Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
(معرفی دیدگاههای ساموئل هانتینگتون)
ساموئل
هانتینگتون (1) در سال 1927 میلادی در شهر نیویورک و در یک خانواده
مهاجر انگلیسی به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در این شهر طی و مدارک لیسانس و
فوق لیسانس خود را از دانشگاههای ییل و شیکاگو دریافت کرد. وی در سال 1951 پس از
دریافت مدرک دکترای علوم سیاسی از دانشگاه هاروارد، به تدریس در این دانشگاه
پرداخت و برای مدتی نیز به ریاست دپارتمان های مختلف آن دانشگاه برگزیده شد. از
سال 1989، رئیس مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه هاروارد بوده و مسؤولیت های غیر
دولتی متعددی را برعهده داشته است از جمله:
1- ریاست
مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه هاروارد (1989 تاکنون )
2- استاد
دانشگاه هاروارد(1951 تاکنون)
3- دستیار
تحقیقات امور دفاعی در مؤسسه مطالعاتی بروکینگز (2) (53-1952)
4-
پژوهشگر شورای تحقیقات علوم اجتماعی آمریکا (57-1952)
5- دستیار
مؤسسه مطالعات امور جنگ و صلح در دانشگاه کلمبیای نیویورک (1958)
6- هماهنگ
کننده دفتر طرح و برنامه ریزی شورای امنیت ملی آمریکا در دوره برژینسکی در کابینه
کارتر (78-1977)
7-
تحلیلگر امور دفاعی و استراتژیک در وزارت دفاع و وزارت امور خارجه (1985 تاکنون)
8- ریاست
انجمن مطالعات علوم سیاسی امریکا (87-1986 )
9- بنیانگذار
و سردبیر مجله فارین پالیسی (3) (77-1970) (4)
آثار
تحقیقات و
آثار ساموئل هانتینگتون بطور کامل درباره مسائل آمریکا، بویژه ابعاد نظامی و
استراتژیک آن، سیاست تطبیقی، امنیت ملی و روابط بین الملل است. ارائه رهنمودهای
استراتژیک و اجرایی به دولتمردان آمریکا از ویژگیهای آثار اوست. (5) وی
کمتر در خصوص مسائل اسلام سیاسی معاصر قلمفرسایی کرده است; اما نظریه معروف
"برخورد تمدنها"، وی را در زمره صاحبنظران این حوزه مطالعاتی قرار داده
است.
از آثار
وی در زمینه اسلام سیاسی معاصر می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1.
"برخورد تمدنها"، فارین افرز (6) ، سال 72، شماره 3، تابستان
1993 [The clssh or Civilization]
2.
"ارتباط تمدنهای اسلامی - کنفوسیوسی "، فصلنامه نیوپرسپکتیوز کوارترلی
(7) ، تابستان 1993
[The
Islsmic-Confucian
Connection]
3.
"اگر تمدن نیست، پس چیست؟ برخورد تمدنها، پارادایم تحلیل جهان نو" فارین
افرز، سال 72، شماره 3، تابستان 1993 [If
Not Civilization? paradigm of the post-Cold WarWo rld]
4.
"تمدنها باید یاد بگیرند که همزیستی نمایند"، سنترپیس (8) دانشگاه
هاروارد، 1/8/1994
[Civilizations
Must Learn
to Coext]
نظرات
برای
شناخت و تحلیل وضعیت جهان بعد از جنگ سرد، در غرب دو نظریه عمده ارائه شده است.
نظریه نخست به پیروزی غرب در جنگ سرد معتقد است و "پایان تاریخ" و ختم
تضادهای ایدئولوژیک و تفوق لیبرال دموکراسی غرب در سراسر کره خاکی را نوید می دهد.
نظریه دوم روزهای شادمانی غرب را زودگذر می بیند و درباره خطر دشمنی موسوم، در
قالب رویارویی و برخورد دو تمدن اسلام و غرب، هشدار می دهد.
هانتینگتون
با نگارش مقاله خویش تحت عنوان "رویارویی تمدن ها"، سعی در تبیین و
تحلیل روابط "غرب و سایرین" در جهان بعد از جنگ سرد دارد. "هانتینگتون
در واقع خصومت مفروض تمدن اسلام و تمدن غرب را بهانه ای برای ارائه رهنمودهای
استراتژیک خود قرار می دهد و سرانجام نیز غرب را به مقابله با آن دسته از کشورها و
گروههایی دعوت می کند که در مسیر احیا و گسترش تمدن اسلامی قرار دارند. بنابراین
"برخورد تمدنها" بیشتر یک دستورالعمل استراتژیک است تا یک نظریه محض.
هانتینگتون در کالبد شکافی موانع موجود در مسیر "رهبری جهانی آمریکا"
بطور ظریفی آشتی ناپذیری جهان اسلام و غرب را یک اصل مسلم و بدیهی در روابط
"اسلام" و "غرب" فرض کرده، می کوشد تا سیاست های توسعه طلبانه
دولت های غربی را از فرهنگ غربی متمایز سازد; ولی در عین حال رفتار کشورهای مختلف
اسلامی را عین تمدن اسلامی قلمداد کند." (9)
بر اساس
نظریه های هانتینگتون، بازیگران واقعی صحنه بین المللی، دیگر دولتها نیستند; بلکه
تمدنهایی هستند که بر اساس امپراتوری های مذهبی ادوار گذشته بنا شده اند. طی دوران
جنگ سرد، در تجزیه و تحلیلهای واقع بینانه امور بین المللی، این وابستگیهای مذهبی
عمیق و ریشه دار بکلی نادیده گرفته شده اند. هانتینگتون از اولین کسانی بود که
استدلال کرد علت تمام خشونتهای دوران جنگ سرد در جهان، ظهور قومیت گرایی نبوده،
بلکه تضادهای مربوط به تمدنهای دیرینه است; لذا سیاستگزاران آمریکایی نمی بایست از
خشونتهای توحش بار و مشکلات کشدار در چچن متعجب می شدند. این جنگ مطلقا مناقشه ای
تجزیه طلبانه نیست، بلکه نبرد مرگ و زندگی مابین دو تمدن مسیحیت ارتدوکس و اسلام
است. جنگ یوگسلاوی نیز نبرد میان تمدن های ارتدوکس، کاتولیک و اسلام بوده است.
(10)
اولین
نکته ای که هانتینگتون یادآور شده، این است که اصل و اساسی که در واقع سازنده دید
و عملکرد سیاسی در چند دهه گذشته بوده، یعنی نبرد ایدئولوژی، به پایان رسیده است.
طبق نظر هانتینگتون، با از هم پاشیدن اتحاد جماهیر شوروی در 90-1989، این وضع
اکنون از بین رفته است و به همین جهت،دیگرایدئولوژی نمی تواند تعیین کننده نظام
بین المللی باشد. نکته دوم مورد اشاره هانتینگتون، تضعیف دومین نیروی مهمی است که
تعیین کننده تمام کشمکشهای یکصد و پنجاه سال گذشته تاریخ بشر بوده و آن
ناسیونالیزم است; البته ناسیونالیزمی که از انقلاب فرانسه برخاست و نه ناسیونالیزم
به عنوان وطن پرستی که هزاران سال بین تمام ابنای بشر وجود داشته است. سومین نکته
مورد نظر هانتینگتون این است که نوعی احیای جدید ملت گرایی وجود دارد که غیر از آن
چیزی است که در قرن نوزدهم بوده است. این ناسیونالیزم جدید بشر در مقابل تمدنهای
بزرگ شکل گرفته که تاکنون حاکم بر تاریخ بوده و یکی از مهمترین عناصر آنان، فرهنگ
و دین است. (11)
هانتینگتون
تمدنهای زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم می کند: تمدنهای غربی،
کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدوکس، آمریکای لاتین و در حاشیه نیز
تمدن آفریقایی به اعتقاد هانتینگتون تقابل تمدن ها، سیاست غالب جهانی و آخرین
مرحله تکامل درگیری های عصر نو را شکل می دهد. خطوط گسل میان تمدنها، امروز
جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط، جرقه های
ایجاد بحران و خونریزی اند. خصومت هزار و چهار صد ساله اسلام و غرب در حال افزایش
است و روابط میان دوتمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین می شود. در عصر نو
صف آرایی های تازه بر محور تمدنها شکل می گیرد و سرانجام نیز تمدنهای اسلامی و
کنفوسیوسی در کنار هم، رویاروی تمدن غرب قرار می گیرند. در واقع، درگیریهای تمدنی،
آخرین مرحله تکامل دیگری درجهان نواست. (12)
هانتینگتون
عنوان می دارد: "تبلیغ ارزشهای غربی به عنوان ارزشهای جهان شمول، به تهییج
واکنش هایی از نوع بنیادگرایی اسلامی کمک می کند که نقاط بسیاری از جوامع اسلامی
را فرا گرفته است. عدم موفقیت ناسیونالیزم و سوسیالیزم غربی، زمینه جنبش
"اسلامی کردن مجدد" در خاورمیانه را فراهم ساخته است." (13)
هانتینگتون
توصیه می کند که غرب باید دامنه و قدرت نظامی کشورهای کنفوسیوسی - اسلامی را محدود
سازد; از اختلافات و درگیریهای موجود بین کشورهای اسلامی و کنفوسیوسی بهره برداری
کند و گروههایی را که در درون تمدن های دیگر به ارزش ها و منافع غرب گرایش دارند،
مورد پشتیبانی قرار دهد. (14)
پیش بینیهای
وی روی سه نظریه پایه گذاری شده است: نظریه اول این است که بین اسلام و غرب یک
کشمکش پنهانی و مخفی همیشگی وجود دارد که ناشی از تفاوت بین ارزشهاست. غرب
فردگرایی، مساوات و آزادی مطلق را تبلیغ می کند که اینها با ارزشهای اسلامی قابل
انطباق نیستند. نظریه دوم این است که بین دنیای عرب و دنیای غرب، یک موقعیت غیر
قابل اصلاح وجود دارد; یعنی اختلاف منابع باعث می شود که دنیای عرب سیاست ضد غربی
را پیش بگیرد. نظریه سوم این است که محور جدیدی به نام محور اسلام و محور کنفوسیوس
می باشد که همان محوری است که باید اسلام و غرب را در نقطه مقابل یکدیگر قرار دهد.
(15)
پی نوشتها:
×)
برگرفته از ماهنامه اسلام و غرب، سال دوم، شماره 18، بهمن 77
1) Samuel Huntington
2) Brookings Institute
3) Foreign policy
4) امیری
وحید مجتبی: نظریه برخورد تمدن ها، هانتینگتون و منتقدانش، تهران: مؤسسه چاپ و
انتشارات وزارت امور خارجه، 1375، ص 18-19
5) همان
منبع، ص 19
6) Foreign Affairs
7) New Perspectives Quarterly
8) Centre Piece
9) همان
منبع، ص 34-40
10)
رویارویی تمدن ها"، ترجمه سیمین موحد، مجله سروش، سال نوزدهم، شماره 832،
30/1/76، ص 6-7
11) امیری
وحید - مجتبی: همان منبع ، ص 122-124
12) همان
منبع، ص 22-23
13) همان
منبع، ص 84
14) همان
منبع، ص 31-32
15)
لامان: "عوامل ارتباط بین اسلام و غرب "، دیدگاهها و تحلیلها، بولتن
دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، سال دهم، شماره 103، مهر 1375،
ص 38