از همه کس، از همه جا، از همه چیز

سیده مریم میرباقری - زبان وادبیات عرب -ورودی ۷۳

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

رشحه اندوه قلم

سیده مریم میرباقری - زبان وادبیات عرب -ورودی 73

آیا کسی توانسته است غم فاطمه «علیها السلام »را در سوگ پدر به تصویر بکشد، جزناله های بیت الاحزان فاطمه؟

در اندوه جگر سوز علی «علیه السلام » درمواجهه با فاطمه میان در و دیوار و صورت نیلی وبازوی کبود فاطمه هیچ هنرمند عارفی توانسته است مرثیه بسراید آنچنان که ازعمق رنج علی خبر دهد و وسعت غمهای خلقت را در پهنای اشک علی بشناسد وبشناساند جز اشک پنهانی علی؟

کسی را یارای آن بوده است که مصیبت زینب «علیها السلام » را به هنگام دیدار سر برادر برنیزه بیان کند; جز خون جاری از سر مبارک زینب؟ اگر زینب «علیها السلام » با مشاهده سر برادرسلامت سر خویش را تاب آورده بود و سربر ستون کجاوه نکوبیده بود، چه کسی عشق،درد و هجران را در آفرینش تفسیرمی کرد؟

اینها دردهایی است که نویسنده را، اگراحساس داشته باشد، خاکستر می کند وقلمها را اگر به تعداد درختان عالم هم باشد،می سوزاند و دفتری به پهنای گیتی را آتش می زند. سوز اشکهای فاطمه، هنوز پای عارفان را در بیت الاحزان او سست می کند،کمر ابرار را می شکند و بر دل اولیاء الله آتش می افکند.

معاذ الله که رشحه هیچ قلمی بتواند بااشک سوز ناک علی به هنگام شستن پیکرفاطمه برابری کند. کجاست اسماء؟

از او بپرسید، فرشتگانی که در اشکهای آن هنگام علی به تبرک غسل می کردند، بال و پرشان نسوخت؟آنچه بر پیشانی تاریخ تشیع چینهایی عمیق پدید آورده، دردهایی از این دست است; دردهایی که بیان کردنی نیست، تصویر و تصور کردنی نیست.

درد را - اگر بسیار عمیق باشد - به زخم تشبیه می کنند و زخم را - اگرپیش از حد سوزنده باشد - به آتش. وحرارت کدام آتشی می تواند با هرم قلب علی «علیه السلام » در بیست و پنج سال سکوت - خار در چشم و استخوان درگلوی - برابری کند؟

پس اینگونه دردها «مشبه » نیستند،«مشبه به »اند. و تاریخ شیعه، آکنده ازدردهایی اینگونه است; غم کمر شکن و جگر سوز حسین «علیه السلام » در شهادت برادرش، عباس «علیه السلام » و غم عباس درجراحت مشک آب، سکوت اندوهبارحسین «علیه السلام » در برابر جگر پاره پاره برادرش حسن «علیه السلام » و درد وصف ناشدنی سجاد«علیه السلام » در شهادت مظلومانه پدر.

واز آن پس، همچنان انبوه درد بردرد و تراکم جراحت بر جراحت وزخم بر زخم واتصال مدام جوی خون.

انگار که تاریخ را در سرزمین شیعه با خون رقم می زنند، با مظلومیت خون.

.... و این قلم تنها کاری که می تواندبکند، اقرار و اعتراف به عجز است درمسیر شناخت الفبای این کتاب مظلومیت، چه رسد به شناساندن وتقریر و تصویر کردن آن.

(برگرفته از کتاب کشتی پهلوگرفته اثر سیدمهدی شجاعی)

آشنایی با ستارگان قرآن

مریم رامشی - زبان وادبیات عرب -ورودی 74

شیخ محمد رفعت; ملقب به امیرالقراء از ستارگان پر فروغ آسمان علم قرائت و از نوابغ بی همتای تلاوت قرآن کریم در اوایل قرن حاضر است.وی در سال 1300 ه.ق. (1261ه.ش.) در قاهره متولد شد. در 6سالگی چشمانش را به واسطه بیماری شدیدی از دست داد. مشوق وی پدرش شیخ محمود، و استادش، شیخ حنفی قاری، بوده است. وی کاملا" به الحان و اصوات قرآنی تسلط داشت.رادیوهای مصر و لندن قرائات ممتاز اورا ضبط کرده اند.

نوار قرائت سوره هود این قاری که توسط رادیو بریتانیا در سال 1356ه.ق. ضبط شده، از مفاخر موزه بریتانیا محسوب می شود.

شیخ رفعت قصار السور را به 14روایت قرائت نموده است. این قاری بزرگ در 69 سالگی دعوت حق رالبیک گفت و در قاهره مدفون گشت.

شیخ محمود خلیل الحصری; از جمله قاریانی است که کلام خدا را با خضوع تلاوت می کرد. در قریه شبرالنحله مرکز طنطاء به دنیا آمد و در 10سالگی حافظ کل قرآن بود. چون پدرش حصیر فروش بود، ملقب به حصری شد.

وی به کشورهای هند، پاکستان،اندونزی، مالایا، فیلیپین، هنگ کنگ،فرانسه، آمریکا، کانادا، سوئیس، چین سفر کرد و در سال 1350 ه.ش. باهیاتی از دانشگاه الازهر مصر به ایران آمد. پس از قرائت او در مسجد پاریس ده تن از مستمعان مسلمان شدند و به 18 نفر مرد و زن آمریکایی شهادتین راتلقین نمود که در میان آنها سه مهندس و دو پزشک بودند. او کل قرآن را به ترتیل قرائت نموده است. در سال 1360 ه.ش. به رحمت ایزدی پیوست و در قاهره مدفون شد.

مناجات النحویین

فاطمه اشرفی کنی - حقوق - ورودی 75

الها! هر چند «محلی از اعراب »ندارم و نیایشم «جمله معترضه ای »بیش نیست اما چه کنم که ترک سخن باتو انسان را تا دره «نسیا منسیا» نزول می دهد. تو خودت به من جرات مناجات دادی و الا «ابتدا به نکره »جایز نبود. ای «منادای قریبی » که گاه به خاطر دوریم از تو ناگزیر با «ایا»می خوانمت، مرا آنقدر به خود نزدیک کن که حتی « حرف ندا» هم بین من وتو «فاصل » نشود و «ضمیر» وجود من،بی واسطه به آستان تو «متصل » گردد.«متبوعا»! من فقط «تابع » «ضمیر» توهستم و دلم «متعلقی » جز تو ندارد.خدایا! مرا «مفعول اول » آن کسوت ملکوتیت قرار ده که «مفعول دومش »جبه مغفرتت باشد. خدایا مرا از جمع دلبستگان کویت «استثناء» مفرما.«مؤکدا»! من اگر یک روز با یاد تو«مؤکد» نشوم، «حرف زائدم ». خدایا!«افعال ناقصه ام » را به کرمت بپذیر و«ظرف مکانم » را عبادتگاه خویش قرار ده. رحیما! من تشنه عطوفت توام شهادت را «صله »ام قرار ده و مرا به خیل شهیدانت «عطف » فرما. کریمامرا به عشقت «مبنی » کن که دیگر هیچ «عاملی » در دل من اثر نکند. الها! سوزدلم «شاذ» و معصیتم «مطرد» است،ولی رحمت تو قاعده ای است که روی «الا» را ندیده است. بخودت «قسم » که نا امیدی از باب تو «ممتنع » است.معبودا ! تا «اسم فعل » آمین من «مفعول مطلق »لبیک تو را نبیند، دست از وی نخواهم کشید، الها ! قلب «مکسری » که با یاد تو «مرفوع » شودخود را با گناه «مخفوض » نمی کند.خدایا دلم را چنان «مکسر» کن که تاآخر عمر از گناه «منصرف » شود.خدایا دلم آنقدر تیره شده که دیگرحق را از باطل «تمییز» نمی دهد. گویا«معتل العین » شده و جایی را نمی بیند;لطیفا! به لطفت «صحیح » و «سالمش »کن. ای «مرجع ضمایر» هر چه برای ما«مقدر» کنی «مذکور» خواهد شد;«تقدیر» فرما که دیوان گناهانمان را«حذف » کنی و تک بیت حسناتمان را«الفیه » فرمایی. ای «مستغاث » دلهای «مندوب » ما را از جمله «موصولان »اهل بیت علیهم السلام و «محلق » به صالحان قرار ده. خدایا به من «حال »بندگی ده تا به هر «نحوی » عمرم را دربطالت «صرف » نکنم. ربا! دلم را در«ظرف » رحمتت مستقر فرما که بی توزندگی لغو است و توفیقم ده که جز به اذن تو عمل نکنم!

برحمتک یا رافع المخفوضین

لطایف بهلول

مریم رامشی - زبان وادبیات عرب -ورودی 74

دو چیز شبیه به هم

شخص ثروتمندی، خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد پس به او گفت: هیچ شباهتی بین من و توهست؟ بهلول گفت: بله! یکی جیب خالی من و دیگری کله خالی تو ودیگری جیب تو و کله من که هر دو پراست.

بهلول و حکیم باشی

روزی بهلول مریض شد و نزدحکیم باشی رفت. حکیم به وی گفت:باید روزی شش قاشق از این شربت بخورید! بهلول گفت: برایم مقدورنیست; چون من در خانه فقط یک قاشق دارم.

فضولی بیش از حد

بهلول مشغول نامه نوشتن بود ومرد فضولی نامه را زیر چشمی می خواند. بهلول که متوجه ماجرا شده بود، چنین نوشت: چون شخص فضولی کنار من نشسته است،نمی توانم بعضی از مطالب محرمانه رابنویسم.

مرد گفت: جناب بهلول من که نامه شما را نخواندم، چرا به من توهین می کنید؟ بهلول گفت: اگر نمی خواندی پس از کجا فهمیدی که من به شماتوهین کرده ام؟

آیه ای مناسب

یکی از بزرگان بغداد آرامگاهی مجلل ساخت و خواست آیه مناسبی بر سر در آن بنویسد. بدین مناسبت ازبهلول تقاضای آیه ای مناسب کرد. اوگفت: با خط خوش بنویس:

«هذه جهنم التی کنتم توعدون »

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان