سیره فردی و اجتماعی پیامبر اکرم (ص)
مغتنم شمردن عمر
پیامبر، صلی الله علیه وآله، به طرق مختلف مسلمین را به درک ارزش عمر خود دلالت و به استفاده بیشتر از آن توصیه می نمود:
من تعجب می کنم از اولاد آدم وقتی که مالش زیاد می شود خرسند می گردد و اگر کم شود سخت محزون می شود ولیکن وقتی شبانه روز بر او می گذرد و عمرش را کوتاه می کند غمگین و ناراحت نمی شود. بدانید که بی نیاز و راحت نمی گردد کسی که مالش زیاد شود و عمرش کوتاه باشد.
می فرمود:
فرشته الهی هرشب به جوانان بیست ساله ندا می دهد کوشش و جدیت کنید و برای نیل به کمال و سعادت خود مجاهده نمایید. بر مرد باایمان لازم است که از نیروی خود به نفع خویش، از دنیای خود برای آخرت خویش و از جوانی خود پیش از فرارسیدن ایام پیری، و از زندگی خود پیش از رسیدن مرگ استفاده کند.
به ابوذر فرمود:
ای ابوذر! پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت بشمار. جوانیت را قبل از پیری، سلامت را قبل از بیماری، بی نیازی ات را قبل از تهیدستی، فراغتت را قبل از گرفتاری، زندگانیت را قبل از مرگ.
می فرمود:
هر کس که به رویش در خیری گشوده شد، آن را غنیمت بشمارد و از فرصت استفاده کند. زیرا نمی داند چه وقت آن در به رویش بسته می شود.
فرمود:
در ایام زندگی شما، لحظاتی فرا می رسد که در معرض نسیم حیات بخش الهی قرار می گیرید و فرصت مناسبی به دست می آورید; بکوشید که از آن فرصتها استفاده کنید و خویشتن را در مسیر فیض الهی قرار دهید.
می فرمود:
در قیامت هیچ بنده ای قدم از قدم برنمی دارد تا به چند پرسش پاسخ دهد و از جمله آنهاست:
عمرش را در چه کاری به پایان رسانده است؟
جوانیش را چگونه و در چه راهی به سر آورده است؟
مالش را چگونه به دست آورده و چگونه خرج کرده است؟
و از امامش که او کیست؟ چنانکه خدای عز و جل فرموده است: «یوم ندعوا کل اناس بامامهم; روزی که هر گروهی را به امامشان می خوانیم.»
بالاخره در استفاده از فرصت و توان و امکانات خود برای سیر دائمی به سوی کمال فرمود:
هر که امروزش با گذشته او مساوی باشد زیانکار است و هر که فردایش بدتر از امروزش باشد از رحمت خدا بدور است و هر که در پی یافتن نقصان عملش و برطرف کردن آن نباشد عقلش ناقص است و هر که عمل و عقلش ناقص باشد مرگ برای او بهتر است از زنده بودن (زیرا هر چه زنده بماند گناهی بر گناهانش می افزاید (2) .
سخن و سکوت
پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، گفتاری فصیح و شیرین داشت و هنگام سخن گفتن تبسم می کرد. نه بسیار کم سخن بود و نه پرگو. سکوت آن حضرت طولانی بود و بدون ضرورت حرفی به زبان نمی آورد. روزی به ابوذر فرمود:
ای ابوذر! هرچه را که در آن تو را بهره نیست ترک کن و به سخنی که فایده ای به حال تو ندارد لب مگشا و زبان خود را مانند پول خود که در حفظ آن می کوشی، نگهداری نما. ای ابوذر! اگر سخن گفتن نقره باشد، سکوت طلا است.
گفتارش خالی از زواید بود و در کلامش تکرار وجود نداشت. بسیار واضح و روشن صحبت می کرد. نه بی جهت سخن را به درازا می کشید و نه بی مناسبت کلام را به اجمال برگزار می کرد. نحوه اداء کلامش آرام و با فاصله متناسب بود. به طوری که حاضرین امکان حفظ کلمات پربرکتش را می یافتند. پیاپی و بی قاعده سخن نمی گفت. کلامش نیز مانند سایر حرکات و سکناتش معتدل بود. جامع و کامل، بی کم و زیاد سخن می گفت. به همین جهت کلماتش جوامع الکلم و اظهارش فصل الخطاب بود. می فرمود:
انا افصح العرب.
من فصیح ترین عرب هستم.
جملات و نیز خطبه های پیامبر کوتاه ولی جامع بود. خود می فرمود:
اعطیت جوامع الکلم.
خدا به من کلمات جامع داده است.
و براستی که قادر لایزال به او قدرتی داده بود که در یک سخن کوتاه دنیایی از علم و حکمت را بیان می فرمود. این قدرت در کلمات گهربار عطرآگینش عملا نمایان است. البته او با هرکس نیز به اندازه درک و فهم و عقلش سخن می گفت. جوهره صدای رسول خدا بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود. کسی سخن او را نمی شنید مگر این که محبت او در دلش جای می گرفت و متمایل به او می شد، از این رو قریش، مسلمانان را در دوران مکه، «صباة » (شیفتگان و دلباختگان) می نامیدند. می گفتند: بیم آن است که ولید بن مغیره دل به دین محمد بدهد و اگر ولید که گل سرسبد قریش است دل بدهد، تمام قریش به او دل خواهد سپرد. می گفتند: سخنانش جادو است. بیش از شراب مست کننده است. فرزندان خویش را از نشستن با او نهی می کردند که مبادا با سخنان و قیافه گیرای خود آنها را جذب نماید. هرگاه پیغمبر، صلی الله علیه وآله، در کنار کعبه در حجر اسماعیل می نشست و با آواز بلند قرآن می خواند و یا خدا را یاد می کرد، انگشتهای خویش را در گوش فرو می کردند که نشنوند، مبادا تحت تاثیر جادوی سخنان او قرار گیرند و مجذوب او گردند. جامه های خویش بر سر می کشیدند و چهره خویش را می پوشاندند که سیمای جذاب او آنها را نگیرد. چرا که بیشتر مردم به محض شنیدن سخنش و دیدن قیافه و چشیدن شیرینی الفاظش به اسلام ایمان می آوردند.