نظریه کثرت گرا

موضوع قدرت و تضاد، گرچه در نظریه های سازمان مورد توجه بوده اما به ندرت یک بررسی نظام مند و جامع درباره آن انجام شده است. تلاشهایی که برای مطالعه "قدرت" و "تضاد" در سازمان صورت گرفته، راه را برای پیدایش نظریه جدیدی به نام «نظریه کثرت گرا» در سازمان هموار کرده است.

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4

موضوع قدرت و تضاد، گرچه در نظریه های سازمان مورد توجه بوده اما به ندرت یک بررسی نظام مند و جامع درباره آن انجام شده است. تلاشهایی که برای مطالعه "قدرت" و "تضاد" در سازمان صورت گرفته، راه را برای پیدایش نظریه جدیدی به نام «نظریه کثرت گرا» در سازمان هموار کرده است.

بر اساس این نظریه، سازمان اساسا بر پایه تضاد استوار شده است. سازمان، صحنه تضاد و فعالیتها و جهت گیریهای گروهی و فردی است که برای دست یابی به «اهداف »، «منافع » و «ارزشهای » گروهی یا فردی صورت می گیرد.

بسیاری از نظریه پردازان سازمان، عناصر فوق را در بررسی سازمان به عنوان عناصر اساسی آن مورد توجه قرار داده اند، اما هنوز نمی توان یک نظریه با اصول و مفروضات مشخص در این باره تعیین کرد و تا رسیدن به این مرحله از تکامل نظریه، کمی فاصله داریم.

بحث تضاد و قدرت، تاکنون یا به عنوان پدیده ای استطرادی و جدای از بحثهای اصلی سازمان مطرح شده و یا به عنوان زیر مجموعه و بحثهای فرعی موضوعات اصلی دیگری مطرح می شده اند و به ندرت به عنوان پدیده هایی که ماهیت و طبیعت سازمان را تشکیل می دهند بدانها نگریسته شده است.

تعبیرها و تفسیرهای مختلفی از نظریه کثرت گرا مطرح شده است. اماآنچه که ماازگفتگوهای گسترده ای، که انجام داده ایم، به دست آورده ایم این است که نظریه کثرت گرا، در نقطه مقابل نظریه وحدت گرا، بر سه عنصر کلیدی "منافع"، " تضاد" و "قدرت" در تحلیل سازمانی تاکید دارد. این دیدگاه، این سه مفهوم را به عنوان واحدهایی که با یکدیگر در ارتباط هستند، به عنوان مفروضات بنیادی سازمان ملاحظه می کند.

در بحث منافع، در حالی که، از نقطه نظر وحدت گرایان، افراد سازمان همکارانی هستند که با مشارکت هم، جهت رسیدن به یک هدف مشترک کار می کنند، کثرت گرایان بر منافع و اهداف فردی اصرار می ورزند.

دیدگاه کثرت گرا، معتقد است که اگر افراد به اهداف سازمانی علاقه نشان می دهند صرفا به این جهت است که آنها را در راستای اهداف فردی و گروهی خود می بینند. اهداف سازمانی، اگر برای افراد موجه هستند، به دلیل مشروعیت شان نیست بلکه از این نظر مورد توجه هستند که مجموعه منافع فردی و گروهی را تحت پوشش قرار داده و تامین می کنند.

و اما در بحث تضاد، وحدت گرایان به تضاد، به عنوان پدیده ای نادر و عارضی و گذرا نگاه می کنند که در هنگام ظهور آن می توان با برخورد مدیریتی مناسب، آن را بر طرف و یا کنترل نمود. این نظریه، چون منافع را در سطح سازمان، کاملا هماهنگ می بیند لذا با تضاد به عنوان یک نیروی بیگانه و باز دارنده و عنصر ناپسند می نگرد، که از سوی افراد نابهنجار و مشکل ساز، ایجاد می شود. در مقابل، کثرت گرایان تضاد را چهره اجتناب ناپذیر و جدا نشدنی سازمان و بلکه چهره هر روزه زندگی می بینند.

از نظراینان، اساسا حیات سازمان در گرو وجود تضادهای همه جانبه ای است که بین منافع افراد و گروهها درسازمان وجوددارد. صاحبان این نظریه، معتقدندبه جای تلاش برای بر طرف کردن تضاد باید از نقش سازنده آن به نفع سازمان به عنوان یک کل، بهره جست.

کثرت گرایان، تضاد سازمانی را یک عنصر نهادی می دانند که می تواند به صورتی نهادینه شود، که بدون آنکه بقای کل سیستم را تهدید کند، در تمام سطوح سیستم وجود داشته باشد.

اما در مورد قدرت، وحدت گرایان تا حد زیادی نسبت به مساله قدرت بی توجه اند و آن را نادیده می گیرند. آنان، عالیت سازمانی را اقدامی هماهنگ و غیر متضاد می دانند که بطور متحد و یکپارچه برای رسیدن به اهداف مشترک ومنافع همگانی درتلاش است. بنابراین، غالبا سؤال و مساله ای درباره قدرت و منابع آن، برای آنان مطرح نمی شود.

در اینجا مفاهیمی چون، اختیار، رهبری و کنترل به عنوان امتیازات ویژه مدیر برای هدایت سازمان به عنوان یک کل به سوی اهداف و مقاصد آن ترجیح داده می شود. از این دیدگاه، قدرت منبع کاملا بیطرفی محسوب می شود که بدون توجه به منافع یک فرد یا گروه مشخص چرخهای کل سیستم را به حرکت در می آورد.

درمقابل، از دیدنظریه کثرت گرا قدرت گروههای مختلف در سازمان به عنوان یک متغیر بسیار مهم برای فهم فعالیتهایی که هر روز در سازمان به وقوع می پیوندد باید در نظر گرفته شود. قدرت، وسیله ای است که در تضادهای سازمانی تعیین می کند که نتیجه و برآیند تضاد چگونه باشد.

به نظر کثرت گرایان، حیات سازمان، صحنه بازیهای قدرت بین افراد و گروههاست که هر یک تلاش می کنند از طریق گونه های مختلفی از قدرت، که در اختیار دارند، موقعیت کاری خود را کنترل کنند و به اهدافی که برای آنان مهم و با ارزش محسوب می شود دست یابند. سازمان درواقع، مجموعه متکثری از دارندگان قدرت است که با استفاده از انواع متعدد و متکثر قدرت، نفوذشان را بر سازمان تحمیل می کنند.

جو سازمان، محیطی آمیخته با عدم اطمینان است که قدرتهای متعددی درآن برای رسیدن به اهداف خود داد و ستد و بده بستان دارند. البته، شبکه ای از قوانین و مقررات در سازمان وجود دارد که ضمن آنکه اجازه می دهد این فرآیند تعارض قدرتها در سازمان اتفاق بیفتد، درعین حال، سازمان را به عنوان یک کل حفظ می کند و بقای آن را ممکن می سازد.

خلاصه دیدگاه وحدت گرا را می توان در نظریه کلاسیک مدیریت دید. از نظر کلاسیک ها، سازمان به منزله ماشینی است که برای تحقق اهداف رسمی آماده کار شده است. از نقطه نظر کلاسیک ها سازمان ابزاری است که بر مبنای غرضی عقلایی اعضایش را در جهت یک رفتار کارآ و مؤثر هدایت می کند. اعضای سازمان با محرکهایی انگیخته می شوند که تعهد آنها را نسبت به اهداف رسمی سازمان تضمین می کند. بنابراین، انتظار آن است که کلیه فعالیتها به صورتی ترکیب شوند که حرکتی واحد را، که بطور همزمان اهداف تمامی اعضا را بطور رضایتمند تامین کند، به وجود آورد. کار و وظیفه مدیر در این میان آن است که اطمینان حاصل کند که ساختار و هدایت و کنترل سازمان به گونه ای است که موفقیت این تلاشها را تضمین می کند.

دیدگاه وحدت گرا، همچنین دربسیاری از نظریه های دیگر مشاهده می شود. به عنوان مثال، نگاه بارنارد، به سازمان به عنوان یک"سیستم co-oprative" ،یاتوجه مکتب "روابط انسانی" به تلفیق نیازهای فردی و سازمانی و یا نگاه نظریه " سیستم باز" به سازمان به عنوان "سیستمی که فرآیندهای آن در جهت بقای سازمان صورت می پذیرد"، همه و همه با درجات مختلفی منعکس کننده عناصر تفکر وحدت گرای سازمان هستند. به هر حال، از زمان مطالعات هاثورن، به مساله تضاد در سازمان، توجه شده و از آن به بعد پیوسته این توجه زیادتر شده است و امروزه اندیشه های نظری بسیار کمی یافت می شوند که دیدگاه افراطی وحدت گرای سازمانی را داشته باشند. نظریه سازمان، در روند رشد و توسعه خود در چهل سال اخیر مرتبا از دیدگاه وحدت گرا فاصله گرفته و به دیدگاه کثرت گرا نزدیکتر شده است. اما، همان طور که قبلا نیز گفتیم، این نظریه هنوز کامل نیست و گر چه دیدگاهها و عناصر آن در بسیاری از نظریه های سازمانی منعکس شده است، اما هنوز تا تدوین یک نظریه جامع و کامل و مشخص و مدون به نام نظریه کثرت گرا فاصله داریم.

به سوی تبیین روشن از نظریه کثرت گرا

یکی از نقاط مبهم این دیدگاه، که هنوز به خوبی روشن نشده است، موضوع قدرت است. همان طورکه توضیح دادیم، عناصر کلیدی این نظریه سه تاست که یکی از آنها قدرت است. به عبارت روشن تر، از آنچه تاکنون گفتیم به خوبی معلوم شد که از دید این نظریه، سازمان ذاتا و اساسا بر تضاد استوار شده است; یعنی آنچه که اصلا ماهیت سازمان را تشکیل می دهد "تضاد" است. اما این تضاد، بر سر چیست؟ بر سر "منافع" است و آنچه که به عنوان ابزار، سمت و سو، و نتیجه و برآیند این تضادها را تعیین می کند، فاکتور "قدرت" است. پس می توان گفت از میان سه عنصری که این نظریه بر آنها تاکید دارد، یک عنصر حیاتی تر و مهم تر است و به اصطلاح نقش محوری درمیان آنها دارد و آن عنصر، "قدرت" است. اما، درباره این عنصر محوری، هنوز مسائلی هست که باید بیشتر مورد مداقه و مطالعه قرار گیرد.

اولین سؤال که تاکنون، کمتر به آن پرداخته شده است، مربوط به ماهیت و طبیعت قدرت است و اینکه اساسا قدرت چیست؟ در این رابطه، تعریفی که بسیاری از نظریه پردازان آن راپذیرفته اند، توضیحی است که دال (dahl) مطرح کرده است. او می گوید: قدرت فرد "الف" بر فرد "ب" به این معنی است که فرد "الف" می تواند فرد "ب" را به کاری وا دارد که اگر فرد "الف" نبود فرد "ب" آن کار را انجام نمی داد. اما، به هر حال، هنوز مساله توضیح و تعریف قدرت به نظر می رسد باید به صورت قاطعی بحث شود. یکی از چیزهایی که در رابطه با سؤال "قدرت چیست؟" مطرح شد این است که قدرت یک «شی ء» مستقل، نیست بلکه فقط در یک "رابطه" است که قابل تعریف است و با صرف نظر از آن رابطه وجود ندارد. به عبارت دیگر، قدرت امری نسبی است; یعنی اگر سؤال کنیم آیا فلان کس قدرت دارد یا نه؟ باید مشخص کنیم "بر چه کسی" قدرت دارد و به عبارت روشن تر، اینکه می گوییم فرد "الف" قدرت دارد، چون او را مثلا نسبت به فرد دیگری مثل " ب" لحاظ می کنیم، او را واجد قدرت می دانیم و گرنه اگر طرف رابطه را عوض کنیم و آن را نسبت به فرد سومی مثل "ج" مطرح کنیم ممکن است فرد "الف" دیگر قدرت نداشته باشد و یا برعکس اصلا در این رابطه، این فرد "الف" باشد که مقهور و تحت نفوذ فرد "ج" قرار دارد. بنابراین، می بینیم قدرت خودش یک چیزی نیست که بتوانیم آن را مستقلا مورد لحاظ قرار دهیم بلکه این مفهوم از مفاهیم نسبی است. به هر حال، همان طور که گفتیم هنوز موضوعات زیادی در رابطه با قدرت وجود دارد که توضیح کاملی برای آنها ارائه نشده است که از میان آنها ما به شش مورد، از مهمترین آنها، اشاره می کنیم:

الف) قدرت یا کنترل اجتماعی؟

آیا اساسا ممکن است و یا معنی دارد که ما قدرت را مستقلا و بدون در نظر گفتن یک فرآیند وسیعتر کنترل اجتماعی که در جریان است شناسایی کنیم؟ برای نمونه نشان داده شده است که فرآیند جامعه پذیری عامل تنظیم کننده مهمی در رفتار اجتماعی است. خوب در این پدیده، آیا ما باید تعبیر قدرت را به کار ببریم یا از مفهوم کنترل استفاده کنیم؟ آیا خط قاطع و مرز فاصلی بین این دو مفهوم وجود دارد؟ اگر دارد، کدام است؟

آیا می توان مفهوم قدرت را برای کنترل اجتماعی، که خانواده بر رفتار بچه دارد، مورد استفاده قرار داد؟ آیا در مورد جوامعی که نخبگان بر توده ها نفوذ دارند و آنها را به حرکت در می آورند و یا کنترلی که از درون اتاقهای در بسته تصمیم گیری بر کارگران و کارمندان اعمال می شود، مفهوم قدرت و کنترل، معادل و مترادف هستند؟

رانگ (1968- wrong )، پیشنهاد می کند که ما مفهوم قدرت را می بایست فقط درمورد تلاشهای ارادی وعمدی گروهها و افراد برای کنترل دیگران به کار بریم و بسیاری ازنظریه پردازان کثرت گرانیز ازاین اصطلاح تبعیت کرده اند.

به هرحال، مفهوم کنترل، استفاده از مفهوم قدرت را در بسیاری از موارد متروک و مطرود گذاشته و این نشان می دهد که مفهوم قدرت در تجزیه و تحلیل امور اجتماعی ابزار مفهومی کامل و تامی محسوب نمی شود. بنابراین، این کار ارزش آن را دارد که برای استفاده و اعتبار بیشتر مفهوم قدرت در تجزیه و تحلیلهای سازمانی توجه و ملاحظات بیشتری درباره این مفهوم صورت گیرد.

ب)قدرت،مجموع صفراست یاغیرمجموع صفر؟

فرض کنیم که ما قبول کردیم که متغیر قدرت در تجزیه و تحلیل سازمان، مهم و مؤثر است اما سؤال این است که آیا قدرت، مجموع صفر است؟ بدین معنی که آیا در بازی قدرت تنها یک گروه سود می برد و گروه دیگر، فقط متحمل هزینه می شود؟ یا اینکه قدرت، صحنه ای است که همگان درآن نفع می برند. تالکوت پارسونز، از کسانی است که با نظر دوم، که در بازی قدرت همه منتفع می شوند، موافق است. او می گوید: قدرت مثل ثروت است; بدین معنی که همان طور که در صحنه تجارب هر کس به اندازه ثروت و سرمایه ای که دارد می تواند منتفع شود و سرمایه عامل توزیع سود است و طبعا هر کس سرمایه بیشتری دارد سود بیشتری خواهد برد، در صحنه بازی قدرت هم، همه صاحبان قدرت نفع می برند و اینطور نیست که یک طرف صرفا ضرر کند و بازنده باشد (مجموع صفر) اما قدرت عامل توزیع منافع است و طبیعی است که هر کس قدرت بیشتری دارد، بیشتر می تواند به منافعی که مد نظر دارد دست پیدا کند.(غیر مجموع صفر)

ج) قدرت مشروع یا نا مشروع؟

مفهوم قدرت معمولا در اذهان با مفهوم زور و فشار و اجبار ملازم و همراه است. پارسونز معتقد است که اگر قدرت بخواهد، به صورت باز و همراه با اختیار و بدون اجبار، اعمال شود مبنای مطمئن و عمیقی نخواهد بود. در جایی که، کسی با استفاده از اختیارات قانونی و سازمانی خود، نفوذش را اعمال می کند بحثی از قدرت نمی شود. قدرت غالبا جایی به کار می رود که به طور نامشروع، اعمال نفوذ شود در حالی که، با بحثهایی که انجام شد براساس نظریه کثرت گرا ما باید مفهوم قدرت را هم با مشروعیت و هم با اختیار مقارن بدانیم. به هرحال، این در اثر آن است که در نظریه سازمان تا به حال توجه زیادی به مفهوم اختیار شده و در مقابل، مفهوم قدرت بسیار کم مورد توجه واقع شده است.

د) قدرت مثبت یا منفی؟

قدرت می تواند در جهت مثبت یا منفی باشد. قدرت مثبت توانایی واداشتن دیگران به انجام کاری است و قدرت منفی توانایی بازداشتن از انجام کاری است. قدرت منفی، طبعا با تاکید بر حق وتوی گروهی همراه است. به هر حال، در مفهوم پردازی درباره قدرت بایستی هر دو بعد قدرت مثبت و منفی مورد توجه و دقت واقع شود.

ه) قدرت بالفعل یا قدرت بالقوه؟

برای انتساب قدرت به شخص یا گروهی، لازم نیست که در همان لحظه آن قدرت، بالفعل به کار گرفته شده باشد و توجه به فرق قدرت بالفعل و قدرت بالقوه چه در سطح نظری و چه از نظر و سطح روش شناختی، مطلبی اساسی و بنیادی است. کسانی که به قدرت اجرایی (operationalise) وعملی توجه می کنند، غالبا توجهشان به نمودهای محسوس و قابل مشاهده قدرت محدود می شود و از پس زمینه ها و عناصر پشت صحنه ای که تاثیرات قوی در قدرت دارند و ممکن است از نظر مخفی بمانند، غفلت می ورزند.

آنچه در این قسمت مد نظر ماست این است که قدرت گاهی درباره وقایع رفتاری مشخص که همه برداشت واحدی از آن دارند مطرح می شود و گاهی مربوط به ادراکی است که کسانی که در یک وضعیت خاص قرار دارند و در آن درگیر هستند از آن وضعیت دارند. و افراد مختلف ممکن است برداشتهای مختلفی از یک وضعیت واحد داشته باشند.

و) قدرت متناوب یا قدرت جدا نشدنی؟

در اینجا بحث این است که آیا قدرت در تمامی سازمان منتشر شده یا اینکه فقط از یک یا چند منبع محدود و نگشت شمار ناشی می شود و این بحث مهم، یکی از مباحث مهم و ضروری دیدگاه کثرت گراست.

نظریه کثرت گرا، معتقد است که قدرت در تمامی سطوح سازمان توزیع و پخش شده است و این گونه نیست که یک فرد یایک گروه به تنهایی آن را قبضه کرده باشد. قدرت، از منابع مختلف و زیادی نشات می گیرد و از وضعیتی به وضعیت دیگر، از موضوعی به موضوع دیگر اختلاف پیدا می کند. به عبارت دیگر، این دیدگاه معتقد است که در میدانهای مختلف تضاد، درجات قدرت افراد و گروهها تفاوت دارد; یعنی ممکن است در یک رابطه تضاد بین دو گروه یا دو فرد، فرد یا گروه اول نفوذ بیشتری داشته باشد. اما در یک رابطه تضاد دیگر، بین همان دو فرد یا دو گروه، گروه یا فرد دوم غلبه بیشتری داشته باشد.

این بحث، گذری سریع و گذرا بود به نظریه کثرت گرا و موضوعاتی که در رابطه با قدرت مطرح است. به هر حال، همان طور که تکرار کردیم هنوز بعضی از مشکلات و سؤالات عمده ای که این نظریه با آنها مواجه است به درستی و کاملا حل نشده و هنوز مراحلی باقی است تا مفاهیم این نظریه آن چنان که باید و شاید تبیین و مورد نقادی کامل قرار گیرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان