شناخت چگونگی بنیان شهر کوفه و روند تحول ساختار جمعیتی آن، از تأسیس در سال هفده هجری قمری تا ایام حکومت امام علی(ع)، نقش بنیادی در تبیین و معرفی جناح های سیاسی در نیمه سده هفتم میلادی/قرن اول هجری دارد.
این جناح ها در حوادث منجر به قتل خلیفه سوم، و موضع گیری های ایام حکومت امام علی(ع) نقش اساسی ایفا کردند. به گمان نویسنده، خاستگاه اجتماعی اعتقادی هسته مرکزی نیروهایی که قیام سال 35 هجری را رهبری کردند و سپس در طول حکومت امام علی(ع) در موضوع حکمیت و انشعاب نهروان از مواضع متفاوت رویاروی شدند، در روند مطالعه جامعه کوفه به دست می آید. بازشناسی اوضاع برآمدن و شکل گیری این جناح ها و تبیین موضع گیری های آن ها موضوع این مقاله است.
واژه های کلیدی: کوفه، شیعه، خوارج، قاریان، اشراف قبایل، شام، عراق.
دوران خلفای راشدین با مسایل فراوانی همراه است که تنها با اسناد و مطالبی که اغلب نارسا به نظر می رسند، قابل پژوهش است. در این میان بغرنج ترین مسایل در پیوند با نقش کوفه و پیدایش جناح های سیاسی است که در برگیرنده هر دو جناح خلفای متقدم اموی و مخالفان خلفا، همچون ابن زبیر که کمی بعد درگیر شد خوارج، شیعه، و اشراف قبایل است. در این مقاله، نگرش ها در راستای ترسیم تصویری فراگیر از نتایجی است که از یک بررسی مفصل تر درباره شکل گیری جناح های سیاسی به دست آمده است.(2) این نتایج بر اساس مدارک موجود در متقدم ترین منابع تاریخی اسلامی در دسترس، بنا شده است، که برجسته ترین آنها بلاذری، طبری، ابن سعد، ابن اعثم کوفی، خلیفه بن خیّاط و نصر بن مزاحم منقری است.(3)
از سال های 34 ق. / 5 654 م. تا 40 ق. / 1 660 م. در عربستان، مصر و هلال خصیب، دوران بحران ها بود. این بحران ها با بروز اختلاف در حکومت عثمان آغاز شده و به قتل او انجامید و با پیکارهای میان علی(ع) و معاویه ادامه یافته، با قتل علی(ع) پایان گرفت.
از زمان شهادت علی(ع) می توانیم سه جناح سیاسی عمده را در کوفه مشاهده کنیم که بررسی موقعیت متقدم آن ها، در این مقاله، مورد نظر است:
الف) خوارج؛ از زمان رویارویی های صفین به این نام نامیده شدند و مخالفت شان را هم در زمان علی(ع) و پس از آن بی درنگ آشکار کردند.
ب) شیعه؛ اساساً حامیان علی(ع) بودند و پس از آن نیز در جرگه جنبش های مخالف حاکمیت قرار گرفتند.
پ) رهبران قبیله ای ؛ معمولاً «اشراف القبیله» نامیده می شدند. اینان در ساختار قدرت رسمی عراق در آغاز دوران اموی واسطه حاکمیت بنی امیه و جمعیت قبیله ای بودند.
در عراق، نظام حکومتی از زمان معاویه و «زیاد» تا روزگار «حجاج» بر بنیاد سازمان قبیله ای استوار بود و در آن سازمان، پشتیبانی رهبران قبیله از حکومت و حمایت متقابل حکومت از آن ها در نظر گرفته می شد. در این برهه ساختار اساسی بر بنیاد نظام قبیله ای پیش از اسلام بود.(4) با این حال، بایسته است وضع جدید حکومت مرکزی و ویژگی نظامی دو شهر کوفه و بصره را در نظر داشت. در این دو شهر، مردان پیکارگر (مقاتِل) در گروه های قبیله ای سازماندهی شده بودند که به نوبه خود «ارباع» و «اخماس» کوفه و بصره را تشکیل داده بودند. هر گروه قبیله ای از طوایف تشکیل شده بود و واحدهای موسوم به «عرافات» جزء کوچک تر طوایف بودند. اشراف القبایل در عراق مستقر بودند و حکومت مرکزی، خواه امویان یا زبیریان، بر آن ها و از طریق آن ها بر دیگر ساکنان عراق فرمان می راندند. این شیوه اداره تنها با انتصاب حجاج و ورود مقدمه نیروهای شامی به عراق و شورش برجسته ترین اشراف قبایل، یعنی عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قیس کندی، تغییر کرد.
خوارج و شیعه در آغازین سال های دوران اموی چگونه بودند؟ نتیجه اصلی که این مقاله می جوید این نکته است که مخالفت خوارج و شیعه در آن زمان به میزان زیادی در رویارویی مستقیم با قدرت مرکزی نبود، بلکه در رویارویی با سران قبایل بود که قدرت مرکزی از طریق آن ها اعمال می شد. تفاوت میان مخالفت این دو گروه، در آن مرحله این بود که اساساً خوارج انفعالی(5) عمل می کردند و شیعه انقلابی.(6) اما در یک مورد اتحاد نظر داشتند که هر دو گروه حامی نوعی نظام اجتماعی اسلامی بودند که در آن نظام، رهبری قبیله ای از نوع سنتی جایی نداشت اما دیدگاه آن ها در مورد نوع شکلی که نظام اجتماعی اسلامی باید به خود می گرفت، متفاوت بود؛ خوارج به عقب به نا انسجامی(7) روزگار عمر می نگریستند و شیعه سیاست مساوات طلبانه علی(ع) آرمان شان بود و بر نظریه عصمت امام تکیه داشتند. مراحل شکل گیری هر دو گروه (شیعه و خوارج) در پیوند با مخالفت شان با نظم قبیله ای موجود بود. در مورد خوارج بایسته است به این نکته توجه شود که واژه «خارجی» به عنوان کسی که خروج می کند و برای خود «شرف» کسب می کند بی آن که این شرف دوامی داشته باشد، تعریف شده است.(8) در مفهوم سنت قبیله ای، کسی صاحب «شرف» بود که خاندان او سه نسل متوالی رهبری را در اختیار داشته اند و او اینک چهارمین آن ها باشد و در این مرحله قبیله در تبعیت او باشد.(9)
در این راستا، به سادگی خوارج در جرگه کسانی قرار می گیرند که مدعی «شرف» بودند اما طبق معیارهای سنتی از «شرف» قبیله ای بهره مند نبودند. خوارج در واقع مدعی شرف «اسلامی» بودند و امتیازاتی را در نظر داشتند که در زمان عمر به «نخستین مهاجران»(10) عراقی دادند. در دفاع از این گونه امتیازات بود که آن ها با حکومت که از حمایت رهبران قبیله ای برخوردار بود تصادم داشتند.
شیعه در دوران متقدم اموی شامل:
الف) برخی از «نخستین مهاجران» به کوفه می شد که از هواداران علی(ع) بودند اما متعاقباً نقشی در حکومتی با سازمان قبیله ای نداشتند. از این جمله، حجر بن عدی کندی است که کاملاً تحت الشعاع اقتدار محمد بن اشعث کندی بود.
ب) بیشترین «مهاجران جدید»(11) از قبایل، که تا زمان علی(ع) و پس از آن به کوفه نیامده بودند. اینان به امید بهبودی وضع شان در برابر قدرت رهبری قبیله ای مسلط ایستادگی می کردند. برخی از گروه های کندی، حمدانی و بجلی که در آغاز به عنوان پرشورترین حامیان علی(ع) ظاهر شدند، بعداً حمایت خود را از حجر بن عدی، حسین بن علی(ع) و مختار بن ابی عبید نشان دادند. گزارش مفصل و تقریباً مرحله به مرحله پیروزی مختار بر رهبران قبایل را ابومخنف آورده است.(12) طبق آن، به روشنی تمام مشخص است که حامیان کوفی مختار از جبانه قبیله ای بودند، در حالی که رهبران قبایل در نقاط مناسب کوفه می زیستند. گرچه در این زمان جبانه(13) در مرحله ای عقب مانده تر از رشد شهر کوفه قرار داشته است ؛ به سبب وجود گورستان یا فضاهای باز که برای چراندن یا آشامیدن حیوانات استفاده می شد اما روشن است تا آن مرحله آن ها همچون بیشتر مردم در کوفه ساکن شده بودند. در واقع جبانه تنها مکانی بود که در طی بیست و اندی سال گذشته مهاجران جدید می توانستند در آن سکونت گزینند. به هنگام شورش مختار، رهبران قبیله ای عقب نشینی کردند و در یک حرکت ناموفق کوشیدند کنترل جبانه مربوط به خودشان را در اختیار گیرند، آن گونه که ابومخنف با دقت محل جنگ خیابان های خروجی (افواه سکک) را نشان داده است، سپس در صدد بر آمدند از ورود شیعیان به کوفه «قدیمی»(14) مانع شوند.(15) اما با ورود شیعیان به کوفه «قدیمی» رهبران قبیله ای در ارگ محاصره شدند. این پیروزی کوتاه مدت، یکی از خیزش های مردم قبیله بر رهبری مسلط قبیله ای بود. پیشگویی مختار در خور توجه است که نوید فروپاشی رهبری قبیله ای مسلط و توزیع مجدد ثروت را داده بود.(16)
در اوایل دوره اموی، نظم اجتماعی کوفه و دیگر شهرها اساساً نظامی قبیله ای و طایفه ای بود، تا آن جا که تمایزش با نظام پیش از اسلام تنها در وجود قدرت مرکزی و تنظیمات و سازماندهی نظامی شهر دیده می شد که موجب همبستگی جدیدی شده بود. معاویه این نظم قبیله ای را به مثابه طرح اساسی ساختار قدرت اموی پروراند. با پیدایش این نظام، تلاش ناپایداری که در دوره خلفای راشدین در راستای بنیان نوع دیگری از نظام اجتماعی آغاز شده بود، به پایان رسید. با این توضیحات، اکنون به گذشته باز می گردیم و با برخی نظریات کلی درباره خلافت عمر، مطلب را پی می گیریم.
این موضوع روشن است که هدف سیاسی برجسته وی حراست از تفوق مدنی ها بود که از زمان محمد(ص) آغاز شد. ابوبکر نیز در راستای رویارویی با تهدیدات رهبران «رده»، آن را حفظ کرد. عمر در راه نیل به این هدف، رهبری و دیگر اختیارات را به کسانی واگذار کرد که وفادار به این هدف بودند و منافع شان در حفظ تفوق مدنی ها بود. از این رو در خلافت عمر، نقش های مهم و حساس را صحابه، انصار و دیگر صاحبان «سابقه» اسلامی به عهده داشتند. عمر با طرح «سابقه» اسلامی به عنوان ملاک اصلی ارزش در نظام تشکیلات و نظارت اجتماعی، در پی فراهم کردن وحدتی فراگیر در جامعه بود. وحدتی که در برگیرنده طرح های متغیر و متحول از اتحادهای ناپایدار میان طوایف و گروه های آن نباشد. پی ریزی این تشکیلات جهت استقرار «رهبری اسلامی» بود؛ یعنی حامیان تفوق مدنی، طراحان ایدئولوژی یگانه و هماهنگ، و نیروهای مقابل کسانی که تمایلات پراکنده سازی [و گریز از مرکز] را داشتند. اشراف در گروه اخیر [نیروهای خواهان پراکندگی]، رهبران پیشین رده بودند، اینان مؤکّداً از قدرت فرمانروایی محروم بودند.(17) هنگامی که عمر در واپسین ایام خلافتش با لزوم تشکیلات جدید جهت اداره مناطق تازه فتح شده روبه رو شد، اصل «سابقه» محور طرحش بود.
در نظام توزیع مواجب که در 20 ق. / 641 م. وضع شد، سه نوع دسته بندی وجود داشت:
الف) مراتب مختلف مهاجران و انصار که سالیانه از پنج تا سه هزار درهم دریافت می کردند.
ب) کسانی که در عملیات پیش از یرموک و قادسیه شرکت داشتند (اهل الایام) و کسانی که در یرموک و قادسیه حاضر بودند، که اینان به ترتیب سه تا دو هزار درهم دریافت می کردند.
پ) روادف (کسانی که پس از یرموک و قادسیه آمدند) که اینان بسته به زمان شرکت شان در فتوحات در مراتب مختلف جای می گرفتند. پیرامون این گروه اظهار نظرهای گوناگونی شده است، اما احتمالاً آن ها سالیانه از هزار و پانصد تا دویست درهم دریافت می کردند. عراف(18)، واحدی برای توزیع 000/100 درهم در کوفه و بصره شد؛ بیست تن برای توزیع مواجب افراد گروه اهل الایام، از قرار هر فرد 000/3 [درهم] به اضافه فوق العاده ها؛ 43 تن برای توزیع مواجب افراد گروه اهل القادسیه، از قرار هر فرد 000/2 [درهم]؛ شصت تن برای توزیع مواجب نخستین موج از روادف (الروادف الاولی)، از قرار هر فرد 1500 [در هم]؛ از 20ق. / 641 م. دیوان عمر تنظیمات شجره نامه ای را مورد استفاده قرار داد که منحصراً از سوی خبرگان در امور نسب شناسی تنظیم می شد. اما [در عین حال] اصل تقدم اسلامی مدنظر بود. در بیشتر جاها، احتمالاً عراف ها گروهی از افراد قبایل همانند بودند اما یک عراف، اصولاً یک گروه از افراد با تقدم اسلامی یکسان بودند.(19)
اصل سابقه اسلامی، که در برخی سطوح تأییدی بر امتیازات نخستین مهاجران ایالتی بود، در نگاه نخست ممکن است به نظر رسد که جای زیادی در تصمیمات مربوط به زمین نداشته است، زیرا عمر بود که فرمان داد سواد نباید میان فاتحانش تقسیم شود، بلکه باید «برای مسلمانانی که پس از ما می آیند»، محفوظ بماند. با این تصمیم که منابع، به جز سیف بن عمر از آن به عنوان «سواد فی ء» برای مسلمانان نام برده اند، به سکنه سواد اجازه داده شد که آن زمین ها را به عنوان مردم تحت حمایت «ذمه» کشت کنند و مالیات بپردازند. سیف بن عمر به این نوع زمین، پیوسته با عنوان زمین «صلح» یا «ذمه» اشاره دارد.
این ها از اموال بیع ناپذیر (موقوف) کوفه به حساب می آمدند و از عواید آن ها، که سیف بن عمر آن را جزا می نامد، برای پرداخت مواجب کوفیان استفاده می شد که شامل پرداخت جهت نگه داری ذمه نیز می شد. 51 عواید این زمین ها به مدینه فرستاده می شد و مازاد عواید آن میان مواجب بگیران تقسیم می شد.(20) این تصمیم در مورد قسمت عمده سواد به اجرا گذاشته شد اما شامل همه آن نمی شد. دسته دوم زمین ها که سیف پیوسته با عنوان «فی ء» به آن اشاره دارد، در ارتباط با نخستین مهاجران ایالتی قرار داشت. این زمین ها عموماً «صافی» و به صورت جمع، صوافی نامیده می شد که سیف نیز این عنوان را به کار برده است و شامل زمین هایی می شد که به شاه ساسانی، خاندانش و کسانی که با او متواری شدند، تعلق داشت و مواردی چون مرداب ها، بیشه زارها، راه ها و ایستگاه های پاسداری جزء این زمین ها محسوب می شد.
از گزارش های سیف بر می آید که این زمین ها برای استفاده انحصاری فاتحان اصلی بود ؛ کسانی که سیف آن ها را «اهل الفی ء» و «اهل المداین» می نامد. منظور کسانی است که در فتح مداین در سال 16ق. / 637م. شرکت داشتند. عمر به آن ها فرمان داد که می توانند زمین ها را تقسیم کنند و آن گونه که مایلند در آن مستقر شوند مشروط به این که 51 [عواید] را به او بپردازند. اما سیف می افزاید که تقسیم زمین های صوافی نمی توانست عملی شود، زیرا این زمین ها در سراسر سواد پراکنده بودند و متقاضیان آن ها نمی خواستند [برای تصاحب آن ها[ پراکنده شوند. افزون بر این، ممکن است تا این زمان تعدادی از متقاضیان از عراق دور باشند.
به هر روی، آن ها زمین های صوافی را به عنوان میراث بیع ناپذیر (حبس) قرار دادند و تصدی آن به عهده «خودشان یا کسی که آن ها به او راضی می شدند» قرار گرفت. این دسته اراضی که «اهل الفی ء» به خود اختصاص دادند (یستدعاه اهل الفی ء) بنابر نوشته سیف بخش اعظم زمین های سواد را شامل نمی شد (لاعظم السواد).(21)
بر اساس این تنظیمات، نخستین مهاجران نه تنها مواجب زیادی از محل عواید «ذمه» دریافت می کردند، بلکه به تناسب، بهره زیادی از هر تقسیمی که از عواید مازاد آن می شد، می بردند و منحصراً 54 عواید اراضی صوافی را در اختیار داشتند. تردیدی نیست که این تنظیمات از تلاش جهت محدود کردن و تحت قاعده درآوردن آن چه که آن ها پیشتر برای خود قائل بودند، فراتر رفت. به هنگام طرح این پرسش که چگونه این تنظیمات به سرعت و به گونه ای فراگیر انجام شد؛ به نظر می رسد که دلیلی برای پذیرش این مورد که تصمیمات سال 20 ق. / 641م. عمر اثرات فوری داشت، وجود ندارد. وی در سال 20 ق. بنیاد دیوان را آغاز کرد اما تا زمان مرگش، یعنی پایان سال 23، تقریباً کار ناتمام مانده بود.(22) به همین شیوه، درباره سواد در سال 20 تصمیم گرفته شد اما ماجرای آن تا وقتی که نواحی سواد به گونه مؤثری آرام نشد، نمی توانست شروع شود.(23) تنها، عمل تفکیک میان «ذمه» و «صوافی» توانست شروع شود. به هر روی، تنها در واپسین ایام خلافت عمر بود که مدیریتی سازمان یافته در عراق نمایان شد. تا آن هنگام، نخستین مهاجران برای پنج سال یا بیشتر آن مناطق را به خود اختصاص داده بودند.
از مجموع مراکز مناطقی که توسط اعراب در زمان عمر فتح شد، به نظر می رسید نظم سیاسی و اجتماعی کوفه شانس بیشتری جهت استقرار و ماندگاری داشت. ابن سعد در آغاز اثرش درباره کوفه، شماری از روایاتی را ثبت کرده است که بر اساس آن عمر کوفیان را «رأس أهل الإسلام، جمجمة الاسلام» و غیره می خواند.(24) می توانیم بپرسیم چرا شامیان یا اهل بصره این گونه خوانده نشدند. به نظر می رسد پاسخ این پرسش آن باشد که تنوع جمعیت کوفه به بهترین وجه با نظامی که عمر در نظر داشت مستقر سازد، هماهنگ و منطبق بود.
پاره ای از اعراب نخستین فرصت های پیش آمده برای جنگ را دریافتند و برای شرکت در آن راهی شام شدند. اینان به نسبت در گروه های بزرگ و منسجمی سازماندهی شدند. در مناطق بصره، تمیم و بکر مسلط بودند و تنها تعدادی از نخستین مهاجران که حدود سیصد تن می شدند، از نواحی دورتر آمده بودند. در حالی که در کوفه تعداد نخستین مهاجرانی که از مناطق دور آمده بودند، حدود ده هزار یا بیشتر می شد.(25) این تعداد از لحاظ جمعیت ترکیب متنوعی داشتند، به گونه ای که از اکثریت و تسلط طوایف یا گروه های بزرگ طوایف خبری نبود.
آنچه آمد نشانگر ویژگی مهم نخستین فتوحات نیز است؛ بدین معنا که در آغاز، شام به عنوان جبهه اصلی محسوب می شد و سپس جزیره، در حالی که جبهه عراق در مرتبه بعد قرار داشت.(26)
جمع نامتجانس نیروهای عرب که در قادسیه پیروز شدند، شامل:
الف) تعداد کمی از گروه های یمنی و حجازی، که بیشتر ساکن بودند، [یا] دست کم تعدادی از آن ها که عمر گرد آورده بود و به سبب پیروزی اعراب در شام به سال 14 ق. / 635 م. می توانستند برای [جبهه] عراق، در نظر گرفته شوند.
ب) گروه های مختلطی از بدویان و یک جا نشینان که میان حجاز و عراق زندگی می کردند و به جبهه جنگ روی آورده بودند.
پ) گروه های پراکنده از بدویان مرزنشین بکر و تمیم که از گذشته به تاخت و تاز درون [قلمرو] عراق ساسانی عادت داشتند. بنیان (اختطاط)(27) کوفه که نشانگر آغاز در دست گرفتن عملیات در عراق بود، در حالی صورت گرفت که جبهه «جزیره» از سمت شمال فعال شد و احتمالاً تمام گروه نخست و اکثر گروه دوم را وادار کرد، اما حضوری که برای دسته های گروه سوم از ربیع (بکر و دیگران) و تمیم فراهم ساخت اندک بود. از قرار معلوم، بیشتر این دسته ها بنا بر عادات بیابان گردی شان به مناطق پیرامون سکونتگاه شان باز می گشتند. تردیدی نیست که آن ها درون مناطق تازه فتح شده ای که دارای مراتع بهتر بودند، نیز رخنه می کردند.
از این رو، خطاط کوفه نخست برای کسانی در نظر گرفته شد که از مناطق دورتر آمده بودند. تصور عمر این بود که کوفه می بایست برای مسلمانان «دارالهجره» باشد و ساکنان آن «مهاجران» کوفه باشند.(28) ترکیب نامتجانس ساکنان کوفه عمر را امیدوار کرد که طرح اسلامی او میان کوفیان با موفقیت همراه باشد. میان نخستین مهاجران، نفوذ رهبران قبیله نمودی نداشت و با وجود تأثیر نظام «عراف» و تعاون ناشی از «هجرت» اساس مقبول جامعه شکل گرفت. حضور به موقع 370 تن از صحابه ساکن کوفه، احتمالاً عمر را در نیل به هدفش مصمم تر می کرد.(29)
در ایام خلافت عمر، تحت تسلط اهل مدینه، اتحاد ظاهری حفظ شد. اما پوشش این اتحاد ظاهری به هنگام مرگ عمر 23 ق. / 644 م. مندرس شده بود. به محض توقف فعالیت های نظامی و آغاز تقسیم عواید فتوحات، و با بنیاد نوعی مدیریت محلی که بیشتر به کارگیری الگوهای تشکیلات نظامی بود، مشکل حفظ یکپارچگی پیچیده تر شد و دور دستی مدینه مانع بیشتری بر سر راه آن ایجاد کرد. عمرو بن عاص، فاتح مصر، در آستانه نافرمانی آشکار بود. در شام خانواده ابوسفیان به سرعت بر علایق دوره پیش از اسلام خود تکیه زدند و بر اساس آن موضع گرفتند. در کوفه خلال سال های 20 ق. / 641 م. تا 29 ق. / 649 م. اوضاع رو به تشنج گذاشت که عناصر و نیروهای اصلی در این اوضاع عبارت بودند از:
الف) حضور گروه نخستین مهاجران که به لحاظ «سابقه»شان [در اسلام] امتیاز داشتند.
ب) ورود مهاجران جدید (روادف)
پ) قدرت رهبران قبایل
ت) تلاش پی گیر در به سامان در آوردن مناطق فتح شده
ج) فروکش کردن و تقریباً توقف توسعه کوفه که به دنبال [نبرد] نهاوند شروع شده بود.
خلال سال های 29 20 در کوفه و قلمرو آن موقعیتی پیش آمد که بسیاری نه همه نخستین مهاجران، «جهادگر قدیمی»(30) قلمداد شدند. یکی از اسباب این مورد، هجوم «روادف» به کوفه بود که پس از ورود مهاجران اصلی بود. اینان مواجب کمتری دریافت می کردند و بهره ای از نخستین غنایم بزرگ نبردند و تا 20 ق. / 641 م. فعالیت چشمگیری نداشتند. به دنبال فتح شام، مصر و جزیره، جای شگفتی نبود که مانعی جهت یورش بزرگ به سوی شرق وجود نداشته باشد و مهاجران جدید مهیاترین گروه کوفی بودند که خواستار به اجرا در آوردن چنین حمله ای بودند.(31) افزون بر این، پس از نبرد نهاوند (21 ق. / 642 م.) اصلاح مهمی در اصل سابقه اسلامی صورت گرفت، بدین شکل که مواجب مهاجران جدید که از خود شجاعت نشان داده بودند، به میزان مواجب اهل قادسیه یعنی دو هزار درهم در سال افزایش یافت.(32) این احتمال وجود دارد که هجوم مهاجران جدید از این زمان افزایش یافته باشد. برای اعراب اکنون کنترل عراق تضمین شده بود، در حالی که پیش از این چندان قطعی نبود و در صورتی که فشار بر جبهه بیزانس همچنان افزایش می یافت، ممکن بود رسمیت مرکز عملیاتی کوفه به خطر افتد. رقم چهل هزار مرد جنگجوی کوفی در زمان به کارگماری ولیدبن عقبه (25ق. / 646م. یا 24ق. / 645م.)(33) تعداد تقریبی مهاجران جدید را به دست می دهد، زیرا کل اعرابی که در قادسیه جنگیدند، نمی توانست از سی هزار تن(34) بیشتر باشد و تمام این تعداد در قلمرو کوفه نمانده بودند.(35) افزون بر این، معلوم نیست تمام افرادی که در آن جنگ شرکت کرده بودند، خلال ده سال بعد به عنوان جنگجو وارد عمل شده باشند. بر اساس گزارش سیف بن عمر از اختطاط، یکی از پیامدهای ورود مهاجران جدید، تغییر سریع طرح اسکان در کوفه بود. این طرح از زمان واگذاری تخصیص ها(36) به «اهل ایّام و القادسیه» وجود داشته است. با افزونی تعداد مهاجران جدید تخصیص ها آن عده را بسنده نبود، به طوری که آن عده که تعداد هم قبیلگان تازه واردشان زیاد بود، تخصیص های خود را ترک می کردند و به آنان می پیوستند. در عین حال، آن عده که تعداد هم قبیلگان تازه واردشان کم بود، آن ها را در تخصیص های تخلیه شده جای می دادند یا این که مجبور بودند به بهای بر هم زدن آسایش خودشان، جایی برای آن ها در نظر بگیرند.(37) یکی دیگر از پیامدهای آشکار ورود مهاجران جدید، کاهش نسبت نخستین مهاجران به کل جنگجویان بود. در این اوضاع می بایست میان نخستین مهاجران و مهاجران جدید انتظار وقوع بحران داشت. اما سیف به برخی از نخستین مهاجران اشاره می کند که تعداد زیادی از مهاجران جدید به آن ها روی آوردند، در حالی که برای دیگر نخستین مهاجران وضع به این شکل نبود. این موضوع، نشانگر پیچیدگی زیاد موقعیت است، زیرا که از تفاوت رتبه میان نخستین مهاجران حکایت دارد.
به مبحث رهبران قبایل بازگردیم. وسعت نفوذ این ها در کوفه که تحت کنترل بود، نباید مبالغه آمیز پنداشته شود، به ویژه نقش برجسته پیروزی های برخی از رهبران پیشین رده، بر قابلیت اجرایی حکومت عمر که مانع سالاری آن ها بود، تردید انداخت. اشعث بن قیس با 1700 تن از پیروان یمنی اش به سپاه سعد بن ابی وقاص پیوست. پس از این، اشعث در فرماندهی هفتصد تن از کندی ها در نبرد قادسیه حاضر شد.(38) او به عنوان شخصی با پیشینه ارتداد، به طور رسمی فرمانده بیش از صد مرد جنگی نمی توانست باشد.(39) اما آشکارا، بسیاری بیش از صد نفر، از او به عنوان فرمانده پیروی کردند. تا زمان [نبرد] نهاوند، تنها برای دو تن برخی محدودیت های حکومتی عملی شد. آن دو عمر بن معدی کرب و طلیح بن خویلد بودند که بدون بیان دلیل روشن، با ذکر نام از سالاری بازداشته شده اند.(40) از اشعث در زمره جانشین فرمانده و به عنوان فرمانده جناح راست نام برده شده است.(41)
نقش برجسته فرماندهی چون اشعث در میدان جنگ، روشنگر پوشیدگی و کاهش نفوذ او در دیگر زمان هاست که با وجود «سیاست رهبری اسلامی» (42) به گونه مؤثری تعدیل شده بود. افزون بر این، دیگر رهبران قبیله ای که مرتد نبوده اند، همچون جریر بن عبداللّه بجلی، سعید بن قیس همدانی و مخنف بن سلیم ازدی، اگر در زمره روادف همراه قبایل خود بودند، مقام کسب می کردند.
موردی که نیاز است در تحولات سیاسی کوفه در سال های 29 20 مد نظر باشد، رشد حساسیت نخستین مهاجران، در قبال افزایش آشکار نظارت مدنی هاست. تصمیمات عمر درباره دیوان و مقررات مربوط به سواد در سال 20 / 641 اتخاذ شد اما این تصمیمات به تدریج می توانستند تأثیر گذارند و به اجرا در آیند.
هنگامی که عمار یاسر حکومت کوفه را داشت (احتمالاً 22 / 643) جریر بن عبداللّه و دیگر مخالفان عمار به صراحت خواهان برکناری او بودند، زیرا عمار در نظر داشت قدرتی بیش از آن چه آن ها آماده بودند در اختیار او نهند، اعمال کند. افزایش مواجب برخی از روادف نهاوند می تواند یکی از علل مشاجره باشد و احتمال دارد به لحاظ به کارگیری کنترل بیشتر بر سواد باشد که عمار در صدد انتقال به مدائن بود.(43)
جریر بن عبداللّه به شدت با تصمیم عمار مخالفت کرد، از آن رو که جریر در منطقه حلوان منافع داشت.(44) به هر روی، این واکنش در برابر عمار تنها نمونه ای از واکنش های فراوان نخستین مهاجران کوفه در زمان ولید بن عقبه حاکم منصوب عثمانی بود. ولید می کوشید اقدامات سازمان یافته ای را صورت دهد، اقداماتی در جهت کنترلی که کاملاً غیر قابل ضمانت بود. برای نمونه، گفته شده که به دستور عثمان کاروان سرایی(45) به مدیریت ابن مسعود، که در آن زمان مسئولیت خزانه را داشت، برای تجار حبوبات که عمدتاً از کلبی ها بودند بنیان شد. طوایف کلبی نماینده ای در کوفه نداشتند. در مقابل این عمل، اعتراض شدیدی از سوی ابوسمّال اسدی، یکی از نخستین مهاجران وارد شد. وی پیش از این، شخصاً عهده دار میزبانی و سکونت تجار حبوبات بود.(46) از آن جایی که بیشتر مالیات های سواد، احتمالاً از حبوبات پرداخت می شد، باید فوراً پی به این نکته بریم که [بنیان کاروان سرا] به مثابه دستور حکومتی جهت کنترل آن مالیات ها بوده است. پس مسأله اصلی، حفظ تفوق مدنی ها از جانب عثمان و ولید بود که به عنوان مقابله با تلاش کوفیان جهت در دست گرفتن امور خودشان قلمداد می شد و همین امر مشکلات فراوانی را در زمان حکمرانی ولید موجب شد.
ما فرمان عثمان را که جهت اعدام تعدادی از جوانان کوفی متهم به قتل صادر شده، در دست داریم. اشعاری که در این باره سروده شده، مخالفت آشکاری را با مداخله عثمان در مسأله ای که کاملاً محلی تلقی می شد، نشان می دهد.(47) این موضوع درباره قتل جادوگری که شرح آن به تفصیل در مآخذ آمده است نیز صدق می کند.(48) نمونه های بیشتری از تشدید کنترل را می توان دید، [از جمله] در توافق ولید با پرداخت مواجب مختصر به غلامان و دیگران که در فهرست مواجب بگیران نبودند،(49) همچنین کاهش بیشتر مازادها(50)، که از قرار معلوم با پرداخت مواجب به روادف، اینک رو به اتمام بود. از این رو، جای شگفتی نیست که سیف بن عمر می گوید: ولید میان «عامه» محبوبیت دارد که احتمالاً منظور از عامه باید همه گروه های روادف باشند؛ چه آن هایی که مواجب دریافت می کردند و چه آن هایی که دریافت نمی کردند و دشمنان او میان «خاصه» هستند (یعنی نخستین مهاجران که بیشترین مواجب و سایر امتیازات را داشتند (اشراف العطا) ).(51) در فرجام، میان ولید و ابن مسعود در مورد مقدار پولی که ولید از خزانه به امانت گرفته بود، منازعه درگرفت. ابن مسعود در پرداخت بدهی ولید پافشاری می کرد و عثمان، فرمانی در بازداشتن او نوشت. مقدمه فرمان عثمان با این جمله آغاز می شد: «شما [ابن مسعود] برای ما تنها یک خزانه دار هستید».(52) ابن مسعود بی درنگ از سمت خزانه داری استعفا کرد و اعلام کرد که خودش را «خزانه دار مسلمانان» می پنداشت.(53) کناره گیری ابن مسعود مرحله مهمی را در ضعف روش قدیمی که نشانگر وحدت اسلامی تحت تفوق مدنی ها بود، نشان می دهد.
آخرین نکته در بسط و توسعه کوفه میان سال های 20 و 29، تنزل و تقریباً توقف حرکت های [نظامی] بزرگ با حضور کوفیان پس از جنگ نهاوند بود. منظور این نیست که تلاش خاصی جهت حفظ و ابقای نیروی محرک [نظامی] انجام نمی گرفت، بلکه، احتمالاً ترس از گسترش بیش از حد فعالیت های نظامی مستولی بود. اطلاعات [موجود] درباره 000/40 جنگجو در زمان به کارگماری ولید، برای ما روشن می کند 000/10 تن هر سال در یورش های فصلی در دو ناحیه سرحدی [ثغور] کوفه، یعنی ری 000/4 [تن] و آذربایجان 000/6 [تن [شرکت داشتند.(54) از این رو مسلّم است که این دو جبهه (سرحد) فعال نگه داشته شده بودند، اما نه به این مفهوم که ضرورتاً پیشرفتی در کار باشد. این روال در طی حکمرانی ولید ادامه داشت. در این زمان، آگاهی های کمی از ری در دست است، اما روشن است که محدوده آن از یک سو به «دشت کبیر» و از سوی دیگر به کوه های طبرستان می رسید. کنترل عرب بر بسیاری از آن نواحی سست بود و در خود ری شورش هایی از سوی مردم محلی رخ می نمود.(55) درباره آذربایجان (اردبیل و منطقه پیرامون) مطالب بیشتری در دست است، اما بسیاری از آن ها پراکنده و مغشوش است به ویژه آن چه که به کرونولوژی مربوط است. به هر روی، در این جا هم اعراب، مناطق از پیش اشغال شده را به مناطق تازه فتح شده منضم کردند. با این حال دلیلی برای پذیرش این مورد که در مدت حکمرانی ولید برکوفه و پیرامون آن، پیروزی های دیرپایی در شمال ارس به دست آمد، در دست نیست.(56)
در نگاهی فراگیر، بحران کوفه در اواخر حکمرانی ولید، ناشی از واکنش به اقتدار مرکزی مدنی ها بود و مخالفان ولید در رهانیدن خود، به طرح مسئولیت ها و وظایفی که طبق معیارهای شرعی و قانونی زمان(57) مورد توجه قرار گرفته بود، روی آوردند. دشمنی با ولید از میان نخستین مهاجران پدیدار شد، اما به این مفهوم نبود که تمام آنها به یک میزان اظهار مخالفت کرده باشند، بلکه فعال ترین مخالفان در زمره اشخاصی بودند که منابع به کوتاهی با مفهوم متقدم تر(58) از آن ها یاد می کنند،(59) به ویژه اطلاعاتی جالب توجه است که حاکی است میان این ها افرادی یافت می شوند که ولید آن ها را عزل کرده بود.(60) در هر حال، این نکته در نهایت روشن شده که فعال ترین مخالفان، از میان کم نفوذترین رهبران نخستین مهاجران بودند؛ یعنی رهبران گروه های کوچک قبیله، و کسانی که حساس ترین افراد به هر نوع تغییر و تحول بودند و به علت این که کمترین پیرو را داشتند، مصمم ترین افراد در حفظ و حراست از نظم بنیان یافته توسط عمر بودند، که از اهمیت نسبی این گروه با ورود روادف کاسته شده بود. روادف به دیگر رهبران قبایل پیوستند. از این رو عاملی در کاهش منابع مالی شدند که [از این پس] از طریق فتوحات نیز افزایش نمی یافت. نظر به این که شأن و منزلت نخستین مهاجران به واسطه رشد ماهیت پایگاه رهبران قبایل رو به ضعف نهاد، آن ها به ضرورت، موضعی واکنشی اتخاذ کردند. وضعی که عثمان در رو داشت، روشن بود. خلیفه جهت حفظ تمامیت نظم موجود و به کارگیری اصول تشکیلاتی که عمر بنیاد نهاده بود، دریافت که کنترل امری ضروری است، اما انجام چنین اقدامی برای بسیاری از نخستین مهاجران کوفه که در وضع عدم فتوحات جدید و تداوم رخنه مهاجران جدید قرار گرفته بودند، نامطبوع بود. راه حل روشن بود: کسب پیروزی های تازه برای کوفی ها، جهت فرو نشاندن فشار رو به افزایش بر مناطق موجود. گرچه اوضاع بصره به لحاظ برخی جنبه های مهم تفاوت داشت، اما در آن جا نیز به همین اندازه برای توسعه [مناطق وابسته به شهر] فشار وجود داشت. عثمان انتظار داشت که فتوحات جدید یک بار دیگر مجرای خروج ضروری را برای مهاجران جدید تأمین کند که در این صورت وضع زندگی مناسبی برای نخستین مهاجران در مناطقی که توسط خودشان فتح شده بود، فراهم می شد. سیاست عثمان تا حدی از گفته او در سال 29 / 50 649 م. روشن است: «مناطق فتح شده به کسانی که نخستین بار آنها را در اختیار گرفته اند، تعلق دارد».(61)
انتصاب سعید بن عاص به [حکومت] کوفه در 29 / 50 649 و عبداللّه بن عامر به [حکومت] بصره، تقریباً در همان زمان، نشانگر آغاز مرحله جدید در پیشروی به سوی شرق از آن دو جبهه است. اما تنها در جبهه بصره پیروزی حاصل شد. ابن عامر پایگاه عرب را در فارس تثبیت کرد و در کرمان و سیستان پیشروی های پیروزمندانه ای داشت و وارد خراسان ساسانی شد. از سوی دیگر، سعید بن عاص در کوشش جهت فتح نواحی آن سوی قومس و طبرستان شکست خورد. در حقیقت این خط سیر برای مدت طولانی پس از این، از سوی اهالی کوهستانی آن مناطق نا أمن شد. بنابراین سعید متوجه جبهه شمالی گردید؛ جایی که مناطق در اشغال عرب به نواحی خزر متصل بود. اما در این جا نیز کوفی ها پیشروی نداشتند و در نبرد بلنجار در 31 / 2 651 متحمل شکست سختی شدند. پیامد شکست کوشش هایی که جهت افزایش مناطق [وابسته] کوفه با فتوحات دنبال می شد، مشخص شدن ثغور بود. احتمالاً سعید پیش از این و به هنگامی که نیروها را در اردبیل مستقر کرد، در این اندیشه بود که آن جا، هم چنین قزوین(62) نواحی سرحدی خواهند بود. به هر روی، او به مقابله با مسأله فشار بسیاری که بر منابع و مناطق مفتوحه موجود وارد می شد، ادامه داد. مسلّماً تحت این اوضاع، او از به کار بستن فرمان عثمان، مبنی بر «تعلق مناطق مفتوحه به کسانی که نخستین بار آن را فتح کرده اند» ناتوان بود. بهترین شیوه ای که می توانست در پیش گیرد، اسکان و ابقای گروه های بزرگ در مناطق [وابسته]، جهت کاهش فشار از «مصر» [قلمرو خاص و اصلی] کوفه بود. به عنوان پیامدی دیگر، تمایزاتی که قبلاً سایه افکنده بود، روشن تر شد. با هدایت نخستین مهاجران سه دسته بندی کلی ظاهر شد:
الف) قدرتمندترین رهبران قبایل، کسانی که قدرت رو به افزایش را در مناطق فتح شده، به دست آورده و از سوی دو گروه: نخستین مهاجران و مهاجران جدید پیروی می شدند.
ب) رهبران کم نفوذتر قبایل با پیروانی کمتر.
پ) رهبران گروه های کوچک قبیله.
در پیوند با نخستین گروه، تحول مهم، به کارگماری «اشعث بن قیس کندی» در آذربایجان بود، جایی که او آن جا را پس از یک عملیات در سال 28 / 9 648، با نظر «ولید» ترک کرده بود. به همراه اشعث شمار زیادی نیرو به شکل مستقر و ثابت در اردبیل ساکن شدند.(63) به کارگماری رهبری چون اشعث با پیشینه ارتداد، به روشنی انحرافی بزرگ از نظم موجود بود. چنان که سیف بن عمر به این موضوع در ارتباط با شکست عرب در بلنجار اشاره می کند و می گوید:
کوفیان زمان حکومت عثمان متحول شده بودند، طوری که عثمان از میان آن ها، کسانی را به کار می گماشت که مرتد بودند. [بدان وسیله [برای آن ها (کوفیان) توافق و آرامش می جست. عثمان کوفیان را به حقوق شان نرساند و فساد را بین آن ها افزایش داد، چنان که دنبال اهداف دنیوی افتادند.(64)
دیگر نمونه مهم از به کارگمارده شده ها را می توان در 33 / 4 653 دید؛ یعنی زمانی که «سعید بن عاص» انتصابات جدیدی داشت. این هنگام سعید بن قیس همدانی(65) به [حکمرانی] ری منصوب شد. او از با نفوذترین خاندان های همدان بود؛ یعنی آل مرب از قبیله السبع، که اهمیتش به عنوان محرّک و پیشگام همدان پیش از این از سوی عمر خاطر نشان شده بود.(66)
از سوی دیگر، جایگزین سازی نخستین مهاجران، یعنی کسانی که شأن ومنزلت شان بیشتر اسلامی بود تا قبیله ای، در مناطق مختلف مطرح بود. در مورد آذربایجان، فهرستی از نام چنین اشخاصی را در دست داریم. روشن است کناره گیری آن ها بی درنگ پس از نبرد بلنجار بوده است.(67)
بایسته است به تشکیلات جزیره(68) در روزگار معاویه توجه شود؛(69) جایی که سرانجام در سال 26 / 7 646 به حکومت شام ملحق شد.(70) پیش از این نیروهای عرب از عراق در فتح جزیره شرکت کرده بودند و این مهم است که نخستین مهاجران عراقی همچون مصیّب بن نجبه الفزاری، مالک اشتر نخعی و صعصعة بن صوحان عبدی تنها پس از حدود سال 29 / 50 649 به بعد، در مسایل راجع به «مصر» کوفه نام شان ذکر شده است. ما آگاهیم که در شرق، زمان به کارگماری سعید بن قیس همدانی به حکومت ری، یزید بن قیس ارحبی از [حکومت[ همدان کناره گیری کرد.(71) احتمالاً او از 22 / 613 در آن جا بوده است.(72) در اکلیل کمتر به یزید بن قیس پرداخته شده، همین بی توجهی، به پذیرش این مهم کمک کرده که وی اساساً به عنوان رهبری اسلامی دارای شأن و منزلتی بوده و در همدانی ها [به عنوان رهبر قبیله[ اهمیت چندانی نداشته است.(73) هنگامی که چنین نمونه هایی از جایگزینی در گزارش ها به دست می آید، مفهوم گفته سیف روشن می شود که در 34 / 5 654 «کوفه خالی از رهبرانی بود که در صدد جدایی باشند یا موجب فتنه ای شوند».(74)
برای نخستین بار اصطلاح «قرّاء» در ضمن گزارش ها درباره فرمانروایی سعید بن عاص آمده است. اطلاعات فراوان درباره آن ها، روشنگر این موضوع است که قرّاء از جمله نخستین مهاجران بودند که شرح شان آمد و اشتر نخعی و یزید بن قیس ارحبی از برجستگان آن ها بودند. گفتیم که سعید هنگام ورود به کوفه گزارشی برای عثمان فرستاد و در آن احساسی را که جهت ورود روادف ایجاد شده بود، شرح داد. عثمان در پاسخ به او توصیه کرد صاحبان سابقه اسلامی را تا حد ممکن تسکین دهد.(75) این در ایامی بود که امیدواری فتوحات تازه برای کوفیان، نوید حل مسأله را می داد. سعید بی درنگ جهت ارزیابی وشناخت از خواسته های قابل توجه «اهل الایام و اهل القادسیه»، به طور کلی، و قرّاء و اشتر به طور خاص گامهایی برداشت.(76)
قابل توجه است که با گذشت زمان سعید موفق به آرام کردن نخستین مهاجران شد، چنان که تا سال 33/4 653 مسأله حادّی در این باره ایجاد نشد. به تدریج، عدم توافق درباره سواد، منجر به نزاعی میان اشتر و اطرافیان او با یکی از کارگزاران سعید شد که حدود دو جین از قرّاء، از جمله اشتر پس از این ماجرا به شام تبعید شدند.(77) ایامی که این عده در شام بودند، مشکلات بیشتری در کوفه پیش آمد. شروع مسأله با یک نامه دادخواهانه بی نام بود که در مفاد آن اشاره به «جماعت مسلمانان کوفه» داشت. این نامه را تعدادی از قرّاء و از آن جمله یزید بن قیس برای عثمان فرستادند.(78) این عدّه از قرّاء، با اصرار از اشتر و دیگر تبعیدیان خواستند که به کوفه باز گردند و این در حالی بود که سعید در مدینه به سر می برد. به زودی اشتر و یزید از جمله سرآمدان گروهی شدند که سعید را از کوفه راندند. کوفیان پس از این واقعه ابوموسی اشعری را به عنوان حاکم برگزیدند.(79) اصطلاح قرّاء ارزش عاطفی داشت. از این جهت می تواند مورد توجه باشد که قاریانی میان سپاهیان مسلمان در پیکارهای بریج، یرموک و قادسیه تعیین کرده بود. وظیفه قاری تلاوت سوره انفال، موسوم به سوره جهاد، پیش از شروع جنگ بود. ظاهراً در آن زمان تمام مردان جهادگر مسلمان این سوره را آموخته بودند.(80) افزون بر آن، عمر به گونه ای پی گیر بر یادگیری قرآن اصرار می ورزید و اعلام کرده بود مواجب سالانه 2000 درهم را به کسانی که قرآن را بیاموزند، خواهد داد.(81) قابل توجه است که اصطلاح قرّاء تا حدود سال 30 / 1 650 به چشم نمی خورد ؛ یعنی درست زمانی که تقسیم بندی مراتب نخستین مهاجران به گونه کامل نمایان شد. قرّاء از نخستین مهاجران بودند و در اساس شأن و منزلتی به عنوان رهبر قبایل نداشتند، و حقیقت تقدم در مهاجرت تنها ادعای آن ها در کسب شأن ومنزلت بود. برای شخصی چون معاویه ،قرّاء به سادگی به عنوان تازه به دوران رسیده های حق نشناس و طماع محسوب می شدند. چنان که او به کسانی [از قرّاء] که به شام تبعید شده بودند، این موارد را گوشزد کرد. به ویژه این نکته در ارزیابی معاویه از قرّاء قابل توجه است که به گمان او آن ها به مثابه «کسانی هستند که به زعم خودشان مردم را بر اساس احکام قرآن خطاب قرار می دهند اما همت و تلاش آن ها در ایجاد فتنه است و چشم شان بر اموال اهل ذمه».(82)
تاکنون روشن شده است که قرّاء از نخستین مهاجران بودند که کمترین پیروزی را داشتند؛ البته بودند دیگر نخستین مهاجرانِ صاحب جاه و منزلت که از قرّاء نبودند. افزایش نفوذ تعدادی از این ها موجب واکنش شدید قرّاء شده بود و آن ها را رویاروی عثمان و سعید، به عنوان کسانی که موجب چنین وضعیتی شده بودند، قرار داده بود. فتوحات تازه وجود نداشت، که همین موجب عدم بسندگی منابع و درآمدها در زمانی شده بود که با ورود مهاجران جدید نیازها افزایش یافته بود. دلیل منازعه و درگیری قرّاء در 34 / 5 654 تهدید یا کاهش مواجب و معاش بود.(83) اما از همه مهم تر، مسأله سواد مطرح بود که نزاع 33/4 653 را موجب شد. اشتر از این مسأله در تحریک بر ضد سعید و عثمان در سال 34 / 5 654 استفاده کرد. همین نکته در دفع سعید از کوفه در همان سال مورد استفاده قرّاء قرار گرفت.(84) در این مورد واکنش قرّاء در برابر پیامدهای اصول تشکیلاتی بود که بر سواد تأثیر داشت. عمل یکپارچه کردن مدیریت را ولید شروع کرد و سعید آن را ادامه داد.(85) از فرمان عثمان نیز بر می آید که توجه خاصی به این جنبه می شد، این فرمان بنا بر گفته سیف درباره فی ء (صوافی) بود. بنا براین فرمان «آن عده از اهل مدینه که شاهد [جنگ های] قادسیه و مداین بودند و کسانی که [بعداً] [در مدینه] ماندند و به عراق هجرت نکردند» آزاد بودند سهم خود از اراضی نزدیک به مدینه (حجاز و عربستان جنوبی) را به این نواحی [صوافی عراق] منتقل کنند. سهم این عده از اهالی مدینه محاسبه می شد و با مصالحه ای کلی مبادله صورت می گرفت. در نتیجه این طرح، طلحة بن عبداللّه ، مروان بن حکم، اشعث بن قیس و افرادی از قبایل که در عراق بودند، در عوض اراضی که در دیگر نقاط داشتند، مناطق قابل توجهی از آن چه این زمان صوافی عراق قلمداد می شد، به دست آوردند.(86)
اکنون روشن است که تأثیر این طرح ، تقویت بیشتر موقعیت رهبران قبیله ای کوفه در قیاس با دیگر افراد نخستین مهاجران بود، که در عربستان جنوبی یا غربی صاحب زمین بودند. در واقع می توان ادعا کرد که این اولین کاربرد واژه «قبایل» در مسایل راجع به کوفه، در منابع است. از اشعث در زمره کسانی که در دیگر مناطق صاحب زمین بودند و در مبادله شرکت کردند، نام برده شده است.
اما از سوی دیگر، به موجب این طرح، رهبرانی از عربستان جنوبی بودند که سودی نمی بردند. این مورد بعید است که شخصی چون یزید بن قیس در عربستان جنوبی صاحب زمینی باشد تا در مبادله شرکت کند.(87) به هر روی، این نگرش ها، چیزی جز در راستای تفهیم نکته ای که قبلاً بیان شد نیست، که میزان نفوذ و اقتدار رهبران «نخستین مهاجران» متفاوت بود و از این جهت تا آن جا که به سواد مطرح است، تردیدی وجود ندارد. ما تأکید کردیم که از جانب کسانی که مشمول اراضی «صوافی» می شدند، اعتراضی بر تنظیمات وارد نشد، که به نظر می رسد دلایل این امر عبارت باشند از:
الف) آن ها نظر مخالفی در استحقاق اهل مدینه نداشتند.
ب) در تنظیمات اشاره ضمنی بر تأیید حق انحصاری فاتحان اصلی بر اراضی باقی مانده از صوافی رفته بود.
به هر روی، یک پیامد مهم ناشی از تنظیمات تا این مرحله، این بود که نخستین مهاجران هم اراضی ذمه را در دست داشتند و هم از حقوق انحصاری اراضی صوافی سود می بردند. سعید در راستای نظم بخشیدن به امور، امتیازاتی را که عملاً برای پانزده سال یا بیشتر برقرار بود، بر هم زد. این جاست که گفته معاویه معنای روشن تری می یابد:
«إنّما هَمّهُمُ الفتنة و أموال أهل الذمه»؛(88) علت اصلی خصومت قرّاء با سعید نیز از این جا ریشه می گرفت.
به هر روی در عملیاتی که از سوی اشتر و یزید بن قیس رهبری شد و شامل چند گروه پانصد تا هزار نفری که در مجموع سه هزار تن می شدند بود، قرّاء سعید را از کوفه راندند و کنترل سواد را در دست گرفتند.(89) رقم سه هزار تن نشان گر این نکته است که قرّاء به نمایندگی از گروه افراطی مخالفان که در «مصر» [کوفه] اقامت داشتند، دست به کار خلع عثمان شده بودند. این گروه اکثریت مخالفان را شامل نمی شد، اما افرادی چون اشتر میان آنان بودند. موضوع خلع عثمان از جانب گروه میانه رو «نخستین مهاجران» (رهبران گروه های قبیله ای) پشتیبانی نشد. این ها در زمان دفع سعید موضعی جانبدارانه نداشتند. تحت این وضع است که ابوموسی اشعری هنگامی که توسط اشتر برای برپایی «صلاة» دعوت می شود، با شرط تبعیت از عثمان می پذیرد و اشتر و دیگران مجبور به موافقت می شوند. افزون بر این، دست کم دو تن از رهبران تا زمانی که از ثبات موقعیت کوفه مطمئن نشدند، آن جا را ترک نکردند. از جمله این دو تن، جریر بن عبداللّه بجلی بود که محل خدمت خود را ترک کرده بود و در «مصر» [کوفه](90) به سر می برد و آن جا را تا زمانی که دوباره توسط ابوموسی به منصب پیشین گمارده نشد، ترک نکرد.(91) بنابراین در 34 / 5 654 کوفه به یک آرامش موقت و تعادل دست یافت و تا زمانی که نظارت مستقیم امویان برقرار شد، به ظاهر یکپارچگی اسلامی حفظ شد. ابوموسی سعی داشت توازن کوفه را میان گروه اشتر، میانه روهای «مصر» [کوفه] و رهبرانی که در مناطق [تابع کوفه] بودند، حفظ کند، هم چنین به عنوان میانجی میان کوفیان و عثمان عمل کند.
متعاقب دفع سعید، برای مدتی در کوفه آرامش حکم فرما بود. اما در [سرزمین] مصر، با وجود اوضاع همانند با کوفه بحران بیشتری حاکم بود. این بحران ها به مدینه منتقل شد و با مساعدت دیگر گروه های ناراضی به قتل عثمان منجر شد. در این مقاله جایی برای انحراف از موضوع و پرداخت تفصیلی به حوادث وجود ندارد. اما می توان بیان کرد که تعدادی از کوفیان در حوادث مدینه و قتل عثمان شرکت داشتند.
با توجه به آن چه که در بالا درباره مصالحه انجام شده در کوفه ذکر شد، دست کم اصرار برخی از یاران اشتر در رها شدن از شر عثمان کمتر جای شگفتی دارد. پس از قتل عثمان، علی(ع) به طور عمده با حمایت انصار و ایالات شورشی که نمایندگان شان را به مدینه فرستاده بودند خلیفه شد. در مخالفت با وی در مکه گروهی از قریشیان سربلند کردند. بسیاری از آن ها از صحابه و مهاجران بودند؛ یعنی کسانی که زمانی مخالف سیطره امویان بودند. اکنون زیر نقاب مهاجران، خواهان تسلط تمام و کمال قریش بودند.
این صحنه پر تشنج به عراق منتقل شد؛ جایی که مکی ها نیروهای قبیله ای را در نواحی بصره تجهیز و تحریک کرده بودند. علی(ع) به کوفه رفت و از حمایت آنان برخوردار شد و ائتلاف مکه بصره را در نبرد جمل متلاشی کرد. در این زمان معاویه به طور منفعلانه در رأس حاکمیت شام باقی مانده بود.
با حرکت علی(ع) به سوی کوفه، ابوموسی کوشید در باب کوتاهی کوفیان بی طرف بماند، زیرا کوفیان به جهت اصرار و ترغیب عایشه از حمایت مخالفان مکی ها دریغ داشتند، اما موقعیت ابوموسی می طلبید که به حمایت از مکی ها وارد عمل شود. به هر روی، علی(ع) به همراهی حدود یک هزار تن به نزدیکی کوفه رسید و با000/10 000/9 کوفی همراه شد. این ها کمی پس از این، بخش اصلی نیروهای علی (ع) را در نبرد جمل تشکیل می دادند. اینان احتمالاً بخش اصلی «نخستین مهاجران» کوفی بودند که در «مصر» [کوفه] سکونت داشتند و سیف با کاربرد اصطلاح «نُفّار و اهل الجماع» به خوبی بین فعالان و اعتدالیون این گروه تمایز قایل شده است.(92) در مورد این تقسیم بندی به بالا نگاه کنید. اشعث و جریر بن عبداللّه که در هیچ مرحله [از حوادث] در «مصر» [کوفه] نبودند، به علی (ع) پیوستند، همین طور سعید بن قیس همدانی، گرچه او در «مصر» بود.(93)
پس از نبرد جمل علی (ع) راهی کوفه شد. تعداد کمی از رهبران کوفه که او را حمایت کرده بودند، به لحاظ نیاز به داشتن عراقی مستقل و استوار اساساً کوفه با او در مقابله با معاویه، متحد شدند. گرچه گفته ایم که علی(ع) به هنگام ورود به کوفه وارد قصر آن جا نشد، (94) اما دیگر شواهد نیز این نتیجه گیری را که علی(ع) از ابتدا قصد داشت از کوفه به عنوان پایگاهی مهم استفاده کند، رد می کنند. علی (ع) نیاز به ائتلافی داشت که در آن کوفیان به مراتب به عنوان جزء اصلی در نظر گرفته شوند، اما این ائتلاف با حضور رهبران قبیله ای موجود صورت می گرفت. در عین حال لازم بود توان و قدرت علی(ع) و برخی رهبران قبایل در جلوگیری و خنثی سازی اقتدار دیگر رهبران قبایل حفظ شود، چنان که او به عنوان مانعی در برابر این رهبران پر قدرت و با نفوذ قبیله ای قرار داشت. دو تن از مهم ترین رهبران قبیله، اشتر و حجر بن عدی کندی بودند، هم چنین عدی بن حاتم. این سه تن همچون دیگرانی که توسط علی(ع) موقعیت شان تقویت شده بود، از جمله قرّاء بودند و در تقسیم بندی سیف در زمره نفّار [فعّالان] قرار می گرفتند. اشتر رهبر تمام مذحج شد که مرکّب بودند از:
الف) تابعین نخعی او.
ب) احتمالاً مابقی مهاجرین جدید نخعی.
پ) دو گروه از حارثی ها و رهبرانشان.(95)
مرتبه اشتر با گماردن وی از سوی علی(ع) به [حکومت] جزیره بیشتر شد.(96) همچون حجر، علی(ع) دستور داد که به موقعیت اشعث توجه شود و او به عنوان رهبر کنده در جنگ صفین تعیین شد.(97) بیشترین بخش از پیروان اشعث احتمالاً از مهاجران جدید کندی بودند.(98)
عدی توسط علی(ع) به عنوان رهبر تمامی افراد قبیله طی که در کوفه بودند، برگزیده شد، هم چنین او در صفین حضور داشت. قبیله کوچک حزمیر(99) با این تنظیمات مخالفت کرد. زید بن حصن که در زمان عثمان و در جنگ صفین از جمله قرّاء بود و بعداً خارجی شد، از بزرگان حزمیر بود.
رهبرانی چون اشتر، حجر و عدی به همراهی پیروان شان، هسته سخت حامیان کوفی علی(ع) (شیعه) را تشکیل می دادند. اما انبوه کوفیان توسط رهبران قبایل هدایت می شدند؛ کسانی که در کسب موقعیت مدیون علی(ع) نبودند و طبیعتاً برای حمایت از او بی میل بودند. در واقع قوی ترین این رهبران قبایل، اشعث و جریر و سعید بن قیس سعی داشتند آرامش و توازنی را که علی(ع) در صدد ایجاد آن بود، از بین ببرند. اما اشعث که تا پیش از نبرد صفین در آذربایجان مانده بود، تصمیم گرفت در رویارویی با معاویه خود را در زمره یکی از رهبران پرقدرت قبیله ای قرار دهد و در مقابل، با حمایت رسمی بی دریغ از علی (ع) جهت تحکیم موقعیت خود به عنوان یکی از رهبران پر قدرت قبیله ای عراق گام بردارد. بدیهی است حالت بلاتکلیفی میان علی(ع) و معاویه بیشترین سود را به او می رساند. جریر نیز در آغاز حمایت رسمی اش را از علی (ع) اعلام کرد، اما به زودی با در پیش گرفتن حالت بی طرفی، حمایت خود را [در واقع] پس گرفت. سعید بن قیس جهت باقی ماندن در رهبری همدانی ها مدبّرانه تمایل ظاهری خود را به علی(ع) بیان داشت. بنابراین هیچ یک از رهبران قبایل، تمایلی به جنگ با معاویه نداشتند. در زمانی که در مذاکرات اولیّه با معاویه، اشتر و دیگر رهبران شیعه در کوفه مصرّانه و بدون تعلل علی(ع) را به حمله [بر معاویه] فرا می خواندند، بیشتر کوفیان به او توصیه می کردند در همان موقعیت بماند.(100)
از زمان ورود علی(ع) به «مصر» کوفه تا زمان شهادتش [یعنی] در دوران جنگ صفین و پیش آمدهای بعدی در عراق، موقعیت این دو صف بندی ثابت ماند. رهبران شیعه علی(ع) را به نبرد با معاویه فرا می خواندند. آن ها با نتیجه حکمیت مخالف بودند و خود را به طور کامل در اختیار علی(ع) قرار داده بودند.(101) از سوی دیگر، بیشتر رهبران قبایل تمایلی به جنگ با معاویه نشان ندادند و با بی علاقگی در صفین حاضر شدند و بی درنگ و با رغبت طرح صلح پیشنهادی حکمیت را پذیرفتند.
اگر چه ما آگاهی کمی از معیارها و اقدامات مالی علی(ع) داریم، اما می توانیم با اطمینان بگوییم که طبیعت برابرطلبانه علی(ع) عامل بزرگی در حمایت مهاجران جدید از رهبری شیعی بود. در مقابل، عامل بزرگ رویگردانی دیگر رهبرانی بود که بین حالت بی اعتنایی و خیانت تردید داشتند. مسلّم است که با این اوضاع، موقعیت علی(ع) در برابر معاویه تضعیف می شد.(102)
سومین و آخرین جناح های کوفی، قرّایی بودند که بعداً خارجی شدند.(103) وضع این گروه همچون وضع قرّاء در زمان عثمان بود. در واقع، دست کم بعضی از آن ها هم چون زید بن حصن از جمله قرّاء در زمان عثمان بوده اند. از سوی دیگر، بعضی قرّاء سابق، از جمله اشتر، حجر و عدی تحت حکومت علی(ع) از بزرگان شیعه شدند. دیگر تمایز مهم، این بود که تعداد قرّاء در زمان حکومت علی(ع)، بیشتر شد.(104) نخستین قرّاء از نخستین گروه های مهاجر کوچک به «مصر» [کوفه] و شاید بخش های نزدیک تر به سواد بودند. اما زمانی که حوادث منجر به جنگ صفین شد، گروه های بیشتری از این افراد از نقاط دیگر هم چون بصره به نواحی کوفه آمدند.(105) سازمان بندی پیروان علی(ع) در صفین شامل 25 قبیله یا گروه قبیله ای می شد.(106) هر کدام از این گروه ها تحت رهبری منصوب یا تأیید شده از سوی گروه بودند. اما از قرّاء همیشه به عنوان عناصر جدا (شبه طایفه یا شبه قبیله) که به تشکیلاتی دست یافته بودند، نام برده شده است.(107) اشاره به یک ازدی، نمونه روشنی از ویژگی «شبه قبیله»ای را به دست می دهد.(108) او از جمله قرّاء و همراه عمار بود و با او به قتل رسید، اما نام او در فهرست ازدی هایی که در جنگ کشته شده بودند، آمد.(109)
گروه قرّاء، نخست از این که در زمره هواداران علی(ع) باشند، ناراضی بودند،(110) اما با وجود این در صفین حاضر شده بودند؛ دست کم تعدادی از آن ها در نبرد شرکت کردند.(111) در واکنش آن ها به پیشنهاد معاویه به گاه بالا بردن «مصاحف» و در تغییر موضع آتی آن ها، ما به گونه ای روشن قادر به درک خواسته هایشان می شویم.
پیشنهاد معاویه در فراخوانی به صلح، در واقع نه به علی(ع) و نه به پیروان او بود، بلکه عراقی ها را مورد خطاب قرار داده بود. معاویه [بدین وسیله] کوشید تا کوفه [و بصره] تحت حکومت علی (ع) را تجزیه کند؛ آن هم با فرا خواندن آنان با در نظر گرفتن منافع شان به عنوان صاحبان عراق. [در برابر این طرح بود که] اشعث و رهبران قبایل سریعاً پاسخ [مثبت[ گفتند. در این مرحله، پیشنهاد معاویه، تنها انتخاب دو حکم بود؛ افرادی که پای بند به «کتاب اللّه » باشند. او اشاره ای به موضوع بحث حکمین نکرد. اشعث که طرف گفت وگو با معاویه بود، به روشنی علاقه ای به حل این مسأله نداشت.
قرّاء که بعداً خارجی شدند، پافشاری داشتند که علی(ع) باید طرح پیشنهادی را بپذیرد؛ طرحی که در نظر آنها دعوت به صلح بود. قرّاء می پنداشتند که معاویه صلحی را در نظر دارد که طبق آن، علی(ع) به عنوان «امیرالمؤمنین» از سوی شامیان و عراقیان به رسمیت شناخته خواهد شد. آن ها وضعیتی را انتظار داشتند که طبق آن علی (ع) به شیوه عمر به عنوان «امیرالمؤمنین» به مدینه باز گردد و به این قانع باشد که حکم «کتاب اللّه » را به کار بندد و عراقی ها و شامی ها را به خود واگذارد تا خود در امورشان تدبیر کنند و [در واقع] به عنوان امیرالمؤمنین، به نوعی عمل کند که آن ها می خواستند.(112)
عدم توافق درباره حَکَمِ جناح علی(ع) ناشی از این حقیقت بود که علی(ع) در نظر داشت حَکَم نماینده او باشد، در حالی که تمام کوفیان، به جز شیعیان، نماینده ای از جانب خود در نظر داشتند. این گروه با پافشاری موفق شدند ابوموسی (نماینده حکومت در کوفه پیش از ورود علی(ع) را به عنوان حکم برگزینند.
در توافق نامه حکمیت میان علی(ع) و معاویه، وظیفه حکمین تنها با عبارت «أن یُصلحا بین الأمة» مشخص شد و به الزام به کار بستن رأی حکمین اشاره شد. اما افزون بر این، دو مورد جدید در توافق نامه نمایان بود:
الف) عدم تصدیق علی(ع) به عنوان امیرالمؤمنین.
ب) این شرط که حکمین برای «سنت جامع عادلانه و وحدت بخش» به «کتاب اللّه » توجه داشته باشند.(113)
هیچ یک از دو شرط موجب خللی در نظر رهبران قبایل کوفه که اصولاً موافق با ترک جنگ بودند نشد، اما در نظر قرّاء این دو مورد جدید، چهره کاملاً نوی به حوادث داد. نه تنها به رسمیت نشناختن علی(ع) به عنوان «امیرالمؤمنین» دور از شرایطی بود که قرّاء می طلبیدند، بلکه ذکر «کتاب اللّه » به عنوان تنها مرجع، با این توافق بی معنا می شد. مفهوم واقعی عبارت «سنت جامع...» روشن نیست و این موجب اغوای افکار می شد ؛ یعنی به درستی همان چیزی که معاویه در نظر داشت. البته دلیلی وجود ندارد که درک و نظر معاویه و قرّاء را از عبارت بالا در چیزی بیشتر و متفاوت از سنت محمد(ص) بدانیم.(114) در صورت نداشتن تعریف بهتر، آن می توانست به عنوان هر نوع تجربه ای جهت برقراری اتحاد، مد نظر قرار گیرد.(115)
به هر روی، قرّاء اصرار داشتند که علی(ع) از توافق نامه چشم بپوشد، اما او نپذیرفت. چنان که به سبب حمایت رهبران قبایل از توافق نامه، نمی توانست بپذیرد. از این رو با توجه به این واقعیت که توافق مبتنی بر «کتاب اللّه » بود، قرّاء مخالفت خود را [بر آن اساس] بنیاد نهادند وفریاد «لا حکم الا للّه » آن ها دو مفهوم را در بر گرفت:
نخست، فرا خواندن علی(ع) به از سرگرفتن ستیز با معاویه.
دوم، نپذیرفتن علی(ع) به عنوان «امیرالمؤمنین» زمانی که او ستیز با معاویه را رد می کرد.(116)
درباره حرکت خوارج در زمان علی(ع) مطلب ناگفته کم است. پس از صفین، هنگامی که علی(ع) وارد قصر کوفه شد، مفهوم عمل او تا آن جا که به استقلال کوفه مربوط است، روشن بود.(117) بسیاری از قرّاء مخالف که اکنون محکمه خوانده می شدند در «حروراء» گرد آمدند، از این رو به حروریّه معروف شدند. برجسته ترین شخصیت میان آنان، که جز یزید بن قیس ارحبی نبود، توسط علی(ع) با گماردن به حکومت اصفهان و ری جذب شد.(118) و برای مدتی مخالفت بیشتر باقی مانده های حروریّه شکسته شد. اما برای علی(ع) غیر ممکن بود تمام رهبران کم اهمیت «نخستین مهاجران» را با انتصاب یا با در آوردن در جرگه رهبران گروه شیعه، به موقعیت مهمی برساند آن هایی که به این شیوه از موقعیت برتر برخوردار نمی شدند، حاضر نبودند به نظام نظارت سیاسی(119) علی(ع) موافقت نشان دهند.
علی(ع) هنگامی که شعار «لا حکم إلاّ اللّه » را در کوفه شنید، در پاسخ گفت: سخن حقی است که از آن منظور باطلی در نظر دارند، زیرا، بدان وسیله «امارت» را نفی می کنند، در حالی که ضرورت وجود «امیر» را همین عده معترف بودند.(120) این ها اقتدار رهبری را که علی(ع) بدان وسیله در پی تأمین وحدت بود،نمی پذیرفتند. از این رو رد اقتدار رهبری، شامل رهبران شیعی و قبایل می شد. خوارج در پل نهروان گرد آمدند. اما تعدادی از خوارج با کوشش هایی توسط وابستگان قبیله ای خود، جهت ممانعت از اقدامات شان مواجه شدند. در حالی که، برخی از خوارج سعی در رد این گونه کوشش ها داشتند. به هر روی، تعدادی از آن ها به زور مهار می شدند.(121) دربحبوحه این بحران، شیعیان سوگند وفاداری بی قید و شرط خود به علی(ع) را بار دیگر اظهار کردند. در این میان، با طرح بحث های بی ثمر در چگونگی نسبت دادن کوتاهی که در جریان قتل عثمان روی داده بود و چگونگی تعیین «امیرالمؤمنین»، در نهایت، حکمیت به سرانجامی نرسید. حکمیت در واقع چیزی بیش از یک پیامد بی حاصل از طرح تفرقه افکن و موفقیت آمیز معاویه نبود و بر این اساس به نتیجه ای نرسید. زمانی که [وضع حکمیت] روشن شد، علی(ع) می خواست به نبرد با معاویه برخیزد، اما بیشتر نیروهایی که علی(ع) گرد آورده و تجهیز کرده بود، به چیزی بیش از پرداختن به خوارج راضی نمی شدند و علی (ع) که اختیاری(122) نداشت، به سوی نهروان حرکت کرد. خوارج از مذاکره سر باز زدند و شرط غیر ممکنی را پیشنهاد کردند که طبق آن، در صورتی از علی(ع) فرمانبرداری خواهند داشت که او هم چون عمر با آن ها رفتار کند.(123)
در نبردی که رخ داد، خوارج شکست خوردند و چهار صد تن از آن ها که در میدان جنگ مجروح شده بودند، به دست هم قبیلگان (عشیره) خود افتادند.(124) پس از آن، علی(ع) می خواست به مقابله با معاویه برخیزد، اما اشعث و دیگر رهبران قبایل اصرار داشتند به «مصر» [کوفه] باز گردند. آن چه که به این عده اهمیت می داد، ابقای اقتدارشان به عنوان رهبران قبیله ای کوفه بود.
بررسی نام قبایل خوارج، بیانگر آن است که تقریباً همه آن ها از مهاجران مرکز و شمال شرق عربستان هستند. بیشتر این ها از قبایل بکر و تمیم می باشند که اقامتگاه شان متصل یا نزدیک به عراق بود. آن ها از «نخستین مهاجران» می باشند که همچون سایر «نخستین مهاجران» نقاط دور، بیشترشان روابط نزدیکی با «مصر» [کوفه] نداشتند، اما در عوض، به شیوه ای کنترل ناشده، به درون سرزمین های فتح شده حرکت کردند و تا این مرحله کوشش های جدی برای کنترل آن ها تجربه نشده بود. از نمونه های فراوان موجود، در این جا تنها از مورد برادران تمیمی، هلال و المستورد فرزندان عُلّفه، یاد می شود. هلال گروهی از ربابی ها را در نبرد بویب، همچنین نبرد قادسیه رهبری کرد، و المستورد گروهی از ربابی ها را احتمالاً در قادسیه رهبری نمود.(125) در منابع، بیش از این در مورد آن ها تا زمان نبرد نهروان یاد نشده است .در این نبرد المستورد از جمله خوارج بود و فرارکرد.(126) به زودی پس از این، شورش هلال با دویست مرد در ماسبذان، سرآغاز رشته شورش هایی بود که پس از نهروان روی داد. این شورش ها شباهت نزدیکی با یکدیگر در تعداد نفرات و ناحیه وقوع داشتند. هلال توسط رهبر شیعی تمیمی، معقل بن قیس الریاحی کشته شد.(127) المستورد در سن چهل پنجاه سالگی شورش دیگری از خوارج را رهبری کرد.
با توجه به آن چه آمد، کوشش های علی(ع) جهت تشکیل ائتلاف سیاسی که هم دربرگیرنده سازمان قبیله ای(128) به عنوان واقعیت مسلّم آن زمان، و هم درصدد بنیان اصل «شرف» با معیار سابقه اسلامی باشد، شکست خورد. آن چه او ارائه کرد، مفهومی مساوات طلبانه تر از یک نظم اسلامی(129) بود، اما فشار از ناحیه شام بسیار زیاد بود و افراطیون کوفه؛ اشعث از سویی و خوارج از سوی دیگر، بیش از آن از هم جدا بودند که بتوان راه حلی پایدار [با تکیه بر ائتلاف آن ها] بنیاد کرد. زمانی که معاویه کوفه را به دست آورد، تمایل و نیازی به انجام مصالحه در آن جا نداشت. او بر اساس نظام قبیله ای(130) [امور را] بنیاد کرد و از هر کس که می توانست رتبه و مقامی به عنوان رهبر قبیله داشته باشد، استفاده برد. گاه گاهی ستایش زبانی از شأن و عظمت سابقه اسلامی به عمل می آمد، اما امتیازاتِ ملازم با آن فراموش شده بود.
صوافی سواد که از آن در مدت حکومت علی(ع) آگاهی، نداریم، به فرمان معاویه به تملک حکومت درآمد.(131) از وجود نظام مواجبی که عمر بنیاد نهاده و از سوی علی(ع) تعدیل شده بود، آگاهی در دست نیست. اما محتمل است که اصل مساوات به آن حد توسعه داده نشده بود که مواجب «نخستین مهاجران» را در بر گیرد.(132)
به هر روی، در حکومت معاویه، میزان مواجب کاملاً به صلاح دید او بستگی داشت. در زمان او «اشراف القبایل» در رأس [امور] کوفه قرار گرفتند. اشراف برآمده از طرح عمر، پیش از سایرین جهت تسلط بر«مصر» [کوفه] جنگیدند، اما به طور فزاینده ای مجبور به انجام عملیات تدافعی خارج از آن جا شدند. از سوی دیگر، دوستداران نظم طرح شده از سوی علی(ع)، در پی جهان عدالت خواه ایده آلی بودند که عاری از دو دسته اشراف مذکور باشد.
پی نوشت ها:
1. Martin Hinds, "kufan political Alignments and Their Background in the mid - seventh century A.D", International Journal of Middle East studies, 4 (october 1971), pp. 346 - 367.
2. Martin Hinds, "The early history of Islamic schism in Iraq", (.(رساله دوره دکترا، لندن ،9691م.
3. کتاب شناسی تعدادی از منابع که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته اند:
ابن اعثم، «الفتوح»، (2 ج)، نسخه خطی استانبول، شماره 2956؛ بلاذری، «أنساب الأشراف»، 2 جلد، نسخه خطی سلیمانیه، شماره 598 و 597؛ بلاذری، فتوح البلدان، ویرایش: ام. جی. دگویج، (لیدن، بی نا، 1866م.)؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ویرایش: ای. ساچو و دیگران، 8 جلد، (لیدن، بی نا، 17 1905)؛ خلیفة بن خیّاط، تاریخ، ویرایش: ا. د. العمری، (نجف، 1386 ق. / 1967م.) جلد 1؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ویرایش: ام. جی دگویج و دیگران، سه دوره (لیدن، 1901 1879م.)؛ منقری، وقعة الصفین. ویرایش: ا. م. هارون (قاهره، بی نا، 1382 ق. / 3 1962).
4. ابن منظور، لسان العرب، (قاهره، بی نا، 7 1300 ق)، ج 3، ص 74، این مفهوم توسط الکثایّر روشن تر بیان شده: «اَبا مروان لست بخارجی و لیس قدیم مجدک بانتحال».
5. Reactionary.
6. Revolutionary.
7. Disorganized.
8. اصفهانی، الاغانی، (قاهره، بی نا، 1285 ق)، ج17، ص 106، به نقل از:
(رساله دوره دکترا، دانشگاه لندن، 1955)، ص 16.W. W. Pajkowski, "Early Shiism in Iraq"
9. تاریخ طبری، ج 2، صفحات 613 به بعد؛ أنساب الأشراف، ج 5، صفحات 224 به بعد؛ الفتوح، ج 1، ورق 226ب به بعد، ج 2، ورق 1ب به بعد.
10. Early - comers.
11- New comer.
12. تاریخ طبری، ج 2، ص 626؛ الفتوح، ج 2، ورق 3 ب. باید توجه داشت که بلاذری به سکک الامراء] راه امیران] در کوفه قدیم اشاره می کند، ر.ک: أنساب الأشراف، ج 5، ص 225.
13. جبانه نقطه مرکزی استقرار قبیله و ظاهرا محل چاه آب بود. هر قبیله در پیرامون جبانه زمینی داشت که توسط سازمان تخطیط یا قدرت حاکم تثبیت و تسهیم شده بود و در آن تنها یک قبیله یا تلفیقی از دو بخش یک قبیله مستقر بودند. ر.ک: هشام جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سروقدمقدم، (مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372ش) ص 146. مترجم.
14. Old.
15. أنساب الأشراف، ص 6 235؛ الفتوح، ج 1، ورق 236 الف، ج 2، ورق 15 الف.
16. تاریخ طبری، ج 1، ص 2617 و 2327 و 2225.
17. تاریخ طبری، ج 1، ص 2496 و 13 2412؛ فتوح البلدان، ص 449؛ الطبقات الکبیر، ج 3، ص 15 213؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ویرایش: م.ت. هوتسما (لیدن، 1883م.) ج 2، ص 175؛ و ر.ک:
(بن، 1970م.) G.R puin, Der DiwaËn von umar Ibn al - HatÊtÊaËb. و نقدی از این اثر در؛ (1971م.) ×××IV و .BSOAS
18. عراف، در لغت نامه دهخدا واژه عریف به معنای دانا و شناسنده آمده، کسی که قیم و کارگزار کارهای قوم، و در این امر مشهور باشد. مترجم.
19. تاریخ طبری، ج 1، ص 2418؛ فتوح البلدان، ص 384 و 453 برای یک نمونه از توزیع مازاد؛ ابن سلام، الأموال، (قاهره، 1353ق.) شماره های 151 و 153؛ و ر.ک:
D.C. Dennett, Conversion and the polltax in early Islam,.(کمبریج، 0591م.)، ص 12 02
20. تاریخ طبری، ج 1، ص 9 2467، 2 2371؛ هم چنین ر.ک: فتوح البلدان، ص 3 272؛ الأموال، شماره 694؛ ابویوسف، کتاب الخراج (قاهره، 1352ق). ص 32؛ مقایسه کنید با دنت (Dennett)، ص 26.
21. تاریخ طبری، ج 1، ص 2752؛ فتوح البلدان، ص 452؛ الطبقات الکبیر، ج 3، ص 214.
22. برای نمونه به پیمان زندورد در (21 ق. / 642 م). ر.ک: خلیفة بن خیّاط، تاریخ، ج 1، ص 122.
23. الطبقات الکبیر، ج 6، ص 3 1.
24. تاریخ طبری، ج 1، ص 2356 و 2236 و 2222؛ فتوح البلدان، ص 6 255؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ج 1، ص 101.
25. ر.ک: تاریخ طبری، ج 1، ص 2488 به بعد.
26. همان. ص 2360؛ فتوح البلدان، ص 275.
27. اختطاط یا خط بندی به معنای تقسیم زمین و توزیع آن میان قبایل حاضر در کوفه، آغاز مرحله بنای شهر محسوب می شود. به روایتی این مرحله با «تمصیر» (مصر) کوفه که مفهوم ایجاد بنا و برپایی فضاهای شهری چون مسجد، قصر و... را می رساند همراه بود. دراین باره، سیف بن عمر مراحل تخطیط و تمصیر در کوفه را چنین گزارش می کند: در مرحله نخستِ استقرار در کوفه که حدود ده ماه به درازا کشید، زمینه اولیه ایجاد شهر فراهم شد. در این مرحله کلبه هایی از نی ساخته شد و طرح شهر تفاوت زیادی با اردوگاه نظامی معمول نداشت. در مرحله دوم، تمایل زیادی به ایجاد ساختمان های محکم و برپایی یک شهر واقعی بروز کرد (تمصیر). ر.ک: هاشم جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ص 104 103. لویی ماسینیون با تکیه بر روایت بلاذری، مرحله تخطیط و تمصیر را کاملاً از هم جدا می داند. بر اساس نظر وی، از زمان استقرار در کوفه در سال 17 هجری تا 5 سال پس از آن، چیزی جز کلبه های نئیِ ساده و موقت بر پا نشده بود. از زمان فرمانروایی «مغیره» و از حدود سال 23 هجری بناهای محکمی از گِل خشک (لبن) ساخته شد. از سال 50 از آجر پخته در ساخت و ساز شهر استفاده شد. ر.ک: همان، ص 97. در ادامه این مقاله از منطقه «مصر» کوفه به کرات یاد می شود که بخش قدیمی و مرکزی شهر بود و بناهای اصلی شهر چون مسجد و قصر در آن جا قرار داشت. این بخش محل سکونت «نخستین مهاجران» و به تدریج «اشراف قبایل» شد. مترجم.
28. الطبقات الکبیر، ج 6. ص 4.
29. تاریخ طبری، ج 1، ص 2616.
30. Old - guard.
31. تاریخ طبری، ج 1، ص 2633.
32. همان، ص 2805.
33. همان، ص 2633.
34. همان، ص 2222.
35. همان، ص 1 2490.
36. Allotment.
37. تاریخ طبری، ج 1، ص 2335 و 2222.
38. برای نمونه ر.ک: همان، ص 2327.
39. همان، ص 2617.
40. فتوح البلدان، ص 305 و 303؛ تاریخ طبری، ج 1، ص 2645.
41. تاریخ طبری، ج 1، ص 2484.
42. Policy of Islamic leadership.
43. تاریخ طبری، ج 1، ص 2677.
44. همان، ص 2842. ابوسمّال در نبرد قادسیه حاضر بود. ر.ک: انساب الاشراف، ج 2، ص 737؛
W. caskel, Gamharat an - nasab: das genealogische Werkdes Hisam ibn Muhammad al - kalbi, ص 315، ج 2 (لیدن، 6691م)
45. Guest house.
46. تاریخ طبری، ج 1، ص 1 2840.
47. به ویژه ر.ک: به گزارش ولید که به کوفیان هشدار می دهد: «الایقیم الحدود دون السلطان فَانّ نقیّید المخطی و مؤدیّب المصب»، ر.ک: تاریخ طبری، ج 1، ص 6 2845؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 32 31.
48. تاریخ طبری، ج 1، ص 2845.
49. أنساب الأشراف، ج 5، ص 31 30. (اِنّما أنتَ خازنٌ لنا).
50. Surplus.
51. أنساب الاشراف، ج 5، ص 36.
52. تاریخ طبری، ج 1، ص 2849 و هم چنین صفحات، 2850 و 2840 و 2813.
53. همان، ص 2805.
54. فتوح البلدان، ص 319؛ خلیفة بن خیّاط، تاریخ، ص 2 131.
55. در آذربایجان طی این مدت ر.ک: فتوح البلدان، ص 8 197 و 325 به بعد؛ تاریخ طبری، ج 1، ص 5 2334 و 226 به بعد و 9 2805 و ج 2، ص 977؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص 132 و 135 و 9 138؛
Encyclopeadia of Islam, "Arminiya", (M. canard),(لیدن و لندن، 0691م.) ج 1، ص 636.
56. برای نام ها ر.ک: تاریخ طبری، ج 1، ص 2852؛ أنساب الأشراف، ص 32، به ویژه توجه کنید به یزیدبن قیس ارحبی و مالک اشتر نخعی.
57. Legal standards of the Time.
58. Earlier.
59. تاریخ طبری، ج 1، ص 2848.
60. همان، ص 6 2825 (و أمّا الفتوح فَل اوّل مَن ولیها).
61. فتوح البلدان، ص 322.
62. همان، ص 9 328.
63. تاریخ طبری، ج 1، ص 2668.
64. همان، ص 2927.
65. الهمدانی، الاکلیل، ج 10، ویرایش: محّب الدین الخطیب (قاهره، 1368ق.) ص 41 به بعد و 115.
66. تاریخ طبری، ج 1، ص 2 2891. ذکر شده است که بعضی از آن ها به زودی پس از این در کوفه و ربذه، نزدیک مدینه، بوده اند. ر.ک: تاریخ طبری، ج 1، ص 7 2896.
67. فتوح البلدان، ص 178.
68. Organization.
69. همان، ص 4 183؛ تاریخ طبری، ج 1، ص 2867.
70. ابوعبدالله محمدبن یحیی بن ابی بکر الأشعری المالقی، التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان، ویرایش: م.ی.
زید (بیروت، 1964)، ص 61؛ مقایسه کنید با تاریخ طبری، ج 1، ص 2927.
71. تاریخ طبری، ج 1، ص 2651.
72. الاکلیل، ج 10، ص 3 172.
73. تاریخ طبری، ج 1، ص 2928 (وخَلَتِ الکوفةُ مِن الرؤسا اِلی منزوع أو مفَتُون).
74. همان، ص 2852.
75. همان، ص 2853؛ أنساب الاشراف، ج 5، ص 40.
76. تاریخ طبری، ج 1 ،ص 9 2907 و 2921؛ التمهید و البیان...، ص 55 به بعد؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ویرایش: سی. جی. تومبرگ (لیدن، 76 1851م.)، ج 3، ص 8 107؛ أنساب الاشراف، ج 5، ص 41؛ الفتوح، ج 1، اوراق 7 الف به بعد؛ الأغانی، ج 6، ص 30 29.
77. أنساب الاشراف، ج 5، ص 41؛ الفتوح، ج 1، ورق 10 الف.
78. تاریخ طبری، ج 1، ص 2928؛ أنساب الاشراف، ج 5 ،ص 45 44؛ الفتوح، ج 1، ورق 13 الف.
79. تاریخ طبری، ج 1، ص 2095 و 2182 و 2294 و 2295 و 2749.
80. الطبقات الکبیر، ج 7، ص 89 و 94؛ الأموال، شماره های 2 641؛ فتوح البلدان، ص 456 و 373.
81. تاریخ طبری، ج 1، ص 2913 2920.
82. همان، ص 2929 و 2934؛ الأغانی، ج 6، ص 31؛ ص. ا. العلی، التنظیمات الاقتصادیّه و الاجتماعیّه فی البصرة فی القرن الاوّل الهجری، (بیروت، 1969م.)، ص 8 167.
83. تاریخ طبری، ج 1، ص 2929؛ أنساب الاشراف، ج 5، ص 6 45؛ الفتوح، ج 1، اوراق 13 ب و 14 الف.
84. توجه کنید برای نمونه سعید بود که «اوّل مَن وَضَعَ العُشور علی الجسور و القناطیر»، ر.ک: مقدسی، البدأ و التاریخ، ویرایش: کلمات هورات، (پاریس 1919 1899م.) ج 5، ص 201.
85. تاریخ طبری، ج 1، ص 5 2854.
86. ارحبی از اعراب همدان بود، ر.ک: تاریخ طبری، ج 3، ص 2487؛ الطبقات الکبیر، ج 6، ص 172؛ کسکل، پیشین، ج 2، ص 47 و 7 66.
87. أنساب الأشراف، ج 5، ص 6 45؛ الفتوح، ج 1، اوراق 13 ب و 14 الف.
88. «به درستی که همت شان بر فتنه است و [چشم شان] بر اموال اهل ذمه».
89. تاریخ طبری، ج 1 ،ص 2936.
90. ر.ک: یادداشت شماره 27.
91. تاریخ طبری، ج 1، ص 3155.
92. أنساب الاشراف، (2 جلدی) ج 1، ص 363، 351؛ وقعة الصفین، ص 7.
93. همان، ص 3 و 5؛ الفتوح، ج 1، ورق 44 ب؛ الطبقات الکبیر، ج 6، ص 6.
94. مدرک و شاهد درباره نخعی و دیگر مهاجران جدید توسط ابن اعثم گردآوری شده، از جمله زمانی که او؛ الف) نام تعدادی از رهبران یمنی را که وفاداری شان را به علی(ع) در زمان اقامت وی در مدینه اعلام می دارند، ثبت می کند (ج 1، اوراق 24 الف)، ب) در گزارش های بعدی تعدادی از چنین اسامی رادر فهرست کشته شدگان پیرو علی(ع) در نبرد نهروان می آورد (ج 1، ورق 155ب) به ویژه نام های قبایل ارحبی، همدانی، بجلی، کندی و نخعی قابل توجه هستند، و اخبار و سوابقی که علی(ع) به اشتر جهت خوش آمدگویی بر رهبران این قبایل می فرستد.
95. تاریخ طبری، ج 1 ص 2 3261؛ وقعة الصفین، ص 154؛ أنساب الأشراف، (2 جلدی). ج 1 ،ص 371؛ الفتوح، ج 1، ورق 76 ب. توجه کنید که هم چنین ارجاع می دهد به شریح بن هانی المذحجی، الفتوح، ج 1، ورق 94 ب، و به اشتر به عنوان اشتر مذحجی، وقعة الصفین، ص 14، و به عنوان اخو مذحجی، طبری، ج 1، ص 3394.
96. وقعة الصفین، ص 12؛ الفتوح، ج 1، ورق 45 الف؛ أنساب الأشراف، (2 جلدی)، ج 1، ص 333.
97. أنساب الأشراف، (2 جلدی)، ج 1، ص 370؛ وقعة الصفین، ص 205؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص 177.
98. ر.ک: به یادداشت شماره 94، در بالا، اشاراتی به کندی ها که در صفین حضور دارند شده است که مشخص می کند پیروان حجر شامل مهاجران جدید بودند. ر.ک: تاریخ طبری، ج 1، ص 8 3307؛ وقعة الصفین، ص 268 و 7 276 و 6 285؛ کسکل، پیشین، ج 1، ص 34 233.
99. تاریخ طبری، ج 1، ص 80 3279.
100. الفتوح، ج 1، ورق 51 ب؛ تاریخ طبری، ج 1، ص 3250.
101. تاریخ طبری، ج 1، ص 3367 و 3350؛ أنساب الأشراف، (2 جلدی) ج 1، ص 387.
102. نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (قاهره، 1329ق. / 1911م.) ج 1، ص 180 (المدائنی)؛ الجاحظ، رسالة فی الحکمین و تصویب أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فی فعله، ویرایش: س. پیلت؛ المشرق، (دوره 52، 1958م.) ص 30 429؛ درباره خزائن مالی علی(ع) ر.ک: تاریخ طبری، ج 1 ،ص 213؛ الأموال، شماره 649؛ الفتوح، ج 1، ورق 159 الف.
103. تاریخ طبری، ج 1، ص 3330؛ وقعة الصفین، ص 90 489؛ الفتوح، ج 1، ورق 126 ب.
104. آن ها بیست هزار تن معرفی شده اند. ارجاعات یادداشت شماره 103 را نگاه، و مقایسه کنید با؛ وقعة الصفین، ص 188.
105. الفتوح، ج 1، ورق 65 ب؛ وقعة الصفین، ص 115؛ الکامل، ج 3، ص 230. هم چنین ر.ک: به تجهیز 1200 مرد توسط عدی بن حاتم در ناحیه مدائن، وقعة الصفین، ص 143.
106. وقعة الصفین، ص 6 205؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص 177.
107. تاریخ طبری، ج 1، ص 3289 و 3283؛ وقعة الصفین، ص 208، 3 232؛ أنساب الأشراف، (2 جلدی)، ج 1، ص 373.
108. تاریخ طبری، ج 1، ص 3304؛ وقعة الصفین، ص 263.
109. وقعة الصفین، ص 475، مقایسه کنید با تاریخ طبری، ج 1، ص 3327.
110. وقعة الصفین، ص 118.
111. برای نمونه ر.ک: تاریخ طبری، ج 1، ص 3243 و 3298 و 3292 و 3273؛ وقعة الصفین، ص 6 354 و 248 و 246 و 196.
112. مهم ترین سندی که حکم بر این اظهار نظر می کند، گزارشی از اقتدار نهایی ثقیف بن سلام در وقعة الصفین، ص 517 است در آن جا این گروه، بعدا آن چه را که انتظار داشتند، روی دهد شرح داده اند، از جمله «فی یُسمّی (به این معنا که از علی(ع) باید نام برده شود:) امیر (ویراستار با قرائت امیر [تنها] آن را بی معنا ساخته است) المومنین کل حفی یُقّرهُ الکتاب الله منزلتهی).
113. تقریبا صورت یکسانی از سند در آثار زیر ارائه شده است: تاریخ طبری، ج 1، ص 7 3336؛ أنساب الأشراف، ج 1 ،ص 382؛ الفتوح، ج 1، اوراق 131 ب و 132 الف؛ وقعة الصفین، ص 11 509. متن دیگری که توسط المنقری و در صفحات 504 به بعد ارائه شده، باید متنی نادرست محسوب شود، زیرا این نویسنده امیدوار بوده است در آینده نزدیک به تفصیل در آن باره بحث کند.
114. ر.ک: وقعة الصفین، ص 516 و 515 و مقایسه کنید:
L. Veccia vaglicri, "Traduzione di passi riguardenti il conflitto ،Ali - Mu'aË wiya la secessione khaËrigita", in Annali, Istituto universitario orientale di Napoli, n.s vol. v(1953), pp. 88 - 92.
115. من از پروفسور ر.ب. سرژنت (R.B. Serjeant) سپاس گزارم که نظرم را به کاربرد پیش از اسلامِ عبارتِ «حلف جامع غیر مفرق» جلب کرد. برای نمونه ر.ک: ابن حبیب، المنمق فی أحبار قریش، (حیدرآباد، 1384ق. / 1964م.) ص 90.
116. تاریخ طبری، ج 1 ،ص 3339؛ وقعة الصفین، ص 13 512؛ أنساب الاشراف، ج 1، ص 384 382؛ الفتوح، ورق 132 الف.
117. تاریخ طبری، ج 1، ص 3349.
118. تاریخ طبری، ج 1، ص 62 3361؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 399 و 392 و 389.
119. System of political control.
120. تاریخ طبری، ج 1، ص 67 3365؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 94 391.
121. تاریخ طبری، ج 1، ص 3377؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 396.
122. Option.
123. تاریخ طبری، ج 1، ص 3384 و ج 2، ص 17؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 398.
124. تاریخ طبری، ج 1 ،ص 2336 و 2245 و 2188.
125. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص 81 180.
126. أنساب الأشراف، ج 1، ص 30 429؛ الکامل، ج 3، ص 14 313.
127. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 227 و 59 258.
128. Clan organization.
129. Islamic order.
130. Clan system.
131. الجاحظ، العثمانیة، به کوشش: ا.م. هارون، (قاهره، 1955م)، ص 218؛ الفتوح، ج 1، ورق 159 الف.
132. ابن عبدالله الحکم، فتوح مصر و أخبارها، به کوشش: سی. سی. توری (C.C. Torrey) (ینوهاون، 1922م)، ص 101.
منابع:
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (قاهره، بی نا، 1911م / 1329).
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ. ویرایش: سی. جی. تومبرگ، ج 3، (لیدن، بی نا، 76 1851م).
ابن اعثم، الفتوح، 2 ج، نسخه خطی استانبول، شماره 2956.
ابن حبیب، المنمق فی أخبار قریش، (حیدرآباد، بی نا، 1384 / 1964م).
ابن سعد، الطبقات الکبیر، ویرایش: ای. ساچو و دیگران، 8 ج، (لیدن، بی نا، 17 1905م).
ابن سلام، الأموال، (قاهره، بی نا، 1353ق).
ابن عبدالله الحکم، فتوح مصر و أخبارها، به کوشش: سی. سی. توری (C.C.Torrey)، (نیوهاون، بی نا، 1922م).
ابن منظور، لسان العرب، ج 3، (قاهره، بی نا، 1285ق).
ابوعبدالله محمدبن یحیی بن ابی بکر الأشعریِ المالقیِ، التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان، ویرایش: م. ی. زید، (بیروت، بی نا، 1964).
ابویوسف، الخراج، (قاهره، بی نا، 1352ق).
اصفهانی، الأغانی، ج 17، (قاهره، بی نا، 1285ق).
بلاذری، أنساب الأشراف. ویرایش: اسی. دی. اف. گویتین، (اورشلیم، بی نا، 1936).
، فتوح البلدان، ویرایش: ام. جی. دگویج، ج 5، (لیدن، بی نا، 1866).
الجاحظ، العثمانیة، به کوشش: ا.م. هارون، (قاهره، بی نا، 1955).
، رسالة فی الحکمین و تصویب أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب فی فعله، ویرایش: س. ییلّت، (المشرق، بی نا، 1958).
خلیفة بن خیّاط، تاریخ، ویرایش: اِ.د. العمری، (نجف، بی نا، 1386 / 1967).
طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ویرایش: ام. جی دگویج و دیگران، (لیدن، بی نا، 1901 1879).
العلی، التنظیمات الإقتصادیّه و الإجتماعیّة فی البصرة فی القرن الأوّل الهجری، (بیروت، بی نا، 1969).
المقدسی، المبدأ و التاریخ، ویرایش: کلمان هورات، ج 5، (پاریس، بی نا، 1919 1899).
المنقری، وقعة الصفین، ویرایش: ا.م. هارون، (قاهره، بی نا، 1382 ق / 3 1962).
الهمدانی، الإکلیل، ویرایش: محبّ الدین الخطیب، ج 10، (قاهره، بی نا، 1368).
یعقوبی، تاریخ، ویرایش: م.ت. هوتسما، ج 2 ، (لیدن، بی نا، 1883).
- Canard, M. "Arminiya", Encjclopedia of Eslam, art.لیدن و لندن، 0691، چاپ جدید.
- Dennett, D.C. Conversion and the polltax in early Islam" . کمبریج، 0591.
- Caskel, W. Gamharat an - nasab: das geneal. gische werk des HisaËm ibn muhammad al - kalbi.
لیدن، 6691، ج 2.
- Martin. The early history of Islam schism in Iraq. رساله دوره دکترا، دانشگاه لندن 9691.
- puin, G. R. Der DiwaËn von' umar lbn al - HattaËb.بن، 0791.
- Pajkowski, W.W. Early shi'ism in Iraq.رساله دکترا، دانشگاه لندن، 5591، ص 61.
- Vaglicri, l. Veccia. "Traduzione di passi riguardenti il conflitto ،Ali - muaËwiya la sece ssione khaËrigita", in Annali, Istituto universitario Orienta le di Napoli, n.s. vol. v (1953), pp. 88 - 92.
1 استادیار دانشگاه یزد.