غرب؛ مانعِ «گفتگو، تفاهم و داد و ستد فرهنگها»

با آغاز هزاره سوم میلادی تعامل فرهنگها و تمدنها در تلاطمی عجیب و بهت انگیز افتاده که متأسفانه ریشه های عمیق و تاریخی دارد

با آغاز هزاره سوم میلادی تعامل فرهنگها و تمدنها در تلاطمی عجیب و بهت انگیز افتاده که متأسفانه ریشه های عمیق و تاریخی دارد. اگر می بینیم که در دنیای امروز، گرایش عمومی ملتها و اندیشمندان بسوی گفتگو و تعامل و تبادل مسالمت آمیز تمدنی است ولی امور جاری در صحنه بین المللی برخلاف آن رغم می خورد کمی باید به عقب برگشت و اوراق نیم سوخته تاریخ روابط بین الملل مرور کرد. با مروری گذرا بر سیره تاریخ شرق و غرب در مناسبات فرهنگی به وضوح در می یابیم که از قرنها پیش تاکنون قیصرها و امپراطورها و ملکه ها و سردمداران حکومتهای مغرب زمین در تسامح و تساحل فرهنگی هرگز همسنگ با شرقیان و بویژه مسلمانان عمل نکرده اند. ظهور پدیده استعمار در عرصه بین المللی این ناهمگونی را وسعت و عمق بخشید و «گفتگو، تفاهم و داد و ستد فرهنگها» را به «ستیر و برخورد خصمانه» بین ملتها مبدل ساخت و در راه پیشبرد چرخ غول آسای خود تا توانست لطافت ها و ظرافتهای اخلاقی فرهنگها را در هم شکست و همه را به جان هم انداخت . اینست که امروزه باید برای بدیهی ترین اصل اساسی تمام ادیان و فرهنگهای بزرگ جهان در مورد همگرائی و تبادل، به مجادله و مناقشه بپردازیم تا جهان را دعوت کنیم که به گفتگوی فرهنگ ها و تمدنها بیاندیشند، نه برخورد تمدنها. اما غرب که ماهیت استعماری خودش را حفظ کرده و تنها چهره مدرن تری بدان بخشیده است، با هزار ترفند سیاسی، خبری و روانی هنوز هم به همان راه می رود و ملتها و اندیشمندان آنها را در چمبره استراتژی های موهوم فرهنگی خویش محصور و مهجور می سازد. مقاله زیر مباحث جالب و تأمل برانگیزی در این خصوص ارائه می کند که توجه خواننده گرامی را به آن جلب می کنیم.

دو ویژگی مهم و بی سابقه عصر ما

در عصر حاضر، جهان، شاهد بروز دو پدیده بسیار مهم و بی سابقه است که بی شک، تغییر و تحوّلی شگرف را در تشدید و تعمیقِ روابط بین ملّتها و فرهنگها در پی خواهد داشت:

1. کوچک شدن جهان (در حدّ یک دهکده) در سایه وجود مؤسسات بین المللی و رسانه های فراگیر سمعی و بصری (دستگاههای مخابراتی، شبکه های کامپیوتری، ماهواره ها، مطبوعات و وسایل ارتباط جمعیِ جهانی) و جریان و بانکهای عظیم اطلاعات و داده های فرا مرزی (Transe border data flow) که جهان را به صورت یک واحد ارتباطی (Communicational unity) درآورده است.

2. گرایش اندیشمندان و متفکّران در شرق و غرب جهان به بحث و گفتگوی علمی با یکدیگر؛ به گونه ای که دولتها نیز و لو به ظاهر (و احیاناً با اغراض خاصّ سیاسی) ژستِ موافقت با این گرایش را به خود گرفته اند و از برگزاری دیالوگها و سمپوزیومهای بین الأدیان، و تشکیل کنگره های جهانی برای شناخت و بزرگداشت شخصیتهای بزرگ شرقی و غربی (و از آن جمله، شخصیتهای بزرگ اسلامی نظیر محمد بن زکریای رازی، فردوسی، سعدی، حافظ، خیّام و دیگران و نیز معرفی پیشینه درخشان فرهنگ و هنر اسلامی) توسط سازمان جهانی یونسکو (Unesco)حمایت می کنند.

پیشرفت و کثرت وسایل ارتباطی در جهان، مایه گسترش اطلاع انسانها و ملتهای جهان از وجود سایر مذاهب و ادیانِ عالَم شده، و این امر نیز، قهراً مسائلی را در میان آورده است که از عطف توجه به آنها و سعی در حلّ و پاسخگویی به آن مسائل گریزی نیست. پاره ای از این مسائل، از قرار زیر است:

الف) وجوه اشتراک و اختلاف دیگر ادیان ومذاهب، با دین و مذهب من (ما) چیست؟

ب) آیا تعالیم و دستورات ادیان و مذاهب گوناگون، با یکدیگر مانعةُ الجمع است؟ و اگر جواب مثبت می باشد، کدام یک صادق و برحق است و کدام یک کاذب و باطل؟

ج) روش و ملاک تشخیص صدق و کذب، و تمیز حق و باطل در گزاره های متضاد و متناقض ادیان، چیست؟ و داورِ شایسته در این تشخیص چه کسی می باشد؟

د) آیا ادیان، صرف نظر از وجوه افتراق و اختلاف خویش، اساس و گوهر مشترکی دارند، که می توان بر مبنای آن به نوعی از اتحاد و همکاری در اصول عالی انسانی و الهی رسید یا خیر؟ و اگر جواب مثبت است آن گوهر مشترک چیست؟

ه)...

تألیف کتابهایی «چون خدا و عالم ایمان (در ادیان مختلف)»نوشته پرفسور جان هیک(1)، «برخورد مسلمانان ومسیحیان» نوشته پرفسور مونتگمری وات(2)،«به سوی یک الهیات ناظر به همه ادیان» نوشته گلین ریچاردز، و «مسیحیت و ادیان جهانی» نوشته پرفسور هانس کونگ(3)، همگی تمهیدی برای یافتن منشأ و گوهر مشترک ادیان، و ترسیم خطوط کلّی یک الهیّات عام و مشترک بین مسیحیت و دیگر ادیان (بویژه اسلام) است و بایستی از این تکاپو به عنوان مشخّصه و ویژگی بارز عصر حاضر نام برد. چنانکه، مطرح شدن آرای گوناگون و متضاد در این زمینه از سوی دانشمندان، متکلمان و فیلسوفان مسیحی غرب، نظیر «طرد گرایی» (درست آیینی نوین = Neo orthodox) توسط امثال کارل بارث(4) متکلم سویسی(18861968)، امیل برونر(5) متکلم سویسی (1889 1966) و هندریک کریمر(6)؛ «نسبیّت گرایی» توسط ارنست ترولتچ(7) متکلم و فیلسوف آلمانی (1865 1923)؛ «جمع گرایی» توسط آرنولد توین بی(8)، مورّخ و فیلسوف تاریخ انگلیسی (1889 1975)؛ «گوهرگرایی» توسط شلایرماخر، هاکینگ(9) و رودلف اوتو(10) متکلم پرتستانت آلمانی (1869 1937)؛ نظریه طرفداران آموزه لوگوس (LogoS) یا مسیح کیهانی توسط امثال توماس(11)، ستانلی سامارثا(12) و پل دواناندن(13)؛ و بالأخره طرز تلقّی مبتنی بر همسخنیِ عالمان جدید پژوهشهای دینی از سوی کسانی چون پل تیلیخ(14) فیلسوف و متکلم پروتستانت آلمانی (1886 1956) که از ادعای «حقانیت انحصاری مسیحیت و طرد کلیه ادیان غیر مسیحی» تا داعیه «منجی بودن تمامی ادیان و لزوم همسخنی (دیالوگ) و اتحاد آنها بر پایه اصول مشترک» در نوسان است(15) بی تناسب با این فضا و جوّ جدید نیست.

در چنین فضایی که جهان از صورت مجموعه ای از جزایر مستقل و دور از هم بیرون آمده و شکل جزیره ای واحد را یافته، هر چند ممکن است جنجالهای زوردگذر تبلیغاتی و سیاسی چند صباحی چهره حقایق را در نقابِ تحریف برد و بویژه جریان یکسویه اطلاعات، موقتاً برخی از واقعیات را دگرگون جلوه دهد؛ امّا بدیهی است که پیروزی قاطع و نهایی در این «دهکده کوچک»، از آنِ گروه و مکتبی خواهد بود که در عرصه بحث و نظر مستدل ترین، پخته ترین و منطقی ترین حرف را بزند.

صاحبنظران آگاه و مُنصفی که مطالعات جامع و عمیقی درباره اسلام داشته و به تطبیق و مقایسه دقیقِ منطق، کلام، حکمت، فقه و اخلاق اسلامی با آنِ دیگر ادیان و مکاتب موجود پرداخته اند، نیک می دانند که اسلام، اوّلاً فراتر از مرزبندیها و تقسیمات جغرافیایی و نژادی و زبانی و... می اندیشد و به اصطلاحْ جهانی و باز فکر می کند، ثانیاً در قیاس با کلّیه ادیان وَحیانی، عمیق ترین جامع ترین و کامل ترین مثلّثِ «اندیشه، ایمان و عمل» را در شئون مختلف زندگیِ فردی و جمعی مطرح می سازد و احکام و شرایع آن کاملاً با فطرت اصیل و عقل سلیم بشر سازگار است و به این مطلب، دانشمندان بزرگ غربی نیز (از گیبّون و جان دیون پورت گرفته تا گوته و برنارد شاو و...) تصریح و اعتراف دارند. بر اساس این دو ویژگی (= جامعیت و کمال، و انطباق با فطرت)، به جِدّ باید گفت که پیروزی قاطع در عرصه گفتگو و تفهیم و تفاهم جهانی ادیان، از آنِ اسلام خواهد بود. برنارد شاو، فیلسوف و اندیشمند مشهور انگلیسی، می گوید:

چنین پیش بینی می کنم و از هم اکنون نیز آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد(ص) مورد قبول اروپای فردا خواهد بود...

من درباره این مرد، این مرد فوق العاده، مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که نه تنها ضدّ مسیح نبوده بلکه باید ناجیِ بشریّت نامیده شود. به عقیده من، اگر مردی چون او صاحب اختیارِ دنیای جدید شود، طوری در حلّ مسائل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادتِ مورد آرزوی بشر، تأمین خواهد شد.(16)

اسلام، بنیانگذارِ بحث آزاد میان علمای ادیان

اسلام، در عین دفاع شدید از کیان و موجودیّت فرهنگی سیاسیِ خویش در قبال هجوم قدرتهای سلطه جویِ بیگانه، همواره از دیالوگ و گفتگو با فرهنگها و تمدنهای گوناگون بویژه ادیان ابراهیمی استقبال کرده و می کند و سابقه استقبال این دین از همسخنی و حتی همزیستیِ مسالمت آمیز با ادیان الهی (برپایه توحید و یکتاپرستی) به آغازِ پیدایش آن یعنی عصر بعثت پیامبر اسلام(ص) می رسد. این قرآن است که صراحتاً خود رامؤیّدِ حقانیت اساسِ تورات و انجیل (و در عین حال، مصحّحِ تحریفات وارد شده در آن دو کتاب) می داند:

«مُصدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»(17)

و از 14 قرن پیش تاکنون یهودیان و مسیحیان را، حولِ محورِ توحید و پرهیز از شرک و خودکامگی، به همزیستی صلح آمیز با مسلمین فرا می خواند:

«یا أَهْل الکِتاب تَعالَوا إِلی کَلِمَةٍ سَواء بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ الاّ نَعْبُدَإِلاَّ اللّه وَلا نُشْرک بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّه »(18)

از عصر نزول قرآن نیز که بگذریم، در طول دوران اقتدار این دین، بویژه در عصر شکوفایی تمدن اسلامی در قرون میانه، همه جا (در ایران و عراق و اندلس و...) اسلام را پاسدار حقوق اقلیتهای دینیی می بینیم که از نقش «ستون پنجم» بودن برای بیگانگانِ مهاجم، پرهیز کرده و مقرّرات رسمی و ظاهریِ حکومت اسلامی را رعایت می کردند. چه می گویم؟ همه جا در جامعه بزرگ اسلامی از شرق آسیا گرفته تا تا شمال آفریقا، به چهره های برجسته و متعددی از رجال مسیحی و کلیمی و صابئی برمی خوریم که در سایه عدل و رأفت حکومت اسلامی، پا به پای انبوه شخصیتهای مسلمان به تحقیق و تألیف و تعلیم و تعلّم اشتغال داشتند و حتی بعضاً به سِمَتِ دبیری و وزیریِ حکّام مسلمان رسیدند.

شهر قرطبه، در اسپانیای اسلامی، مهدِ همکاری علمی و فرهنگی دانشمندان مسلمان و مسیحی و یهودی بود و گذشته از شخصیتهایی چون حسدای بن شپروط (پزشک یهودی دربار عبدالرحمن سوم، حاکم مسلمان اندلس) که در خدمت خلیفه به صورت یک سیاستمدار موفق درآمد، چهره های برجسته ای از اندیشمندان و عالمان یهودی نظیر ابن گبیرول (متوفی 1058 م)، ابن عزرا یا آبراهام جودائوس (1167 م) و ابن میمون (1204 م) در آن فضا مجالی برای رشد و فعّالیت چشمگیر علمی، و احیاناًنگارش کتب به زبان عربی، یافتند.(19)

حنین بن اسحاق (متوفی 259 ق) از مسیحیان حیره و مترجم آثار یونانی به عربی، در زمان مأمون عباسی به ریاست بیت الحکمه رسید و ابواسحاق صابئی، نویسنده و مورّخ مشهور، در 349 ق به سرپرستی دیوان رسائل یعنی ریاست مُنشیان و نویسندگان امپراتوری اسلامی در بغداد برگزیده شد (چیزی همپایه وزیر) و زمانی که از جهان درگذشت دانشمندان بزرگی چون سید رضی و سید مرتضی در سوک وی و در واقع، در سوک علم و ادب شعر گفتند که در دیوان آن دو موجود است و حتی سید رضی (گردآورنده نهج البلاغه) گزیده ای ازاشعار وی را تدوین و جمع آوری کرد.(20)

لوئیس شیخو، نویسنده و کشیش نامدار یسوعی لبنان ( متوفی 1346 ق) در کتاب خود: «وزراء النصرانیة و کُتّابه فی الاسلام»، نام و مشخصّات دهها تن از مسیحیان عرب را که از آغاز ظهور اسلام تا قرن دهم هجری در دولتهای مسلمان به دبیری و وزارت رسیده اند گرد آورده است و شاگرد وی، کامل هُشَیْمه بر این سیاهه، اسامی 241 تن دیگر از دولتمردان مسیحیِ شاغل در دستگاه مسلمین را افزوده و با کتاب استادش، یکجا به چاپ رسانده است.(21)

اهل کتاب به شرط پرداخت جزیه و رعایت مقررات حکومت اسلامی به هیچ وجه مجبور به قبول اسلام نمی شدند. چنانکه یهودیها بی شک در قلمرو اسلام، راحت تر و مرفّه تر بودند تا در قلمرو حکومت نصاری. افزون براین، نصارای شرق نیز اعمّ از نسطوریان و یعقوبیان و غیره، در قلمرو اسلام بیشتر از روم آسایش داشتند. همچنین، مجوسیان هم جزیه ای که به دولتهای مسلمان می پرداختند به مراتب سبک تر و راحت تر از مالیات سرانه ای بود که پیش از آن به حکومت خویش ساسانیان می دادند.

اقلیتهای دینی در جامعه اسلامی، تا حدّ امکان در حمایت قانون بودند در حمایت شریعت. آنها در اجرای مراسم دینی خویش تا آنجا که معارض با حیات اسلام نباشد غالباً آزادی کامل داشتند. اگر جزیه ای از آنها دریافت می شد درازای معافیّتی بود که از حضور در جنگ داشتند و در ازای حمایت و امنیّتی که اسلام به آنها عرضه می کرد. بعلاوه، این جزیه سالیانه از یک تا چهار دینار بیش نبود و آن هم از کسانی اخذ می شد که توانِ حمل سلاح را داشتند. از راهبان، زنان و نابالغان، جزیه نمی گرفتند و پیران، کوران، فقیران و بردگان از آن معاف بودند.

پیامبر اسلام (ص) می فرمود: هر کس بر مُعاهَدی(22) ستم کند یا بر وی بیش از توانش تکلیف نهد، روز قیامتْ من با او داوری خواهم داشت و امیرمؤمنان علی(ع) در دوران خلافت، وقتی در راه، یک مسیحی پیر و ناتوان را دید که در گوشه ای بی یار و مددگار افتاده است، به همراهان پرخاش کرد که: «چرا و چگونه تا زمانی که رمق در تن داشت از او کار کشیدید و اینک که پیر و ناتوان شده رهایش کرده اید»؟! و سپس دستور داد از بیت المال حقوقی را برای وی در نظر گیرند. نیز همو، وقتی شنید که سپاه معاویه به زعامت بُسر بن اَرطاة به شهر انبار وحشیانه تجاوز کرده و افرادش ضمن غارت و کشتار مردم مسلمان، خلخال از پای یک زن یهودی ذِمّیّه به ستم ربوده اند، دردمندانه فریاد ناله و اعتراض سرداد و فرمود: اگر کسی از اندوه شنیدن این خبر، دق کند بر او ملامتی نیست. چنانکه باز هم ایشان، در منشورِ ماندگاری که برای مالک اشتر در هنگام حکومت مصر نوشت به وی اکیداً توصیه کرد که: همه مردم آن دیار را چه مسلمان و چه غیر مسلمان زیرِ پوششِ عدل و داد و رأفت و رحمت خویش گیرد، که آنان، یا برادر دینی اویند و یا همتای انسانی وی.(23) و البته جنگ اسلام با ستون پنجم چه از اهل کتاب باشند و چه بظاهر آیین مسلمانی داشته باشند مسئله دیگری است که نباید حساب آن با رفتار این دین نسبت به شهروندانِ رام و نابسته به دشمنِ خویش، خلط شود.

خانم دکتر زیگرید هونکه، خاورشناس آلمانی معاصر، در کتاب «خورشید اللّه بر فراز مغرب زمین»، فصلی مبسوط را با عنوان «مِهرِ آن فاتح»، به مدارا و حُسن برخورد مسلمین در دوران اقتدار خود با پیروان ادیان مغلوب اختصاص داده است. او می نویسد:

در کتاب خدا، در قرآن مقدس آمده است : «لا اکراه فی الدین». اسلام به این فکر نیست که از ملل مغلوب، گرویدن به اسلام را جبراً خواهان باشد.

مسیحیان، صابئین، زرتشتیها، و کلیمیها که صد سال قبل در زمان پادشاهان یوسف، مشمئز کننده ترین نمونه و وحشیانه ترین کینه توزیِ مذهبی را تحویل بشریت دادند، همه اینها باید بدون مزاحمت به اعمال مذهبی خود بپردازند. اینان باید معابد و دیرها و کشیشها و خاخامهاشان را آزادنه تعیین و پیروی کنند. این چیزی است که تا آن زمان به گوش شنیده نشده بود! این چیزی است که تا آن زمان در تاریخ وجود نداشت! چه کسی خواهان آن نبود که نفس راحتی بکشد پس از آن همه زورگویی های بیزانتسی، پس از روش معمول اسپانیایی و آن جهودکشیی که تازه معمول شده بود؟

این فاتحان جدید، این حکّام اسلامی و کشورگشاهای ممالک مختلف، اصلاً به کارهای خصوصی مغلوبین شان کاری ندارند. اسقف اورشلیم در قرن نهم میلادی، به اسقف قسطنطنیه می نویسد: «این ها عادلند و به ما ظلم نمی کنند و تعدّی و جبری روا نمی دارند».

آنان حقوق مدنی و آزادی مذهبی همه مغلوبین شان را محترم می شمردند و اینان فقط می بایست مالیات سرانه (جزیه) بپردازند و دستورات دولت را رعایت کنند...

این فاتحان، حتی برای اینکه درآمد مالیاتی شان تقلیل نیابد، در بعضی موارد مسلمان شدن را به آسانی نمی گرفتند. چون یک نوع مالیات بود که فقط غیر مسلمان می بایست بپردازد (جزیه)؛ واین مغلوبین بودند که می خواستند همانند آنان باشند، بیش از آنکه مسلمانان خواهان باشند. این مغلوبین بودند که به خاطر نفع اجتماعی و اقتصادی [ کذا]، هجوم می آوردند به مذهب محمد [ ص [بگروند. بدون اِعمالِ جبر از طرف مسلمانان، مرتباً طرفداران مسیحیت همچون برف در مقابل آفتاب کم می شدند.(24)

دکترزیگرید، سپس به «روش تفاهم و مسالمت آمیزِ اسلامی که به حدّ ضرب المثل رسیده» است اشاره می کند و در ادامه مطلب، «بردباری و عُلُوّ طبع اسلامی» نسبت به شهروندان غیر مسلمانِ «دارالإسلام» را تداوم بخشِ همان سنّتِ حسنه «فتوّت و جوانمردی کهنِ اعراب نسبت به میهمانان خود یا خاندان و قبیله خویش» می شمارد که اینک، نه در محیط بسته و محدود یک قبیله، بلکه در قلمروی به وسعت یک امپراتوری بزرگ جهانی (امپراتوری اسلامی) انجام می گرفت و نه تنها ملل و اقوام نو مسلمان، بلکه پیروانِ دیگرادیان را نیز که در سایه این امپراتوری می زیستند به عنوان مهمان می پذیرفت و حقوقشان را محترم می شمرد. به گفته وی: «آنچه زمانی [ در میان قبایل عرب] به یک میهمان تعلّق می یافت اکنون حتی از دایره اسلامی و امّت مسلمان هم فراتر رفته و بی توجه به مرزها و مذاهب، به یک انسان دوستیِ وسیع منتهی شده بود؛ به یک جوانمردی، حتّی در برابر دشمنان». زیگرید می افزاید:

این فتوّت اسلامی، توجهِ جوانمردیِ ژِرمَنی را مستقیماً و عمیقاً جلب کرد و در قالبِ «جوانمرد کافر» که از پیروزی چشم پوشیده و شمشیرش را به کناری می اندازد و به دشمنِ باشهامتش بدون توجه به ملّیت و مذهب دست دوستی می دهد [ظاهر شد]. وُلفرام فون اِشِنباخ جوانمرد (Wolfram von Eschenbach) به یاد فتوّت مسلمانان، یادگاری ابدی ساخت: ابتدا آن فایرفیتس کافر (Feirefiz) به پارسیفال قهرمان، راه رسیدن به آخرین مرحله فتوّت را می آموزد.(25)

نیز می نویسد: «این انسانیّت و تفاهم و سعه صدر و جوانمردی اسلامی است که در اشعّه ملایمش، این همه ملل مختلف و مذاهب گوناگون با سازگاری عجیبی با همدیگر زندگی می کردند و یکباره به رشد و شکوفایی می پردازند. فرقه های مذهبی عیسوی مثلاً نسطوریان (Nestorianer) و منوفیزیتیان (Monophysiten)که از طرف فرقه عیسوی حاکم، به سختی تحت فشار گذارده شده بودند، برای اوّلین بار [ در ظلّ حکومت اسلامی[ توانستند از یوغ کلیسا و حکومت رهایی یابند و نفسی بکشند و بدون مانع رشد کنند.

همان طور که گیاه به روشنی می گراید که مایه رشد اوست، همان طور هم ملل مختلف تحت حکومت اسلامی، حتّی آنها هم که مذاهب خودشان را تغییر ندادند و مسلمان نشدند، متوجه رؤسای جدید شده و خودشان را متناسب با آنان نموده و تا حدّ شباهت محض، اسلامی می شوند. زبان عربی می آموزند، فرزندانشان را به اسامی عربی می نامند. در طول زمان، رفتارشان، لباسشان و رسومشان عربی می شود، به طوری که پزشکی از بَعلَبَک، تاجری از موصِل، و فقیهی از قَرناطه، وقتی در بازار قاهره همدیگر را ملاقات می کنند، پنداری، مردانی از یک ملت اند.

از مقامات بالا فشاری برای این همرنگ شدن نبود، بلکه خواستِ ورود به جهانِ فاتحین، محرّک ملتها بود تا خود را همانند آنان کنند. داشتن یک اسم اصیل عربی، حتی نامی که فقط بین برادران دینی معمول بود، مانند عبداللّه و محمد، اکنون از افتخارات هر مسیحی و هر کلیمی و هر یک از مذاهب دیگر گردیده است. از قرن دهم میلادی، این روش معمول و همگانی شد. با وجود اینکه مسلمانان، از اینکه نامهای مذهبی مقدس، به افراد غیر مسلمان داده شود طبیعتاً رضایت نداشتند، و با وجود اینکه ملل مغلوب اعراب اسلامی (به غیر از بربرها و اسپانیاییها) به فرهنگ عالیتر و تمدن کهنترشان می توانستند افتخار کنند، ولی فاتحان عرب در چشم اکثر این ملل به غیر از ایرانیان با سواد و آگاه تازه به دوران رسیده نبودند. وقار طبیعی آنان و ظرافت تحریک کننده شان، مغلوبین را جذب می کرد. آن آقامَنشی خانوادگی و مقام اجتماعیشان، دیگران را بر آن می داشت که آنان را سرمشق قرار دهند و به شکل آنان درآیند؛ مختصر اینکه، مسلمان محسوب شوند. و این برای یک مسلمان پرمعناست. کوشش برای رسیدن به چنین مقامی، با عُلُوّ طبع، بدون تعمّد و جبر مذهبی، اقناع کننده تر از بعضی تبلیغات است؛ و مذهب استوار اسلام، دسته دسته، طالبین جدید می یافت».(26)

آنچه گفتیم، در کلام دیگر اندیشمندان مطّلع و منصف غربی نیز تکرار و تأکید شده است. کنت دوگوبینو، سیاستمدار و اندیشمند مشهور فرانسوی، می گوید: اگر اعتقاد مذهبی را از ضرورت سیاسی جدا کنند، هیچ دینی تسامح جوتر و شاید بی تعصب تر از اسلام وجود ندارد.(27) برتراند راسل، فیلسوف مشهور انگلیسی، نیز در خطابه ای که به سال 1957 از رادیوی انگلستان ایراد کرد و متن آن در کتاب وی «حقیقت و افسانه» منتشر شده اظهار داشت:

بعضی از صفات برگزیده که امروزه برحسب عادت، آنها را جزء عادات حسنه مخصوص عیسویان می شماریم، پیش از این در مشرق زمین بیشتر مستحسن شمرده می شد و به آن عمل می کردند تا در مغرب زمین. خصلت پسندیده ای که فکرم اکنون متوجه آن است تسامح و تساهل دینی است.

در اوایل ظهور اسلام رفتار مسلمین نسبت به مسیحیان که کافر و مرتد تلقی می شدند بسیار جوانمردانه تر بود از رفتار امپراتوران بیزانس نسبت به عیسویان که کافر و ملحد تلقّی می شدند.(28)

گفتگو و بحث آزاد بین علمای ادیان گوناگون با دانشمندان مسلمان در دربار مأمون (خلیفه عباسی) و اکبر (امپراتور مسلمان تیموری هند) در تاریخ آمده است. چنین صحنه هایی در طول 14 قرن اخیر تاریخ جهان، حتی یک نمونه مشابه در قلمرو حکومت سلاطین و حکّام مسیحی غرب و شرق ندارد.(29) بیجهت نیست مسیحیانی که در بیزانس به وسیله کلیسای رسمی مورد تعقیب واقع می شدند در قلمرو مسلمین پناه می جستند و قرائن بسیار حاکی است که نسطوریان، ظهور مسلمین و اعراب را به منزله نجات از یوغ کلیسای ملکائی تلقی می کرده اند. به همین گونه، وقتی اسپانیای اسلامی به چنگ صلیبیان افتاد و دیوِ «انکیزیسیون» تنوره کشان سر برداشت، یهودیانِ آن دیار که در سایه حکّام مسلمان اندلس، عمری را به خوشی و آسایش زیسته بودند برای خلاصی از تیغ گیوتین کلیسا و سیاه چالهای تفتیش عقاید، چاره ای جز پناه بردن به قلمرو امپراتوری مسلمان عثمانی در آسیای صغیر نیافتند. عبرت تاریخ را بنگر! اسپانیا و آناتولی، تقریباً در یک عصر به تصرّف مسیحیان و مسلمانان در آمدند؛ با این تفاوت که در اسپانیا، حکام صلیبی، تمام مسلمین را کشته یا آواره ساختند به طوری که حتی یک فرد مسلمان نیز در آن دوران در اسپانیا به عنوان مسلمان باقی نماند، ولی در مقابل، مقرّ کلیسای ارتدوکس هنوز در ترکیه موجود است!

بالاترین دلیل بر حُسنِ برخوردِ مسلمین با هموطنان مسیحی خویش در شرق اسلامی (و در عین حال، شاهدی بر حقانیّت اسلام) کتابهای متعددی است که نویسندگان مسیحی برجسته لبنان (نظیر جُرج جُرداق، سلیمان کَتّانی، جبران خلیل جبران و...) در تکریم از شخصیتهای بزرگ اسلام و تشیع نوشته اند، و نیز همکاری مستمرّی که شهروندان مسیحی فلسطین (همچون اسقف کاپوچی ها) با مبارزین مسلمان آن کشور در جبهه پیکار با صهیونیسم داشته و دارند. چنانکه، در میان بنیانگذاران و سران شاخص صهیونیسم جهانی نیز، حتی یک یهودیِ شرقیِ مقیم کشورهای اسلامی وجودنداشته و همگی متعلّق به جهان غرب (بویژه اروپای شرقی) هستند.

استعمار غرب، مانع گفتگو و داد و ستد فرهنگها

سابقه درخشان اسلام را در مدارا و تساهل بااقلیتهای دینی در دوران شکوه و اقتدار این دین دیدیم. مع الأسف، به رغم این سابقه درخشان، دول استعماری غرب از دیرباز تا کنون (بویژه از جنگهای صلیبی به بعد) همواره از تظاهر به مسیحیت و تبلیغ آیین کلیسا وسیله ای برای توجیه مظالم و تحمیلِ مطامعِ سیاسی خویش در جهان جسته اند و از آنجا که همزیستیِ مسالمت آمیزِ ادیان با هم و داد و ستد علمی و معنوی بین شرق و غرب را با این مطامع، ناسازگار می بینند، به انگیزه صید ماهی، از هیچ تلاش و توطئه ای برای گِل آلود کردن آب دریغ نداشته و ندارند. و در این راه، به کرّات، ایادی آشکار و نهان خویش را در جهت هتک و توهین به مقدّسات اسلامی، و تفسیرهای مغرضانه و تحریف آمیز از اصول و فروع این دین، و نیز وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی آن، بسیج کرده اند، که حمایت از نویسنده ای مفلوک چون «سلمان رشدی» که هیچ هنری جز توهین به مقدساتِ یک میلیارد مسلمان ندارد نمونه ای محسوس و دَمِ دست از همین سیاست است.

از زمان تهاجم نخستین دریاسالاران پرتغالی (واسکودو گاما و آلبو کِرک) در آغاز قرن 16 میلادی به سواحل دریای هند و خلیج فارس تا امروز، می توان صدها بلکه هزاران مورد از توطئه و تجاوز بر ضدّ اسلام و مسلمین توسط استعمار هلند در شرق آسیا، فرانسه و ایتالیا در شمال آفریقا، روسیه تزاری در قفقاز و آسیای مرکزی، و بریتانیا در مصر و هند و دیگر نقاط، برشمرد. چنانکه امپریالیسم آمریکا نیز خصوصاً پس از جنگ جهانی دوم راهی جز ظلم و ستم به جهان سوم نپیموده و بویژه در قبال مسئله اعراب و اسرائیل، برخوردی بهتر از اسلاف استعمارگر خویش با اسلام و مسلمانان نشان نداده است. اسلام، به مثابه «ستون فقرات» و «بُرج و باروی مقاومتِ» شرق در برابر مطامع جهانخواران غرب، همواره مورد کینه و حمله شدید ابرقدرتها قرار داشته، و انشاء و ادبیاتِ کارگزاران استعمار از زمان آلبوکِرک تاکنون نسبت به آن هیچ تغییری نکرده است.

آلبوکرک پس از چیرگی بر امپراتوری اسلامی مالاکا (واقع در شبه جزیره مالایا) در 1511 م، در یک سخنرانی برای سربازان خود گفت که بزرگترین خدمت خدایی که باید بجای آورد آن است که مسلمانان از این سرزمین اخراج شوند و آتش کیش محمدی برای همیشه در اینجا خاموش گردد. وی افزود که پس از خدمت به خدا باید پادشاه پرتغال را خدمت گزارد، زیرا روشن است که اگر پرتغال، بازرگانی مالاکا را از چنگ مسلمانان درآورد قاهره و مکّه یکسره ویران خواهد شد.(30) وی نقشه هایی گسترده برای چیرگی بر سرزمینهای مسلمانان داشت و از نخستین خواستهای وی یورش به جدّه و مکّه بود. فعالیتهای او بر ضدّ مسلمانان چنان به دیده یکی از معاصرانش چشمگیر جلوه کرده بود که نوشت:

محمد] پیامبر اسلام [در تنگنا قرار گرفته و دیگر نمی تواند گامی به پیش بردارد و به هر جا که می خواهد برود. حقیقت آن است که محمد نابود خواهد شد و راهی جز این هم در پیش ندارد!(31)

پس از رو به ضعف رفتن استعمار صلیبی پرتغال، نوبت به استعمار اسپانیا رسید که شرق آسیا را جولانگاه خویش قرار دهد. تاکتیکهای «در موارد نیاز و احتیاج » متنی بودکه در سال 1513م توسط لشگریان اسپانیا تهیه شد تا با صدای بلند برای اهالی هند (که بخش مهمی از آن، توسط حکام مسلمان اداره می شد) خوانده شد. در این اعلامیه آمده بود:

ما شما و زنها و فرزندان شما را خواهیم گرفت و آنها را به بردگی خواهیم کشاند و بدان صورت، طبق فرمان عالی جنابان [ پادشاه و ملکه مسیحی اسپانیا [آنان را خواهیم فروخت و تکلیفشان را روشن خواهیم کرد. در مورد رعایا و بندگانی هم که اطاعت ما را نکنند اموال و دارایی شان را غصب کرده و هرگونه ستم و صدمه ممکن را روا خواهیم داشت.(32)

این ادبیات استعماری، هنوز هم پس از حدود 500 سال پس از گذشت آن روزگاران، مشاهده می شود: جان گالوین (John Galvin)، فرمانده نیروهای پیمان ناتو، به هنگام ترک بروکسل در سال 1992 م اعلام کرد: «ما جنگ سرد را [ از روسیه کمونیست[ بردیم؛ حال می توانیم پس از یک کجرویِ 70 ساله به نبرد واقعی خود که قدمتی 1400 ساله دارد و همانا رویارویی با اسلام است بازگردیم»!(33)

سودای دستیابی به نفت خلیج فارس و سلطه بر خاورمیانه، خیزش نوین اسلامی را آماج حمله امپریالیسم ساخته است. در سمیناری که پاییز 1368 شمسی در شهر اسلامبول ترکیه برگزار شده بود، دانیل پایپس (Daniel pipes)، رئیس انستیوی پژوهشهای سیاست خارجی آمریکا وحشت غرب از تجدید حیات اسلام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرایت آن به سایر ملتهای مسلمان را این گونه بیان می کند: «آمریکا نخواهد توانست بامسلمانها سازش کند زیرا، آنها نه تنها قصد دارند ما را به لحاظ نظامی از خاورمیانه بیرون برانند، بلکه از جهت فرهنگی نیز چنین قصدی دارند... ما نمی توانیم با آنها (مسلمانان) همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم، زیرا، ما با آیت اللّه خمینی هیچ نقطه مشترکی نداریم...».

رئیس انستیتو پژوهشهای سیاست خارجی آمریکا در بخش دیگری از سخنان خود می گوید:

ما تا ده سال پیش حساسیت خاصی نسبت به اسلام نداشتیم، امّا امروز این طور نیست و همه ما نسبت به این پدیده جدید در ایران و برخی از کشورهای دیگر باید با حسّاسیّت بیشتری برخورد کنیم. امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگو برداری می کنند. امروز ایران برای مسلمانان به مثابه یک آزمایشگاه است؛ اگر این تجربه موفّق شود، جسارت مسلمانان کشورهای دیگر هم بیشتر خواهد شد.

...مسلمانان دنبال این هستند که اسلام را به عنوان یک مکتب کامل ارائه نمایند، امّا این برای ما قابل تحمل نیست...

همچنین در بهار سال 69، راجرهاردی (Rager Hardy) یکی از برنامه ریزانِ شبکه تلویزیونی بی بی سی، در کنفرانسی که در بروکسل (بلژیک) برگزار شده بود، گفت:

اسلام، امروز بزرگترین مسئله غرب است و حتی یک مسئله بین المللی. اسلام امروز نه فقط یک مسئله مربوط به خاورمیانه است، بلکه عالمگیر شده و مبازره با آن بسیار مشکل گردیده است... من به هر کشور اسلامی که رفتم، برایم تعجب آور بود، چراکه در هر جا با قدرت نهضت جهانی اسلام مواجه شدم... در بین کشورهای اسلامی، لائیک ترین رژیمی که دیدم، در ترکیه بود ولی انتظار نداشتم، اسلام در این کشور تا این اندازه زنده مانده باشد...(34)

بدین گونه،از استعمار غرب، بایستی به عنوان مهمترین مانع بر سر راه«گفتگو،تفاهم، و داد و ستد فرهنگها» یاد کرد که با انواع شگردها و ترفندها می کوشد «تعامل و تعاون» فرهنگها در اصول و مبانی مشترک انسانی الهی را عملاً به «ستیزو برخورد خصمانه» بین آنها بدل کند و در فرجام، فرهنگ مادّی خود را بر سراسر جهان تحمیل سازد.

اندیشمندان منصف غرب؛ مدافع اسلام

در عین حال، به رغم تلاشهای مخرّب عمّال استعمار، در همین قرون اخیر بویژه قرن 19 و 20 کم نبوده اند اندیشمندان حقجو و منصف در مغرب زمین که کوشیده اند در راستراهِ «گفتگو و تعاملِ علمی و فکری با تمدنهای اصیل شرق، و از آن جمله اسلام» گام بردارند و با پرهیز از بیراهه «تحقیر و تجاوز به شرق» که لامحاله به رویارویی و ستیز تمدنها با هم می انجامد زمینه سازِ صلح جهانی و تفاهم و همبستگیِ مسالمت آمیز بین شرق و غرب گردند.

شخصیتهایی چون بولنویلیه(35) فرانسوی (16581722 میلادی)، گوته آلمانی (17491832)، جان دیوِنپورت(36) انگلیسی (1789 1877)، توماس کارلایْل(37) اسکاتلندی (17951881)، لئو تولستوی(38) روسی (18281910)، گوستاولوبون(39) فرانسوی (18411931)، جرج برنارد شاو(40) انگلیسی(18561950)، مارمادوک پیکتال(41) انگلیسی (18751936)، لویی گارده(42) فرانسوی (19041986)، تیتوس بورکهارت(43) ایتالیایی (متولد 1908)، هانری کُربَن(44) فرانسوی (19031979)، رودی پاریت(45) (1901 1983) و هانس هاینریش شدر (18961957) و آنه ماری شیمل آلمانی، ویلیام مونتگمری وات(46) اسکاتلندی، و روژه دوپاسکیه(47) سویسی و فریتیف شووان(48) و روژه گارودی(49) و موریس بژار(50) فرانسوی، بخشی از انبوه اندیشمندان غرب اند که نقل سخنانشان در دفاع از اسلام و حقّ عظیم فرهنگ و تمدّن اسلامی بر جهان، چندین مجلّد قطور را تشکیل می دهد. ضروری است رهبران جهان اسلام، به تأسّی از مهاتما گاندی، بخشی مهم از جهاد دفاعی خویش با استعمار را به گفتگو و تفاهم با این گونه اندیشمندان اختصاص داده و از اندیشه، تجارب و نفوذ علمی و معنویِ آنان در غرب، برای بیدار ساختنِ افکار عمومیِ مردمِ اروپا و آمریکا، و فروپاشاندنِ کانونهای شیطنت و آتش افروزی از درون، مدد گیرند.

حدیث توطئه استعمار بر ضدّ جهان اسلام، و گرایش اندیشمندانِ منصف و وارسته آن دیار به آیین محمد (ص)، داستانی دراز دارد که باید هریک را در جای خود مورد بحث و بررسی قرارداد.

پی نوشتها:


1/.John Hick: God and the Universe of Faiths, London, 1988 (First edition, 1973).

2/.W. Watt: Muslim - Christian Encounter, London, 1990.

3/.Glyn Richards: Towards a Theology of Religions, London and New York: Routledge, 1989.

و نیز ر.ک، به آثاری چون کتاب «سه راه به سوی یک خدا: تجارب درونی در یهودیت، مسیحیت و اسلام»، گردآوری و ویرایش عبدالجواد فلاطوری، پتوشوفسکی و استرولتز، که ترجمه انگلیسی مجموع سخنرانیهای سومین سمپوزیوم بین الأدیان در سال 1976 است که توسط «بنیاد اوراسیو دومینیکا» و به هدف آشناکردن آیین کاتولیک بااصول بنیادی ادیان الهی و گشودن باب تازه ای در نزدیکی پیروان آنها، در آلمان برگزار شد.

با مشخصات زیر:

Ab. Falaturi; J.J. Petuchowski; and W. Strolz(eds): Three Ways to the one God, The Faith Experience in Judaism, Christianity and Islam, New York, The Crossroad Publishing Company, 1987.

و نیز کتاب «اسلام، مسیحیت، و صلح جهانی» نوشته سیّد محمود علم که حاوی نظریات جان هامیلتون آمریکایی و جرج بلغاریان روسی در باب لزوم نابودی سلاحهای اتمی و برچیده شدن پایگاههای نظامی ابرقدرتها در کشورهای هم پیمان، به عنوان شرط لازم برای تحقق صلح جهانی است و نویسنده پس از آن به اهمیت قرآن، به عنوان تنها متن الهیِ دست نخورده و قابل فهم، اشاره می کند که منبع حکمت آسمانی و راهنمای انسان در سیر به سوی خدا است. نویسنده سپس نتیجه می گیرد که بهترین راه پیشگیری از خطرات اتمی و برخوردهای نظامی، این است که انسانها یک بار دیگر به دقت، کتب آسمانی خود را مطالعه کنند تا به وجوه مشترک میان ادیان الهی پی ببرند و به لزوم زندگی صلح آمیز آشنا شوند. مشخصات کتاب فوق نیز چنین است:

Syed Mahmood Alam: Islam, Christianity and World Peace, Regal Printing Company, Manila, 1987.

4/.Karl Barth.

5/.Emil Brunner.

6/.Hendrik Kraemer.

7/.Ernst Troeltsch.

8/.Arnold Toynbee.

9/.W.E Hocking.

10/.Rudolf Otto.

11/.M.M. Thomas.

12/.Stanly J. Samartha.

13/.Paul Devanandan.

14/.Paul Tillich.

15.. برای آشنایی با نظریّات فوق، و بررسی و نقد آنها ر.ک، کتاب آقای گلین ریچاردز که مشخصات آن قبلاً گذشت.

16.. ر.ک، مقدمه کتاب: Mohammad Apostol of Allah.

17. مائده: 48 و نیز آل عمران: 3.

18. آل عمران: 64.

19.. مونتگمری وات: تأثیر اسلام در اروپا، ترجمه یعقوب آژند، انتشارات مولی، تهران 1361 ش، ص 114؛ ژوزف ماک کاپ: عظمت مسلمین در اسپانیا، ترجمه ابوالقاسم فیض، کتابفروشی تأیید اصفهان، آبان 1326 ش، صص 195203.

20.. در باب شخصیتهای صابئی نظیر ثابت بن قرّه حَرّانی و ابواسحاق صابئی، و نقش آنان در عصر تمدن اسلامی، ر.ک، دکتر ویکتور الملک: تأثیر صابئین حرّان در تمدن اسلامی، متن عربی، چاپ بیروت؛ علی اصغر فقیهی: آل بویه، انتشارات صبا، چاپ دوم، تهران 1356 ش، صص 280283.

21/.Louis Cheikho:Les vizirs et secre'taires arabes chre'tiens en islam 622-1519. Texte e'tabli et conside'rablement augmente'avec introduction, notes et index par Camille He'chaime', Liban, 1987,×××Ip. de tente francais et 279p. de tente arabe.

22. مقصود، مسیحیان، یهودیان، مجوسیان و صابئانی است که در جوامع اسلامی زیست کرده و مقرّراتِ حکومت اسلامی را مراعات می کنند.

23.. در باب دیدگاه اسلام نسبت به اقلّیتها و برخورد جامعه اسلامی و حکومتهای مسلمان در دوران شکوه تمدن اسلامی با آنان، ر.ک، عبدالحسین زرین کوب: کارنامه اسلام، مندرج در: محمد خاتم پیامبران، از انتشارات حسینیه ارشاد، تهران، شهریور 1348 ش، 2/59 60 و 63 و 6769 و 143144 و 271 272؛ عباسعلی عمید زنجانی: حقوق اقلیتها بر اساس قانون قرارداد ذمّه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، تهران 1370؛ علی حجتی کرمانی: اسلام آیین زندگی، کانون انتشار، تهران 1351؛ دکتر گوستاولوبون: تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید محمدتقی فخر داعی گیلانی، بنگاه مطبوعاتی علی اکبر علمی، چاپ 4، تهران 1344، صص 345347 و...؛ آدم متز: تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1362، صص 61 65 و قبل و بعد از آن.

24.. دکتر زیگرید هونکه: فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، تابستان 1361، صص 245246.

25.. همان: صص 246 248.

26.. همان: صص 248250. دکتر زیگرید هونکه، در جای دیگر از کتاب خود، عصاره کلام درباره رفتار فاتحان مسلمان با اقوام مغلوب را چنین می آورد: این جزو یکی از قضایای شگفت آور جنگهای اسلامی است، که در آن، فاتحین برای انهدام نمی آمدند؛ از کورش که بگذریم، دیگر در تاریخ نظیر ندارد. هر آنچه درمورد فاتحان مسلمان، از لحاظ سختگیریهای وحشیانه و بی حدّ و حصر گفته شده، خیال ورزیهای شاعرانه است و افسانه هایی که هدف ترساندن عموم را دارد. تبلیغات دشمن است که این تبلیغات، با دلایل و شواهد تاریخی که گویای تفاهم و انسانیت مسلمین فاتح در برابرمغلوبین می باشد، هزاران بار مردود است. کمتر ملتی در تاریخ وجود دارد که در برابر مخالفینش، این اندازه بردبار و انسانی عمل کرده باشد. نه تنها تأثیر عمیق مسلمین در ملل مغلوب، بر این روش استوار است، جایگزینی تمدن اسلامی و جای پا باز کردن آن در کشورها نیز از همین اصل سرچشمه می گیرد (همان: ص 235).

27.. عبدالحسین زرین کوب: همان، ص 69.

28.. همان، ص 260.

29.. به گفته دکتر عبدالحسین زرین کوب: «احتجاجات مسلمین، اگر همه جا با موازین جدال به احسن منطبق نبود، لااقل غالباً مبتنی بود بر مطالعه اناجیل. امّا در اروپا که تا قرن دوازدهم هیچ ترجمه لاتینی از قرآن در دسترس نبود، احتجاجات اسکولاستیکها مبتنی بود بر مسموعات و حتّی اتهامات. در قرن سیزدهم میلادی، بارتلمی ادسائی (Barthelemydedesse)هنوز در ضمن ردّ یک تن مسلمان نسبت به شارع اسلام، تهمتهای بی اساس و نامعقول ذکر می کرد، که حاکی بود از آفتِ ناشناخت. این ناشناخت، اقوال اسکولاستیکهای قرون وسطی را در باب اسلام مجموعه ای کرده است از اتهامات ناروا و جاهلانه. این مایه ضعف منطق را حتی توماس داکونیاس که خود به خواهش یکی از رؤسای دومینیکن رساله ای در ردّ مسلمین نوشت نیک در می یافت. با چنین طرز فکری عجب نیست که اسکولاستیک، اسلام را فقط از راه اتهامات مغرضان بشناسد و حقیقت مبادی و عقاید آن را درک نکند. نه آیا این گونه احساسات نصاری در قرون وسطی اقتضا داشت که مسیحیت، یک روز اروپا را به عنوان جهاد صلیبی به خیال تسخیر فلسطین و تمام قلمرو شرق اسلامی بیندازد؟! در دوره ای که اروپای غربی و حتی بیزانس، نقش اسلام را جز در آیینه شکسته و زنگ گرفته تعصبات خویش نمی دید، مسلمین از روی تورات و انجیل ادلّه ای بر صحّت نبوّت خاصّه اقامه می کردند و در عین حال با تسامح و وسعت نظر هوشیارانه اعتراضات منکران را می شنیدند...» (همان: ص 116).

30/.K.M. Panikkar: Asia and Western Dominace: A Survey of the Vasco Da Gama Epoch of Asian History 1498-1945, Leiden, 1955, p.49.

31/.I.A. Mac Gregor:, in NCMH, Cambridge, 1962, vol II, pp. 598-599.

32.. نقل از کتاب: فتح آمریکا توسط اسپانیا، نوشته آرتور هلپز (Helps)، چاپ لندن، سال 1900، ص 196.

33.. درباره سخنان گالوین ونقد آن توسط فریتز استپارت (Fritz Steppart) استاد اسلام شناسی دانشگاه برلین و دیگر شخصیتهای علمی و دینی آلمان، ر.ک، ویژه نامه مجله آلمانی زبان Die Zeit در سال 1995، تحت عنوان: Der Islam Feind des Western?

گزارش مختصری از مقالات ویژه نامه مزبور در مجله گفتگو (تهران، شماره 7، بهار 1374 ش، ص 118120) آمده است.

34.. نقل از مجله 15 خرداد، تهران، شماره صفر، دی ماه 1369 ش، صص5 6.

والنتین چیرول (Valenttine Chirol) از روزنامه نگاران و سیاست پیشگانِ مشهور انگلیسی نیز که جزو کارگزاران استعمار بریتانیا در خاورمیانه است، در سلسله سخنرانیهایی که سال 1924 م تحت عنوان «شرق و غرب» در دانشگاه شیکاگو ایراد کرد، باالقای این معنا که شرق و غرب به نحو کاهش ناپذیری با یکدیگر مخالفند، گفت: شرق و بویژه محمدگرایی [ = اسلام [یکی از «نیروهای عظیم جهانی» است که مسئولیتِ «عمیقترین خطوط شکاف در جهان» را بر عهده دارد! (ر.ک، والنتین چیرول: شرق و غرب، انتشارات دانشگاه شیکاگو، 1924، ص 6).

35/.Boulainvilliers.

36/.John Davenport.

37/.Thomas Carlyle.

38/.Tolstoi.

39/.Dr. Gusta've Lebon.

40/.Bernard Shaw.

41/.Marmaduke Picktall.

42/.Louis Gardet.

43/.Titus Burckhardt.

44/.Henry Corbin.

45/.von Rudi Paret.

46/.W.M. Watt.

47/.Roger du Pasquier.

48/.Frithiof Schwon.

49/.Roger Garaudy.

50/.Maurice Bejart.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان