مصاحبه شوندگان : ربانی گلپایگانی، علی و جوادی، قاسم و رضانژاد، عزالدین و برنجکار، رضا
چکیده :
گفت وگوی حاضر با حضور استادان حجت الاسلام والمسلمین علی ربانی گلپایگانی، جناب آقای قاسم جوادی، رضا برنجکار و عزالدین رضانژاد، از بحث درباره ضرورت فرقه شناسی آغاز می شود و تا معنای «فرقه های اسلامی» ادامه می یابد. در میانه گفت وگو از کاستی های فرقه شناسی و بایسته های آن سخن می رود. همگان بر نامطلوبی وضعیت رشته «فرقه شناسی» در ایران اذعان داشتند، و پیش داوری، برخورد گزینشی، عدم مراجعه به منابع معتبر و شتابزدگی را از آفات مهم این رشته علمی در ایران و حوزه علمیه قلمداد کردند. نیز درباره اقدامات موءثر و جدیدی که در حوزه شده است، سخن گفتند.این گفت وگو با همت و اجرای عالمانه حجت الاسلام مهدی فرمانیان عضو انجمن علمی ادیان و مذاهب شکل گرفت.
پژوهش و حوزه: تشکر می کنیم از حضور گرامی اساتید محترم و محققانی که این نشست علمی را به وجود خود آراسته اند. شاید در آغاز لازم باشد که در پی پاسخی به این سوءال باشیم که در زمان و جهان امروز، چه ضرورت هایی ما را به سوی مطالعات فرقه شناسی دعوت می کند. آیا چنین توجهاتی، موجب پیشبرد اهداف علمی و عملی جوامع انسانی می شود، یا فقط نوعی علم ورزی بی هدف است؟
قاسم جوادی: مطالعات فرقه شناسی در حال حاضر دست کم از دو جهت حائز اهمیت است: نخست برای حوزه های تشیع و دوم برای مصالح عمومی جهان اسلام.در توضیح ضرورت نخست، همین بس که بدانیم بسیاری از مسائل تاریخی و عقیدتی که ما به آنها نظر داریم، مورد توجه فرقه های دیگر اسلامی نیز قرار گرفته اند و آنان نیز درباره اکثر موضوعات و مسائلی که ما به آنها می اندیشیم، رأی و نظر دارند. آشنایی با آرا و انظار دیگران، در پختگی و استحکام دیدگاه های ما موءثر است. یعنی ما اگر بدانیم که دیگران چگونه می اندیشند و چه رأی و نظری دارند، بهتر می توانیم از کیان عقیدتی خود دفاع کنیم و یا حتی بیش از پیش مرزها را می بینیم. از جهت مصالح عمومی جهان اسلام نیز لازم است گروه های مختلف اسلامی از یکدیگر بی خبر نباشند. بی خبری از همدیگر، ما را در موضع ضعف قرار می دهد و در مواقع لزوم قادر به حفظ وحدت و یکپارچگی جهان اسلام در برابر جهان غیراسلامی نیستیم. به نظر من ما هرچه به یکدیگر نزدیک تر شویم و آگاهی های بیشتری نسبت به همدیگر پیدا کنیم، خواهیم دید که اختلافات کمتر می شوند و اساساً بسیاری از تفاوت ها و اختلاف ها غیر واقعی است. برای نمونه عرض کنم که چند سال پیش کتابی منتشر شد با نام کلام اهل سنت. نویسنده کتاب، خود را طرفدار اصلِ «امرُ بین الامرین» معرفی می کند و سپس نشان می دهد که شماری از علمای اهل سنت نیز بر همین عقیده و باورند. مثلاً سخنانی از دانشمندان ماتریدی را می آورد که به دفاع از امرُ بین الامرین پرداخته اند. این نمونه ها نشان می دهد که ما هر قدر بیشتر به همدیگر نزدیک شویم، نقاط اختلافی کمرنگ تر می شوند و زمینه بهتری برای نفوذ فرهنگ شیعی و وحدت جهان اسلام پدیدار می گردد.
علی ربانی گلپایگانی: شناخت مذاهب و مکاتب فکری، فلسفی و دینی، هماره اهمیت و ضرورت داشته است. ریشه این ضرورت، در ضرورت دیگری است به نام «تعامل در زندگی بشری». بدیهی است تعامل پیروان مکاتب و ادیان و مذاهب آن گاه مثبت و سازنده خواهد بود که مبتنی بر آشنایی درست با عقاید، مناسک و آداب آنان باشد. امروزه بر اثر دانش و تکنولوژی برتر، جهانِ ارتباطات توسعه یافته و زندگی اجتماعی در فراخ ترین شکل آن صورت پذیرفته است. بنابراین آگاهی از مبانی اعتقادی و باورها و آیین های مختلف، اهمیتِ مضاعف یافته است.در این میان نباید نقش مخرب و منفی قدرت های استکباری را از یاد برد. آنان در پی تفرقه و جدایی بیشتر میان طوایف اسلامی هستند. فرقه شناسی، مقدمه جلوگیری از تفرقه گرایی است.
عزالدین رضانژاد: نخست باید دید منظور ما از فرقه شناسی چیست. آیا مراد ما فرقه های مسلمان هستند یا فرقه هایی که در دامن جامعه اسلامی، وجود آمدند، اما مسلمانان، حاضر به قبول آنها به عنوان یکی از گروه های اسلامی نیستند؟ گویا تا کنون همه انواع فرقه ها، منظور و مراد بوده اند؛ اما باید به تفاوت و تفکیک آنها توجه داشت. آنچه پیش از همه به نظر می رسد، پیشرفت شتابان و قدرتمند ارتباطات است. هر روز بر دامنه، شتاب و وسعت آن افزوده می شود و اندک اندک در جهانی قرار گرفته ایم که چاره ای جز تعامل با دیگران نداریم. فرقه شناسی به ما کمک می کند که راه های تعامل را بیاموزیم و کشتی خود را از میان این امواج خروشان بگذرانیم.رسالت دیگری که بر عهده علوم مذاهب و فرقه شناسی قرار دارد، این است که جهان را از حضور خود آگاه سازیم. اکنون در میان مستشرقان، مذهب اشعری نماینده اسلام است. توسعه دانش فِرَق، نشان می دهد که اشاعره فقط یک فرقه است و نباید یک گروه را نماینده کامل یک دین شمرد. فرقه شناسان می کوشند که سایر فرق اسلامی را به جهان معرفی کنند و بگویند که در حالت های مختلف، مکاتب فکری مختلف و برداشت های گوناگون از یک دین وجود دارد. سپس موضوعات مشترک را برای غیرمسلمان ها و خاورشناسانی که قصد مطالعه در اسلام را دارند، نشان می دهد تا هیچ مذهبی به تنهایی نتواند خود را نماینده اصلی اسلام در گفت وگوی ادیان معرفی کند. در واقع غیرمسلمان، باید مشترکات فرق اسلامی را نماینده اسلام بدانند تا در وادی های غلط قرار نگیرند.
رضا برنجکار: من سه نکته را در این رابطه تذکر می دهم:
یک. آشنایی با عقاید فرقه های مختلف به ویژه فرقه هایی که در زمان حضور اهل بیت(ع) یعنی عصر امامت (قرن های اول و دوم) در جامعه آن روز حضور داشتند و فعالیت می کردند به ما کمک می کند که متون و میراث خود را بهتر بشناسیم؛ زیرا برخی از احادیث ما ناظر به عقاید فرقه های آن روز است. بعضی سوءال هایی که از ائمه(ع) می شده است، مربوط به شبهه هایی است که در آن روزگار رایج بوده است. این عقاید را اصحاب در قالب سوءال مطرح می کردند و امامان بزرگوار شیعه پاسخ می دادند. بسیاری از اشارات و کنایات احادیث را جز از این طریق نمی توان فهمید و دریافت. مثلاً ما اگر از حضور و فعالیت های اهل الحدیث و معتزله و نزاع های آن دو خبر نداشتیم، به ویژه در زمانی که معتزله حاکم بود، عمق بسیاری از احادیث مربوط به «خلق قرآن» را در نمی یافتیم. وقتی در روایت می خوانیم که «قرآن نه حادث است نه قدیم؛ قرآن، قرآن است» در واقع پاسخ به یکی از سوءال های مهم آن روزگار را می خوانیم. اگر سوءال و موضوع منازعات آن روز را ندانیم، خیلی نمی توانیم به ارج و عمق این پاسخ پی ببریم. ممکن است الان نزد خود بگوییم که بالاخره قرآن یا حادث است یا قدیم. نمی شود که نه حادث باشد نه قدیم! پس چرا امام این گونه پاسخ دادند؟ علت آن بوده است که در زمان مأمون کسانی که قرآن را قدیم می دانستند، دستگیر و محاکمه و محکوم به جریمه های سنگین و حتی اعدام می شدند. اگر امام(ع) می فرمود قرآن قدیم است، شیعه در وضعیت بدتری قرار می گرفت. پس از مدتی مأمون رفت و جانشینان او به خصوص متوکل بخشنامه صادر کردند که قرآن قدیم است. در روایات ما، به قول حق اشاره شده، اما برای در امان نگه داشتن شیعه از آسیب هایی که کیان تشیع را تهدید می کرد، گاهی پاسخ ها گنگ و در پرده بود. بنابراین آشنایی ما با عقاید و فرقه های مختلف اسلامی، ما را در فهم متون خودمان کمک می کند.
دو. عقاید و باورهای فرق دیگر، می توانند برای ما سوءال های جدید و زمینه های نو برای تحقیق در متون شیعی ایجاد کنند. بدین ترتیب ما به غنی سازی عقاید و فهم عمیق تر خود از متن می پردازیم. هرچه با سوءالات بیشتری مواجه باشیم، بیشتر به متون و میراث روایی خود مراجعه می کنیم و رهیافت های جدیدتری را نصیب می بریم.
سه. ضرورت سوم، همان است که سروران حاضر در این گفت وگو تذکر دادند؛ یعنی ضرورت تعامل و همزیستی با جهانیان. به هر حال ما باید بدانیم که با چه افکار و آرایی مواجه هستیم و در چگونه جهانی زیست می کنیم. این ضرورت همیشه بوده است؛ اما در روزگار ما شدید و چندین برابر شده است. لازمه تعامل درست و معتدل، شناخت «دیگران» و «دیگراندیشان» است؛ خواه اسلامی، خواه غیراسلامی. درک درست، مقدمه تعامل است. حتی اگر قصد تبلیغ عقاید خودمان را هم داشته باشیم، باز لازم است که بدانیم مخاطب ما چه پیش زمینه ها و ذهنیت هایی دارد. البته تعامل، اعم از تبلیغ است. ما گاهی به قصد تبلیغ و گاهی به قصد زندگی آرام و سالم تعامل می کنیم و در هر صورت، گریزی از همزیستی نداریم.
پژوهش و حوزه: وضعیت کنونی مطالعات فرقه شناسی چگونه است؟ در چه مرحله و موقعیتی قرار داریم؟ در گذشته یعنی چندین قرن پیش چگونه بوده است؟ آیا به نظر نمی رسد که در قرون اخیر، به رشته فرقه شناسی کم مهری شده است؟
علی ربانی گلپایگانی: متأسفانه از وضعیت مطالعات فرقه شناسی در دیگر کشورهای اسلامی، اطلاعات دقیق و روزآمدی ندارم؛ اما در حوزه های شیعی وضعیت مطلوبی نداریم. تا وقتی که مباحث اعتقادی و کلامی در مراکز علمی ما، جزء دروس جنبی و فرعی است، وضع به همین منوال خواهد بود. حتی المقدور باید سعی شود که در آموزش کلام گام های موءثرتری برداشت.
رضا برنجکار: این ضعف و فتور همیشه وجود داشته است؛ هم در معرفی و شناساندن باورهای خودی، و هم در شناخت فرقه های دیگر. البته ظاهراً غیر از شیعه، دیگران هم این ضعف را دارند. مثلاً شما به کتاب ملل و نحل شهرستانی که نگاه می کنید، تعجب می کنید که موءلف چقدر از باورهای شیعه بی خبر بوده است. نسبت هایی به ما می دهند که حقیقت ندارد. حتی در گزارش های تاریخی یا جغرافیایی نیز خطاهای عجیبی دارند؛ مثلاً شهرستانی می نویسد که یکی از امامانِ شیعه (ظاهراً امام هادی) در قم مدفون است!اما در ایران مشکل اساسی به گزینش های غلط براساس اطلاعات ناکافی بر می گردد. اگر هدف ما از شناخت، حمله و رد باشد، به خود خیلی زحمت نمی دهیم که دقیق و گسترده مطالعه کنیم. همین که دو سه نکته برای رد کردن پیدا کنیم، خود را فارغ می دانیم و دیگر پی کار را نمی گیریم. آنان هم همین مواجهه را با ما داشته اند. دنبال نقاط و نکات مثبت مذاهب نیستیم. چشم خود را بر محورهای اشتراکی می بندیم و فقط دنبال جاهایی هستیم که بتوانیم رد کنیم. می دانید که برای رد کردن، فقط کافی است دستاویزهایی پیدا کنیم. بنابراین گزینشی عمل می کنیم. به ویژه در روزگار ما این نوع برخورد و تعامل درست نیست؛ چون ارتباطات به گونه ای است که همه می توانند صدایشان را به جهانیان برسانند. پس گزینشی عمل کردن ما، سودی به حال ما ندارد. کسانی مانند شهرستانی نیز اگر قدری بیشتر درباره شیعه تحقیق می کردند، خیلی از آن حرف ها را نمی زدند.
پژوهش و حوزه: برای رسیدن به وضعیت مطلوب چه باید کرد؟ آیا مطالعه فرقه ها با تأکید بر کتاب های ملل و نحل کافی است؟ چه راه های دیگری را پیشنهاد می کنید؟
علی ربانی گلپایگانی: نه؛ کافی نیست. البته ارزش کتاب هایی که در موضوع ملل و نحل نوشته اند، قابل انکار نیست؛ اما هم به لحاظ تنوع و تعدد مشکل دارند و هم به لحاظ کیفیت و محتوا. در هر حال نباید به کتاب های ملل و نحل بسنده کرد؛ بلکه باید به منابع دست اول و معتبر هر مذهب و فرقه مراجعه کنیم.
پژوهش و حوزه: پس، از چه راه هایی می توانیم به شناخت دقیق فرقه ها نایل شویم؟
علی ربانی گلپایگانی: اولاً باید سراغ منابع معتبر و دست اول هر فرقه برویم؛ ثانیاً باید نگاه واقع بینانه و دور از پیش داوری داشته باشیم. هر گونه حب و بغض آفت تحقیق و مطالعه است. همچنین باید در نقل و نقد آرا موضع بی طرفانه را حفظ کرد. از نقدهای احساسی نیز پرهیز کنیم و تا می توانیم در نقد دیگران منطقی باشیم.
رضا برنجکار: شناخت کامل و دقیق، بسیار مهم است. شناخت باید همه جانبه و دقیق باشد. اگر می خواهیم فرقه های اسلامی را بشناسیم نباید گزینشی عمل کنیم و فقط به سراغ فرقه هایی برویم که بهتر می توانیم ردّشان کنیم. باید بدون پیش داوری همه فرقه های مطرح در جهان اسلام را موضوع قرار دهیم و مطالعه کنیم. حتی نباید به شناخت فرقه هایی بسنده کنیم که طرفداران بیشتری دارند. با مراجعه به یک کتاب ملل و نحل هم نمی توان تکلیف فرقه ها را تعیین کرد. ما وقتی به خودمان توجه می کنیم، می بینیم که در مسئله های بسیاری با هم اختلاف داریم؛ حالا شما فرض کنید یک عالم سنّی بیاید همه عقاید شیعه را خلاصه و ساده کند و بگوید شیعه یعنی این! پذیرفتنی نیست؛ چون خود دانشمندان شیعی درباره تک تک این مسائل با هم بحث و جدال دارند. ما هم نباید چنین رفتاری با دیگران داشته باشیم. آیا درست است که یک عالم غیر شیعی با مراجعه به یک کتاب شیعی، فتوا بدهد که شیعه قائل به تحریف قرآن است؟ علی رغم اینکه همه علمای ما تحریف را رد کرده اند، بالاخره گاهی یکی پیدا می شود که نظر دیگری داشته باشد. دیگران نباید با تأکید بر یک نظرِ شاذ و نادر، شیعه را متهم به چنین آرایی کنند. ما هم نباید با دیگران این گونه رفتار کنیم.
عزالدین رضانژاد: در حال حاضر فعالیت های مهمی در جهت فرقه شناسی شده است. در غرب و مشرق، دائرة المعارف هایی نوشته می شود که راه را هموارتر می کنند. وضعیت کنونی ما تا 500 سال پیش خیلی فرق کرده است. مع الاسف هنوز در جایی نیستیم که باید باشیم. به ویژه آنکه در برخی از همین کارهایی که تاکنون شده است، کاستی های فراوانی وجود دارد. مثلاً دائرة المعارفی که خانم دکتر فاطمه محجوب در مصر نوشته است، حاوی حرف های عجیبی است. وی در معرفی شیخیه، آن گاه که می خواهد از سید کاظم رشتی سخن بگوید، می نویسد او یک کشیش بود که بعدها خودش را مسلمان جا زد! هیچ سندی هم ارائه نمی کند. در دائرة المعارف هایی هم که غیرمسلمان ها می نویسند، گاهی شاهد اطلاعات غلط و بی اساسی هستیم.در ضمن باید به محصول تحقیقات خاورشناسان هم توجه ویژه کنیم. آنان چند دسته اند: برخی اهداف سیاسی دارند؛ برخی در پی نوعی تبلیغ دین خود هستند و به اصطلاح تحقیقات خود را در مسیر فعالیت های تبشیری قرار داده اند. بعضی هم البته اهداف علمی و پژوهشی دارند. اینها را باید از هم جدا کنیم و همه را با یک چوب نرانیم. این را هم عرض کنم که ذائقه ها گاهی خیلی فرق می کند. برخی از منظر عرفانی می نگرند. چنین منظرهایی باعث می شود که داوری ها خیلی جامع نباشد. مثلاً برای کسی که اصلْ عرفان است، بر نقاط خاصی تکیه می کند و ممکن است گرایش های پیدا و پنهانی به یک فرقه خاص بیابد.نکته دیگر به وضعیت سیاسی اجتماعی جهان اسلام و نقش حکومت ها در مسیرتحقیقات مربوط می شود. متأسفانه برخی نویسندگان به هدف تبلیغ فرقه خود به مطالعات فرقه شناسی روی آورده اند. بدین ترتیب تحت تأثیر شرایط اجتماعی و حکومتی، بیشتر دنبال نقاط ضعف دیگر فرق اسلامی هستند. چنین سابقه ای در نویسندگان قرون سوم تا ششم هم وجود داشته است. مثلاً در آن کتاب ها نوعاً بر روی 73 فرقه تأکید می شده است. بغدادی مثلاً مذهب خود را ناجیه و باقی مذاهب را گمراه معرفی می کند؛ غافل از اینکه حتی اگر سند حدیث افتراق هم صحیح باشد، معلوم نیست فقط مربوط به قرن خاصی باشد. وقتی نویسنده قرن چهارمی می خواهد 73 فرقه را نام ببرد، به فرق عصر خود نظر می کند. در این صورت از فرقه هایی که پس از این می آیند، غافل می شود و آن فرقه ها دیگر مشمول حدیث افتراق نمی شوند!اما آنچه به ما بر می گردد و لازم است که انجام دهیم، نخست بازخوانی و بازبینی کتاب های پیشینیان ما است؛ یعنی مطالعه دقیق همه گروه هایی که به نحوی به شیعه مربوط می شوند. باید در شناخت و داوری های خود به شیوه ها و با تمسک به معیارهایی حرکت کنیم که کمابیش نزد همه فرق مقبول است. بدون رعایت قواعد عمومی و علمی فرقه شناسی، کسی به رأی و داوری های ما اطمینان نمی کند. دیگر آنکه لازم است از همه دیدگاه ها اعم از فقهی، اصولی، کلامی و فرهنگی خبر داشته باشیم. حداقل فی الجمله بدانیم که در زمینه های مختلف چه دیدگاه هایی وجود دارد. نظریه هایی که مطرح می کنیم باید ناظر به این دیدگاه ها باشد؛ وگرنه پختگی لازم را نخواهد داشت.
قاسم جوادی: اگر داوری ما در موضوع وضعیت فرقه شناسی، براساس کتاب ها و نوشته های موجود باشد، باید اذعان کنیم که در وضعیت مطلوبی قرار نداریم. اگر به کتاب هایی که شیعه اثنی عشری را معرفی کرده اند، مراجعه کنیم، خواهیم دید که از دقت لازم برخوردار نیستند؛ برخی کمتر و برخی بیشتر. ممکن است همین بی دقتی در معرفی سایر فرق هم باشد و ما چون اطلاع کافی از آن فرق نداریم، نتوانیم بفهمیم که گزارش این کتاب ها چقدر درست و چقدر نادرست است. کتاب های معدودی را می توان یافت که جدّی و دقیق باشند. ائمه ما در ردّ گروه های مخالف، از چنین شیوه هایی استفاده نمی کردند. الان ما براساس یکسری اطلاعات ناقص یا حتی نادرست، فرقه های دیگر را ردّ و انکار می کنیم. اگر آگاهی های ما دقیق تر باشد، حتماً بهتر از قبل می توانیم با سایر مکاتب مواجهه علمی کنیم. البته من معتقدم که این وضعیت در ایران بهتر از سایر کشورها است. هرچند در ایران هم هنوز تحقیقات کامل نشده، اما در سایر مناطق جهان وضع بهتر از ایران نیست. به ویژه با انگیزه هایی که جدیداً پیدا شده، امید به آینده بیشتر شده است.نکته دیگری که تذکر آن خالی از فایده نیست، آن است که در چیدمان مذاهب، ضرورت دارد یک تقسیم بندی سه گانه را پذیرا باشیم؛ یعنی از سه ناحیه به مذاهب نگاه کنیم: کلام، فقه و تصوف. در بخش های اول و دوم (کلام و فقه) در ایران کارهایی شروع شده و مراکزی برای تحقیق در مذاهب فقهی و کلامی تأسیس شده است. در این بخش ها با وضعیت مطلوب، فاصله چندانی نداریم. اما در موضوع تصوف، به دلیل پیش داوری ها و ذهنیت منفی به سلاسل صوفیه، حاضر به کار جدّی و دقیق علمی روی آنها نشده ایم. اولاً باید بپذیریم که بسیاری از جریان های فکری در جهان اسلام، به نوعی منسوب به تصوف و عرفان است. ثانیاً وضعیت تصوف در جهان، غیر وضعیت آن در ایران است. کشورهایی وجود دارند که اکثریت آنها متعلق به یکی از سلاسل صوفیه محسوب می شوند. گمان می کنم با همان قدرت و شدّتی که به بخش های اول و دوم پرداختیم، لازم است بخش سوم را نیز در دستور کار خود قرار دهیم و مرکزی تأسیس شود که برنامه اصلی اش شناسایی سلسله های صوفیه و بازخوانی فکری و تاریخی تصوف باشد.
علی ربانی گلپایگانی: همان طور که آقایان فرمودند، برخورد گزینشی و پیش داورانه یکی از موانع مهم شناخت حقیقت است و از آنجا که پژوهش در زمینه فرق و مذاهب باید با انگیزه یافتن حقیقت باشد، برخورد گزینشی مانع از دست یافتن به این هدف می شود. از طرفی چنین برخوردهایی از سوی پژوهشگر درباره مذاهب دیگر، سبب می شود دیگران نیز همین راه و روش را در مواجهه با ما اتخاذ کنند.
پژوهش و حوزه: به طور مشخص حوزه های علمیه باید چه گام های دیگری بردارند تا به وضعیت مطلوب برسیم؟ البته توجه دارید که هر تصمیمی که اتخاذ می شود باید با توجه به مشکلات و موانع باشد. بنابراین باید روش ها و گام هایی را پیشنهاد کرد که با واقعیت های موجود در جامعه و حوزه سازگار باشد؛ زیرا آرمان گرایی افراطی، همیشه به ما لطمه زده است. از چه راه و روش هایی باید استفاده کرد تا به مطلوب ترین وضعیت در رشته مطالعات فرقه شناسی برسیم؟
قاسم جوادی: اولاً همان طور که پیش تر عرض کردم باید همه بخش ها را در نظر بگیریم: فقه، کلام و تصوف. ثانیاً افزون بر کارهای فردی، جا دارد که برنامه ریزی های کلان را هم در دستور کار خود قرار دهیم. اگر حوزه به این نتیجه رسیده است که باید فرقه های اسلامی را شناسایی کند و به آنها نیز بپردازد، بنابراین نباید بی برنامه باشد. حوزه باید فرقه شناسی را در شمار رسالت های علمی خود بگنجاند و به تحقیقاتی که در گوشه و کنار از سوی محققان منفرداً انجام می شود، بسنده نکند.
عزالدین رضانژاد: می دانید که تا کنون قدم های خوبی برداشته شده است؛ تأسیس انجمن ادیان و مذاهب در معاونت پژوهشی گام موءثری است. رشته های تخصصی هم در مرکز جهانی علوم اسلامی در گروهی به نام ادیان و مذاهب راه افتاده است. در بیرون از حوزه هم دانشگاه مذاهب اسلامی را داریم که آموزش ها و برنامه های خود را آغاز کرده است. مدارس اهل سنت هم کمابیش فعالیت های خود را با رویکردهای آموزشی پژوهشی آغاز کرده اند. مرکز ادیان و مذاهب هم که با تشکیل گروه های مختلف و تولید منشورات علمی و مجله، گرمی خاصی به این عرصه داده و تاکنون گام های بلندی برداشته است.اما یکی از کارهایی که باید انجام شود، معرفی هر فرقه از سوی محققان همان فرقه است. قطعاً یک عالم زیدی یا اسماعیلی، بهتر از دیگران می تواند مذهب خود را معرفی کند. ما گاهی در معرفی یک مذهب به منابعی استناد می کنیم که علمای آن مذهب، اصلاً آن منبع را موثق نمی دانند. اما اگر از خودشان بخواهیم که فرقه و مذهب خود را معرفی کنند، کمابیش مطمئن می شویم که به مرزهای شناخت نزدیک تر شده ایم. گاهی یک مذهب را منسوب به عقیده ای می کنیم؛ اما بعداً معلوم می شود که در طی تطورات تاریخی، پیروان آن مذهب، از آن عقیده برگشته اند. ولی ما چون به کتب قدیم مراجعه کرده ایم، گمان می کنیم که آن عقیده هنوز در میان آنها وجود دارد. حوزه های علمیه ناچارند که بر اساس واقعیت های روز عمل و حرکت کنند. اطلاعات موجود نزد ما، کافی نیست.
رضا برنجکار: علاوه بر آنچه دوستان فرمودند، من روی یک مسئله دیگر هم تأکید دارم. ابتدا باید نگاهی به تاریخچه فرقه شناسی کنیم تا معلوم شود که انحراف از کجا آغاز شد.
نویسندگان ملل و نحل، براساس حدیث افتراق، سعی می کردند شمار فرقه های اسلامی را هر طوری که شده است، به عدد 73 برسانند؛ به ویژه دانشمندان اشاعره خیلی روی این عدد تأکید داشتند. به همین دلیل مجبور به تکثیر شدند و به تعداد دانشمندان کلامی و فقهی، فرقه ساختند و معرفی کردند! در حالی که بسیاری از این عالمان، فرقه نداشتند. در مقابل فرقه های مهمی که واقعاً فرقه بودند و میان آنها مرزهای غلیظی هم بود، یکی حساب کردند. مثلاً اهل الحدیث، اشاعره و ماتریدیه را یکی دانستند و مجموعه را «اهل سنت» نامیدند. در حالی که این سه فرقه، با هم اختلافات اساسی دارند. اهل الحدیث، کاملاً با علم کلام مخالف است. اساساً با هرگونه عقل ورزی در دین مخالفت می کنند. اشاعره کمابیش اهل استدلال و خردورزی است. ماتریدیه بیرون از فضای هر دو است. مثلاً ماتریدیه در بحث جبر و اختیار، بسیار به معتزله و امامیه نزدیک می شود؛ زیرا امرُ بین الامرین را می پذیرد. به امامیه که می رسند، از هر عالم یک فرقه می سازند؛ اما در میان خودشان از اهل الحدیث تا معتزله را یک فرقه می دانند! یکی از وظایف مهم ما، نقد این شیوه فرقه سازی است. در واقع تکثیر بی مبنای فرق، سودی به حال شناسایی آنها ندارد. دلیل این وضعیت به نظر من ناهمدلی و مقدمه چینی برای حمله و ردّ است. یعنی از ابتدا بنابر شناخت نبوده است؛ همه فعالیت ها برای ردّ و ابطال بوده است. کاپلستون حرف جالبی دارد. می گوید: در شناخت یک اندیشه، ابتدا باید با آن همدلی کرد. حتی باید خودمان را پیرو آن اندیشه بپنداریم تا بهتر به دقایق و ظرایف آن آگاه شویم.شناخت ما از آن اندیشه یا فرقه، کامل که شد، شروع کنیم به نقد. اگر بخواهیم از اول حمله کنیم و به قصد نقد به مطالعه روی آوریم، شناخت کامل و دقیقی پیدا نمی کنیم. بنابراین یکی از بهترین راه های شناخت و سپس نقد، همدلی است و اینکه قصد و انگیزه خود را منحصر کنیم به فهمیدن، نه حمله کردن.
نکته دیگری که باید بیفزایم این است که حوزه باید در این مسائل و عرصه ها، کار ستادی بکند؛ یعنی به تقویت اقمار و هماهنگ سازی مراکز وابسته به خود بپردازد. نیازی نیست که مستقیماً به رشته هایی مانند فرقه شناسی وارد شود. همین که مراکز اقماری خود را حمایت کند و آنها را به رسمیت بشناسد، کافی است. به هر حال مراکز و موءسسه ها و دانشگاه های وابسته به حوزه، جزء حوزه محسوب می شوند. نباید انتظار داشت که حوزه علاوه بر تأسیس و تشکیل موءسسه های تخصصی، مستقیماً هم وارد همه موضوعات بشود. هدایت، حمایت، هماهنگی، تقویت و نظر مساعد داشتن، وظیفه های اصلی حوزه است، نه مباشرت در هر کاری که ضرورت دارد. البته آشنایی های اولیه در دروس سال های اول لازم است تا طلبه بتواند شناخت دقیق و روزامدی از رشته های علمی پیدا کند و در آینده یکی را به اختیار خود برگزیند و پیش برود.
درباره تقسیم بندی جناب آقای جوادی، به نظرم باید کمی تأمل کرد. شاید نتوان «تصوف» یا «عرفان» را در شمار فرق آورد. این تقسیم بندی مبنای درستی ندارد؛ زیرا در میان هر یک از فرق و مذاهب اسلامی، عده ای متکلم اند، عده ای فقیه، عده ای عارف و صوفی. تصوف، چیزی جدا از مذاهب نیست. مذهب خاصی نیست که قسیم آنها باشد. تصوف و عرفان، هم در شیعه وجود دارد، هم در میان اهل سنت؛ مذهبی مستقل و بیرون از یک یک آنها نیست. ما صوفی شیعه داریم و صوفی سنّی.
پژوهش و حوزه: درست است که ما باید به وظیفه خود، درست و دقیق عمل کنیم و انصاف و واقع بینی را از یاد نبریم؛ اما آیا دیگر مذاهب هم در معرفی شیعه تا کنون انصاف و روش های علمی را به کار برده اند؟ ما باید در مواجهه با دیگر فرق اسلامی همان طور عمل کنیم که دوست داریم آنها با ما عمل کنند. آیا تاکنون این گونه بوده است؟
علی ربانی گلپایگانی: انتظار ما از پیروان مذاهب دیگر آن است که در مطالعه مذهب تشیع، واقع نگر و منصف باشند و از روش های علمی در مطالعه مذاهب تخطی نکنند. پیش داوری، برخورد گزینشی، کتمان حقیقت، تفسیر به رأی و حب و بغض های فرقه ای (تعصب) مانع های بزرگی بر سر راه شناخت مذاهب اسلامی است. هم ما و هم دیگران باید در نسبت دادن عقاید به مذاهب گوناگون، به منابع اصلی آنها نظر کنیم. باید ببینیم نظر اکثر پیروان یک فرقه چیست. قضاوت براساس باورهای شاذ و استثنایی مذاهب، جوانمردانه نیست. مثلاً وهابی ها در نقد شیعه، خیلی اوقات به باورها و فتواهایی استناد می کنند که نظر عمومی و اکثریت دانشمندان امامیه نیست. در میان دانشمندان ما، شیخ مفید، نمونه محقق و نویسنده ای است که بسیار منصف و موفق عمل کرده است. البته برخی از نویسندگان ما نیز گاهی از جاده انصاف خارج می شوند؛ اما ما در میان موءلفان خود کسانی را داریم که بسیار عالمانه و منصفانه درباره مذاهب دیگر داوری کرده اند. باید کار و کوشش این گروه را الگو قرار دهیم و از بی انصافی های معمول در این عرصه پرهیز کنیم. اینکه دیگران چگونه عمل کرده اند، نباید ملاک ما باشد. مطمئناً اگر ما به وظیفه خود درست و منصفانه عمل کنیم، دیگران نیز کم کم مجبور خواهند شد که به شیوه های عملی تر در مواجهه با امامیه روی بیاورند.
پژوهش و حوزه: شاید برای عملی تر کردن روش ها، اولین گام شناخت مرزبندی ها و پدیدآوردن تقسیمات منطقی است. مثلاً اینکه اول بدانیم اساساً «فرقه های اسلامی» یعنی چه و به چه گروه هایی می توان گفت فرق اسلامی؟ آیا هر گروهی که در جوامع اسلامی، رشد کنند و از میان مسلمانان سر بر آورند، فرقه اسلامی محسوب می شوند؟
رضا برنجکار: فرق اسلامی، یعنی هر فرقه ای که نسبت ویژه ای با اسلام پیدا می کند؛ هرچند خود را مسلمان ندانند. مثلاً بهائیت قائل به دین جدید شده اند و اسلام را منسوخ می دانند. اما به هر روی به نحوی با اسلام ارتباط پیدا می کنند؛ زیرا آنان خود را جدا شده از اسلام می دانند. بنابراین به اسلام ربط پیدا می کنند. البته در بررسی آنها باید متذکر شویم که الان خود را مسلمان نمی دانند. غلات هم همین وضعیت را دارند. غلات و علویون، بررسی های خاصی را می طلبند. گروه هایی مانند بهائیه را چه در شمار فرقه های اسلامی بدانیم و چه ندانیم، باید در کتب فرقه شناسی اسلامی درباره آنها بحث کنیم. بنابراین مهم نیست که جزء فرقه های اسلامی محسوب می شوند یا نه؛ مهم این است که در آثاری که فرق و مذاهب اسلامی را بررسی می کنند، باید از آنها نیز بحث شود.
عزالدین رضانژاد: به عقیده من نباید از این گروه ها در کتب مربوط به فرق اسلامی بحث شود. وقتی خودشان می گویند ما مسلمان نیستیم و هیچ ربطی به اسلام نداریم، ما چرا آنها را در کنار مذاهب اسلامی قرار دهیم و درباره عقایدشان تحقیق کنیم. به نظر من آوردن نام فرقه هایی مانند بابیه و بهائیت در میان مذاهب اسلامی، نوعی امتیاز دادن به آنها است. مگر اینکه خودشان اعلام کنند که ما مسلمانیم و به نوعی به امت اسلام مربوط می شویم. نفس اینکه در جامعه اسلامی حضور دارند، کافی نیست. در کشورهای اسلامی ممکن است مردمانی باشند که بت هم بپرستند. آیا به این دلیل که ممکن است قبلاً مسلمان بوده اند، آنها را هم در میان فرق اسلامی جای بدهیم؟
رضا برنجکار: درست است؛ ولی منظور ما از فرق اسلامی، فرقه هایی است که در دامان فرهنگ اسلامی به وجود آمده اند. من در کتاب فرق اسلامی بخش جداگانه ای را به غلات اختصاص داده ام و بابیه را هم در همان بخش آورده ام؛ چون آنها هم به نوعی جزء غلات محسوب می شوند. وقتی رهبر و پیشوای خود را پیغمبر می دانند، گرفتار غلوّ شده اند. اول گفتند رئیس ما پیغمبر است! بعد گفتند خدا است! اینها را هم در کتاب آشنایی با فرق اسلامی آوردم؛ زیرا آنان انحرافی در فرهنگ اسلامی بودند. اما تصریح کرده ام که خارج از اسلام اند. در مقدمه هم گفته ام که فرقه بابیه از فرق ضاله و بیرون از کیان اسلام محسوب می شود؛ ولی چون در جهان اسلام پدید آمده اند، چاره ای نداریم جز اینکه درباره آنها هم بحث کنیم. پیروان بابیه، حتی در اوایل تأسیس بابیه، خود را مسلمان می دانستند. اما کم کم حساب خود را از مسلمانان جدا کردند.
عزالدین رضانژاد: بنابراین کار درست تر آن است که در کتاب هایی که در معرفی فرق اسلامی نوشته می شود، بخش جداگانه ای را ضمیمه کنیم و در آن از فرقه هایی سخن بگوییم که مسلمان نیستند، اما به دلایلی ما مجبوریم درباره آنها بحث کنیم. من هم ضرورت پرداختن به این دست از فرقه ها را انکار نمی کنم؛ اما باید طوری رفتار کنیم که باعث شبهه و سوءاستفاده آنان نشود. به هر حال فرقه هایی مانند بابیه و بهائیت مشمول هیچ یک از احکام اسلام نیستند. آنان را حتی نمی توان در گورستان مسلمین دفن کرد و هیچ یک از احکام ظاهری اسلام بر آنها بار نمی شود.ماجرای غلات، کمی متفاوت است. غالیان خود را غیرمسلمان نمی دانند. البته ما آنها را مسلمان نمی دانیم؛ ولی آنها خود را مسلمان تر از همه می دانند. قرآن را قبول دارند، و به پیامبر اسلام ایمان دارند. با وجود این، مسلمان نیستند؛ یعنی ما آنها را مسلمان نمی دانیم. بنابراین به یک معنا وضعیت غلات، همان وضعیت بابیه و بهائیه است؛ و به یک معنای دیگر با آنها فرق دارند.
پژوهش و حوزه: وضعیت گروه هایی مانند قادیانیه، شیخیه و علویون ترکیه چیست؟ آیا آنها هم در شمار فرق اسلامی محسوب می شوند یا خیر؟ با توجه به اینکه این فرق و مذاهب، همگی اسلام و قرآن و پیامبر را قبول دارند و گاهی برای تبلیغ اسلام در جهان، زحمت هایی هم می کشند.
عزالدین رضانژاد: ماجرای گروه هایی که نام بردید، با غلات و بابیه فرق می کند. درباره علویون و شیخیه اتفاق نظر وجود دارد که خارج از اسلام اند. درباره غلات و هر گروهی که قائل به الوهیت غیر اللّه باشد، اتفاق نظر وجود دارد که مسلمان نیستند. غلات در میان شیعیان اثنی عشری، زیدیه، حنفیه، مالکی یا... ممکن است وجود داشته باشند. همه اینها خارج از اسلام اند. اما گروه هایی هم وجود دارند که اصلاً دین جدید با احکام جدید آورده اند. مثلاً بابیه
و بهائیه، مدعی ادیان جدیدند. اما گروه هایی مثل شیخیه، جزء فرق اسلامی محسوب می شوند. سخن از دین و کتابِ جدیدی نمی گویند و دینی در مقابل اسلام محسوب نمی شوند.در مورد قادیانیه هم می دانید که دو قرائت وجود دارد: طبق یک قرائت، غلام احمد قادیانی، فقط یک مبلغ و مجدّد اسلامی بوده است. اما در قرائت دیگر، غلام احمد پیغمبر است! گروه دوم ملحق به غلات می شوند و نمی توان مسلمان بودنشان را پذیرفت. ناگفته نماند که ما باید همیشه درباره مذاهب، از آخرین اصلاحات و تحولات آنها باخبر باشیم؛ وگرنه نمی توانیم قضاوت درستی درباره آنها داشته باشیم.
پژوهش و حوزه: آخرین سوءال را به آفات و آینده مطالعاتِ فرقه شناسی اختصاص می دهیم. مسئولیت ما درباره آینده این رشته مهم چیست واز چه راه هایی باید رفت که دچار کمترین آفت ها شویم؟
علی ربانی گلپایگانی: اول باید آفات را شناسایی کنیم و سپس راه آینده را مشخص نماییم. به طور خلاصه آفات مطالعات ادیان و مذاهب چنین است:
1. اهتمام به ردیه نویسی، به جای حقیقت جویی؛
2. شتابزدگی در داوری و کم دقتی در مطالعه آرای ارباب مذاهب؛
3. نسبت دادن نظرهای شاذ و نادر به عموم پیروان یک مذهب؛
4. مراجعه به منابع دست اول و معتبر نزد هر گروه؛
5. ارجاع به منابعی که اگرچه نزد مخالفان یک مذهب معتبر است، اما پیروان مذهب مورد بررسی، آن را در شمار منابع معتبر نمی دانند؛
6. فقدان صلاحیت علمی لازم در فرقه شناسی.
برای پرهیز از آفات مذکور و پیدا کردن بهترین راه ها در شناسایی مذاهب و فرق اسلامی، ضرورت دارد ستادی متشکل از افراد با صلاحیت تشکیل شود. این ستاد نخست باید اولویت ها و ضرورت ها را شناسایی کنند. سپس کاستی ها را با امکانات موجود بسنجند و راه موءثرتر را برگزینند. وظیفه دیگر این مجموعه ستادی، جمع آوری میراث گذشته و استفاده از تجربه های پیشینیان است. در مجموع کار ستادی و هماهنگ، بسیار مفیدتر و موءثرتر از تلاش های فردی است.
پژوهش و حوزه: بسیار ممنونیم از حضور عالمانه سروران گرامی و پاسخ های متینی که به پرسش ها دادند. مسئولان مجله پژوهش وحوزه آرزو می کنند که همچنان توفیق خدمت گذاری و کمک به توسعه مطالعات ادیان و مذاهب را داشته باشند تا از این رهگذر، بتوانیم حقایق و معارف شیعی را بیش از پیش گسترش دهیم.