ماهان شبکه ایرانیان

جلوه هایی از نور محمدی درصحیفة دل امام خمینی

«باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر «مِنَ الازَلِ اِلَی الْاَبد» روزی شریفتر از آن نیست؛ برای اینکه حادثه ای بزرگتر از این حادثه اتّفاق نیفتاده

بعثت رسول اکرم(ص)

«باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر «مِنَ الازَلِ اِلَی الْاَبد» روزی شریفتر از آن نیست؛ برای اینکه حادثه ای بزرگتر از این حادثه اتّفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتّفاق افتاده است، بعثت انبیای بزرگ، انبیای اولواالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه ای بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که بزرگتر از رسول اکرم در عالم وجود نیست غیر از ذات مقدّس حق تعالی، و حادثه ای بزرگتر از بعثت او هم نیست. بعثتی که بعثت «رسول ختمی» است و بزرگترین شخصیّتهای عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی، و این حادثه در یک همچو روزی اتّفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف، و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم داشت. لهذا این روز را بر همة مسلمین و بر همة مستضعفین جهان تبریک عرض می کنم.»

(صحیفه امام، ج 12، ص 419 ـ 420)

اعجاز نبوّت

«قضیّة بعثت، مسأله ای نیست که ما بتوانیم در اطراف او صحبتی بکنیم؛ ما همین قدر می دانیم که با بعثت پیغمبر اکرم انقلاباتی حاصل شد و چیزهایی در دنیا حاصل شد که قبل از او نبوده است. آن معارفی که به برکت بعثت رسول اکرم در عالم پخش شد ـ کسانی که مطلّعند که این معارف چی است و تا آن اندازه ای که ماها می توانیم ادراک بکنیم ـ می بینم که از حد [درک] بشریّت خارج است، اعجازی است فوق ادراک بشریّت، از یک انسانی که در جاهلیّت متولّد شده است، در جاهلیّت بزرگ شده است و یک آدمی بوده است که در یک محیطی پرورش یافته است که اسمی از این مسائل اصلاً نبوده در آن وقت. محیط آنجا اصلاً راجع به مسائل دنیا و به مسائل عرفان و فلسفه و سایر مسائل اصلاً آشنایی نداشتند و در تمام عمرش حضرت آنجا بوده، یک سفر مختصری کرده است که چند وقتی، یک چند روزی، سفر کرده و برگشته. آن وقت، وقتی که بعثت حاصل شد، انسان می بیند که یک مطالبی پیش آورده است که از حدّ بشریّت خارج است. این اعجازی است که برای اهل نظر دلیل بر نبوّت پیغمبر است و الاّ ایشان به خودش نمی توانست این کار را بکند، نه تحصیلاتی داشت، حتی نوشتن را هم نمی دانست. مسائل، یک مسائل بزرگی است که ما نمی توانیم در اطرافش صحبت کنیم و کشف هم نشده است، برای خود ایشان است.»

(صحیفه امام، ج 20، صص 239 ـ 240)

 

توجه قلبی

«... آن توجه قلبی به مبدأ نور و اعراض از ماورای او، او را لایق کرد به ضیافة الله و لایق کرد برای اینکه قرآن، یکمرتبه به طور بسیط در قلب او وارد بشود.»

(صحیفه امام، ج 17، صص 490 ـ 491)

وحی و حقیقت

«وحی ای که وارد می شد به رسول الله، کسی نمی توانست بفهمد که چیست. وحی چیست؛ و اصل وحی چیست؛ و قرآن که نازل می شود به قلب رسول الله، چطور همه اش یکدفعه نازل می شود به قلب رسول الله. قرآن اگر همین است که سی جزء اینطوری است که نمی شود یکدفعه وارد بشود به قلب، آن هم این قلبهای معمولی؛ [لکن] قلب یک باب دیگر است و قرآن یک حقیقتی است، و این حقیقت هم به قلب وارد می شود.»

(تفسیر سورة حمد، ص 161 ـ 162)

 

 

اسم اعظم

«اینهایی که با قدم معرفت می روند بالا، تا برسند به آنجایی که ذات به تمامه ـ البتّه نه اینکه ـ ذات، بلکه جلوة ذات ـ در قلبشان جلوه می کند. نه در این قلب، آن قلبی که قرآن در آن وارد می شود، آن قلبی که مبدأ وحی است، آن قلبی که جبرئیل را متنزّل می کند، در آن قلب، آن جلوه ای که می شود، یک جلوه ای است که تمام جلوه ها را دارد، هم خودش اسم اعظم است، هم متجلّی به جلوة اسم اعظم. اسم اعظم خود اوست: «نَحْنُ الأسْماءُ الْحُسْنی» و اسم اعظم خود رسول الله است، اعظم اسماست در مقام تجلّی.»

(تفسیر سورة حمد، ص 164 ـ 165)

 

ظل الله

«رسول الله ظل الله است، غیر رسول الله آنهایی که نزدیک به رسول الله اند نزدیک به ظل الله اند، اصل رسول الله است، او ظل الله است.»

(صحیفه امام، ج 6، ص 338)

 

قرآن مجسم

«پیغمبر اکرم از باب اینکه دستش دستی بود که تخلّف در تمام عمرش از کارهایی که خدا فرموده بود نکرده بود، این دست، دست خدا می شود، بیعت، بیعت با خداست. از اینجایی که کارهایی را که کرده بود، اراده اش تابع ارادة خدا، کارش تابع کارهای خدا، حکومتش حکومت الهی است، به او گفته می شود که تو تیر نینداختی، وقتی که تیر انداختی تو نبودی، خدا تیر انداخت. با اینکه پیغمبر تیر انداخته بود؛ امّا ظلّ خدا بود، هیچ حرکتی از خود نداشت، هرچه داشت تبع قانون بود، قرآن مجسّم بود پیغمبر.»

(صحیفه امام، ج 4، ص 461)

 

رحمت برای جهانیان

«پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همان طوری که برای مؤمنین رحمت و دلسوز بود، برای کفّار هم بود، دلسوز بود برای کفّار، یعنی متأثر می شد که این کفّار به کفر خودشان باقی باشند و منتهی به آتش جهنم بشوند، برای آنها دلسوزی می کرد، دعوتش برای این بود که نجات بدهد این اشخاص کافر را، آن اشخاص عاصی را. خدای تبارک و تعالی خطاب می فرماید که: «مثل اینکه می خواهی خودت را بکُشی برای اینها که اینها ایمان نیاورده اند.» همچو متأثر بود که اینها چرا ایمان نمی آورند، اینها چرا نجات پیدا نمی کنند. ...وقتی که یک دسته ای را در یک جنگی ـ در ...تاریخ هست ـ که بسته بودندشان و می آوردند از کفّار، می فرمود که ما اینها را باید با زنجیر وارد بهشت کنیم، حالا باید اینطور بیاوریم و هدایتشان بکنیم. نور هدایت بود، همان طوری که با مؤمنین سر صلح و صفا داشت، با دیگران هم داشت، مگر آنهایی که یک غدّة سرطانی بودند که باید کنده بشوند، از جامعه باید کنار بروند.»

(صحیفه امام، ج 8، صص 379 ـ 380)

خلافت عظما

«آن قلب تقیّ نقیّ احمدی احدی جمعی محمّدی است که حق تعالی به جمیع شئون ذاتیّه و صفاتیّه واسمائیّه و افعالیّه، بر آن تجلّی نموده؛ و دارای ختم نبوّت و ولایت مطلقه است؛ و اکرم بریّه و اعظم خلیقه و خلاصة کون و جوهرة وجود و عصارة دار تحقّق و لبنة اخیره و صاحب برزخیّت کبرا و خلافت عظما است.»

(آداب الصلوة، ص 183)

 

حال

«آن حالی که برای رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دست می داده، برای احدی از موجودات نبود، چنانچه در حدیث مشهور است: «لی مَعَ اللهِ حالٌ لایَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لانَبِیٌّ مُرْسَلٌ».

(شرح چهل حدیث، ص 437)

 

حقیقت محمّدیه

«قوله تعالی: «وَ ما اَدْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر»، این ترکیب برای تفخیم و تعظیم و بزرگی مطلب است و عظمت حقیقت، خصوصاً به ملاحظة متکلّم و مخاطَب. با آنکه حق تعالی ـ جلَّت قدرته ـ متکلم است و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ مخاطَب است، با این وصف، به قدری گاهی مطلب با عظمت است که اظهار آن در نسج الفاظ و ترکیب حروف و کلمات ممکن نیست؛ کانّه می فرماید: لیلة القدر نمی دانی چه حقیقت باعظمتی است؛ حقیقت آن را نتوان بیان نمود و نسج و نظم حروف و کلمات درخور آن حقیقت نیست؛ و لهذا با آنکه کلمة «ما» برای بیان حقیقت است، از بیان آن صرف نظر فرمود و فرمود: «لَیْلَةُ الْقَدْر خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر». به خواصّ و آثار آن معرفی آن را فرمود، چه که بیان حقیقت ممکن نیست؛ و از اینجا نیز می توان حدس قوی زد به اینکه حقیقت «لیلة القدر» و باطنش غیر از این صورت و ظاهر است. گرچه این ظاهر نیز با اهمیّت و عظمت است؛ ولی نه به آن مثابه که نسبت به رسول الله، ولیّ مطلق و محیط به کلّ عوالم، این نحو تعبیر شود.

اِن قلتَ: بنا بر آن احتمال که مذکور شد که باطن «لیلة القدر» حقیقت و بنیة خود رسول مکرّم باشد که در آن محتجب است شمس حقیقت به تمام شئون، اشکال بالاتر شود؛ زیرا که به خود آن سرور نتوان گفت که تو نمی دانی که «لیلة القدر» که صورت مُلکی خود تو است چیست.

قلتُ: این مطلب را سرّی و این لطیفه را باطنی است، «و ذلک لِمَنْ اَلْقی السَّمْعَ وَ هُو شَهید».

ای عزیز بدان، که چون در باطن «لیلة القدر» حقیقی، یعنی بنیه و صورت مُلکی یا عین ثابت محمّدی ـ صلی الله علیه و آله ـ جلوة اسم اعظم و تجلّی احدی جمعی الهی است، از این جهت تا عبد سالک الی الله، یعنی رسول ختمی ـ صلی الله علیه و آله ـ در حجاب خود است، نتواند آن باطن را و آن حقیقت را مشاهده فرمود. چنانچه دربارة موسی بن عمران ـ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام ـ در قرآن شریف وارد شد که: «لَنْ تَرانی یا مُوسی.» با آنکه تجلّی ذاتی یا صفاتی از برای آن سرور شد به دلیل: «فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً»، و به دلیل فقرات دعای شریف عظیم الشأن «سمات» چنانچه پرواضح است؛ و این را نکته نیز آن است که: ای موسی، تا در حجاب موسوی و احتجاب خودی هستی، امکان مشاهده نیست. مشاهدة جمال جمیل برای کسی است که از خود بیرون رود؛ و چون از خود بیرون رفت، به چشم حق ببیند، و چشم حق حق بین خواهد بود. پس، جلوة اسم اعظم، که صورت کمالیّة «لیلة القدر» است، با احتجاب به خودی نتوان دید. پس، این تعبیر بنا بر این تحقیق صحیح و به موقع خواهد بود.

ان قلت: لیلة القدر نفس بنیة احمدی است به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در آن، نه نفس شمس تا این توجیه صحیح باشد.

قلتُ: به لسان اهل نظر، شیئیَّتِ شیء به صورت کمالیّة آن شیء است؛ و اشیاء ذواتِ اسباب، خصوصاً سبب الهی، شناخته نشود به حقیقت مگر به شناختن اسباب آنها؛ و به لسان اهل معرفت، نسبت ظاهر و باطن و جلوه و متجلّی، نسبت دو امر مفارق نیست، بلکه یک حقیقت گاهی جلوة ظهوری کند و گاهی جلوة بطونی؛ چنانچه عارف معروف فرماید:

ما عدمهاییم هستی ها نما تو وجود مطلق و هستی ما

این سخن به قول عارف رومی پایان ندارد.»

(آداب الصلوة، 335 ـ 336)

تواضع رسول الله

«رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ که علمش از وحی الهی مأخوذ بود و روحش به قدری بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیّات میلیونها میلیون بشر کرد ـ تمام عادات جاهلیّت و ادیان باطله را زیر پا گذاشت و نسخ جمیع کتب کرد و ختم دایرة نبوّت به وجود شریفش شد؛ سلطان دنیا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود باذن الله ـ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او بپاخیزند. وقتی وارد مجلس می شد پایین می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و روی زمین می نشست و می فرمود: «من بنده ای هستم، می خورم مثل خوردن بنده و می نشینم مثل نشستن بنده»

(شرح چهل حدیث، ص 95)

خُلق بزرگ

«خدای تعالی پیغمبر بزرگ خود را ستایش می فرماید که «تو بر خُلق بزرگ هستی»، البته برای چنین مقصد بزرگ، خُلق بزرگ لازم است که قوّه مقاومت با تمام ناملایمات را داشته باشد، و با هیچ چیز از میدان ارشاد خلق در نرود.»

(شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 316)

 

فعّالیت

«کسی که تاریخ انبیا را دیده باشد و تاریخ اسلام را دیده باشد و تاریخ زندگی حضرت رسول ـ سلام الله علیه ـ را و ائمه اطهار و اصحاب رسول الله را دیده باشد، می بیند که اینها از اولی که وارد شدند در میدان و به حدّ بلوغ رسیدند و رسول اکرم از اوّلی که این رسالت به او محوّل شد تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود یا شهادت، بین این بستر و آن بعثت، تمام فعّالیّت بوده است، جنگ بوده، دفاع بوده.»

(صحیفه امام، ج 14، ص 521)

 

 

اجرای قانون

«مجموعة قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای اینکه قانون مایة اصلاح و سعادت بشر شود، به قوّة اجراییه و مجری احتیاج دارد. به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم(ص) در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعة مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همّت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. در آن زمان مثلاً به بیان قانون جزا اکتفا نمی کرد، بلکه در ضمن، به اجرای آن می پرداخت.»

(ولایت فقیه، ص 25)

 

هدف بعثت

«به حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیا(ع) تنها مسأله گویی و بیان احکام نیست. اینطور نیست که مثلاً مسائل و احکام از طریق وحی به رسول اکرم(ص) رسیده باشد و آن حضرت و حضرت امیرالمؤمنین و سایر ائمه(ع) مسأله گوهایی باشند که خداوند آنان را تعیین فرموده تا مسائل و احکام را بدون خیانت برای مردم نقل کنند، و آنان نیز این امانت را به فقها واگذار کرده باشند تا مسائلی را که از انبیا گرفته اند بدون خیانت به مردم برسانند، و معنای «الفقهاء امناء الرّسل» این باشد که فقها در مسأله گفتن امین باشند.

در حقیقت، مهمترین وظیفة انبیا(ع) برقرار کردن یک نظام عادلانة اجتماعی از طریق «اجرای» قوانین و احکام است که البتّه با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد. چنانکه این معنی از آیة شریفه به وضوح پیداست: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ...» هدف بعثتها به طور کلی این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیّت راست گردانند و این با «تشکیل حکومت» و «اجرای احکام» امکان پذیر است، خواه نبی خود موفق به تشکیل حکومت شود مانند رسول اکرم(ص)، و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانة اجتماعی را پیدا کنند.

خداوند متعال که در باب «خمس» می فرماید: «وَ اعْلَمُوا أنَّما غَنِمتُم مِنْ شَیءٍ فَإنَّ للهِ خُمُسَهُ وَ لِلَّرسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی...» یا دربارة «زکات» می فرماید: «خُذْ مِنْ أمْوالِهِم صَدَقَةً...» یا دربارة «خراجات» دستوراتی صادر می فرماید: در حقیقت رسول اکرم(ص) را نه برای فقط بیان این احکام برای مردم، بلکه برای اجرای آنها موظّف می کند، همان طور که باید اینها را میان مردم نشر دهد مأمور است که اجرا کند. مالیاتهایی نظیر خمس و زکات و خراج را بگیرد و صرف مصالح مسلمین کند، عدالت را بین ملّتها و افراد مردم گسترش دهد، اجرای حدود و حفظ مرز و استقلال کشور کند، و نگذارد کسی مالیات دولت اسلامی را حیف و میل نماید.

اینکه خداوند رسول اکرم(ص) را رئیس قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است: «أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أوُلِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ...» مراد این نبوده که اگر پیغمبر اکرم(ص) مسأله گفت قبول کنیم و عمل نماییم. عمل کردن به احکام، اطاعت خداست. همة کارهای عبادی و غیرعبادی که مربوط به احکام است اطاعت خدا می باشد.

متابعت از رسول اکرم(ص) عمل کردن به احکام نیست، مطلب دیگری است. البتّه اطاعت رسول اکرم(ص) به یک معنا اطاعت خداست، چون خدا دستور داده از پیغمبرش اطاعت کنیم. اگر رسول اکرم(ص) که رئیس و رهبر جامعة اسلامی است امر کند و بگوید همه باید با سپاه «اسامه» به جنگ بروند، کسی حق تخلّف ندارد. این امرِ خدا نیست، بلکه امر رسول است. خداوند حکومت و فرماندهی را به آن حضرت واگذار کرده است و حضرت هم بنا بر مصالح به تدارک و بسیج سپاه می پردازد، والی و حاکم و قاضی تعیین می کند یا برکنار می سازد.»

(ولایت فقیه، ص 70 ـ 71)

 

تحقق عدالت

«اسلام به قانون نظر «آلی» دارد؛ یعنی آن را آلت و وسیلة تحقّق عدالت در جامعه می داند، وسیلة اصلاح اعتقادی و اخلاقی و تهذیب انسان می داند. قانون برای اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعی عادلانه به منظور پرورش انسان مهذّب است. وظیفة مهم پیغمبران اجرای احکام بوده، و قضیّة نظارت و حکومت مطرح بوده است... ».

(ولایت فقیه، ص 73)

لزوم تشکیل حکومت

«سنّت و رویة پیغمبر اکرم(ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است؛ زیرا:

اوّلاً، خود تشکیل حکومت داد، و تاریخ گواهی می دهد که تشکیل حکومت داده، و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته، و به ادارة جامعه برخاسته است. والی به اطراف می فرستاده؛ به قضاوت می نشسته، و قاضی نصب می فرموده؛ سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبایل و پادشاهان روانه می کرده؛ معاهده و پیمان می بسته؛ جنگ را فرماندهی می کرده. و خلاصه، احکام حکومتی را به جریان می انداخته است.

ثانیاً، برای پس از خود به فرمان خدا تعیین «حاکم» کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعة پس از پیامبر اکرم(ص) تعیین حاکم می کند، به این معناست که حکومت پس از رحلت رسول اکرم(ص) نیز لازم است. و چون رسول اکرم(ص) با وصیّت خویش فرمان الهی را ابلاغ می نماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز می رساند.»

(ولایت فقیه، ص 26)

مدینة فاضله

«[پیامبر(ص)] تشکیل یک حکومت عادلانه که پایه اش بر قوانین آسمانی استوار بود داد و پس از بیست و چند سال کوششهای طاقتفرسا با گفتارهای منطقی الهی و سیره و کردار عادلانه و اخلاق بزرگ جالب قلوب و نیروهای شگرف آسمانی و زمینی و جانبازی فداکاران در راه آیین مقدس خدایی موفق به یک تشکیلات با اساسی شد که پایه اش با عدالت و توحید برقرار بود و پیغمبر اسلام چنانچه می دانید و در تواریخ جهان خواندید تا آخرین روز زندگانی اش از کوشش در راه انداختن چرخهای توحید خدا و توحید کلمه و توحید آرا و عقاید خودداری نکرد تا پایة دین و آیین و نظام مدینة فاضله استوار و برقرار شد.»

(کشف اسرار، ص 106)

حکومت قرآن

«رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ مقصدشان این نبود که مشرکین مکه را از بین ببرند؛ ...مقصد این بود که دین اسلام را منتشر کنند و حکومت، حکومت قرآن باشد؛ حکومت اسلام باشد. آنها چون مانع بودند از اینکه این حکومت اسلامی تحقّق پیدا بکند منتهی به جنگ می شد و معارضه، آنها معارضه می کردند با حکومت اسلامی، اینها مقابله می کردند. ...جنگهای زیادی که پیغمبر اکرم فرموده است همه برای این معنا بوده است که موانع را از سر این مقصد الهی، مقصد اعلا که دارند، و آن تحکیم حکومت اسلامی، حکومت الله، حکومت قرآن، همه برای این بود، به طوری که اگر معارض با این نبودند معلوم نبود که جنگی پیش بیاید. معارضه داشتند و نمی گذاشتند که این حکومت تحقق پیدا بکند، جنگ پیش آمد.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 41)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان