ماهان شبکه ایرانیان

مراتب معرفت به امام

وقتی صحبت از معرفت امام به میان می آید منظور کدام یک از این مراتب است؟

وقتی صحبت از معرفت امام به میان می آید منظور کدام یک از این مراتب است؟

همه اینها. یعنی هم باید معرفت عادی و شناسنامه ای به ایشان داشته باشیم و هم همه آن مقاماتی را که عرض کردم در زیارت جامعه آمده است، درباره ایشان بشناسیم تا معرفتمان کامل و تام باشد.

آیا همه می توانند نسبت به همه این مراتب و شئون معرفت پیدا کنند؟

بله. منتها مشکل است اگر چه محال نیست. فرد باید زندگی اهل بیت (ع) را به دقت مطالعه کند و آن را مورد تعمق و تفکر قرار دهد و به سیره ایشان تأسی کند تا بتواند به این معرفت دست یاید.

معرفت پیدا کردن نسبت به هر کدام از این شئون و مراتب امامت و ولایت چه آثار و تأثیراتی روی شخص می گذارد؟

اصلی ترین اثر آن افزایش روحیه اطاعت و تبعیت نسبت به امام در انسان است. یعنی همان که قرآن از ما خواسته است: «أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمرمنکم».[1]

بگذارید یک جریان تاریخی را در اینجا برایتان نقل کنم؛ رسم است بین طلبه ها که وقتی به شهری مهاجرت می کنند، پای درسهای مختلف می روند و آنها را می سنجند و در نهایت در یک یا چند مورد از این درسها مرتب شرکت می کنند. مرحوم شیخ انصاری اوایل ورودشان به نجف همینطور بوده و به طور گمنام در درسهای مختلف شرکت می کرده است. از آنجا که شیخ خیلی فقیر بود وضع و ظاهر چندان خوبی نداشت، طوری نبود که به چشم کسی بیایند. روزی یکی از طلبه ها مشکلی در عبارت یکی از بحثهایش برایش به وجود می آید. برای حل آن سراغ همه دوستان و طلبه های اطرافش می رود که جوابهای آنها چندان او را راضی نمی کند، از روی شوخی و استهزا و برای مسخره کردن سراغ شیخ هم می رود و به ایشان می گوید: نظر مبارک شما در این رابطه چیست؟ شیخ وقتی شروع می کند به حرف زدن گویی که یک دریا متلاطم شده و به موج افتاده است. طلبه ها از جواب شیخ مات و مبهوت می شوند که چنین آدمی با این سر و وضع ساده عجب اطلاعات و وسعت نظری دارد. می رود و به رفقا می گوید که فلان طلبه را اینطور نبینید که دریای مواجی درون او نهفته است و خلاصه کار به آنجا می رسد که روزهای بعد استاد خود پایین می آید و شیخ را به بالای منبر درس می فرستد و شاگرد و استاد از محضر شیخ استفاده می کنند. وقتی شناخت باشد دیگر شیخ گوشه مسجد همانند یک گدا نمی نشیند بلکه بر عرش و صدر مجلس می نشیند. هر چقدر کسی شناخت و معرفتش نسبت به ائمه(ع) بیشتر باشد، تبعیتش هم از ایشان بیشتر می شود و این تبعیت عین تبعیت از خداست که قرآن می فرماید: «من یطع الرسول فقد أطاع اللّه »[2]

تأثیر مستقیم این موضوع در رابطه فرد با خداوند متعال چیست؟

خیلی مؤثر است. امام صادق(ع) می فرماید: «بنا عرف اللّه و بنا عبداللّه »[3]اگر ایشان نبودند نه معرفت پیدا می کردیم و نه خدا را می توانستیم عبادت کنیم.

از جمله مطالبی که در روایات راجع به اهل بیت (ع) مطرح شده بحث معرفت به نورانیت است منظور از آن چیست؟

منظور همان است که در قرآن به آن اشاره شده و می فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»[4] همان کسانی که ریاضتهای مشروع و غیرصوفیانه می کشند. تفاوت ریاضت مشروع و غیرصوفیانه در این است که در ریاضت صوفیانه شخص چله نشینی می کند برای نتیجه خاص که مثلاً جن احضار کند، ولی در ریاضتهای مشروع این نتایج موضوعیت ندارند و شخص دنبال این نیست که حتما صاحب کرامت شود؛ بلکه عمل را خالصانه برای خدا انجام می دهد حال چه کرامت پیدا بکند و چه کرامتی به دست نیاورد. البته خاصیت خلوص آنها این است که خدا به آنها بینایی و بصیرتی عطا می کند که چشم دلشان حقایق را درک می کند.

چرا در روایات بر این نحو کسب معرفت تأکید شده است؟

علت این تأکید تفاوت جدی شناخت حاصل از این راه و شناخت علمی است. ممکن است کسی از طریق علمی بتواند شناخت پیدا کند و با هزار دلیل وجود خدا را اثبات کند ولی آن معرفتی که او را از بستر بیرون بکشد از این راه به دست نمی آورد. در کتب تاریخی نقل شده که در شبی زمستانی، بهمنیار که از شاگردان ممتاز ابوعلی سینا بود به استاد خود می گوید: «شما با این مقام علمی که دارید اگر ادعای نبوت کنید مردم قبول می کنند.» ابوعلی سینا می گوید: «بعدا جوابت را می دهم.» نزدیکیهای اذان صبح ابوعلی سینا شاگرد خود را صدا می زند و می گوید: «تشنه ام، بلند شو و کمی آب برایم بیاور.» بهمنیار هم که جوان بود و خوابش سنگین، به سختی از خواب بلند شد و از این که نیمه شب از خواب بلند شده بود خیلی ناراحت بود و لذا شروع کرد به عذر آوردن که «شما تا الان زیر کرسی بوده اید و بدنتان گرم است و مجاری تنفسی تان هم گرمند. اگر در این سرمای زمستان همدان من بروم از آب سرد و یخ زده بیرون برای شما بیاورم ریه و ششهایتان فلان و بهمان مشکل را پیدا می کند و...» خلاصه آنقدر فلسفه چینی کرد که برای آب آوردن از رختخواب بیرون نیاید. ابوعلی سینا هم به او می گوید: «باشد، بخواب.» بهمنیار تعجب می کند. ناگهان صدای مؤذن بلند می شود. ابوعلی سینا رو به بهمنیار می کند و می گوید: «چند صد سال پیش پیغمبر (ص) ادعای نبوت کرده و بعد از گذشت این همه سال مؤذن به خاطر ایمان به پیغمبری که او را ندیده خواب را بر خود حرام کرده و به بالای گلدسته رفته و اذان می گوید ولی تو که شاگرد من هستی و از علم من خبر داری وقتی به تو می گویم بلند شو برای من آب بیاور برایم عذر و بهانه می تراشی و از زیر این کار در می روی. بالاخره ادعای نبوت چیز دیگری می خواهد که من ندارم و لذا نمی توانم ادعای نبوت کنم.»

ایمان متکی به چنین نورانیتی است که باعث می شود شخص لذت گرمای بستر را در سرمای شدید زمستان بر خود حرام کند و یا در میدانهای جنگ از خود رشادت و دلیری و جانبازی نشان بدهد. ولی علم تنها این آثار را ندارد.

 



[1] .  سوره نساء (4)، آیه 59.

[2] .  همان، آیه 80.

[3] . بحارالانوار، ج26، ص260، ح38.

[4] .  سوره عنکبوت (29)، آیه 69.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان