شناسه : ۳۵۳۹۷۶ - جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۰۳:۱۰
در مکتب اهل بیت
روایت شده از ابن عباس که وقتی جناب سلمان را به خواب دید با حُلَل و حُلّی و تاجی از یاقوت پرسید: ای سلمان! بگو در بهشت بعد از ایمان به خدا و رسول چه عملی افضل است؟ فرمود: چیزی افضل از حب علی علیه السلام و اقتدای به آن حضرت نیست.
حبّ علی علیه السلام
روایت شده از ابن عباس که وقتی جناب سلمان را به خواب دید با حُلَل و حُلّی و تاجی از یاقوت پرسید: ای سلمان! بگو در بهشت بعد از ایمان به خدا و رسول چه عملی افضل است؟ فرمود: چیزی افضل از حب علی علیه السلام و اقتدای به آن حضرت نیست.
غیرت علوی
آورده اند حاکم موصل (امیر مُقلّد مُسَیّب) توسط یکی از حُجّاج پیغامی کفرآمیز برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرستاد. آن شخص چون به مدینه مشرف گشت، مقابل قرآن حضرت ایستاد و با کمال وحشت و بیم آن پیغام را ادا کرد و چون در خواب رفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام را در خواب دید و آنکه حاکم موصل با اِزار دیبقی در میان آن دو بزرگوار ایستاده، رسول خدا به امیر المؤمنین علیه السلام امر فرمود که او را ذبح کن. امیر المؤمنین علیه السلام مقلد را بکشت و شمشیر خود را دو مرتبه بر اِزار او مسح کرد که از خون شمشیر دو خط خون در ازار بماند.
پس آن مرد وحشت زده از خواب برخاست و تاریخ آن را برداشت، چون به موصل مراجعت کرد احوال امیر را پرسید. گفتند: در فلان شب او را مذبوح یافتند، پس آن مرد جامه او را طلب نمود، اِزار او را آوردند که در آن اثردو دفعه مسح شمشیر و دو خط خون دید و مطابق کرد شب ذبح او را با تاریخ خواب خود مطابق یافت.
سنت لعن بر یزید
بعد از واقعه کربلا یزید پلید را به خاطر رسید که به کفاره قتل حضرت امام حسین علیه السلام آب انبار و برکه بسازد که مردم از آن آب خورند و بدین سبب تخفیفی در عذاب او شود و امید داشت خدای تعالی از تقصیرات او بگذرد و حضرت رسول صلی الله علیه و آله شفاعت او کند. چون آن برکه به اتمام رسید و پر آب کردند، اول بار فرشته آمده از آن حوض آب خورد، لعنت بر یزید کرد به نوعی که جمیع اهل شام آن ندای غیبی را شنیدند و هر که بعد از آن آب می خورد لعنت بر یزید می کرد، و هرگاه آن مردود پلید آب می خورد، بی اختیار بر خود لعن می کرد.
به حساب امیر المؤمنین علیه السلام
در کوفه مردی بود نامی و او خوش معامله بود در سودا. هرگاه شخص علوی نزد او می رفت و چیزی می خواست، منع نمی کرد، اگر قیمت آن را داشت می گرفت وگرنه به غلامش می گفت: بنویس این مبلغی است که گرفته آن را علی بن ابی طالب علیه السلام . و باقی ماند آن مرد بر این حال تا فقیر شد، پس دفتر خود را نظر کرد و اگر بدهکاران زنده بودند نزد او می رفت و [اگر بدهی خود را[ داشت می گرفت و افرادی هم که وفات کرد، و چیزی نداشت، خطی بر اسمش می کشید. یکی از مخالفین (ناصبیان) روزی به طعنه گفت: چه شد بدهکار بزرگ تو علی بن علی بن ابی طالب علیه السلام ؟ مرد محزون شد و وارد خانه شد، شب در خواب دید پیامبر صلی الله علیه و آله و حسنین آمدند و پیامبر فرمود کجا است پدر شما امیرالمؤمنین علیه السلام ؟ امام که در پشت سر آن ها بود فرمود: اینک حاضرم یا رسول اللّه ! پس فرمود: چه شده تو را که نمی دهی حق این مرد را؟ گفت: یا رسول الله این حق اوست در دنیا آورده ام. فرمود: بده به او، پس داد کیسه از زر. مرد گفت: ناگهان از خواب بیدار شدم دیدم کیسه ای در دستم است، شمردم هزار اشرفی بود. سراغ دفتر حسابم رفتم که در انتهای آن نوشته شده بود: بر علی بن ابی طالب هزار اشرفی بود نه کمی نه زیادی.