سؤال: می دانیم که
آیه تطهیر (آیه 33 سوره احزاب) مطابق شان نزول ها و احادیث شیعه و سنی در شان خاندان رسالت نازل شده و مصداق روشن آن
پیامبر (ص) و علی (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) هستند که به اصحاب کساء نام
گرفته اند، و آن آیه این است: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم
تطهیرا; خداوند اراده کرده (و فقط می خواهد) هرگونه پلیدی و گناه را از شما اهل
بیت دور کند، و کاملا شما را پاک سازد.»
اینک، این سؤال مطرح می شود که منظور از این اراده، اراده
تکوینی است یا تشریعی؟ اگر تشریعی باشد که فرقی بین خاندان رسالت و دیگران نیست،
زیرا خداوند برای همه اراده تشریعی کرده که پاک باشند; ولی اگر اراده تکوینی باشد،
یعنی آنها از روی جبر پاک هستند، بنابراین چه فضیلتی برای آنها است؟ زیرا مانند
فرشتگان، مجبور به پاکی هستند.
پاسخ: منظور از این اراده، اراده تکوینی است، اما در عین
حال این اراده موجب جبر نخواهد شد. توضیح این که اراده در آیه مذکور، اراده تشریعی
نیست، زیرا اراده تشریعی یعنی اوامر و نواهی الهی (مانند این که خداوند از ما
خواسته نماز بخوانیم، شرب خمر نکنیم و...) اختصاص به پیامبر (ص) و فاطمه (س) و
امامان (ع) ندارد، وانگهی در آیه یاد شده، متعلق اراده فعل خدا است، زیرا می گوید:
خدا چنین اراده کرده، روشن است که چنین اراده ای مربوط به خواست خدا در عالم تکوین
است.
اما این اراده تکوینی موجب جبر نیست، زیرا این اراده یک
اراده تکوینی در سر حد یک مقتضی است، نه علت تامه; یعنی امدادهای مخصوص الهی به
خاطر شایستگی آنها، آنها را از گناه حفظ می کند. اما آنها مجبور نیستند و می
توانند گناه کنند، چنان که در بحث عصمت انبیاء این مطلب توضیح داده شده، که مثل
آنها همانند پزشک بسیار آگاه است که او بر اثر آگاهی، هرگز یک ماده سمی خطرناک را
نمی خورد، با این که می تواند آن را بخورد. پیامبران و امامان (ع) نیز در سطحی از
آگاهی و تقوا قرار دارند، که با اختیار خود، هرگز گناه نمی کنند، زیرا به عواقب
خطرناک گناه آگاهی دارند; به عنوان مثال مؤمنان هرگز شراب نمی خورند، با این که
مجبور به شراب نخوردن نیستند. این نخوردن شراب، برای مؤمنان یک نوع عصمت و مصونیت
نسبت به شراب در پرتو آگاهی و تقوا به وجود آورده است.
به بیان دیگر، در ریشه یابی گناهان چنین به دست می آید که
وجود آنها به دو عامل برمی گردد: 1- جهل و نادانی 2- غلبه شهوات و هوس ها. ولی اگر
سطح آگاهی یک انسان به درجه عالی رسید، انسان از آن پرهیز می کند. آگاهی پیامبر
(ص) و امامان (ع) در سطحی است که آنها را بر هوس های نفسانی مسلط می سازد و در
نتیجه، آنها هرگز گناه نمی کنند، در عین آن که می توانند گناه کنند. دلیل بر این
که آنها می توانند گناه کنند، انجام ترک اولی است که از بعضی از پیامبران سرزده
است، البته این ترک اولی به معنی ترک واجب یا ترک مستحب نیست، بلکه به معنی انجام
مباح در برابر مباح برتر است. و یا انجام مستحب در برابر کاری که از آن مستحب تر
است.
ممکن است سؤال شود که اگر خداوند این آگاهی وسیع را به
دیگران نیز می داد، آنها نیز به چنین عصمتی دست می یافتند.
پاسخ این است که این موهبت، از امدادهای الهی است، با این
قید که امدادهای الهی بی حساب نیست، بلکه تابع لیاقت هایی است که در آنها وجود
داشته که اعم از لیاقت های ذاتی و اکتسابی است; مثلا حضرت ابراهیم (ع) تا از عهده
امتحانات الهی برنیامده بود، به مقام امامت! نرسید، اما وقتی لیاقت های خود را در
عمل نشان داد، به مقام امامت! ! رسید; چنان که در آیه 124 بقره به این مطلب تصریح
شده است. و خداوند در مورد حضرت یوسف (ع) نیز می فرماید: «وقتی که او به مرحله قوت
و بلوغ و تکامل جسم و روح رسید (و آمادگی برای پذیرش وحی پیدا کرد) ما حکم و علم
را به او دادیم: «ولما بلغ اشده آتیناه حکما وعلما وکذلک نجزی المحسنین; و هنگامی
که یوسف به بلوغ و قوت رسید، ما حکم (نبوت) و علم به او دادیم، و این چنین
نیکوکاران را پاداش می دهیم. »[1]
جمله آخر (ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم)، شاهد
خوبی است که خداوند، بی جهت کسی را به مقامات عالی نمی رساند.
ناگفته نماند که پیامبران و امامان (ع) به همان نسبت که
دارای امتیاز بوده و مشمول مواهب خاص الهی شده اند، مسؤولیتشان نیز سنگین است، به
طوری که یک ترک اولی از آنها، معادل گناه بزرگ افراد عادی است و همین مشخص کننده
خط عدالت الهی است.
بنابراین، اراده الهی در مورد پیامبران به صورت علت تامه
نیست، بلکه یک مقتضی است. به عبارت روشن تر، گناه کردن برای آنها، محال عادی است
نه محال عقلی. آنها با همان علم وسیع، ممکن است ناگهان تحت تاثیر هوس های نفسانی
قرار گرفته و ترک اولی کنند; گرچه ما معتقدیم که چهارده معصوم (ع) حتی ترک اولی
نیز نمی کنند.