گردید ، اینان، بدین جهت به این نام شهرت یافتند که سعی و اهتمام فراوان در تحصیل احادیث و نقل اخبار ، بخرج داده و از رأی و قیاس ، روی گردان بودند.

از آنجا که افکاراهل تاویل و رای و قیاس سبب بروز بدعتها و مخالفتهای زیادی با سنت پیامبر[ص] گشته بود، با مخالفت گسترده اهل حدیث روبرو گردید.از جمله آنان احمد حنبل و مالک بودند، که به رد وسیع نظریات ابوحنیفه و قتاده و وهب پرداختند، تا آنجا که از مالک نقل شده است که درباره ابوحنیفه گفت :

[ ابوحنیفه بدترین مولودی است که دراسلام بوجود آمده است .ابوحنیفه اگر با شمشیر به جنگ اسلام آمده بود ضررش کمتر بود]. 30

از سفیان ابن عیینه نقل شده که :

[من جری ترازابی حنیفه بر پیامبر ندیدم] . 31

این مخالفت ، گر چه به مرور زمان مقداری تعدیل یافته جائی که به استحسان و یا بعضی از انواع قیاس معتقد گشتند! لکن این مبارزه و برخوردها وافراط کشیده شده و متاسفانه موجب بروزانحراف دیگری در روش اجتهادواستنباط صحیح ازاحکام انجامیده و باعث رکود و جمود برافکار شد.

سرانجام این تفکر، به گونه ای افراطی در قالب مکتب ظاهری گری به رهبری داود ظاهری ، (متوفای 270 ه.ق ) واز معاصرین ابوحنیفه بوده است ، در تاریخ رخ نمود وادامه آن بگونه متعادل تر درقالب حنبلی گری واشعری گری در میان مسلمانان ادامه پیدا کرد.

اینان ، بر خلاف اهل رای و قیاس که می گفتند در کتاب و سنت همه آنچه مورد نیاز ما است بیان نشده ، معتقد بودند که همه چیز، حتی جزئیات مسائل را باید از کتاب و سنت دریافت داشت و بر ظواهر نصوص واجماع تکیه کرده و بدان تعبد وزریده و بدین جهت به[ ظاهری] شهرت یافتند.

اینان ، در بدست آوردن سنت پیامبر(ص) مشرب وسیعی داشتند و برخلاف اهل رای که دراعتبار وسیعی داشتند و برخلاف اهل رای که دراعتبار بسیاری احادیث تردید می نمودند، نه تنها هر حدیثی را مورداستناد قرار می دادند، بلکه در موارد نبود حدیث رای و عمل صحابه و حتی تابعین را ملاک فتوی و عمل قرار می داند. سیره و روش مالک در فتوی چنین بوده که ابتدا بسراغ حدیث می رفت اگر حدیث نبود، به سیره صحابه واگر صحابه نبود، به سیره تابعین استناد می جست .

تعصب احمد حنبل دراین موارد بیش از مالک است ، لذا فقه اواز جمود بیشتری برخورداراست . پیامدهای زیانباراین جریان بسیاراست که به برخی از آن اشاره می کنیم .

1. جمودگرایی

از آنجا که گفتار و رفتاراهل رای و قیاس در بوجود آمدن و گسترش این گروه نقش موثری داشته است از مهمترین ویژگیهای این گروه ، جمود بر ظواهر قرآن واحادیث بود که بدون توجه به تعارض و یااحکامی که ممکن است بر خلاف عقل و قرآن باشد، بر طبق آن فتوی می دادند و یا احکامی که ممکن است برای شرائط ویژه صادر شده باشد، بزمانهای دیگر تعمیم داده و حتی احکام منصوص العله را در غیر موردش جایز نمی شمردند. و یا دراحکامی که در زمانی خاص ، نقش وسیله ای و طریقی داشته به آن نقش موضوعی داده و تجاوزاز آن را بدعت محسوب می داشتند. بعنوان نمونه : در رابطه با شکل ظاهری حکومت اسلام برخی سرپیچی از نظام خلیفه گری را تخلف از روش گذشتگان دانسته و برقراری سیستم جدید حکومتی را جایز نمی دانستند و بعنوان بدعت با آن مخالفت می ورزند. برخورد شدیدالازهر مصر با عبدالرزاق واخراج وی از آن موسسه بخاطر انتقاداواز روش خلیفه گری و پیشنهاداستفاده از تجارب ملتها در برقراری سیستم جدید حکومتی بود. 32

2. سلف زدگی :

بها دادن بیش از حد به صحابه و آراء تابعین ، بگونه ای که رای و یا قول یک صحابی را هر شخصی ه باشد همانند گفته رسولخدا و سنت او تلقی کرده و بدان ارزش می دادند.این تقدیس کاذب ، نسبت به تاریخ گذشته و برانگیختن آن ، سبب انحطاط فراوان درافکار را فراهم آورده و چنین اندیشیدند که آنچه از گذشتگان به ما رسیده است ، تغییر ناپذیر بوده و کس را حق مخالفت و یااظهار نظر بر خلاف آن نباشد. با توجه به وجود اختلاف آراء بین صحابه و تابعین طبیعی است که تناقض در گفتار و رفتار،این عده را بوجود آورد که بعنوان نمونه ،اینان در برخوردهای خونین جمل و صفین هر دو طرف را محق پنداشته و مردم رااز مخالفت با آن دو و یااظهارنظر برحذر داشته اند.

3. بی توجهی بفهم انسان :

ویژگی دیگراین گروه را در بی توجهی به فهم انسان در دریافت حقائق و بی توجهی به دریافتهای عقلی می توان خلاصه کرد، که در سطح وسیع به تخطئه عقل پرداخته . تا جائی که به توجیه یا تضعیف روایاتی که در تمجید عقل از پیامبر[ص] رسیده است دست زده و یا راسا آن را رد می کردند.

پیامدها

از پیامدهای این جریان در تاریخ اسلام و تاثیر آن بر فقه و فقاهت ، سخن زیاد به میان آمده است که محدود کردن تفکر واندیشه انسان در قرآن واحادیث مجعول و بی اساس در ماخذ روائی اهل سنت از جمله مهمترین آنهاست .از آنجا که این گروه به احادیث بیش از حد بها داده و برای هر موضوعی بدنبال احادیث می شگند،این تفکر سبب گردید که دامنه جمع ، بدون توجه به صحت و سقم و حتی جعل احادیث گسترش یافته و مجردانتساب روایتی به پیامبر[ص] سبب گردد که آن را صادر شده از آن حضرت تلقی کرده و آراء و نظر و سهم عقل واندیشه را در مقابله با رد و یا تضعیف و یا بررسی آن به فراموشی بسپارند.

کوتاه سخن این که این دو طرز تفکرافراطی و تفریطی ، هر دو در کوتاه کردن و به بند کشیدن اندیشه انسان واز بین بردن جولان فکری و غور در قرآن و سنت با هم مشترکند و نیز، در کنار زدن قرآن از صحنه زندگی ، وحدت عمل داشته و در محدود کردن اندیشه صحیح در فروع که همان اجتهاد و تفقه است در نهایت همسو و همراهند.

اخباری گری

از دیگر مسلکهائی که در محدود کردن اندیشه نقش داشته و به نکوهش دریافتهای متکی به عقل از قرآن و سنت پرداخته ،اخباریین هستند که خبرگرائی و تعبد بر ظواهر و تکیه بر نص و پرهیزاز بکارگیری اندیشه وری در آنان ، راه اصلی آنها را تشکیل می دهد.

اخباریین ، گرچه در بسیاری از مسائل تفاوت چندانی با ظاهریین اهل سنت ندارد،اماازاین نظر که اینان در میان شیعه که طرفدار تفکر واجتهاد در مسائل می باشند بوجود آمدند، توجه به آن حائزاهمیت است .

اینها هماننداهل حدیث بشدت طرفدار حدیث و آن را بعنوان تنها منبع رجوع و دریافت احکام پذیرفتند و به همین جهت به نام[ اخباری] معروف شدند و چنین گفته اند که برای کشف احکام شرعی به کتاب خدا واجماع و عقل نمی توان استناد جست ، زیرا قرآن در بردارنده مفاهیم عمیق و دشواراست و تنها پیامبر[ص] وائمه معصومین[ ع] می تواننداز آن بهره گیرند و دیگران چون مخاطب قرآن نبوده و با زبان قرآن آشنائی ندارد، قدرت استنباط احکام شریعت رااز آن ندارند. 33 برای اجماع نیز دلیلی از جانب شریعت نیامده است و بدعت محسوب می شود. عقل هم اگر دارای مبدا حسی و یا قریب به حس نباشد کارائی نداشته و چون نمی تواند فلسفه احکام را درک کند، فاقد حجیت است . 34

بنابراین ، نباید دراستفاده ازاخبار به عقول ناقصه اتکاء کرده و آن را در راه بهره برداری از شریعت بکاربرد بلکه باید بر ظواره احادیث واخباراتکاء داشت و بس .

البته این تفکر،از زمان تسلط اهل حدیث در میان شیعیان رخنه کرده و کم و بیش در حوزه های علمی و جوامع شیعی حضور داشته است . مرحوم شیخ طوسی ، در کتاب[ مبسوط] بوجود چنین افکاری اشاره کرده واز حربه اتهام آنان خوف و هراس دارد و می گوید:

در گذشته والان اشتیاق فراوان داشته و دارم که کتابی را مشتمل بر من همه مسائل فقهی واحکام دین تنظیم کنم ، ولی هر بار با موانع و مشکلات برخورد می کنم و گرفتاریهای فراوان مانعم می شود،از سوی دیگر، کمی رغبت این گروه به آن امر و بی توجهی آنان عامل دیگری در جهت تضعیف اراده و عزم من بوده است .از آن رهگذر که این گروه تنها به روایات صریح و نص و آنهم باالفاظ مخصوصی اکتفا نمودند، تا حدی که اگر مساله ای عبارتش عوض می گشت امااز نظر معنی تفاوتی پیدا نمی کرداینها شگفت زده می شدند و از فهم آن ،اظهار عجز می نمودند، چون این عده تنها باالفاظ مانوس بودند. 35

این گروه ، بصورت یک جریان از زمان مرحوم امین استرآبادی ، در آغاز قرن یازدهم پدید آمد و موجی را علیه اجتهاد و حرکتهای عقلی برانگیخت . وی کتابی بنام[ فوائدالمدنیه] در مدینه منوره تالیف کرد و در آن اجتهاد واستنباطاحکام شرعی و حوادث واقعه راانکار کرده است ، به طرفداری وی افرادی برخاستند که در راه مبارزه با مباحث عقلی و حرکتهای فکری راه افراط را پیمودند،اخباریین ، گر چه خدمات فراوانی در جهت تدوین کتب احادیث نمودند، لکن اینان ازاساسی ترین عوامل گسترش جمودگرایی و قشری گری در میان تشیع بشمار می روند.

علل پیدایش

درباره علل پیدایش اینان سخن بسیار گفته شده است که مهمترین آن را می توان بدینگونه ذکر کرد.

1. در مرتبه اول عدم درک درست از عقل و دریافتهای عقلی و بها ندادن و تحقیر عقل سبب شد که اینها به مبارزه با آن برخاسته و آدمی را کوچک تراز آن دانند که مستقیما به کتاب خدا رجوع کرده واز آن استفاده کند، واز طرفی هم احکام را توقیفی دانسته و بکار بردن عقل و رای واجتهاد را نوعی تشریع مخالف با شرع مقدس بحساب آوردند.

2. در مرتبه بعدی اعتقاد به این که تمامی مسائل لازم واساسی در اخبارییان شده وانسان محتاج به رجوع به عقل واستنباط واجتهاد نمی باشد.

3. پندار غلط در رابطه با تاسیس اصول ، که معتقدند توسطاهل سنت بنیاد گذشته شده است ،این ذهنیت نادرست را در میان این گروه بوجود آورد که اجتهاد، پدیده ای است که اهل سنت ، آن را بنا نهاده تاازاین راه خود رااز پیروی اهل بیت بی نیاز سازند، ولی شیعیان ، با داشتن منابع و کتب معتبرازاهل بیت ، که همه چیز در آنها بیان شده نیازی به اجتهاد نداشته و ندارد.

4. عامل دیگر که شایداز عوامل اصلی در پیدایش اینها بشمار آید عکس العمل افراط گرایانه اهل رای و قیاس و توجه به پیامدهای آن بوده ، تا جائی که ترس از فروافتادن در دام بدعت ، آنان را به وادی تفریط سوق داده آنان چنین پنداشتند که اجتهاد واستنباط، سبب متروک شدن احادیث و باعث پیدایش قیاس واز بین رفتن احکام دین خواهد شد و شدت مبارزه اسلام وائمه[ ع] با بدعتگزاران و نهی از مجالست با آنان 36 وامر به دوری گزیدن از آنان ، سبب گردید که اینان براثر دور ماندن از مرز بدعت و نشناختن محدوده آن ، بخاطر پرهیزازافراط، تفکر را فقط درامور بسیطه جایز دانستند، و مواردی که نص یا ظاهری وجود دارداحتیاجی به تعقل و کنکاش نیست .

این مساله ، سبب شد که خود رااز آثار مثبت تفکر واندیشه محروم گردانند.

اینان ، برای اثبات نظر خویش به روایاتی تمسک جسته اند،از جمله : روایاتی که در نهی از فتوی دادن بدو نص وارد شده است . بعنوان نمونه به این روایت استناد کرده اند:

[حرام است بر شما به چیزی فتوی دهید که از ما شنیده نشده است] . 37

و یا[ ...ان دین الله لایصاب بالمقاییس]. 38

دین خدا با عقول و معیارهای بشر قابل ینجش نیست .

با تمسک به این گونه روایات ، هر نوع تفکر و کندوکاو واجتهاد و گسترش فروع با بهره گیری از اصول را فتوی به غیر علم و قیاس منهی تلقی کرده و مردم رااز آن برحذر داشتند. 39

5.از دیگر علل پیدایش آنان می توان سلف زدگی و تعبد به سیره و روش بزرگان و پیشینیان نام برد، که اینان بسیاری از بزرگان رااخباری مسلک پنداشته و چون آنان در مقام فتوی ، متن روایات را در کتب فتوایی خویش ذکر کرده و چیزی بر آن نیفزودند و یا به تفریع فروع نپرداختند، آن را دلیل بر مخالفت آنان بااجتهاد واستنباط گرفته و تخلف از آن روش را گناهی نابخشودنی محسوب داشتند و شکستن این سیره را مخالفت با روش سنتی در فقه شیعه دانستند.

پیامدها

گر چه اخباریین در طول حیات اجتماعی خود خدماتی ارزند به عالم تشیع کردند و سبب تالیف کتب روائی گرانسنگی شدند، ولی کج فهمی و کوته نظری و دوری آنان ازاندیشه و تفکر، سبب وارد آمدن ضرباتی مهلک براندیشه و فرهنگ تشیع واسلام گردید و جامعه رااز حرکت همراه با فکر واندیشه باز داشت که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم :

1.مهجوریت قرآن

تحقیراندیشه و عدم قابلیت آن برای فهم قرآن ، سبب دور کردن مردم از قرآن واین[ ثقل اکبر] خداوند گردید تا جائی که از قرآن جز در مقام تزیین و قرائت واستخاره استفاده نمی گردید و مورد مراجعه برای بدست آوردن احکام شرعی قرار نمی گرفت .

این گونه برخورد موجب مهجوریت قرآن را در حوزه اندیشه ها فراهم آورد. و شاید یکی از علل مهجوریت نسبی کنونی قرآن در حوزه های شیعی و عدم توجه آنان به علوم قرآن و بحث پیرامون آن ،از آثار و پیامدهای همان افکار باشد.

2.جمودگرائی

عدم توجه به دریافتهای عقلی و بکارگیری آن در فهم احکام ، سبب ایجاد جمودگرائی ظاهرپسندی گردید که فقط بر ظواهر تکیه کرده ، و آن را حجت پنداشتند و چون به اعماق آن توجه نکرده و آن را در آئینه اندیشه به نمایش در نیاورده اند سبب تناقض در مخکمه عقل و یا تعمیم دادن احکام خصوصی که در مقطع خاصی وارد شده و یا تخصیص احکام عام گردید.

بعنوان نمونه از روایت تحت الحنک می توان نام برد که اخباریین با استفاده از روایت[ الفرق بین المومنین والمشرکین التلحی]، فرق بین مومنان و مشرکان تحت الحنک است بکار بردن آن را در همه اوقات واجب و آن را نشانه و جدائی مومن و مشرک می شمارند، و لکن به این مطلب توجه نکردند که این نشانه ممکن است برای برهه ای از زمان بوده ته همه زمان . چنانکه مرحوم فیض در وافی چنین فرموده است که:[ شان صدور روایت این بوده است که مشرکان بنوعی لباس می پوشیدند که تحت الحنک می توانست مومنان رااز آنان جدا سازد والاانداختن مقداری پارچه در روی سر و یا در زیر چانه نمی توانداین اهمیت را داشته باشد] 40 .

3. توقف و سردرگمی در موضوعات مستحدثه

از آنجا که اخباریین به ظواهر تکیه کرده و پا رااز آن فراتر ننهادند. در بسیاری از موضوعات مستحدثه و مسائل جدید در حیرت فرو رفته واز تبیین وظیفه شرعی خود عاجز ماندند، چون آنچه در روایات آمده عنوانی کلی بود که اینها به لحاظ جمود بر نص و موارد خاص نتوانستند آن را به موارد دیگر و یا فروعات سرایت دهند،ازاین جهت با مشکلات فراوانی روبرو گشته و یا در رابطه با بسیاری از شبهات و بن بستهای فقهی به ناچار راه احتیاط را پیمودند.

در نهایت ، نتیجه همه اینها جز محروم ماندن از فوائد و برکات جاری دراعماق آیات و روایات چیزی نبوده است .

عامل انتشار

شعار ظاهر پسنداخباریین[ مااز خود چیزی نداریم و هر آنچه می گوئیم از مکتب اهل بیت گرفته ایم] به آنان کمک کرد که افکارشان در برخی از علماء و مردم موثر بیفتد و بتواند طی دو قرن ، عرصه و میدان را بر دیگران تنگ ساخته و رقبای خود رااز صحنه خارج نمایند، لکن این وضع دیری نپائید که با مقابله اصولیین واهل اجتهاد که در راس آنان مرحوم وحیدبهبهانی بود، مجبور به ترک صحنه گردیدند، و دوران تسلط آنان بر مراکز علمی و حوزه ها بسر آمد، و زمینه برای مردانی همچون میرزای قمی ، شیخ انصاری ، آخوند خراسانی و نائینی فراهم شد.

اصولیین و جایگاه اندیشه

تکیه عمده اصولیین پس از قرآن و سنت واجماع بر حجیت عقل ، در تمیز دادن قواعد احکام فقهی است و این ایمان به عل ، تعالیم دیگری را نیز بدنبال داشت مانند: ضرورت اجتهاد و برخورد نقادانه با احایث کتب اربعه را به تمامی قبول کرده و فرقی بین اخبار ضعیف و صحیح نمیگذاشتند در برابر اخباریین که قایل به تخطیه عقل و اجماع شده و اندیشه انسان را در درجه نازلتری از فهم حقایق شرعد میپنداشتند، اصولیین بر حجیت عقل و معیار میزان بودن آن در کشف حقایق شرعی و کاربرد آن در تمام زمینه های فقهی اصرار ورزیدند، گفتند که کلید فهم احکام عقل است و بدون آن هیچ یک از احکام و اصول و فروع برای ما قابل فهم و ادراک نخواهد بود.

واصولیین نه تنها در قرآن و سنت به تفکر واندیشه انسان میدان عمل دادند، که برای نیروی عقل و خرد حساب جداگانه ای باز کردند و با تکیه بر مبانی اسلامی برای عقل جایگاه ویژه ای در فهم احکام شریعت قائل شدند که نظراجمالی به مباحث[ علم اصول فقه] بیانگراین حقیقت است .اصولیین اضافه براین که جایگاه عقل را دراستنباط احکام مشخص ساختند، به تفصیل شبهات اخباریین را مطرح ساخته و به آنها جواب داده اند که خوانندگان را به کتب اصولی (مبحث حجیت ظواهر کتاب )ارجاع می دهیم . روش اهل اجتهاد واصولیین در برابراخباریین ، پیامدهای مثبتی را بدنبال داست و به فقه شیعه پویائی و فرصت حضور در همه صحنه ها داد که از مهمترین آنها حضور فقهاء و مجتهدان بزرگ شیعه در مسائل سیاسی است که از ویژگیهای فقه شیعه می باشد، یکی از نویسندگان معاصردراین بارهچنین می گوید:

[تعالیم اصولی با قول ، به حجیت عقل و حق اجتهاد، لامحاله ذهن شیعی را پذیرای تحولات اجتماعی می کند و نسبت به توانائی انسان در تنظیم اموراجتماعی ایجاداطمینان می کند، تصریح بمنزلت مجتهدان و بویژه تاکید به پیروی از مجتهدان بویژه ضرورت پیروی از مجتهد زنده بی شک می تواند در زدودن فلج فری حقوقی موثر باشد و لااقل تا حدودی قیود جزم و جمود رااز دست و پای فکر و عقل باز کند]. 41

نتیجه تفکر واندیشه اصولی در میان علماء و رواج آن و رد و ایرادهای علمی و عقلی باعث حضور آنان در مسائل سیاسی اجتماعی شد که نمود آن را در نهضت مشروطه و حرکتهائی دیگر، بویژه نهضت اسلامی 15 خرداد که در 22 بهمن 57 به پیروزی رسید بوضوح می بینیم .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان