Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
آیات 63
تا 68 سوره فرقان به بیان صفات عباد الرحمن همچون تواضع، رفتار آنها در برابر
جاهلان، عبادت و انفاق پرداخته است .
موضوع بحث
عبادالرحمن از روایتی در جلد سوم اصول کافی گرفته شده است: روزی همام نزد امام
علی علیه السلام آمد و از او در مورد صفات مؤمنان پرسید و امام شروع به برشمردن
این صفات کردند; تا اینکه همام روح از بدنش خارج شد و جان سپرد.
بحث ادبی و لغوی
عباد جمع
«عبد» به معنی بندگان است و به مناسبت اضافه آن به «رحمان »، مقصود از آن عبدالله
می باشد; چه آنکه رحمان از اوصاف و اسامی پروردگار متعال جل جلاله است.
«رحمان »
کلمه ای است مبارک که در قرآن کریم مکررا ذکر شده است. 113 مرتبه در بسم الله آغاز
سوره ها آمده و 56 بار در آیات داخل سوره های قرآن مجید که پنج مورد آن در سوره
فرقان است. انتخاب لفظ رحمان بجای الله و اضافه لفظ عباد به آن، ممکن است به این
دلیل باشد که سخن از بندگانی است که مشمول رحمت واسعه الهی قرار گرفته اند، به سوی
کانون رحمت سیر می کنند، رحمت فراگیر الهی در دنیا و رحمت خاص الهی در آخرت، آنان
را فرا گرفته و خداوند عالیترین درجات و مقامات را به آنان خواهد داد; چنانکه در
پایان این آیات کریمه می خوانیم: اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقون فیها تحیة
و سلاما;«غرفه بهشتی به آنان جزا داده خواهد شد بخاطر آن صبر و پایمردی که نمودند
و در آنجا تحیت و سلام نثار آنان خواهد گردید.» (1)
چنانچه
می دانیم همه انسانها بندگان خدایند. اکنون با لحاظ این مطلب، پرسشی پیش می آید که
چگونه از یک سو همه انسانها، بلکه تمامی موجودات بندگان خدا هستند و از دیگر سو،
به مقتضای آیات محل بحث، بندگان خدا واجد نشانه های خاص و مزایا و مشخصات ویژه ای
می باشند؟
در پاسخ
به این پرسش می گوییم: عبودیت به معنی تذلل به دو گونه است: 1- قهری و طبیعی 2-
ارادی و اختیاری
اصطلاح
عبد به این معناست که همه موجودات بطور قهری متواضعند; ولی نوع دیگری از عبودیت و
فرمانبرداری اضطراری نیست; بلکه اختیاری و ارادی است و ویژه گروه و جمعیت مخصوصی
است و آیات محل بحث، ناظر به حال آنان می باشد.
تواضع :
و عباد
الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا; «بندگان خاص خداوند رحمان، آنها هستند که با
آرامش و بی تکبر بر زمین راه می روند.» (2)
نخستین
توصیفی که از عبادالرحمن شده است، نفی کبر و غرور و خودخواهی است که در تمام اعمال
انسان و حتی در کیفیت راه رفتن او آشکار است; زیرا ملکات اخلاقی، همیشه خود را در
لابلای اعمال و حرکات انسان نشان می دهند تا آنجا که از چگونگی راه رفتن انسان
می توان، با دقت و موشکافی به قسمت قابل توجهی از اخلاق او پی برد. آری این
مؤمنان، بنده خداوند رحمان هستند، و نخستین نشانه بندگی همان تواضع است.
اگر انسان
کمترین شناختی از خود و جهان هستی داشته باشد، می داند در برابر این عالم بزرگ چه
اندازه کوچک است و دیگر جایی برای فخر فروشی خود نمی بیند. (3) «ان
الله لا یحب من کان مختالا فخورا.» (4)
گروهی
معتقدند که راه رفتن در زمین کنایه از زندگی و معاشرت آنان با مردم است. مؤمنان
علاوه بر خدا در برابر مردم نیز متواضعند. و با رفق و لینت با مردم رفتار می کنند.
(5) و چون چنین هستند لا جرم نه به خدا استکبار می ورزند و نه خواهان استعلا
بر مردم هستند. هرگز برای به دست آوردن عزت موهومی که در دشمنان خدا می بینند در
برابر آنها اظهار خضوع و ذلت نمی کنند.
امام
صادق علیه السلام می فرماید: «تواضع و فروتنی اساس هرگونه شرافت عظیم و مرتبه
بلندی است. و اگر تواضع، زبان و لغتی داشت هر آینه، به ما از حقایق پوشیده و اسرار
نهان و نتایجش، خبر می داد. تواضع باید برای خدا و در راه خدا باشد، وگرنه مکر و
تکبر است; اگر چه بصورت تواضع باشد. و چون تواضع برای خدا باشد; خداوند متعال او
را عزت و بزرگی داده و شرافت بر دیگران پیدا می کند.» (6) سعدی در این
خصوص می گوید:
فروتن بود
هوشمند گزین نهد شاخ پر میوه سربر زمین چو سیل اندر آمد به هول و نهیب فتاد از
بلندی به سر در نشیب
خواجه
نصیر می فرماید: «باید که در رفتن سبکی نکند و به تعجیل نرود، که آن امارت طیش
بود، و در تانی و ابطا نیز مبالغت نکند که امارت کسل بود و مانند متکبران نخرامد و
چون زنان و مخنثان کتف نجنباند و دوشها بخسباند و ازدست فرو گذاشتن و جنبانیدن هم
احتراز کند و اعتدال در همه احوال نگاه دارد. و چون می رود بسیار باز پس نگردد که
آن فعل اهرجان بود.» (7)
حضرت
عیسی علیه السلام فرمود: «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا که در روز قیامت بر
منبرها خواهند بود.» (8)
برخورد با جاهلان
و اذا
خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما ; «و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها
سلام می گویند.»
دومین صفت
عبادالرحمان که در آیه 63 از سوره فرقان برای عبادالرحمن ذکر شده این است که چون
از جاهلان حرکات درشتی مشاهده می کنند و یا سخنانی زشت و ناشی از جهل می شنوند،
پاسخی سالم می دهند و به سخنی سالم و خالی از لغو و گناه جواب می گویند: بدین معنی
که بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل، پاسخ نمی دهند، زبان خود را به حرفهای زشت
و ناپسند نمی آلایند و در پاسخ جاهلان مرتکب گناه نمی شوند.
قتاده
می گوید: اخلاق مسلمین این بود که سر بسر جاهلان نمی گذاشتند و ابن عباس هم
می گوید: در برابر کسی که جهالت می کرد، جهالت نمی کردند. (9)
البته
قابل ذکر است که سلام گفتن آنها سلامی است که نشانه بی اعتنایی توام با بزرگواری
است، نه ناشی از ضعف; «لیس سلاما من التسلیم انها هو من التسلم » (10) ;
سلامی که دلیل عدم مقابله به مثل در برابر جاهلان و سبک مغزان است; سلام، وداع
گفتن به سخنان بی رویه آنهاست «طلب السلامة و السکوت » (11) ; سلامی که
نشانه حلم و بردباری و بزرگواری است. (12)
قابل توجه
است که این روش، بهترین ادب اسلامی و انسانی و عالیترین و مترقی ترین شیوه اخلاقی
است که انسان می تواند بدون زحمت و صرف مال، فقط با این سلاح اخلاقی دشمن را وادار
به عقب نشینی کند و یا او را از دشمنی و کینه توزی برگرداند و به دوستی با خودش،
او را از صف دشمنان و مخالفان خویشتن خارج و به دوستان صمیمی خود ملحق گرداند;
ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم (13) .
حضرت
محمدصلی الله علیه وآله در جواب شخصی که از او سؤال کرد چه کسانی دارای نیکوترین
اخلاق هستند؟ جواب داد: «من سلم المسلمون من لسانه و یده.» (14)
اعمالی که
بنده خدا در زندگی این جهان خود مرتکب می شود، دو قسم است: یکی کارهایی که موافق
با هواهای نفسانی اوست و دیگری آنچه مکروه طبع اوست و او در انجام هر دوی آنها
محتاج به صبر است و درنتیجه هیچ گاه از صبر بی نیاز نیست. امور موافق با خواهش
نفسانی او از قبیل صحت، سلامت، مال، کثرت پیروان و بالاخره کلیه نیازمندیهای
زندگانی بیش از اندازه محتاج به صبر هستند; زیرا هرگاه انسان خودداری نکند و به
آنها مایل گردد و به امور مباح زندگی سرگرم شود، آخر الامر به سرکشی و طغیان مبتلا
می شود. رسول اکرم صلی الله علیه وآله در این مورد فرمودند: «صبر نیمی از ایمان
است.» و در پنجاه و هفتمین آیه از سوره بقره می خوانیم: «اولئک علیهم صلوات من
ربهم و اولئک هم المهتدون.» (15)
بنابراین
عبادالرحمن کسانی هستند که: «و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و
لکم اعمالکم سلام علیکم.» (16)
عبادت در شب
والذین
یبیتون لربهم سجدا و قیاما; «کسانی که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام
می کنند.» (17)
از دیگر
صفات عبادالرحمن و بندگان خالص خداوند، شب زنده داری و عبادت در شب است که در
اسلام روی آن تاکید فراوانی شده است; زیرا دو خصوصیت و امتیاز دارد: 1- زحمت و رنج
عبادت در شب به مراتب بیشتر از زحمت و رنج عبادت در روز است و قهرا هرچه زحمت و
سختی عملی افزون تر باشد، ارزش و اعتبار آن نیز بیشتر خواهد بود همچنان که رسول
خدا فرمود: افضل العبادات احمزها; «برترین عبادات تلخ ترین و دشوارترین آنهاست.»
طبق
فرموده خدای متعال آنان شب را در حالت سجده و عبادت به روز می آورند، روز یک جهان
تواضع و صبر دارند و شب در یک کلمه بیتوته للرب می کنند، آری شب زنده داری برای
پروردگار; نه شب زنده داری برای ریا و خودنمایی و نه شب زنده داری بی هدف.
2- عبادت
در شب از ریا و خودنمایی دورتر است; زیرا انسان به هنگام شب در خلوت و تنهایی و
دور از دیگران بسر می برد و بی شک هرچه جنبه اخلاص انسان بیشتر باشد و هر اندازه
عبادت او از ریا دورتر باشد و در دل شب ظلمانی به عبادت و نماز بپردازد، ارزش عملش
بیشتر خواهد بود.
حضرت
محمدصلی الله علیه وآله فرمود: از اخلاق مؤمنان است که: 1- در نماز جماعت حاضرند.
2- در شب عابدند و در روز شیر دلیرند. 3- شبها به عبادت خیزند. (18)
سجده و
قیام، رمز عبادت و نماز یکی از مصادیق عبادت است. اگر حضرت علی علیه السلام را
الگوی خود بدانیم و چنین انسان کاملی را که همه ارزشهای انسانی بطور هماهنگ در او
رشد کرده است، پیشوای خود قرار دهیم می بینیم وقتی که شب می شود هیچ عارفی به پای
او نمی رسد. آن روح عبادت که جذب شدن و پرواز به سوی ملکوت است، بشدت در او رخ
می دهد; مثل حالتی که انسان در مطلبی داغ می شود، و آن عشق الهی در وجودش شعله
می کشد که اصلا گویی در این عالم نیست.
امام
علی علیه السلام گروهی را اینطور توصیف می کند: با مردم هستند و با مردم نیستند;
در حالی که با مردمند روحشان به عالیترین[مقامها] وابسته است. (19) در
حال عبادت تیر را از بدنش بیرون می آورند ولی آنچنان مجذوب حق و عبادت است که
متوجه نمی شود و حس نمی کند. کثرت سجده و عبادت و کثرت گریه کردن از خصوصیات
عبادالرحمن است. (20) و خداوند این گروه را می ستاید. در اسلام تاکید
فراوان بر عبادت در شب شده چنانچه خداوند به موسی بن عمران علیه السلام خطاب کرد:
قم فی ظلمة اللیل اجعل قبرک روضة من ریاض الجنة; «در تیرگی شب به عبادت برخیز تا
قبر تو را باغی از باغهای بهشت قرار دهم.» (21)
دعا
والذین
یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها کان غراما ; «آنها کسانی هستند که
می گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و با دوام است.»
(22)
یکی از
عوامل تعدیل انسان و از جمله وسایل اصلاح وی، ترس از مجازات است. اگر تخلف از
قانون، عقوبت و کیفری داشته باشد، قهرا مردم پایبند قانون می شوند. در واقع باید
گفت: جعل قانون بدون قرار داد کیفر، برای متخلفان، در حکم نبود قانون است، زیرا در
آن صورت بود و نبود قانون یکسان است.
خداوند
حکیم نیز برای گناهکاران و متخلفان عقوبت و عذاب قرار داده است; مرکز شکنجه و عذاب
عصیانگران، جهنم خواهد بود. مؤمنان جهنم را به چشم ندیده اند، ولی وجود آن برای
ایشان قطعی و آتش دوزخ در نظرشان مجسم است و چون می دانند که نه به واسطه اعمال
خود در منع و صرف این عذاب می توانند تکیه کنند و نه نیرویی بدون اذن خدا شعله های
سوزان و وحشت انگیز آن را می تواند خاموش کند، بنابراین پیوسته می گویند:
پروردگارا عذاب جهنم را از ما دور کن که عذابی بسیار سخت و پر دوام دارد.
(23)
انفاق
والذین
اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما; «آنها کسانی هستند که
هرگاه انفاق کنند نه اسراف می کنند و نه سخت گیری، بلکه در میان این دو حد اعتدالی
دارند.» (24)
قوانینی
که بر جهان هستی حاکم است و در عالم خلقت جریان دارد، بر دو گونه است: 1- قسمتی از
آنها قوانین عمومی است که بر تمامی مظاهر هستی حاکم است. 2- قسم دیگر قوانینی است
که ویژه موجودات ذی حیات است مثلا مساله نظم از جمله قوانین عمومی است; انفاق نیز
از قوانین سراسری و همگانی است. اصل انفاق از امتیازات انسان نیست; بلکه در مورد
همه موجودات و حتی در جمادات هم مطرح است، مانند زمین یا خورشید که تمام جهان را
از نور خود منور می کند، بنابراین کسی که از انفاق خودداری می کند، از خاک هم
پست تر است.
موضوع
اصلی انفاق، اعتدال در آن است. انه تعالی و صفهم بالقصد الذی هو بین اللغو و
التقصیر (25) ; تقصیر از انفاق مفاسد بزرگی را به دنبال دارد، همچنین
اسراف موجب فساد مال است.
کلمه
انفاق به معنای بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن یا دیگران است. کلمه اسراف
به معنای تجاوز از حدی است که رعایت آن سزاوار است، در مقابل قتر که به معنای کم
انفاق کردن است. اما معنای قوام این است که بندگان رحمان، انفاقشان همواره در حد
وسط و میانه است پس صدر آیه دو طرف افراط و تفریط در انفاق را نفی کرده و ذیل آن
حد وسط را ثابت می کند. (26)
در مورد
اسراف برخی گفته اند: اسراف، خرج کردن مال است در راه معاصی و اقتار، امساک از خرج
کردن مال است در راه حق. پس مقصود این است که بندگان خدا مال خود را در راه حق صرف
می کنند; نه از این کار امساک می کنند و نه مال خود را در راه معصیت صرف می کنند.
برخی
گفته اند: اسراف، زیاده روی و اقتار، امساک از ادای حق خداست. پس مقصود از آیه این
است که مال خود را به زیاده روی و بخل و امساک خرج نمی کنند، بلکه بطور صحیح انفاق
می کنند. رسول گرامی صلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس مال را در راه انفاق بدهد
ولی زیاده روی کند، اسراف کرده و هرکس مال را از راه حق منع کند، مرتکب قتر شده
است. امام علی علیه السلام فرمود: صرف کردن مال در راه خوردنیها و آشامیدنیها
اسراف نیست، گو اینکه زیاد باشد. بلکه خرج کردن مال ، ما بین اسراف و امساک است.
(27)
توحید
والذین لا
یدعون مع الله الها آخر; «آنها کسانی هستند که معبود دیگری را با خدا نمی خوانند».
از جمله
صفات عبادالرحمن که در شصت و هشتمین آیه سوره فرقان ذکر شده این است که آنها بیشتر
از یک معبود ندارند و آن هم ذات لایزال خداوند است، آنان در کنار پروردگار ما
معبود دیگری نمی جویند و عبادت نمی کنند. عبادت و بندگی خدا، موضوعی فطری و مسلم
است و غیر او را به پرستش گرفتن خلاف حق و فطرت است و از این رو عبادالرحمن جز به
خدا به احدی روی نمی آورند. خواندن خدای دیگر با خداوند متعال بر دو گونه است: یکی
اعتقاد بر وجود دو مبدا و دو مؤثر در عرض یکدیگر برای جمال هستی، و دیگری ریا که
در اصطلاح شرک خفی نامیده می شود (کسی که هم خدا را عبادت کند هم غیر خدا را)
بنابراین، تعبیر عبادت این است که مشرکان تنها غیر خدا را می پرستند، زیرا پرستیدن
دو خدا با اصول سازگار نیست، ولی همچنان پرستش شده واقعی خداست; زیرا حتی مشرکان
نیز الهه ای پایین تر از خدا را می پرستند تا شفیع آنها نزد خداوند باشند.
بنابراین، در اصل خداوند پرستیده می شود چون پرستش خدا فطری است; پس توجه به سوی
غیر خدا توجه به خداست، هرچند که نامی از خدا به میان نیاورند. شاید تعبیر مذکور
به این معنی باشد که بندگان رحمان کسانی هستند که با وجود خدا، غیر خدا را
نمی پرستند. (28) خداوند می فرماید: فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل
عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا ; «پس کسی که امید ملاقات پروردگارش را دارد
باید عمل صالح انجام دهد و احدی را شریک در عبادت خدا قرار ندهد.»
اجمالا
باید به این نکته توجه داشت که حقیقت دین، لا اله الاالله است و «لا» در آغاز این
جمله رمز انقطاع کلی از همه ماسوی الله و اتصال به ذات لایزال الهی است. اینجاست
که حضرت علی بن الحسین علیه السلام در دعای شریف و مناجات عارفانه خود می گوید: و
ابرء قلبی من الریا و الشک و السمعة فی دینک حتی یکون عملی خالصا لک یا ارحم
الراحمین ; بار خدایا قلبم را از ریا و شک و شهرت و آوازه طلبی در دین خودت بری
گردان تا عملم خالص برای تو باشد، ای مهربان ترین مهربانان.»
غزالی
می فرماید که ریا را دو فضیحت است و دو مصیبت. اما فضیحت: یکی فضیحت است و آن
امروز بر رؤوس ملائکه است که چون عمل بنده را فرشتگان برند و بدان شادی کنند حق
تعالی فرماید که: او را به سجن(زندان) ببرید زیرا او هیچ عملی انجام نداده پس آن
عمل را باز گردانند و آن بنده و عمل او هر دو مفتضح گردند و دوم فضیحت علانیه است.
روز قیامت منادی ندا کند کجایند آنها که مردم را می پرستیدند؟ برخیزید و مزد از آن
کسی طلب کنید که عمل برای او می کردید که من عملی را که چیزی به آن آمیخته باشند،
قبول نکنم.
از رسول
خداصلی الله علیه وآله پرسیدند اخلاص چیست: فرمود: «یعنی هوای نفس خود را نپرستی و
تابع او نباشی و عبادت نکنی. الا برای خدای تعالی; و در طاعت داری مستقیم شوی و
این اشارت است بدانکه هرچه غیر خداست، نظر از آن قطع کنی; و به حقیقت اخلاص این
است، و ضد آن ریاست و ریا ارادت نفع دنیاست به عمل آخرت. (29)
قتل نفس
ولا
یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق ; «و انسانی را که خداوند خونش را حرام
کرده، جز بحق به قتل نمی رسانند.»
محل بحث
آیه 68 سوره فرقان، مرکب از دو قسمت است یکی مستثنی منه و دیگری مستثنی، در قسمت
آغاز، می خوانیم که آنان نفسی را که خداوند حرام کرده از بین نمی برند. مقصود از
نفسی که خداوند حرام گردانیده نفس مسلمان است و دیگر معاهد ما که در ذمه اسلام
آمده و از این رهگذر کسب صیانت کرده و مال و جانش محترم و محفوظ باشد. «عن ابی
مسعودرحمه الله: یا رسول الله، ای الذنب اعظم؟ قال: ان تقتل ولدک خشیة ان یاکل
معک ». (30) یکی از این نفوس محترم، فرزند انسان است که نباید بخاطر
تنگدستی و فقر آنها را کشت. قسمت دوم «الا بالحق » افاده می کند که احیانا قتل
مسلمانان و ذمی بر اثر عواملی جایز و واجب می گردد و نیز اگر مرتکب قتل نفس
محترمه ای شده باشند، ولی مقتول می تواند قاتل را قصاص کند.
قسمت دوم
آیه شریفه مورد بحث، موارد خاصه ای را ذکر می کند که قتل نفس، نه تنها گناه نیست،
بلکه احیانا لازم و مورد تحسین و ستایش است. چنانکه در قرآن کریم در وصف مؤمنانی
که با خدای خویش معامله می کنند می فرماید:
ان الله
اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و
یقتلون ; «خداوند از مؤمنان، جانها و مالهایشان را خریداری می کند در مقابل اینکه
برای آنان بهشت می باشد، آنان می جنگد در راه خدا، پس می کشند و کشته می شوند.»
زنا
و لایزنون
و من یفعل ذلک یلق اثاما; «و زنا نمی کنند، و هرکس چنین کند مجازاتش را خواهد دید.»
از جمله
صفات عبادالرحمن که در شصت و هشتمین آیه سوره فرقان ذکر شده، پرهیز از زناکاری
است. امام علی علیه السلام می فرماید: «غیرتدار و جوانمرد هرگز زنا نکند چون
نمی پسندد با اهلش زنا کنند. غیرت و جوانمردیش اجازه نمی دهد که با زنی که به او
حرام است، همبستر شود.» (31) آری آنان که تن به بی عفتی داده و رو به
ناپاکی آورده آلوده به زنا باشند از بندگی خدا بی بهره اند و راه به حریم والای
عبادالرحمن نمی برند. قابل توجه است که خداوند، پس از قتل نفس، موضوع زنا را ذکر
کرده این دو مطلب را در کنار هم آورده است. نتیجه این می شود که عبادالرحمن نه
انسان کشی می کنند نه زنا، و از این دو عمل ناروا برکنارند. اکنون باید دید چه
مناسبتی بین قتل نفس و زنا می باشد؟ می توان فت بدان جهت است که قتل، نابود کردن
شخص انسان و زنا نابود کردن شخصیت انسان است.
سیوطی نقل
کرده که: لقمان همواره می فرمود: «یا بنی ایاک و الزنا فان اوله مخافة و آخره
ندامة » (32) ; فرزندم از زنا پرهیز کن که آغاز آن ترس و هراس و پایان
آن ندامت و پشیمانی است.
رسول
خداصلی الله علیه وآله فرموده اند که چهار چیز است که یکی از آنها داخل خانه ای
نمی شود مگر آنکه آن را خراب کند و برکت از آنجا برگیرد: خیانت در امانت، دزدی،
شرب خمر و زنا و همچنین فرمودند: ننالید زمین هرگز جز از چند چیز: 1- خون حرام 2-
آب غسل زنا که برزمین ریخت و.... (33)
بندگان
خدا از زنا خودداری می کنند و از اینجا استفاده می شود که بزرگترین گناهان بعد از
شرک و قتل نفس، زناست. ابن مسعود می گوید: از پیامبر خداصلی الله علیه وآله
پرسیدم: چه گناهی بزرگتر است، فرمود: اینکه برای آفریدگار خدا شریک قرار دهی.
پرسیدم: دیگر چه؟ فرمود: اینکه با زن همسایه خود زنا کنی و خداوند در تصدیق گفتار
پیامبر خود فرمود: و هرکس این چنین کند، مجازاتش را خواهد دید. (34)
یک سؤال و پاسخ به آن
در مباحث
گذشته خواندیم که عبادالرحمن غیر خدا را بندگی نکرده نفسی را به حرام از بین
نمی برند و زنا نمی کنند. اکنون ممکن است سؤالی به ذهن بیاید که این امر، مخصوصا
«زنا» از اموری است که هر مسلمانی از آنها اجتناب می کند و اختصاص به عبادالرحمن
ندارد. مسلمان و مؤمن،آدم نمی کشد و به خدای دیگر جز خدای یکتا قائل نخواهد بود و
آلوده به زنا نمی گردد، اکنون چه شده که این امور از صفات عبادالرحمن به شمار آمده
است؟
پاسخ آنکه
; جهت و خصوصیتی در هریک از این امور است که با لحاظ آن خصوصیت بجاست که این امور
را از صفات عبادالرحمن بدانیم. اما عدم پرستش خدای یکتا بدین جهت است که یکی از
اقسام شرک، طبق مطالب گذشته، «ریا»ست که افراد کمی می توانند از قید آن خلاص
گردند. تنها بندگان زبده در این نقطه به موفقیت می رسند. گاهی سالها می گذرد و خود
انسان هم توجه ندارد که غیر خدا در عبادت و عمل او مؤثر بوده است و بعد بر اثر
رویدادی متوجه امر می شود. (35)
منابع :
اخلاق
ناصری: خواجه نصیرالدین طوسی، انتشارات خوارزمی، تکجلدی
اصول
کافی: ابن جعفر محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 3
بحار
الانوار الجامعه لدررالاخبار الائمة الاطهار: مولی محمد باقر مجلسی،انتشارات مؤسسة
الوفاء
ترجمه و
شرح نهج البلاغه: حاج سید علینقی فیض الاسلام، ج 1-6
تفسیر
القرآن العظیم: الحافظ عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر القریشی الدمشقی،
انتشارات دارالقلم، ج 3
تفسیر روح
الجنان و روض الجنان: جمال الدین شیخ فتوح رازی، انتشارات مکتبة الاسلامیه
التفسیر
الکبیر، امام فخر رازی، چاپ سوم، ج 23-24
تفسیر
مجمع البیان: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مترجم: احمد بهشتی، مصحح: رصا ستوده،
انتشارات فراهانی،
تفسیر
نمونه: آیة الله ناصر مکارم شیرازی، چاپ ششم، دارالکتب الاسلامیه، ج 15
الجامع
الاحکام القرآن: محمدبن احمد الانصاری القرطبی، دار الاحیاء التراث العربی، ج 13
جواهر
الکلام فی شرح شرایع الاسلام: شیخ محمد حسن نجفی، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج
13
حقایق:
مولی محسن فیض کاشانی، ترجمه ساعدی خراسانی، انتشارات شمس، تکجلدی
حلیة
المتقین: ملا محمد باقر مجلسی، انتشارات حسینی
الدر
المنثور فی التفسیر بالماثور: علامه شیخ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، منشورات
مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی
روضة
الواعظین: علامه زین المحدثین محمد بن الفتال النیشابوری، انتشارات مؤسسة الاعلمی
للمطبوعات
سفینة
البحار و مدینة الحکم والآثار: حاج شیخ عباس قمی، انتشارات فراهانی، دوجلدی
الصافی فی
تفسیر قرآن: محسن فیض کاشانی، چاپ سوم، انتشارات مکتبة الاسلامیه
عین
الحیوة: ملا محمد باقر مجلسی، انتشارات قائم، تکجلدی
الکشاف عن
حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل: محمود بن عمر الزمخشری،
انتشارات بلاغه
مصباح
الشریعه و مفتاح الحقیقه: امام جعفر صادق علیه السلام، چاپ اول، انتشارات قلم،
2000ج
معراج
السعاده: ملا احمد نراقی، انتشارات علمیه اسلامیه، تکجلدی
مکارم
اخلاق: الشیخ الجلیل رضی الدین ابی نصر الحسن بن الفضل الطبرسی، انتشارات موسسة
الاعلمی للمطبوعات، تکجلدی
المنجد فی
اللغة و الاعلام: انتشارات دارالمشرق، چاپ 21
منهاج
العابدین: امام محمد غزالی، ترجمه: عمربن عبدالجبار سعدی ساوی، انتشارات انجمن
اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تکجلدی
المیزان
فی تفسیر القرآن: علامه محمد حسین طباطبایی، چاپ سوم، ج 30
پی نوشتها:
1) فرقان،
75.
2) فرقان،
63.
3) بحار
الانوار الجامعه لدرر الاخبار الائمة الاطهار، ملا محمدباقر مجلسی، ج 3، ص 579.
4) نساء،
36.
5) تفسیر
روح الجنان و روض الجنان، جمال الدین ابوالفتوح رازی، ص 311.
6) مصباح
الشریعه و مفتاح الحقیقه، امام صادق(ع)، ص 244.
7) اخلاق
ناصری، خواجه نصیر الدین طوسی، ص 232.
8) معراج
السعادة، ملا احمد نراقی، ص 238.
9) تفسیر
مجمع البیان، ابوعلی الحسن الطبرسی، ج 17، ص 322.
10)
الجامع الاحکام القرآن، محمد بن احمد الانصاری القرطبی، ج 13، ص 69.
11)
التفسیر الکبیر، امام فخر رازی، ج 23-24، ص 108.
12) تفسیر
نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج 15، ص 147.
13) فصلت،
34.
14) مکارم
اخلاق، حسن بن فضل طبرسی، تکجلدی، ص 472.
15)
حقایق، ملا محسن فیض کاشانی، تکجلدی، ص 308.
16)
القصص، 55 ; الصافی فی تفسیر القرآن، ملا محسن فیض کاشانی، تکجلدی، ص 203.
17)
فرقان، 64.
18) اصول
کافی، محمدبن یعقوب بن اسحاق الکلینی، ج 3، ص 328.
19) هجم
بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین، و استلانوا ما استوعره
المترفون، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة
بالمحل الاعلی.
20) روضة
الواعظین، علامه زین المحدثین محمدبن فتال النیسابوری، تکجلدی، ص 322.
21) سفینة
البحار و مدینة الحکم و الاثار، عباس قمی، ج 2، ص 46.
22)
فرقان، 65.
23) تفسیر
مجمع البیان، ج 17، ص 223.
24)
فرقان، 67.
25) تفسیر
کبیر، ج 23-24، ص 109.
26)
المیزان فی تفسیر القرآن، علامه محمد حسین طباطبایی. ج 30، ص 68. و المنجد فی
اللغة و الاعلام.
27) تفسیر
مجمع البیان، ج 17، ص 223.
28) تفسیر
المیزان، علامه طباطبایی، ج 3، ص 69.
29) منهاج
العابدین،امام محمد غزالی، ص 162،163 و 165.
30) تفسیر
الکشاف، محمودبن عمر الزمخشری، ج 3، ص 294.
31) نهج
البلاغه، سید علینقی فیض الاسلام، ج 1-6، حکمت 297 (ما زنی غیور قط.)
32) الدر
المنشور فی التفسیر بالماثور، علامه شیخ جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، ج 5، ص 78.
33) حلیة
المتقین، ملا محمد باقر مجلسی، تکجلدی، ص 472.
34) جواهر
الکلام فی شرح شرائع الاسلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج 13، ص 2.
35) تفسیر
کبیر، فخر رازی، ج 23-24،ص 272.