ماهان شبکه ایرانیان

قانون مداری در سیره نبوی

ضرورت قانون و قانون مداری  از آغازین روزهای حیات بشر، همواره مورد توجه بوده است. در طول تاریخ، افرادی به منظور ایجاد نظم در جامعه و یا اهداف دیگر اقدام به وضع قانون و حاکمیت بخشیدن به آن کرده اند

ضرورت قانون و قانون مداری  از آغازین روزهای حیات بشر، همواره مورد توجه بوده است. در طول تاریخ، افرادی به منظور ایجاد نظم در جامعه و یا اهداف دیگر اقدام به وضع قانون و حاکمیت بخشیدن به آن کرده اند. اما تجربه بشری نشان داده است که در بلندای تاریخ، قوانین بشری از ایجاد جامعه قانون مدار که سعادت همه جابنه بشر را رقم زند ناتوان بوده است و مجریان این قوانین نیز آن گونه که لازم است، به پاس داری از حریم قانون و عمل نمودن به آن اهتمام نورزیده اند.تنها قوانینی که می توانند جامعه ای سالم و قانون مدار پدید آورند قوانین الهی می باشند و تنها کسانی که قانون مداری را سرلوحه برنامه هایشان قرار داده اند و آن گونه که شایسته است به قانون عمل کرده و از حریم قانون پاس داری به عمل آورده اند پیامبران الهی و جانشینان برحق آنان بوده اند.در میان قوانین الهی، نمونه اتم و اکمل، قوانین حیات بخش اسلام است که از طرف خداوند و توسط آخرین پیام آور الهی، رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، بر مردم عرضه شده است.این قوانین پس از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه وتشکیل حکومت توسط آن حضرت، زمینه اجرا در جامعه را پیدا کرد و در مدت یک دهه حکومت پیامبر در مدینه، در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی، عمل به قانون و پاس داری از حریم قانون در رفتار و سیره عملی آن حضرت تبلور یافت.

مفاهیم و کلیات

1. قانون و قانون مداری

«قانون» واژه ای عربی وبه معنای «اصل» است، اما عده ای می گویند: «قانون» معرّب کانون (canon) یونانی بوده و عربی نیست، اما در عربی به کار رفته است. قانون امری است کلی که بر همه جزئیات منطبق می گردد و احکام جزئیات از آن شناخته می شوند. این واژه به معنای قاعده، رسم و دستور نیز آمده است.[1]

قانون در اصطلاح هر علمی معنایی ویژه دارد؛ همانند قوانین طبیعی، قوانین ریاضی، قوانین فلسفی و قوانین فیزیکی که هر یک به گونه ای خاص تعریف شده اند.

قانون در اصطلاح حقوق اساسی، قضایایی است که شیوه رفتار انسان را در زندگی اجتماعی تعیین می کند؛ به این معنا که انسان ها در زندگی فردی و اجتماعی، باید چنین کنند و چنان نکنند.[2] به تعبیر دیگر، قانون یعنی تعیین مرزهای مجاز هر کس و وسیله داوری درباره کسانی که این مرزها را زیر پا می گذارند.[3]

مقصود از قانون مداری حفظ و اجرای قوانین به طور عادلانه در جامعه و رعایت حقوق همه افراد می باشد. بنابراین، جامعه ای قانون مدار و قانونگرا محسوب می شود که قوانین در آن کاملاً رعایت شوند و همه آحاد جامعه در برابر قانون مساوی و رهبران آن قانون پذیرترین افراد در جامعه باشند.[4]

قانون مداری در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بدین معناست که آن حضرت قوانین الهی را، که خودآورنده آن از جانب خداوند می باشد، عادلانه اجرا نموده، حقوق همگان را در سایه حاکمیت قانون الهی رعایت کرده و خود قانونمندترین انسان ها بوده است.[5]

در جامعه آرمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه پایه گذاری کرد، همه افراد در برابر قانون یکسان بودند و در آن تبعیض نژادی، قومی و قانون شکنی وجود نداشت.

2. ضرورت قانون برای جامعه

ممکن است گفته شود: چه ضرورتی وجود دارد که جامعه دارای قانون باشد؟ به این پرسش، پاسخ های گوناگون داده شده است. برای رعایت اختصار، به یک دلیل، که ضرورت قانون برای جامعه را به اثبات می رساند، اشاره می شود. این دلیل از سه مقدمه و یک نتیجه تشکیل شده است.مقدّمه اول: زندگی انسان یک زندگی اجتماعی است.مقدمه دوم: لازمه زندگی اجتماعی تزاحمات و برخوردها بین منافع افراد جامعه است؛ زیرا کسانی در جامعه هستند که می خواهند از دستاوردهای همکاری اجتماعی بیشتر بهره ببرند، از مواهب طبیعی به طور نامحدود استفاده نمایند و یا شیوه برخوردشان با دیگران را به گونه ای می خواهند که مطابق میلشان باشد، و این مطلوب دیگران نیست. پس بناچار، کشمکش هایی در صحنه اجتماع رخ می دهند.مقدّمه سوم: برای از بین بردن این تزاحمات و یا کم کردن آن ها به مرزها و قانون هایی نیازمندیم تا حدود بهره برداری انسان ها را مشخص نمایند؛ زیرا اگر حدود و مرزهایی برای بهره برداری افراد وجود نداشته باشند و یا انسان ها آن ها را رعایت نکنند، هدف از زندگی اجتماعی، که برخورداری هر چه بیشتر از مواهب طبیعی در جهت تکامل مادی و معنوی انسان است، تحقق نخواهد یافت.نتیجه: وجود قانون برای جامعه ضرورت دارد تا افراد یک جامعه با رعایت آن، از زندگی بهره های مادی و معنوی ببرند.[6]

3. نقش و جایگاه قانون

قانون پیوند دهنده لایه های گوناگون جامعه است، از این رو، نقش و جایگاه مهمی در جامعه دارد. کارکرد اصلی قانون تنظیم رفتار اعضای یک جامعه است که به طور طبیعی، دچار تعارضند. نقش قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی، تعیین حد و مرزها، از بین بردن زمینه های اختلاف، دفع تجاوز متجاوزان، داوری میان انسان ها، نشان دادن راه تعالی و کمال، ایجاد نظم، برقراری عدالت و فراهم نمودن زمینه های تکامل انسان است.بنابراین، علاوه بر نظم بخشیدن به زندگی فردی و اجتماعی انسان ها و امکان پذیر ساختن اصلاحات اجتماعی، یکی از اهداف بسیار مهم قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی این است که جهت تکامل حرکت انسانی و مسیر تحوّلات اجتماعی را مشخص می سازد. تأمین این منظور با قونین عادی و بشری امکان پذیر نیست و تنها به وسیله قانون آسمانی و الهی امکان پذیر است،[7] که نمونه اتم و اکمل آن، قوانین حیات بخش اسلام است که از سوی خداوند به وسیله رسول گرامی صلی الله علیه و آله به بشر عر ضه شده است.

4. منزلت قانون در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله

رسول گرامی، که خود نقش ابلاغ و اجرای قوانین حیات بخش اسلام را به عهده داشت، جایگاه و منزلت بالایی برای آن قایل بود. آن حضرت اجرای قوانین جزایی و کیفری اسلام (حدود) را بر متجاوزان به حریم قانون، بهتر از عبادت شصت سال و نیز برتر از بارش چهل شب باران بر زمین می دانست:

«حدٌّ یُقامُ فی الارضِ أزکی مِن عبادةِ ستینَ سنةٍ»؛[8]

«إقامةُ حدٍّ مِن حدودِ اللّهِ خیرٌ مِن مطرٍ اربعینَ لیلةٍ فی بلادِ اللّه.»[9]

آن حضرت از شفاعت کردن در برداشتن حدود الهی (قوانین جزایی و کیفری اسلام) به شدت نهی می کرد و این کار را موجب عذاب و عقاب خداوند در جهان آخرت می دانست:

«انّه نهی عَن الشفاعة فی الحدودِ و قالَ: مَن شَفَّعَ فی حدِّ مِن حدودِ اللّه لِیُبطله و سَعی فی ابطالِ حدودهِ عذبّهُ اللّهُ تَعالی یومَ القیامة.»[10]

رسول گرامی افراط و تفریط در اجرای قانون را برنمی تافت. از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: روز قیامت حاکمی را می آورند که هنگام اجرای حدود الهی، یک تازیانه کمتر از حد معین شده زده است. در مقام بازخواست، می گوید: خدایا به خاطر رحمت بر بنده تو این کار را کردم. به او جواب داده می شود که آیا تو نسبت به بندگان من مهربان تر از من هستی؟ سپس امر می کند وی را به آتش بیفکنند. شخص دیگری را می آورند که یک تازیانه زیادتر زده است و در مقام بازخواست می گوید: خدایا، به خاطر بازداشتن از معاصی تو چنین کردم. دستور داده می شود وی را نیز به آتش بیفکنند.[11]

و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: «اتَقی الناسِ مَن قالَ الحقَ فیما له و علیه»؛[12] پرهیزگارترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به نفع وی باشد و چه به ضرر وی.

از این احادیث واحادیث دیگر، جایگاه و منزلت بالای قانون در نگاه پیامبر به خوبی روشن می شود.

ب. جایگاه قانون در سیره نبوی

بی تردید، یکی از مهم ترین عوامل موفقیت پیامبر در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی قانون پذیری ایشان، و از محوری ترین اصول در سیره ایشان نیز تعبّد به قوانین الهی بود.

پاس داری از حریم قانون و مجازات متجاوزان به حریم قانون با رعایت عدل و انصاف و حق محوری جایگاه مهمی در دین اسلام دارد. رسول گرامی نیز توجه و عنایت خاصی نسبت به این امر داشتند. قانون جایگاه بسیار بالایی در سیره آن حضرت داشت، به گونه ای که در برابر هر نوع بدرفتاری که به شخص ایشان می شد، نهایت گذشت و اغماض را به خرج می دادند، اما در مورد کسانی که به حریم قانون تجاوز می کردند، مطلقا گذشت و اغماض نمی کردند و نسبت به مجازات قانون شکنان و اجرای قانون در مورد آنان لحظه ای درنگ نمی کردند و بدون مسامحه، اما با رعایت عدل و انصاف قانون الهی را اجرا می کردند؛ چرا که قانون حافظ امنیت و کیان جامعه است و نمی توان آن را بازیچه این و آن قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود.[13]به مواردی ازاقدامات آن حضرت در این زمینه،که نشان دهنده جایگاه رفیع قانون در سیره آن حضرت است، اشاره می شود:

1. جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان: وقتی کسی در رأس امور قرار می گیرد، اگرچه خود درست کار باشد و اهل سوء استفاده نباشد، اما خواه و ناخواه اطرافیان و وابستگانی دارد که ممکن است درصدد سوء استفاده از قدرت و مقام وی برآیند و برخلاف مصالح عمومی، خواهان امتیازات بیشتری نسبت به دیگران گردند و درخواست امکانات زیادتری بنمایند. ممکن است این اطرافیان و وابستگان از وی انتظاراتی داشته باشند که تن دادن به آن ها به منزله زیر پا نهادن احکام، قوانین و حدود الهی و نیز منافع عمومی باشد.لازم است شخصی که در رأس کاری قرار می گیرد، از همان ابتدای کار، با این گونه انتظارات نابجا و امتیازطلبی های خلاف قانون و مصالح عمومی مردم مبارزه کند و در دادن امتیازها به افراد، قانون را ملاک و معیار قرار دهد، نه خویشاوندی را.رسول گرامی نیز در طول دوران رسالت خود، جلوی سوء استفاده های اطرافیان و وابستگان را گرفتند و به احدی از آنان اجازه ندادند که به خاطر خویشاوندی و نزدیکی به ایشان، برخلاف حق و قانون از امتیازی در جامعه برخوردار شود.از امام صادق علیه السلام روایت شده است که وقتی آیه زکات نازل شد، چون یکی از مصارف زکات «عاملین علیها» (یعنی کسانی که به امر جمع آوری زکات می پردازند) می باشد، عده ای از بنی هاشم خدمت پیامبر آمدند و تقاضا نمودند که به خاطر خویشاوندی جمع آوری زکات را به آنان واگذار نماید تا در نتیجه، سهمی از زکات از آن آنان باشد. پیامبر فرمودند: «صدقه و زکات بر من و بر بنی هاشم حرام است.» در ادامه فرمودند: «آیا گمان می کنید من شما را بر دیگران ترجیح می دهم؟»[14]

2. تساوی انسان ها در برابر قانون: الف. تساوی انسان ها در قرآن: پیش از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان، بر اساس سنّت های موهوم قبیلگی، داشتن ثروت، شخصیت قبیلگی، نژاد، رنگ و مانند آن مایه برتری انسانی بر انسان دیگر شناخته می شد و دارندگان این گونه امتیازات بدان ها تفاخر می کردند. اما با ظهور اسلام، بر این گونه امتیازات خط بطلان کشیده شد و قرآن کریم با اینکه تفاوت انسان ها را از لحاظ سازمان خلقت، چه از نظر مظاهر مادی و چه از نظر لیاقت و استعداد، پذیرفته، اما این امر را ملاک برتری ندانسته و همه انسان ها را از لحاظ حقوق و تکالیف برابر اعلام نموده است.[15] مسئله تساوی انسان ها در اسلام به دو موضوع اساسی برمی گردد:1) تساوی انسان ها در اصل انسانیت و آفرینش: از آن رو که همه انسان ها درک و احساس و نیازها و آرزوها و دردهای یکسان دارند، پس نباید بین انسان ها فرقی قایل شد؛ زیرا تفاوت های اجتماعی و اقتصادی موجب برتری افراد نسبت به یکدیگر نمی شوند. قرآن در این زمینه اعلام می دارد: «یا أیُّها النّاسُ انّا خَلَقناکُم مِن ذکرٍ واُنثی وَ جَعلناکُم شُعوبا وَ قبائلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللّه اَتقیکُم»[16] (ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. (این ها ملاک برتری نیستند.) گرامی ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.قرآن کریم در این آیه، کلیه عوامل امتیاز، از جمله حسب و نسب، رنگ، نژاد، ثروت و رفاه و جنسیت را نفی نموده است.2) تبعیض در برابر قانون: گروه را مافوق قانون قرار دادن و گروهی را زیر آن نهادن، چیزی است که برای قانون وضع آشفته ای به وجود می آورد و از اهمیت و عظمت آن می کاهد و هدف از قانون، که تنظیم روابط افراد و اصلاح امور جامعه است، بکلی منتفی می شود. موقعیت و هیبت قانون وقتی حفظ می شود که قانون از طرف همه افراد جامعه، مورد احترام باشد و کسی خود را مافوق آن نداند.[17] تساوی انسان ها در برابر قانون به قدری حایز اهمیت است که قرآن کریم اطاعت و تسلیم در برابر قانون را از شرایط تحقق ایمان و صدق ادعای مدعیان آن برشمرده است: «فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیما» [18]؛ به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند. قرآن کسانی را که از قانون در صورتی که مطابق خواست آن ها باشد اطاعت می کنند و اگر برخلاف خواست و مصلحتشان باشد اعراض می نمایند، به شدت مذمت می کند:«وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ وَ إِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ»[19]آن گاه که به سوی خدا و پیامبر خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، ناگاه گروهی از آنان رویگردان می شوند، و اگر حق با آنان باشد سر سپرده به سویش می آیند.ب. تساوی انسان ها در برابر قانون در سیره پیامبر: مسئله تساوی انسان ها، هم در سخنان پیامبر و هم در سیره عملی آن حضرت تجلّی یافته است. آن حضرت در خطبه ای که پس از فتح مکّه ایراد نمودند فرمودند: «یا أیُّها النّاس الا إنَّ ربَّکم واحدٌ وَ إنَّ اباکُم واحدٌ، ألا، لا فضلَ لِعربیٍّ علی عجمیٍّ وَ لا اعجمیٍّ علی عربیٍّ وَلا لاسودَ علی احمرَ ولاَ لاحمرَ علی اسودَ الاّ بالتقوی. ألا هل بلّغت؟ لیبلغَ الشاهدُ الغائبَ»؛[20]ای مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان یکی است. بدانید که نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب، و نه سیاه بر سفید و نه سفید بر سیاه برتری دارد، مگر به تقوا. آیا پیام را رساندم؟ حاضران به غایبان برسانند.آن حضرت همه انسان ها را، اعم از مخالف و موافق، در برابر قانون مساوی می دانست: «الناسُ امامَ الحقِ سواءٌ.»[21] رسول گرامی تساوی انسان ها در برابر قانون را در عمل نیز به اثبات رساندند. آن حضرت در اجرای قوانین حقوقی و جزایی اسلام به هیچ کس اجازه نمی دادند خودرا فراتر از قانون بداند. ایشان این قوانین را درباره همه، حتی خودش به طور مساوی، اجرا می کرد. آن حضرت در روزهای آخر عمر خویش، که در بستر بیماری افتاده بودند، روزی در مسجد به ایراد خطبه پرداختند و پس از حمد و ثنای الهی اظهار داشتند: هر کس از طرف من مظلمه ای بر او وارد شده است، بیاید و قصاص کند؛ زیرا قصاص در دنیا برایم بهتر از قصاص در آخرت در محضر ملائکه و انبیاست. در این هنگام، مردی به نام سواده بن قیس از میان مردم بلند شد و عرضه داشت: هنگامی که از غزوه طائف بر می گشتید، به استقبال آمده بودم و تازیانه شما که می خواستید به ناقه بزنید به شکم من اصابت کرد، و اظهار داشت: نمی دانم به عمد بود یا به خطا؟ پیامبر فرمود: از اینکه عمدا زده باشم، به خدا پناه می برم! سپس بلال را فرستاد تا تازیانه را بیاورد. تازیانه را به سواده دادند تا از وی قصاص نماید. سواده عرض کرد: در آن هنگام، شکم من عریان بود. حضرت شکمش را عریان کرد: سواده عرض کرد: آیا اجازه می دهید شکمتان را ببوسم؟ پیامبر اجازه دادند. سواده فرمود: از آتش روز قیامت به موضع قصاص از شکم پیامبر پناه می برم. پیامبر فرمود: آیا بخشیدی یا قصاص می کنی؟ سواده عرض کرد: بخشیدم، یا رسول الله! پیامبر عرض کرد: خدایا! سواده را ببخش! چنانکه وی نبی تو محمّد را بخشید.[22]

3. رعایت عدالت در اجرای قانون:در نظام حقوقی اسلام، عدالت پایه و اساس را تشکیل می دهد و همه قوانین و مقرّرات، به ویژه قوانین کیفری، در جهت تحقق عدالت تشریع شده اند. از این رو، در اجرای قانون، به ویژه قوانین کیفری، رعایت عدالت جایگاه ویژه ای دارد. در قرآن کریم و روایات و سیره عملی رسول گرامی نیز برپایی عدالت از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.

خداوند در قرآن کریم پیامبر را مأمور به برپایی عدل و استقامت در این راه معرفی نموده است:«فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم.» [23]

در آیه ای دیگر، خطاب به مؤمنان، آنان را فرمان می دهد که گواهان به عدل باشند و حتی در برخورد با دشمنان جانب عدل را رعایت نمایند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» [24]رسول گرامی نیز در طول دوران رسالتشان اجرای عدالت را سرلوحه برنامه های خود قرار داده بودند؛ چنان که حضرت علی علیه السلام در توصیف سیره آن حضرت می فرماید: «سیرتهُ القصدُ وَ سُنّتهُ الرُشد وَ کلامهُ الفَصلُ و حُکمه لعدلُ»؛[25] راه و رسم او معتدل، روشش صحیح و متین، سخنانش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه بود. در دین اسلام، اجرای عدالت در جامعه، به شدت مورد تأکید قرار گرفته است. از این رو، اسلام همه افراد جامعه را در برابر قانون برابر می داند و هیچ گونه تبعیضی را در اجرای قانون بر افراد روا نمی شمارد و هرگونه تبعیض در اجرای قانون را به هر دلیل و عنوانی که باشد، موجب سقوط و هلاکت جامعه می داند.[26]در سیره عملی رسول گرامی نیز عدالت در اجرای قانون به بهترین وجه انعکاس یافته است. «در فتح مکّه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن، که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات یعنی حدّ سرقت را نسبت به آن زن ننگ خانواده اشرافی خود می دانستند. به همین دلیل، برای متوقّف ساختن اجرای حدّ سرقت، به تلاش افتادند و به همین منظور، اسامة بن زید را، که مانند پدرش زید نزد پیامبر محبوبیت داشت، وادار به شفاعت نمودند. اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شدند و با عتاب فرمودند: «چه جای شفاعت است؟ مگر می توان حدود و قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟» و فورا دستور مجازات صادر نمودند. اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی نمود.پیامبر صلی الله علیه و آله برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نمایند، عصر همان روز به ایراد خطبه پرداختند و به مسئله عدالت در اجرای قانون اشاره نموده، فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ بدین سبب که در قانون تبعیض روا می داشتند؛ هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می شد او را از مجازات معاف می کردند، و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می ورزید او را مجازات می کردند. قسم به خدایی که جانم در قبضه اوست! در اجرای عدل درباره هیچ کس فروگذاری و سستی نمی کنم، اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.»[27] چنان که ملاحظه می شود، رسول گرامی در اجرای قوانین کیفری اسلام (حدود الهی)، هیچ گونه تبعیضی روا نمی داشتند، شفاعت احدی را نمی پذیرفتند و تحت تأثیر گروهای فشار قرار نمی گرفتند. آن حضرت به شدت، مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی می کردند: «اِنّهُ نهی عنِ تعطیلِ الحدودِ و قال: "اِنّما هَلَکَ بنو اسرائیلُ لانّهم کانوا یُقیمونَ الحدودَ علی الوضیعِ دونَ الشریفه"»؛[28] بنی اسرائیل نابود شدند از آن رو که حدود الهی را بر زیر دستان اجرا می کردند، نه بر اشراف و بزرگان. آن حضرت در حجة الوداع هنگامی که خواستند رباخواری را در میان مردم باطل اعلام نمایند، برای اینکه عملاً به تبعیض در اجرای قانون خط بطلان بکشند، ابتدا از عمویشان عبّاس شروع کردند و هر چه عباس از بهره پول در ذمّه مردم داشت، باطل ساخت و فرمود: «اِنَّ ربَا الجاهلیةِ موضوعٌ وَ اِنّ اوّلَ ربا ابدءَ بِه ربَا العبّاس بن عبدالمطلّب»؛[29] ربای دوران جاهلیت برداشته شد و اولین ربایی را که از دربرداشتن آن آغاز می کنم ربای عبّاس بن عبدالمطلّب است.و آن گاه که خواستند به خون های ریخته شده در دوران جاهلیت پایان دهند، از خون عامربن ربیعه، که از نزدیکان ایشان بود شروع کردند و فرمودند: «وَ اِنّ دماءَ الجاهلیةِ موضوعةٌ وَ اِنَّ اوّلُ دمٍ ابدءَ بِه دمُ عامرِبن ربیعةِ بن الحارث بن عبدالمطلّب.»[30]

4. رعایت انصاف در اجرای قانون: در برپاداشتن حق و اجرای قانون رعایت انصاف یک امر بسیار ضروری است که بدون آن حق به ذی حق نخواهد رسید و قانون الهی آن گونه که لازم است، اجرا نخواهد شد.

«انصاف» از «نَصف» (به فتح) و «نُصف» (به ضم) به معنای چیزی را نصف کردن یا به نصف رساندن است و در مقام داوری، حقوق طرفین دعوا را به طور برابر رعایت کردن. انصاف از روح گذشت و احترام به حقوق دیگران ناشی می شود و منصف کسی است که برای دیگران حقوق برابر قایل باشد و مزایای زندگی را میان خود و مردم تقسیم کند.[31] رسول گرامی انصاف را یکی از ویژگی های انسان مؤمن دانسته اند: «مَن واسَی الفقیرَ واَنصفَ الناسَ مِن نفسهِ فذلکَ المُؤمنُ حقّا.»[32] در جای دیگر، آن حضرت خطاب به ابن مسعود، رعایت انصاف را موجب جلوگیری از نزول عذاب الهی معرفی نموده، می فرمایند: «یابنَ مسعود اِنصف الناسَ مَن نفسِک وانصح الامَّةَ وارحمهم فاذا کان کذلکَ وَ غَضِبَ اللّهُ علی اهلِ بلدةٍ وَ انتَ فیها و ارادَ اَن ینزَّلَ علیهم العذابَ نظَرَ الیکَ فرحمهم بکَ، یقولُ اللّه تعالی:«وَ ماکان ربّک لیهلکَ القُری وَاهلُها مصلحون.»»[33]

حضرت علی علیه السلام رعایت انصاف را موجب افزایش عزّت دانسته اند: «اَلا إنّه مَن یُنصفُ الناسَ مِن نفسِه لَم یزده اللّه إلاّ عزّا.»[34]  با رعایت انصاف پیوندی محکم بین زمامدار و مردم برقرار می شود و در نتیجه، علاقه به خدمت گزاری در زمامداران ایجاد می شود و این امر باعث زیادی دوستان می گردد.[35]چنان که حضرت علی علیه السلام نیز به این امر اشاره نموده اند:«بالنصفةِ یکثُر المواصلونَ.»[36] امام صادق علیه السلام نیز انصاف را یکی از بهترین اعمال معرفی نموده اند: «سیّدُ الاعمالِ ثلاثةٌ: انصافُ الناسِ مِن نفسِکَ حتّی لا تَرضی بشی ءٍ. إلاّ رضیتَ لَهم مثلَه.»[37] رعایت انصاف در سیره رسول گرامی کاملاً مشهود است. آن حضرت «خویشان خود را احسان می کرد، بی آنکه آنان را نسبت به دیگران امتیاز بیشتری بدهد، جز آنچه خدا بدان امر نموده بود.»[38]سیره عملی آن حضرت در رعایت انصاف به گونه ای بود که به هیچ کس اجازه نمی دادند ذرّه ای از آن عدول شود، و این مطلب را بارها در عمل نشان دادند.در غزوه حنین، پس از آنکه به دستور آن حضرت زنان و کودکان «هوازن» باز گردانده شدند، مردم گرد پیامبر را احاطه کرده، خواهان تقسیم غنایم شدند. آن حضرت به درختی تکیه دادند، ردای ایشان را از دوششان کشیدند و بردند. پیامبر رو به آنان کرد و فرمود: «ای مردم! ردای مرا پس دهید. به خدا سوگند، اگر شما را به عدد درختان تهامه گوسفند و شتر باشد همه را بر شما قسمت می کنم و در من بخلی، برسی و دروغی نخواهید یافت.» آن گاه کنار شتری ایستاد و قدری کرک از کوهان شتر میان دو انگشت خود گرفت و گفت: «ای مردم، به خدا سوگند که از غنایم شما و از این پاره کرک جز خمس آن حقی ندارم. آن خمس هم به شما داده می شود. حال هر که از غنایم، حتی نخ و سوزنی برداشته است، باز گرداند؛ زیرا خیانت در غنایم در روز قیامت برای خیانت کار ننگ و آتش و بدنامی خواهد بود.»[39]مردی از انصار دسته ای نخ مویین آورد و گفت: یا رسول الله، این نخ های مویی را برداشته ام تا پالان شتر خود را با آن بدوزم. حضرت فرمود: «آنچه سهم من است از آن تو باشد.» مرد انصاری گفت: اگر کار به این سختی است نیازی به آن ندارم، و آن را میان غنایم انداخت.[40] مردی دیگر آمد و گفت: ای رسول خدا، این ریسمان را موقعی که دشمن به هزیمت رفته بود یافته ام. آیا می توانم با آن بارهای خود را ببندم؟ حضرت فرمود: «سهم من از آن تو باشد، ولی با سهام مردم چه می کنی؟»[41] از این نمونه، در سیره عملی پیامبر، و نمونه های فراوان دیگری در کتب تاریخ و سیره آمده است که رفتار منصفانه آن حضرت را در اجرای قانون الهی به خوبی می توان به دست آورد و به همین دلیل بود که آن حضرت بر قلب های مردم حکومت داشت.[42] 5. حق محوری در اجرای قانون:حق محوری شالوده و اساس همه برنامه های دولت اسلامی را تشکیل می دهد و از مهم ترین اهداف آن به شمار می آید. از این رو، رعایت حق باید به عنوان اصل حاکم در همه حرکت ها و اقدامات از جمله در اجرای قانون توسط حاکمان و مجریان قانون مورد توجه قرار گیرد.به دلیل اهمیت زیاد این امر، در قرآن کریم نیز بارها برپایی حق مورد تأکید قرار گرفته است. در یک مورد، قرآن کریم هدف از فرستادن کتب آسمانی (قرآن) را برپایی حق و قانون معرفی نموده است:«إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَاأَرَاکَ اللّهُ وَلاَتَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیما.»[43] در مورد دیگر، قرآن کریم با حفظ اصول ثابت و لایتغیر تاب های پیشین، کامل ترین راه تحقق حق و قانون را ارائه کرده و رسول گرامی را مأمور برپایی آن نموده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ.» [44]اصولاً شأن دین و دین داری برپایی حق و قانون در جامعه، و هدف از فرستادن کتاب های آسمانی در جامعه بشری رفع ستم ناشی از اختلاف و رسیدن هر صاحب حقی به حق خویش است:[45]«کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُواْ فِیهِ.» [46] در روایات نیز عمل به حق مورد تأکید قرار گرفته و بدان سفارش شده است، امیرمؤمنان علی علیه السلام نجات و رستگاری را در عمل به حق دانسته اند: «مَن عَمِلَ بِالحَقِّ نَجا و افلَح»[47] در جای دیگر، سعادت را در ملازمت حق دانسته اند: «فی لزومِ الحقِّ تَکونُ السّعادةُ.»[48] آن حضرت حاصل شدن پشتوانه قوی را در ملازمت حق معرفی نموده اند: «بلزومِ الحقِّ یحصلُ الاستظهارُ.»[49]در عهدنامه مالک اشتر، آن حضرت به مالک این گونه دستور می دهند: «حق را از آن هرکه باشد، نزدیک یا دور (خویش یا بیگانه) رعایت و اجرا کن و در این باره، شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت باشد و عاقبت آن را با همه دشواری که دارد، چشم دار، که پایان آن پسندیده است و سرانجامش فرخنده.»[50]رسول گرامی نیز در اجرای قانون، جز حق چیز دیگری ملاحظه نمی کردند؛ حق محوری در اجرای قانون، عملاً در زندگی ایشان هویدا بود. آن حضرت همانند کسانی نبود که از حق مداری و احقاق حق مردم دم می زنند، اما وقتی پای عمل به میان می آید، با توجیه های نابجا منافع شخصی خویش را بر عمل به حق و قانون ترجیح می دهند. در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله ، حق همانند یک اصل بود که همگان باید آن را در اجرای قانون رعایت نمایند. از این رو، به احدی اجازه نمی دادند قانون را زیر پا بگذارد. در توصیف سیره آن حضرت نیز آمده است: «صاروا عِندَهُ فی الحقِّ سواءٌ»؛[51] همگان نزد او، در حق مساوی بودند. اصولاً با توجه به حق بودن احکام شریعت و نیز حقّانیت احکام عقلی محض، قانونی را که پیامبر در جامعه به اجرا می گذاشتند عین حق بود. بنابراین، اجرای احکام شریعت و نیز احکام عقلی محض توسط پیامبر چیزی جز اجرای حق در جامعه نبود.

ج. نمودهای قانون گرایی در سیره نبوی

1. پای بندی به عهد و پیمان: وفای به عهد و پیمان از مسائل مهم و اساسی است که در دین مقدّس اسلام، به طور کامل مورد عنایت قرار گرفته؛ زیرا اگر بدان توجه نشود در اثر هرج و مرج و بی نظمی، اعتماد انسان ها به یکدیگر سلب و زیربنای روابط اجتماعی سست شده، زندگی مردم متلاشی می شود. به همین دلیل، در اسلام، حتی در مورد دشمن، به وفای به عهد و پیمان سفارش شده است.[52]در قرآن کریم، روایات و سیره عملی پیامبر و ائمّه اطهار علیهم السلام به پای بندی به عهد و پیمان اهمیت زیادی داده شده است.الف. پای بندی به عهد و پیمان در قرآن: قرآن کریم یکی از ویژگی های انسان های مؤمن را پای بندی به عهد و پیمان می داند:«وَالَّذِینَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» [53]در جای دیگر از نشانه های افراد نیکوکار، وفای به عهد دانسته شده است: «وَالمُوفونَ بِعهدِهِم اِذَا عَاهَدوا» [54]قرآن کریم آنجا که از حضرت اسماعیل علیه السلام به عظمت و بزرگی یاد می کند، پای بندی به عهد و پیمان را یکی از اوصاف برجسته وی می شمارد: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّا» [55]در جای دیگر، یکی از چیزهای را که انسان از آن بازخواست می شود وفای به عهد و پیمان معرفی می نماید: «اوُفُوا بِالعهدِ اِنَّ الْعَهدِ کانَ مَسؤولاً»[56]ب. پای بندی به عهد و پیمان در روایات: در روایات نیز به پای بندی به عهد و پیمان به صورت مؤکّد سفارش شده است، رسول گرامی وفای به عهد و پیمان را از ویژگی های مؤمنان برشمرده اند: «مَن کانَ یُؤمنُ بِاللّهِ وَالیومِ الآخرِ فَلیفِ اِذا وَعَدَ»؛[57] کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد، باید به وعده خویش وفا کند.در حدیث دیگری آن حضرت عدم پای بندی به عهد و پیمان را مساوی با بی دینی دانسته اند: «لا دینَ لِمَن لاعهدَ له.»[58] حضرت علی علیه السلام از نشانه های انسان های متدیّن را وفای به عهد و پیمان می دانند: «اِنَّ الوفاء بِالعهدِ مِن علاماتِ اهلِ الدّینِ»[59]؛ از نشانه های انسان های متدیّن وفای به عهد است. به سبب اهمیت زیادی که وفای به عهد و پیمان در اسلام دارد، در این دین مقدّس، حتی در مورد دشمن نیز به پای بندی به عهد و پیمان توصیه شده است. قرآن کریم در این زمینه، به رسول گرامی و مسلمانانی که با مشرکان عهد و پیمان بستند و آن ها (مشرکان) نقض عهد نکردند و کسی را بر ضد مسلمانان تقویت ننمودند، دستور می دهد عهد و پیمان با آنان را تا پایان مدت آن محترم بشمارند و به آن پای بند باشند: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»[60]؛ مگر کسانی از مشرکان که با آن ها عهد بستید و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند، پیمان آن ها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید: زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست می دارد. حضرت علی علیه السلام در عهدنامه اش به مالک اشتر، به وی فرمان می دهد که اگر با دشمن خود عهد و پیمان بستی به آن پای بند باش: «وَ اِن عَقدَتُ بَینَکَ وَ بَینَ عدوِّک عقدةٌ اَو البسته منک ذمّةٌ فحطَّ عهدَک بِالوفاءِ وارعَ ذَمَّتکَ بِالامانَةِ.»[61] ج. پای بندی به عهد و پیمان در سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله : اصولاً عهد و پیمان در نزد همه ملل، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، محترم و مقدّس است. در عصر جاهلیت، که عصر هرج و مرج و بی حکومتی بود، نیز عهد و پیمان یک امر مقدّس به شمار می آمد. از جمله، می توان به «حلف الفضول» اشاره نمود که پیامبر نیز در آن شرکت داشتند و تا پایان عمر به آن افتخار می کردند. رسول گرامی به خاطر پای بندی به عهد و پیمان و امانت داری، پیش از بعثت نیز به «امین» شهرت یافته بودند. آن حضرت از همه نسبت به عهد و پیمان وفادارتر بودند و هرگز در طول دوران زندگی شان خلاف عهد و پیمان عمل نکردند. حضرت علی علیه السلام در توصیف آن حضرت می فرماید: «کانَ اوفیَ الناس بذمّتهِ.»؛[62] از همه مردم، نسبت به آنچه تعهد کرده بود، وفادارتر بود. آن حضرت مدیران و کارگزاران خود را نیز به پای بندی به عهد و پیمان فرا می خواندند. وقتی معاذ بن جبل را به عنوان فرماندار یمن فرستادند، در نامه ای خطاب به وی چنین فرمودند: «واوصیکَ بتقویَ اللّهِ و صدقِ الحدیثِ والوفاءِ بِالعهدِ واداءِ الامانةِ و ترکِ الخیانةِ»؛[63] تو را به تقوای الهی، راست گویی، وفای به عهد، ادای امانت و ترک خیانت سفارش می کنم. هنگامی که عمر بن حزم را به عنوان کارگزار به یمن فرستادند، در نامه ای به وی نوشتند: «هذا بیانٌ مِن اللّهِ وَ رسولِهِ: «یَا ایُّها الَّذینَ آمَنوا اوُفُوا بِالعُقود»»[64] رسول گرامی به عهد و پیمانی که با دشمنان اسلام می بست کاملاً وفادار بودند و تحت هیچ شرایطی اقدام به نقض آن نمی کردند، جز اینکه طرف مقابل اقدام به نقض آن نماید که در آن صورت، پیمان را ملغا اعلام می نمودند. نمونه های فراوانی در سیره آن حضرت داریم که پای بندی به عهد و پیمان را در عمل نشان داده اند؛ موارد ذیل از آن جمله اند:1. صلح حدیبیه: پیامبر در صلح حدیبیه، با مشرکان پیمان بسته بودند: مسلمانان کسانی از قریش را که مسلمان شوند و از مکّه به مدینه فرار کنند، تحویل مکّیان بدهند. پس از انعقاد این پیمان، اتفاقا شخص تازه مسلمانی به نام ابوبصیر از مکه فرار نموده، وارد مدینه شد. مشرکان قریش هم طبق معاهده صلح، کسی را فرستادند تا ابوبصیر را تحویل گرفته، به مکه بازگردانند. پیامبر نیز بر اساس معاهده صلح، ابوبصیر را به فرستاده مشرکان تحویل دادند و به ابوبصیر فرمودند: «در دین اسلام، تخلّف از معاهده جایز نیست و من با این ها پیمان بسته ام. تو با آن ها برو و مطمئن باش خدا برای تو راه نجاتی فراهم خواهد ساخت.»[65] 2. عُمرة القضاء: نمونه عملی دیگری از پای بندی پیامبر به عهد و پیمان، «عمرة القضاء» می باشد. بر اساس یکی از مواد صلح نامه حدیبیه، مسلمانان می توانستند پس از یک سال از انعقاد صلح نامه، به مکه بروند و عمره به جا آورند و سه روز در مکه بمانند. پیامبر نیز به جای عمره ای که در سال ششم هجری از ایشان و یارانش فوت شده بود، در ذی قعده سال هفتم هجری، با اصحاب خویش، که در سال قبل در حدیبیه شرکت داشتند، رهسپار مکّه شدند. اهل مکّه شهر را خالی گذاشتند. رسول گرامی و همراهانش سه روز در مکّه ماندند و عمره بجا آوردند. روز چهارم نمایندگان قریش آمدند و اظهار داشتند که بر ب قرارداد صلح، هرچه زودتر مکه را ترک نمایید. برخی از یاران پیامبر از صراحت گفتار نمایندگان قریش ناراحت شدند، اما آن حضرت کسی نبود که در پای بندی به عهد و پیمان سستی نماید. به همین دلیل، دستور دادند تا شب همه مسلمانان مکّه را ترک نمایند، و همگی بلافاصله سرزمین حرم را ترک کردند.[66]2. رعایت قانون در قضاوت: قضا یک منصب بسیار مهم و عهده دار پاس داری از جان و ناموس و حتی دین مردم است. از این رو، این منصب در اسلام اهمیت فوق العاده ای دارد و کسانی که عهده دار این منصب می شوند، برای اینکه داوری هایشان به حق و مطابق قوانین و دستورات اسلام باشد، باید اموری را رعایت نمایند.الف. رعایت مساوات در قضاوت: از جمله اموری که قاضی در هنگام قضاوت ملزم به رعایت آن می باشد، رعایت مساوات بین طرفین دعواست. قاضی باید در نگاه کردن، محل نشستن و اشاره به مدعی و منکر، تساوی را رعایت نماید. اگر با یکی از طرفین دعوا، با صدای بلند صحبت می کند، باید با دیگری نیز چنین نماید.از ام سلمه روایت شده است که گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «اِذا ابتلی احدَکُم بالقضاءِ بینَ المسلمینَ فلیسوِّ بینَهم فیِ النظرِ والمجلسِ والاشارةِ، ولا یرفعُ صوتَه علی احدِ الخصمینِ اکثرِ مِن الآخرِ»؛[67]وقتی یکی از شما عهده دار قضاوت بین مسلمین شدید، مساوات در نظر، محل نشستن و اشاره را رعایت نماید، و صدایش را بر یکی از دو خصم (مدعی و منکر) بیش از دیگری بلند ننماید.ب. پرهیز از عجله در صدور حکم: از جمله اسباب قضاوت های نادرست، عجله در صدور حکم از سوی قاضی است. از این رو، اسلام قاضی را به شدت از عجله در صدور حکم نهی نموده است. قاضی باید دلایل طرفین را با دقت و حوصله گوش دهد و آن گاه اقدام به صدور حکم نماید.در قرآن کریم نیز از عجله در داوری به شدت نهی شده است؛ آنجا که داستان داوری حضرت داود علیه السلام را نقل می کند، به شدت از عجله در داوری نهی می نماید: حضرت داود در دعوایی که نزد ایشان مطرح شد، پیش از شنیدن سخنان طرف مقابل، حکم صادر نموده و طرفین دعوا هم قانع شدند و رفتند. اما چون قاضی نباید در صدور حکم عجله کند و از طرف مقابل هم باید سؤال کند، سپس حکم را صادر نماید، از کار خود سخت پشیمان شد و در مقام توبه و استغفار برآمد، با اینکه حضرت داود علیه السلام می دانست عادلانه حکم کرده است؛ زیرا اگر طرف مقابل ادعای شاکی را قبول نداشت، حتما اعتراض می کرد. خداوند هم از لغزش وی در این ترک اولی درگذشت.خداوند در قرآن پس از بیان این داستان، حضرت داود را مورد خطاب قرار داده، می فرماید: «یا داود اِنّا جعلناکَ خلیفةً فی الارضِ فاحکُم بینَ الناس بِالحَقِّ» [68]؛ ای داود، ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن.از اینجا دانسته می شود که قضاوت به حق و مطابق قانون، آن است که قاضی در صدور حکم عجله به خرج ندهد. رسول گرامی نیز وقتی حاکم یا قاضی به جایی می فرستادند، وی را به شدت از عجله در داوری نهی می کردند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: وقتی پیامبر اکرم مرا به یمن فرستادند، فرمودند: «اِذَا تحُوکم الیکَ فَلا تَحکم لاحدِ الخَصمینِ دونَ أَن تسألَ مِن الآخر.»[69] در حدیث دیگری آمده است که پیامبر به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اِنَّ النّاسَ لیستَقاضونَ الیکَ فَاِذا آتاکَ الخصمانِ فلا تقضِ لواحدٍ حتّی تسمعَ الآخرَ فَاِنَّهَ أجدرَ أن تعلمَ الحقِّ.»[70] همچنین در حدیثی با همین مضمون از طریق امیرمؤمنان و امام باقر علیهماالسلام آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «اِذا تقاضی اِلیکَ رجلانِ فلا تقضِ للاوّلِ حتّی تَسمعَ مِن الآخرِ فَاِنَّکَ اِذا فعلتَ ذلکَ تبیَّنَ لکَ القضاءُ.»[71]نتیجه گیری:با توجه به مباحث گذشته، به این نتیجه دست می یابیم که رسول گرامی پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت، برای ایجاد یک جامعه قانون مدار بر اساس قوانین و احکام حیات بخش اسلام تلاش ورزیدند. آن حضرت برای حاکمیت بخشیدن قانون الهی در جامعه، به عنوان رهبر جامعه در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی، گام های عملی برداشتند. ایشان در این جهت، با مجازات متجاوزان به حریم قانون و جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان خویش، حق محوری و عدالت محوری در اجرای قانون و نیز به اجرا گذاشتن قانون به طور مساوی در حق همگان، حتی خودشان، جایگاه و منزلت بالای قانون را عملاً ترسیم نمودند. نمودهای قانون گرایی در سیره آن حضرت در عرصه های گوناگون همچون پای بندی به عهد و پیمان (از جمله در صلح حدیبیه و عمرة القضاء) و رعایت قانون در قضاوت ها تبلور یافت. اکنون بر ما مسلمانان است که سیره عملی آن حضرت را در همه عرصه ها، از جمله قانون مداری بر پایه احکام الهی را الگوی عمل خویش قرار دهیم تا با تأسّی به سیره آن حضرت، سعادت دنیا و آخرتمام تأمین گردد.[72] «لَقَد کانَ لَکُم فی رسولِ اللّهِ اُسوةً حسنةٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللّهَ و الیَوم الآخِرَ» [73]



[1]علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، تهران، مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1364، ج 38، واژه «قانون».

[2] محمدجعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، چ یازدهم، تهران، کتابخانه گنج دانش، 1380، ص 517 / محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، ج 4، ص 3304.

[3] رضا حق پناه، «جایگاه قانون و قانونگرایی در قرآن»، مجله اندیشه حوزه، سال چهارم، ش 14 (پاییز 1377)، ص 254 255.

[4] علیرضا انصاری، «قانون گرایی در سیره معصومان»، شبکه بلاغ (بخش پیامبر ص و اهل بیت ع )

[5] محمدتقی مصباح، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، چ چهارم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص 32.

[6] رضا حق پناه، پیشین، ص 258.

[7] ابن شعبه حرّانی، تحف العقول عن آل الرسول، چ پنجم، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1394، ص 214.

[8] محمد محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، چ سوم، قم، دارالحدیث، 1381، ص 128.

[9] محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 7، ص 191.

[10]میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، چ دوم، بیروت، مؤسسة آل البیت، 1409، ج 18، ص 7.

[11] شیخ صدوق، الامالی، ج 27، ص 4.

[12] گروهی از نویسندگان، محمد خاتم پیامبران، تهران، چ دوم، حسینیه ارشاد، 1375، ج 1، ص 394.

[13] محمدبن یعقوب کلینی، فروع کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350، ج 4، ص 58.

[14] غلامرضا نوعی، مدارا با مخالفان در قرآن و سیره نبوی، رشت، کتاب مبین، 1379، ص 117.

[15] جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه و نگارش داود الهامی، قم، توحید، 1370، ص 391.

[16] حجرات: 13)؛

[17] محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 16، ص 342.

[18](نساء: 65)

[19] نور: 48 و 49)

[20] غلامرضا نوعی، پیشین، ص 120 به نقل از: نهج الفصاحه

[21] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403، ج 16، ص 262.

[22] نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، چ هفدهم، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام ، 1382، خطبه 94، ص 124.

[23] (شوری: 15)

[24](مائده: 8)

[25] جعفر سبحانی، پیشین، ص 396.

[26] محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالقلم، 1407، ج 5، ص 269.

[27] میرزا حسین نوری، پیشین، ج 18، ص 7.

[28] ابن شعبه حرّانی، پیشین، ص 29.

[29] محمدرضا مهدوی کنی، نقطه های آغاز در اخلاق عملی، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ص 570 571.

[30] شیخ صدوق، کتاب الخصال، تهران، مکتبة الصدوق، 1348 ش، ج 1، ص 87، حدیث 42.

[31] محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 74، ص 109

[32] محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 144

[33] مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دفتر سوم، 1373، ص 7.

[34] نهج البلاغه، حکمت 224

[35] محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 144.

[36] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قم، دلیل، 1379، ج 1، ص 69 70.

[37] ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق سهیل ذکار، بیروت، دارالفکر، 1420، ص 928.

[38] همان، ص 928

[39] محمدبن عمر واقدی، مغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1366 ش، ج 3، ص 700.

[40] مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص 607.

[41] جمال الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 5، ص 153.

[42] همان، ج 4، ص 402

[43] (نساء: 105)

[44] (مائده: 48)

[45] همان، ج 3، ص 239.

[46] (بقره: 213)

[47] نهج البلاغه، نامه 53.

[48] عبدالرحمان بن الجوزی، الوفاء باحوال مصطفی، مصر، دارالکتب الحدیثه، 1386، ج 2، ص 470.

[49] محمدرضا مهدوی کنی، پیشین، ص 619.

[50] محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج2، ص364، حدیث 2

[51] محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 72، ص 96.

[52] شیخ عباس قمی، سفینة البحار، چ دوم، دارالاسوة للطباعة والنشر، 1416 ق، ج 8، ص 546.

[53] (معارج: 32)

[54] (بقره: 177)

[55] (مریم: 54)

[56] (اسراء: 34)

[57] نهج البلاغه، نامه 53.

[58] مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص 457.

[59] ابن شعبه حرّانی، پیشین، ص 19.

[60] (توبه: 4)

[61] احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398، ص 81.

[62] ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 488

[63] همان، ج 2، ص 828.

[64] یعقوب جعفری، مسلمانان در بستر تاریخ، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381 ش، ص 68.

[65] مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص 589، به نقل از: اخبار القضاه، ج 1.

[66] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1412 ق، ج 27، ص 217.

[67] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1412 ق، ج 27، ص 217.

[68] (ص: 26)

[69] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1412 ق، ج 27، ص 217

[70] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1412 ق، ج 27، ص 217

[71] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1412 ق، ج 27، ص 217

[72] نویسنده نوری، محمدموسی

[73] (احزاب: 21)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان