آیا درجه بندی ارزشی کردن علوم، توسط برخی از دانشمندان اسلامی، در تاخر علمی مسلمانان در برخی از علوم و عدم رشد بعضی از شاخه های معرفتی در محیطهای علمی اسلامی، مؤثر نبوده است؟
ارزش علم و حکمت از نظر اسلام
طبیعی است که عرب جاهلی در دوره جاهلیت پیش از اسلام، چندان بهره ای از «علم و حکمت » نداشت. تنها معرفتی که در آن دوره در میان اعراب وجود داشته است، شعر و شاعری، خطابه و مقداری هواشناسی بود که آن را «انواء» می نامیدند. و با شناخت اوضاع جوی، سیر کاروانهای تجارتی و سیر در صحرا را تعیین می کردند که چه موقع هوا بارانی و چه موقع صاف و آرام خواهد بود. تنها با آمدن اسلام بود که روح علمی در میان عرب نضج گرفت و دید انسان مسلمان در مطالعه طبیعت و هستی، باز گردید.
«قرآن به صورتی شگفت به تجربه و حس دعوت کرد، حتی سوگندهای خویش را با نام اشیای محسوس و طبیعی یاد می کند، از آسمان و ستاره و فجر دم می زند، از آفرینش و صورتگری در رحم سخن می گوید، لقت شتر را به یاد می آورد، زندگانی مورچگان و زنبوران عسل را تذکار می دهد، به چگونگی پرواز پرندگان اشاره می کند، از شکفتن دانه در زمین و از خوشه گندم و خرما و انجیر و زیتون سخن به میان می آورد، چرا؟ برای این که مردمان در چیزها بیندیشند و در چگونگی آنها ژرف شوند و از کنار هیچ پدیده و هیچ موجودی به سادگی نگذرند. این موضوعها که یاد شد، خمیرمایه اصلی بسیاری از دانشها بود که در روزگار بعدی در فرهنگ اسلام پیدا شد و رواج گرفت، و با دید علمی اسلامی بررسی گشت » (1) . اسلام، تنها دینی است که به علم آموزی تشویق کرده و همواره پیروان خود را برای به دست آوردن حقیقت و دوستداری دانش ترغیب نموده. در بیان دینی، تعبیر جالبی وجود دارد که مسلمانان را به فراگیری آن تشویق می کند و آن «حکمت » است: «الحکمة ضالة المؤمن اینما وجدها اخذها». «حکمت گمشده مسلمان است آن را هرکجا پیدا کند، اخذ می کند».
البته منظور از «حکمت » فراگیری هر نوع حقیقت است که آدمی را به اطمینان و راه یابی در زندگی هدایت می کند. از این جهت «حکمت » دقیق تر از واژه «علم » است زیرا در «علم » تنها از اوصاف و ویژگیهای موضوع بحث می شود بی آنکه غایت گرائی و ارزشیابی آن مطرح گردد، اما در «حکمت » علاوه بر آشنائی با حقایق و ویژگیهای موضوع، نوعی ارزشیابی آنها نیز مطرح می باشد.
آری آنچه در اسلام مطرح بوده، تعقل و تحلیل هر موضوع است، اندیشیدن و تحلیل عقلانی غایت علم در بینش اسلامی است:
«تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون ».
:«این امثال را به مردم مثل می زنیم اما عمق آنها را عالمان می فهمند».
قرآن آفاق هستی را در برابر دید آدمی باز گذاشته است تا درباره آنها بیندیشد، تدبر کند و بفهمد و این خود، نوعی عبادت و تقرب به خداوند است.
اینک آیاتی چند از قرآن در مورد علم و عالمان و مقام ارجدار آن دو:
1 - «شهد الله ان لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم ».
:«خداوند و ملائکه و علم دانان شهادت می دهند که خداوند جز یکی نیست ».
2 - «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات ».
:«خداوند، عالمان و ایمان داران را ترفیع درجه می دهد».
3 - «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون ».
:«آیا عالمان با جاهلان یکسانند؟».
4 - «انما یخشی الله من عباده العلماء».
:«از خداوند بندگان با تقوای او خشیت دارند». 5 - «تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون ».
:«این مثلها را به جز عالمان، دیگران تعقل نمی کنند».
از دیدگاه احادیث
1 - «طلب العلم فریضة علی کل مسلم ».
:«طلب علم بر هر مسلمانی ضروری است ».
2 - «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد».
:«علم را از گهواره تا گور به دست آورند».
3 - اطلبوا العلم و لو بالصین ».
:«علم را اگر در چین باشد، جستجو کنید».
4 - «کلمة الحکمة ضالة المؤمن فاین وجدها فهو احق بها و لو عند المنافق ».
:«حکمت گمشده انسان مسلمان است، در هرجا پیدا کند، او شایسته آن است گرچه منافق باشد».
5 - «یوزن یوم القیامة مداد العلماء بدماء الشهداء».
:«در روز قیامت، قلم دانشمندان با خون شهیدان مقایسه می شود».
6 - «ان تعلمه لله حسنة و دراسته تسبیح و البحث عنه جهاد و طلبه عبادة و تعلیمه صدقة و بذله لاهله قربة ».
:«آموختن دانش، ثواب است تدریس آن تسبیح، بحث کردن آن، جهاد است و طلب کردنش عبادت و یاد دهی اش صدقه و ا/ر آن را به اهلش دهید تقرب به خدا کرده است ».
7 - «العلماء ورثة الانبیاء»
:«عالمان ورثه پیامبرانند».
8 - «لا حسد الا فی اثنین: رجل آتاه الله مالا فسلطته علی هلکته فی الحق و رجل آتاه الله حکمة فهو یقضی بها و یعلمها» (2) . :«به جز دو چیز حسد نیست: مالی که خدا به آدمی داده و انسان آن را در راه حق مصرف نماید و انسانی که خداوند او را حکمت داده است و او آن را یاد داده و به دیگران انتقال دهد».
از آیات قرآنی و احادیث رسول گرامی، چنین مفهوم است که واژه «علم » مطلق بوده و هرگز اختصاص به علوم دینی ندارد و به تعبیر غزالی «علم نافع » و هر علمی که در خدمت انسان به کار آید، علم نافع بوده و مورد تاکید شارع قرار گرفته است. حالا این علوم، دینی باشند یا علومی دیگر که ضرورت اجتماع، تحصیل و فراگیری آنها را برای اداره اجتماع انسانی و گسترش دانش بشری، ضروری می داند.
به علاوه، اطلاق واژه «علم » در بیان امامان بیش از مورد خاص علوم دینی آمده است.
علم هدفدار
امام علی علیه السلام در روایتی در پاسخ فردی که از حضرتش در مورد علم می پرسد، علم را در چهار مورد به کار برده است: «انما العلوم اربعة: علم الابدان، علم الادیان، النحو فی اللسان و علم النجوم » (3) . علوم بر چهار گونه است: «علم ابدان، علم ادیان، علم نحو در تصحیح زبان و علم نجوم در شناخت کیهان ».
این که گفته می شود، اسلام به جز علوم دینی را «فضل » می داند و استناد به گفته پیامبرصلی الله علیه وآله می شود که فرموده است: «انما العلم ثلاثة: آیة محکمة و فریضة عادلة و سنة قائمة و ما خلاهن فضل » (4) : «علم بر سه قسم است: آیت استوار، واجب راست و سنت پابرجا، و اضافه بر اینها فضل و زیادت است ».
به نظر بعضی از بزرگان عالمان دینی منظور از «آیت محکمه » هر معرفتی است که آدمی را به نشانه های ذات حق دلالت نماید (خداشناسی).
و غرض از فریضه عادله علم اخلاق و مقصود از سنت پابرجا، اعمال عبادی و فقه می باشد (5) . به نظر این شخصیت علمی، علوم طب و تشریح و نجوم و هیئت حتی علم تاریخ در صورتی که نظر آیت و علامت به سوی آنها داشته باشیم، از مصداقهای بارز «آیه محکمه » خواهند بود. اما اگر انسان علوم را فقط برای تفریح و صرف وقت، یاد بگیرد بمانند حساب، هندسه و هیئت. اگر این علوم از مقدمات «آئین استوار» قرار نگیرند، صرف وقت کردن برای تحصیل این قبیل دانشها، اتلاف وقت بوده و چندان مطلوب نخواهد بود (6) .
دیدگاه غزالی و فیض کاشانی
برخی از دانشمندان علوم را تنها از منظر ارزش دینی مطالعه فرموده اند و از این جهت به درجه بندی آنها معتقد شده اند. در نتیجه کسب علوم و تحصیل دانش را بر حسب ضرورتهای اجتماعی مشمول اقسام تکلیفی دانسته و آنها را به واجب، مندوب، مباح و حرام تقسیم کرده اند.
غزالی در احیاء العلوم (7) و به پیروی از او فیض کاشانی (8) همین مساله را دنبال می کند. جالب این که غزالی، فلسفه کلام را جزء ترعات و هذیانات دانسته و تحصیل آنها را بالتمام از «بدعتها» می شمارد (9) . اما فیض کاشانی، کلام غزالی را رد کرده و تحصیل فلسفه را «علم شریف » تلقی کرده است، چرا که آدمی در تحصیل فلسفه در جستجوی کشف «حقیقت اشیاء» تلاش می کند و به اندازه توان و استعداد بشری، علوم حقیقی را به دست می آورد.
به نظر فیض کاشانی، طب و نجوم و خطابه و شعر از اقسام علوم دنیوی و اخروی بوده و انبیای بزرگوار نیز بر تحصیل چنین دانشهائی ترغیب کرده اند. جز این که فلاسفه در تحصیل معلومات خود، پیرو انبیاء بوده و هرگز به پای این معلمان آسمانی، نمی رسند (10) . به نظر ما به جز معلوماتی از قبیل سحر و جادو و طلسمات که در تحریف اندیشه و اجتماع بشری مورد سوء استفاده قرار گرفته اند، هرگونه معرفتی که به نوعی برای جامعه بشری مفید می باشند، مطلوب اسلام می باشد.
اگر در بیان حدیث منقول نبوی، اضافه بر علوم سه گانه (آیت محکمة، فریضة عادلة و سنة قائمة)، فضل و زیادت تلقی شده است، ناظر بر صدر روایت می باشد که مرد عرب جاهلی را که از انساب عرب و ایام جاهلیت سخن می گفته است، مورد انتقاد قرار می دهد و آن را اضافه تلقی می کند که علم و جهلش مساوی بوده و چندان تفاوت نمی کند.
تاکید پیامبر و امامان معصوم بر تحصیل دانش (گرچه در چین بوده و یا پیش منافق باشد) که شخص مسلمان بر اکتساب آن شایسته است، شاهد صدق این برداشت می باشد.
می توانیم بگوئیم که روایت نبوی در تقسیم علم بر سه قسم متعارف درباره علوم دینی و معارف اسلامی است و لسان حدیث نسبت به علوم دیگر از قبیل علوم دنیوی که به نوعی در استحسان معاش و بهبود زندگی و رفاه دخالت دارند، ساکت است و باید تحصیل این گونه معارف را که به وجوب کفائی در جامعه ارتباط دارند، از روایتهای دیگر استفاده کرد.
آیا علم دارای مراتب ارزشی است؟
گاهی بعضی از دانشمندان اسلامی در زمینه تعلیم و تربیت، علم را دارای مراتب فرض کرده و آن را به علم شریف و غیر شریف، و یا کمترین مرتبه از نظر شرافت تقسیم کرده اند; مثلا فیلسوفان اسلامی، فلسفه اسلامی را که در امور عامه و مفاهیم عمومی فلسفی بحث می کند، شریف ترین علم تلقی کرده اند زیرا که فلسفه در شریف ترین موضوع که ذات باریتعالی است، بحث می کند.
حاجی سبزواری در اسرار الحکم می گوید:
«حکمت چنانچه گفته اند، شریف ترین علم به شریف ترین معلوم است » (11) . سپس دلیل شریف بودن فلسفه را چنین تبیین می کند:
«زیرا شرافت هر علمی یا به جهت «موضوع » آن علم و یا به علت وثاقت و استحکام دلیل و یا به جهت شرافت غایت آن است. پس به هر دلیلی باشد، فلسفه شریف ترین علوم خواهد بود (12) . اما دیگر علوم علم به اعراض و کیفیات است. غزالی در احیاء العلوم علم اخلاق و عرفان را شریف ترین علوم دانسته، و دیگر علوم به خصوص فلسفه و کلام و فقه را غیر شریف تلقی کرده است، بخصوص کلام را جزء ترهات شمرده و فقه را علم دنیوی دانسته است و در برابر علم عرفان از نظر او شریفترین علوم دینی است (13) . و فیض کاشانی با این که گفته امام غزالی را نقد کرده، اما او هم عرفان را شریف ترین علم تلقی می نماید.
درمقابل، شهید ثانی در کتاب «منیة المرید فی آداب المفید و المستفید» شریف ترین علم را علم فقه دانسته است چرا که فقه یعنی علم و راه سلوک به حضرت حق و وصول به منزلت قرب الهی، اما دیگر علوم چندان مطلوبیت ندارند، بلکه مقداری تضییع عمر به حساب می آید بمانند کسی که عمر خود را در معرفت «عالم کون و فساد» که نتیجه اش «محض فساد» است، سپری نماید و تضییع کند بی آنکه راهی به سوی خدا داشته باشد، و از مسائل «اشتراک وجود»، اصالت وجود یا ماهیت، دور و امثال آن بحث نماید که چندان نتیجه و ثمره ای ندارند (14) . اما راستی آیا علم و کلیت «معرفت » دارای مراتبی است که بدان اشارت رفت و به درجات شریف و غیر شریف تقسیم می شود، یا این گونه تقسیم بندی «دانش » برداشتی است که عالمان دینی بر حسب رشته تخصصی خود، به آن قائل شده اند؟.
نقد نظریه ها
به نظر می رسد که چنین برداشتی از جانب عالمان دینی در حد نظریه شخصی ارائه شده است و گرنه در قلمرو معرفتی از نظر اسلام، هرگونه معرفتی فضیلت است و اساسا انسان از آن جهت که دارای فهم و اندیشه است و می خواهد خود را بفهمد و محیط خود را بفهمد، از چگونگی زندگی سردربیاورد و از اسرار طبیعت آگاه شود و ظلمات جهل را با نور دانش، نابود کرده و جهان را بشناسد، این نوع دانش با همه انواع آن، مطلوب و شریف و خواستنی می باشد بی آنکه در موارد آن به حد اقل و اکثر قائل باشد، چنانکه در سخن غزالی آمده است.
این دانشها، همه به عنوان «آیتی » از جلال حق و نشانه ای از ذات هستی بخش شمرده می شوند، در نتیجه، خشیت می آورند و خشوع ایجاد می نمایند. بی آنکه میان دانشها تفاوتی باشد و یکی از دیگری برتری و افضلیت پیدا کند. چنین نکته ای از متون آیات و روایات نیز مفهوم می شود. اگر به قرآن کریم مراجعه نمائیم، می بینیم خدا به انسان درباره اندیشیدن در زمینه موضوع های مختلف طبیعی و دینی، جهانی، فلسفی و تاریخی دستور اکید می دهد و آن بینش را نشانه هستی خود معرفی می نماید اینک نمونه ها:
«انما یخشی الله من عباده العلماء» (فاطر: 28).
«از خداوند بندگان دانشمند او خشیت دارند».
چه فقیهان و چه غیر فقیهان (15) . 1 . «اولم ینظروا فی ملکوت السماوات و الارض »(اعراف: 158).
:«آیا در ملکوت آسمانها و زمین تفکر نمی کنید».
2 . «افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوة »(روم: 9).
:«آیا در سرزمین سیر نمی کنید و ببینید که چگونه عاقبت و پایان کار کسانی که حتی از شما نیز نیرومندتر بودند، به کجا رسید؟».
3 . «افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها»(ق: 6).
:«آیا در آسمان نگاه نمی کنید که ما آن را چگونه ساختیم و زینت دادیم؟!».
4 . «قل انظروا ما ذا فی السماوات و الارض »(یونس: 1).
:«بنگرید که در آسمانها و زمین چه اسراری هست؟».
5 . «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدء الخلق »(عنکبوت: 20).
:«در زمین بگردید و ببینید که آفرینش چگونه شروع شد؟».
6 . «فلینظر الانسان الی طعامه انا صببنا الماء صبا»(الطارق: 5).
:«انسان به غذایش بنگرد ما آب را از آسمان نازل کردیم ».
7 . «فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق »(الطارق: 5).
:«انسان ببیند که از چه چیزی آفریده شده است، او از آب جهنده به وجود آمد».
جالب این که واژه «نظر» به معنی دقت علمی و مطالعه عمیق را گویند.
راغب اصفهانی در «المفردات » می گوید: «النظر تقلیب البصر و البصیرة و قد یراد به المعرفة الحاصلة بعد الفحص. یقال: نظرت فیه اذا رایته و تدبرته » (16) . :«نظر کردن یعنی چشم را گردانیدن و با بصیرت مطالعه کردن را می گویند، به هر معرفت حاصل از تحقیق را «نظر و دقت » می گویند».
و در بیان امام معصوم آمده است:
«انظروا الی النملة فی صغر جثتها و لطافة هیئتها»(نهج البلاغه).:«به مورچه و جسم لطیف آن بنگرید».
در باره فلسفه تاریخ
«ای بنی انی و ان لم اکن عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم حتی عدت کاحدهم بل کانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی آخرهم فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرره فاستخلصت لک من کل امر نخیله و توخیت لک جمیله » (17) .
:«گرچه من عمر گذشتگان را نکرده ام، اما در اعمال و رفتار آنها مطالعه کردم و اخبارشان را پی گیری نمودم و آثارشان را مورد بررسی قرار دادم. با مطالعه این آثار، در واقع بمانند یکی از آنها شدم و انگار من با مطالعه آثار آنها، همراه آنها بوده ام و از اول تا آخر آنها حضور داشته ام درنتیجه کارهای شایسته آنها را از امور غیر واقعی باز شناختم و سود و منفعت آثار را از ضرر آنها تشخیص دادم از این جهت خلاصه مطالعه خودم به تو فرزندم تقدیم داشتم و از هر کار خیر و زیبا چکیده آن را بازگو کردم که سرمشق زندگی آینده تو باشد».
در همه این موارد دلالت بارزی است که همه موضوع های علمی که قابل نظر کردن باشند، مورد عنایت کتاب حکیم و روایات امام معصوم علیه السلام بوده است و همه آنها شریف و مطلوب و قابل مطالعه بوده اند، که تفکر درباره آنها خشیت افزاید و فروتنی پدید آورد. و همین تفکر است که در اندیشه اسلامی خود فریضه ای ضروری و عبادتی قابل تامل بشمار آمده است. که «العبادة کالتفکر».
اصولا فکر کردن و تدبر و تامل را وسیله کشف اسرار طبیعت و نشانه های ذات یگانه در جهان آینه وار قرار دادن، موضوعی است که انگیزه اصلی دانشمندان مسلمان بوده است که آنها را به حرکت واداشته و چه تالیفات و کتابهای گرانبهائی از خود به یادگار گذاشته اند. نکته دیگر این که اگر ما دانش بشری را درجه بندی نمائیم و آن را به مراتب شریف و ناشریف تقسیم کنیم، خود نوعی عقب ماندگی فکری و تمدن انسانی را فراهم آورده ایم.
زیرا اگر طلب دانشی در حوزه اندیشه تمدنی، از ارزش درجه دومی برخوردار باشد، هرگز رغبتی به تحصل آن دانش پدید نمی آید و خود به خود طالبان آن، از نظر پیروان تمدن فرو می افتند و نابود می شوند.
و این چنین است که در قرون میانه و بعد از عصر مغول، تمدن اسلامی از پروراندن دانشمندان جامع در غیر زمینه های علوم دینی عاجز مانده است و کمترین پیشرفتی در زمینه علوم طبیعی و انسانی پدید نیامده است.
جای شگفتی است که در قرن سوم و چهارم هجری عصر طلائی تمدن اسلامی، دانشمندانی بمانند خوارزمی، یعقوبی، مسعودی و بیرونی پرورش یافته اند، بی آنکه در زمینه های علوم عقلی یا فقهی و یا اخلاقی، تالیفی داشته باشند و تمدن اسلامی همه گونه دانشمند را در همه زمینه های علمی پرورش داده است. اما از آن روزی که علم و دانش در قلمرو فکری دانشمندان درجه بندی و تقسیم بندی گردید، دیگر شاخه های معرفت بشری چندان رشد نکرد.
جای بسیار تامل است که در حوزه عقلانی معرفت بجز فلسفه الهی و علم مابعدالطبیعه، دیگر شاخه های معرفتی فلسفه، بمانند معرفت شناسی، Episto moloyv زیباشناسی Ethics و علم سیاست مدن، بعد از فارابی، چندان نضج نگرفت.
راستی چه عاملی مانع بوده است رشته دین شناسی تطبیقی بعد از ابوریحان و تنی چند، دنبال نشد و یا رشته عمران و جامعه شناسی، بعد از ابن خلدون در جهان اسلام عقیم ماند؟ آیا درجه بندی کردن علوم در تاخر علمی و عقیم ماندن تمدن، مؤثر نبوده است؟
به قول احمد امین: «ان العلم و التاریخ و العمران قد تحجز بعد ابن خلدون الی ان اتت النهضة الحدیث » (18) . «علم و تاریخ و جامعه شناسی بعد از ابن خلدون به خشکی گرائید تا این که دوره نهضت جدید علمی و رنسانس، فرا رسید».
پی نوشتها:
1) محمد رضا حکیمی: دانش مسلمین، ص 5، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، بی تاریخ.
2) مجموعه احادیث مربوط به علم از کتاب «احیاء علوم الدین » غزالی ج 1، نقل گردید.
3) علامه اصفهانی، عوالم العلوم: ج 1، ص 57، چاپ تهران.
4) کلینی، محمد بن یعقوب، کافی: ج 1، ص 32 - احیاء علوم الدین: ج 2، ص 12.
5) امام خمینی قدس سره چهل حدیث: ص 387.
6) همان: ص 396.
7) احیاء العلوم ج 1، ص 35.
8) المحجة البیضاء: ج 1، ص 47.
9) احیاء ج 1، ص 22.
10) المحجة البیضاء: ج 1، ص 71.
11) منظومه سبزواری: ص 2، چاپ سنگی.
12) همان: ص 2.
13) غزالی در احیاء العلوم: ج 1، ص 19 دارالمعرفة، بیروت، بی تاریخ.
14) شهید ثانی، منیة المرید: ص 158، چاپ مکتب الاعلام الاسلامی، قسم 1415.
15) شهید ثانی، منیة المرید: ص 157.
16) راغب اصفهانی، المفردات فی القرآن: ص 519، المکتبة المرتضویه، تهران.
17) نامه 31 نهج البلاغه.
18) احمد امین، ظهرالاسلام: ج 3، ص 228، چاپ دارالکتاب العربی، بیروت، بی تاریخ.