عید سعیـد غدیـر

حضرت رسول صلی الله علیه و آله بعد از هجرت، ده سال در مدینه ماند و حج به جا نیاورد تا آن که در سال دهم، حق تعالی این آیه را فرستاد: «ندا در دِه در میان مردم به حج و بطلب ایشان را به سوی آن، تا بیایند به سوی تو، در حالتی که پیادگان باشند و سواران باشند بر هر شترلاغری و آیند به سوی تو از هر درّه ی عمیقی یا از هر راه دوری، تا حاضر شوند [و شاهد] منفعت ...

ندای الهی

حضرت رسول صلی الله علیه و آله بعد از هجرت، ده سال در مدینه ماند و حج به جا نیاورد تا آن که در سال دهم، حق تعالی این آیه را فرستاد: «ندا در دِه در میان مردم به حج و بطلب ایشان را به سوی آن، تا بیایند به سوی تو، در حالتی که پیادگان باشند و سواران باشند بر هر شترلاغری و آیند به سوی تو از هر درّه ی عمیقی یا از هر راه دوری، تا حاضر شوند [و شاهد] منفعت های خود برای دنیا و عقبی باشند».

پس امر کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله مؤذنان را که اعلام نمایند، مردم را به آوازهای بلند، به آن که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این سال به حج می رود. پس مطلع شدند بر حج رفتنِ آن حضرت، هر که در مدینه حاضر بود و در اطراف مدینه و اعراب بادیه.

و حضرت، نامه ها نوشت به سوی هر که داخل شده بود در اسلام که رسول خدا صلی الله علیه و آله اراده ی حج دارد. پس هر که طاقت حج دارد، حاضر شود. پس همه حاضر شدند برای حجِّ آن حضرت و در همه حال، تابع آن حضرت بودند و نظر می کردند که آن چه آن حضرت به جا می آورد، به جا آورند و آن چه می فرماید، اطاعت نمایند.

به طرف مدینه

پس چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله از اعمال حج فارغ شد، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را در هَدْی (گوسفند قربانی) خود شریک گردانید و بار کرد و متوجه مدینه شد و حضرت امیرالمؤمنین با آن حضرت بود و سایر مسلمانان در خدمت آن حضرت بودند و چون حضرت به غدیر خم رسید، در آن موضع نزول فرمود و مسلمانان نیز نزول کردند و سبب نزول آن حضرت در چنان موضعی، آن بود که آیات کریمه ی قرآنی به تاکید تمام بر آن حضرت نازل شد که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را نصب کند به خلافت بعد از خود و پیشتر نیز در این باب، وحی بر آن حضرت نازل شده بود ولیکن مشتمل بر توقیت (وقت معینی) و تاکید نبود و به این سبب حضرت، تاخیر نمود که مبادا در میان امت اختلافی حادث شود و بعضی از ایشان از دین برگردند و خداوند عالمیان می دانست که اگر از غدیر خم درگذرند متفرق خواهند شد بسیاری از مردم به سوی شهرها و وادی های خود. پس حق تعالی خواست که در این موضع، ایشان جمع شوند که همه ایشان نصّ (کلام صریح) بر حضرت امیرالمؤمنین را بشنوند و حجت بر ایشان در این باب تمام شود و کسی از مسلمانان را عذری نماند.

دستور حق

پس حق تعالی این آیه را فرستاد: «ای پیغمبر بزرگوار! برسان به مردم آن چه فرستاده شده است به سوی تو از جانب پروردگار تو» در باب نصِّ امامت علی بن ابیطالب و خلیفه نمودن او در میان امت خود. پس فرمود: «پس اگر نکنی، پس نرسانیده خواهی بود رسالت خود را و خدا تو را نگاه می دارد از شرِّ مردم». پس تاکید نمود در باب تبلیغ رسالت و تخویف (هشدار) نمود آن حضرت [را] از تاخیر آن امر و ضامن شد برای آن حضرت که او را از شرِّ مردم، نگاه دارد.

پس به این سبب حضرت در چنان موضعی که محل فرود آمدن نبود، نزول فرمود و مسلمانان، همه برگرد آن حضرت فرود آمدند و روزِ بسیار گرمی بود. پس امر فرمود که زیر درخت خاری را چند رُفتند و امر فرمود که پالان های شتران را جمع کردند و روی هم گذاشتند، پس منادیِ خود را فرمود، ندا در دهد در میان مردم که همه، نزد آن حضرت جمع شوند و اکثر ایشان از شدت گرما، رداهای خود را بر پاهای خود پیچیده بودند.

پیام غدیر

و چون مردم جمع شدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بلای پالان ها برآمد و علی علیه السلام را بر بالای منبر طلبید و در جانب راست خود باز داشت. پس خطبه ای خواند مشتمل بر حمد و ثنای الهی و موعظه های بلیغ ایشان را فرمود و خبر مرگ خود را به امّت داد و فرمود: مرا به درگاه حق تعالی خوانده اند و نزدیک شده است که اجابت دعوت الهی کنم و وقت آن شده است که از میان شما پنهان شوم و دار فانی را وداع کنم و به سوی درجات عالیه ی آخرت رحلت نمایم. و به درستی که در میان شما، می گذارم چیزی راکه تا مُتِمَسِّک به آن باشید، هرگز گمراه نگردید بعد از من که آن کتاب خداست و عترت من که اهل بیت مَنَند. به درستی که این دو تا ازهم جدا نمی شوند تا هر دو برحوض کوثر بر من وارد شوند.

پس به آواز بلند در میان ایشان ندا کرد که آیا نیستم من سزاوارتر به شما از جان های شما؟ گفتند: خداوندا! چنین است.

پس بازوهای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفت و بلند کرد آن را به حدی که سفیدی زیر بغل های ایشان نمودار شد و گفت: هر که من مولا و اولی به نفس اویم، پس علی مولا و اولی به نفس اوست. خداوندا! دوستی کن باهر که با علی دوستی کند و دشمنی کن باهر که با علی دشمنی کند و یاری کن هر که علی را یاری کند و واگذار هر که علی را واگذارد.

تهنیت امامت

آنگاه حضرت از منبر فرود آمد و در آن وقت نزدیک زوال بود در عین شدت گرما، پس دو رکعت نماز کرد پس زوال شمس شد. پس به خیمه ی خود مراجعت فرمود و امر فرمود که خیمه ای از برای امیرالمؤمنین علیه السلام دربرابر خیمه ی او برپا کردند و حضرت امیردر آن خیمه نشست. و رسول خدا امر کرد مسلمانان را فوج فوج (گروه گروه) به خدمت آن حضرت بروند و آن جناب را تهنیت و مبارک بادِ امامت بگویند و سلام کنند بر آن جناب به امارت و پادشاهی مؤمنان و بگویند: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» پس همه ی مردم چنین کردند و امر کرد زنان خود را و سایر زنانِ مسلمانان را که با آن جناب بودند که بروند و تهنیت و مبارک باد بگویند و سلام کنند بر آن جناب به امارت مؤمنان، پس همه بجا آوردند.

 

در منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام

 

خیرالبشر

ای به جز خیرالبشر نگرفته پیشی بر تو کس پیشکاران بساط قرب را افکنده پس
فتنه را لشکر شکن سرفتنه را تارک شکاف ظلم را بنیاد کَن، مظلوم رافریاد رس
چرخ را بر آستانت پاسبانی التماس عرش را در بارگاهت پاسبانی ملتمَس
خادمان، صد گنج می بخشند اگر از مَخزَنَت خازنان ز اندیشه ی جودت نمی گویند بَس
از هجوم فتنه برخیزد غبار انقلاب راه برگشتن ز پیشَت گم کند پیک نفس
از سپاه خود مظفروار فرد آیی برون وز ملایک، لشکر فتح و ظفر از پیش و پس
بر سر گردن کشان چون دست و تیغ آری فرو وز ز بردستی رسد ضربت ز فارس بر فَرَس
لافَتی اِلاّ عَلی گویند اهل روزگار ساکنان آسمان لاسَیْفَ اِلاّ ذُوالْفِقار

محتشم کاشانی

علی ولی اللّه

نوشته بر در فردوس کاتبان قضا نبی رسول و ولیعهد حیدر کرار
امام جِنّی و انسی، علی بود که علی ز کل خلق فزونست از صغار و کبار
ز نام اوست معلق سما و کرسی عرش ز ذات اوست مُطَبَّق زمین بدین هنجار

علی امام و علی ایمن و علی ایمانعلی امین و علی سرور و علی سردار

علی علیم و علی عالم و علی اعلمعلی حکیم و علی حاکم و علی مختار

علی نصیر و علی ناصر و علی منصورعلی مظفر و غالب، علی سپه سالار

علی است فتح فتوح و علی است راحت روحعلی است بحر سخا و علی است کوه وقار

علی سلیم و علی سالم و علم مُسْلِمعلی قسیمِ قصور و علی است قاسم نار

علی عزیز و علی عزت و علی افضلعلی لطیف و علی انور و علی انوار

علی صفّی و علی صافی و علی صوفیعلی وفیّ و علی وافی و علی کرّار

علی نعیم و عی نعمت و علی مُنعمعلی بود اسداللّه قاتل الکفّار

علی ز بعد محمد زهر که هست بِه استاگر تو مؤمن پاکی، بکن به این اقرار

گمنام

دیدار

ای که گفتی «فَمَنْ یَمُتْ یَرَنی» جان فدای کلام دل جویت

کاش روزی هزارمرتبه منمُردمی تا بدیدمی رویت

سعدی

دایم ز ولایت علی خواهم گفت چون روح قُدُس نادَعلی خواهم گفت
تا روح شود غمی که بر جان من است کل همٍّ و غَمٍّ، سَیَنْجَلی خواهم گفت

مولوی

* * *

 

در دایره ی وجود، موجود علی است اندر دو جهان، مقصد و مقصود علی است
گر خانه ی اعتقاد ویران نشدی من فاش بگفتمی که معبود علی است

نسیمی شیرازی

* * *

 

گشتیم به جان مطیع و منقاد علی هستیم همیشه شاد با یاد علی
چون سرِّ ولایت از علی ظاهر شد کردیم همیشه ورد خود ناد علی

همایون شاه گورکانی

* * *

 

ما عالم کُوْنْ زیر وبالا کردیم با نور محمدی تولاّ کردیم
عالم همه صورتند و معنی ست علی از هر چه به جز علی، تبرّا کردیم

محمدشاه قاجار

یارب به دلم مهر علی افزون کن جز حرف علی ز لوح دل بیرون کن
ما را به علی و آل بخشای ز لطف هر دل که نه جای او بُوَد، پر خون کن

جلال الدین عنق

* * *

 

چون عید غدیر اشرف اعیاد است ذکر صلوات بهترین اوراد است
شادند اگر جمله محبان چه عجب زیراکه دل آل محمد شاد است

سیدرضا مؤید خراسانی

سردار اتقیاء

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند جبار در مناقب او گفته هل اتی
زور آزمای قلعه ی خیبرکه بندِ او در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که درمصاف، زره پیش بسته بود تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا
شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود جان بخش در نماز و جهان سوز در دعا
دیباچه ی مروّت و دیوان معرفت لشکرکش فتوت و سردار اتقیاء
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست مائیم و دست و دامن معصومِ مرتضی

سعدی شیرازی

یا امیرالمومنین

ای سلام حق ثنایت یا امیرالمومنین وی ثناخوان مصطفایت یا امیرالمومنین
در رکوع انگشتری دادی به سائل گشته است مُهر منشور سخایت یا امیرالمؤمنین
گشته تسبیح ملک آهسته هرگه در نماز بوده رازی با خدایت یا امیرالمؤمنین
دامن گردون شود پُر زَر اگر تابد ازو گوشه ی ظلِّ عطایت یا امیرالمؤمنین
سِدْرَه را از پایه ی خود، انتهای اوج داد رفعت بی منتهایت یا امیرالمؤمنین
یافت از دست ولایت فتح بر فتح دگر دست در حبل ولایت یا امیرالمؤمنین
جان در آن حالت که از تن می برد پیوند هست آرزومند لقایت یا امیرالمؤمنین
گر مکان بر تخت او ادنی کنی جایت، دهند انس و جان کان جاست جایت یا امیرالمؤمنین

محتشم کاشانی

مهر حیدر

رستگاری جوی تا در حشر گردی رستگار رستگاری چیست در دل مهر حیدر داشتن
همچو احمد پای تا سر گوش باید شد تو را تا توانی امتثال حکم داور داشتن
امر حق فوری است باید مصطفی را در غدیر از جهاز اشتران ناچار منبر داشتن
شمع بودن سود ندهد، شمس شو از مهر او تا توانی روی گیتی را منوَّر داشتن
ذرّه ای ازمهر او روشن کند آفاق را چند باید منت از خورشید خاور داشتن
زورق این را به بحر روزگار از بیم غرق زاهنین شمشیر او فرض است لنگر داشتن
کی تواندجز تو کس یک ضربت شمشیر او از عبادت های جن و انس برتر داشتن
کی تواند جز تو کس در روزکین افلاک را پر خروش ازنعره ی اللّه اکبر داشتن
کی تواند جز تو کس درعهد مَهد از پُر دلی اژدهایی را به یک قوّت دو پیکر داشتن

قاآنی شیرازی

ولای مرتضی

دم به دم، دم از ولای مرتضی باید زدن دست دل در دامن آل عبا باید زدن
نقش حُبّ خاندان، بر لوح جان باید نگاشت مُهرِ مهرِ حیدری بردل چو ما، باید زدن
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
هر درختی کو ندارد میوه ی حُبِّ علی اصل و فرعش چون قلم، سر تابه پا باید زدن
دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن
سرخیِ روی موالی سکه ی نام علی ست بر رُخِ دنیا و دین چون پادشا باید زدن
بی ولای آن ولی، لاف از ولایت می زنی لاف را دانی که باید از کجا باید زدن
ما لوایی ازولای آن ولی افراشتیم طبل در زیر گلیم آخر چرا باید زدن
پیشوایی بایدت جُستن ز اولاد رسول پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن
بر درِ شهر ولایت خانه ای باید گزید خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن

شاه نعمت اللّه ولی

حبل المتین

بام گردون را رَسَن باشد ولای بوالحسن چنگ برزن، سوی گردون شو، بدین محکم رسن
این رسن تا رستخیز از آسمان آویخته ست تاکشد بر بام گردون دوستدار بوالحسن
روی داور پشت پیغمبر امیرالمؤمنین آن که شد جبرییل از شاگردی او مؤتمن
مصطفی خندان شدی، شیطان گِرِستی زار زار چون به دست او گرستی ذوالفقار صف شکن
تیری از حُبَّش بساز و تیغی از مهرش بیار دیده ی عصیان بدوز و گردن شیطان بزن

سروش اصفهانی

امام المتقین

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین فضل حیدر شیر یزدان، مرتضای پاک دین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست فضل آن رکن مسلمانی امام المتقین
آن چراغ عالم آمد و ز همه عالم بدیع وین امام امت آمد، وز همه امت گُزین
گر نجات خویش خواهی، در سفینه نوح شو چندباشی چون رهی تو بینوا ای دل رهین
بی تولاّ بر علی و آل او، دوزخ توراست خوار و بی تسلیمی از تسنیم و از خلد برین

کسایی مروزی

منبر ولایت

پُشتم قوی به فضل خدایست و طاعتش تا در رسم مگر به رسول و شفاعتش
آل پیمبرست تورا پیش رو کنون از آل او متاب و نگه دار حرمتش
آگه نه ای مگر که پیمبر که را سپرد روز غدیر خم زمنبر، ولایتش؟
آن را سپرد که ایزد مر دین و خلق را اندر کتاب خویش بدو کرد اشارتش
او آیت پیمبر ما بود روز حرب از ذوالفقار بود و ز صمصمام آیتش
منت خدای راکه به وجود امام حق بشناختم به حق یقین و حقیقتش
یارب به فضل خویش، تو توفیق ده مرا تاروز و شب بدارم طاعت به طاعتش
واندر رضای او گه و بیگه به شعر زُهد مرخلق رابه رشته کنم علم و حکمتش

ناصرخسرو قبادیانی

مهر دلبر

کار عاقل نیست بردل مهر دلبر داشتن جان نگینِ مُهرِ مِهرِ شاخِ بی بَر داشتن
چون نگردی گِرد معشوقی که روز وصل او بر تو زیبدشمع مجلس، مهر انور داشتن
احمد مُرسل نشسته، کی روا دارد خِرد دل اسیر سیرتِ بوجهل کافر داشتن
گر نجات دین ودل خواهی همی تا چنداز این خویشتن چون دایره بی پا و بی سر داشتن
رو مدینه علم را در جوی پس در وی خرام تاکی آخر خویش را چون حلقه بر دَر داشتن
چون همی دانی که شهر علم را حیدر دَر است خوب نَبْوَد غیر حیدر، میر و مهتر داشتن
آن که او را بر علیِّ مرتضی خوانی امیر کافرم گر می تواند کفش قنبر داشتن
گر همی خواهی که مِهرت را بود مُهر قبول مِهر حیدر بایدت با جان برابر داشتن
بندگی کن آل یاسین را به جان تا روز حشر همچو بی دینان نباید روی، اصفر داشتن

سنایی غزنوی

محرم راز رسول

تا لوای حیدری بر طارم خضرا زدند کوس غُرّش بر فراز عالَم اعلا زدند
تاکه در خلوت سرای «لی مع اللّه » شد مقیم ساکنانِ درگهش ز آن دم ز «او ادنی» زدند
جود او مفتاح موجودات کردند آن گهی قفل حیرت بر زبان نُطق هر گویا زدند
سر فرازان در هوای خاک پایش همچو ما از سر همت قدم بر تارک دنیا زدند
پادشاهان از برای حشمت شاهنشهی سکه ی دولتْ به نامش بر سر زرها زدند
عارفان تا نکته ای خواندند از اسرار او طعنه ها بر گفته های بوعلی سینا زدند
لمعه ای از آفتاب ذوالفقارش شد پدید عارفان تمثال نورش بر یَدِ بیضا زدند

نعمت اللّه ولی

مَسند مُلک ولایت

مسند ملک ولایت در حقیقت آنِ اوست در حریم عصمتش روح القدس دربان اوست
هر کسی از گنج سلطانی عطایی یافته نقد گنج «کنتُ کَنْزا» نزد سید آن اوست
حق تعای وصف او فرمود در قرآن تمام هفت هیکل هر که خواندآیتی در شأن اوست
حاکم او اندرولایت، اولیا او را مرید شاه عالم خوانمش هرکو علی سلطان اوست
یافته حکم ولایت از خدا و مصطفی هرچه هست از جزء و کل پیوسته در فرمان اوست
روح اعظم جان عالم، عقل کل از جان و دل در امامت این امام انس و جان، جانان اوست

نعمت اللّه ولی

گوهر بحر

تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدف است گوهر بحر سخن مدْحَتِ شاه نجف است
والی مُلک عرب، سرور اشراف قریش آن که تشریف قدومش دو جهان را شرف است
شمع جمع است چو در گوشه ی محراب دعاست آفتابست فروزنده چو در پیش صف است
نغمه ی مهر علی از دل پر درد شنو کاین نه صوتیست که در زمزمه ی چنگ و دف است
هر که گردن کشد از بندگی آل علی فی المثل گر پسر نوح بُوَد ناخلف است
قرص خاور صدف گوهر اسرار علی ست روشن آن گوهر شهوار که اینش صدف است
نشود منبسط از بوی علی گلشن او حیوانی که دلش بسته ی آب و علف است
ذکر تسبیح تو مقبول بُوَد وقت رکوع از کمان، تیر دعای تو روان بر هدف است
بر تواز احمد مختار صلوة است و سلام بر تو ازمبدأ فیّاض درود و تُحَف است

بابا فغانی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان