اخباری گری جریانی قوی و مطرح در گستره فرهنگ و تمدن اسلامی است که در مقطعی زمانی سربر آورد و سپس رو به افول نهاد؛ اما اکنون پرسش این است که آیا اخباری گری بار دیگر رخ می نماید یا رونق دوباره آن پنداری بیش نیست.
کلمه اخباری گری به صورت مطلق (اخباریون) به معنی یک گرایش فقهی و طرفداران آن است گرایشی که در برابر گرایش یا مکتب فقهی اجتهادی معنا می یابد. اخباری گری در مقابل مجال فراخی که اصولیون در فرایند استنباط فقهی برای عقل در نظر می گیرند، فرصت اندکی قائل است و به صراحت، توانمندی عقل را برای کارآمدی در حوزه فقه و استنباط فقهی زیر سؤال می برد. چنین نگاهی به جایگاه عقل در فرایند فهم دین، در عهد معصومان (ع) ریشه دارد؛ چه در عهد پیامبر(ص) و چه عهد امامان معصوم(ع)، ما با شکل های مختلف مواجهه با سخن معصوم (ع) روبرو هستیم. صحابی در مواجهه با الفاظ و سخنان معصومان(ع)، گاه سخت پایبند و گاه نوعی روش اجتهادی و استنباطی را پیش می گرفتند؛ برای مثال وقتی پیامبراکرم(ص) از غزوه خندن بازگشت، دلیل نقض عهد بنی قریظه، تصمیم گرفت، هر چه زودتر آنها را محاصره کند؛ از این رو هنگام نماز ظهر اعلام کرد که نماز عصر را در محله بنی قریظه می خوانیم. این سخن به این معنا بود که صحابه و مجاهدان اطراف پیامبر، خود را به سرعت به محله بنی قریظه برسانند و غزوه بعدی را به تأخیر نیندازند. یاران پیامبر به راه افتادند، ولی پیش از رسیدن به محله بنی قریظه، نماز عصر در محله بنی قریظه دو برداشت شد. عده ای گفتند: خواندن نماز عصر در محله بنی قریظه، نص سخن پیامبر است و نباید از آن تخطی کرد، بنابراین اگر نمازمان قضا هم بشود، پیش از رسیدن به بنی قریظه نماز نمی خوانیم تا به نص سخن پیامبر(ص) عمل کنیم.
عده ای هم دیگر گفتند: منظور پیامبر از این سخن این بود که برای رسیدن به محله بنی قریظه شتاب کنید. حال که ما نتوانستیم به این سخن پیامبر عمل کنیم و به موقع خود را به آنجا برسانیم که نماز عصرمان هم قضا بشود. نماز عصر را در این دقایق ادا می خوانیم و سپس خود، را به بنی قریظه می رسانیم.
ملاحظه می کنید که از این سخن پیامبر، دو برداشت کاملا مختلف به عمل آمد: برداشت نخست، متن محور و ناظر به ظاهر و نص سخن پیامبر است؛ بی آنکه مجالی برای استنباط و اجتهاد باقی بگذارد و برداشت دیگر استنباطی و اجتهادی است. در زمان امامان معصوم نیز افرادی چون فضل بن شاذان نیشابوری(متوفی 260 قمری) از سوی دیگر صحابه مورد مذمت قرار می گرفتند که چرا به قیاس عمل می کنند. قطعا این قیاس به مفهوم قیاس اهل سنت نیست و معنای آن، مجال و پهنه ای برای جولان عقل بوده که تابع محض ظاهر سخن معصوم نبود. در مقابل، افرادی چون ابوالحسن ناشی ء نیز ظاهرگرا بودند؛ یعنی این دو خط فکری متفاوت و این دو نوع مواجهه، از همان زمان وجود داشت. پس از امامان معصوم (ع) نیز همین روش ادامه یافت.
در عصر غیبت صغرا و قرن چهارم هم ما دو مکتب متفاوت داریم؛ یکی حوزه فکری قم و ری، و دیگری حوزه بغداد؛ افرادی چون کلینی و صدوق که حدیث گرا هستند، در مکتب فکری قم قرار می گیرند و در مقابل شیخ مفید در مکتب فکری بغداد. شیخ صدوق «اعتقادنا» را می نویسد و شیخ مفید «تصحیح الاعتقاد».
البته کلمه اخباری گری در آن دوره به کار نمی رفت و به جای آن، بزرگان مکتبی که ما امروزه آن را اخباری گری می خوانیم، با عناوینی چون اصحاب الحدیث، اصحاب الاخبار، اهل النقل و... یاد می شد. به ظاهر نخستین بار در کتاب «الملل و النحل» شهرستانی، کلمه اخباری به کار رفت. سپس کتب مهم، پرآوازه، مشهور و برجسته عبدالجلیل قزوینی، یعنی کتاب النقص، وقتی از علمای شیعه سخن می گوید، واژه اخباری و اصولی را به کار می برد؛ وی یا از الملل و النحل الهام گرفته یا خود این کلمه را به کار برده است. به هر حال این دو کلمه اخباری و اصولی، نماد و نام دو جریان نقل گرا و عقل گرا بوده است. در دوران میانی فقه شیعه، شاید به دلیل قوت مکتب حله، فضا برای نگاه اخباری گری کمی محدودتر شد.
رونق اخباری گری
در زمان صفوی، بار دیگر شاهد رواج و رونق این گرایش هستیم. اخباری گری این بار نخست در آثار ابن ابی جمهور احسایی که اوایل قرن دهم می زیسته، تجلی کرد و سرانجام دست شخصت برجسته، یعنی محمد امین استر آبادی ـ متوفی 1036 قمری، یعنی تقریبا نیمه اول قرن یازدهم هجری ـ به اوج رسید. این جریان در این زمان، به درجه ای از قوت رسید که همه حوزه های فکری و مدارس علمی شیعه را در جای جای ایران، و عراق تحت تأثیر قرار داد. شاید مهم ترین مرکز این اندیشه ها شهر قزوین بود، اما در اصفهان، قم، نجف و کربلا نیز اندیشه حاکم، اخباری گری متأثر از محمد امین استر آبادی بود. استرآباد خود پیشینه روش اصولی داشت، او به ظاهر از صاحب معالم اجازه اجتهاد داشت؛ اما به دلیل مسائلی، در نهایت در مکه مجاور شد و آن گونه که خود در کتاب الفوائد المدنیه می نویسد، تحت تأثیر استاد خود میرزا محمد استرآبادی که نباید با محمد امین استر آبادی خلط شود، این حرکت را آغاز کرد.
وی با تدوین کتاب الفواید المدنیه، روش استنباط فقهی اصولیون را به شدت مورد حمله قرار داد و برای مثال از افرادی چون محقق کرکی که در دوره ای نزدیک به او می زیست و همفکران او که روش اجتهادی داشتند، نام می برد و روش یکایک آنها را نقد می کند و زیر سوال می برد. روش او رفته رفته همه محیط های علمی ایران و عراق را در می نوردد و حتی به حاشیه جنوبی خلیج فارس و کشورهایی چون بحرین و سپس به هند دامن می گستراند.
اکنون وقتی سخن از اخباری گری به میان می آید، به طور عمده همین جریان که محمد امین استر آبادی مطرح یا احیا کرد، به ذهن خطور می کند. چنان که می دانید، این جریان به اندازه ای قدرت گرفت که حتی در حوزه علمیه نجف، کتاب های اصول فقه را با دستمال بر می داشتند تا از آلودگی آن مصون بمانند.
در قرن دوازدهم، به همت آیت الله وحید بهبهانی، بار دیگر توجه به عقل در نظام فکری و فقهی شیعی رونق گرفت و اکنون اغلب صاحب نظران تاریخ فقه تشیع بر این باورند که نظام فقهی فعلی شیعی، وامدار حرکتی است که آقا وحید بهبهانی آغاز کرد.
به هر حال به رغم آنکه به همت آقا وحید بهبهانی اخباریون هیبت خود را از دست دادند، این جریان به طور کامل از بین نرفت. البته منطقه نفوذ آن محدود شد و علمای اخباری از آن پس به کنجی خزیدند و دیگر میدان دار نبودند؛ نمونه قابل توجه در این زمینه، در زمان حکومت فتحعلی شاه قاجار اتفاق افتاد؛ شخصی به نام میرزا محمد استرآبادی، متوفی 1232 قمری، یعنی در کتاب های خود، به شدت از اصولیون برجسته ای چون کاشف الغطاء و میرزای قمی، صاحب قوانین انتقاد و به آنها حمله کرده است. وی به دلیل عنایت خاص که فتحعلی شاه قاجار به او اصرار داشت که با اشاره، هدایت و حمایت فکری اش، فتحعلی شاه با اصولیون برخورد کند؛ ولی شاید به دلیل نفوذ شدید اصولیون درباره شاه و نیز اقدمات عده ای درباریان و سیاستمداران، موضوع به عکس شد و فتحعلی شاه از حمایت میرزا محمد استر آبادی اخباری دست برداشت و او از ایران رفت.
نکته قابل توجه اینکه او به اندازه ای در حوزه خود پای می فشرد که وقتی یکی از وابستگان دولت روس در ایران، برای فتحعلی شاه دردسر ایجاد کرد، خطاب به شاه قاجار گفت: من چهل روز چله می نشینم و اگر رأس روز چهلم، سر او را برای تو نیاوردند، دست از حمایت من بدار؛ اما اگر سر او را برای تو آوردند، به دلیل این کرامتی که از من می بینید، به مخالفت با اصولیون برخیز. جالب اینکه او چهل روز، احتمالا به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی رفت و در اتاقی دربسته چله نشست. هنوز چهل روز تمام نشده بود که سرِ قزاق روس را برای فتحعلی شاه قاجار آوردند. میرزا محمد انتظار داشت که فتحعلی شاه، به مخالفت با اصولیون برود؛ ولی چنان که گذشت، چنین نشد و به عکس، شاه از حمایت او دست برداشت؛ یعنی مخالفت اخباریون با اصولیون، حتی در زمان قاجار هم ادامه داشت؛ گر چه رونق پیشین را از دست داده بود.
با توجه به این گزارش مجمل تاریخی، مشاهده می کنید که در حیطه فقه، مسئله اخباری گری، با همه فراز و نشیب هایش، از زمان معصومان علیهم السلام تا کنون، وجود داشته است و نمی توان آن را جریان مرده و صد در صد از بین رفته دانست.
عوامل گسترش اخباری گری
درباره عوامل نفوذ و گسترش جریان فکری محمد امین استرآبادی، در بین عوامل مختلف، دو عامل بسیار برجسته است: نخست افزایش دوباره توجه به حدیث، پس از دوره رونق مکتب حله است که در آثار فقهایی چون شهید ثانی، صاحب معالم (فرزند شهید ثانی)، محقق کرکی و عبدالصمد عاملی (پدر شیخ بهایی معروف) رگه هایی از آن مشهود است، به همین دلیل محمد امین استر آبادی در یک فضای ذهنی نسبتا آماده وارد شده بود؛ گرچه بعضی آنها مانند محقق کرکی، مورد نقد جدی محمد امین استرآبادی هم بودند، پس عامل نخست، بهره گیری از بستر فکری آماده بود که پیشینیان فراهم کرده بودند.
عامل دیگر نوعی حرکت عقل گرایی بود که بوی افراط از آن به مشام می رسید؛ چنان که عرض کردم، استرآبادی در سال 1036 درگذشت. اگر سال وفات برخی چهره های شاخص فلسفی این دوره را از نظر بگذرانید، متوجه می شوید که پیدایش اخباری گری و جنبش فلسفی آن روزگاران چقدر به هم مرتبط بوده است: جلال الدین دوانی معروف (متوفای 984ق)، میرداماد (1041ق)، ملاصدرا (1050ق)، و میر فندرسکی (1051ق)، در این میان بعضی چون ملاصدرا، حملات تندی به حدیث گرایان وارد می کنند و با تعابیر گزنده و تحقیر کننده ای مانند کسانی که عقول ناقصه و آرای سخیفه دارند، از آنها یاد می کنند. (ر.ک. الاسفار الاربعه، ج 9، صص 201ـ 202ک...انهم مع هذه العقول الناقصه و الاراء السخیفه یخاصمون الحکماء).
در فضایی که نوعی توجه به ظاهر افراطی به مقام عقل، و توهین به کسانی که پایبندی به متن دارند، صورت می گیرد به صورت طبیعی، زمینه مناسبی برای گسترش افکار مختلف فراهم می آید. توجه داشته باشید که فیلسوفانی چون ملاصدرا که ما اکنون ایشان را صاحب جریان فکری جدید با نام حکمت متعالیه می خوانیم، در زمان خود، بیشتر فیلسوفی مشائی، با دستمایه هایی از تفکر صوفیانه یا عارفانه شناخته می شدند و با توجه به منشأ یونانی فلسفه مشائی، عده ای نگران این بودند که اندیشه خالص دینی، دستخوش تحریف شود و مفهومی غیر دینی، لباس دین را بر تن کند. به نظر من، این عامل نیز، از زمینه های موثر در توفیق اندیشه اخباری گری بود.
چنان که گذشت، باید در یک بحث تفصیلی و دقیق، به بررسی عوامل دیگر، در عمومیت یافتن اخباری گری پرداخت؛ عواملی چون روان شناسی اجتماعی توده های شیعه و پیامدهای جنبش هایی مانند جنبش حروفیه.
قلمروهای اخباری گری
آنچه درباره اخباری گری گفته شد، مفهوم مصطلح آن در حوزه فقه بود؛ ولی اخباری گری به مفهوم واقعی آن، به فقه محدود نیست؛ یعنی اگر مولفه ها و شاخصه هایی برای اخباری گری تعیین شود، مشاهده می کنیم که این مولفه ها و شاخصه ها، در حوزه های دیگر نیز حضور دارد؛ برای مثال دغدغه حفظ خلوص دین از شاخصه های اخباری گری است؛ به این معنا که اخباری ها کسانی هستند که از ورود مباحث غیر دینی به حیطه دین نگران اند و تلاش می کنند، دین خالص، یعنی همان دینی را که در زمان معصوم (ع) بوده، بیابند و حفظ کنند. واضح است که این ویژگی، تنها نزد فقها نیست و غیر فقیهان و غیره فقه نیز می توانند به همین صفت متصف شوند.به همین دلیل، دکتر جابری کتاب خود را «الفکر السلفی عند الشیعه الامامیه» نام می نهد؛ یعنی وقتی از اخباری گری سخن می گوید، از عنوان «فکر سلفی» استفاده می کند؛ به عبارت دیگر، اخباری گری را باز گرداندن همه چیز به زمان صدور تفسیر می کند.
اهل سنت نیز سلفی گری را جنبشی عمومی برای بازگشت به سنت سلف صالح و احیای آن می دانند. این تفکر از اخوان المسلمین مصر تا وهابیت تندروی عربستان و طالبان افغانستان را شامل می شود. همچنین اگر سطحی نگری و قشری گری در مواجهه با متن دین را ـ چه قرآن و چه سنت ـ یک شاخصه اخبای گری بدانیم (البته اخباری گری یک حرکت بسیط نیست و از پذیرش بی چون و چرای روایت و حتی مقدم داشتن آن بر قرآن، تا مواجهه انتقادی یا روایت را در بر می گیرد)، باز هم نمی توان این ویژگی را به فقه محدود دانست و روشن است که دیگر حیطه ها مانند کلام را هم شامل می شود. گرچه وقتی از اخباری گری در تاریخ سخن به میان آید، همان گرایش فقهی به ذهن تبادر می کند.
نتیجه اینکه چه بسا کسانی که در مشرب فقهی خویش، از اخباری گری تبری جویند؛ اما در مباحث غیر فقه، یک اخباری کامل باشند و در مباحث اندیشه ای، شدیدتر از اخباریون فقهی عمل کنند.
در دنیای معاصر، اخباری گری نوینی در حال شکل گیری است؛ ولی بیش از ورود به بحث، لازم است،ویژگی ها و پیش فرض هایی در باره جهان معاصر مطرح شود و سپس از نشانه های اخباری گری نو سخن به میان آید.
جهان معاصر، برای مسلمانان و به خصوص شیعیان پنچ ویژگی دارد:
1.یکسان نبودن مواجهه دین داران؛ با تضاد سنت و مدرنیسم؛هنوز مواجهه سنت و مدرنیسم، به یک نقطه تعادل تعریف شده نرسیده است. در چنین فضایی، طبیعی است که عده ای دینداران، دغدغه حفظ دین داشته باشند و به خلوص دین بیندیشند و جماعتی دیگر، در پی اثبات توانمندی دین باشند تا اثبات کنند که دین اسلام می تواند در هر شرایطی همچنان کارآمد باقی بماند. طیفی وسیع، متعدد و متنوعی از نحله های فکری، ذیل این عنوان کلی می گنجد.
در این طیف عده ای به سنت نزدیک ترند و عده ای به مدرنیسم، عده ای نیز کوشیده اند، راه میانه را به خود اختصاص دهند. راه میانه نیز مصادیقی گوناگون دارد. طبیعی است که خلوص دین و توانمندی آن، با هم مترادف اند و این همان مطلبی است که امام راحل، به صراحت به شورای نگهبان تذکر داده بود کاری نکنید که در این دنیای پیشرفته و پیچیده دین به ناتوانی در اداره جامعه متهم شود. دین خالص دین توانمند هم هست.
2.زنده و بی رمق بودن اخباری گری در سده های معاصر؛ پیش فرض دوم این است که اخباری گری و قشری گری همراه آن، حرکت صددرصد مرده نیست. این حرکت گرچه محدود شده و مجالی برای کر و فر ندارد اما همچنان زنده است. فریادهای شهید مطهری در نفی قشری گری و سخنان امام (ره) در این زمینه به ویژه در منشور روحانیت مبین این مسئله است.
3.تندروی هایی برای اثبات توانمندی و امروزی بودن دین؛ این تندروی ها، هم در زمینه اندیشه و هم در رفتار وجود داشته است؛ برای مثال در حوزه اندیشه چنان که می دانید، در سال های اخیر، در دفاع از یافته های دانش بشری، افکاری مطرح شده و دین را «دین آخرت» و تنها ناظر به اعمال عبادی انسان ها معرفی کرد. این دیدگاه طرفداران بسیاری هم یافته است؛ طرفدارانی که هنوز هم در این شبهه به سر می برند. این سکولاریسم دینی (یعنی اندیشه ای برآمده از دین برای مدیریت غیر دینی جامعه)، از سوی کسانی که به عنوان یک اندیشمند مسلمان، داعیه احیاگری دینی داشتند، مطرح شد یا در حوزه رفتاری، آنچه درباره موسیقی یا بانکداری اتفاق افتاد، برای عده ای این گونه تفسیر می شد که به ادله مختلف و نیز برای اثبات توانمندی دین برای رفع نیازهای جامعه، به پاره ای امور غیر دینی و غیر شرعی، صورت موجه، شرعی و دینی داده می شود؛ یعنی برای وسعت بخشیدن به دامنه دین، دین داری رقیق شده و از ژرفا و عمق آن کاسته شده است.
4.هویت دینی مردم؛پیش فرض دیگری که در این بحث به کار می آید، توجه داشتن به هویت عمیق دینی مردم ماست. مردم به دلیل مشکلات یا افراط هایی برای توانمند نشان دادن دین، به هیچ وجه از اسلام دست نکشیده و نمی کشند. مردم حتی آنجا که نسبت به متولیان امور دینی، دچار نوعی بی اعتمادی می شوند، خود به خود به سمت جایگزین های عامه پسند می روند؛ ولی دست از دین برنمی دارند. آنها وقتی در سطح نخبگان دین شناس، حرفی قابل اعتنا نیابند، باز هم دست از این نمی کشند و به سراغ جایگزین هایی برای آن می روند. تجربه آشکار سالهای پس از پیروزی انقلاب، آکنده از این نمونه هاست.
5.فاصله میان نخبگان دینی ما با عامه مردم؛ ویژگی و پیش فرض پنجم این است که میان نخبگان صاحب اندیشه ما و توده مردم، خواسته یا ناخواسته فاصله افتاده است.
به هر حال، در فضایی که این پنج ویژگی در آن به چشم می خورد، حرکتی بیرون از حیطه فقه، آغاز شده که می توان آن را اخباری گری نوین نام نهاد. این نو اخباری گری، اگر به همین ترتیب، روندی رو به رشد داشته باشد، طی چند دهه آینده می تواند، سراسر حوزه های فکری و اندیشه ای ما را بگیرد. این نو اخباری گری نشانه هایی دارد که در ادامه به اختصار، مروری بر این نشانه ها و مظاهر خواهیم داشت:
یکم. ظاهرگرایی؛ از مظاهر نواخباری گری، ظاهرگرایی در اندازه گسترده است. ظاهرگرایی دینی، یعنی وقتی پای دین و دین داری به میان می آید، به جای توجه به جوهره و مفهوم دین، به ظواهر آن توجه شود؛ برای مثال در مجالس دینی جامعه امروزی ما، جریان مداحی ها غلبه دارد و مردم را به خود جذب می کند؛ نه سخنرانی های دینی. حتی اگر برجسته ترین عالمان دینی در مجلس حاضر باشند و تنها به نام آن عالم دینی مجلسی برپا شود، مردم اقبالی نشان نمی دهند؛ اما برای یک مداح جوان که هیچ بهره ای از مفاهیم دینی هم ندارد، انبوهی از جمعیت گرد می آیند.
این مسئله به معنی ترجیح یافتن پرداختن به ظواهر دینی بر تبیین مفاهیم دینی است. این ظاهر گرایی حتی در خود مداحی ها هم به چشم می خورد. مداحی اهل بیت (علیهم السلام) امری پسندیده و بسیار ارزشمند است. چنین مداحی ای دارای مضامین بلند اعتقادی و اخلاقی است. حال مداحی های آستانه پیروزی انقلاب اسلامی یا سال های نخست پیروزی انقلاب را در نظر بگیرید و با مداحی های امروزی که به قطر بازو خم ابرو و بلندی و سیاهی گیسوی ابوالفضل(ع) نظر دارد مقایسه کنید.
وقتی در مداحی ها، ظاهر و جسم اولیا و بزرگان، به جای اخلاق و اندیشه آنها مورد توجه قرار می گیرد، نشان حرکت جامعه دینی از ژرفا به سطح و از مغز به پوسته است. هم چنین بروز همین شکل و شمایل کشی ها، از دیگر نشانه های این ظاهر گرایی است. دیگر سخت می توان محفلی دینی را یافت که از این تصاویر استفاده نکنند. اگر در گذشته تنها تصاویری از امیرمؤمنان (ع) و یا امام حسین (ع) و در مواردی ابوالفضل العباس رسم می شد اکنون همه امامان (ع) چهره پردازی می شوند و حتی عکس دسته جمعی آنها هم، در بعضی تصاویر به چشم می خورد.
دوم. احیای پاره ای مباحث کلامی برخاسته از نگاهی محدود و تنش زا؛ اگر مباحث کلامی دهه های اخیر را بر نموداری ترسیم کنید، مشاهده می کنید که طی چند دهه اخیر، مباحث کلامی ما به موضوعاتی چون جوهره دین، توانمندی دین، احیاگری دینی و... توجه داشته است.
این مسائل، صرف نظر از داوری درباره محتوای آن، مباحثی نو، کاربردی و متناسب با نیازهای کلان فکری جامعه معاصر بود ؛ ولی اکنون می بینید که تعداد مباحث کلامی مربوط به بحث هایی خاص از امامت و خلافت، آن هم تنها در مواجهه با اهل سنت، بسیار افزایش یافته است؛ یعنی توجه به مباحثی که در طول تاریخ به فراوانی در مورد آن بحث شده و در مواردی ردیه هایی نیز نوشته و دوباره نقد و رد شده است. چنین بحث هایی که با لحنی گزنده علیه اهل سنت نوشته می شود؛ نه گامی در مسیر دفاع از مکتب اهل بیت(ع) برداشته؛ نه حتی یک نفر از اهل سنت را به مکتب اهل بیت(ع) علاقمند کرده است و نه گره ای از مشکلات فکری جامعه باز کرده است.
در سال های اخیر نگارش کتابهایی که هیچ بحث قابل توجهی در آن وجود ندارد و تنها برای زنده کردن اختلافات شیعه و سنی نوشته می شود، افزایش یافته است. دو سال پیش، در یکی از مساجد بین جاده ای که برای نماز در آن توقف کرد بودیم، خادم مسجد، این کتاب ها را توزیع می کرد و می گفت: یکی از آقایان این کتاب ها را برای هدیه دادن به مسافران به من داده است.
طبیعی است که این شیوه در پرداختن به مسائل کلامی شک برانگیزاست. در این گونه مسائل، باید به احتمال وجود دست های بیگانه هم توجه کرد. به هر حال دامن زدن به این مباحث، نشان غفلت از مهم ترین نیازهای کلامی جامعه معاصر و بازگشت به مباحث کلامی قدیم است که هیچ نوآوری ای در آنها وجود ندارند. به باور ما، هیچ اندیشه ای به اندازه اندیشه امامت، به بازخوانی و بازگویی برای جامعه امروز و جهان اسلام و معاصر نیاز ندارد؛ ولی نه بحثی که از دریچه ای تنگ، تکراری و ناکارآمد به آن نگریسته شود. از نگاه ما، این گونه بحث کردن از مباحث کلامی، به ویژه امامت، نوعی غفلت از مغز و باقی ماندن در سطح و در خوش بینانه ترین حالت، تلاش برای حفظ خلوص یک اندیشه والا به نام امامت است؛ ولی با غفلتی کامل از بایستگی های کنونی مباحث امامت که این نیز از ویژگی های اخباری گری است.
سوم. مرجعیت یافتن فکری کسانی که صلاحیت مرجعیت فکری را برای تبیین دین ندارند؛ از دیگر نشانه های اخباری گری جدید، کنار ماندن صاحبان فکر و اندیشه دینی و به عرصه آمدن کسانی است که اهلیت مرجعیت فکری را ندارد؛ برای مثال مجالس زنانه ای را که برخی «خانم جلسه ای»ها اداره می کنند، در نظر بگیرید؛ جمع قابل توجه از بانوان مذهبی ما که پیش از این افکار و اندیشه های دینی خود را از علمای تراز اول می گرفتند، اکنون از خانم هایی می گیرند که هیچ مرجع رسمی، صلاحیت علمی و حتی اخلاقی آنها را تأیید نکرده است. برای مثال در این میان کسانی وجود دارند که حتی دیپلم هم نگرفته اند. برخی آنها هم زندگی مذهبی ایی نداشته اند و اکنون در این جلسات، عده ای را در کانون تأثیرپذیری خود قرار داده اند.
چهارم. نفی یک پارچه تمدن غرب؛ از جلوه های نواخباری گری، نفی کامل تمدن غرب، به بهانه خالص نگاه داشتن دین است و نفی کامل تمدن غرب، با این استدلال که همه چیز باید خاستگاه دینی و اسلامی داشته باشد و دین اسلام می تواند همه چیز بسازد و چون تمدن غرب، بر خلاف فطرت بشر است، باید به طور کامل دور ریخته شود. این تفکر، نشانه جدیدی در رواج اخباری گری است که البته بسیار تأمل برانگیز است. این در حالی است که طرفداران این نظریه از کنار گذاشتن مظاهر صنعت و تکنولوژی غربی عاجزاند.
ما در مقام دفاع از تمدن انسان محور یا دنیا محور غرب که بحمد الله دوران افول آن آغاز شده نیستیم؛ اما نفی کامل همه دستاوردهای بشری را هم منطبق با آموزه های دینی، به ویژه گذشته تمدن اسلامی نمی دانیم.
این سخن، به معنای از دست دادن هویت تمدنی همه مسلمانان است؛ مگر همه علوم رایج در گستره تمدن اسلامی که این همه به آن مباهات می کنیم، با اسلام زاده شدند؟ تمدن بزرگی که به فرموده امام خمینی قدس سره، با آنکه به اسلام به صورت ناقص عمل کردند، آن همه عظمت آفرید، با آغوش باز به سراغ یافته های تمدن بشری رفت و آنها را در محیط خود بومی کرد. اگر اسلام در حجاز باقی مانده بود و وارد سرزمین هایی چون ایران و روم نمی شد، یقینا تمدن اسلامی زاده نمی شد.
پنجم. بازار گرم خواب و رویا؛ شاخصه دیگر قشری گری و سطحی نگری، رواج و رونق خواب و رویاست که بازار آن روز به روز گرم تر می شود. روشن است که هدف ما نفی این نکات نیست. ما قصد نداریم رویاهای صادقه اولیای خدا را بی ارزش بشماریم؛ ولی همه می دانیم که این رویاها بر فرض صحت و صداقت گوینده آن حداکثر ارزش فردی دارد؛ یعنی تنها برای خود آن فرد حجیت و اعتبار دارد. ما نمی توانیم به استناد این گونه خواب ها، سخن یا موضعی را به امام معصوم (علیه السلام) منسوب کنیم. کتاب هایی هم که در مورد فضیلت و شرح احوال بعضی علما چاپ می شود و البته نکات آموزنده بسیاری در آنها یافت می شود، گاه مشتمل بر مسائلی از این دست است که اگر درست فهم نشود، جوان های مسلمان، متدین و خداجو را به جای تلاش علمی، به ریاضت های غیر شرعی و عرفان غیر دینی سوق می دهد.
ششم. رواج کتاب هایی چون طب قرآن؛ چاپ و تجدید چاپ کتاب هایی که جنبه های غیر هدایتی قرآن را برجسته می کند و در این مسیر به روایات ضعیف تکیه می کند، از دیگر نشانه های اخباری گری نوین به حساب می آید. باز هم ناچارم برای پرهیز از گرفتن ژست روشنفکری، تأکید کنم که سخن من به این معنا نیست که از قرآن و دعاها، هیچ گاه نباید شفا طلبید؛ ولی سخن بر سر این است که اگر قرار باشد، واقعا به جای بهره گیری از دانش پزشکی، به این چیزها روی بیاوریم، مطابق آموزه های قرآنی، سنت پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام حرکت کرده ایم و واقعا هم این طور نیست که همه روایات مورد استناد آقایان جعلی باشد، ولی همه این روایات نیازمند سنجش و ارزیابی درونی و بیرونی، مطابق شیوه های دقیق نقد روایت است.
حیطه هایی که این اخباری گری نوین را در آن می توان یافت، به مجالس عزاداری محدود نیست و به راحتی می توان، رد پای آن را در مباحث مربوط به مهدویت و شکل های عرض ارادت به محضر قدسی ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یهودگرایی نوین که در قالب و پوستین یهودستیزی جلوه کرده یافت.
آنچه آن را نو اخباری گری می توان خواند، در چند سال اخیر قوت بیشتری یافته است و بر اساس روش های تحلیل روند، می توان پیش بینی کرد که رشدی فزاینده خواهد داشت و اگر به همین ترتیب ادامه یابد، به بزرگ ترین خطرو چالش محیط های شیعی، طی چند دهه آینده تبدیل خواهد شد.
نکته مهمی که در پایان باید به آن پرداخت این است که نفوذ این شکل از اخباری گری، بیشتر در سطح توده های مردم است، تا نخبگان و صاحبان اندیشه؛ ولی با توجه به چگونگی تعامل برخی نخبگان جامعه ما با توده های مردم که شهید مطهری هم نسبت به آن توجه داده اند، ما شاهد تأثیرپذیری برخی متولیان فکر و فرهنگ مردم، از مردم هستیم. شاید ده سال پیش، کمتر شخصیت صاحب فکری را می یافتید که نسبت به این مسائل، همگرایی نشان دهد؛ اما در سال های اخیر، شاهد افزایش این موضوع هسیتم. گرچه تعداد کمی از بزرگان به صورت آشکار، در این باره اظهار نظر کرده اند، و هشدار و حتی فتوا داده اند؛ ولی جمع زیادی سکوت کرده اند و در مواردی هم همراهی کرده اند. گاه مردم نخبگان را به دنبال خود می کشند. نشانه هایی از رخنه نواخباری گری بین نخبگان و حتی برخی موسسات آموزش عالی و دانشگاه های اسلامی به چشم می خورد که می تواند نگران کننده باشد. همه در هر رده علمی و اجتماعی، وظیفه سنگینی بر دوش دارند، برخورد با این آسیب ها باید بسیار ظریف، سنجیده و در چارچوب تنظیم شده از سوی مراجع بزرگوار باشد. مواجهه با این گونه مطالب که با احساسات عامه مردم پیوند خورده اگر درست و سنجیده نباشد، می تواند پیامدهای جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد.
در برخورد با این آسیب ها، باید دقت کرد که جوانان متدین و پرشوردلسرد نشوند. باید دقت کرد که با این آسیب ها مبادا به دام تسامح بی حد و مرز دینی افتاد؛ تسامح توصیه شده در دین، در کنارتعصب نسبت به دین داری است.