ماهان شبکه ایرانیان

مترفین

(و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم نخست اوامر خود را برای «مترفین » آنها (ثروتمندان مست شهوت) بیان می داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را شدیدا درهم می کوبیم).

و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا. (1)

(و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم نخست اوامر خود را برای «مترفین » آنها (ثروتمندان مست شهوت) بیان می داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را شدیدا درهم می کوبیم).

راغب در مفردات گفته: کلمه «ترفه » به معنای توسعه در نعمت است وقتی گفته می شود «اترف فلان » و یا (فلانی مترف است) معنایش این است که فلانی را نعمت از حد گذشته است تا آنجا که می گوید: مراد از «مترفین » در جمله «امرنا مترفیها» همان کسانی هستند که آیه شریفه: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه (خداوند وقتی انسان را آزمایش کند او را اکرام نموده و غرق در نعمتش می سازد).

مرحوم «طبرسی » در «مجمع البیان » گفته است: ترفه به معنای نعمت است، ابن عرفه در معنای آن گفته: مترف کسی را گویند که افسارش را رها کرده باشند، هرچه دلش خواست بکند، و جلویش را نگیرند.

از این آیه استفاده می شود خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بیان دستوراتش کسی را مؤاخذه و مجازات نمی کند، بلکه نخست به بیان فرمانهایش می پردازد، اگر مردم از در طاعت وارد شدند و آنها را پذیرا شدند چه بهتر که سعادت دنیا و آخرتشان در آن است و اگر به فسق و فجور و مخالفت برخاستند و همه را زیر پا گذاشتند، اینجاست که فرمان عذاب درباره آنها تحقق می پذیرد و به دنبال آن هلاکت است.

ممکن است کسی بگوید چرا امر شدگان تنها «مترفین » هستند؟ در پاسخ می گوئیم در بسیاری از جوامع «مترفین » سردمداران اجتماع هستند و دیگران تابع و پیرو آنها می باشند. به علاوه منشا غالب مفاسد اجتماعی نیز ثروتمندان از خدابی خبری هستند که در ناز و نعمت و عیش و نوش و هوس غرقند و هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوش آنها ناهنجار است به همین دلیل همیشه در صف اول در مقابل پیامبران ایستاده بودند و دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده همیشه بر ضد خود می دیدند، روی این اصل در آیه به خصوص یاد شده است زیرا که ریشه اصلی فساد همین گروهند.

در آیه دیگر می خوانیم:

و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون. (2)

(در هیچ شهری پیامبری نفرستادیم مگر آن که ثروتمندان آن گفتند: ما به آنچه فرستاده شده اید، کافریم).

از آیه شریفه استفاده می شود که در وحله اول طبقه پائین اجتماع از پیامبران حمایت کرده اند و نیز ثروتمندان در ابتدای امر به مبارزه برخاسته اند زیرا پیامبران از عیاشی و خیره سری آنها جلوگیری کرده و به تعدیل و انصاف وادار می نمودند و آن بر خلاف میل خودکامگان بود.

و ناگفته نماند که ماده «ترفه » در سرتاسر قرآن مجید در مقام مذمت به کار رفته است.

ممکن است عذاب الهی به «مترفین » به دست گروه محروم جامعه نازل شود و آنها توسط این گروه به سختی درهم کوبیده شوند، زیرا شکاف عمیقی که بین این دو طبقه ایجاد می شود، مایه انعدام آن اجتماع می باشد. آری کمتر فسادی در عالم ظاهر می شود و کمتر جنگ خونینی است که نسلها را قطع و آبادیها را ویران سازد، منشا آن اسراف و افراط مترفین جامعه در استفاده از نعمتهای الهی نبوده باشد.

به گفته «جان بویدار» در مقدمه خود بر کتاب «انسان گرسنه » سیرها دوست ندارند درباره گرسنگی دیگران گفتگو کنند و این مساله ای است در عالم سیاست هرگز مورد توجه و علاقه آنها نبوده است با این حال در طی قرون و اعصار گرسنگی خود را به خطرناکترین صورتهای سیاسی نشان داده است. وقوع انقلاب کبیر فرانسه را به سال 1789 گرسنگی تسریع کرد و نهضتهای انقلابی که حوالی سال 1840 روی دادند همه به علت گرسنگی بود. در انگلستان جمعیتی که خواهان قانون اساسی بود، فریاد می زد: «یا نان یا خون » و هنگامی که دولت موفق شد خواربار ارزان و فراوان وارد کشور کند روح انقلابی انگلستان محو و ناپدید شد. اما سرانجام امروز با همه دیری، شروع کرده اند به این که قبول کنند گرسنگی وحشتناک ترین درد فقر است و این درد از مهمترین علل اساسی طغیان آسیائیها علیه سلطه اقتصادی قدرتهای اروپائی است. و مادام که ملتها بدانند و اعتقاد داشته باشند که گرسنگی و فقر آنها دردهای بیهوده ای هستند محال است که توپها بتوانند از این طغیان جلوگیری کنند...».. (3)

استفاده از زینت ونه از کالاهای لوکس

کسانی که در مصرف، کالای لوکس به کار می برند و حتی مساجد و اماکن مذهبی را با لوسترهای گرانقیمت و اشیاء آنتیک و میزها و مبلهای منبت کاری بسیار گرانقیمت آرایش می دهند، در جواب این سؤال که چرا کالاهای غیر ضروری آنهم بدین گرانبهائی را به کار می برند، استدلال می کنند که در اسلام استعمال زینت آلات تجویز شده است.

غافل از این که زینتی که برای مسلمانان تجویز شده است، غیر از استفاده از کالاهای لوکس و غیر ضروری می باشد. در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حداعتدال را انتخاب کرده است نه مانند بعضی که می پندارند استفاده از زینتها و تجملات هرچند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسائی است و نه مانند تجمل پرستانی که غرق در زینت و تجمل می شوند.

قرآن مجید می فرماید:

یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة. (4)

(ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی دارد. بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند (اگرچه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند) ولی در قیامت خالص (برای مؤمنان) خواهد بود این چنین آیات خود را برای کسانی که آگاهند، شرح می دهیم).

معنای همراه داشتن زینت در وقع بیرون شدن به سوی مسجد هم می تواند آرایش ظاهری باشد که شامل پوشیدن لباسهای مرتب و پاک و تمیز و شانه زدن موها و به کار بردن عطر و مانند آن می شود و هم شامل زینتهای معنوی که مناسب با نماز و طواف و سایر عبادات باشد.

واگر در بعضی از روایات تنها اشاره به لباس خوب یا شانه کردن موها شده، و یا تنها سخن از مراسم نماز اعیاد و نماز جمعه به میان آمده است، دلیل بر انحصار نیست، بلکه هدف بیان مصادیق روشن آن است. (5)

در اسلام، استفاده کردن از زیبائیهای طبیعت، لباسهای زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلکه به آن توضیه و سفارش نیز گردیده است در این باره روایات زیادی در کتب معتبر نقل شده است.

در باره امام حسن مجتبی نقل شده است به هنگامی که به نماز برمی خاست بهترین لباسهای خود را می پوشید، سؤال کردند چرا بهترین لباس خود را می پوشید؟ فرمود:

«ان الله جمیل یحب الجمال فاتجمل لربی و هو یقول خذوا زینتکم عند کل مسجد». (6)

(خداوند زیباست و زیبائی را دوست دارد و به همین جهت من لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم می پوشم و هم او دستور داده است که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید).

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«البس و تجمل فان الله جمیل و یحب الجمال و لیکن من حلال ». (7)

(لباس نیکو بپوش، زیرا خداوند نیکو است و نیکوئی را دوست می دارد ولی (مواظب باش) و لباس خود را از حلال تهیه کن).

در روایت دیگر از امام صادق علیه السلام می خوانیم:

«ان الله جمیل یحب الجمال و التجمل و یبغض البؤس و التباؤس فان الله اذا انعم علی عبده بنعمة احب ان یری علیه اثرها..». (8)

(خداوند جمیل است و زیبایی را دوست دارد و گرفتگی را دشمن می دارد، زیرا خداوند وقتی به بنده اش نعمتی می دهد، دوست دارد اثر آن را بر او ببیند).

در حدیث دیگری آمده است که یکی از زهاد ریائی به نام «عبادبن کثیر بصری » به امام صادق علیه السلام روبرو شد، درحالی که امام علیه السلام لباس نسبتا زیبائی بر تن داشت به امام گفت: تو از خاندان نبوتی و پدرت (علی علیه السلام) لباس بسیار ساده می پوشید، چرا چنین لباس جالبی بر تن تو است؟ آیا بهتر نبود که لباسی کم اهمیت تر از این می پوشیدی؟ امام فرمود: وای بر تو ای عباد! «من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق ». (9)

(چه کسی حرام کرده است زینتهائی را که خداوند برای بندگانش آفریده و روزیهای پاکیزه را).

این تعبیر که خداوند زیباست و زیبائی را دوست دارد و یا به تعبیر این که خداوند زیبائیها را آفریده، هرگز اینها را نمی آفرید، آفرینش زیبائیها در جهان هستی خود دلیل بر این است که خالق زیبائیها آن را دوست دارد.

ولی غالبا در این گونه موضوعات، مردم راه افراط را می پویند و با بهانه های مختلف رو به تجمل پرستی می آورند و به همین دلیل قرآن مجید بعد از ذکر این حکم اسلامی از اسراف و زیاده روی و تجاوز از حد، مسلمانان را برحذر داشته است و در قرآن در بیش از بیست مورد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نکوهش گردیده است.

در اسلام از پوشیدن لباسهای نازک و رقیق و بسیار نرم که مرد را به تن پروری عادت می دهد، مذمت شده است.

امام سجادعلیه السلام فرمود:

«ان الجسد اذا لبس الثوب اللین طغی ». (10)

(بدن انسان اگر لباس نرم بپوشد، طغیان می کند).

باز امام سجادعلیه السلام فرمود:

«من لبس ثوبا یشهره کساه الله یوم القیامة ثوبا من النار». (11)

(اگر کسی لباس بپوشد که بدان وسیله مشهور و انگشت نما شود خداوند روز قیامت پیراهنی از آتش بر او می پوشاند).

در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

«من لبس ثوبا فاختال فیه خسف الله من شفیر جهنم یتخلخل فیها مادامت السموات والارض ».

(کسی که لباس بپوشد و با آن بر دیگری افتخار کند، شعله ای از جهنم او را فرا می گیرد که تا روز قیامت در میان آن بالا پائین برود).

زهد; برداشت کم برای بازدهی زیاد

«زهد» از جمله اوصافی است که کابرد اقتصادی آن قویتر است. «زهد» عبارت است از برداشت کم برای بازدهی زیاد. (12) «زاهد» در زندگی خویش سادگی و قناعت را پیشه می سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرائی پرهیز می نماید و به اصطلاح از نعمتهای دنیوی کم برداشت می کند ولی بازدهیش نسبت به برداشتش چه از لحاظ عاطفه و اخلاق و چه در قسمت تعاون و همکاری اجتماعی زیاد است. او از دسترنج دیگران به حداقل اکتفاء می کند و در عوض سود بیشتر به جامعه می رساند.

«زهد» در نهج البلاغه در دو مورد تعریف شده است:

در یک جا می فرماید:

«ایها الناس! الزهادة: قصر الامل و الشکر عند النعم والورع عند المحارم، فان عزب ذلک عنکم فلا یغلب الحرام صبرکم و لا تنسوا عد النعم شکرکم فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفرة ظاهرة و کتب بارزة العذر واضحة ». (13)

(ای مردم! زهد یعنی کوتاهی آرزو، شکر و سپاس در برابر نعمت و پارسائی در مقابل گناه! اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید مواظب باشید حرام بر اراده و صبر شما پیروز نگردد و در برابر نعمتها شکر منعم را فراموش مکنید، چه این که خداوند با دلائل روشن و آشکار عذرها را قطع کرده و با کتابهای خود بهانه را به روشنی از بین برده است).

امیرمؤمنان علیه السلام در جای دیگر به استناد قرآن کریم می فرماید: «الزهد بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه: لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و من لم یاس علی الماضی، ولم یفرح بالآتی، فقد اخذالزهد بطرفیه ». (4)

(تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند سبحان می فرماید: «این برای آن است که به خاطر آنچه از دست داده اید، غمگین نشوید و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشید» پس هرکس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود، بر دو جانب زهد دست یافته است (اشاره به این که حقیقت زهد ترک وابستگیها و اسارتها در چنگال گذشته و آینده است).

این بدان معنی نیست که انسان به مواهب الهی در این جهان پشت پا بزند، و یا از آنها بهره نگیرد، مهم این است که اسیر آن نگردد.

بدیهی است وقتی که چیزی کمال مطلوب نبود، ویا اساسا مطلوب اصلی نبود، بلکه وسیله بود، در این صورت آمدن و رفتنش شادمانی یا اندوه ایجاد نمی کند.

بنابراین «زاهد» کسی است که به آمدن و رفتن دنیا بی اعتناد باشد، کار کند تلاش نماید، استفاده کند ولی دلباخته و دلداده آن نشود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«لیس الزهد فی الدنیا باضاعة المال ولا بتحریم الحلال بل الزهد فی الدنیا ان لا تکون بما فی یدک اوثق بما فی یدالله عزوجل ». (15)

(زهد در دنیا با ضایع کردن مال و یا با حرام کردن حلال نیست، بلکه زهد در دنیا این است که آنچه در دست توست، محکم تر از آنچه در دست خداست، نباشد.

امام صادق علیه السلام در جای دیگر فرموده:

«الزهد مفتاح باب الآخرة و البراءة من النار و هو ترکک کل شئ یشغلک عن الله من غیر تاسف علی فوتها و لا اعجاب فی ترکها ولا انتظار فرج منها، و لا طلب محمدة علیها و لا عوض منها بل تری فوتها راحة و کونها آفة...» .

(زهد، کلید در آخرت و برائت و دوری از آتش است و زهد این است که هرچه ترا از خدا باز دارد، ترک کنی بدون این که بر فوت آن تاسفی بخوری، و نه عجبی بر ترک آن نمائی و نه به سبب آن، منتظر فرجی در دنیا باشی یا بخواهی ترا به خاطر این صفت تعریف و تمجید کنند و بدین ترتیب عوض بگیری، بلکه ترک آن را راحت خود بدانی، و گرفتاری به آن را آفت شماری).

«الزاهد الذی یختاار الآخرة علی الدنیا و الذل علی العز والجهد علی الراحة و الجوع علی الشبع و عاقبة الاجل علی محبة العاجل والذکر علی الغفلة و یکون نفسه فی الدنیا و قبله فی الآخرة ». (16)

(زاهد کسی است که آخرت را بر دنیا و ذلت را بر عزت، و سعی در عبادت را بر راحت، و گرسنگی را بر سیری و یاد خدا را بر غفلت اختیار کند و بدن او در دنیا و دلش در آخرت باشد).

انسان این ویژگی را دارد که برداشت و برخورداری زیاد از نعمتهای دنیوی و اسراف در لذت او را در آنچه هنر و کمال انسانی نامیده می شود، ضعیف تر و بی بارتر می سازد و برعکس پرهیز از اسراف و برداشت زیاد گوهر او را صفا و جلا می بخشد و فکر و اراده او را نیرومندتر می کند. ولی در حیوان مساله درست برعکس آن است یعنی حیوان هرچه بیشتر بخورد و چاقتر شود، برای آن بهتر و مطلوبتر است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در یکی از نامه هایش پس از آن که زندگی زاهدانه و کم برداشت خویش را برای یکی از فرماندارانش تشریح می کند واو را ترغیب می نماید که در زندگی این راه را پیشه سازد، می فرماید:

«فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها تقممها تکترش من اعلافها و تلهو عما یراد بها او اترک سدی، او اهمل عاثبا».

(من آفریده نشدم که خوردن خوراکیهای پاکیزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حیوان پرواری که تمام همش علف است و یا همچون حیوان رها شده ای که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم می باشد و از سرنوشتی که در انتظار اوست، بی خبر است آیا بیهوده یا مهمل و عبث آفریده شده ام؟ آیا باید سرشته دار ریسمان گمراهی باشم؟ و یا در طریق سرگردانی قدم گذارم؟

«و کانی بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابی طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران و منازل الشجعان ». (17)

(گویا می بینم که گوینده ای از شما می گوید: هرگاه این (دو قرص نان) قوت و خوراک فرزند ابوطالب است باید هم اکنون نیرویش به سستی گرائیده باشد و از مبارزات با همتایان و نبرد با شجاعان باز ماند پس چگونه است که هیچ دلاوری تاب هماوردی او را ندارد ولی اشتباه می کنند. آن که با سختیهای زندگی دست به گریبان است، نیرومندتر و آبدیده تر از کوره بیرون می آید، همانا چوب درخت صحرائی که دست باغبان نوازشش نمی دهد و هر لحظه به سراغش نمی رود و بامحرومیتها همواره در نبرد است محکمتر، با صلابت تر، و آتشش فروزانتر و دیرپاتر است).

«زهد» برای روح انسان تمرین و ورزش است و تعلقات اضافی را می ریزد، سبکبال و سبکبار می گردد.

علی علیه السلام می فرماید:

«خیرالناس من زهدت نفسه و قلت رغبته و ماتت شهوته و خلص ایمانه و صدق ایفائه ». (18)

(بهترین مردم کسی است که نسبت به دنیا بی رغبت و خواهشش کم باشد و هوا و هوس او مرده و ایمانش خالص و یقینش درست باشد، یعنی یقین کامل داشته باشد به آنچه یقین به آن باید داشت).

باز می فرماید:

«خیر من صحبت من ولهک بالاخری و زهدک فی الدنیا و اعانک علی طاعة المولی ». (19)

(بهترین کسی که با او مصاحبت کنی کسی است که ترا به آخرت شیفته و نسبت به دنیا بی رغبت گرداند و ترا بر فرمانبرداری پروردگار یاری نماید).

فرمود:

«طوبی للزاهدین فی الدنیا، الراغبین فی الآخرة اولئک قوم اتخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و ماءها طیبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا...».

(خوشا به حال زاهدان در دنیا، و راغبان درآخرت، آنها که زمین را فرش قرار دادند و خاک آن را بستر و آبش را عطر و قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس روئین).

هدف این است که انسان دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشد یعنی موقعیت خود را در این جهان بداند و دلباخته و دلداده آن نشود.

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

«ینبغی لمن علم شرف نفسه ان ینزهها عن دناءة الدنیا». (20)

(سزاوار است کسی که شرف نفس خود را بداند، خود را از پستی دنیا پاکیزه دارد).

«ینبغی لمن علم سرعة زوال الدنیا ان یزهد فیها». (21) (سزاوار است کسی که به سرعت زوال دنیا توجه دارد نسبت به آن بی رغبت باشد).

آری بشر آنگاه شخصیت خود را باز می یابد که شخصا گریبان خویش را از تسلط دنیا خلاص کند و خود را از اختیار دنیا و نعمتهای آن خارج سازد و دنیا را در اختیار خود قرار دهد زیرا حکومت اشیاء و پول و کالا بر بشر برخلاف شؤون و حیثیت و شرافت انسانی است و در پستی و دنائت در ردیف بت پرستی است.

در باره رابطه پول پرستی و شخصیت انسانی یکی از نویسندگان مارکسیست تعبیرات جالبی دارد این نویسنده در کتابی که در زمینه اقتصاد و سرمایه داری و اقتصاد کمونیستی نوشته است، از لحاظ این که به جنبه اخلاقی حکومت پول و کالا بر اجتماع توجه دارد، جالب است.

وی می نویسد: «تسلط فوق العاده «طلا» در اجتماع معاصر، غالبا باعث تاثر وانزجار قلبهای حساس است. مردان طالب حقیقت همیشه تنفر خود را نسبت به این «فلز پلید»! ابراز می دارند و فساد اصلی اجتماع معاصر را به واسطه وجود طلا می دانند، ولی در حقیقت تکه های دائره مانند یک فلز زرد و درخشنده که طلایش می نامند، تقصیر و گناهی ندارد. قدرت و تسلط پول نماینده و مظهر عمومی قدرت و تسلط اشیاء بر بشر است، این قدرت تسلط اشیاء بر بشر از خصائص عمده اقتصاد بدون نظم و مبتنی بر مبادله می باشد. همان طور که بشر بی تمدن زمان قدیم بتی را که به دست خود می ساخت معبود و مسجود خود قرار می داد و آن را می پرستید، بشر دوران معاصر نیز مصنوع خود را می پرستد و زندگیش تحت تسلط و اقتدار اشیائی است که به دست خود ساخته و پرداخته است. برای آن که کالاپرستی و پول پرستی که ناپاکترین شکل تکامل یافته کالاپرستی است، به کلی ریشه کن شود، باید علل اجتماعی که آنها را به وجود آورده است، از بین برد و سازمان اجتماع را طوری تنظیم کرد که سلطه واقتدار سکه های کوچک این فلز زرد و درخشان بر بشر محو و نابود گردد. در چنین سازمانی دیگر حکومت اشیاء بر بشر وجود نخواهد داشت، بلکه بر عکس بشر منطقا و بر طبق نقشه معین بر اشیاء حکومت خواهد کرد و احترام و گرامی داشتن «شخصیت بشر» جایگزین پرستش پول خواهد بود». (22)

خلاصه اسلام با توصیه پیروان خود به «زهد» پول پرستی و کالاپرستی و یا مقام پرستی و به عبارت جامعتر «دنیازدگی » را محکوم کرد و راضی نیست انسان اسیر و گرفتار و بنده و برده مادیات باشد.

زهد اسلامی و فرق آن با رهبانیت مسیحی

اسلام در زمینه «زهد» دو چیز را سخت محکوم کرده است: یکی رهبانیت و دیگری ماده پرستی «رهبانیت » و «رهبانیت » منسوب به «رهبان » و «رهبان » هر دو به یک معنی است، در اصل لغت از ماده «رهب » به معنی خوف، وحشت و ترس گرفته شده و در عرف به کسانی گفته می شود که «انقطاع و انفراد از مردم پیدا می کنند به خاطر عبادت و ترس از خدا».

این عمل از قدیم در میان هندوها معمول بوده و سپس در میان مسیحیان رائج گردید. بعضی معتقدند سرچشمه رواج آن در میان پیروان مسیح یا یهود شکستهای پی درپی بود که از یکی از سلاطین جبار و دیکتاتور وقت خوردند و به دنبال آن تصمیم گرفتند پراکنده شوند و در بیابانها به عبادت بپردازند تا پیامبر موعود آشکار گردد و آنها را از ذلت و پراکندگی برهاند. (23)

همین معنی به صورت دقیق تری از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نقل شده که روزی آن حضرت به «ابن مسعود» فرمود: (می دانی رهبانیت از کجا پیدا شد» عرض کرد: خدا و پیامبرش آگاه ترند. فرمود: بعد از عیسی علیه السلام جمعی از جباران ظهور کردند و مؤمنان سه مرتبه با آنها پیکار نموده و شکست خوردند، لذا به بیابانها متواری شدند و به انتظار ظهور پیامبر موعود عیسی (حضرت محمدصلی الله علیه وآله)در غارها و کوهها به عبادت مشغول گشتند، بعضی از آنها بر دین خود باقی ماندند و بعضی راه کفر پیش گرفتند.

سپس افزود: آیا می دانی رهبانیت امت من چیست؟ عرض کرد: خدا و رسولش آگاه ترند. فرمود: رهبانیت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است. (24)

اسلام با «رهبانیت » و «زهدگرائی » به مخالفت برخاسته و آن را بدعتی از راهبان شمرده است ...و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها فاتینا الذین آمنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون. (25)

(رهبانیتی را که ابداع کرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند، لذا ما به آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم و بسیاری از آنها فاسقند).

از آیه استفاده می شود که «رهبانیت » در آئین مسیح نبوده و پیروانش آن را بعد از او ابداع کردند ولی در آغاز نوعی زهدگرائی واز ابداعات نیک محسوب می شد، مانند بسیاری از مراسم و سنتهای حسنه ای که هم اکنون در میان مردم رائج است. ولی این سنت بعدا به انحراف گرائید و آلوده با اموری مخالف فرمان الهی و حتی گناهان زشتی شد. به همین دلیل اسلام رهبانیت را به شدت محکوم کرده و حدیث معروف «لا رهبانیة فی الاسلام » (در اسلام رهبانیت وجود ندارد) در بسیاری از منابع دیده می شود. (26)

از جمله بدعتهای زشت مسیحیان درباره «رهبانیت »، «تحریم ازدواج » برای مردان و زنان تارک دنیا بود و دیگر «انزوای اجتماعی » و پشت پا زدن به وظائف انسانی در اجتماع و انتخاب صومعه ها و دیرهای دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زیادی در دیرها و مراکز زندگی رهبانها به وجود آمد.

زهد اسلامی که به معنی سادگی زندگی و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است هیچ ارتباطی به مساله رهبانیت ندارد، زیرا رهبانیت یعنی جدائی و بیگانگی از اجتماع است و زهد به معنی آزادگی و وارستگی به خاطر اجتماعی تر زیستن است. رهبانیت، بریدن از مردم و روآوردن به عبادت است، براساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جداست. این است که رهبانیت بر ضد زندگی و بر ضد جامعه گرائی است، و مستلزم کناره گیری از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونه مسؤولیت و تعهد از خود است.

اما زهد اسلامی در عین این که مستلزم انتخاب زندگی ساده و بی تکلف است و براساس پرهیز از تنعم و تجمل و لذت گرائی است در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی قرار دارد و عین جامعه گرائی است، برای خوب از عهده مسؤولیتها برآمدن است و از مسؤولیتها و تعهدهای اجتماعی سرچشمه می گیرد.

به قول استاد شهید مطهری:

«فلسفه زهد در اسلام آن چیزی نیست که رهبانیت را به وجود آورده است، در اسلام مساله جدا بودن حساب این جهان با آن جهان مطرح نیست. از نظر اسلام نه خود آن جهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با کار آن جهان بیگانه است ارتباط دو جهان با یکدیگر از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شئ واحد است، از قبیل پیوستگی دو رویه یک پارچه است، از قبیل پیوند روح و بدن است که چیزی است حد وسط میان یگانگی و دوگانگی. کار این جهان با کار آن جهان نیز عینا همین طور است، بیشتر جنبه اختلاف کیفی دارد تا اختلاف ذاتی ». (27)

در حدیثی می خوانیم: هنگامی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اطلاع دادند که گروهی از اصحاب از همه چیز اعراض نموده اند و به عزلت و عبادت روی آورده اند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود: من که پیامبر شما هستم این چنین نمی کنم. (28) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بدین وسیله فهماند که اسلام دینی جامعه گرا و زندگی گر است، نه جامعه گریز و زهدگرا.

در حدیث دیگری آمده است که: «عثمان بن مظعون » فرزندش از دنیا رفته بود، بسیار غمگین شد تا آنجا که خانه اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد (وهر کار را جز عبادت ترک گفت) این خبر به رسول خداصلی الله علیه وآله رسید، او را احضار کرده فرمود:

«یا عثمان ان الله تبارک و تعالی لم یکتب علینا الرهبانیة، انما رهبانیة امتی الجهاد فی سبیل الله ». (29) (ای عثمان! خداوند متعال رهبانیت را برای امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست).

سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بحث مشروحی درباره فضیلت نماز جماعت برای او بیان فرمود که تاییدی بر نفی رهبانیت و انزواطلبی است.

تفاوت روش «زاهد» و «راهب » از دو جهان بینی مختلف ناشی می شود، از نظر راهب، دنیا و آخرت دو جهان کاملا جدا از یکدیگرند، بلکه کاملا متضاد با یکدیگر می باشند و حساب سعادت دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملا جداست.

ولی در جهان بینی «زاهد» دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته اند، دنیا مزرعه آخرت است از نظر زاهد دنیا عین آخرت است و آنچه به زندگی دنیا سامان می بخشد، همان وسیله سعادت آخرت نیز می باشد.

البته ممکن است زاهدانی هم باشند که از فلسفه «زهد» آگاهی نداشته باشند عملشان مانند عمل راهبان باشد. «ابن سینا» در نمط نهم اشارات که به «مقامات العارفین » اختصاص یافته است، زهد را به زهد عارف و زهد غیر عارف تقسیم کرده و گفته است: «زاهدانی که از فلسفه زهد آگاهی ندارند، به خیال خود «معامله »ای انجام می دهند، کالای آخرت را با کالای دنیا معاوضه می کنند از تمتعات دنیا دست می شویند که در عوض از تمتعات اخروی بهره مند گردند به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمی کنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند ولی زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد می ورزد که نمی خواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد چنین شخصی شخصیت خویش را گرامی می دارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن می داند که خود را بدان مشغول سازد و دربند اسارتش درآید». (30)

حقیقت این است که فلسفه زهد «زاهد» و رهبانیت «راهب » کاملا مغایر یکدیگر است. اساسا رهبانیت تحریف و انحرافی است که افراد بشر از روی جهالت یا اغراض سوء درباره تعلیمات زهدگرایانه پیامبران الهی ایجاد کرده اند.

پی نوشتها:

1) سوره اسراء، آیه 16..

2) سوره سبا، آیه 34..

3) انسان گرسنه، مقدمه لردجان بویدار، ص 12..

4) سوره اعراف، آیه 30 و 31..

5) برای اطلاع از این اخبار به تفسیر برهان، ج 2، ص 9 و 10 - تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 18 و 19 مراجعه شود..

6) تفسیر نمونه، ج 8، ص 151..

7) فروع کافی، ج 2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج 3، ص 340..

8) امالی، ص 172 - وسائل الشیعة، ج 3، ص 341..

9) فروع کافی، ج 2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج 3، ص 347..

10) وسائل الشیعة، ج 1، ص 364..

11) وسائل الشیعة، ج 1، ص 354..

12) استاد مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 247..

13) نهج البلاغه، خطبه شماره 81..

14) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 439..

15) سفینة البحار، ج 1، ص 568 کلمه زهد..

16) بحارالانوار، ج 70 ، ص 315..

17) نهج البلاغه، قسمت نامه ها، نامه شماره 45..

18) غرر و درر آمدی، ج 3، ص 436..

19) غرر و درر آمدی، ج 6، ص 442..

20) نهج البلاغه، کلمات قصار، 104..

21) غرر و درر آمدی، ج 6، ص 442..

22) اصول اقتصاد نوشین، فضل شکل ارزش، پول بنقل سیری در نهج البلاغه، ص 252 و 253..

23) تاریخ تمدن ویل دورانت، ج 13، ص 443..

24) مجمع البیان، ج 9، ص 243 - با کمی تفاوت تفسیر درالمنثور، ج 6، ص 177..

25) سوره حدید، آیه 27..

26) مجمع البحرین، ماده «رهب » و نهایه ابن اثیر..

27) سیری در نهج البلاغه، ص 217..

28) تفسیر القمی، ص 166، ذیل آیه 89 سوره مائده..

29) امالی صدوق، ص 40..

30) بنا به نقل، استاد مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 243.. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان