چندی پیش «لنتوس » نماینده کالیفورنیا در مجلس سنای آمریکا، در نطقی که در جمع نمایندگان طرفدار اسرائیل داشت، ادعا کرد که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله زمان ضعف، قرارداد منعقد می کرد و هنگام قدرت آن را نقض می نمود و افزود صلح حدیبیه که در سال 628 م به امضاء رسید، خیانت آمیز بود!
سال هاست صاحب نظران آمریکایی برای سرپوش نهادن بر تجاوزات اسرائیل و توجیه نقض معاهداتشان با کشورهای عربی و فلسطینیان، چنین ادعاهای بی اساسی را می کنند. در سال 1999 م، جیم اسکون نماینده مجلس سنای آمریکا پیامبر را به نقض معاهده ها متهم نمود ولی پس از مدتی انکار و عذر خواهی کرد.
پیش از اینها، «زاکرمن » رئیس مجله «اخبار امریکا و تقاریر العالم » چنین ادعاهایی را در سال 1996 م القاء نموده بود. این گونه افترا و شبهه آمریکایی نه تنها در هیچ تاریخی دیده نشده، بلکه شواهد و سندهایی از تاریخ در دسترس است که خلاف ادعای آنها را ثابت می کند اینک به طور اختصار به بیان آنها می پردازیم.
یهود مدینه
خبر ظهور پیامبر جدید در میان عرب های مدینه توسط یهود پخش شد. شوق دیدن پیامبر محقق شدن مژده کتاب مقدس اعث شده بود که هیات هایی از یهود که فکر می کردند پیامبرصلی الله علیه وآله از نسل بنی اسرائیل و از فرزندان اسحاق خواهد بود به مدینه بیایند، اما وقتی پیامبر اکرم در سال 622 م وارد مدینه شدند، یهودیان بر خلاف انتظار، وقتی فهمیدند نسب آن حضرت به نوادگان اسماعیل می رسد، سخت افسرده شدند و درصدد انکار پیامبر برآمدند و از مدینه پراکنده شدند و در مقابل پیامبر اکرم حزبی را تشکیل دادند.
در نخستین سال هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله به مدینه، اولین دستورالعمل برای حفظ امنیت و رعایت حقوق فردی و عقیدتی شهروندان، منتشر شد که در تاریخ معاهده های سیاسی مدنی، نظیر نداشته است. در این معاهده نامه، برای یهودیان در چنین جامعه ای و رعایت حقوق آنها عنایت ویژه ای شده به این شرط که دشمنان را پناه و یاری نرسانند و خود دشمنی و فساد به پا نکنند. جهت تحقق مصالح اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه، همه اقشار مردم از میثاق بزرگی که پیامبر اسلام نوشت حمایت کردند; از جمله، قبایل یهود که از این دستور العمل احساس رضایت می کردند. اما نفوذ و گسترش اسلام و پایداری و پایبندی مردم به این دین و همچنین شدت علاقه و فرمانبرداری و اطاعت مردم از پیامبر، اسباب نفرت و خشم یهودیان را برانگیخت. آنها برای مقابله با موج اسلام خواهی عرب های مدینه و جلوگیری از گرایش برخی یهودیان به اسلام، شیوه های پلیدی را طرح ریزی نمودند. برای نمونه به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. ارتداد دسته جمعی
یهود برای ایجاد موجی از شبهه و تردید بین مسلمانان تصمیم گرفتند که صبح خود را مسلمان نشان دهند و شب هنگام به دین خود برگردند. آنها امیدوار بودند بر بعضی مسلمان ها تاثیر بگذارند تا از اسلام برگردند و متردد شوند.(1) اما خداوند نقشه های آنها را فاش کرد: «و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون » (2)
2. احیاء کینه های جاهلی
نمونه ای از حربه های فراوان تبلیغاتی یهود ایجاد جو فتنه و اختلاف میان قبایل متحد انصار است که پیش از اسلام دشمنی هایی با هم داشتند. آنها مبلغان خود را برای شعله ور کردن آتش کینه های جاهلی میان انصار فرستادند و آنها را بر یکدیگر شوراندند. (3) قرآن کریم مسلمان ها را به سعه صدر و چشم پوشی از این گونه کارهای ناپسند فرا خواند. این عالی ترین شکل از حکومت مردم سالاری است که به نمایش گذاشته شد و تا امروز دمکراسی غربی به آن پی نبرده و در اجرای آن ناتوان است.
3. عزاداری یهود
آتش فتنه یهود وقتی بیشتر شد که مسلمانان در جنگ بدر به پیروزی بزرگی دست یافتند. کعب بن الاشرف یکی از رؤسای یهود بر کشته شدگان مشرک مراسم شیون و عزا تشکیل می داد و پیروزی مسلمانان را ناچیز قلمداد می کرد. سپس در سراسر مدینه بر رثای آنان شعر می سرود. علاوه بر اینها وقتی به مکه رفت، نزد بزرگان قریش حاضر شد و تصریح کرد که من آیین بت پرستی شما را بر دین محمد ترجیح می دهم. وی آنها را به انتقام و خون خواهی از مسلمانان تشویق می کرد. گستاخی کعب به حدی رسید که در بازار برای زنان مسلمان مزاحمت ایجاد می نمود. عده ای از مسلمانان غیرتشان به جوش آمد و او را کشتند... . گرچه آن مرد به جزای عمل خود رسید ولی پیامبر بر حفظ میثاق با آنها استوار ماند. (4) به خاطر این که قوم کعب از پیمان سرکشی و تمرد نکردند یا عملی که بیانگر نقض قرار داد باشد، از سوی آنهاسر نزد.
یهود بنی قینقاع
یهود بنی قینقاع نخستین قبیله ای بود که پیمان شکنی نمود و خود را برای مبارزه و جنگ با مسلمانان آماده کرد. ماجرا از آنجا شروع شد که مردی از این قبیله مزاحمتی برای یکی از زنان مسلمانان بوجود آورد. زن مسلمان در بازار بنی قینقاع وسایلی را به معرض فروش گذاشته بود - طبق قانون همزیستی قریش این کار رایج بود - زمانی که زن نشسته بود و سرگرم معامله و داد و ستد بود، مردی قسمت پایین پیراهن زن را به قسمت بالای آن گره زد، بدون اینکه زن از این کار مطلع شود. سپس خود و دوستانش مزاحم زن شده و از او خواستند چهره اش را نشان دهد. زن خودداری کرد و از جایش بلند شد. به علت کار زشت یهودی بدن زن نمایان شد. زن فریادی زد و مسلمانان را به یاری طلبید. یکی از اصحاب صدای زن را شنید. به یهودی حمله برد و او را کشت. یهودی ها به صحابه یورش بردند و او را کشتند. مدینه را آشوبی بزرگ فراگرفت. رسول اکرم صلی الله علیه وآله به همراه تعدادی از صحابه نزد بزرگان بنی قینقاع و خطاب به آنها چنین فرمود: «ای جماعت یهود، از عذاب خدا بر حذر باشید تا به سرنوشت انتقام قریش گرفتار نشوید. اسلام بیاورید. بدرستی که در کتاب خود خواندید و عهد خدا را شنیدید که من پیامبر خدا هستم.» آنها در پاسخ گفتند: ای محمد تو ما را مثل قومت - قریش - دیدی، گمان نکن موقعیتی پیدا کردی و در برابرت مردمانی زبون قرار دارند و از جنگ وحشت می کنند. به خدا سوگند اگر به جنگ ما بیایی به عیان توان ما را خواهی دید. (5)
بنی قینقاع پیمان را شکستند و در سنگرهای خود جای گرفتند و آشکارا میثاق بزرگ را شکستند و صریحا سرپیچی کردند و اعلام جنگ نمودند و استقلال و امنیت مدینه را بر هم زدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله; لشکری مجهز آنها را محاصره و از مدینه اخراج کرد (6) . پیامبرصلی الله علیه وآله چاره ای جز این کار نداشت; زیرا یهود معاهده را با دست خود نقض کردند. آشکارا در مدینه سرکشی و فساد نمودند.
یهود بنی نظیر
بعضی از قبایل مشرک به سرکردگی عامر بن طفیل، امنیت مدینه را مورد تهدید قرار دادند. پیامبر اکرم به همراه عداه ای از اصحاب نزد بنی نظیر رفتند و از آنها خواستند طبق مفاد قرار داد در برابر تهدید مشرکان، آنها را برای حفظ امنیت یاری کنند. آنان اظهار وفاداری نموده و گفتند: آری تو را در آنچه بخواهی یاری می کنیم. پیامبر در کنار دیوار نشسته بود و یهود از پیش او رفتند و نقشه قتل او را کشیدند. تعدادی از مردان خود را فرستادند تا از بالای بام سنگ بزرگی بر حضرت بیندازند و پیامبر را بکشند. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر فرود آمد و ایشان را از نقشه آنها با خبر کرد. پیامبر از جا حرکت کرد و آهنگ مدینه نمود و دستور محاصره آنها را صادر کرد.
عبدالله بن ابی، بزرگ منافقین مدینه برای یهود پیغام فرستاد و آنها را به مقاومت و کشتن پیامبر تشویق کرد و به آنها وعده یاری داد. وقتی مدت محاصره یهود بنی نظیر طولانی شد، از پیامبر درخواست کردند که اجازه دهد آنها مدینه را ترک کنند و با خود اموال و دارایی هایشان را ببرند. پیامبر با خواسته آنها موافقت نمود و آنان مدینه را ترک و به منطقه خیبر رفتند. (7)
یهود و قضاوت سعد
یهود بنی قریضه آخرین قبیله ای است که در مدینه باقی ماندند. مسلمانان طبق عهد نامه با آنها با کمال امنیت برخورد می کردند تا جنگ خندق پیش آمد و همه قبایل و احزاب مشرک، مدینه منوره را قریب به یک ماه به محاصره خود در آوردند. بنی قریضه گمان بردند کار اسلام و مسلمین تمام است و بزودی مشرکین پیروز خواهند شد. از این رو، با مشرکین عهد بستند که هر گاه احزاب به مدینه حمله بردند، آنها از درون به مواضع مسلمانان هجوم ببرند.
مسلمانان بعد از پیروزی بر احزاب و فرار آنها، متوجه محله بنی قریضه شدند. یهود در خانه های خود ماندند و از کرده خود اظهار پشیمانی نکردند و عهدی که با مسلمان ها بسته بودند به فراموشی سپردند و حتی از رسول خدا درخواست تجدید عهد نکردند. بعد از محاصره، درگیری شروع شد و مسلمانان موفق شدند قلعه و حصارشان را بشکنند و آنان را اخراج نمایند.
یهود از پیامبر درخواست کردند سعد بن معاذ شخصیت بزرگ و شیخ انصار، بین آنها قضاوت و داوری نماید. رسول خدا پذیرفت. سعد گفت: طبق قانون خود یهودیان درباره شان حکم خواهم کرد. هر کس - اسلحه در برابر مسلمانان - گرفته حکمش کشتن است. برخی از بنی قریضه اسلام آوردند و با مسلمانان ماندند. وقتی حی بن اخطب را برای کشتن آوردند، پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا قسم، خود را در دشمنی با تو ملاما و سرزنش نکردم، اما هر که خدا را کوچک شمارد، خداوند او را خقیر و ذلیل می کند. (8)
شیوه همیشگی یهود
سندهای بسیار در تاریخ داریم که ثابت کند، یهود عهد شکنی می کردند و قراردادها را به فراموشی می سپردند و با دشمن مسلمانان هم قسم می شدند. آری شیوه یهود پیمان شکنی بود و همه تاریخ آنها از آغاز تاکنون چنین بوده است.
همه این وقایع ثابت می کنند که پیامبر از اول می توانست یهود را از مدینه اخراج کند، اما چنین نکرد و بر عهد و میثاقی که با آنان بسته بود، پایبند ماند و دیگر اینکه اسلام چنین اجازه ای نداده است .
چه کسی صلح حدیبیه را نقض کرد
سال ششم هجری - برابر 628 م - پیامبر اکرم به همراه 1400 نفر از صحابه به قصد حج عمره مدینه را ترک نمود. قریش از ورود آنها به مکه ممانعت کرد. حضرت چندین پیک برای قریش فرستاد، اما آنها پاسخی ندادند تا این که قریش نماینده ای برای پیامبر فرستاد. رسول خداصلی الله علیه وآله پیشنهاد صلح نمودند و نماینده قریش پذیرفت. بلافاصله توافق نامه ای نوشته شد و دو طرف آن را امضاء کردند. صلح نامه شامل بندهای ذیل بود:
1. مدت این معاهده ده سال است و در آن امنیت مردم تامین می شود.
2. هر کس آزادانه می تواند به قریش بپیوندد یا به پیامبر ملحق شود.
3. در این سال رسول خدا به مدینه برگردد. و در سال آینده، برای حج عمره بیآید. هیچ کس حق حمل سلاح ندارد - شمشیر در غلاف بماند مدت اقامت حجاج در مکه سه شبانه روز است.
4. هر یک از افراد قریش، بدون اجازه ولی و سرپرستش به پیامبر خدا ملحق شود برگردانده خواهد شد، و هر مسلمانی به قریش پناه آورد، باز گردانده نمی شود.
پذیرش مواد معاهده خصوصا شرط چهارم برای برخی مسلمانان سخت بود; اما عهدی که پیامبر می پذیرفت، بر آن استوار می ماند. وقتی مسلمانی از قریش به نام ابوبصیر عتبة بن اسید تقفی به مدینه آمد و نزد پیامبر پناه آورد، پیامبر فرمود: شما می دانید ما با این قوم - قریش - پیمانی بسته ایم و در دین ما شکستن عهد سزاوار نیست.
سرانجام ابوالبصیر مدینه را ترک کرد و سرگذشت جالبی پیدا کرد. قصه او از زیباترین داستان های مردان باوفاست. پایبندی پیامبر به عهد و پیمان چنین بود، بلکه شعار اسلام این است: «در دین ما شکستن عهد شایسته نیست » اما مشرکان قریش صلح را رعایت نکردند و آشکار آن را نقض نمودند و با برخی قبایل هم سوگند شدند تا با عشایر عربی که با رسول خدا عهد بسته اند، وارد جنگ شوند. فریاد یاری همین عشایر بود که باعث شد رسول خدا لشکری برای فتح مکه بفرستد. (9)
باز عذر تقصیر به پیشگاه محمد صلی الله علیه و آله
بعد از این بررسی و سیر گذرا، به برخی اعترافات مستشرقان مسیحی پی می بریم که شهادت می دهند، رسول خدا و اسلام سبت به حفظ عهد و پیمان و وفای به آن پایبند بودند و یهود و مشرکین خیانت و عهد شکنی می کردند. آنها بعد از مطالعه ماخذهای تاریخ اسلام و غیر آن به این حقیقت اعتراف نمودند.
«جان دیوید پورت » در کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن » می نویسد: «هرگز یهود از فکر دشمنی و مقابله با پیامبر ست برنداشتند و پیامبر همواره با بردباری و صبر و گذشت با آنها برخورد می کرد.» (10)
در جای دیگر درباره جنگ خندق می نویسد: «یهود که در اطراف مدینه زندگی می کردند، به یاری قریش که دشمن اسلام در مکه بودند، شتافتند و سرانجام قبایل را برای هجوم به مدینه فرا خواندند.» (11)
هر منصف با وجدانی که حقیقت را باور دارد، می داند که محمد برای فریب و گمراهی مردم نیامده است بلکه او هدایت و حق را بر پا کرد. زبان به صدق و راستی گشود و اخلاص و صراحت ورزید. هرگز تزویر نکرد و فریب نداد. اسلام مانند مسیحیت زشد نکرد، چرا که امروزه آنچه از مسحیت می بینیم، چهره ای از دغل و فریب است. (12)
توماس کارلیل می گوید: «پیامبر چه روح بلندی داشت! در همه ابعاد انسانس عظمت داشت، مطمئن به ایمانش بود، سخت در آرامش، اراده اش قوی و گفتارش راست بود. گویی خدا او را نمایه ای از عشق و اخلاص و جدیت و راستی قرار داده است. دعوتش را با ایمان و اخلاص آغاز کرد.
در عصری که عده ای شعارهای زیبا و فریبنده سر می دادند، این مرد - پیامبرصلی الله علیه وآله - از شعارهای دروغین نفرت داشت و حق و صدقش