تو راکه حسن خدا داده هست و حجلهی بخت چـه حـاجت است که مـشاطّـهات بیـاراید ([1])
سال مزین به نام مقدس رسول اعظم(ص) بهانهای است برای نگاهی مجدد به خلق عظیم نبوی(ص) که از حد وصف هر گوینده و نویسنده و شاعری بیرون است و قریحه هر قدر لطیف در آستان بلند خُلق کریم عنصر عفت و معدن لطافت به عجز خود معترف میگردد. و ذوق و طبع در برابر آسمان جلال و جبروت مکارم اخلاق او و نرمی قلب رؤوف و رحیم و مالامال از محبت و مودتش و در ساحل اقیانوس عطا و بخشش و در دامنه کوهسار اراده و عزم و استقامت او از ادراک و احساس باز میایستد. و قلم و قدرت نگارش در برابر زلال طهارت و قداست روحش و شرافت حسب و نسبش شرمنده و سرشکسته به گوشهای میخزد و زبان از توصیف دریای بیکران علمش و تبیین کوه صبر و حلمش و تصویر قوت استدلال و برهانش بیتاب و توان گشته و خاموش میگردد.
بله حقیقت این است که حسن خدا داد را نیاز به مشاطه نیست، ولی طمع ورزی به فیض کرم او ارباب معرفت را به در خانهاش به گدایی و اظهار فقر وا میدارد. شاید این گفتنها و نوشتنها و خواندنها وسیلهای شود تا نیم نگاهی بر گدایان کوی خود افکند و با آن امر دنیا و آخرت ما اصلاح گردد.
با اینکه خلق عظیم او توصیف نشدنی است؛ همانگونه که نفس مقدس نبوی حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود.
مردی از امیرالمؤمنین7 درخواست کرد اخلاق پیامبر اعظم(ص) را بشمارد. فرمود: تو نعمتهای دنیا را بشمار تا من نیز اخلاق آن جناب را برایت بشمارم ـ عرض کرد چگونه ممکن است نعمتهای دنیا را احصاء کرد با اینکه خداوند در قرآن میفرماید: و إن تعدّوا نعمت الله لا تحصوها...([2]) ؛ و اگرنعمت خدا را شماره کنید، نمیتوانید آن را به شمار درآورید... علی(ع) فرمود: خداوند تمام نعمت دنیا را قلیل و کم میداند و نیز میفرماید: ... قل متاع الدنیا قلیلٌ...([3]) ؛ متاع دنیا اندک است و اخلاق پیامبر(ص) را عظیم میشمارد: و إنّک لعلی خلق عظیم؛ به راستی که تو را خویی والاست.
اینک تو چیزی را که متاع اندک است، نمیتوانی بشماری، پس چگونه من چیزی را که عظیم و بزرگ است، احصا کنم؟! ولی بدان که اخلاق نیکوی تمام پیامبران به وسیله رسول اعظم(ص) تمام شد و هر یک از پیغمبران مظهر یکی از اخلاق پسندیده بودند، و چون نوبت به آن جناب رسید، تمام اخلاق پسندیده را جمع کرد.([4])
آنچه مورد اتفاق همگان است این که آن بزرگوار در همه اصول و فروع اخلاق حمیده و ملکات فاضله بر اولین و آخرین تقدم دارد. آنچنان که از تعبیر بلند و گویای قرآن کریم درباره اخلاق رسول اعظم(ص) استفاده میشود که فرمود: و إنّکَ لعَلی خلُقٍ عَظیم([5]) و نیز از مأموریت بعثت نبوی به دست میآید که فرمود: إنی بعثت لاتممّ مکارم الأخلاق.([6])
هویدا است که رسالت آن بزرگوار مکمّل و متمم همهی تعلیمات انبیای گذشته است؛ چرا که مأموریت یگانهی همهی انبیا، تعلیم و تزکیه و نشر فضایل انسانی و مکارم اخلاقی بوده است و همچنان که وجود مقدسش میفرماید: من بدان جهت مبعوث شدم که کار آنان را به تمام و کمال برسانم. و از آنجا که معلمان الهی مانند معلمان اخلاق و مربیان عادی نیستند که با اتّکا به مفاهیم زیبای اخلاقی و تربیتی و تشریح و توضیح آنها و بیان مثال و داستان که خود، آنها را از دیگران آموختهاند شاگردان را با اخلاق آشنا نمایند، بلکه آنان پیش و بیش از دیگران در صحنه جان و اعماق باطن و روح خود با تعلیم و تربیت الهی که حدود و ثغور آن و نحوه و کیفیت آن جز برخود آنها به درستی روشن نیست، متجلّی به صفات حمیده و سایر کمالات میگردند و آنچه به صورت الفاظ و حرکات و سکنات از آنها در میان است؛ چونان سر ریز فیضان چشمه جوشانی است که هرچه از آن بردارند تمام شدنی نیست و چونان سیل خروشانی است که از آب شدن تودههای بیانتهای برف و یخ، دشت و بیابان را سیراب میکنند، همانگونه که علی(ع) فرمود: یَنحُدِرُ عَنّی السّیلُ ولا یَرقیٰ إلیَّ الطَّیرُ...([7]) سیل معارف و علوم از قله وجود من بر بشریت سرازیر میگردد، مرغ فکر و اندیشهی کسی را قدرت پرواز به سوی من نیست.
رسول گرامی اسلام هم به لحاظ دقت در آیه شریفه و هم با تأمل در کلام گرانقدر نبوی در بالاترین آفاق اصول و فروع اخلاق و صفات و ملکات الهی قراردارد. اصولاً بهتر است مکارم اخلاق رسول اعظم(ص) را تجلی و ظهور همهی اسماء و صفات الهی بدانیم و بنامیم، نه آنکه آنرا بالاترین درجات اخلاق انسانی بدانیم، گرچه در حقیقت چنین نیز هست، زیرا او تربیت شده خداوند است همانگونه که در خطبه قاصعه آمده است: وَلَقَدْ قَرَن الله بِهِ9 مِنْ لَدُن أنْ کَان فَطِیماً أعظَمَ ملکٍ مِنْ مَلائِکتِهِ یَسْلُکُ به طریقَ المکارِمِ وَ مَحاسِنَ أخلاق العالِمَ لیله و نهاره([8])
خداوند بزرگترین فرشتهای از فرشتگان وحی را از وقتی که پیامبر(ص) از شیر گرفته شده بود همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگواریها و خوهای نیکوی جهان سیر دهد.
تا این جا روشن شد که رسول گرامی اسلام در انجام تمام افعال خیر و آراستگی به تمام صفات و ملکات زیبا و در دوری از هر رجس و پلیدی و هر فعل ناپسند و هر خلق و خوی ناپسندی امام و پیشوای همه انبیا و اولیا و عترت طاهرین خود: است.
خداشناسی او، خودشناسی او، خداآگاهی و خودآگاهی او، ذکر او، فکر او، تولای او نسبت به خوبها و خوبیها، تبرّای او از بدها و بدیها، عبادت او، گفتار او، سکوت او، اخلاص او، صبر و شکر او، نظم و انضباط او، توکل و تسلیم و رضای او، انصاف او گشاده رویی و حس سلوک او، عفو و گذشت او، عهد و پیمان و وفاداری او، زهد و قناعت و دنیا گریزی او، عدالت و تقوای او، تواضع او و ... برتر و بالاتر از همه انسانها از اولین و آخرین است و منش و روش و سلوک او در همهی زمینهها اسوه و الگوی کامل و بیعیب و نقص است که فرمود: لَقَد کانَ لَکُم فِی رسُولِ اللهِ أُسوَةٌ حَسنَةٌ... ([9])
اینک به بررسی برخی از موارد اخلاق نبوی به صورت جزیی و ملموس میپردازیم:
1. عدالت:
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: کان رسول الله(ص) یقسّم لحظاته بین أصحابه ینظر إلی ذا و ینظر إلی ذا بالسوّیه؛([10]) روش دایمی رسول خدا(ص) این بود که نگاههای خود را بین اصحاب خود عادلانه تقسیم میکرد و به این و آن به یک اندازه مینگریست.
شاید اگر این بیان از امام صادق(ع) به ما نرسیده بود، تصور نمیکردیم که یکی از مصادیق عدالت بین مردم این است که باید نگاهها نیز به نحو مساوی تقسیم شود و باور نمیشود که انسانی در این حد از عدالت باشد که حتی نگاه خود را بین حاضران مجلس عادلانه تقسیم نماید.
نمونهای دیگر؛ زنی از خاندان اشراف قریش به نام فاطمه مرتکب سرقت شد، هنگامی که رسول خدا(ص) دستور حدّ الهی را درباره او صادر فرمود، افراد قبیله بنی مخزوم از این جریان به شدت ناراحت شدند و کوشیدند تا به هر وسیلهی ممکن مانع اجرای حد شوند. بدین منظور از اسامةبن زید که مورد توجه و عنایت رسول خدا(ص) بود، تقاضا کردند که با آن حضرت در اینباره صحبت کند و از ایشان تقاضای عفو نماید. هنگامیکه اسامه با رسول خدا(ص) در اینباره گفت و گو کرد، حضرت سخت ناراحت شد و فرمود: آیا درباره حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟!، سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبهای فرمود: ای مردم علت اینکه ملتهای قبل از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلند پایهای از آنان دزدی میکرد او را به مجازات نمیرساندند، اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام کسی دست به عمل سرقت و یا هر خلاف دیگر میزد، حکم خدا را دربارهی او اجرا میکردند. سپس فرمود: به خدا سوگند اگر به فرض محال دخترم فاطمه دست به چنین کاری بزند، حکم خدا را درباره او نیز اجرا میکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمدی9 یکسان است.([11])
2. عفو و گذشت:
آزار و اذیت مشرکان مکه نسبت به آن بزرگوار از مسلّمات تاریخ و سیره است. هیچ زبان و قلمی قادر نیست آنچه را که پیامبر(ص) در طول سیزده سال اقامت در مکّه پس از بعثت از مشرکین کشیدند، بگوید و بنگارد. استهزا، آزار بدنی، افکندن امعاء و احشاء شتر بر آن بزرگوار، محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب و ... و پس از هجرت به مدینه نیز جنگهای پیاپی بدر و احد و خندق و لطماتی که در این جنگها به شخص پیامبر وارد شد؛ شکستن دندان مبارک، زخمی شدن صورت منور، ابتلای او به داغ حمزه عموی بزرگوارش، به شهادت رسیدن بسیاری از اصحاب با وفایش و ... هیچ کدام از اینها نتوانست با عفو و گذشت او برابری کند و در فتح مکه با ندای لاتثریب علیکم الیوم إذهبوا أنتم الطلق([12]) تمام آزار و اذیتها را نادیده گرفت و بالاتر از این کسانی از سران شرک و کفر را که آنقدر در آزار و اذیت حضرتش پیش رفته بودند که حضرت خون آنها را مباح فرمود و دستور قتل آنها را صادر کرد؛ مانند عکرمةبن ابی جهل و صفوانبن امیةبن خلف، هباربن اسودبن مطلب و وحشی قاتل عموی گرامی حضرت، بعد از آنکه اسلام آوردند، آنها را بخشید و از افرادی مانند هند و ابوسفیان نیز گذشت و بلکه خانه آنها را مأمن و پناهگاه قرار داد.
خدایا آیا این همه واقعیت دارد؟! آیا یک انسان میتواند تا این حد بخشنده و مهربان باشد؟! ما باشیم و ما، تصور این کرامت هم ممکن نیست، ولی آنگاه که متوجه شویم این انسان را خداوند به دست خود تربیت فرمود ـ همان گونه که در خطبه قاصعه آمده است ـ و او را به مقام خلق عظیم رساند و او را رحمة للعالمین معرفی فرمود، نه تنها رحمت بر مؤمنان، مییابیم که این امر شدنی است و لباس تحقق به خود پوشیده است و از مظهر تام و تمام اسما و صفات حسنای الهی چیزی جز این انتظار نمیرود.
3. زهد و دنیا گریزی:
درباره زهد بینظیر آن جناب گرچه بسیار گفته و نوشتهاند ولی شاید یکی از بهترین بیانات درباره این موضوع، سخن فرمانروای کشور کلام امیرمؤمنان علیبن ابیطالب7 در نهج البلاغه باشد که میفرماید: قَضَمَ الدّنیا قضماً، ولم یُعرِها طَرْفاً، أهضمُ اهل الدّنیا کشحاً و أخمصُهُم من الدّنیا بَطناً عُرِضتْ علیه الدّنیا فأبیٰ أن یقبَلَها، و عَلِمَ أنّ اللهَ سبحانَهُ أبغَضَ شَیئاً فَأبْغضه، وَ حَقَّرَ شَیئاً فَحَقِّرَهُ، و صَغَّرَ شَیئاً فَصَغـََّرَه.... تا آنکه میفرماید:
و لقد کان رسول الله(ص) یَأکُلُ عَلی الأرضِ، وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ العَبْدِ، وَ یخْصِفُ بیده نعلَهُ، وَ یرقع بیده ثوبه، و یرکب الحِمارَ العاری، و یُردِفُ خَلْفَهُ، و یکونُ اسّتِرُ عَلی بابِ بیتِهِ فَتکونُ فِیه التَّصاویرُ، فیقوُلُ: یا فُلانَهُ ـ لإحدیٰ أزواجِهِ ـ غَیّبیه عَنّی، فإنّی إذا نَظَرتُ إلیهِ ذَکرْتُ الدّنیا وَ زخارِفَها، فأعرَضَ عَنِ الدّنیَا بقلبِهِ، و أماتَ ذِکرَهٰا مِن نَّفْسِهِ، وأحبَّ أن تَغِیبَ زینتُها عَن عَیْنِهِ لِکَیْلاَ لایَتّخِذَ مِنها ریاشاً، وَلاَیَعْتقدِها قَراراً، ولاَ یرجُو فیها مُقاماً، فأخرَجَهَا مِنَ النَّفسِ، وَأشخصَهَا عَنِ القَلْبِ، وَ غَیّبهَا عَنِ البَصَرِ، و کذلکَ مَنْ أبغَضَ شیئاً أبغض أن یَنْظُر إلیه وَ أن یُذکَرَ عِندَه؛([13]) از دنیا جز اندکی نخورد او شکم را از طعام دنیا پر نساخت و گوشهی چشمی بر آن نیفکند، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شکم گرسنهترین اهل دنیا بود، دنیا بر او عرضه شد، اما از پذیرفتنش خودداری کرد.
دانست خداوند چیزی را دشمن داشته، پس آن را دشمن داشت و چیزی را ناچیز شمرده پس آن چیز را ناچیز شمرد ...، تا آنکه میفرماید: پیامبر(ص) بر روی زمین غذا میخورد و همچون بندگان مینشست و با دست خود کفش خود را وصله میزد و پارگی جامهاش را میدوخت. بر الاغ برهنه مینشست و کسی را نیز پشت سر خود مینشاند. پردهای با نقش و نگار بر در خانهاش آویخته بود به یکی از همسرانش فرمود: ای فلانی این پرده را از جلوی چشمم دور کن، که هرگاه آن را میبینم به یاد دنیا و زینتهای آن میافتم. پیامبر دل خویش را از دنیا کند و به آن پشت کرد و خاطرهی آن را در ذهنش کشت و دوست داشت زینت و زیور دنیا از دیدهاش دور باشد تا از آن جامهی فاخر برنگیرد، جایگاه قرار و آرامشش نداند و به ماندن در آن امیدوار نگردد، دنیا را از دل خود بیرون کرد، از قلبش دور ساخت و از دیدهاش پنهان نمود. آری کسی که چیزی را دشمن داشته باشد از اینکه آن را بنگرد و نزدش یاد آن شود نیز بیزار است.([14])
4. تواضع و فروتنی:
تواضع و فروتنی آن بزرگوار همانند عظمت بیپایان او عقول حکما و دلهای اخلاقیون عالم را متحیر و سرگردان نموده است. گویی تناسب مستقیم بین بهترین بودن و از همه خاکیتر بودن وجود دارد؛ چرا که بزرگی و عظمت هرکس به اندازه تواضع و فروتنی اوست.
در روایتی امام صادق(ع) فرمود:
ولقد اتاه جبرئیل(ع) بمفاتیح خزاین الأرض ثلاث مرّات فخیّره من غیر أن ینقصه الله تبارک و تعالی لما اعدّ الله له یوم القیامة شیئاً فیختار التواضع لربّه جلّ و عزّ؛([15]) جبرییل سه بار کلید خزاین زمین را برای رسول خدا آورد و او را مخیّر کرد بین پذیرفتن آن ـ بدون آنکه خداوند تبارک تعالی چیزی از آنچه که در روز قیامت برایش مهیا کرده است کم نماید ـ پس رسول خدا تواضع و فروتنی را به خاطر خداوند جلیل و عزیز انتخاب نمود.
محمدبن مسلم میگوید: سمعت أبا جعفر علیه السلام یذکر انه أتی رسول الله(ص) ملک فقال إن الله عزوجل یخیرک أن تکون عبداً رسولاً متواضعاً او ملکا رسولاً. قال: فنظر إلی جبرئیل و اوئاً أن تواضع فقال عبداً متواضعاً فقال الرسول مع انه لاینقصک ممّا عند ربّک شیئا، قال: و معه مفاتیح خزائن الارض؛ از امام باقر علیه السلام شنیدم که یاد میکرد از فرشتهای که نزد رسول الله(ص) آمد و عرض کرد: خداوند عزوجل تو را مخیر گردانید بین اینکه بنده و رسول و متواضع باشی، یا در عین رسالت، پادشاه نیز باشی. امام باقر علیه السلام فرمود: پس رسول خدا به جبرییل نگاه کرد و جبرییل اشاره کرد که تواضع را انتخاب کن، پس رسول خدا فرمود: میخواهم بندهی متواضع باشم. آن فرشته گفت: آیا با اینکه هیچ چیز از آنچه در نزد پروردگارت برای توست کم نمیکند؟! امام باقر فرمود: و همراه آن فرشته کلید خزاین زمین بود.
بعضی دیگر از مظاهر تواضع آن بزرگوار را در روایات زیر مشاهده میکنید.
عن أنسبن مالک قال: لم یکن شخص أحبّ إلیهم من رسول الله(ص) و کانوا إذا رأوه لم یقولوا إلیه لما یعرفون من کراهتیه لذلک؛([16]) انسبن مالک میگوید: هیچ کس در نزد مردم محبوبتر از رسول خدا(ص) نبود، ولی وقتی او را میدیدند برایش بر نمیخاستند، از آنجا که میدانستند رسول خدا(ص) از این کارها خوشش نمیآید.
انسبن مالک قال: إن رسول الله(ص) مرّ علی صبیان فسلّم علیهم و هو مغذّ؛([17]) رسول خدا(ص) بر کودکان میگذشت و بر آنها سلام میکرد و بین آنها خوراکی پخش مینمود.
ابن مسعود قال: أتی النبیّ(ص) رجل یکلمه فارعد فقال: هونّ علیک فلست بملک إنّما أنابن إمراة تأکل القدّ؛([18]) ابن مسعود میگوید: شخصی نزد رسول خدا آمد که با وی صحبت کند ولی هیبت حضرت او را گرفت و به لرزه افتاد. حضرت فرمود: راحت باش من پادشاه نیستم، من پسر زنی هستم که غذای ساده قورمه میخورد.
عن ابیذر قال: کان رسول الله(ص) یجلس بین ظهرانی أصحابه فیجیء الغریب فلایدری أیّهم هو حتی یسأل فطلبنا إلی النبی أن یجعل مجلساً یعرفه الغریب إذا أتاه فبنینا له دکاناً من طین فکان یجلس علیها و نجلس بجانبیه؛ ابوذر گوید: رسول خدا(ص) همواره بین اصحاب خود مینشست، در نتیجه وقتی شخص ناآشنایی وارد میشد نمیتوانست بفهمد که پیامبر(ص) کدام یک از آنان است تا آنکه سؤال کند و ما از رسول خدا درخواست کردیم که برایش جایگاه مخصوصی قرار دهیم که غریبهها وقتی به محضرش مشرف میشوند او را بشناسند و اجازه داد و برایش از گل دکهای ساختیم که آن حضرت بر روی آن مینشست و مادر دو طرف او مینشستیم.
انسبن مالک قال: ... و کان اذا لقیه احد من اصحابه قام معه فلم ینصرف حتی یکون الرجل هوالذی ینصرف عنه و اذا لقیه احدمن اصحابه فتناول بیده ناولها ایاه فلم ینزع عنه حتی یکون الرجل هوالذی ینزع عنه وما اخرج رکبتیه بین یدی جلیس له قط و ما قعد إلی رسول الله(ص) رجل قطّ فقام حتّی یقوم؛([19]) انسبن مالک میگوید: و چون یکی از یاران به محضرش شرفیاب میشد، حضرت به همراه او بر میخاست و از او جدا نمیشد تا طرف آن حضرت از آن بزرگوار جدا میشد و هرگاه یکی از اصحاب در ملاقات با آن بزرگوار با وی مصافحه میکرد، حضرت دست خود را نمیکشید تا آن طرف دست خود را از دست پیامبر(ص) میکشید و هرگز پاهای خود را در مقابل همنشینی دراز نکرد. و هرگز کسی در کنار رسول خدا ننشست، مگر آنکه آن حضرت به احترام او در هنگام خداحافظی برمیخاست.
و بالاخره لیسیدن انگشتان بعد از صرف غذا، دوشیدن گوسفند و علوفه دادن به شتر و در آسیاب کردن و خمیر کردن و کمک به خادم نمودن و حمل کردن چیزهایی که از بازار میخرید و مجالست و هم غذایی با فقرا و مساکین و آب به اصحاب خود دادن و پس از همه آب نوشیدن ...؛([20]) میوههای شیرین دیگری از شجرهی طیبهی تواضع آن جان جهان و دلبر جانانه است که یاد نمودن از همهی آنها فرصتی قابل میطلبد.
5 . توکل:
مناسب است به روایتی از امام جعفربن محمد الصادق توجه کنیم:
عن ابیعبدالله7 قال: نزل رسول الله(ص) فی غزوة ذات الرقاع تحت شجرة علی شفیر واد فأقبل سیل فحال بینه و بین أصحابه فراه رجل من المشرکین و المسلمون قیام علی شفیر الوادی ینتظرون متی ینقطع السیل فقال رجل من المشرکین لقومه أنا أقتل محمداً فجاء و شدّ علی رسول الله(ص) بالسیف ثم قال من ینجیک منّی یا محمّد فقال ربی و ربّک فنسفه جبرییل7 عن فرسه فسقط علی ظهره فقام رسول الله(ص) وأخذ السیف و جلس علی صدره و قال من ینجّیک منّی یا غورث فقال جودک و کرمک یا محمد فترکه و هو یقول والله لأنک خیر منّی واکرم؛([21])
در غزوه ذات الرقاع رسول خدا(ص) در زیر درختی در حاشیه بیابان به استراحت پرداختند. بر اثر سیل بین آن بزرگوار و اصحابش فاصله افتاد، سپس مردی از مشرکین آن بزرگوار را تنها و دور از یاران مشاهده کرد در حالی که مسلمانها در آن طرف منتظر بودند تا چه موقع سیل باز ایستد. یکی از مشرکین به دیگران گفت: من محمد را خواهم کشت. آنگاه آمد و با شمشیر به رسول خدا(ص) حمله کرد و گفت: ای محمد چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟ حضرت فرمود: خدای من و خدای تو. ناگاه جبرییل آن مرد را از اسب به زمین پرتاب کرد، به نحوی که به پشت بر زمین افتاد. رسول خدا(ص) شمشیر را برداشت و بر سینهی او نشست و فرمود: ای عورث چه کسی تو را نجات میدهد؟ او گفت ای محمد بخشش و بزرگواری تو و حضرت او را رها کرد در حالی که او میگفت: به خدا قسم تو از من بهتر و بزرگوارتری.
6 . صبر:
صبر؛ همان ثبات نفس و عدم اضطراب در شداید و مصایب و کنترل نفس و زبان از گلایه و شکایت و پرهیز از حرکات غیر متعارف است. و مصادیق مختلف آن عبارت است از: صبر در عبادت، صبر در میدان جنگ، صبر در فرو بردن خشم، صبر در پرهیز از لذتها و صبر در کتمان اسرار. و حضرت خاتم النبیّ(ص) در همه این مصادیق امام و اسوه اولین و آخرین است. به نمونههایی اشاره میکنیم:
الف: صبر در عبادت؛ و قال علیبن الحسین8: إن جدّی رسول الله(ص) قد غفرالله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخّر، فلم یدع الإجتهاد له و تعبد بأبی هو و أمی حتی إنتفح السّاق و ورم القدم و قیل له اتفعل هذا و قد غفرالله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؟ قال: أفلا أکون عبداً شکورا؛([22]) امام علیبن الحسین8 فرمود: خداوند جدّم رسول خدا(ص) را بخشیده بود، ولی از تلاش و کوشش و عبادت فروگذار نکرد. پدرم و مادرم فدای او باد تا آنکه ساق و قدم پایش متورم شد و به او گفته شد: آیا چنین عبادت میکنی در حالی که خداوند تو را بخشیده است؟! فرمود: آیا بندهی شاکری نباشم؟!.
ب. صبر در برابر مشکلات و مصایب؛ عن الطارق المحاربی: قال: رأیت رسول الله(ص) بسوق ذی المجاز فمرّ و علیه جبه له حمراء و هو ینادی بأعلی صوته یا أیها الناس قولوا لا إله إلا الله تفلحوا و رجل یتّبُعه بالحجاره و قد أومی کعبیه و عرقوبیه و هو یقول: یا أیها الناس لاتطیعوه فإنه کذّاب. قلت: من هذا؟ قالوا: غلام من بنی عبدالمطلب: قلت: فمن هذا یتّبعه یرمیه، قالوا: هذا عمه العزی و هو ابولهب؛([23]) طارق محاربی گوید: رسول خدا(ص) را که در بازار ذیالمجاز میگذشت، دیدم در حالی که بر دوش او جبهی سرخ رنگی بود و او با بلندترین فریادش میفرمود: ای مردم بگویید غیر از خداوند معبودی وجود ندارد تا رستگار شوید و مردی او را با سنگ تعقیب میکرد و پاهای مبارکش را مجروح کرده بود و میگفت: از او تبعیت نکنید که او درغگو است. گفتم: او کیست؟ گفتند: جوانی از بنی عبدالمطلب. گفتم: پس این شخص کیست که او را دنبال کرده و سنگ میزند؟ گفتند: این عمویش عبدالعزی است و او ابولهب بود..
بعضی با انداختن آب دهان به صورت منورش، بعضی با ریختن خاک بر روی آن حضرت و بعضی او را ناسزا میگفتند، اما با این همه آن قلب رحیم و عطوف و مظهر تام و تمام رحمت واسعه الهی زبان به دعا میگشود که اللهم اغفر لقومی فإنّهم لایعلمون.
7. شجاعت:
در این صفت زیبای انسانی نیز آن حضرت در رفیعترین قلهی آن ایستاده است. برای اثبات این مطلب چه بسیار به جا است به شهادت شاهدی بر شجاعت آن بزرگوار توجه نماییم که خود مایهی به فراموشی سپردن شجاعان روزگار است و نام او لرزه بر اندام پهلوانان میاندازد؛ و این شاهد کسی جز مولای ما امیرالمؤمنین علی(ع) نیست. آنکه در جنگ بدر حدود نیمی از کشتگان شرک و کفر از دم تیغش گذشتند و در جنگ احد آنچنان شجاعت و قهرمانی از خود نشان داد که جبرییل بین آسمان و زمین سرود افتخارآمیز لاسیف إلاّ ذوالفقار ولافتی إلاّعلی را درباره دلاوری او سر داد. و در جنگ احزاب قهرمان بیبدیل و بینظیر سپاه شرک عمروبن عبدود را که خود به تنهایی یک لشکر بود برخاک هلاک افکند و در نبرد خیبر ترحّب خیبری را. آن کس که کرّار غیر فرّار بود به همین جهت زره او تنها مقادیم بدن مطهر او را میپوشانید.
این بزرگوار میفرماید: کنّا إذا احمّر البأس اتّقینا برسول الله(ص) فلم یکن احد منّا أقرب الی العدوّ منه؛([24]) در هنگامه جنگ آنگاه که تنور جنگ داغ میشد، خود را به وسیلهی رسول خدا(ص) نگاه میداشتیم و هیچ یک از ما به دشمن از رسول خدا نزدیکتر نبود.
8 . امانت:
این صفت از صفات عالی انسانی و از اشهر صفات آن بزرگوار است، به طوری که در زمان جاهلیت مشرکان مکه آن بزرگوار را به امین ملقّب کرده بودند و این نبود جز اینکه در مدت طولانی قبل از بعثت آن حضرت را این چنین یافته بودند. قطعههای تاریخی متعددی وجود دارد که این حقیقت را بیان میکند.
یکی از داستانها مربوط به اختلاف قریش در هنگام بازسازی کعبه بود که افتخار نصب حجرالأسود نصیب چه کسی شود یکی از آنها گفت با یکدیگر اینگونه قرار بگذارید که اولین فردی که وارد مسجد الحرام میشود بین شما قضاوت کند، و آنها قبول کردند. ناگاه شمس جمال آن حضرت در مسجد الحرام طالع شد و همه گفتند: هذا محمد، هذا الأمین قد رضینا به؛([25]) این محمد است، این امین و مورد اعتماد است ما به قضاوت او راضی هستیم. عجیب این است که دوران سیزده ساله رسالت آن بزرگوار با اینکه مشرکان منکر نبوت او و مخالف دعوت او به توحید بودند و در مخالفت با او دست به هر کاری میزدند و حتی تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند، اما هرگز اعتقاد آنها به امانتداری و امین بودن آن حضرت سست نگردید و آن بزرگوار همواره مرجع نگهداری امانات مردم بود، و آن گونه که روایت شده: هنگامی که تصمیم به مهاجرت به مدینه گرفت علی(ع) را برای تحویل دادن امانات مردم در شهر مکه باقی گذارد تا دیون او را بپردازد و امانات مردم را تحویل دهد و سپس به مدینه مهاجرت نماید.
9. ایثار و مقدم داشتن خود و اهل بیت خود را در مصایب و مشکلات:
علی(ع) میفرماید: و کان رسولالله إذا احْمَرّ اَلبأسُ وأحجَمَ النّاسُ، قَدّم أهل بیته فَوقیٰ بِهِم أصحابَهُ حرّ السیوف و الأسِنّة، فَقُتِلَ عُبَیدَة ابنُ الحارث یوم بدرٍ، و قُتِلَ حَمزةُ یومَ أُحدٍ، وَ قُتِلَ جعفرٌ یومَ مَؤتَةَ....؛([26]) و چون کارزار سخت میشد و مردم از نبرد باز میایستادند، آن بزرگوار خاندان خود را جلو میانداخت و به وسیلهی آنان اصحاب خود را از گزند شمشیرها و نیزهها حفظ میفرمود و در نتیجهی این روحیهی آن بزرگوار در جنگ بدر عبیدةبن الحارث به شهادت رسید و در جنگ احد حمزه شهید گردید و در جنگ موته جعفربن ابیطالب به مقام والای شهادت نایل آمد.
محمدبن مسلم میگوید: دخلت علی ابی جعفر علیه السلام ذات یوم ـ الی ان قال ـ ثم قال علیه السلام یا محمد لعلک تری انه یعنی رسول الله(ص) شبع من خبز البرّ ثلاثة أیام متوالیة من أن بعثه الله إلی أن قبضه؟ ثم رد علی نفسه ثم قال: لا والله ما شبع من خبز البرّ ثلاثة ایام متوالیة منذ بعثه الله إلی أن قبضه اما إنی لاأقول: أنه کان لایجد، لقدکان یجیز الرّجل الواحد بالمأة من الإبل فلو أراد أن یأکل لأکل؛([27]) محمدبن مسلم گوید: روزی خدمت امام باقر علیه السلام شرفیاب شدم، مطالبی فرمودند، تا اینکه فرمودند: ای محمد شاید تو گمان میکنی که او ـ رسول الله(ص) ـ سه روز پشت سر هم از زمانی که خداوند او را به رسالت مبعوث کرد تا هنگامی که او را قبض روح نمود از نان گندم غذایی سیر خورده باشد؟ سپس فرمود: نه، به خدا قسم از وقتی که خدا او را مبعوث کرد تا زمانی که او را قبض روح فرمود؛ سه روز متوالی از نان گندم خود را سیر ننمود. بدان من نمیگویم که آن بزرگوار قدرت مالی استفاده از نان گندم را نداشت، آنقدر تمکّن داشت که به یک نفر صد شتر جایزه میداد. بنابراین اگر میخواست بخورد، میتوانست.
10. عصبانی نشدن برای خود:
این صفت از صفاتی است که در دیگران کمتر یافت میشود و مانند سایر صفات نیست که ممکن است در مراتب پایین آن کسانی پیدا شوند که در آن صفت شباهتی با آن بزرگوار داشته باشند؛ مانند شجاعت و سخاوت و ...
این صفت برجسته تنها از کسانی ساخته و پرداخته است که ممحضّ درتوحید باشند و هیچ کس جز خدا را نیابند و نبینند و به اصطلاح به مقام فنای در ذات، قدم گذاشته باشند. اینجاست که من و مایی به طور کامل رخت بر میبندد، غیر یار دیّاری باقی نمیماند تا به خاطر آن غضب کند. به دو روایت زیر توجه کنید:
کان النبیّ(ص) یغضب لربه ولا یغضب لنفسه([28])
روش مستمر رسول خدا(ص) این بود که همیشه به خاطر خداوند غضب میکرد و برای خودش غضبناک نمیگردید.
از جمله چیزهایی که در توصیف حضرت آمده است اینکه: ما انتصر نفسه من مظلمه حتی ینتهک محارم الله فیکون حینئذ غضبه لله تبارک و تعالی([29])
هیچ گاه در هیچ ستمی که در حق او میشد درصدد برخورد بر نمیآمد، مگر آنکه حرمات الهی مورد هتک قرار میگرفت که در آن هنگام درصدد مقابله بر میآمد؛ بنابراین خشم او برای خاطر خداوند بود.
در پایان این مقال ازخداوند متعال خواهانیم حال که لطف عمیم خود را شامل حال ما کرده و ما را از امت این پیامبر عظیم الشأن قرارداده است، با رحمت رحیمیهی خود به ما توفیق دهد تا قدمی در راه نزدیک شدن اخلاق و روش و منش خود چه در جهات فردی و چه در جهات اجتماعی، اخلاق و روش و منش آن بزرگوار برداریم،که؛
شیر را بچه همی ماند بدو تو به پیغمبر چه میمانی بگو؟!