عباسیان و فاطمیان

به قدرت رسیدن فاطمیان، با نفوذ و گسترش قلمرو آنها در مناطق تحت نفوذ عباسیان و گرایش توده مردم به آنان همراه شد

چکیده :

به قدرت رسیدن فاطمیان، با نفوذ و گسترش قلمرو آنها در مناطق تحت نفوذ عباسیان و گرایش توده مردم به آنان همراه شد. خلافت عباسی این روند را تهدیدی جدی برای خلافت خود قلمداد کرد و در صدد مقابله با آن برآمد. از آن جایی که در این ایام آل بویه بر مرکز خلافت عباسی سیطره پیدا کرده بودند، عملاً دست خلفای عباسی در امور کوتاه شد. به این دلیل در زمان خلافت المطیع والطایع که اوج قدرت و حاکمیت آل بویه بود، آنان نتوانستند به اقدام جدی بر ضد فاطمیان دست زنند، اما در زمان القادر بالله، غزنویان در صحنه سیاسی حضور فعالی یافتند و با توجه به تعصب مذهبی ایشان، راه برای اقدامات القادر و خلفای بعد از او بر ضد فاطمیان هموار گردید.

در این مقاله، تبلیغات گستردة عباسیان بر ضد فاطمیان مصر، خصوصاً از سال 381 تا 512ه به طور اجمال بررسی می شود.

 

واژه های کلیدی: عباسیان، فاطمیان، غزنویان، قرامطه، القادر قاهره، بغداد.

 

مقدمه

 

تصرف مصر به دست المعز و سردار معروفش، جوهر، در سال 358ه در شرایطی صورت گرفت که خلافت عباسی سرگرم درگیری های داخلی حاکمان بویهی بود و توجه چندانی به مصر نداشت. دولت اخشیدی که از جانب عباسیان بر مصر حکومت می کرد، پس از مرگ کافور اخشیدی دچار قحط و غلا شده بود. المعز با استفاده از این فرصت های پیش آمده به آسانی بر مصر حاکمیت یافت و در جامع عتیق مصر به نام او خطبه خوانده شد و عملاً دست خلفای عباسی از مصر کوتاه گردید.[1] با پیروزی فاطمیان و حاکمیت آنان در مصر، راه برای گسترش متصرفات آنان در نقاط مختلف هموار گردید. آنان با کمک سردار معروف خود، الجوهر، توانستند بر اسکندریه، مکه، فلسطین، دمشق و دیگر بلاد شام دست یابند.[2] فاطمیان در ایام المعز شام و حلب را در سال 381ه ضمیمه قلمرو خود کردند. در این زمان، دولت فاطمی از بادیه الشام و نهر العاصی تا سواحل مراکش وسعت داشت. قدرت آنان در شام سال ها بدون تزلزل باقی ماند.[3] یمن هم تحت حاکمیت دولت فاطمی درآمد که می توان به دو دولتی که تابع و تحت حاکمیت فاطمیان در یمن بودند؛ یعنی دولت صلیحیان تحت حاکمیت قاضی محمد بن علی الهمدانی صلیحی از بلاد همدان و دولت زریعیان که بعد از صلیحیان در یمن قدرت را به دست گرفتند، اشاره کرد.[4] در همه این مناطق به نام خلفای فاطمی خطبه خوانده شد و نام خلفای عباسی از منبرها حذف گردید. [5] پیشرفت سریع ایشان در مناطق مختلف و گرایش توده مسلمان به آنان عباسیان را به واکنش واداشت.

 

تبلیغات عباسیان علیه فاطمیان

 

المطیع

 

مقارن با قدرت گیری خلافت فاطمیان در مصر، المطیع خلیفه عباسی بود. او در سال 334ه به خلافت رسید. در این زمان آل بویه شیعی مذهب بر امور مسلط بودند و خلافت عباسی قدرت اجرایی خود را از دست داده بود.[6] مزاحمت های قرمطیان برای خلافت عباسی، درگیری های حاکمان بویهی و منازعه های فرقه ای بغداد مزید بر علت شده بود که این خلیفه عباسی نتواند به اقدامی جدی بر ضد فاطمیان دست زند. المعز با استفاده از این فرصت های پیش آمده شروع به توسعه قلمرو خود نمود. او در سال 359ه دمشق را تصرف کرد و نام عباسیان را از خطبه انداخت و ظالم بن موهوب عقیلی را به حکومت آن جا برگزید. در همین سال در مکه به نام المطیع بالله خلیفه عباسی خطبه خوانده شد؛ در حالی که در مدینه به نام المعز خطبه می خواندند.[7] همین نابسامانی های خلافت عباسی راه نفوذ بر مناطق مختلف را برای فاطمیان هموار کرد. آل بویه هم هر چند با تبلیغات فاطمیان در نقاطی چون فارس و ری مبارزه می کردند، اما عملاً نتوانستند مزاحمت جدی برای آنان فراهم کنند.[8] دوران خلافت 29 سالة المطیع به این ترتیب سپری شد و او در سال 363ه به دست بویهیان خلع شد و فرزندش، الطایع، جانشین او گردید.[9]

 

الطایع

 

عبدالکریم الطایع لامر الله در سال 363ه به خلافت رسید. در زمان این خلیفه، آل بویه به اوج قدرت دست یافته بودند و عضد الدوله، قدرت مند ترین حاکم بویهی، وارد بغداد شد. ورود او به بغداد به درگیری او با عزالدوله بختیار منجر گردید. این نابسامانی درونی و عدم قدرت اجرایی خلیفه عباسی سبب شد که الطایع همانند المطیع، نتواند اقدامی مؤثر برضد فاطمیان انجام دهد. تنها اقدامی که در زمان او علیه فاطمیان صورت گرفت اقدام نظامی بود، از جمله در سال 364ه الپتکین، غلام معز الدوله بویهی، به حمص رفت، ظالم بن موهوب عقیلی، حاکم فاطمی دمشق، درصدد دستگیری او برآمد. الپتکین عازم دمشق شد و اشراف و شیوخ دمشق به استقبال او رفتند و حمایت خود را از او در مقابله با حاکم فاطمی اعلام کردند. او وارد شهر شد و نام المعز، خلیفه فاطمی را از خطبه انداخت و به نام الطایع، خلیفه عباسی، خطبه خواند. المعز درصدد مقابله با او برآمد، اما در حین تدارک حمله علیه الپتکین درگذشت.[10] در درگیری های متعددی که در زمان خلافت العزیز بالله فاطمی بین الپتکین و جوهر، سردار فاطمی درگرفت، الپتکین دستگیر شد و دمشق دوباره به دست فاطمیان افتاد. در همین سال در مکه به نام خلیفه فاطمی خطبه خوانده شد. به دلیل همین فشارها و نابسامانی های درونی در دوره خلافت المطیع والطایع، آنان نتوانستند آن جدیت و کوششی که از سوی خلفای بعدی در مقابله با فاطمیان صورت گرفت، انجام دهند. با تسلط آل بویه بر امور و اوج گیری قدرت آنان در زمان الطایع، خلفای عباسی به راحتی از سوی آنان عزل و نصب می شدند؛ چنان که الطایع در سال 381ه عزل و القادر جای گزین او شد. مدت خلافت الطایع، هفده سال و هشت ماه بود.[11]

 

القادر

 

خلیفه مقتدر عباسی که مبارزة تبلیغاتی گسترده ای علیه فاطمیان به مرحله اجرا درآورد، القادر بالله بود. او در سال 381ه بعد از عزل الطایع به خلافت رسید و تا سال 422ه بر مسند خلافت باقی ماند.[12] هم زمان با خلافت القادر، محمود غزنوی در ری و خراسان حکومت می کرد. او مذهب حنفی داشت و با تعصب شدید به مقابله با شیعه، باطنیه و معتزله پرداخت. در این زمان، آل بویه آن قدرتی که در زمان المطیع والطایع داشتند، از دست داده و به نهایت ضعف رسیده بودند. القادر با حمایت پشتیبان جدید خود، محمود غزنوی، به تلاش مجدانه ای برای احیای مذهب سنت و جماعت اقدام نمود.

از اقدامات تبلیغی القادر که تأثیر عمده ای در تحریک تودة مردم و برانگیختن آنان علیه فاطمیان داشت، انتساب فاطمیان به قرامطه بود. این اتهام می توانست عاملی مهم برای جلوگیری از گرایش مردم به فاطمیان باشد؛ زیرا قرامطه با اقداماتی از قبیل حمله به حجاج، هتک حرمت خانة خدا، تغییر احکام اسلامی و ...، وجهة عمومی خود را در بین مسلمانان چه شیعه و چه سنی از دست داده بودند. آنان گروهی بودند که در سال 283 به قدرت دست یافتند و با خلفای عباسی، چون معتضد و مکتفی، درگیری های شدیدی داشتند.[13] چنان که در سال 312 ابوطاهر جنابی، فرمان روای قرمطیان، شهر کوفه را به تصرف خود درآورد و شمار زیادی از سپاهیان خلیفه عباسی را به قتل رساند. ترس و وحشت از قرامطه در میان اهالی بغداد به حدی بود که در این سال هیچ یک از امیران آنها به حج نرفت.[14] حمله های مکرر قرمطیان به حجاج و هتک حرمت خانة خدا و ربودن حجرالاسود در سال 317، سبب دوری و نفرت مسلمانان از این گروه شد.[15] هدف عباسیان از این حربة تبلیغاتی، برانگیختن احساسات مردم بود، اما برخوردهایی که فاطمیان با قرمطیان داشتند، باعث شد این حربه چندان مؤثر نیفتد، به عنوان نمونه می توان به برخوردهای المعز با قرامطه اشاره نمود؛ او با قرمطیان که به کمک الپتکین دمشق را تصرف کرده بودند به مبارزه برخاست و تعداد زیادی از آنان را به قتل رساند.[16] هم چنین در جریان ربودن حجرالاسود به دست قرامطه، ابی عبیدالله المهدی، خلیفه فاطمی، آنان را نفرین کرد و نامه ای مملو ازدشنام و ملامت برای ابوطاهر قرمطی فرستاد و به او اعلام داشت که تو «برای ما و شیعیان ما ننگ و لعن به بار آوردی و حقاً باید دیگران ما را کافر و ملحد بدانند؛ زیرا عمل تو نسبت به حجاج و اهل مکه چنین و چنان بوده تو باید مال مردم و کسوت کعبه و دارایی اهل مکه و حجاج را پس دهی و حجرالاسود را برگردانی». در اثر همین اظهارات تند و خصمانة عبیدالله المهدی، قرمطی ها در زمان خلافت المطیع عباسی حجرالاسود را باز گرداندند.[17] اصولاً از همان ابتدای خلافت فاطمیان، دائماً بین آنان و قرامطه اختلاف بود در حالی که در اکثر کتاب های پیشینیان، قرامطه را با فاطمیان مترادف هم ذکر کرده اند و اگر کسی را قرمطی می گفتند، مقصود همان فاطمی مذهب بود ؛ چنان که دربارة محمود غزنوی گفته شده که «انگشت اندر جهان کردی و قرمطی می جست».[18]

اختلاف اساسی عقاید دینی قرامطه با احکام اسلامی، حربة مناسبی برای بهره برداری عباسیان علیه فاطمیان بود.[19] از دیگر تبلیغات مؤثر القادر که در تاریخ نمود بارزی دارد، تدوین استشهادنامة او در رد نسب فاطمیان است. او بر این امر واقف بود که عامل مهم موفقیت فاطمیان، در ادعای انتساب آنها به آل علی(ع) است؛ زیرا شدت علاقة مسلمانان و خصوصاً شیعیان به اهل بیت باعث می شد که آنان همواره در پی آن باشند که خلافت را به یکی از صاحبان اصلی آن برگردانند. همین احساس خطر باعث شده بود که عباسیان در مقابله با فاطمیان که خود را به آل علی(ع) منسوب کرده بودند درصدد رد نسب آنان برآیند و به این طریق از زیر سؤال رفتن مشروعیت خلافت خود جلوگیری کنند. بر این اساس، القادر در صدد برآمد با مشروع جلوه دادن اتهامات خود علیه فاطمیان آن را با فتوای فقها و تأیید قضات مستند کند و مردم را از گرایش به فاطمیان که آنها را دیصانی مذهب می خواند باز دارد. او در ربیع الآخر سال 401ه محضری تشکیل داد و در آن از قضات، فقها و اشراف شهادت گرفت که نسب فاطمیان به دیصانیان می رسد و آنان هیچ گونه انتسابی به آل علی ندارند.[20] او آنها را به عبید بن سعد الجرمی منسوب کرد. علما و فقیهان حاضر در این جلسه هم شهادت دادند که ادعای فاطمیان ]در انتساب[ به علویان ادعایی باطل است. در حرمین شریفین شایعه شد که همانا الحاکم خلیفه فاطمی و اجداد او کافر و فاسقند و به آنها اتهام زندقی مذهب و مجوسی و ثنوی زدند. هم چنین شایعه کردند که خلفای فاطمی ]آشامیدن[ خمر، ریختن خون و سبّ انبیا را حلال می دانند و ادعای الوهیت دارند.[21] فقها و قضات حاضر در این جلسه از سادات، الشریف رضی و برادرش مرتضی، با اکراه این کار را انجام دادند.[22] شریف رضی که با تهدید القادر مجبور به شرکت در این جلسه شده بود، محضرنامه را امضا کرد، اما بعد از آن با سرودن اشعاری در مدح فاطمیان، انتساب آنان را به آل علی برحق دانست.[23] مضمون اشعار او چنین است:

من که دارای زبانی برنده ام و از قبول ستم ننگ دارم هرگز با خواری در جایی به سر نمی برم. آباء و حمیت من مرا هم چون مرغان بلندپرواز از ستم کشی دور می سازد و در دیار دشمن به من ستم روا می شود و حال آن که در مصر خلیفه ای علوی وجود دارد. در آن هنگام که بیگانگان حق مرا پایمال می کنند کسی خلیفه است که پدرش پدر من و خویشانش خویشان من اند. سرور همه مردم یعنی محمد و علی ریشه من را به ریشه او پیوسته است. در آن محیط خواری من عزت و در آن سرزمین تشنه کامی همچون سیر آبی است.[24]

این اشعار سید رضی خود دلیلی بر دسیسه بازی های القادر است. او با تهدید فقها و قضات مبنی بر تأیید استشهادنامة خود قصد داشت آن را به قبول مردم برساند. اساس اندیشه القادر که او را واداشت تا به رد نسب فاطمیان دست زند، نوشته ها و تألیف های دشمنان فاطمی قبل از او بود. اولین دشمن سرسخت فاطمیان که در رد نسب آنان کتابی نوشت که اساس کار دیگر مورخان در برخورد با فاطمیان شد، ابن رزام، رئیس دیوان مظالم بغداد، در اوایل قرن چهارم بود. القادر هم در ذکر استشهادنامه خود علیه فاطمیان از آن بی تأثیر نبود. همین ابن رزام، فاطمیان را به مذهب دیصانی و اباحی گری متهم کرد. پس از او، اخو محسن علوی همین اتهامات را تکرار نمود[25] و سپس مورخان معروفی، چون نویری، ابن واصل، ابن خلکان، ابن تغری بردی، ابن عذاری مراکشی، جوینی و عریب بن سعد قرطبی، نسب علویان فاطمی را منکر شدند و القادر بالله عباسی هم بر اساس همین رساله اخو محسن، انتساب خلفای فاطمی را به خاندان امام علی علیه السلام رد کرد. اما تاریخ نگاران معروف دیگر، همانند خواجه رشیدالدین فضل الله، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن خلدون، حمدالله مستوفی، ابوالقاسم کاشانی، عبدالکریم سمعانی و...، در آثارشان بر درستی نسب فاطمیان اذعان دارند و دلیل اصلی نوشتن استشهادنامه علیه فاطمیان را دشمنی و عداوت القادر می دانند.[26]

 

القائم

 

القائم بعد از القادر در سال 422ه به خلافت رسید و تا سال 467ه بر مسند خلافت باقی ماند. از حوادث مهم دورة خلافت او ورود سلجوقیان به عرصة قدرت بود. او هم چنین در زمان خلافت خود با شورش ارسلان بساسیری مواجه شد و همین واقعه او را حدود یک سال از مسند خلافت پایین آورد. بساسیری با برکناری القائم به نام فاطمیان در مرکز خلافت عباسی خطبه خواند، اما ظهور سلجوقیان و دشمنی شدید آنان با فاطمیان و نیز اختلاف های درونی فاطمیان که موجب عدم ارسال نیرو برای کمک به بساسیری گردید، باعث شد که القائم دوباره خلافت از دست رفتة خود را به دست آورد.[27] واقعة مهم دیگر که در زمان القائم حائز اهمیت می باشد، سر باز زدن معز بن بادیس از اطاعت فاطمیان است؛ او که در افریقیه حاکمیت داشت به نام القائم خطبه خواند و نام المستنصر فاطمی را از خطبه انداخت. تلاش المستنصر برای مطیع کردن او بی اثر ماند.[28] مستنصر مجبور شد سپاهی از اعراب را به نبرد او بفرستد. با شکست معز دوباره در بلاد افریقیه به نام خلیفه فاطمی خطبه خوانده شد.[29] در سال 444ه القائم بالله عباسی با تأسی از القادر سند دیگری بر رد نسب فاطمیان نوشت. او با دیصانی خواندن فاطمیان، آنها را از دایرة اسلام خارج دانست. وی هم چنین از فقها، قضات و اشراف خواست که بر صحت آن گواهی دهند. حربة تبلیغاتی این اتهام در واقع رد مشروعیت فاطمیان و جلوگیری از گسترش سلطه و نفوذ آنان بود؛ زیرا میزان نفوذ فاطمیان در این زمان به حدی بود که والیان سرزمین های مقدس اسلامی، چون بیت المقدس، مکه و مدینه به نام المستنصر خطبه می خواندند.[30] اقدام مهم دیگر القائم در عرصة تبلیغاتی، تحریک مردم برضد داعیان فاطمی بود، چنان که مبارزه گستردة مردم با فاطمیان و داعیان آنان سبب تقیة مذهبی و انزوای اجتماعی آنها شده بود. همین تحرکات ناصر خسرو داعی مشهور فاطمی را سال ها در دره یمکان در بی پناهی و سرگردانی قرار داد. خلفای عباسی با ترغیب و برانگیختن توده های مردم بر ضد فاطمی مذهبان، امنیت اجتماعی آنان را به مخاطره افکندند. شدت برخوردی که با ناصر خسرو شد مؤید این ادعاست. چنان که این داعی فاطمی از شدت تحریکات مردمی و برخوردهای اهل سنت مجبور به اقامت در درة یمکان شد. این افراد چندین بار خانه و زندگی ناصر خسرو را غارت کردند.[31] شدت برخورد با فاطمی مذهبان به حدی بود که در نیشابور یکی از شاگردان ناصرخسرو را پاره پاره کردند و هر کس به قصد تبرک، تکه ای از بدن او را برمی داشت.[32] به گفتة دولتشاه سمرقندی به ناصر خسرو اتهام هایی از قبیل طبیعی و دهری و داشتن مذهب تناسخ، زده شد و بر اثر همین اتهام ها علمای خراسان به مخالفت با او پرداختند.[33] ناصر خسرو تنها مفر و پناهگاه خود را در کوه های بدخشان دید. او در مدت اقامت خود در همان جا نیز دست به تبلیغات دامنه داری زد و دعوت نامه هایی به اطراف و اکناف فرستاد و حتی اکثر تألیفاتش را در همین دره دور افتاده تصنیف نمود. او قسمت اعظم قصاید خود را در یمکان سروده و در آنها از تبعید، فقر، پیری و تنهایی خود زبان شکایت گشوده و یمکان را برای خود زندانی دانسته که در آن از گرسنگی، برهنگی و بی خانمانی رنج می برده است، ولی با این همه، او توانسته بود پیروانی به گرد خود جمع کند؛ چنان که بعداً او را شوناصر (شاه ناصر) خوانده اند.[34] برخی از مورخان بر این باورند که تبعید ناصر خسرو به اشاره القائم، خلیفه عباسی، بوده است چنان که این امر از اشعار او به خوبی برمی آید:

 

ای خداوند این کبود خراس

برتو از بنده صد هزار سپاس

داد به من بیمکان بحق بدهی

روز حشر از نبیره عباس

ور گواهی که با رسول و کتاب

فتنه گشتند بر یکی خرناس[35]

 

از دیگر داعیان فاطمی که به تحریک خلیفه عباسی، القائم، مجبور به جلای وطن شد، مؤید الدین شیرازی بود. او که در شیراز به نشر دعوت فاطمیان پرداخته بود، به دربار ابوکالیجار کوهی رفت و چنان تأثیری بر او گذاشت که او را به مذهب اسماعیلی متمایل کرد.[36] وی یکی از مساجد اهواز را ترمیم کرد و آن را با نام ائمه منقوش نمود و در آن به نام فاطمیان خطبه خواند، اما یکی از قضات آن جا، القائم را آگاه و به او تفهیم کرد که دولت عباسی به دست مؤید ساقط خواهد شد. به دنبال این نامه، القائم به تهدید ابوکالیجار پرداخت و او را علیه مؤید برانگیخت.[37] ابوکالیجار هم از ترس، شروع به تهدید المؤید کرد و مؤید به ناچار جلای وطن کرد و به مصر رفت.[38]

 

المستظهر

 

ابوالعباس احمد مستظهر بالله در سال 487ه به خلافت رسید. در زمان او کار فاطمیان بالا گرفت؛ خصوصاً اسماعیلیان نزاری ایران بر قلعه ها و پناهگاه های خراسان تسلط یافتند. خلافت او تا سال 512ه ادامه یافت. از اقدامات مؤثر او در زمان خلافتش علیه فاطمیان، تشویق غزالی متکلم مشهور قرن پنجم به تألیف کتاب فضائح الباطنیه در رد فاطمیان است. المستظهر با این عمل قصد داشت که افکار عمومی جامعه را به این اندیشه سوق دهد که اساس عقاید و خلافت فاطمیان باطل است. با توجه به تأثیر غزالی بر افکار نخبگان، این اقدام می توانست تأثیراتی فراوان و طولانی داشته باشد؛ چون غزالی با عالمان و تحصیل کردگان جامعه سروکار داشت و تأثیرگذاری او بر آنها بیشتر از مردم عادی بود. غزالی با تدوین فضائح الباطنیه، ضربه ای به اسماعیلیان وارد کردکه اگر بگوییم شدیدترین ضربه وارده بر آنها بود که تا مدت ها نتوانستند کمر راست کنند، گزاف نگفته ایم. او در این کتاب از راه های مختلف وارد شده و در آن تمام عقاید و باورهای آنان را زیر سؤال برده است. برخی از محورهای عمده که غزالی در مبارزه با فاطمیان در نظر داشت، عبارتند از:

 

1 غزالی دعوت فاطمیان را بر اساس خدعه و نیرنگ و مکر می داند که در آن با استتار کردن حقایق از مردم، تنها آن را برای داعیان خود آشکار می کردند و با این وسیله، مردم را در سردرگمی نگه می داشتند. آنها در ابتدا با طرح سؤال هایی که جواب آن را قبلاً آماده کرده بودند، مردم را به شنیدن پاسخ آن راغب تر می کردند. سؤالاتی، از قبیل معنای حروف رمزی قرآن یا امور شرعی. وقتی مردم در صدد پاسخ گرفتن برمی آمدند، آنها جواب این سؤال ها را تنها در نزد امام می دانستند و مردم را به او ارجاع می دادند.[39]

 

2 او گروندگان به مذهب فاطمی را گروه هایی می داند که دارای عقل سلیم نبودند. وی گروهی از آنها را افرادی از طبقات پایین اجتماع و قبایل و اقوام تحت ستم برمی شمارد که از اعتدال حال و استقامت رأی به دور بودند. عدة دیگر از ایشان هم کسانی بودند که از شهوات نفسانی خود پیروی می کردند و چون فاطمیان مردم را در تبعیت از لذات و شهوات و محرمات آزاد گذاشته اند، این دسته در پی آزادی و بی بند و باری های خود بودند. اما گروه کثیری از هواداران فاطمیان، ایرانیان، دهقانان و اولاد مجوس بودند که از اعراب کینه به دل داشته و هدفشان انتقام و تلافی امور از دست رفته خود بوده است؛ آنها با حرکت های خدعه انگیز و توطئه گرانه خویش، برای استیلای دوباره بر امور مملکتی تلاش می کردند.

 

3 رد عقاید اسماعیلیه در مسائل مذهبی، ضربه ای اساسی بود که غزالی بر پیکر آنان وارد کرد. وی بر این باور بود که اسماعیلیان منکر قیامت و حشر و نشر و معتقد به الوهیت قدیم می باشند. او مذهب فاطمیان را در ظاهر «رفض» و در باطن «کفر محض» می داند و مدعی است که تأویل های آنها از رستاخیز و حشر و نشر، پذیرفتنی نیست. اتهام های غزالی بر ضد فاطمیان خیلی زیاد است. او از احکام شرعی، چون حج، نماز، روزه، اعتقاد به پیغمبر و امام و...، ایراد گرفته و اعتقادات آنها را رد می کند. وی در رده بندی از مراحل دعوت فاطمیان، به هشت حیله از آنها اشاره می کند که عبارتند از: رزق، تفرس، تنیس، تشکیک، تعلیق، تدلیس، خلع، و سلخ. او با این رهیافت طراحی شده به ارائه فعالیت های دعوت فاطمیان به ویژه جنبه تبلیغی آن پرداخته است.[40]

 

نظامیه ها علیه فاطمیان

روش تبلیغی فاطمیان، استفاده از مساجد و مدارس و ایجاد کتابخانه ها برای گسترش عقاید دینی خود بود. المعز، جامع الازهر را بنا نهاد که در سال 359ه افتتاح گردید، هدف اصلی آن ترویج علوم دینی و اشاعه شعائر اسماعیلیان بود.[41] توجه فاطمیان به اهل علم و ادب سبب شد که بسیاری از عالمان، ادیبان، فیلسوفان، حکیمان و فقیهان، به دربار آنها روی آورند و مورد الطاف خلفای فاطمی قرار بگیرند. از جمله این افراد ابوحاتم رازی؛ مؤید الدین شیرازی؛ ملک بن مالک که از یمن به مصر آمد؛ طبیب ماهر بغداد مهذب بن نقاش؛ عبدالوهاب بن علی مالکی از علمای فقه و ... بودند که به دربار فاطمیان پیوستند.[42] آنها با آزادی عقیدتی و تسامح دینی که فاطمیان از خود نشان می دادند به مصر رفته و بدون ترس و واهمه در آزادی زندگی می کردند. تسامح دینی فاطمیان سبب شده بود بسیاری از علمای شافعی و حنفی هم به مراکز آموزشی آنان راه یابند و با آزادی و اطمینان خاطر به فعالیت های علمی خود مشغول شوند.[43] فاطمیان هم چنین دست به احداث کتابخانه های عظیمی زدند و ذخایر علمی گران بهایی در آنها گرد آوردند. از جمله در کتابخانه مخصوص قصر امام، کتاب های نادری بود که قبل از آن در جایی دیده نشده بود. تعداد کتاب های این کتابخانه را قریب 601 هزار جلد دانسته اند. انگیزش مردم با فعالیت های آموزشی و تبلیغی فاطمیان عاملی شد تا خلفای فاطمی با طراحی خواجه نظام الملک دست به عمل متقابل زنند. آنان وقتی به میزان تأثیرگذاری جامع الازهر بر مردم و گروه های مختلف پی بردند، درصدد مقابله با این روند تبلیغی فاطمیان برآمدند و نظامیه بغداد را احداث کردند.[44] نظامیة بغداد که کاملاً در تقابل با جامع الازهر به وجود آمد، مکانی برای تبلیغات ضد فاطمی محسوب می شد.عباسیان کوشیدند تا طریق اهل سنت و جماعت را در مقابل فرقه های شیعه، خصوصاً فاطمیان، تقویت کنند. تأسیس نظامیه در قرن پنجم هجری را باید یکی از مظاهر اختلاف ها و رقابت های شیعه و سنی دانست. تلاش ها و حمایت های بی دریغ خواجه از نظامیه و صرف هزینه های هنگفت برای اختصاص راتبه و مستمری فقها و مدرسان و دیگر کارکنان این مدرسه، در راستای اهداف مذهبی او صورت گرفت. وی تلاش کرد تا با تربیت افرادی مبرز و جدلی بتواند جلوی گسترش تبلیغات گستردة فاطمیان و داعیان آنها را در نواحی شرق عالم اسلام بگیرد. خواجه همان روشی که فاطمیان دراشاعه مذهبی خود در پیش گرفته بودند، برای مقابله با آنان به کار بست. اما تفاوت نظامیه بغداد با جامع الازهر در این بود که تأسیس این مدرسه تنها به این منظور صورت گرفت که افرادی آگاه به فنون جدل برای مناظره ها و مجادله های مذهبی در مقابل مخالفانشان تربیت شوند.[45]

اقدام دیگر خلفای عباسی و خواجه نظام الملک در مخالفت با فاطمیان، به کارگیری استادانی بود که در دشمنی و مخالفت با فاطمیان کوتاهی نمی کردند. خواجه نظام الملک در جمادی الاول سال 484ه امام محمد غزالی را برای تدریس در نظامیه از اصفهان به بغداد دعوت کرد و به او لقب زین الدین و شرف الائمه داد.[46] او از دشمنان فاطمیان و یکی از متکلمان برجسته و مشهور قرن پنجم بود و با قدرت علمی خویش می توانست شاگردان بسیاری را برای رسیدن به اهداف مذهبی خواجه و عباسیان تربیت کند. دولت عباسی همواره تحصیل در آن جا را تشویق می کرد و با شرکت دادن امیران و بزرگان در مجالس درس، بر تأثیرگذاری آموزشی و تبلیغی آن می افزود.عباسیان در انتخاب اساتید نظامیه، یکی از مفاد وقف نامه را پیروی از مذهب شافعی می دانستند و همین عامل، سبب شد که بسیاری از دانشمندان که از هر جهت شایستگی تدریس در این مدرسه را داشتند، تنها به دلیل شافعی نبودن از تدریس در نظامیه محروم شوند، حتی افراد زیادی هم در حین خدمت مورد تعقیب قرار گرفتند، چنان که سبکی با اشاره به یکی از این موارد گفته است: چون نام کیا هراسی مدرس نظامیه با القاب اسماعیلیه شباهت داشت، این امر دست آویزی برای دشمنان او شد تا او را گرفتار کرده و به حبس محکوم نمودند و تنها گواهی عده ای از فقها و قضات به پاکی مذهب او سبب آزاد شدن او از زندان گردید.[47]

 

پی نوشت ها

 

* کارشناس ارشد تاریخ اسلام.

 

1 . ابن خلدون، التاریخ، ترجمة عبدالحمید آیتی (بی جا، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366) ج 4، ص 66.

 

2 . خواند شاه (میرخواند)، روضة الصفا، (بی جا، انتشارات خیام، 1339) ج 4، ص 185.

 

3 . عبدالرحمن سیف آزاد، تاریخ خلفای فاطمی (بی جا، دنیای کتاب، 1363) ص 18.

 

4 . ابن خلدون، پیشین، ج 4، ص 72.

 

5 . سیف آزاد، تاریخ خلفای فاطمی (تهران، دنیای کتاب، 1363)، ص 47.

 

6 . محمد بن علی بن طباطبا (ابن طقطقی)، تاریخ الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350) ص 358.

 

7 . ابن اثیر، الکامل، ترجمه عباس خلیلی (تهران، انتشارات علمی، 1365) ج 13، ص 22.

 

8 . آ.ی.برتلس، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمة آرین پور (بی جا، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1346) ص 116.

 

9 . ابن طباطبا، پیشین، ص 392.

 

10 . ابن اثیر، پیشین، ج 15، ص 70 71.

 

11 . همان، ص 196 197.

 

12 . ابن طباطبا، پیشین، ص 393.

 

13 . محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی (مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، آستان

 

قدس رضوی، 1375) ص 215 216.

 

14 . ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 65 67.

 

15 . مشکور، پیشین، ص 216.

 

16 . ابن خلدون، پیشین، ج 4، ص 69 70.

 

17 . ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 239.

 

18 . مشکور، پیشین، ص 21.

 

19 . خواندشاه، پیشین، ج 4، ص 185.

 

20 . ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413)، ج 4، ص 306.

 

21 . ابن کثیر، البدایه والنهایه، (بیروت، دارالفکر، 1419) ج 8، ص 106.

 

22 . تقی الدین احمد بن علی مقریزی، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطمین الخلفاء، (قاهره، بی نا، 1416) ص 32 33.

 

23 . ابن طباطبا، پیشین، ص 358 359.

 

24 . همان.

 

25 . مقریزی، پیشین، ص 22 23.

 

26 . عبدالله ناصری طاهری، فاطمیان در مصر، (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379) ص 34 35.

 

27 . ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 172.

 

28 . همان، ص 227 - 228.

 

29 . ابن خلدون، پیشین، ج 4، ص 87.

 

30 . ابوالقاسم کاشانی، زبدة التواریخ، ترجمه محمدتقی دانش پژوه (تهران، مؤسسه

 

مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366) ص 111.

 

31 . سیف آزاد، پیشین، ص 28.

 

32 . برتلس، پیشین، ص 180.

 

33 . امیر دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء (تهران، چاپخانه خاور، 1338) ص 50.

 

34 . برتلس، پیشین، ص 186.

 

35 . سیف آزاد، پیشین، ص 35.

 

36 . برتلس، پیشین، ص 128.

 

37 . عارف تامر، المستنصر بالله (بیروت، دار المیسره، 1410) ص 144.

 

38 . برتلس، پیشین، ص 128.

 

39 . غزالی، فضائح الباطنیه وفضائل المستظهریه(الکویت، مؤسسه دارالکتب الثقافیه، 1383) ص 33.

 

40 . همان، ص 33 40.

 

41 . نورالله کسائی، مدارس نظامیه و تأثیرات اجتماعی آن (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363) ص 31.

 

42 . همان.

 

43 . سیف آزاد، پیشین، ص 57.

 

44 . کسائی، پیشین، ص 32.

 

45 . همان، ص 76 81.

 

46 . ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا) ص292.

 

47 . کسائی، پیشین، ص 126 127.

 

منابع

 

ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه عباس خلیلی (تهران، انتشارات علمی، 1365).

 

ابن تغری بردی، جمال الدین ابی المحاسن یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک المصر والقاهره (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413).

 

ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا).

 

ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، التاریخ، ترجمه عبدالحمید آیتی (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366).

 

ابن طباطبا، محمد بن علی (ابن طقطقی)، تاریخ الفخری، ترجمة محمد وحید گلپایگانی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350).

 

ابن کثیر، لابی الفداء، البدایه والنهایه (بیروت، دارالفکر، 1419).

 

ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست (تهران، انتشارات توس، 1368).

 

امیر علی، تاریخ عرب و اسلام، ترجمه فخر داعی گیلانی (بی جا، انتشارات گنجینه، 1366).

 

برتلس، آ. ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمه آرین پور (بی جا، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1346).

 

تامر، عارف، المستنصر بالله (بیروت، دارالمیسره، 1410).

 

خواند شاه (میرخواند)، میر محمد بن سید برهان الدین، روضة الصفا (تهران، انتشارات خیام، 1339).

 

سمرقندی، امیر دولتشاه بن علاء الدوله بختیشاه الغازی، تذکرة الشعراء (تهران، چاپخانه خاور، 1338).

 

سیف آزاد، عبدالرحمن، تاریخ خلفای فاطمی (تهران، دنیای کتاب، 1363).

 

عالم، عبدالرحمن، بنیانهای علم سیاست (تهران، نشر نی، 1373).

 

غزالی، ابوحامد، فضائح الباطنیه و فضائل المستظهریه (الکویت، مؤسسه دارالکتب الثقافیه، 1383).

 

کاشانی، ابوالقاسم، زبدة التواریخ، محمدتقی دانش پژوه (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366).

 

کسائی، نورالله، مدارس نظامیه و تأثیرات اجتماعی آن (تهران، امیرکبیر، 1363).

 

مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی (مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1375).

 

مقریزی، تقی الدین احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطمین الخلفاء، (قاهره، 1416).

 

ناصری طاهری، عبدالله، فاطمیان در مصر (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر