ماهان شبکه ایرانیان

نقطویه در تاریخ و ادب

نحله ها و فرقه هایی که در طی تاریخ اسلام به ویژه محیطهای شیعی پدید آمده اند عموما التفاطی اند و پیدا کردن آنچه از گذشتگان گرفته اند کاری است تخصصی و پر زحمت

نحله ها و فرقه هایی که در طی تاریخ اسلام به ویژه محیطهای شیعی پدید آمده اند عموما التفاطی اند و پیدا کردن آنچه از گذشتگان گرفته اند کاری است تخصصی و پر زحمت.خاصّه اگر توجه کنیم که این مذاهب مردود و مطرود غالبا مخفی و زیرزمینی بوده اند و اطلاعات ما راجع به آنان از زبان دشمنان آنهاست.دشواری کار بیشتر عیان می گردد.به هر حال در این گفتار بخشی دیگر از یادداشتهای نویسنده درباره نقطویّه از نظر خوانندگان می گذرد با این امید که قدم دیگری باشد در راه شناخت این نحله.عقیده نقوطیّه درباره هزاره ها و اینکه منجی نقوطی در رأس سال هزارم(هجرت یا بعثت؟سال شمسی یا قمری؟)ظهور خواهد کرد خود سابقه ای در احادیث مربوط«به مجدّد رأس مائه»دارد.یعنی نقطویان از ذهنیت موجود میان مسلمین استفاده می کرده اند.البته خود اعتقاد به هزاره ها سابقه ایرانی دارد.شبیه این نکته را درباره عقیده نقوطیان راجع به مسخ نیز می توان تکرار کرد.در بعضی روایات شیعه نیز بر مواردی از مسخ تأکید شده که می توان آن را سابقه ای ذهنی برای عقاید تناسخی نقوطیّه دانست.آورده اند که فیل مسخ شده مردی لوطی یا نزدیکی کننده با چهارپایان است و خرس مسخ شده مردی زن صفت و یا راهزن و غارتگر بوده و خرگوش زنی بوده که از حیض خود را نمی شست و عقرب مردی سخن چین بوده که کسی از زخم زبانش نمی رست و سوسمار اعرابی آدمکشی بوده و قورباغه از نسل بنی اسرائیل است که با پیغمبران دشمنی ورزیدند و هر یک از بنی امیّه که بمیرد به صورت وزغ مسخ می شود و عنکبوت زنی بوده که به شوهرش خیانت می کرده یا بر ضدّ او جادو به کار می برده است.(دار السلام حاج میرزا حسین نوری، چاپ سید هاشم رسولی، ج 1، ص 323 و بحار الانوار، ج 65، 164 تا 221 و ج 67، ص 226).و این شبیه است به آنچه نقوطیّه معتقد بودند بر اینکه«حاجیان فریب پیشه که جامه های مخطّط دربر دارند که آن را عبای کربلایی خوانند چون درخورد خوی خود به نشأه حیوانی درآیند، جانوری گردند که به هندی آن را کلهری خوانند...و فقهای وسواسی دست و دهن آب کش سپید جامه قاز شوند که هر دم سر به آب فر و برند...و کرم شب تاب مشعل داری است که به تدریج نزول کرده بدین پیکر درآمده، و سگ در نشأه سابق ترک قزلباش بوده که شمشیر کجش دم شده و بالفعل ترکی می فهمد.چون چخ گویی بیرون رود و چخ به ترکی بیرون آی باشد»(دبستان مذاهب، 1/267).

درست است که در همه اینها مایه ای از طنز تلخ و سخریه و هجو سیاسی هویداست، ولی ته مایه عقیدتی نیز داشته است.در اینجا ذکر یک نکته ضروری است که در نظام صفویّه تا زمان شاه عباس اول صاحب قدرت واقعی سران طوایف قزلباش بودند و یکی از ضرورتها و اقتضائات تاریخی که به دست شاه عباس اول صورت گرفت شکست قدرت سران قزلباس و بالا رفتن قدرت شخص شاه بود.شاه طهماسب قبلا کوشیده بود تا سران قزلباش را گوشمالی بدهد، ولی موفق نشد، چرا که نیروی نظامی مؤثر و مستقل از قزلباش نداشت.هر لشکر قزلباش با ارتباطات عشیره تای تابع سران خود بود.شاه عباس نیرویی مرکّب از غلامان خاصه به ویژه از گرجیان جدید الاسلام انتخاب کرد(سازمان اداری و حکومت صفوری مینورسکی، ص 106-25)و تحت فرماندهی عالی شخص خود قشونی به نام شاه سون [-شاه دوست ]ترتیب داد و گردنکشان قزلباش را سر جای خود نشاند.شاید این ضدیّت با خودسری قزلباش از جمله تلقینات نقوطیان(درویش خسرو قزوینی)به او بوده است.نیروی دیگر، فقیهان مجاهر عرب(جبل عاملی و حلّی و بحرینی)بودند که شاه عباس در مقابل آنان عالمان ایرانی و حکمی مشرب را تقویت کرد.و بر خلاف خشکه مقدسی و یا تظاهر شاه طهماسب، شاه عباس وسعت مشربی داشت که بایستی از یادگارهای دوران همدلی او با نقوطیان بوده باشد.که از حیض خود را نمی شست و عقرب مردی سخن چین بوده که کسی از زخم زبانش نمی رست و سوسمار اعرابی آدمکشی بوده و قورباغه از نسل بنی اسرائیل است که با پیغمبران دشمنی ورزیدند و هر یک از بنی امیّه که بمیرد به صورت وزغ مسخ می شود و عنکبوت زنی بوده که به شوهرش خیانت می کرده یا بر ضدّ او جادو به کار می برده است.(دار السلام حاج میرزا حسین نوری، چاپ سید هاشم رسولی، ج 1، ص 323 و بحار الانوار، ج 65، 164 تا 221 و ج 67، ص 226).و این شبیه است به آنچه نقوطیّه معتقد بودند بر اینکه«حاجیان فریب پیشه که جامه های مخطّط دربر دارند که آن را عبای کربلایی خوانند چون درخورد خوی خود به نشأه حیوانی درآیند، جانوری گردند که به هندی آن را کلهری خوانند...و فقهای وسواسی دست و دهن آب کش سپید جامه قاز شوند که هر دم سر به آب فر و برند...و کرم شب تاب مشعل داری است که به تدریج نزول کرده بدین پیکر درآمده، و سگ در نشأه سابق ترک قزلباش بوده که شمشیر کجش دم شده و بالفعل ترکی می فهمد.چون چخ گویی بیرون رود و چخ به ترکی بیرون آی باشد»(دبستان مذاهب، 1/267).

درست است که در همه اینها مایه ای از طنز تلخ و سخریه و هجو سیاسی هویداست، ولی ته مایه عقیدتی نیز داشته است.

در اینجا ذکر یک نکته ضرور است که در نظام صفویّه تا زمان شاه عباس اول صاحب قدرت واقعی سران طوایف قزلباش بودند و یکی از ضرورتها و اقتضائات تاریخی که به دست شاه عباس اول صورت گرفت شکست قدرت سران قزلباس و بالا رفتن قدرت شخص شاه بود.شاه طهماسب قبلا کوشیده بود تا سران قزلباش را گوشمالی بدهد، ولی موفق نشد، چرا که نیروی نظامی مؤثر و مستقل از قزلباش نداشت.هر لشکر قزلباش با ارتباطات عشیره ای تابع سران خود بود.شاه عباس نیرویی مرکّب از غلامان خاصه به ویژه از گرجیان جدید الاسلام انتخاب کرد(سازمان اداری و حکومت صفوری مینورسکی، ص 106-25)و تحت فرماندهی عالی شخص خود قشونی به نام شاه سون [-شاه دوست ]ترتیب داد و گردنکشان قزلباش را سر جای خود نشاند.شاید این ضدیّت با خودسری قزلباش از جمله تلقینات نقوطیان(درویش خسرو قزوینی)به او بوده است.نیروی دیگر، فقیهان مهاجر عرب(جبل عاملی و حلّی و بحرینی)بودند که شاه عباس در مقابل آنان عالمان ایرانی و حکمی مشرب را تقویت کرد.و بر خلاف خشکه مقدسی و یا تظاهر شاه طهماسب، شاه عباس وسعت مشربی داشت که بایستی از یادگارهای دوران همدلی او با نقوطیان بوده باشد.

در تاریخ ایران ملاحظه می شود که پس از هر نهضت یا شورش اجتماعی سرکوب شده-که غالبا عنوان مذاهب مردود و نحل مطرود خود را به خود گرفته است-یک رشته اصطلاحات صورت گرفته که در حقیقت مقداری از مطالبات نهضت و یا شورش سرکوب شده بوده است.مثلا اصلاحات انوشیروان بلافاصله بعد از سرکوب مزدکیان و اصطلاحات غازانی بعد از سرکوب جنبش آلافرنگ و اصلاحات شاه عباس بعد از سرکوب نقطویان بوده است.در اینجا می توان بعضی مظاهر فرهنگی و اجتماعی در هرات بعد از تعقیب حروفیان در زمان شاهرخ تیموری و همچنین اصلاحات ناصر الدّین شاهی و امیر کبیری بعد از فرو خواباندن شورشهای بابیه در خراسان و مازندران و زنجان و فارس نیز اشاره کرد.تأکید بر این نکته ضروری است که عقاید و آداب اظهار شده سران یک نهضت لزوما دلیل پیوستن افراد به آن نهضت نیست، بلکه ممکن است پیوستن اکثر افراد به نهضتهای مخالف صرفا به سبب مخالفت آن نهضتها با نهادهای رسمی و رایج باشد یعنی پیروان نهضت آن را از جنبه سلبی و منفی می پذیرند و نه حتما از جنبه اثباتی.این است که می بینیم فرقه های مخالف به سرعت در جریان مبارزه و پیشرفت و تحوّل و تکامل خود تقسیم به فرقه های دیگر شده اند.جنبش نقطوی نه نتها در عصر خود به عنوان حرکتی فرهنگی در اندیشه شعرا و ادبا اثر گذاشت بلکه بعد از شکست و سرکوب نهضت نیز خاطره آن الهامبخش نویسندگان بوده است.سه روز سلطنت نمادی یوسفی ترکش دوز نقطوی، موضوع داستان(یا نمایشنامه)ستارگان فریبخورده آخوندزاده قرار گرفته است.آخوندزانده یوسف سرّاج را مظهر منافع مردم و اندیشه های عدالتخواهانه قرار داده است(مقالات فارسی آخوندزاده).جلال آل احمد نیز در ن و القلم به نحوی داستان سه روز سلطنت یوسفی ترکش دوز را مطرح ساخته است.شهرت یوسفی ترکش دوز چندان است که متأخّرین، نقطویّه را به نام«شاه یوسفی»می شناختند.(نگاه کنید به:کشف الحیل، عبد الحسین، آیتی، ج 2، ص 4، س 21).

مقدس بودن عدد نوزده که از مشترکات نقطویّه بابیّه(و بهائیّه)است، خود سابقه در آثار عرفانی شیعی دارد.سید حیدر آملی(متوفّی بعد 794)در کتاب المقدمات من کتاب نص النصّوص فی شرح الفصوص(چاپ هانری کوربن)عدد نوزده را برابر حروف«بسم الله الرّحمن الرّحیم»و برابر حاصل جمع عدد هفت پیغمبر و دوازده امام و یا هفت کوکب و دوازده برج می داند(ص 281، 310، 316).نوزده جمع عدد مقدس اسماعیلی و اثنا عشری است.

در رسائل شاه نعمت الله ولی آمده است:«بعضی از علماء سلف و فقها خلف، نفس را تفسیر به بدن کرده اند کما قال جل ذکره:و ما تدری نفس بایّ ارض تموت(لقمان، 34)و نفس اینجا مراد بدن است، و بدن مرکّب است...یعنی از چهار ناسازنده ناآمیزنده از یکدیگر گریزنده [ترکیب شده است ]:

 

خاک و باد و آتش هر چهار

 

کرده در ترکیب جسمی آشکار

 

و ماده نخستین در همه کاینات این چهار است»(ص 308 از جلد اول).

 

در همین مجموعه آمده است:

 

نقطه ای در الف هویدا شد

 

الفی در حروف پیدا شد

 

سه نقط جمع شد الف گردید

 

ذات و فعل و صفات یکجا شد

 

(1/313) همچنین است این رباعی:

 

یک نقطه به ذات خود هویدا گردید

 

زان نقطه به دم دو نقطه پیدا گردید

 

زین هر سه یکی الف پدیدار آمد

 

این طرفه که در دو کون یکتا گردید

(رسائل شاه نعمت الله ج 2، ص 43)

که پیداست این نقطه معنوی غیر از خاک و مادّه است که مراد اهل نقطه است، چنانکه جای دیگر هم گفته است:«در الف نقطه ای است بنهفته»(2/316)و نیز گوید:«الف اول حرفات است و آخر نقاط. نقطه را به الف ظهور است و الف را به حروف اظهار.مسمّی یکی و اسماء بسیار»(1/313)که این همه نقطه معنوی است و مجلّد دوم رسائل شاه نعمت الله ولی، هر جا سخن از نقطه در میان آمده مراد نقطه معنوی است(124، 207، 216 و 249).و این است نمونه ای از آنچه مرحوم محیط طباطبائی به عنوان «روابط نهفته و آشکارا میان افکار شاه نعمت الله...یا تعلیمات نقطویه»اشاره کرده است(نامواره دکتر محمود افشار، ج 2، ص 1208).

این که شاه نعمت الله و پیروانش به نوعی پیشگویی آینده می پرداخته اند و در واقع مبشّر نهضتهای آینده می شده اند نیز از زمینه های مشترک نعمت اللّهیّه و نقطویّه است، اما باید دانست که این موضوع منحصر به این دو گروه نیست، بلکه اکثر گروندگان به جنبشهای عرفانی و فرقه ای پیشین چنین اندیشه هایی داشته اند و آرزوهای خود را در قالب اشعار مرموزی به مشاهیر پیشین نسبت می داده اند و این منحصر به دنیای اسلام و مشرق نیست.در غرب نیز پیشگوییها و اشعار رمزی نوستراداموس معروف است.در شرق هم اشعار پیشگویی فراوان است(مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 645 به بعد)

 

از قول خواجه نصیر می خوانیم(مجموعه اشعار منسوب به خواجه نصیر، ص 119).

 

در الف و ثلاثین دو قران می بینم

 

از مهدی و دجّال نشان می بینم

 

یا ملک شود خراب یا گردد دین

 

سرّی است نهان و من عیان می بینم

 

این رباعی مسلما نقطویانه است و بعد از کشتار پیروان درویش خسرو نقطوی در سال 1002 سروده شده و گوینده نقطوی می خواسته است امید را در دل پیروان زنده نگه دارد.ملاحظه می شود که شاعر پیش بینی«خرابی ملک و گردیدن دین»کرده است که از آرزوهای یک اقلیت خونی و دشمن جانی دین و دولت است.

نقطویان را خارج از مذهب و دین کافر می دانستند و از آنان به عنوان کافر و نامسلمان یاد می کردند نه با عنوان نقطوی.ملاحظه می شود که منابع غربی، یوسفی ترکش دوز نقطوی را«مسیحی پالاندوز»نامیده اند(سیریل الگود، تاریخ پزشکی ایران، امیر کبیر، 1371، 407).مأخذ سیریل الگود مسلما نوشته های سیّاحان و آن هم مأخوذ از افواه است.ژان شاردن که در قرن یازدهم هجری در ایران بوده است می نویسد:«ایرانیان اعتراف دارند که تشخیص و تمیز فرق مختلف صوفیّه از یکدیگر بخصوص منکران وجود خداوند یا ملاحده از اهل طریقت سخت است»(ج 5، ص 406).

البته تعمّدی دو جانبه در کار بوده است که همه فرقه های مردود به نام یکدیگر خوانده شوند. شباهت بعضی عقاید و آداب هم مزید بر علّت می شده است.فی المثل درآمخیتن اسماعیلیّه با نقطویّه در عصر صفوی بسیار روشن است.ابو القاسم امری مبلّغ و شاعر مشهور نقطوی در مدح نور الدّین و مراد میرزا امام سی وپنجم و سی وششم نزاری شعر سروده است(میراث اسلامی ایران، گردآوری رسول جعفریان، دفتر اول، ص 512).

گاهی نیز صوفیّه نامقیّد به ظواهر شرع را با نقطویّه درمی آمیختند و یکی می انگاشتند.در رساله ردّ صوفیّه سلوة الشیعة و قوّة الشّریعة نوشته مطهّر بن محمّد مقدادی(میر لوحی)چنین می خوانیم:«جماعتی که به این اعمال [خوانندگی و دست زدن و طرب کردن و بیهوش شدن ]مشغولی دارند مقیّد به مذهب شیعه نیستند...بعضی از این گروه در غایت حماقت و نادانی و برخی در نهایت بد اعتقادی چون میر تقی سودائی که سگی است از سگان محمود پسیخانی...و جمعی در فریبندگی و تلبیس قصب السّبق برده از ابلیس»(میراث اسلامی ایران، دفتر دوم، ص 341).بقایای فرقه های مردود در لباس مسلمانی و با ظاهر درویشی می زیستند.ملاحظه می شود که عارف متشرّع حاج محمد جعفر مجذوبعلیشاه کبوتر آهنگی(متوفّی 1239 ه ق)می نویسد:«در عرض قریب به چهل سال که منزل ضعیف از اتفاقات درمعبر قافله و زوّار واقع شده بسیار ملاقات و معاشرت با گروه مختلف اتفاق افتاده، همچنین در ایّام مسافرت هم به بسیاری برخورده ام.آنچه مشخّص حقیر شده آن است که از این طایفه [صوفیّه ]جمعی هستند که خود را اهل سلوک طریقت بلکه شاید حقیقت هم بدانند و متهاون به شرع شریف می باشند، بلکه ظنّ قوی بلکه عالم عادی حاصل شده است که منکر اکثر احکام و ارکان شریعت می باشند»(مرآت الحق، چاپ 1315، ش...، ص 91).همو در رساله العقاید المجذوبیّه می نویسد:«طایفه ملاحده و تناسخیّه...که خود را نقطویّه می خوانند و مبدأ اشیاء را ذات مربّع می گویند و آن عبارت است از روح انسانی.و ایشان خود را خدا می خوانند، و می گویند انسان تا خود را نشناخته است بنده است و چون خود را شناخت خداست» (ص 13).همو در مرآت الحق(ص 10)نیز به عین عبارت از نقطویّه(پیروان محمود پسیخانی)یاد کرده است. همین ها را زین العابدین شیروانی(متوفّی 1351)نیز در لباس دراویش دیده است که فی الواقع تقیّه ورزیده خود را میان متصوّفه پنهان می داشته اند.وقتی حرکت بابیّه که جنبه های الحادی و اباحی قوی داشت پدید آمد اینان به بابیّه پیوستند.در سفرنامه اورسل(1882 م)می خوانیم:«شمارش فرقه هایی که زیر پوشش کتمان خود را پنهان کرده اند محتاج بحث مفصل تری است، ولی اخیرا اکثر آنها با فرقه بابیّه تلفیق شده و از بین رفته اند»(ص 286).در یک متن نقطوی کهن که دکتر صادق کیا یافته و خوانده و گزیده هایی از آن را در شماره 13 ایران کوده چاپ کرده است ملاحظه می کنیم که نقطویان، از آغاز صوفیان را به پرده دری و در حقیقت اباحه فرا می خوانده اند:«....به ترک سجاده و تسبیح و مسواک و شانه و آن صوفیگری خود گفته و ستر جمله عورات را که باطن تست پرده دریده به عرصات ظهور بیایی»(ص 93)و چند سطر پیش از آن می نویسد:«...بیشرم آیی، الله لاابالی آیی، تا به کل فعال محمود آمده باشی، و جمله اوّلیّات را به محمود که نفس لا یستحیی است آخر کرده...»(همان صفحه).و اینکه گفته اند از نقطویان متأخّر بعضی به خاکسپاران پیوستند بی وجه نیست، چه در همان متن نقطوی که دکتر صادق کیا چاپ کرده است می خوانیم:«تا تو از برهنگی مفرد آمده باشی، و از مفرد قلندر آمده تا نام تو مفرد قلندر برهنه عجمی خوان باشد و از قلندری لاابالی آمده، و تو لاابالی بیشرم آمده، و از بیشرمی خود اللّه لاابالی آمده، تا آنکه در توریة گفته آمد که اللّه فردا چنان بخندد که چهار دندان نواجذ[-دندانهای عقل ]او پیدا شود، و آن فرخنده الله فردائی و ظهور دندان او را بجز این بیشرمی امروز ترا دیگر هیچ چیز خبری داده نشده است»(4/93).این لحن یادآور نیچه است در نفی ارزشهای بردگان و ارزش آفرینی ابرمرد.اما استشهاد ما بر سر کلمات«مفرد»و«قلندر»و«عجمی»است که از اصطلاحات خاکساریان است.باید توجه داشت که از آداب خاکساریّه اصیل پرداختن به خاک یعنی زراعت و باغداری بوده است که خود یادآور تجلیل زرتشتیان از خاک و کشاوری است و ریشه در آیین های ایرانی دارد.در کتاب تحفه درویش -مجموعه ای مربوط به دراویش خاکساری-در چند مورد شغل آنان را فلاحت و کشاوری که کار کردن روی خاک است، ذکر می کند.نور الدّین مدرّس چهاردهی گوید نقطویّه به صورت خاکسار درآمدند(سیری در تصوف، 1361، ص 321-320).پیشتر، درباره ابو القاسم امری(مقتول به سال 999 ق)شاعر وعارف نقوطی سخن گفته ایم (معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، صفحه 67).این می افزاییم وی قصیده معروفی دارد با این مطلع:

 

چون به فضل ایزد بیچون به حق دانا شدم

 

آگه از کنه رموز علّم الاسما شدم

 

...

 

غوره بودم پیش از این، از تابش خورشید عشق

 

پخته گشتم اندک اندک تاکنون حلوا شدم

 

حال جالب است اگر یادآوری کنیم که ملا تقی اعمی همدانی درویش خاکساری از دوده عجم و سخنور و گوینده(متولّد 1300 ق)که مانند ابو القاسم امری کور بوده، این شعر را به خود نسبت می داده و مصرع سوّم را چنین می خوانده است:«غوره بودم پیش از این اعمی که از خورشید عشق ...».و نیز در بعضی اشعارش امامان را«چار عنصر»می نامد(از یادداشتهای هادی گروسین پژوهشگر همدانی).البته این تعبیر میان صدها عبارت گم شده است و به نظر نمی آید، ولی توجه کنید به ذهنیات این گوینده نابینای خاکساری که ندانسته حامل مقولات نقطویّه است.و باز هم جالب توجه اینکه امری ترجیع بند خوند را عشقنامه نامیده و اعمی«مخمّس»خود را همین نام داده است.

اکنون به نام بعضی مشاهیر نقطوی که از ایرن به هند رفتند اشاره می کنیم:

ادائی، محمد مؤمن.در حدود 1053 هجری متّهم به الحاد شده به هند رفته و پس از آن سی سال به صلاح زیسته است(تذکره نصر آبادی، ص 2-291).

باقر خرده کاشانی.برادر مقصود خرده کاشانی است که در واقعه 1002 نقطویان کشته شده و باقر نیز دستگیر گردید، زیرا نامش در فهرست کسانی که با میر سید احمد کاشی رهبر نقوطیان فین بیعت کرده بودند یافتند.اما باقر با عذر اینکه عاشق پسری نقطوی است و برای معاشرت با او با نقطویان مراوده می نموده از مرگ رهایی یافت و به هند رفت و تا بیست سال بعد از آن یعنی 1022 نیز زنده بود (کاروان هند، احمد گلچین معانی، ج 1، ص 143، به نقل از عرفات العاشقین تقی اوحدی).تشبیهی، علی اکبر.از مبلغان نقطوی و مجتهد آن فن بوده است و به وسیله ابو الفضل مبارکی قصیده ای به محضر اکبر پادشاه تیموری گذرانده که«چرا یکرویه کار تقلیدیان را برنمی اندازید تا حق به مرکز خود قرار گیرد و توحید خالص بماند؟».و رساله ای برای ابو الفضل به روش اهل نقط و حروف نوشته است که بنای آن بر مناسبتهای عددی است، و به همان شیوه مخالفان او عدد«تشبیهی» را با«تزریق»برابر یافته اند(کاروان هند، ج 1، ص 223، به نقل از منتخب التواریخ بدوانی).توسل به حساب جمل و تناسبات عددی از دیرباز میان مذاهب و فرقه های برساخته رایج بوده است، چنانکه اسماعیلیّه پیش از نقطویّه و حروفیّه، و بابیّه و بهائیّه پس از نقوطیّه به همین گونه تشبّثات دست یازیده اند.حیات کاشی، ابتدا سقا بوده.ظاهرا به عشق صراف زاده ای نقطوی شد و همراه او از کاشان به قزوین رفت و در زمان شاه طهماسب دستگیر شد و کتابهای نقطوی از او گرفتند.دو سال زندانی بود.در سال 984 خلاص شد و به شیراز رفت و در 986 به کاشان بازگشت و از مذهب نقطوی توبه کرد.در اواخر عمر به هند رفت و 1029 زنده بود.در بیت زیر اشاره ای نقطویانه دارد، ضمن آنکه نوعی تقیّه را نشان می دهد:

 

خواهی که کس انگشت به حرف ننهد

 

بنشین و چو نقطه پای در دامان کش

 

(خزانه عامره، میر غلامعلی آزاد بلگرامی، 192 و کاروان هند، ج 1، ص 335)

دخل اصفهانی، خواهرزاده شیخ ابو القاسم امری و گردآورنده آثار و اشعار اوست.هم اهل سخن و هم اهل رزم بوده است و در 997 به هند رفته و چند سال در آنجا با مقاوم و شوکت می زیسته است (کاروان هند، ج 1، ص 404، به نقل از مآثر رحیمی).

زمانی یزدی [معتقد به تناسخ بوده ]و از افشای اسرار باک نداشته و شیوه ملامتیان را به کار می برده است(کاروان هند، ج 1، ص 501).جالب توجه است که شاعری زمانی تخلّص، از اهل خراسان، هم داریم که اهل همین مقولات غریبه بوده است، که چون شاگرد محمود دهدار عیانی شیرازی است (1/501)لاجرم مخالف نقطویّه باید باشد. محمد صوفی مازندرانی را نیز از متهمّان به نقطویگری شمرده اند(صادق کیا، ایران کوده، شماره 13، ص 56).وی در هند درگذشت.حکیم عباد اللّه کاشانی، از حدود 1005 در هند می گذرانیده و در«فن حکمت و تحقیق محمود سرآمد دوران»به حساب می آمده.گویند کتابی تقدیم جهانگیر پادشاه کرد.جهانگیر به شوخی یا جدّی گفت:«مناسب تو آن است که کتاب«بحر و کوزه»به ما بگذرانی، نه کتب دیگر».حکیم فورا سرود:

وجود حضرت آن دریای ژرف است که بحر و کوزه با آن صوت و حرف است و کتاب«بحر و کوزه»از آثار محمود پسیخانی مؤسّس کیش نقطوی بوده است(کاروان هند، ج 2، ص 858، به نقل از عرفات العاشقین تقی اوحدی).کوثری اردبیلی.از خلفای مذهب نقطوی بوده و بسیاری را به آن طریقه تبلیغ کرده بود(مجمع الخواص، صادقی کتابدار، ترجمه خیامپور، ص 280).علی اکبر خان ثانی هروی.از امرای دربار هند و مردی کارآمد و شاعر و دانشمند بوده و می گویند رسالات ملحدانه موافق علم نقط نوشته و اکبر شاه را و خود را موعود در سال 990 می دانسته است(تاریخ نظم و نثر فارسی، سعید نفیسی، ج 1، ص 543).عرفی شیرازی که در سال 989 به هند رفته و در 999 درگذشته متهم به الحاد شده است(تذکره میخنه، ص 944)احتمالا در حوزه ابو القاسم امری رفت وآمد داشته است چه سرکوب پیروان ابو القاسم امری طبق نوشته عرفات العاشقین در همان سالها(احتمالا 984)در شیراز اتفاق افتاده است: «مولانا امری و جمعی از فقرا و مجردّان متفق گشته، زمره ای از اصحاب ارادت نیز بدیشان پیوستند و شورش و فتنه ای عظیم از ایشان در فارس به هم رسید»(دکتر صادق کیا، ایران کوده، شماره 13، صفحه 59، به نقل از عرفات العاشقین).جالب توجه است که همانان تاریخ وفات عرفی را«دشمن خدا»یافته اند که همان تاریخ کشته شدن ابو القاسم امری است(کاروان هند، ج 2، ص 879، متن و حاشیه).مؤمن استرآبادی شاعر و مفسّر شیعی که نخست از نزدیکان دربار صفوی بود، از 987 به بعد نخست به زیارت بیت اللّه و از آنجا به هند رفت تا در سال 1034 آنجا درگذشت.سال 984 سال تعقیب نقطویان به حکم شاه طهماسب است و این که مؤمن استرآبادی را به دهریّت و الحاد منسوب داشته اند(کاروان هند، ج 2، ص 1374، به نقل از محبوب الزمن عبد الجبار ملکاپوری)خالی از دلالتی نیست، به ویژه که تصریح کرده اند وی با وجود تشیّع، در برآوردن حاجات سنّیان و شیعیان به یکسان عمل می کرد، و نیز نوشته اند که بهترین شاگرد شیخ بهائی، از مؤمن استرآبادی استفاده حکمت می کرد.و از آن جمله است زمانی یزدی(متوفی 1017 یا 1021 ه ق)«که مذهب تناسخ داشت و خود را شیخ نظامی گنجوی می پنداشت و زمانی تخلّص می کرد و این خیال را در عالم قال آورد و گفت:در گنجه فرو شدم پی دید/از یزد آمدم چو خورشید»(دکتر صادق کیا، ص 71، به نقل از شمع انجمن).جالب اینکه زلالی خوانساری(متوفّی 1024)نیز چنین اشاره ای دارد و در مثنوی محمود و ایاز خود را بازگشت نظامی می شمارد:

 

چنین در حق ارباب تناسخ

 

سؤال شرع را گویند پاسخ

 

که چون جسم نظامی گشت خالی

 

نظامی رفت و بازآمد زلالی

 

و این زلالی مردی دانش آموخته و از شاگردان میرداماد بوده و همو لقب«حکیم»به زلالی داده (نگاه کنید:به تذکره شعرای خوانسار).فهمی کاشانی هم از نقطویّه بوده که آخر توبه کرده، ولی وسعت مشرب خود را همچنان حفظ کرده بوده است(دکتر کیا، ص 50).و نیز عبد الغنی یزدی از این فرقه بوده که مؤلف عرفات العاشقین تظاهر او را نزد جهانگیر پادشاه به نقطویگری و سپس کتمان و تقیّه او ذکر کرده است، و گوید:«خالی از شعله فهمی نیست»(دکتر کیا، ص 63).مسلما در تذکره هایی که هنوز به صورت خطی است و به دست ما نرسیده اطلاعات دیگر و بیشتری درباره ادیبان و شاعران منتسب به این فرقه ها به دست خواهد آمد.ما توجه محقّقان آینده را به استخراج این گونه نکات روشن کننده تاریخ تفکّر و جنبشهای اجتماعی در ایران جلب می کنیم.

در پایان از جمله نکات تاریخی درباره نقطویّه که باید بدان اشاره کرد ارتباط محتمل آنها با خان احمد گیلانی از رجال یاغی عصر صفوی است که نسبتی هم با خاندان صفویه داشته است(در این مورد متن و حواشی نامه های خان احمد گیلانی، انتشارات موقوفات افشار باید به دقت وارسی شود).آنچه مسلم است سلطان محمد رستمداری(مرگ به سال 997 ه ق)از امرای مازندران، در همان عهد، نقطوی بوده است(نگاه کنید به:تاریخ خاندان مرعشی، ص 312 و 316)و در نامه های خان احمد خطاب به او چنین می خوانیم:«گیرم مردم عالم...همه آفریده شمایند، الله ارحم الراحمین گفته اند»(ص 26)که نشان می دهد محمد رستمداری چنین دعویهایی داشته، یا بدو چنین نسبتهایی می داده اند.دادن نسبتهایی این چنین به نقطویان و حامیان آنها عجیب نیست، چنانکه شیخ مبارک(پدر فیضی شاعر و ابو الفضل مورّخ دربار اکبر شاه تیموری و حامی نقطویان)را مرید شیخ علائی مدّعی مهدویّت و صاحب مسلک اشتراکی قلمداد کرده اند(تشیّع در هند، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، ص 148).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان