کمتر فرقه عارفانه و نحله صوفیانه مهمی را در تاریخ می توان یافت که منبعث از شرایط روزگار نبوده باشد و یا در ایجاد حشر و نشرها و سلک و سلوکهای سیاسی اجتماعی دوران خود تاثیر نگذاشته باشد. این فرقه ها و مسکها، همواره مورد توجه نیروهای دیگر قرارمی گیرند و با گذشت زمان، زمینه نفوذ اغیار را به جامعه خویش فراهم می کنند. فرقه بکتاشیه که در پی طریقت صوفیانه حاجی بکتاش ولی عارف قرن هفتم هجری ظهورکرده بود؛ به تدریج میان آناتولیان رواج یافت و برخلاف این که در سده دهم میلادی توسط قوای ینگیچیرک عثمانی، سرکوب شد؛ به مرور زمان قدرت و اعتبار یافت و نه تنها در سراسر قلمرو عثمانی گسترش پیداکرد بلکه وارد حریم دربار پادشاهان عثمانی نیز گردید و به ارکان سیاستگذاری آن دولت در قرن دوازدهم و سیزدهم نیز راه یافت؛ حتی یهودیان مخفی مستقر در آن کشور و لژهای فراماسونی اروپا هم از طریق نفوذ در فرقه بکتاشی در تحولات سیاسی اجتماعی عثمانی سهیم شدند. این مقاله به چگونگی پیدایش فرقه بکتاشیه و نقش موثر آن در فروپاشی حکومت عثمانی می پردازد.
طریقت بکتاشی، به حاجی بکتاش ولی منسوب است. طبق روایات سنتی، حاجی بکتاش اهل نیشابور خراسان بود که در سن چهل سالگی به روم آسیای صغیر مهاجرت کرد و در 62 سالگی نیز درگذشت. بکتاشیها، تبار حاجی بکتاش را به شیخ احمد یسوی، عارف سده ششم هجری منتسب دانسته و از این طریق هم به امام موسی کاظم(ع) می رسانند. روایات مندرج در منابع کهن بکتاشی، درباره زندگی حاجی بکتاش، مشابه افسانه هایی است که در خصوص دیگر عرفای سده هفتم هجری رواج دارد و او را بیشتر، به عنوان یک چهره اسطوره ای و دارای کرامات خارق العاده1 معرفی می کند. با وجود این افسانه ها، مدارکی در دست است که وجود شخصیتی واقعی به نام حاجی بکتاش را به اثبات می رساند. قدیمی ترین اشاره به نام حاجی بکتاش، در وقفنامه ای است که به سال 695 ق (1295م) نگاشته شده و در آن از «مرحوم حاجی بکتاش ولی» یاد شده است. سند دیگر، وقفنامهای متعلق به سال 697 ق (1297 م) می باشد که در آن از املاک «حاجی بکتاش ولی قدس سره» یاد شده است. تعبیر «قدس سره» در این سند، بر مرگ حاجی بکتاش پیش از این تاریخ گواهی داده و نشان می دهد که او، فردی متمول و معروف در منطقه محل سکونتش بوده و روستایی به نام او وجود داشته است. مناقب العارفین افلاکی، مجموعه داستانهایی است که درباره مولانا جلال الدین رومی مولوی نوشته شده است؛ در این کتاب از عارفی به نام حاجی بکتاش خراسانی یادگردیده که معاصر مولوی (متوفی 672 ق/1273 م) و جانشین و خلیفه بابا رسول الله بود.2 سند بعدی، شعری از خطیب اوغلو شاعر ترک است که در سال 1409 سروده شده و ترجمه ای از مقالات عربی حاجی بکتاش خراسانی می باشد. این شعر، حاوی برخی مباحث عرفانی و ابراز علاقه فراوان به خاندان پیامبر اسلام(ص) و دوازده امام(ع) است. این منابع و اسناد دیگری که به سده شانزدهم میلادی تعلق دارند؛ ثابت می کند که به راستی، عارفی شیعی به نام حاجی بکتاش نیشابوری خراسانی وجود داشته و از نیمه دوم قرن سیزده میلادی به عنوان «پیر طریقت بابایی» در آسیای صغیر پیروانی داشته است.3
بنابراین، در سدههای چهاردهم و پانزدهم میلادی نیز حاجی بکتاش، مریدانی در سرزمین آناتولی داشته اما این امر، به معنی وجود طریقتی به این نام در آن دوران نمی باشد. سرآغاز فرقه بکتاشی، به عنوان یک طریقت منسجم و سازمان یافته، به اوایل قرن دهم هجری و به فردی با نام بالم سلطان (متوفی 1516م) می رسد که در میان بکتاشیان به «پیر ثانی» معروف است.4 درباره زندگی بالم سلطان که معاصر سلطان بایزید دوم عثمانی و شاه اسماعیل اول صفوی است، اطلاعات مستند تاریخی در دست نمی باشد. جان برج، بالم سلطان را بنیانگذار سازمان منسجم بکتاشی می داند.5 با وجود این، در دو دهه نخستین سده شانزدهم، هنوز فرقه بکتاشی وزن و اهمیتی نداشت. نویسندگان اروپایی آن عصر، مانند اسپاندونی6، مناوینو7 و نیکلاس نیکلایی8 که در دوران بایزید دوم، سلیم اول و سلیمان اول در عثمانی می زیستند؛ از «دراویش» و «قلندران» یادکرده اند اما بکتاشیها را با نام نمی شناختند.9
برخی منابع عثمانی و بکتاشی، پیدایش قشون ینگیچریک را به زندگی حاجی بکتاش مربوط می دانند.10 این ادعا، نمیتواند صحت داشته باشد زیرا موجودیت قشون ینگیچریک در نیمه دوم سده چهاردهم میلادی آشکار گردید؛ یعنی یک قرن پس از حاجی بکتاش که قبل از سال 1295 م درگذشته بود.11 حتی در شورش بزرگ شیعیان آناتولی به سال 1511 م نیز نامی از حاجی بکتاش و فرقه بکتاشی در میان نیست؛12 حال آن که این زمان، اوج جنبش تشیع در آسیای صغیر و گسترش آن در میان ینگی چریکان است. سلیم اول در جنگ چالدران (2 رجب 920 ق/23 اوت 1514 م) به شدت نگران گرایشهای شیعی در میان ینگی چریکان بود. او در حالی که قشونش تازه از راه رسیده و خسته بود؛ به سرعت فرمان حمله را صادر کرد؛ زیرا می ترسید؛ توقف ینگیچریکها سبب جلب علاقه ایشان به قزلباشها شود. سرانجام، به دلیل رشد گرایشهای شیعی در میان ینگی چریکان و بروز ناآرامی در ایشان بود که سلیم به سرعت خاک ایران را ترک کرد و نتوانست از دستاوردهای پیروزی در جنگ چالدارن بهره کافی ببرد. «این ناآرامی به دلیل دوری از وطن و فقدان غنیمت جنگی نبود بلکه به دلیل تعلق پنهانی ینگیچریکان به آموزههای دشمن بود.»13
مهمترین شورش بکتاشیها، بیش از یک دهه پس از جنگ چالدران در سال 933 ق (1527 م) در ولایت قرامانیه رخ داد. رهبری این شورش را فردی به نام قلندر چلبی بر عهده داشت که خود را از تبار حاجی بکتاش می خواند.14 مورخان شورش قلندر چلبی را سخت ترین شورشی می دانند که در زمان تهاجم سلیمان قانونی به قاره اروپا در آناتولی رخ داد. ابراهیم پاشای صدراعظم به همراه سه هزار ینگیچریک و دو هزار سپاهی برای دفع این شورش راهی منطقه گردید و قلندر چلبی در جنگ کشته شد. به نوشته هامر پورگشتال، در اواخر کار بیش از چند صد نفر از «دراویش لجوج بدبخت» پیرامون قلندر چلبی نبودند.15 این شورش نیز بیانگر عدم پیوند ینگی چریکان با فرقه بکتاشی تا این زمان است. هاسلوک به درستی می نویسد: «اعزام ینگیچریکان علیه دراویش شورشی بکتاشی نشان می دهد که در آن زمان، میان فرقه بکتاشی و قشون ینگی چریک پیوندی وجود نداشت.»16 شورش قلندر چلبی از عواملی است که سبب شد؛ پیشروی سلیمان قانونی در اروپا متوقف و سمت و سوی تهاجم او علیه ایران صفوی منحرف شود.17
در سده های هفدهم و هجدهم میلادی، طریقت بکتاشی به تدریج گسترش یافت و به دلیل تعلقات شیعی علویان آناتولی و میراث جنبش صفوی،18 در آستانه قرن نوزدهم مبدل به بزرگترین فرقه اهل تصوف در قلمرو عثمانی گردید.19 بسیاری از ینگیچریکان به عضویت این طریقت درآمدند؛ از اوایل سده هجدهم، دراویش بکتاشی در مقام مرشد دینی و پیش نماز واحدهای قشون ینگیچریک جای گرفتند. در اواخر همین سده، پیوند ینگی چریکان با طریقت بکتاشی به آنجا رسید که سلیم سوم در دومین سال سلطنتش، ینگیچریکان را «پسران حاجی بکتاش» حاجی بکتاش اوغوللری و «مریدان حاجی بکتاش» حاجی بکتاش کوچیکلری خطاب کرد.20
محمود دوم سلطان عثمانی و بنیانگذار اصلاحات غربگرایانه در این کشور پس از سرکوب و انحلال خونین قشون ینگیچریک؛21 در نیمه دوم ژوئن 1826 طریقت بکتاشی را نیز منحل کرد. دلیل این اقدام، پیوند بکتاشیان با ینگیچریکان بود.
محمود برای تحقق این هدف، اجتماع بزرگی از علمای استانبول و سران فرقه های دراویش نقشبندیه، مولویه، خلوتیه، سعدیه و قادریه گردآورد که این جمع، به تکفیر بکتاشیها نظر داد. بلافاصله، سران بکتاشی دستگیر شدند؛ سه تن از ایشان قاینچی بابا، آقاسی زاده بابا و صالح بابا به قتل رسیده و دیگر رهبران طریقت نیز تبعید گردیدند. بین این تبعیدیها ابراهیم بابا نیز حضور داشت که به عنوان «وکیل» حاجی بکتاش شناخته می شد. این سرکوب، بر اساس سلسله مراتب در فرقه بکتاشی نبود بلکه تنها عناصر نامطلوب اعدام و تبعید شدند. به علاوه، کسانی به اتهام بکتاشی بودن گرفتار و تبعید گردیدند که در اصل، به این فرقه وابستگی نداشتند. جودت پاشا درتاریخ خود فهرستی از افرادی فراهم کرده است که به این اتهام آزار دیدند؛ حال آنکه متعلق به فرقه بکتاشی نبودند.22 بالاخره، این فرقه منحل شد و شبکه گسترده تکیه ها23 و اموال و املاک پهناور آن در سراسر عثمانی24 در اختیار طریقت نقشبندی قرارگرفت. جان کینگزلی برج که کتاب او مهمترین پژوهش در زمینه بکتاشی گری به شمار می رود؛ تعداد اعضای این طریقت را در زمان انحلال آن به دست محمود دوم؛ حدود هفت میلیون نفر می داند و بر این اساس می نویسد که فرقه بکتاشی، هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی، در تاریخ عثمانی از اهمیت فراوانی برخوردار است.25 علی ترابی بابا، مورخ بکتاشی نیز بر اساس اسناد و آمارهای آن زمان فرقه، شمار اعضای آن را در زمان محمود دوم 000/370/7 نفر برآورد کرده است که هفت میلیون نفر آنها در آناتولی، یکصدهزار نفر در آلبانی، 120 هزار نفر در استانبول و بقیه در عراق، کرت، مقدونیه و سایر مناطق عثمانی، به ویژه بالکان، می زیسته اند.26
یهودیان مخفی مستقر در عثمانی، قبل و بعد از پیدایش فرقه دونمه،27 طریقت بکتاشی را ابزاری مناسب برای تاثیرگذاری بر سیاست عثمانی و به ویژه سلطه بر ینگیچریکان یافتند. آنان از طریق نفوذ در فرقه بکتاشی، به تدریج قشون ینگیچریک را به سوی نابودی و انحلال نهایی سوق دادند. دائرهالمعارف یهود از رابطه نزدیک سران فرقه دونمه پیروان شابتای زوی با بکتاشیها سخن می گوید28 و گرشوم شولم محقق یهودی می نویسد:
«[در زمان ظهور شابتای زوی]29 تعدادی از دروایش بکتاشی، فروپاشی امپراتوری ترک [عثمانی] و اعاده سلطنت یهود به دست او را پیش بینی کردند ... نامه مورخ ژوییه 1666 خاخام توبیاس کوهن به آمستردام، موید این امر است؛ آنجا که گزارش می دهد؛ برخی از مسلمانان به شابتای گرویدهاند و مقامات ترک از این امر احساس خطر می کنند».30
این پیش بینی، هم می تواند ناشی از تاثیر عمیق آموزههای یهودی کابالایی31 بر طریقت بکتاشی باشد و هم ناشی از نفوذ یهودیان مخفی در این فرقه.
مقاله یاکوولیب ها کوهن رهبر فرقه دونمه در ایالات متحده آمریکا با عنوان «بازبینی انتقادی شابتای زوی» نیز حاوی نکات مهمی درباره پیوند دونمه ها با طریقت بکتاشی است. هاکوهن برای اثبات رسالت مسیحایی شابتای زوی به طور عمده بر تاثیرات او بر فرقه بکتاشی تاکید می کند. او به پژوهش پرفسور آوراهام الکایام (ابراهیم القائم)32 محقق یهودی استناد می کند و بر اساس آن شابتای پس از گرایش به اسلام؛ با فرقه بکتاشی رابطه نزدیک برقرارکرد و در مناسک ایشان نیز حضور می یافت. نکته مهم دیگر، پیوستن با روخیاروسو رهبر فرقه دونمه، پس از شابتای به فرقه بکتاشی است که با نام اسلامی بکتاشی «عثمان بابا» شناخته می شد و در گورستان بکتاشیها دفن گردید. عنوان «بابا» دراین نام، بیانگر جایگاه بلند باروخیاروسو در فرقه بکتاشی است. هاکوهن، تاثیر کابالیسم یهودی بر طریقت بکتاشی را نیز مورد توجه قرارمی دهد؛ مشابهت آموزه های بکتاشی وکابالایی را برمی شمرد و این امر را عامل مهمی در پیوند فرقه دونمه و طریقت بکتاشی می داند. شابتای زوی، پس از گرایش به اسلام، در حضور سلطان محمد چهارم و با وساطت موشه آبرابانل (مصطفی حیاتی زاده) در سپتامبر 1666 به عنوان «قاپچی باشی» منصوب شد. این منصبی تشریفاتی در دربار عثمانی بود به معنای رییس نگهبانان دروازه. هاکوهن جنبه های نمادین و کابالایی این عنوان را بررسی کرده، می نویسد که بکتاشیها نیز امام موعود خود را به عنوان «نگهبان دروازه» (باب) می شناسند. به اعتقاد هاکوهن، تشابه عنوان قاپچی باشی با این نماد سبب شد که گروهی از بکتاشیها، ادعاهای شابتای زوی را بپذیرند و او را به عنوان مسیح موعود دین یهود تکریم کنند.
یاکوولیبهاکوهن نتیجه می گیرد که گرایش شابتای زوی به اسلام، نقشه ای طمعکارانه و از پیش طراحی شده در «سناریوی مسیحایی» او برای «برافروختن اخگرهای خاموش شده در میان کفار» بود. شابتای در این ماموریت موفق بود؛ زیرا اندکی بعد، امپراتوری عثمانی در مسیر فروپاشی قرارگرفت واعضای فرقه بکتاشی از این فرصت بهره جسته؛ «به درون ساختار سیاسی عثمانی نفوذ کردند؛ سلطه خود را بر دستگاه اجرایی گستردند و از این طریق به نوعی کودتای بدون خونریزی دست زدند.»33
شابتای زوی در سال 1673 به دلیل ترویج «هرزگی جنسی» بین مسلمانان؛ به آلبانی تبعید شد و در سال 1676 دراین سرزمین درگذشت؛ در این دوران، پیروان یهودی او در کسوت مسلمانان به زیارتش می شتافتند.34 از این زمان گروهی از یهودیان مخفی در روستاهای آلبانی اقامت گزیدند و به این دلیل، در دهه 1930 هرمن برنشتاین35 سفیر یهودی ایالات متحده آمریکا در آلبانی در صدد یافتن این جوامع مخفی یهودی برآمد.36 عجیب اینجاست که آرامگاه نمادین شابتای زوی در شهر برات37 آلبانی، به عنوان زیارتگاه بکتاشیان و دونمه ها هر دو شناخته می شود.38
پس از انحلال سال 1826 سرکوب و پیگرد بکتاشیان تداوم نیافت و اندکی بعد این فرقه به طور مخفی فعالیت خود را از سرگرفت. جان برج می نویسد: «چگونگی خروج بکتاشیها از اختفا و شروع بازسازی تکیه هایشان و جذب درویشان جدید روشن نیست.»39 در سال 1849، یعنی 23 سال پس از «واقعه خیریه» انحلال قشون ینگی چریک فرقه بکتاشی از اقتداری قابل توجه برخوردار بود. در سال 1850 چارلز مک فارلین گزارش سفر سال 1847 خود به عثمانی را منتشر کرد. او در این سفر در ارتباط نزدیک با یکی دو تن از سران فرقه بکتاشی قرارداشت و گسترش سریع فرقه را به چشم می دید. مکفارلین در شهر و جلگه بروسه، تعداد زیادی از بکتاشیها را دید اما با وجود تلاش فراوان، نتوانست درباره این فرقه اطلاع زیادی کسب کند.40 در این زمان فرقه بکتاشی، بسان یک سازمان سری عمل می کرد و اصول پنهان کاری شدیدی بر آن حاکم بود. یعقوب قادربیگ در مقدمه خود بر رساله «نوربابا» (استانبول: 1339 ق/1923 م) مینویسد که از زمان انحلال ینگیچریکها، عنصر پنهان کاری به یکی از شاخصهای اصلی فرقه بکتاشی بدل شد. جان برج، این اختفا شدید را به تلاش بکتاشیان برای حفظ جان خویش نسبت می دهد و ایشان را به مسیحیان اولیه تشبیه می کند.41 این ادعا پذیرفتنی نیست؛ زیرا پس از واقعه خیریه، تهدید جدی متوجه بکتاشیان نبود که این میزان پنهان کاری و اختفا را موجه سازد. به عکس، در این دوران، پیوندی ژرف میان طریقت بکتاشی و نهاد نوپدید فراماسونری عثمانی ایجاد شد که در دیوان سالاری عثمانی از قدرت کامل برخوردار بود. پیوند بکتاشی گری با فراماسونری، تا بدانجا گسترش یافت که منابع رسمی ماسونی، از فرقه بکتاشی به عنوان یک سازمان یاد می کنند. رابرت فرکگولد مورخ سرشناس ماسون مینویسد:
«ترکها همواره دارای انجمنهای مخفی خاص خود بودند که به فرقه بکتاشی موسوم است و گفته می شود؛ در صفوف آن، هزاران مسلمان عضویت دارند و هیچ کس را به جز مسلمانان واقعی به درون خود راه نمیدهد. فرقه بکتاشی برای اعضای خود دارای علایم و رمزهای شناسایی است که از طریق آن میتوانند «برادران واقعی» را از شیادان ولگرد تشخیص دهند.42
آلبرت گالاتین ماکی محقق نامدار ماسون نیز در دائره المعارف فراماسونری خود، از فرقه بکتاشی به عنوان یک سازمان ماسونی بومی عثمانی یاد می کند.43 گفته گولد درباره عدم راهیابی «غیرمسلمانان واقعی» به درون فرقه بکتاشی، صحیح به نظر نمیرسد. حسان حلاق می نویسد:
«بعدها بکتاشیه به یک حرکت سیاسی دینی تبدیل شد و گروه های مسیحی، از آنجا که در این حرکت جمع بین اسلام و مسیحیت را ممکن می دیدند؛ بدان پیوستند».44
این نظر حلاق درباره رسوخ یهودیان مخفی به درون فرقه بکتاشی نیز صادق است.
فرقه بکتاشی، دارای سلسله مراتب درونی خاصی است که محققان، آن را مانند سلسله مراتب فراماسونری و طریقت شهسواران معبد می دانند. نخستین مرتبه در فرقه بکتاشی «عاشق» است که در حقیقت هوادار فرقه محسوب می شود. رتبه دوم «محب» می باشد. او عاشقی است که در مراسم ویژهای به عضویت فرقه درمی آید. رتبه دیگر «درویش» است.
درویش زندگی خود را به طور حرفهای وقف فرقه میکند. معمولا محب با ده سال یا بیشتر خدمت در فرقه، درویش میشود. این زمان ثابت نیست. چهارمین رتبه «بابا» است. درویش در مراسم خاصی بابا می شود و تکیه و املاک فرقه در یک ناحیه معین، در مالکیت وی قرارمی گیرد. پنجمین رتبه «خلیفه» است که بر فعالیت باباهای یک منطقه نظارت می کند. در راس این سلسله مراتب «دده» جای دارد که در دوران عثمانی، در تکیه مرکزی بکتاشیها در قریه حاجی بکتاش می زیست. پیرامون دده، هشت بابا حضور دارند که به همراه دده، شورای اجرایی فرقه را تشکیل میدهند.45
از نیمه قرن نوزدهم، طریقت بکتاشی، به شکل یک فرقه مخفی شبه ماسونی گسترش یافت و در نهادهای عالی عثمانی نفوذ کرد. به نوشته لوسی گارنت، بسمه سلطان همسر عبدالمجید اول رسیدن به مقام شامخ همسری سلطان را مدیون تبرک سنگی می دانست که در تکیه بکتاشیها در مردیون کوی نزدیکی استانبول کنار مقبره یکی از مقدسین بکتاشی به نام عزبیچاووش قرارداشت.46 به گفته بکتاشیان، پرتوعالمسلطان مادر سلطان عبدالعزیز نیز بکتاشی بود و به واسطه یکی از رهبران فرقه به نام امین بابا، هوادار این فرقه گردید.47 اقتدار فرقه بکتاشی در دهه های 1860 و 1870 میلادی را می توان به روشنی در سیر انتشار کتاب ایشان مشاهده کرد. از سال 1284 ق (1867 م) انتشار تعداد زیادی از کتابهای بکتاشی، به شکل قانونی و آشکارا آغاز شد. همان گونه که جانبرج تاکید دارد؛ انتشار این کتاب، نمیتوانست بدون حمایت مقامات عالی حکومت عثمانی صورت بگیرد.48 گفته میشود که ولایت نامه و عاشق نامه دو کتاب اصلی فرقه بکتاشی در سال 1288 ق (1871 م) با حمایت پنهان پرتوعالمسلطان منتشر شد و مرآه المقاصد در سال 1293 ق (1876 م) و با سرمایه شخصی وی به چاپ رسید.49 این موج در دوره زمامداری عالی پاشا صدراعظم ماسون آغازشد؛ بنابراین حمایت از بکتاشیان، محدود به مادر سلطان نبود. این همان «کودتای بدون خونریزی» است که یاکوولیبهاکوهن از آن سخن گفته و آن را از دستاوردهای موج جدید شابتای زوی برشمرده است. اقتدار فرقه بکتاشی در نیمه دوم سده نوزدهم را میتوان از وسعت املاک آن نیز حدس زد. برخلاف مصادره املاک فرقه بکتاشی در سال 1826؛ این فرقه در اوایل سده بیستم 362 قریه را در تملک داشت که درآمد آن میان دو رهبر رقیب فرقه دده و چلبی تقسیم می شد.50
فرقه بکتاشی در فروپاشی دولت عثمانی نقش موثری داشت و به این دلیل، تا مدتها پس از استقرار جمهوری ترکیه؛ امید آن میرفت که برخلاف سایر فرقههای دراویش منحل نشود. حتی، برخی مدعی بودند که بکتاشی گری به ایدئولوژی رسمی جمهوری ترکیه بدل خواهدشد. با این وجود، در 20 نوامبر 1925 مجلس عالی جمهوری ترکیه، قانون شماره 677 را تصویب کرد که بر اساس آن تمام فرقههای دراویش منحل گردید؛ زاویه ها و تکایا تعطیل شد و داشتن عناوینی چون شیخ، بابا، سید، مرشد، خلیفه، دده و چلبی ممنوع اعلام گردید. این اقدام دو دلیل داشت: نخست، زمامداران جدید معتقد بودند: «تا زمانی که تکیهها و تربتها پابرجا هستند، هیچگاه تمدن به کشور ما وارد نخواهد شد.» دوم، با توجه به تجربه تاریخ عثمانی و بر اساس ساختار دینی طریقتهای اهل تصوف، این احتمال همواره وجود داشت که عناصر ناراضی در فرقه های دراویش، از جمله فرقه بکتاشی، حضور یافته و مردم را بر ضد حکومت بشورانند.51 در این زمان، تعداد اعضای فرقه بکتاشی 5/1 میلیون نفر تخمین زده میشد.52
با انحلال فرقه های دراویش در ترکیه، مرکز فرقه بکتاشی به آلبانی انتقال یافت و مورد حمایت حکومت وقت آلبانی قرار گرفت. زاغ شاه احمد زاغولی،53 دیکتاتور و پادشاه آلبانی خود، به فرقه بکتاشی گرایش داشت؛ شخص او دده فرقه بکتاشی را منصوب می کرد. در زمان تدوین کتاب جان برج (1937 م) 150 تا 200 هزار بکتاشی در آلبانی می زیستند که 15 تا 20 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دادند.54 در دوران استقرار حکومت کمونیستی در آلبانی، شهر دیترویت در ایالات متحده آمریکا به مرکز این فرقه بدل شد. در این دوران، رهبری فرقه را بابا رکسب55 برعهده داشت که در سال 1944 از آلبانی به آمریکا مهاجرت کرد و نخستین تکیه بکتاشی را در این کشور تاسیس نمود.56 در سال 2002 جمعیت آلبانی 841/544/3 نفر تخمین زده شد که 70 درصد مسلمان، 20 درصد مسیحی ارتدوکس و 10 درصد مسیحی کاتولیک هستند. یک پنجم مسلمانان آلبانی، بکتاشی مذهب و باقی اهل تسنن هستند.57
پینوشتها
1 بر شیر سوار می شد؛ با پرندگان و حیوانات سخن میگفت؛ بر دریا راه می رفت؛ کورها را بینا می کرد و به مردگان زندگی می بخشید.
2 بابا اسحاق، معروف به بابا رسول الله، قلندری است که گویا در زمان یورش هلاکوخان مغول از خراسان به آماسیه مهاجرت کرد و شورش بزرگ باباییان را علیه سلاجقه روم پدید آورد. او در سال 638 ق (1240 م) در آماسیه به دار آویخته شد. برای آشنایی با فضای سیاسی و فرهنگی آن دوران و شورش باباییان بنگرید به: عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه توفیق سبحانی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363، صص 23 51.
3 ___ John Kingsley Birge, The Bektashi Order of Dervishes, London: Luzac & Co., 1965, pp. 33 ___ 45.
4 ___ R. Tschudi, »Bektashiyya« , The Encyclopaedia of Islam, Leiden: E. J. Brill, 1960, Vol. I, P. 1162.
5 ___ Brige, Ibid, pp. 57 ___ 58.
6 ___ Spandoni ] Spandugino[ (d. 1511)
7 ___ Menavino
8 ___ Nicholas Nicholai
9 ___ bid, P. 70.
10 ___ bid, P. 46.
11 ینگیچریک، مرکب از دو واژه «ینگی» و «چریک»، به معنی «قشون نو» است. اعضای نخستین ینگیچریکها را جوانان مسیحی منطقه بالکان تشکیل می دادند که به اسلام گرویدند و به خدمت حکومت عثمانی درمیآمدند. ینگیچریک در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی، به دلیل رشادت در صحنه های نبرد، احترام و شهرت فراوانی به دست آورد و به عنوان یک نهاد سیاسی نیز از نفوذ بسیاری برخوردارگردید. این قشون از انضباط شدیدی برخورداربود که به سه رده تقسیم می شد؛ رییس قشون «آقا» لقب داشت. شمار اعضای این قشون در اوج قدرت و شوکت عثمانی، یعنی در دوران سلیمان قانونی، 12هزار نفر بود. از سده هفدهم میلادی که ضوابط سخت نخستین به کنار گذاشته شد؛ تعداد اعضای زبده ینگی چریک به سرعت افزایش یافت و در نیمه سده هفدهم، به 50هزار نفر رسید. به تبع کاهش انضباط و رشد کمی، فساد و خودسری نیز در این نهاد نظامی گسترش یافت.
12 در سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم میلادی، در میان شیوخ اهل تصوف آن عصر، شیخ صفی الدین اردبیلی (متوفی 735 ق/ 1334 م) نیای خاندان صفوی، بیشترین نفوذ معنوی را در مردم آناتولی داشت. اعتبار شیخ صفی تا بدانجا بود که گفته می شود در فاصله سه ماه و تنها در یک مسیر 13هزار نفر از آسیای صغیر به زیارت او رفتند. (Birge bid, p.64.)
13 ___ bid, p. 67.
14 ___ bid, p. 69.
15 [جوزف] هامر پورگشتال، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه میرزا زکی علی آبادی، تهران: زرین، چاپ اول، 1367، ج 2، صص 999 1000.
16 ___ F.W. Hasluck, Christianity and Islam under the Sultans, Oxford: 1929, Vol. I, P. 163.
17 بنگرید به: عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج 2، ص 304.
18 بکتاشیها برای شاه اسماعیل اول احترام فراوان قایل اند؛ اشعار ترکی شاه اسماعیل، که با تخلص «خطایی» سروده شده؛ در میان ایشان طرفداران بسیاری دارد و نام وی را در زمره شعرای بکتاشی ذکر می کنند. برخی نام خطایی را از «خطا» می دانند و آن را به توبه شاه اسماعیل نسبت می دهند که از خطاهای خود استغفار کرد و این تخلص را برگزید. بکتاشیها این خطا رابه توبه از تعلقات قبلی و گرایش او به طریقت بکتاشی نسبت می دهند. یوسف ضیابیگ در سفر خود در روستاهای علوی نشین آناتولی و روستاهای تختاجی در ازمیر، درمی یابد که اشعار خطایی محبوب ترین اشعار در میان توده مردم است. (Brige, ibid, pp. 66 ___ 68.)
19 فرقه بکتاشی به دو گروه رقیب تقسیم می شود که در دوران عثمانی رهبران هر دوگروه، در روستای حاجی بکتاش از توابع قیرشهر مستقربودند. در راس یک گروه فردی با عنوان «چلبی» قراردارد که خود را از اعقاب جسمانی حاجی بکتاش (بل اولاده) و رهبر مشروع فرقه می داند. گروه پرشمارتر بکتاشیها معتقدند که حاجی بکتاش دارای فرزند جسمانی نیست. آنان از رهبرانی به نام «دده» پیروی می کنند که فرزند معنوی حاجی بکتاش (یل اولاده) به شمار میرود.
20 ___ Brige, ibid. p. 74؛ Anthony Weir. “The Bektashi Order of Dervishes”, http:// www. Beyond ___ the pale. Co. Uk/albanian4. htm.
21 جان برج، تعداد کشتههای ینگیچریک در استانبول را 4000 نفر می داند و می افزاید که هزاران ینگیچریک نیز در سایر شهرهای عثمانی به قتل رسیده اند. محمود دوم ودولتمردان او که گویی بر بزرگترین قشون دشمن ظفر یافتهاند، این حادثه شوم را میمون و فرخنده شمرده و آن را «واقعه خیریه» نامیدند و اسعد افندی، مورخ دربار مامور شد که تاریخ این حادثه را بنگارد. کتاب او بهنام اس ظفر، به سال 1827 در استانبول به چاپ رسید. تلقی مردم از کشتار ینگیچریکان به گونه ای دیگر بود. ویکتور فونتانیه، جغرافیدان فرانسوی که در سال 1826 در استانبول حضور داشت، ابراز همدردی و علاقه مردم به ایشان را مشاهده کرده، می نویسد: «مردم با ینگیچریکها همدردی می کردند. آنها به طور غریزی احساس می کردند که تنها پناه ایشان در مقابل قدرت مطلقه از میان رفته است؛ آزادی آنها از دست رفته و سالیان سال، طول خواهد کشید تا منافع تمدن بتواند این ضایعه را جبران کند.»
22 ___ Brige, ibid, pp. 77 ___ 78.
23 بکتاشیها مدعی بودند که در سراسر مملکت عثمانی دارای تکیه هستند؛ فاصله هر تکیه با تکیه بعدی تنها شش ساعت راه است و می توان در سراسر عثمانی سفر کرد و شب را در تکیهای آرمید. (ibid, p. 83)
24 در اوایل سده نوزدهم میلادی، زمانی که سلیم سوم به سلطنت رسید، فرقه بکتاشی مالکیت بخش مهمی از معادن نمک عثمانی را در دست داشت واز این راه، درآمد هنگفتی نصیب آن می شد.
25 ___ ibid. p. 15.
26 ___ Weir. ibid.
27 برای آشنایی با فرقه دونمه بنگرید به: شهبازی، زرسالاران، ج 2، صص 331 357.
28 همان ماخذ، ص 348.
29 مسیح دروغین یهودی که به اسلام گروید و به همراه او، گروهی بسیاری از یهودیان به ظاهر مسلمان شده و فرقه دونمه را بنیان نهادند. اعضای فرقه دونمه از طریق نفوذ در نهادهای سیاسی عثمانی، نقش مهمی در فروپاشی و انحلال رسمی عثمانی و تاسیس جمهوری ترکیه ایفاکردند. هماکنون، اعضای فرقه دونمه بخش مهمی از الیگارشی حاکم بر ترکیه را تشکیل می دهند.
30 ___ Gershom Scholem. Sabbatai Sevi: The Mystical Messiah, Princeton University Press, 1978, pp. 631 ___ 632.
31 برای آشنایی با کابالیسم بنگرید به: شهبازی، زرسالاران، ج 2، صص 243 307.
32 ___ Avraham Elqayam ] Ibrahim al ___ Qaim[
33 ___ Reb Yakov Leib Hakohain, “A critical Re ___ Assessment of Sabbatai Zevi”: http:// www.donmeh ___ west.com/re ___ evaluation. Shtml.
34 بنگرید به: شهبازی، زرسالاران، ج 2، ص 342.
35 در سالهای پیش از جنگ دوم جهانی، هرمن برنشتاین H erman Bernstein در ارتباط با شاه زاغ پادشاه آلبانی در آلبانی حرکت مرموزی را پیش می برد. برنشتاین در مقاله خود به نام «یهودیان آلبانی» (Jewish, Daily Bulletin, April 17 and 18, 1934) آلبانی را از معدود کشورهای اروپایی خواند که در آن پیشداوریهای ضدیهودی وجودندارد. تا قبل از اشغال آلبانی، شاه زاغ و هرمن برنشتاین، صدها یهودی مهاجر از اتریش و آلمان را در تیرانا و دیگر شهرهای آلبانی اسکان دادند و در زمان اشغال نیز، مقامات ایتالیایی پذیرفتند که این یهودیان در آلبانی باقی بمانند. بنابراین، جمعیت یهودیان آلبانی در دوران جنگ دوم جهانی افزایش یافت. در سال 1991 بخش مهمی از یهودیان آلبانی به اسراییل مهاجرت کردند، بنگرید به:
Haroey Samer, “Rescue in Albania”: http://www. Juedisches ___ archiv ___ chfrank. De/kehilot/albania/alban ___ resc.htm
36 ___ bid
37 ___ Berat
38 ___ ibid
39 ___ Birge, ibid, p. 79.
40 ___ Charles Macfrlane, Turkey and its Destiny, London: John Murray, 1850, vol. I, pp. 496 ___ 507.
41 ___ Brige, ibid, p. 79.
42 ___ Robert Freke Gould, The History of Freemasonry, ] 1885[ London: Caxton Publishing Company, Vol. VI, p. 322.
43 ___ Albert G. Mackey, Encyclopedia of Freemasonry, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1966, Vol. 2, p. 1061.
44 حسن حلاق، نش یهود و قدرتهای بین المللی در خلع سلطان عبدالحمید از سلطنت، ترجمه حجت الله جودکی و احمد درویش، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1380، ص 80 (زیرنویس).
45 ___ Brige, ibid, pp. 162 ___ 166.
46 ___ Lucy Garnett, Mysticism and Magic in Turkey, London: 1912, p. 73.
47 ___ Brige, ibid, pp. 80.
48 ___ ibid.
49 ___ bid, p. 81.
50 ___ bid, p. 82.
51 ___ bid, p. 83 ___ 85.
52 ___ bid, p. 16.
53 ___ Ahmed Bey Zogolli ] king Zog[
احمدبیگ زاغولی از سران قبایل آلبانی بود که در سال 1924 رییسجمهور و دیکتاتور آلبانی شد و در سال 1928، سلطنت این کشور را به دست گرفت. او به طریقت بکتاشی گرایشی داشت و به شاه زاغ معروف بود. (زاغ واژه فارسی و به معنی نوعی کلاغ است.) در سال 1939 ارتش موسلینی آلبانی را اشغال کرد و زاغولی به یونان و سپس به بریتانیا پناهنده شد.
54 ___ ibid, p. 85 ___ 86.
در سال 1967، که حکومت کمونیستی آلبانی مذهب را غیرقانونی اعلام کرد، 75درصد مردم این کشور مسلمان بودند، 15درصد مسیحی ارتدوکس و 10درصد مسیحی کاتولیک. 85درصد جمعیت مسلمانان، سنی حنفی مذهب و 15درصد بکتاشی بودند.
55 ___ Baba Rexheb (1901 ___ 1995).
56 ___ “Baba Rexheb: Albanian Bektashi Leader”: http://www. Frosina. Org/infobits/baba.shtml.
57 ___ “Alabania”, Microsoft Encarta Reference Library 2003.