ماهان شبکه ایرانیان

پرسش گری و پاسخ گویی در سیره نبوی

پرسش, کلید دانش و آگاهی است. پرسش بسیار, برای دستیابی به حقیقت, نشانگر ذهن جست و جوگر, فعال و هوش بالاست.

پرسش, کلید دانش و آگاهی است. پرسش بسیار, برای دستیابی به حقیقت, نشانگر ذهن جست و جوگر, فعال و هوش بالاست.

فرضیه های دانشمندان, با پرسش آغاز می شود و با پاسخ گویی دقیق و همه سویه به پرسشها, به نظریه تبدیل می گردد.

هر تحقیقی, برای پاسخ به یک پرسش صورت می بندد. پس پرسش, مقدمه تحقیق و دستیابی به حقیقت و ژرفا وکُنه یک مقوله است.

با پرسش و درنگ دقیق و همه جانبه روی آن و پاسخ منطقی و در خورِ آن را ارائه دادن, علوم رشد می کنند و جامعه به تکامل علمی می رسد.

اسلام, با آگاهی بخشی, آموزش, تعلیم و خواندن و قلم آغاز شد و آموزه های خود را گستراند و جامعه بدوی عربستان را, که جهل و بی دانشی بر آن حاکم بود و اوهام و خرافه ها ذهن و فکر مردم را درمی نوردید و بر آنها چیرگی داشت, به تمدنی پایدار و استوار برخرد و دانش رساند. این رشد و تعالی, برخاسته از تعالیم آسمانی اسلام و تلاشهای توان فرسای پیامبر خدا, محمد مصطفی(ص) بود که چنان زمینه ای را پدید آورد و دامنه آگاهی را گستراند و ذهنها را از رکود به درآورد. در این جامعه از نظر فکری رشد یافته, پرسش گری و پاسخ گویی, جایگاه ویژه ای یافت, تا بدان جا که به گونه ای نیازهای فکری و عقیدتی مردم را برآورده می کرد و گره های فکری را به بهترین وجه می گشود.

بیان تعالیم آسمانی اسلام از سوی رسول خدا(ص) مردم مکه را با آموزه های جدیدی رو به رو ساخت و پرسشهای گوناگونی را با توجه به عقاید نادرست و وَهم آلود و خرافی که داشتند, فراروی شان نهاد.

آنان که با عقاید خرافی و وَهم آلود خو گرفته بودند, و پس از قرنها سرگردانی و دست و پا زدن در لجّه های انحرافی فکری و عقیدتی, نمی خواستند از پندارهای جاهلی خود دست بردارند و از حق پیروی کنند, از این روی, تلاش فراوان کردند که در برابر حق بایستند و حق گویی پیامبر خدا را از جلوه بیندازند. او را به دروغ گویی, بازگویی اساطیر و داستانهای پیشینیان, سحر و جادو, متهم کردند1. از آن جا که از علم کافی برای از میدان به در کردن پیامبر بی بهره بودند, از یهود و نصارا کمک طلبیدند. در این راستا نضربن حارث2, عقبة بن ابی مُعیط3 و عاص بن وائل سهمی4 را به مدینه و به نقلی به نجران5, فرستادند, تا از یهود و نصارا پرسشهایی دریافت کنند و با طرح آنها برای رسول خدا, بر او چیره شوند. چون می پنداشتند رسول خدا, از پاسخ گویی به این دست از پرسشها, بی گمان, ناتوان است.

علمای یهود و نصارا, سه پرسش را در اختیار فرستادگان مشرکان مکه گذاشتند و یادآور شدند: پاسخ به آنها, نشانه پیامبری محمدبن عبدالله است و ناتوانی او از پاسخ گویی, نشانه آن است که او مأموریتی از سوی خدا ندارد و دروغزن است!

پرسشها عبارت بودند از:

1. آن دسته از جوانانی که در روزگاران پیشین می زیسته اند و سرگذشت شگفت انگیزی دارند, چه کسانی هستند؟

2. مردی که شرق و غرب را درنوردید که بود و سرگذشت او چه بود؟

3. روح چیست؟6

خداوند, پاسخ هر سه پرسش را به پیامبر گرامی اش وحی کرده:

در پاسخ پرسش نخست, سوره کهف را نازل فرمود و آگاهی های دقیقی که مایه شگفتی همگان شد, در اختیار مردم گذاشت و راه را بر بهانه جویان بست.

در پاسخ پرسش دوم, آیات مربوط به ذوالقرنین را که از آیه 83 سوره کهف شروع می شود و به آیه 102 پایان می پذیرد, نازل فرمود و به درستی و روشنی نمایاند که پیامبر گرامی اسلام, آن چه را می فرماید, سرچشمه وَحیانی دارد.

پیامبر در این پاسخ گویی شگفت انگیز, افزون بر آن که پرسش گران بهانه جو و ستیزه خو را از میدان به در کرد, افراد و یاران خود را امیدوار ساخت و آینده روشن را فراروی شان ترسیم کرد.

در پاسخ پرسش سوم, خدای تعالی به پیامبر فرمود.:

 

(ویسألونک عن الرّوح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا). اسرا, 85

 

از تو درباره روح می پرسند, بگو: روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش, جز اندکی داده نشده است.

و نیز از پرسش گران, عالم یهودی, به نام عبدالله بن سلام بود, که در مدینه می زیست. وی, چهارصد و چهل مسأله از مسائل تورات را آماده کرد و از بین آنها چهار مسأله مشکل را برگزید و به نزد پیامبر آمد و از پیامبر خواست که به آن چهارمسأله پاسخ بگوید.

پیامبر فرمود:

 

(اجلس و سل عمّا شئت اخبرتک عما تسئلنی عنه.)7

 

بنشین و بپرس از آن چه می خواهی. اگر بخواهی تو را از پرسشهایی که داری بیاگاهانم.

دعوت به پرسش و پاسخ گویی و این که باید مردم در دانش و آگاهی به مرحله ای برسند که از نظر فکری و عقیدتی احساس نیاز به پرسش بکنند و ده ها مسأله پیچیده در ذهن داشته باشند که برای بازکردن گره از آنها به پرسش از آگاهان و دانایان و آشنایان به معارف اسلامی, روی بیاورند, از اموری است که اسلام از آن آغاز, در صدد بوده که زمینه آن را به درستی پدید بیاورد و مردم را به این سوی سوق بدهد, زیرا در نگاه این دین آگاهی و دانایی گستر, پرسش کلید دانش است.

رسول خدا فرمود:

 

(العلم خزائن و مفاتحها السؤال. یرحمکم الله فانّه یوجر فیه اربعة السائل و المعلم و المستمع و السامع و المحبّ لهم.)8

 

دانش گنجینه هاست و پرسش کلید آن.پس خدای تان رحمت کناد, بپرسید که با آن چهار تن اجر می برند: پرسنده, آموزگار, گوش فرا دهنده, و شنونده و دوستدار آنان.

امام محمد باقر(ع) در پایان پاسخ گویی به چندین پرسش عبدالغفار بن قاسم, فرمود:

 

(ألا انّ مفاتح العلم السؤال)

 

و انشأ یقول:

شفاء العمی طول السؤال و انّما تمام العمی طول السکوت علی الجهل)9

بدان و آگاه باش که کلید دانش, پرسش است.

و در شعری انشاد فرمود:

شفای نابینایی, در پرسش طولانی است و نابینایی تمام در سکوت بر جهل

اینها بانگ بیدار باش, به حوزه های علمیه است که خود را طلایه دار اسلام می دانند و به عالمان دین, که خود را وارث انبیا قلمداد می کنند که باید در زمینه سازی برای پرسش گری و پاسخ گویی تلاش ورزند و بازدارنده ها را از سر راه بردارند.

بر زعمای حوزه است که طالب علمان جوان را به میدان پرسش گری بکشانند و با پاسخ گویی به پرسشها و شبهه های آنان, این گروه را در برابر آسیبها و یورشها مقاوم سازند و زمینه نشاط و رشد و توسعه علمی را در حوزه ها و جامعه فراهم آورند.

با پرسش و پاسخ روشن به آن , بی گمان بستر نشاط علمی, در زمینه های گوناگون در جامعه فراهم می شود.

با این نگاه هر گونه برخورد ناشایست, حذفی و غیرمنطقی با پرسش گر, پیامدهای غیر درخور جبرانی دارد و به روند رشد جامعه آسیب جدی وارد می سازد.

امام صادق(ع) به حمران بن أعیَن درباره چیزی که از آن حضرت پرسیده بود, فرمود:

 

(انّما یهلک الناس لأنّهم لا یسألون.)10

 

همانا مردم هلاک می شوند, برای آن که نمی پرسند.

قرآن و پرسش

 

شأن نزول بسیاری از آیات قرآن نشان می دهد که آیات,در پاسخ به نیازهای اجتماعی, پرسشها و شبهه های کسان نازل شده است.

و نیز نشان می دهد که قرآن, نه تنها از پرسش و پاسخ گویی پرهیز نمی دهد, بلکه راه منطقی را فراروی هر پرسش گر می نهد و به روشنی می فرماید:

 

(فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)

 

از آگاهان بپرسید اگر نمی دانید.

این آیه شریفه, که دوبار با اندک تفاوتی در سوره های: نحل و انبیاء آمده است:

 

(در پاسخ به مشرکانی است که می پنداشتند اگر خداوند بشری را فرستاده خود کند, نظام طبیعت را نقض کرده و اختیار و استطاعت را از بین برده است).11

 

خداوند در این آیه می فرماید: چنین نیست, پیامبران پیشین هم مردانی بودند, منتهی فرق آنان با دیگران در این بود که به آنان وحی می شد, اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید.

 

(سنت الهی بر طبق حکمت جریان یافته و حکمت اقتضا می کند که فرستاده بر بشر از جنس خود بشر باشد. منتهی تنها فرقی که لازم است میان او و مردم باشد این است که معارف و اوامر و نواهی به وی وحی شود.)12

 

اما این اهل ذکر, چه کسانی هستند, دیدگاه هایی در مسأله وجود دارد: شماری به اهل کتاب, شماری به اهل قرآن, شماری به اهل دانش تاریخ پیشینیان و … معنی کرده اند.

 

(به هر حال آیه شریفه ارشاد به یکی از اصول عقلایی و احکام عام عقلی است و آن, عبارت است از وجوب رجوع جاهل در هر فنی به عالم در آن فن, و به همین جهت معلوم است که این دستور, دستور تعبدی نبوده و امرش هم, امر مولوی نیست که بخواهد بدون ملاک عقلی به جاهل دستور دهد که به خصوص عالم مراجعه کن, نه به غیر او.)13

 

از روایتی که از رسول گرامی اسلام نقل شده, استفاده می شود که مراد از (اهل ذکر) علما هستند:

 

(لاینبغی للعالم ان یسکت علی علمه و لا ینبغی للجاهل ان یسکت علی جهله. قال الله, جل ذکره: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون).

 

بر عالم روا نیست که بر علم خود سکوت کند و بر جاهل نیز روا نیست که به جهل خویش سکوت کند. خداوند می فرماید: پس از آگاهان بپرسید اگر نمی دانید.

در قرآن کریم, واژه (سأل) در موردهای گوناگون به کار گرفته شده است. کلمه (یسئلونک) در پانزده مورد آمده که نُه مورد آن درباره احکام شرعی است. سه مورد درباره قیامت و علم غیب, یک مورد درباره کوه ها و دو مورد درباره روح و ذوالقرنین است.

از باب نمونه در پایان جنگ بدر, مسلمانان بر سر غنائم با یکدیگر اختلاف پیدا کرده و به سه دسته تقسیم شده بودند. هر گروه از مجاهدان و گردآورندگان غنائم و محافظان رسول خدا(ص) مدعی بودند که غنائم حق آنان است.14

در این هنگام, آیات سوره انفال نازل شد و تکلیف غنائم را روشن کرد:

 

(یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول).

 

از تو درباره انفال می پرسند, بگو: انفال از آن خدا و رسول است.

قرآن افراد را به پرسش دعوت می کند و از پرسشهایی که از پیامبر می شود پاسخ می دهد که این نشان می دهد قرآن منبعی برای پاسخ به بسیاری از پرسشهاست, منتهی ما باید بتوانیم از این منبع عظیم به خوبی استفاده کنیم و بهره ببریم.

در برابر آیات یاد شده, آیه ای در سوره مائده آمده که افراد را از سؤال ازچیزهایی که باعث ناراحتی آنان می شود, باز داشته است.15 در شأن نزول آن دو موضوع ذکر کرده اند: شماری از پدر خود می پرسیدند, و چون از آن آگاه می شدند, ناراحت می شدند.16 و نیز در شأن نزول آن گفته اند: گروهی در هنگام نازل شدن آیه حج, می پرسیدند که آیا حج یک بار واجب می گردد و یا بیش تر17. که قرآن آنان را از این گونه پرسشها نهی کرد.

به نظر علامه طباطبایی مراد این است که از جزئیات احکام نپرسید که برای شما مشکل آفرین است مانند سؤال بنی اسرائیل از ویژگیهای گاوی که قرار بود ذبح کنند.18

آیه اصل پرسش را نکوهش نمی کند, بلکه پرسشهایی را مورد نکوهش قرار داده است که ناراحتی و مشکل آفرین هستند. یعنی زمانی که رسول خدا در صدد بیان حکم شرعی است, آن چه لازم است بیان می کند و نیازی به پرسش نیست که ممکن است برای افراد مشکل آفرین شود, مانند پرسشهای بنی اسرائیل درباره گاوی که قرار بود قربانی شود. اما اگر بعد از بیان حکم, پرسشهایی برای کسانی پیش آمد, بدیهی است که بهترین راه برای خارج شدن از شک و تردید, پرسش است و هیچ گونه منع شرعی هم نخواهد داشت; زیرا رسول خدا مردم را به پرسش دعوت می کرد و قرآن افراد را به تدبر و تفکر . و می فرماید: قول احسن را برگزینید تا پرسش نباشد, و پاسخهای گوناگون, برگزیدن قول احسن ممکن نیست.

پرسشهای فراوانی که از حضرت شده, دلیل بر این مطلب است. از این رو آن چه منابع اهل سنت از انس بن مالک نقل کرده اند, که می گوید:

(ما در قرآن نهی شدیم که چیزی از رسول خدا(ص) بپرسیم و از عقل و دانش بادیه نشینان که می پرسیدند تعجب می کردیم).19

دقیق نیست; زیرا این نهی مربوط به پرسشهای خاص است و در منابع شیعه نیز این جریان از انس نقل شده, ولی جمله نهی از پرسش در قرآن نیامده است.20

البته ممکن است این نهی باعث شده که شماری پرسش را ترک کنند و آن را عام گرفته باشند.

پیامبر و پرسش

 

برای آشنایی با پرسشهایی که از پیامبر شده منابع گوناگون مطالعه شد, مانند: نهج الفصاحه, مدینةالبلاغه,23 جلد از کتاب جامع احادیث الشیعه, جلدهای پایانی وسائل الشیعه, و مستدرک الوسائل ابواب فقهی که از جامع احادیث شیعه در دسترس نبود پنج جلد اول کتاب وافی که درباره مسائل عقیدتی و اخلاقی است, جلدهایی از بحارالانوار, بویژه جلد نهم, بخش احتجاجات نبوی, مسند امام علی(ع), علل الشرایع و … از کتب شیعه.

جامع مسانید سیوطی, سیره ابن هشام, الاصابه و… از منابع شیعه و اهل سنت و نیز از رایانه و نرم افزارهای جامع احادیث شیعه, معجم سه و حدیث شریف که دربرگیرنده نه کتاب از صحاح و سنن اهل سنت و مسند احمد حنبل است استفاده گردید. این کار با جست و جوی جمله هایی چون: (سئل النبی), (جاء رجل الی النبی), (قیل للنبی) و… صورت پذیرفت. از مجموع 900 فیش با حذف تکرارها و موارد غیر لازم, بیش از 370 پرسش از سخنان نبی گرامی استخراج گردید, بدون شمارش پرسشهای فراوانی که در یک احتجاج وجود دارد. بیش از 110 پرسش درباره احکام شرعی است.

از پرسشهای فقهی که بگذریم, پرسشهای متنوعی در زمینه های: اجتماعی, عقیدتی و اخلاقی, سیره حضرت و شبهه هایی مطرح گردیده که حضرت بدانها پاسخ گفته است.

پاره ای از پرسشها از برترین کارها و عبادتهاست. افراد درباره برترین و بهترین و یا بدترین کارها سؤال کرده اند. این گونه پرسشها حجم زیادی را تشکیل می دهد. هم از بهترین عمل می پرسند و هم از بدترین آن.

در مسائل عقیدتی, ایمان آورندگان حتی از وسوسه های درونی خود, از رسول خدا پرسیده اند, و پیامبر به آنان پاسخ داده و وسوسه های درونی را فرو نشانده است:

 

(ابن ابی عمیر, عن محمد بن مسلم, عن حُمران بن أعیَن, عن ابی عبدالله(ع) قال:

 

جاء رجل الی النبی(ص) فقال یا رسول الله هلکت.

فقال له: اتاک الخبیث فقال لک من خلقک؟

فقلتَ: الله.

فقال لک: الله من خلقه؟

فقال: ای و الذی بعثک بالحق لکان کذا.

فقال رسول الله(ص): ذاک و الله محض الایمان.21)

امام صادق می فرماید: مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسول الله! هلاک شدم.

پیامبر(ص) فرمود: آن خبیث پیش تو آمده و گفته: چه کسی تو را آفریده؟

پس به او گفتی: خدا

و به تو گفته است: خدا را کی آفریده؟

گفت: بله این چنین است به آن که تو را به راستی برانگیزانده است.

آن گاه رسول خدا فرمود: به خدا این محض ایمان است.

 

(قال ابن ابی عمیر فحدّثت بذلک عبدالرحمن بن الحجاج فقال: حدثنی ابی, عن ابی عبدالله(ع) أن رسول الله(ص) إنما عنی بقوله: (هذا و الله محض الایمان) خوفه ان یکون قد هلک حیث عَرَض له ذلک فی قلبه.)22

 

ابن ابی عمیر می گوید این حدیث را برای عبدالرحمن بن حجّاج گفتم و او گفت: امام صادق(ع) برای من گفت: این که رسول خدا فرمود: (به خدا این محض ایمان است, مقصود ایشان, ترس آن مرد بوده از این که چون مسأله به ذهنش خطور کرده, هلاک شده باشد

ییعنی همین هراس از هلاکت برای این خاطره نابجا دلیل بر ایمان است و عین ایمان است.

درباره توحید و خداشناسی, نبوت, امامت و معاد از حضرت پرسشهایی شده است.

بخشی از پرسشها از آیات قرآن, پیامبران و گذشتگان است.و پرسشهایی هم ازمسائل اخلاقی و ارزشی, مانند: ایمان و اسلام, حقوق متقابل پدر و مادر, دعا و موعظه, انفاق وکارهای پسندیده,اخلاق و کردارهای ناپسند, مسائل زنان, ازدواج و فلسفه احکام.

پیامبر(ص) از هر گونه پرسش استقبال می کرد و به آن پاسخ در خور می داد. هیچ گاه پرسش کننده را مورد سرزنش قرار نمی داد, گرچه در موردهایی پرسش گر را به پرسش مهم تر و مورد نیاز توجه می داد.

حضرت, نه تنها از پرسش ناراحت نمی شد و یا برنمی آشفت, بلکه رفتارش به گونه ای بود که افراد پیرامونیان و یاران, به خود اجازه می دادند از کارکرد ایشان بپرسند و حضرت نیز, با توضیح مطلب, ابهام زدایی می کرد.

این بخش از سیره نبوی, بسیار درس آموز است و دارای نمونه های بسیار که پاره ای از آنها را یادآور می شویم:

1. پرسش از تدبیر جنگی:

 

(در رویارویی قریش با پیامبر و یاران که به جنگ بدر انجامید, قریشیان از سویی در جهت بدر حرکت می کردند و پیامبر اکرم و یاران از سویی, پیامبر و یاران زودتر به چاه های بدر رسیدند. پیامبر در اولین چاه فرو آمد و یاران نیز در حال فرود آمدن بودند که حباب بن منذر, به نزد رسول خدا آمد و گفت:

ای رسول خدا! آیا به دستور خدا در این جا فرود آمدید و ما هم ناچار باید فرود آییم و گامی پیش و پس ننهیم, یا یک نظر, تاکتیک و نیرنگ جنگی است؟

پیامبر فرمود: بلکه نظر, تاکتیک و نیرنگ جنگی است.

حباب گفت: ای رسول خدا, پس این جا که فرود آمده اید, مناسب نیست, به مردم دستور بدهید حرکت کنند, تا به نزدیک ترین چاه به این قوم برسند, آن گاه فرود آیند و غیر از آن, همه چاه ها را پر کنند و سپس روی آن حوضی بنا کنند و آن را لبالب از آب سازند . در این صورت خود می نوشند و دشمن نمی نوشد.

رسول خدا فرمود: رأی درست همین است که تو گفتی23).

2. پرسش از گریه بر مرگ فرزند:

 

(یکی از صحابه می گوید: هنگامی به نزد رسول خدا وارد شدم که ابراهیم, فرزند رسول خدا, آخرین لحظه های عمر خود را می گذرانید, رسول خدا او را در آغوش گرفته بود و اشک می ریخت.

گفتم: ای رسول خدا می بینم که گریه می کنید,مگر ما را از گریه کردن نهی نفرمودید؟

فرمود: من از گریه نهی نکردم…

این رحمت است, کسی که رحم نکند, به او رحم نمی شود.24)

3 . پرسش از امتیازدهی به یهودیان در جنگ خندق:

 

(در هنگام محاصره مدینه در جنگ خندق و همکاری قوم یهود با سپاه مشرکان, پیامبر پیشنهاد همکاری برخی قبائل را در برابربخشی از درآمد خرمای مسلمانان داد! مسلمانان پرسیدند این کار به دستور الهی است؟

رسول خدا فرمود: خیر, برای راحتی شما این امتیاز را به آنان دادم.

مسلمانان گفتند: ما مقاومت را بر امتیاز ترجیح می دهیم.)25

4. پرسش از باز بودن دَرِ خانه علی(ع) به مسجد النبی:

 

(پیامبر(ص) دستور داد تمام درهایی که به مسجدالنبی, باز می شوند, ببندند جز دَرِ خانه علی(ع).

ییاران پرسیدند: ای رسول خدا! چرا باید دَرِخانه علی به مسجد النبی باز باشد؟

حضرت فرمود: این دستور خداست.)26

5 پرسش از کشتن عبدالله بن خطل آویخته به پرده کعبه:

 

(در فتح مکه, پیامبر به مشرکانی که با مسلمانان, جنگ نکنند, امان دادند, به جز چند نفر که آنان را حضرت, مهدور الدم اعلام کرد. آنان کسانی بودند که پیامبر و مسلمانان را بسیار آزرده بودند.

ییکی از اینان, همانا عبدالله بن خطل, به پرده کعبه آویخته بود. مسلمانان درکشتن وی تردید کردند و از پیامبر پرسیدند, وی به پرده کعبه آویخته , آیا او را بکشیم؟

حضرت فرمود: بله, این چند نفر باید کشته شوند, اگر چه به پرده کعبه بیاویزند.)27

6. پرسش از اختصاص دادن بسیاری از غنائم جنگ حنین به تازه مسلمانان مکه:

 

(مردی از اصحاب رسول خدا گفت: ای رسول خدا! به عیینة حصن و اقرع بن حابس, به هر یک صد شتر دادی, ولی به جعیل بن سراقه (یکی از بزرگان قبیله غفار) هیچ ندادی؟

حضرت فرمود: سوگند بدان که جان محمد به دست اوست, جعیل بن سراقه , به تنهایی بهتر است از تمام روی زمین که همگی آنان مردمی چون عیینة بن حصن و اقرع بن حابس باشند, لکن من این کار را برای تألیف قلوب انجام دادم, تا اسلام بیاورند. اما جعیل را به همان اسلامی که دارد, واگذاردم.)28

7. پرسش از مجازات نکردن سوء قصدکنندگان به جان پیامبر:

 

(در هنگام بازگشت پیامبر(ص) از جنگ تبوک, گروهی از منافقان, سر راه پیامبر کمین کردند, تا با رَم دادن شتر آن حضرت, حضرت را به ته دره پرتاب کنند. این کار را کردند; اما خداوند پیامبرش را از گزند آنان نگهداشت.

شماری از اصحاب پرسیدند: چرا این گروه از منافقان را که قصد سوء به جان شما داشتند مجازات نمی کنید؟

پیامبر(ص) فرمود:

دوست ندارم مردم بگویند به کمک یارانش در جنگ پیروز شد, آن گاه آنان را کشت.29)

پرسش گران از پیامبر

 

پاسخ گویی به پرسشها جزو برنامه های کاری پیغمبر بود. با پرسش و پرسش گری, برخورد مثبت می کرد. پرسش گران از جهت زمان و مکان محدودیت نداشتند. گاهی افراد بادیه نشین, که به آنان اعرابی گفته می شد, برای طرح پرسش به مدینه می آمدند و بدون هیچ بازدارنده و رادعی به محضر رسول خدا, رهبر و حاکم مسلمانان می رسیدند و از آن چه در آن شک و یا شبهه ای داشتند, می پرسیدند. گروه های پرسش گر را می توان به چند دسته تقسیم کرد:

1. اعراب بادیه: آمدن اعراب بادیه به نزد پیامبر, آنقدر زیاد بوده که انس بن مالک, غلام رسول خدا می گوید:

(پرسشهای اعراب بادیه, باعث شگفتی ما می شد).30

او, گزارشهای متنوعی در این باره دارد. بیش از ده مورد سؤال کنندگان اعرابی هستند.

2. افراد قبایل: گاهی پرسش گران به قبیله خود نسبت داده شده اند مانند: مردی انصاری,31 مردی جهنی32, مردی خثعمی33, مردی ثقفی34 و مردی تمیمی و زمانی هم جمع و گروهی از قبیله ای سؤال کرده اند مانند: قریشیان, مردم مکه, انصار 35 و قوم ثقیف36.

3. افراد خاص: گاهی سؤال کنندگان یاران شناخته شده حضرتند مانند: ابوبکر37, مقداد بن اسود کندی38, اسامة بن زید39, عبدالله بن عمر40, مالک بن مراره41, لا حق بن ضمیره 42, جعفر بن زید بن صحار عبدی 43, فیروز دیلمی حمیری43, حکیم بن حزام 45, امیة بن سعد قرشی 46, اسیر بن جابر بن سلیم 47, ضمرة بن عبدالله 48, ابودحداح 49, نحام بن زید 50 و…

4. علی (ع): حضرت علی بن ابی طالب, فراوان از رسول خدا می پرسیده است. در مجموع بیش از بیست مورد در تاریخ ثبت شده است.

پرسشهای حضرت امیر, بیش تر مسائل شرعی, تفسیر وتوضیح آیات قرآن است. زمانی که سخن گفتن با پیامبر مشروط به دادن صدقه شد, تنها علی(ع) بود که با دادن ده درهم, در ده نوبت, به دیدار حضرت رسول رفت و پرسشهای خود را مطرح کرد. 52

شیعه و اهل سنت از علی نقل کرده اند که می فرمود:

 

(بر پیامبر وارد می شدم و سؤال می کردم و به من پاسخ می داد و هرگاه ساکت می شدم, او آغاز می کرد و به من مطالبی می فرمود.)53 وفرمود:

(در هر شب و روزی که بر پیامبر وارد می شدم, با من خلوت می کرد. هر جا می رفت با او بودم. یاران پیامبر می دانند که این کار را جز درباره من انجام نمی داد. گاهی در خانه ام و زمانی در منازل حضرت بودم. زنهای خود را حرکت می داد و من بودم و او و در منزلم فاطمه و فرزندانم را بلند نمی کرد. .

هر گاه از او می پرسیدم, به من پاسخ می داد و اگر ساکت می شدم, و پرسشهایم را تمام می کردم, سخن آغاز می کرد.)54

 

5 یهود و نصارا: افزون بر مشرکان مکه 55, یهود و نصارا در شمار پرسش کنندگان از رسول گرامی اسلام قرار دارند.56

نام شماری از دانشمندان آنان که از حضرت پرسش کرده اند, در تاریخ ثبت شده است, مانند عبدالله بن سلام 57, عبدالله بن صوریا58, یزید بن سلام59 و…

6. زنان: بیش از 16 مورد پرسش گران زن هستند 60 که گاهی نام قبیله آنان ذکر شده مانند زن خثعمی61 و گاه نام خود آنان, مانند: اسماء دختر عمیس 62, اسماء دختر یزید بن سکن63, ام سلمه همسر پیامبر64, ام اسلم65, ام حکیم 66, ام حمید ساعدی67, آسیه دختر فرج68, ام هانی انصاری69, سهله دختر سهل ساعدی70 و صفیه همسر پیامبر71.

ادب پاسخ گویی

 

رسول خدا, با این که با پرسش گران و پرسشهای بسیار رو به رو بود, آن هم از سوی افراد گوناگون, با سلیقه و مشربهای ناسان, شکیب می ورزید و با همگان با شکیبایی و حوصله برخورد می کرد و به پرسشهای آنان به درستی و روشنی و در کمال ادب, پاسخ می گفت, به گونه ای که بسیاری از پرسش گران, شیفته آن حضرت می شدند و چه بسا راه حق را پیش می گرفتند و به آن حضرت ایمان می آوردند.74

برای این که ادب در جلسه های پرسش و پاسخ پیامبر سایه بیفکند, خدا و رسول به پرسش گران سفارش می فرمودند:

1. در گاه پرسش از پیامبر خدا, به این نکته توجه کنند که بر دیگری پیشی نگیرند و نوبت نگهدارند و نوبت دیگران را نادیده نینگارند.

امام محمد باقر(ع) می فرماید:

 

(مردی ثقفی و مردی انصاری نزد پیامبر آمدند.

مرد ثقفی گفت: ای رسول خدا, پرسشی دارم.

حضرت فرمود: برادر انصاری ات, بر تو پیشی گرفته است.

مرد ثقفی گفت: ای رسول خدا, من عجله دارم, در حال سفر هستم.

مرد انصاری گفت: ای رسول خدا من به او اجازه دادم.

آن گاه پیامبر به مرد ثقفی فرمود: بپرس…)75

 

2. پرسش را درست و با توجه و دقت طرح کنند که:

 

(حسن السؤال نصف العلم)76.

 

پرسش نیکو, نیمی از دانش است.

3. پرهیز از رنجش پیامبر و احترام به وقت حضرت: مسلمانان در اوان, توجه نداشتند و وقت و بی وقت به دیدار رسول خدا می رفتند و پرسشهای خود را مطرح می کردند و چون این کار سبب می شد رسول خدا از کارهای اصلی و مهم باز بماند, شماری از ثروت مندان هم این را مایه امتیاز بشمارند, و با نزدیک شدن به آن حضرت و گفت و گوی خصوصی, در گاه و بی گاه این چنین بنمایانند, در نزد پیامبر منزلت و مرتبت خاصی دارند, از این روی خداوند, هر دیداری را به دادن صدقه موکول کرد که ثروت مندان از دیدار و گفت و گوی با حضرت, سر باز زدند, تا صدقه ندهند. به جز حضرت علی(ع) که صدقه داد و گفت و گو با حضرت را ادامه داد.

 

(یا ایهاالذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجوئکم صدقه ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم.)77

 

ای کسانی که گرویده اید, هر گاه با پیامبر سخن به راز می گویید, پیش از رازگفتن, نیکی ای کنید. این شما را بهتر است و پاک کننده تر.

این آیه شریفه از رفت و آمدها و گفت و گوهایی که موجب رنجش پیامبر و وقت گیریهای بی مورد می شد, کاست و ثروت مندان وقتی دیدند برای هر پرسش و نجوایی, باید مبلغی بپردازند, ترک پرسش کردند و در حقیقت دست شان رو شد که در پی حقیقت یابی و یا کار خیر و پیروی از پروردگار نبوده اند و گرنه از مال می گذشتند. وقتی چنین شد و از وقت گیریها و مزاحمتها کاسته شد و بر همگان روشن گردید که در پرسشها چه مطالبی را دنبال کنند, آیه شریفه ذیل نازل شد, تا هم سرزنشی باشد برای ثروت مندان که از پرسش و ازای آن از کار نیک سر باز زدند و از امتحان الهی سربلند در نیامدند و هم آسانی برای مستضعفان که در پرسش از حضرت به مشقت نیفتند.

 

( ءاشفقتم ان تقدموا بین یدی نجواکم صدقات…)78

 

آیا ترسیده اید که پیش از راز گفتن تان , نیکی هایی کنید؟

4. پرسش هدف مند و برای آگاهی: از آیات شریفه و آن چه در بند سوم گذشت و سیره نبوی به دست می آید که پرسش باید هدف مند و در جهت اعتلای فکری و پیروی از خدا و رسول باشد. یعنی اگر پرسش به اعتلای فکر نینجامد و بی هدف انجام بگیرد و یا از روی سرگرمی و یا برای خطا گرفتن, مورد نکوهش خواهد بود و خدا و رسول از این که انسان مسلمان به چنین رویه ای روی بیاورد, منع فرموده اند.

 

علی(ع) که در این مکتب رشد یافته بود, به پرسش گران سفارش می فرمود:

 

(اذا سألت فأسأل تفقها و لا تسأل تعنتا. فان الجاهل المتعلم شبیه بالعالم و ان العالم المتعسِّف شبیه بالجاهل)79

 

هرگاه پرسش کردی برای دانا شدن بپرس و به منظور خطا گرفتن سؤال نکن, زیرا نادانی که در پی آموختن باشد, چون عالم است و عالمی که در بیراهه قدم نهد, مانند جاهل است.

کسی که در پی آموختن باشد و دانا شدن و پی بردن به حقیقت, با این هدف به جست و جو برمی خیزد و از انسان دانا می پرسد و در این صورت بی گمان , انسان دانا او را به سر منزل می رساند, زوایایی را بر او روشن می سازد و شبهه ها و زنگارها را از صفحه دل او می زداید. اما کسی غیر از این باشد و بخواهد خطابگیرد, اگر چه عالم باشد, به بیراهه می رود و برای خود ظلمت می آفریند و آن به آن در آن فرو می رود.

بسیاری از احبار یهود و علمای نصارا, با این که در دوران بعثت رسول گرامی اسلام, بهره ای از علم داشتند, اما چون در پرسشهای خود از رسول گرامی اسلام, در پی حقیقت نبودند, با این که به خوبی در می یافتند پاسخ رسول خدا دقیق و درست و برابر است با آن چه در تورات و انجیل خوانده و یا از پیشینیان خود شنیده اند, حتی دقیق تر و روشن تر, با این حال, بر رویه نادرست خویش پای می فشردند و به حق گردن نمی نهادند و از آن گریزان بودند. در این باره نمونه های بسیاری در تاریخ ثبت شده و گواه روشنی است بر حق گویی رسول خدا و کتمان گری اهل کتاب و پاسخ گویی دقیق رسول خدا و نشنیده گیری پرسش گرانی که در پی روشنایی نبوده, بلکه می خواسته اند در تاریکی اندیشه ها و پندارهای خود بمانند, از جمله این نمونه, روایتی است که ابن اسحاق از عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی حسین مکی از شهر بن حوشب اشعری نقل می کند:

(چند تن از عالمان یهود, نزد رسول خدا(ص) آمدند, گفتند:

ای محمد! به ما خبر بده از چهار پرسشی که از تو می پرسیم. اگر به این پرسشها پاسخ دادی از تو پیروی می کنیم, سخن تو را می پذیریم و به تو ایمان می آوریم.

راوی می گوید: پیامبر خدا(ص) فرمود: عهد و پیمان خدا بر عهده شما که اگر از آن چه می پرسید خبر دادم, مرا بپذیرید.

گفتند: بله.

فرمود: بپرسید, آن چه به فکرتان خطور کرده است.

گفتند: به ما خبر بده که چسان فرزند همانندی با مادر دارد, با این که نطفه مرد است؟

رسول خدا به آنان فرمود: شما را به خدا آیا دانسته اید که نطفه مرد سفید و نطفه زن زرد و رقیق است.

گفتند : بله.

فرمود: هر یک از این دو نطفه بر دیگری چیره گردد, فرزند شباهت به او پیدا می کند.

گفتند: به ما خبر بده, خواب ات چگونه است؟

فرمود: شما را به خدا, آیا دانسته اید خواب آن که شما پیامبر می دانید, چشمش به خواب است, ولی قلبش بیدار است؟

گفتند: بله.

فرمود: خواب من نیز چنین است, چشمم به خواب می رود, ولی قلبم بیدار است.

گفتند به ما خبر بده از آن چه که اسرائیل (حضرت یعقوب) بر خود حرام کرد.

فرمود: آیا می دانید که دوست داشتنی ترین خوردنی و نوشیدنی, نزد اسرائیل گوشت شتر و شیر آن بود؟ آنها را بر خود حرام کرد, تا سپاسگزاری خدا را کرده باشد.

گفتند: ما را از روح خبر بده که چیست؟

فرمود: شما را به خدا آیا می دانید همان جبرئیل است که بر من فرود می آید.

گفتند: بله می دانیم, ولی او فرشته ای است دشمن ما که دستور شدت و خونریزی می آورد. اگر غیر از این فرشته بر تو فرود می آمد, ما به تو ایمان می آوردیم!

گفت: خداوند, عز و جل این آیه را در حق آنان نازل فرمود:

بگو هر که با جبرئیل دشمن است, هموست که آن را[قرآن] به فرمان خدا بردل ات فرود آورده است که راست دارنده کتابهای پیش از خود است و رهنمود و نوید برای گرویدگان…)80

با این همه روشن گری پیامبر باز هم یهودیان از پذیرش حقیقت سر باز زدند که در پرسشهای خود, در پی روشن شدن حقیقت نبودند و هواهای دیگری در سر داشتند. در پرسش از پیامبر ممکن نبود کسی در جست و جوی حقیقت باشد و پاسخهای آن حضرت او را به سرچشمه روشن حقیقت رهنمون نباشند.

برگذاری جلسه های ویژه پرسش گری و پاسخ گویی

 

پیامبر, چون می دید پرسش, به گونه ای ذهنها را برای دریافت پاسخهای مناسب و منطقی آماده می سازد, حلقه هایی تشکیل می داد که در آن حلقه ها, افراد شرکت می جستند و پرسشهای خود را طرح و پاسخهای پیامبر را دریافت می کردند. پیامبر به این گونه جلسه ها, توجه ویژه داشت و فراخوان می داد که افراد, شرکت بجویند و پرسشهای خود را با وی درمیان بگذارند.

این حلقه ها وجلسه ها به دو گونه برگذار می شد: عمومی و ویژه بانوان:

الف. جلسه های عمومی:

 

در این جلسه ها, که بیش تر در مسجد برگذار می شد, هر یک از اصحاب که پرسشی داشت, بر می خاست و از پیامبر می پرسید و پیامبر هم با در نظر گرفتن فضای مجلس, پاسخ می فرمود. این جلسه ها, نشاط علمی جامعه اسلامی را روز به روز بالا می برد و بر آگاهی مردمان می افزود و شبهه ها را می زدود و نمی گذاشت روی صفحه دل افراد زنگار و شبهه ای بماند و آن, سبب دوری فرد از کاروان حق جویان شود.

این مهم, و امر سرنوشت ساز سبب گردیده بود که پیامبر بر فراز منبر برود و بفرماید: سلونی, سلونی. چون نمی خواست شبهه و پرسش در سینه افراد بماند و بروز نکند و سبب بیراهه روی آنان بشود. چه بسا پرسشهایی که در نزد دانایان و آگاهان مطرح نشده و فرد سینه خود را به پرسش نگشوده و دچار ویل گمراهی شده است.

از این روی بود که پیامبر(ص) با فراخوانی مسلمانان و همه کسانی که دعوت او را شنیده بودند, به پرسش گری و طرح شبهه ها, جامعه اسلامی را بر پرسش گری و پاسخ گویی, بنیان نهاد. در حقیقت جامعه اسلامی را بر آگاهی بنیاد گذارد, تا در سیاهی جهل فرو نرود و افکار و عقاید خرافی و ناسازگار با اسلام ناب, در فضای بی پرسشی, بی طرح شبهه و پاسخ گویی روشن, به ذهنها راه نیابد. روایت شده است که:

(روزی رسول خدا, پس از گزاردن نماز ظهر بر فراز منبر رفت و قیامت را یادآور شد و این که افراد در برابر امور مهمی قرار دارند.

آن گاه فرمود:

هر کس دوست دارد از چیزی بپرسد, آن را از من بپرسد. به خدا سوگند چیزی از من نمی پرسید جز آن که تا زمانی که بالای منبر هستم به آن پاسخ دهم.)81

ب. جلسه ویژه بانوان:

 

زنان بخش بزرگی از جامعه انسانی را تشکیل می دهند و بسیار در رشد و تعالی جامعه اثر گذارند. از این روی پیامبر اسلام برای هدایت, تربیت فرد فرد جامعه و نوسازی و بنیانگذاری جامعه نوین و گسترش دامنه رسالت خود, نیازمند بود که جامعه زنان را به طور دقیق و همه سویه از نظر فرهنگی و معنوی و فکری بازسازی کند و این مهم به حقیقت نمی پیوست, مگر با آگاهی بخشی به آنان و زدودن زنگار واپس ماندگی فکری از ذهن این گروه اثر گذار در فرد فرد جامعه. یکی از راه هایی که می توانست نور آگاهی را به زوایای ذهن زنان آن روزگار بیفشاند, جلسه های پرسش و پاسخ و سخن گفتن به طور مستقیم با رسول خدا بود که حضرت در آن فضایی که زن جایگاه و احترامی نداشت, این چنین کانونی را به وجود آورد, تا آن جا که روایت کرده اند:

(روزی اسماء دختر یزید بن سکن, سخنران زنان (خطیبة النساء) به عنوان نماینده زنان, به پیامبر گفت: زنان خدمات بسیاری برای مردان انجام می دهند, اما مردان با شرکت در جمعه و جماعات و در جهاد با کافران, فضیلت بیش تری به دست می آورند.

پیامبر در جمع یاران, از اسماء تجلیل کرد و خطاب به وی فرمود:

خود بدان و دریاب و به کسانی که پشت سر تو هستند اطلاع بده که نیک شوهرداری و به دست آوردن رضایت شوهر, برابر است با کردار نیکوی مردان.)82

ابوسعید می گوید:

(روزی, زنی نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا, مردان, احادیث تو را بردند, روزی را برای ما قرار بده که در آن روز نزد تو بیاییم, تا به ما بیاموزی آن چه را خداوند به تو آموخته است.

حضرت فرمود: در فلان روز و در آن جایگاه جمع شوید. زنان در روز موعود جمع شدند, رسول خدا نزد آنان رفت و بخشی از دستورات اسلام را به آنان آموزاند و به پرسشهای آنان پاسخ گفت.)83

گاه خود رسول خدا, اعلام می فرمود که زنان در جایی گرد آیند , تا با آنان سخن بگوید. روایت کرده اند:

(روزی, پس از نماز عید, پیامبر در جمع زنان حاضر شد و آنان را اندرز داد و موعظه فرمود. و به آنان دستور داد صدقه بدهند. سخنان پیامبر چنان اثر گذاشت و جلسه مهم و با عظمت گردید که زنان برای ذخیره اخروی, گوشواره ها و گردن بندهای خود را برای کمک به بینوایان بخشیدند.)84

جهت دهی به پرسشها

 

چه بسا مردمانی که پیامبر بزرگی, مانند محمدمصطفی(ص) در میان آنان برانگیخته شده, در نیابند که از آن بزرگوار چه بپرسند و دوای چه دردی را از رسول خدا بخواهند. شاید بپندارند پرسشها هر چه عجیب تر و شگفت انگیزتر باشند و از گذشته های بسیار دور, بهتر باشد. شماری می انگاشتند, پیامبر هم بسان ساحران و جادوگران و داستان پردازان است و انبانی دارد پر از این حرفها و سخنها; اما پیامبر(ص) با رهنمود های دقیق و مرحله به مرحله به آنان فهماند که نیازشان از چه سنخ است و در محضر او در کدام وادی باید به جست و جو بپردازند و کدام افق را رصد کنند.

امام موسی بن جعفر می فرماید:

(دخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم, المسجد فاذا جماعة قد اطافوا برجل. فقال : ما هذا؟

فقیل: علامة

فقال و ما العلامة؟

فقالوا له: اعلم الناس بانساب العرب و وقایعها و ایّام الجاهلیة و الاشعار و العربیة.

قال: فقال النبی(ص) ذاک علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه.

ثم قال النبی: انما العلم ثلاثه: آیة محکمة او فریضة عادله او سنة قائمة. و ما خلاهن فهو فضل.) 85

رسول خدا وارد مسجد شد و در این هنگام, گروهی را دید که گرد مردی را گرفته اند.

فرمود: این چیست؟

گفتند: علامه است.

فرمود: علاّمه چیست؟

گفتند: داناترین مردم به انساب عرب و نبردهای عرب و روزگار جاهلیت و اشعار عرب و عربیت.

امام موسی بن جعفر فرمود: رسول خدا فرمود: این علمی است که ندانستن آن زیانی ندارد و دانستن آن سودی نرساند.

سپس پیامبر (ص) فرمود: علم سه است: آیه محکم, فریضه عادله, سنت زنده و برجا و جز اینها فضل است.

پیامبر(ص) با این رهنمود دقیق, جهت حرکت علمی جامعه اسلامی را روشن فرمود و نیز یادآور شد که پرسش باید در این چهارچوب باشد و در این مدار بچرخد که جز این, سودی نخواهد بخشید و راهی را به روشنایی نخواهد گشود.

نیز از ابن عباس روایت شده که گفت:

(جاء اعرابی الی النبی, صلی اللّه علیه وآله وسلم, فقال یا رسول الله عَلِّمنی من غرائب العلم.

قال ما صنعت فی رأس العلم حتی تسأل من غرائبه؟

فقال الرجل: ما رأس العلم یا رسول الله؟

قال: معرفة الله حق معرفته.

قال الاعرابی: و ما معرفة الله حق معرفته؟

قال: تعرفه بلا مثل, و لا شبه و لا ندّ و انه واحد احد ظاهر باطن اول, آخر ,لا کفو له و لا نظیر فذلک حق معرفته.)

مرد اعرابی نزد پیامبر آمد, پس گفت: ای رسول خدا, به من از دانشهای شگفت یاد بده.

پیامبر فرمود: با رأس و اساس دانش چه کرده ای که اکنون از شگفتیهای آن می پرسی؟

اعرابی گفت: اساس و رأس علم چیست؟

پیامبر فرمود: شناخت خدا آن گونه که باید.

اعرابی پرسید: معرفت خدا چیست؟

پیامبر فرمود: این که بشناسی خدا را بی مانند و بی همتا و بی نظیر و این که بدانی و در یابی او یکتاست, آشکار است و نهان و آغاز است و پایان و نه همسر و همتایی دارد و نه مانندی. پس این است شناخت خدا آن گونه که باید.

توجه ویژه به پاسخ گویی

پیامبر گرامی اسلام, هیچ پرسشی را بی پاسخ نمی گذاشت. همیشه و در همه حال پاسخ گویی را در کانون توجه خویش داشت و خود پی گیری می کرد که مبادا پرسشی بی پاسخ مانده باشد و ذهنی در تارهای شبهه گرفتار بماند.

اگر در هنگام طرح پرسشی از سوی فردی, کار مهم و فوری پیش می آمد, به علتی پاسخ به تأخیر می افتاد, حضرت پس از انجام آن کار مهم و فوری, به جست و جوی پرسش گر می پرداخت, تا پرسش او را پاسخ بگوید.

در صحیح بخاری آمده است:

(بینما النبی(ص) فی مجلس یحدث القوم جاء ه اعرابی فقال متی الساعة؟

فمضی رسول الله(ص) یحدّث.

قال بعض القوم: سمع ما قال فکره ما قال و قال بعضهم: لم یسمع, حتی اذا قضی حدیثه, قال: این أراه السائل عن الساعة؟

قال: ها أنا یا رسول الله.

قال: فاذا ضیّعت الامانة فانتظر الساعة.

قال: کیف اضاعتها

قال: اذا و سدّ الامر الی غیر اهله فانتظر الساعة.)

هنگامی که رسول خدا(ص) در مجلسی برای مردم سخن می گفت, بادیه نشینی آمد و به حضر گفت: چه هنگام قیامت برپا می شود؟

حضرت به سخن ادامه داد, تا آن که به پایان رسید. آن گاه پرسید: کجاست آن که از زمان برپایی قیامت پرسید؟

مرد بادیه نشین گفت: ای رسول خدا, من بودم که از قیامت پرسید.

رسول خدا فرمود: هرگاه امانت تباه گردید, چشم به راه برپایی قیامت باش.

مرد بادیه نشین پرسید: تباه شدن امانت چگونه است؟

حضرت فرمود: آن گاه که کارها به دست ناشایستگان بیفتد, چشم به راه برپایی قیامت باش.

ابن حجر, شارح بخاری در ذیل این حدیث, بحثی دارد که آیا پاسخ به پرسش, در هر زمانی باید داده شود و فوری است یا خیر؟ می نویسد:

 

(الاولی حینئذ التفصیل. فان کان مما یهتم به فی امر الدین و لا سیما ان اختص بالسائل فیستحبّ اجابته ثم یتمّ الخطبه و کذا بین الخطبه و الصلاة و ان کان بخلاف ذلک فیؤخر.)86

 

در این هنگام سزاوار است که دسته بندی انجام بگیرد: اگر پرسش از آن سری مسائلی باشد که در امر دین به آنها اهمیت داده می شود و یا پرسش گر نیاز مبرم به پاسخ دارد پس لازم است که پاسخ داده شود و سپس خطبه ادامه یابد و به پایان برسد و گرنه, می شود پاسخ را به تأخیر انداخت به پس از خطبه.

این رویه حضرت بوده که اگر در حال ایراد خطبه نماز و یا سخن گفتن در جمعی بوده, پرسشی مطرح می شده و نیاز مبرم به پاسخ بوده, خطبه را رها می فرموده و پس از پاسخ به پرسش فرد پرسش کننده, خطبه را ادامه می داده است و اگر چنین نیازی نبوده, پس از خطبه به پرسش گر پاسخ می داده است.

حضرت امیر(ع) نیز همین روش را داشته است. به پرسش افراد, حتی در هنگام سخنرانی بسیار مهم, پاسخ می داده است.

امام در خطبه ای, که معروف شد به شقشقیه, مسأله خلافت پس از رسول خدا را بررسی می کرد و بیان دقیقه هایی از کاستیها و ناهمواریهای آن و پرتوی از جایگاه بلند خود را می نمایاند و از شور و هیجان و حماسه مردم در روی آوری به خود, چون یال کفتار, پس و پشت هم ایستاده, سخن می گفت, تا بدین فراز رسید:

 

(به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید, اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران, حجت بر من تمام نمی نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری کرسنگان ستمدیده بشتابند, رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته, خود را به کناری می داشتم و می دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم و به حکومت پشیزی ارزش نمی گذارم.

 

[این هنگام مرد عراقی به پا خاست و نامه ای به دست امام داد و امام در آن به نگریستن ایستاد, چون از خواندن نامه پرداخت, پسر عباس گفت:

ای امیرمؤمنان چه شود که به خطبه بپردازی و سخن را از آن جا که ماند بیاغازی؟ فرمود:]

پسر عباس, هرگز! آن چه شنیدی شعله غم بود که سرکشید, تفت بازگشت و در جای آرمید.)

 

به نقلی , مرد عراقی, از اهالی روستای کوفه بوده است, نامه او در بردارنده نه سؤال بوده که حضرت علی(ع) وقتی نامه را می نگرد, به خواندن آن می پردازد و از ایراد خطبه دست می کشد و به مرد عراقی پاسخ می دهد. خطبه ای که بسیار نکته ها و دقیقه ها داشته و لبالب از حقایقی بوده که قطع آن بر شنوندگان و حاضران بسیار گران آمده, تا آن که ابن عباس گفته است:

 

(به خدا سوگند, هرگز بر هیچ گفتاری چنان دریغ نخوردم که بر این گفتار اندوه بردم, که چرا امیرمؤمنان نتوانست سخن را بدان جا رساند که بایست.)

 

این برخوردهای زیبا و باشکوه, باید همیشه و همه گاه, فراروی کسانی قرار گیرد که رایت هدایت مردم را بر دوش گرفته اند و از آنها درس بیاموزند که کرامت انسانها و پاسخ گویی به نیاز آنان بر هر کاری پیش است. و نیز بانگ هشداری به کارگزاران که پاسخ به نیاز مردمان, در رأس هرم مسؤولیتها و وظایف آنان قرار دارد.

بیدار کردن, پیش از پاسخ گفتن

 

گاه پرسش کننده, در خواب فرو رفته و در غفلت به سر می برد, از این روی بر عالمی که در مقام پاسخ گویی قرار گرفته, بایسته است در مرحله نخست, بانگی بزند و هشداری بدهد و آن گاه به پرسش طرف پاسخ بگوید. پیامبر اکرم چنین رویه ای داشت, وقتی که با پرسش گری رو به رو می شد, در وجود او, موجی می انگیخت, تا به خود بیاید و به اندیشه فرو رود, تا مگر از این راه, از خواب غفلت بیدار شود و بداند چه وظیفه ای دارد و باید در چه مسیری حرکت کند.

انس بن مالک می گوید:

 

(جاء رجل من اهل بادیه و کان یعجبنا ان یأتی الرجل من اهل البادیة یسأل النبی (ص).

فقال یا رسول الله متی قیام الساعة؟

فحضرت الصلاة فلما قضی صلاته قال: این السائل عن الساعة.

قال انا یا رسول الله.

قال فما أعددت لها؟

قال: و الله ما أعددت لها من کثیر عمل لاصلاة و لا صوم إلا ان احبّ الله و رسوله.

فقال له النبی(ص): المرء مع من أحبّ.

قال انس: فما رأیت المسلمین فرحوا بعد الاسلام بشیء أشد من فرحهم بهذا.)88

 

مردی از بادیه نزد رسول خدا(ص) آمد و پرسید: ای رسول خدا, قیامت چه زمانی بر پا می شود؟

حضرت به نماز حاضر شد, نماز گزارد و پس از نماز پرسید: کجاست پرسنده از قیامت.

مرد بادیه نشین گفت: بله یا رسول الله.

حضرت فرمود: چه چیز برای قیامت آماده کرده ای؟

گفت: برای قیامت عمل زیادی آماده نکرده ام, نه نماز, نه روزه, جز این که خدا و رسول او را دوست دارم.

حضرت فرمود: مرد با کسی است که او را دوست دارد.

انس بن مالک گوید: ندیدم مسلمانان شاد شده باشند پس از اسلام به چیزی مانند شادی شان به این سخن پیامبر.

در این سخن, آن چه پیامبر, هم مرد بادیه نشین و هم اصحاب را توجه می دهد, کاری است که انسان وظیفه دارد انجام بدهد, حتی دانستن این که چه هنگام قیامت برپا می شود با این که بسیار مهم است اما برای انسان مسلمان مشکلی را حل نمی کند و آن چه برای مسلمانان مهم است, آمادگی برای آن روز است.

این سخن پیامبر(ص) را می شود به همه زوایای زندگی فردی و اجتماعی گسترش داد و وظیفه را در هر زمان و مکانی, از آن چه وظیفه نیست, بازشناخت و آگاهی های لازم را از آگاهی های غیر لازم و چه بسا باز دارنده بازشناخت و جامعه را نیز به آن سمت هدایت و راهنمایی کرد. زیرا یکی از گرفتاریها و بلیه های بزرگی که اکنون بسیاری از مردم, حتی اهل فکر و فرهنگ به آن دچار آمده اند, آگاهی از چیزهایی است که مشکلی را حل نمی کنند و نا آگاهی از چیزهایی است که کلید حلّ مشکلهاند.

و دیگر آن که آموزاند به اهل اسلام و پیروان اهل بیت, با دوستی خدا و رسول, به تنهایی کاری از پیش نمی رود, آن چه مهم است و از سخن بلند پیامبر اعظم می شود استفاده کرد, دوستی همراه با عمل است ; زیرا پیامبر در ابتدا از عمل می پرسد, وقتی سخن از دوستی خدا و رسول به میان می آید, می فرماید: (مرد با کسی است که او را دوست دارد) بله, مرد در همه مراحل زندگی, با کسی است که او را دوست دارد, یعنی با پیروی و در روز واپسین, این دوستی که برخاسته از پیروی دقیق و همه جانبه رسول خداست, به کارش می آید. در قرآن, خداوند به پیامبرش می فرماید:

 

(قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله)89

 

بگو اگر خداوند را دوست دارید, از من پیروی کنید, تا خدا شما را دوست بدارد.

در نظر گرفتن نیاز پرسش کننده

پیامبر اکرم(ص) در پاسخ به پرسش افراد, نیاز افراد را در نظر می گرفت. گاه به یک پرسش, که از سوی افراد گوناگون طرح می شد, پاسخهای مختلف می داد. پاسخهای پیامبر به پرسشها, همیشه مطلق نیست, بلکه نسبی و گویا با توجه به نیاز اصلی پرسش گر است.

از باب نمونه, رسول خدا از این پرسش که با فضیلت ترین اعمال چیست, چند گونه پاسخ فرموده اند: نماز در اول وقت90, یاد خدا91, ایمان به خدا92, جهاد93, حج 94, نیکی به پدر و مادر95, حسن خلق96, وضوء درست در کمی آب, شرکت در جماعت, انتظار نماز, مرزداری 97 و…

پاسخ گوناگون نسبت به سیره و کارکرد

پیامبر اعظم, در برابر رفتار و کارکرد خود, پاسخ گو بود, هر کس از چرایی رفتار وی می پرسید, از آن حضرت با روی گشاده پاسخ می شنید.چنین نبود که همیشه به پرسش از مسائل عقیدتی پاسخ بگوید , بلکه نسبت به رفتار خود هم پاسخ گو بود.

این روش را دیگر معصومان, از جمله علی بن ابیطالب هم به کار می بست و هر کس به رفتار وی اعتراض داشت, یا برایش پرسشی مطرح شده بود, پاسخ می گفت.

ازجمله, نقل شده است که:

 

(مالک اشتر به کارکرد حضرت امیر(ع) در برگماری فرزندان عباس به حکومت حجاز, یمن و عراق اعتراض کرد.

حضرت فرمود آیا من حسن و حسین را امارت داده ام, یا یکی از فرزندان برادرم را , یا جعفر و عقیل را؟ اما این که فرزندان عباس را امارت دادم , به خاطر شایستگی آنان بود. اگر کسی را بهتر از آنان باشد می شناسی, نزد من بیاور (تا برای پُستهای حکومتی از وی استفاده کنم)). 97

 

درنگ و دقت در پاسخ

 

پیامبر اعظم, در پاسخ دادن به پرسش گران, درنگ و دقت می فرمود. بلادرنگ پس از طرح پرسش, به پاسخ نمی پرداخت. بویژه اگر پرسشی جدید بود و پاسخ به آن نیاز به نزول فرشته وحی بود که بسیار زمان می برد و پس از دریافت پاسخ آن از خداوند, در جمع مردم حاضر می شد و پرسش کننده و یا پرسش گران را از آن چه خداوند فرموده بود آگاه می ساخت که در همین مقال نمونه هایی ذکر شد, از جمله داستان اصحاب کهف, ذوالقرنین, روح و …

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان