شناسه : ۳۶۴۱۷۴ - دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۳۰
امام علی علیه السلام الگوی عدالت (۱)
مقدمه عدالت چنان با فطرت انسانها آمیخته و باعث جلب دلهای مردمان می شود که حتی ظالمان و عدل ستیزان تاریخ هم برای استحمار و فریب ملتها این کلمه طیبه را دستاویز قرار داده اند
مقدمه عدالت چنان با فطرت انسانها آمیخته و باعث جلب دلهای مردمان می شود که حتی ظالمان و عدل ستیزان تاریخ هم برای استحمار و فریب ملتها این کلمه طیبه را دستاویز قرار داده اند. اما اسلام به عنوان دینی که از طرف خالق بشر آمده و ریشه در فطرت اصیل انسانها دارد و همه جهات نیکوی آن را تقویت می کند، به این مسئله نیز توجه ویژه ای داشته است. (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) یعنی: به راستی که پیامبران خود را با دلایل و براهین روشن فرستادیم و همراه آنان، کتابهای آسمانی و معیارهایی هت سنجش حق از باطل، نازل نمودیم تا مردمان راه عدل و داد را بپادارند. اگر آیات قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) بررسی شود، به وضوح معلوم خواهد شد که مسئله مبارزه با ستمگری و ستم پذیری از اصولی ترین برنامه های دین مبین اسلام است. اما چرا در این مقاله، سعی داریم این زاویه از اسلام را از دیدگاه و سیره حضرت علی (ع) بررسی نمائیم؟ هریک از محققان و علمای جهان که در باره زندگی و شخصیت آن حضرت، پژوهش نموده اند به این مسئله، اعتراف دارند که جنبه عدالت در زندگی ایشان و مبارزه وی با ظلم و ستم و سعی و اهتمام خستگی ناپذیرش در جهت تحقق و بسط عدالت در جامعه، از برجسته ترین جنبه های زندگی آن حضرت محسوب می شود. برخی مجسمه عدالتش نامیده اند و دیگرانی، شهید راه عدالتش خوانده اند. از طرف دیگر، پس از پیامبر عالیقدر اسلام (ص) علی (ع) دومین شخص عالم اسلام و برجسته ترین شخصیت است که نمونه ای از یک حکومت کامل بر اساس اسلام ناب را ارایه کرده است. لذا در این نوشتار، سعی نگارنده بر آن بوده است تا این منظر از اسلام از دیدگاه آن حضرت و بررسی عملکرد وی، مورد کنکاش قرار گیرد. موضع آن حضرت نسبت به ستم، به دو بخش اصلی تقسیم می شود: 1- مبارزه با ستمگری. 2- مبارزه با ستم پذیری.
مبارزه با ستمگری
این جنبه از موضع حضرت نیز خود به دو بخش تقسیم می شود: 1- التزام عملی آن حضرت به نفی ظلم. 2- مبارزه ایشان با ظلم ظالمان. اگر صفحات زندگی و حکومت آن حضرت را ورق بزنیم، می بینیم که سراسر زندگی آن حضرت، وقف مبارزه با ظلم ظالمان بوده است. لذا به جهت گستردگی دامنه این بخش، پیگیری آن را به فرصتی وا می گذاریم و به بخش دیگر که التزام عملی آن حضرت به نفی ظلم است، می پردازیم.
التزام عملی به نفی ظلم
مراد از التزام عملی، این است که آن حضرت مقید بودند هرگز از ناحیه ایشان یا کارگزارانشان، ظلمی به کسی یا به جامعه روا داشته نشود یا حقی پایمال نگردد. این بخش نیز به دو قسمت، تقسیم می گردد: 1- التزام از جنبه های انسانی. 2- التزام از جنبه های حکومتی.
التزام از جنبه های انسانی
علی (ع) به عنوان نمونه کاملی از یک انسان، دارای عواطفی بسیاری قوی و روحیات انسانی در حد اعلی بوده است; چنین است که او را جامع اضداد و مثل اعلای انسانیت، خوانده اند. برخی وی را به اقیانوسی تشبیه کرده اند که هیچ طوفانی آن را متلاطم نمی کند. الا آه یتیمان و مظلومان. در قسمتی از خطبه 224 نهج البلاغه، آمده است: «و الله لان ابیت علی حسک السعدان مسهدا و اجر فی الاغلال مصفدا احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشی ء من الحطام » یعنی سوگند به خدا، اگر شب را بر روی خارهای نشکن بیابانی به صبح برسانم و با غل و زنجیر روی آن خارها و سنگها کشیده شوم، برایم دوست داشتنی تر است از اینکه در روز واپسین، خدا و پیامبرش را دیدار نمایم در حالی که به بعضی از بندگان خدا ظلم کرده باشم... و در فراز دیگری از همان خطبه، می فرماید: «و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیرة ما فعلته » یعنی: به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم و آنچه را که زیر آسمان آنهاست، در اختیارم گذارند و در مقابل، این توقع را داشته باشند تا خدای را به همین مقدار معصیت کنم که پوست جوی را از دهان مورچه ای به جور و بیداد بستانم، هرگز تن به چنین کاری نخواهم داد. گاهی هم در دستور العملهایی که به کارگزاران خود صادر می فرموده اند، آنها را به سمت این دیدگاه انسانی، هدایت نموده و سوق می دادند. در فرازی از «عهدنامه مالک اشتر» می خوانیم: «و اشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا زاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق » «ای مالک! جان خود را لباسی از رحمت و لطف و محبت به مردم بپوشان و هرگز در برابر آنان چون درنده ای خون آشام، مباش تا خوردن آنان را غنیمت دانی زیرا آنان دو دسته اند: اگر مسلمانند، برادران دینی تواءند و اگر مسلمان هم نیستند، انسانند و از نظر خلقت با تو یکسان » و گاه در خطبه های عمومی، همه جامعه را از عواقب وخیم بیداد و باطن شیطانی این عمل زشت، برحذر می داشته است. در خطبه 192 که معروف به «خطبه قاصعه » است در فرازی می فرمایند: «فالله الله فی عاجل البغی و آجل وخامة الظلم و سوء عاقبة الکبر فانها مصیدة ابلیس العظمی و مکیدته الکبری التی تساور قلوب الرجال مساورة السموم القاتلة...» پس خدا را خدا را بیاد آورید در بدی عاقبت بیداد که دامگاه بزرگ شیطان است و حیله عظیم او که مانند زهرهای کشنده، دلهای مردان را می کشد...» روح عدالت و ستم ستیزی چنان در وجود وی به تبلور رسیده بود که نمودهای بارز آن را حتی در وصیت نامه آن حضرت به دو فرزندش امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) می توان دید. آنجا که وصیت می نماید تا همیشه یار ستمدیدگان و دشمن ستمگران باشند: «اوصیکما بتقوی الله ... و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» و این عدالت متبلور در هنگام شهادت و بستر مرگ نیز عملا پرتو افشانی می کند که: «یا بنی عبد المطلب لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا تقولون قتل امیر المؤمنین الا لا تقتلن بی الا قاتلی...» «ای پسران عبد المطلب! این گونه نباشد که پس از مرگ من میان مسلمانان افتاده و خون ریزی به راه بیاندازید به این بهانه که امیرمومنان کشته شده است و این مطلب را دستاویزی جهت آشوب و کشتار قرار دهید.آگاه باشید که شمابه تلافی قتل من، کسی جز قاتل مرا نباید بکشید...»
التزام به عدالت از جنبه های حکومتی
این بخش که بخش مهمی از زندگی حضرت را تشکیل می دهد، خود نیز به سه بخش مختلف، تقسیم می شود: 1- عدالت در سیاست. 2- عدالت در امور مالی. 3- عدالت در امور نظامی.
عدالت در سیاست: اگر بخواهیم این جنبه از مواضع آن حضرت را مورد بررسی قرار دهیم باید نوع دیدگاه ایشان نسبت به حکومت را مورد مطالعه قرار بدهیم. حضرت با این دیدگاه به حکومت می نگریسته که همان گونه که حاکم نسبت به مردم، صاحب حق می باشد، مردم هم در برابر او، صاحب حقوقی هستند. و حق، چیز یک طرفه ای نیست که همیشه به نفع کسی و به ضرر کس دیگری باشد. در خطبه 216 دیدگاههای خود را نسبت به حکومت، حق و مردم به صورت کامل بیان کرده است: «اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقا بولایة امرکم و لکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناضف لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری علیه الا جری الله.» یعنی: خداوند به جهت سرپرستی بر شما که به من داده است، برایم حقی در گردن شما نهاده و شماهم مانند همان حق را در گردن من دارید و حق در مرحله توصیف و گفتار، میدانی وسیع دارد ولی در مرحله عمل و انصاف دادن، تنگ ترین میدانهاست; چون حق به نفع کسی جاری نمی شود الا اینکه بر ضرر وی نیز جاری خواهد شد و بر ضرر کسی جاری نمی شود الا اینکه به نفع وی نیز جاری خواهد شد. چنانکه ملاحظه کردید، هنگامی که کسی با چنین دیدگاهی به مردم نگاه کند و حق را دو طرفه بداند، هیچ گاه حاضر به ظلم و انحصارطلبی نمی شود و چنین سیاست گذاری، قطعا عادلانه خواهد بود. اصولا فلسفه سیاسی حضرت علی (ع) مبتنی بر استفاده از ابزار پاک جهت رسیدن به اهداف پاک بود و بطور کلی با بکار بردن حربه های کثیف سیاسی که خود نوعی ظلم است، مخالف بود. مثلا زمانی که در «شورای شش نفره تعیین خلیفه » به ایشان پیشنهاد خلافت شد به شرطی که به سیره شیخین عمل نماید، با کمال صراحت و قاطعیت فرمودند: «من به راءی و اجتهاد خود عمل می نمایم.» در حالی که بسیاری از کسانی که به سیاست با دید مادی و کثیف آن می نگرند، در چنین مواقعی، توسل به دروغی به ظاهر مصلحت آمیز را نه تنها جائز بلکه لازم می دانند. اما علی (ع) با چنین سیاستی، بیگانه است چه آنکه می داند: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم » یعنی: حکومت ممکن است با کفر هم پایدار بماند ولی با ظلم، پایدار نمی ماند. و دروغ و ناراستی هم نوعی ظلم است. و در جهت چنین فلسفه ای بود که حکومت اسلامی را پس از اقبال عمومی مردم، پذیرفت ولی با صدای بلند اعلام داشت که: من حکومت را فقط و فقط از این جهت می پذیرم تا بتوانم به این وسیله، حق مظلومی را از ظالمی بستانم. در خطبه سوم نهج البلاغه که به «خطبه شقشقیه » معروف است، آمده است: «اما و الذی فلق الحبة و برا النسمة، لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله من العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها ...» که خلاصه معنایش، این است: سوگند به آن کس که دانه را شکافت و بشر را آفرید، اگر بواسطه یاری و استقبال مردم حجت بر من تمام نمی شد و اگر نبود پیمانی که خداوند از عالمان گرفته تا در برابر سیری ظالمان و گرسنگی ستمدیدگان ساکت نمانند، هرگزاین حکومت و خلافت را نمی پذیرفتم... یا در خطبه 131 نهج البلاغه در مقام دعا و نیایش با پروردگار، باز هم بر این نکته تاءکید می کنند که پذیرش حکومت از جانب ایشان، هیچ گونه انگیزه ای جز تاءمین امنیت مظلومان جامعه و در نتیجه، اجرای احکام الهی نبوده است: «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا فسة فی سلطان و لا التماس شی ء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و تظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک...» یعنی: خداوندا! تو می دانی آنچه را که از ما در امر خلافت و حکومت صادر شده است، تنازع و درگیری بر سر قدرت و سلطنت یا بر سر مال حطام دنیوی، نبوده است بلکه مهمترین انگیزه ما این بوده است تا پرچمهای دین تو آشکار گردد و شهرهایت اصلاح گردد تا به این وسیله، بندگان مظلومت به امنیت برسند و قوانین فراموش شده ات، اجرا گردد... این مطلب را حضرت به مالک اشتر هم در هنگام فرستادنش برای «حکومت مصر» فرمودند. در فرازی از عهدنامه، آمده است: «و ان افضل قرة عین الولاة استقامة العدل فی البلاد و ظهور مودة الرعیة...» یعنی: ای مالک! هر آینه بهترین چیزی که مایه چشم روشنی والیان است، این است که عدالت در شهرها گسترش یابد و اهالی مملکت با حکمرانان اظهار مودت و دوستی نمایند... یا در خطبه 40 نهج البلاغه که در جواب شعار «لا حکم الا لله » خوارج، است; باز به این نکته اشاره شده است که حاکم باید حق ضعیف را از قوی بگیرد. «و یؤخذ به للضعیف من القوی » پس از قبول خلافت و رسیدن به قدرت هم اولین کاری که انجام دادند، گسترش عدالت در جامعه و گرفتن حق ضعیفان از ستمگران و غاصبان حقوق ملت بود و بنا را بر عزل والیان نالایق و بازگرداندن اموال عمومی از دست غارتگران و تعقیب آنان، گذاردند با این شعار که: «فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق...» یعنی: همانا این عدالت است که موجب گشایش و آسایش در جامعه است و هرکس که جامعه دارای عدالت بر وی تنگ آید، به یقین زندگی در حکومت بیداد بر وی تنگ تر خواهد بود. در همین روزها، کسانی از اصحاب و یاران آن حضرت از سر دلسوزی به حضورش می رسیدند و عرض می کردند: این اعمال شما از نظر سیاسی، خطا محسوب می شود، چون حکومت شما تازه پاگرفته و هنوز این قدرت و استحکام را ندارد که دست به اعمال انقلابی بزنید، خوب است کمی صبر نمائید و با این افراد کمی مماشات نموده و با آنها کاری نداشته باشید تا اینکه بعد از چندی با استحکام پایه های خلافت بتوانید سر فرصت با چنین کسانی به مقابله برخیزید. در برابر این استدلال به ظاهر منطقی، حضرت این گونه جواب دادند که: «علی کسی نیست که حتی چشم بر هم زدنی در حکومتش ستم را بپذیرد و به ستمگری اجازه حیات سیاسی بدهد.» در اینجاست که بر سر این ناصحان، بانگ می زند که: «ا تامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما...» یعنی:آیا مرا فرا می خوانید تا پیروزی را به قیمت ستم بر کسانی که تحت سرپرستی من هستند، به دست آورم؟! به خدا سوگند تا هنگامی که جهان باقی است و ستاره ای در آسمان سوسو می زند، به چنین کاری دست نخواهم زد. در احکامی که به کارگزاران خود می داده اند نیز همواره بر این مطلب تاکید می کردند که باید سمت گیریهای حکومتی به جانب عدل باشد و از طریق مستقیم خارج نشود. در عهدنامه مالک اشتر می خوانیم: «و لیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیة ...» یعنی: ای مالک! باید همیشه به کارهائی بپردازی که در طریق حق و در جهت فراگیر شدن عدالت باشد و جهت جلب رضایت عامه مردم به کار آید... البته ممکن است این گونه تصور شود که عدالت سیاسی حضرت به این معنی است که بین طبقات مردم هیچ گونه تفاوت نمی گذاشتند ولی این، تصور صحیحی نیست بلکه عدالت آن است که هرچیز سرجای خود باشد. خود آن حضرت فرموده اند: «العدل یضع الامور مواضعها» یعنی: عدالت هر چیز را سرجای خود قرار می دهد. بنابراین، عدالت در سیاست گذاری حضرت به معنی اعطای حقوق هر قشر از جامعه فرا خور حال آن طبقه است. چنانکه به مالک فرموده: «و اعلم ان الرعیة طبقات لا یصلح بعضها الا ببعض و لا غنی ببعضها عن بعض... و کل قد سمی الله له سهمه و وضع علی حده فرضیه فی کتابه و سنه نبیه ...» یعنی: ای مالک! آگاه باش که مردم چند طبقه اند که خداوند متعال در قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم (ص) برای هر کدام از این طبقات سهمی و حقی تعیین فرموده است...