انتظار ظهور مهدی(عج)در مذهب شیعه و همین انتظار، در شکل ظهور منجی بشر در سایر مذاهب و ادیان، از جمله رجعت حضرت عیسی (ع)در مسیحیت، مقوله ای است که نیازمند بررسی های گوناگون و از زوایای مختلف است.این بررسی از دیدگاه معتقدان به این قیام از منظری خاص و از دیدگاه غیر معتقدان به آن از زاویه ای دیگر باید انجام پذیرد.معتقدان به قیام منجی بشر، با باوری که در این زمینه دارند، باید با بررسی های مستمر خویش ابعاد مختلف انتظار را هرچه بیش تر مورد کاوش قرار داده، از این طریق خود را برای آمادگی عملی چه در زمان پیش از ظهور و چه بعد از آن، مهیا کنند.مطالعات و تحقیقات پی گیر در انی زمینه وظیفه ای پویا، حتمی و لازم الاجراست.
تحقیق و بررسی در زمینه انتظار و ظهور منچی عالم بشری، حتی برای غیر معتقدان نیز ضروری است، زیرا چنان که در همین مقاله آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد، اندیشه در مورد آینده و وقایعی که ممکن است پیش آید، یکی از مقتضیات فکر بشری است و تنها به مؤمنان و معتقدان به ظهور منجی اختصاص ندارد.انسان بماهو انسان، اگر از لاک امیال خویش بیرون آید و اندیشه خود را به سوی آینده به حرکت در آورد، لاجرم در مقابل این سؤال بزرگ قرار خواهد گرفت که:آینده بشری در همین جهان چگونه خواهد بود؟این سؤال اگر انکار نشود و اگر برای رهایی از تنش هایی که می تواند در دنیای روانی انسان ایجاد کند، مورد غفلت قرار نگیرد، در جست وجوی پاسخی خواهد بود.این سؤال پاسخ می طلبد.کیست که به این سؤال انسانی پاسخی روشن بدهد؟کیست که تنش درونی انسان را در مقابل این سؤال تبدیل به آرامش کند؟به این ترتیب سؤال از آینده عالم بشری، تنها سؤال معتقدان به یک دین و مذهب خاص نیست، بلکه سؤالی است متعلق به هر آن کس که اندیشه و عقل خویش را به جولان درآورد و با آن نه تنها به عمق گذشته تاریخ بشری برود که آینده تاریخ را نیز بشکافد و برای آن تفسیر و تبیین روشنگر داشته باشد تا بتواند قبل از آن دست به پیش بینی واقع بینانه بزند.
ما در این مقاله درصدد آنیم که زمینه های روان شناختی اندیشیدن درباره منجی عالم بشری را مورد بررسی قرار داده، اشکال پاسخ گویی به این اندیشه را مورد کاوش قرار دهیم.
تفکر انتزاعی، زمینه ساز اندیشیدن به آینده
در برری تحول روان شناختی انسان، ابعاد مختلف شخصیتی فرد از کودکی تا بزرگ سالی مورد کاوش قرار گرفته است.از آن جمله تحول شناختی، عاطفی، اجتماعی، بدنی و حرکتی او بررسی شده است.تحول شناختی انسان به اشکال گوناگون در روان شناسی بررسی شده و مراحل مختلفی را برای این تحول مشخص کرده اند.پیاژه روان شناسی است که عمر پژوهشی خود را صرف تحقیق درباره رشد شناختی انسان کرده است.او برای این تحول سه دوره و برای هر دوره دو زیر دوره مشخص کرده است.دوره اوّل از تولد تا دو سالگی است که با نام دورّ حسی-حرکتی مشخص شده است.دوره دوم از دو تا یازده سالگی است که دوره عملیات منطق عینی نامیده شده است و بالاخره آخرین دوره تحول شناختی به لحاظ ساختارهای عقلانی، شامل یازده تا پانزده، شانزده سالگی است که آن را دوره عملیات منطق صوری یا تفکر انتزاعی نامیده است.
مشخصه دوره حسی-حرکتی این است که کودک در این مرحله منطقی را به جهان اضافه نمی کند.در اصل شیوه مواجه شدن او با محرک ها به مقتضای آن چیزی است که او مستقیما از پدیده ها درک کرده و واکنش او هم در مقابل همان ادراک است.برای مثال انسان بزرگ سال وقتی به شیئی می نگرد می تواند به کمک منطق عقلانی خود حجم آن شی ء را به شکل مجزا و وزن آن را نیز به شکل تفکیک شده درک کند و این در حالی است که چنین تفکیکی در عالم واقع و عینی هرگز اتفاق نمی افتد. هیچ شیئی را نمی توانیم عملا به دو جزء حجم و وزن تفکیک کنیم.این تنها عقل ماست که می تواند چنین کاری را انجام دهد.کودک در مرحله حسی- حرکتی، یعنی در فاصله تولد تا دو سالگی از چنین عقل و منطقی استفاده نمی کند و با اشیا همان گونه که مستقیما به ادراک حسی در می آیند مواجه می شود.
از دو سالگی به بعد کودک منطقی را به ادراکات خویش می افزاید.این منطق در فاصله دو تا یازده سالگی شکل عینی دارد، یعنی تنها در حضور اشیا قابل کاربرد است و از آن سن به بعد در غیاب اشیا نیز می تواند مورد استفاده قرار گیرد.کاربرد منطق در مورد اشیا در غیاب آن ها، تفکر انتزاعی نامیده شده است.تفکر انتزاعی به انسان این امکان را داده است تا در مورد پدیده هایی که در دسترس حواس او نیستند بیندیشد و دست به استنتاج بزند.یکی از مهم ترین این پدیده ها، زمان است.در سلسله زمان، تنها بخشی که مستقیما در دسترس ماست، زمان حال است، نه گذشته یا آینده.گذشته و آینده برای انسان، با این توانمندی هایی که دارد، بالفعل وجود ندارد، بلکه حال است و حال.
مافات مضی و ما سیأتیک فأین
قم فاغتنم الفرصة بین العدمین
یا:سعدیا رفت و فردا هم چنان معلوم نیست
از میان آن و این فرصت شمار امروز را
به رغم فعلیت نداشتن آینده و گذشته، تفکر انتزاعی انسان می تواند به عمق گذشته رفته، آینده را در امتدادی تا بی نهایت مورد کاوش قرار دهد.این یک توانمندی مشترک بشری است.انسان اگر از یک تحول بهنجار برخوردار باشد، لاجرم به سطح تفکر انتزاعی می رسد و می خواهد در مورد گذشته بیندیشد و آینده را مورد کاوش قرار دهد.او اگر غرق در امیال جسمانی، اجتماعی و فردی خویش نباشد، لاجرم در اندیشه فردا و فرداها خواهد بود.او در این اندیشه با این سؤال روبه رو می شود که آینده بشر در این جهان چگونه رقم خواهد خورد؟او اگر بخواهد به این سؤال پاسخ دهد ناگزیر است یا به سراغ علوم تجربی برود و سؤال خود را در حیطه این علوم جست وجو کند، یا به سراغ فلسفه رفته، سؤال خود را با برهان های فلسفی پاسخ بگوید.هم چنین ممکن است به سراغ معارف دینی رفته، از سرچشمه وحی پاسخ سؤال خود را بجوید یا این که خارج از این معارف، به عالم وهم و خیال پناه برده، سؤال خویش را با ابزار وهم و تخیل پاسخ بگوید.در هر حال انسان با هر چیزی که بخواهد پاسخ دهد، ناگزیر از پاسخ دادن است.
کنترل خویشتن و محیط، لازمه زندگی متعادل روانی
از جمله عوامل دیگری که انسان را به سمت آینده می کشاند و او را وادار به تجهیز برای آینده می کند، ویژگی و تمایل انسان برای اعمال کنترل بر خویشتن و محیط خود است.خداوند به انسان این توانایی را عطا فرموده تا بتواند کنترلی نسبی، لیکن آگاهانه را بر برخی از فرایندهای جسمانی و روانی خویش از یک سو و برخی از جریانات بیرونی از سوی دیگر داشته باشد.این توانایی که باید گفت از عقل آدمی سرچشمه می گیرد، همانارادهانسان را شکل می دهد.به عبارتی اراده آدمی تنها به زمینه هایی تعلق می گیرد که انسان می تواند کنترل خویش را بر آن ها اعمال کند.
انسان به لحاظ روان شناختی درصدد افزایش کنترل بر دنیای درونی و بیرونی خویش است.سؤال بسیاری از نوجوانان در این مورد که چگونه می توان از اراده ای قوی برخوردار بود، نشان از همین تمایل دارد.انسان ها چه در عالم خیال چه در عالم واقع به دنبال گسترش کنترل خویش اند.کوشش بسیاری از انسان ها برای کسب قدرت و مقام از طرقی چون کسب مال و کسب علم و مدرک یا حتی انجام اعمال مجرمانه، همگی در جهت گسترش کنترل خویش بر خود و اطرافیان انجام می گیرد.
انسان پیوسته در ناخودآگاه خویش نیز از دست دادن کنترل را پدیده ای وحشتناک می داند.بختک رؤیایی وحشتناک است که اکثر انسان ها آن را در دوره هایی از کودکی و نوجوانی یا حتی در بزرگ سال تجربه می کنند.بختک رؤیای از دست دادن یک سره کنترل است.در این رؤیا انسان خود را در سیطره موجودی وحشتناک(بختک)می یابد که در مقابل آن هیچ اراده ای ندارد.نه توان حرکت دادن اندام های خویش را دارد و نه حتی توان فریاد زدن برای او باقی مانده است.می خواهد، ولی نمی تواند و بالاخره حاصل چنین رؤیایی، بیداری وحشت زده انسان است.
کنترل برخویشتن در بیماران روانی نیز عاملی محوری در گسترش اختلال است.در اصل آن چه یک بیمار روانی آن را از دست داده و با از دست دادن آن، تعادل روانی خویش را یک سره فرو ریخته می یابد، همین کنترل بر خویشتن است.اگر افکار یا اعمالی به شکل وسواس، فردی را مورد هجوم قرار می دهند، اگر افسردگی یا اضطراب به سراغ کسی می آید، یا اگر افکار هذیانی و توهماتی فرد را مورد آزار قرار می دهند، تا وقتی که فرد احساس می کند می تواند بر بخش مهمی از شخصیتش تسلط و کنترل داشته باشد، می تواند با بیماری خویش نیزکنار بیاید و آن را تحمل کند.ولی اگر احساس کند که کنترل خویش را بر خود و بیماری خود یا رفتار اجتماعی خویش از دست داده است، با این احساس همه چیز فرو می ریزد و بیمار روانی خود را از دست رفته می پندارد.
جای بحث در مورد کنترل بر خود و محیط، بسیار است، لکن آن چه درباره آینده عالم بشری و ارتباط آن با این کنترل وجود دارد این است که این تمایل انسان، ناخودآگاه یا نیمه آگاه این اندیشه را به ذهن انسان متبادر می کند که من در آینده چه جایگاهی خواهم داشت.به عبارتی تمایل انسان برای کنترل خویشتن و محیطش، جایگاه وی را در آینده ای که در پیش رو دارد، زیر سؤال می برد.این آینده نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت نیز برای انسان مطرح است.داشتن جایگاهی مقبول در آینده و اگر این آینده با قیام و انقلاب منجی بشر همراه باشد، داشتن چنین جایگاهی در آن شرایط، از نیازهای هر انسان طبیعی و فطری است.انسان فطری تمایل دارد با پیوستن آگاهانه و از روی اختیار به قیام و انقلاب منجی عالم بشری، بر آینده خویش در آن شرایط تأثیری کنترل شده داشته باشد.
همین تمایل را قرآن کریم برای آخرت نیز به اشکال گوناگون مورد توجه قرار داده است.خداوند با تأکید بر چنین تمایلی در انسان فطری است که برای داشتن جایگاه در آخرت، به انسان صراط مستقیم را می نمایاند و با اشاره به اراده انسانی می فرماید:ذلک یوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مآبا.در حقیقت قرآن به انسان می فرماید تو برای آخرت خویش نیز اراده ایت را گسترش بده و با پیوند دادن اراده خویش به اراده الهی در آخرت هم بر سرنوشت خویش تسلط پیدا کن.در مقابل، قرآن کریم نشان می دهد آنانی که اراده خویش را به اراده الهی پیوند نمی زنند و سرکشی می کنند، با مرگ وارد عالمی می شوند که دیگر از خود اراده ای ندارند و یک سره تحت سیطره ملائک از عذابی به عذابی دیگر کشیده می شوند.خذوه فغلّوه ثم الجحیم صلّوه(سوره الحاقّه، آیات 30 و 31) این آیات و آیاتی که در مورد آینده بشر در همین دنیاست و به حکومت صالحان بر زمین، با عنایت به تمایل انسان برای داشتن کنترل و نافذ بودن اراده در زندگی در این دنیا و هم در آخرت اشاره دارد، انسان را برای آماده کردن خویش برای چنان شرایطی فرا می خواند.
علاوه بر تفکر انتزاعی انسان و اعمال کنترل بر زندگی، عوامل دیگری نیز وجود دارد که انسان را برای آماده شدن برای شرایطی که در آن آینده بشر رقم می خورد و در آن براساس وعده الهی، منجی عالم بشری، مهدی موعود(عج)ظهور می کند، تجهیز می نماید.سعادت خواهی انسان، احساس هم دردی با مظلومان و ستمدیدگان، گرایش انسان به حاکمیت افضل و بسیاری عوامل دیگر، زمینه ساز گرایش انسان به سوی آینده ای امیدبخش و عادلانه است که تمامی این ها در وعده ظهور مهدی آل محمد(ص)تجلی یافته است.
واکنش های انسان در مقابل زمینه های روان شناختس انتظار
وقتی انسان می خواهد بداند که آینده او و آینده عالم بشری چگونه خواهد بود، وقتی می خواهد بر آینده تسلط داشته باشد و آینده را از آن خود کند و وقتی بسیاری خواست های دیگر برای آینده خویش دارد، چه راه یا راه هایی را برای تحقق چنین خواست هایی در پیش می گیرد؟رایج ترین راه ها در این جهان این است که پاسخ خویش را یا در علوم تجربی، یا در فلسفه یا در دین جست وجو کند.این راه ها، راه های عالمانه و مبتنی بر عقل است.علاوه بر این راه ها، انسان پناه بردن به عالم خیال و وهم خویش را نیز به فراوانی مورد توجه قرار داده است و بسیاری از انسان ها، حتی حکومت ها نیز از آزمون چنین راهی به فراوانی استقبال می کنند.
اگر با تأکید بر علوم تجربی بخواهیم دست به پیش بینی آینده بزنیم و به کم این علوم بر آینده خویش تسلط پیدا کنیم، هر چند که راهی ممکن را می پیماییم، لکن قابلیت تحقق آن را به سادگی دراختیار نخواهیم داشت.علوم تجربی با ماهیتی که دارند، می توانند با متغیرهایی که به دقت آن ها را تفکیک کرده، در کنترل خود در آورده اند، سروکار داشته باشند.این علوم برای شناخت پدیده های، آن ها را به اجزای تشکیل دهنده و قابل مطالعه تقسیم کرده، تأثیر و تأثر آن ها را بر یکدیگر مورد بررسی قرار می دهند و از این طریق به شناخت روابط بین پدیده ها و در نتیجه پیش بینی و وقوع آن ها در آینده می پردازند.در گام های بعدی، علم از ترکیب پدیده های جزئی به شناخت پدیده های کلی تر و ترکیبی می پردازد.یعنی با ترکیب شناختی که در مورد اجزا به دست آورده است، به شناختی در مورد پدیده های پیچیده نایل می شود.برای مثال علم تجربی توانسته است با شناخت پدیده های چوی و طبیعی از یک سو و شناخت قوانین مربوط به هوانوردی و هواپیمایی از سوی دیگر، که هر یک از آن ها از اجزای بسیاری تشکیل شده است، به قانونمندی مربوط به سفرهای هوایی پی برده، آن را پیش بینی پذیر سازد و تحت کنترل خویش درآورد. امروزه در سفرهای هوایی، از زمانی که هواپیما از فرودگاهی در نقطه ای دور دست بر می خیزد، به کمک همین دانش به دقت تعیین می کنند که این هواپیما مثلا با طی ده ها هزار کیلومتر، در چه ساعت و دقیقه ای در فرودگاه مقصد به زمین خواهد نشست.این شیوه پیش بینی در پدیده های فیزیکی از این نوع که مثال زدیم به کرات و به خوبی انجام می گیرد.
حال این سؤال باقی است که آیا این علم می تواند وقایعی از نوع وقایع انسانی و اجتماعی را نیز با این دقت پیش بینی کند؟آیا علم می تواند مثلا آینده بشر را برای آینده های دور و نزدیک آینده را نیز در اختیار انسان قرار دهد؟در پاسخ به این سؤال به شکل نظری باید گفت که اگر متغیرهای انسانی و اجتماعی، مانند متغیرهای فیزیکی و آب و هوایی دقیقا قابل شناسایی و کنترل بوده، بتوانیم تحول این متغیرها را با قانون مندی های حاکم بر آن ها مشخص کنیم، لاجرم می توانیم به چنین پیش بینی هایی نیز نایل شویم.در حالی که باید بگوییم در حال حاضر و در آینده ای نزدیک، دسترسی به چنین دانشی برای انسان تحقق پذیر نیست.انسان هر چند توانسته است بسیاری از پدیده های فیزیکی را در سیطره دانش خویش در آورد، ولی نتوانسته پدیده های انسانی را این چنین مورد شناسایی و کنترل قرار دهد.نمونه بارز این ناتوانی، حوادثی است که در عالم اتفاق می افتد و مدعیان دسترسی به دانش جهان، از پیش بینی و حتی تحلیل آن عاجزند. انقلاب اسلامی ایران، به رغم سیطره آمریکا بر حکومت شاهنشاهی ایران، نه قابل پیش بینی بود و نه حتی قابل تحلیل.روان شناسان و جامعه شناسان آمریکایی هنوز در حیرت وقوع این حادثه اند. فروپاشی شوروی سابق به شکل فعلی و به سرعتی که در زمان گروباچف اتفاق افتاد، برای دانشمندان مدعی نگرش علمی قابل پیش بینی نبود.وقایع کوچک بزرگ دیگری که در جهان به وقوع می پیوندد، وقایعی از نوع وقایع یازده سپتامبر، انفجار اوکلاهما و...وقایعی نیستند که در چنبره علم تجربی گرفتار آمده، خود را پیش از وقوع به دانشمندان بنمایانند.چنین وقایعی به لحاظ سیطره دانش بشری، فرسنگ ها با وقایعی چون خسوف و کسوف و پیش بینی وقوع طوفان ها و امثال آن ها، فاصله دارد.نمی گوییم که پیش بینی آن ها غیر ممکن و محال است ولی در حال حاضر و با سطح دانش امروزی بشر قابل تحقق نیست.
با چنین شرایطی آیا می توانیم از علم تجربی انتظار داشته باشیم که برای ما آینده عالم بشری را ترسیم کرده، سرنوشت این جهانی انسان ها را برای ما روشن سازد؟چنین انتظاری حتما برای شناخت آینده، انتظاری نابجاست، چه رسد به این که انسان بتواند آن آینده مجهول را به کمک این علم تحت کنترل خویش در آورد.هر چند که برخی از حکومت ها به خصوص حکومت امریکا برای احساس خطر مبهمی که از آینده دارد، به خصوص زنگ خطری که از خاورمیانه می شنود، یعنی همان جایی که انتظار ظهور مهدی(عج)از آن جا می رود، خود را برای سیطره بر این منطقه از جهان، به امید کنترل احتمال وقایع آینده، آماده می سازد، لیکن این نوع آمادگی، مقابله با خطری مبهم است.
آمریکا با استناد به شواهدی از قبیل اعتقاد مسلمین، به خصوص شیعیان، به ظهور منجی عالم بشری، وقوع تجاربی از قبیل ظهور خاتم النبیاء (ص)در سرزمینی به دور از فرهنگ، یا حتی با اتکا به پیش بینی هایی از نوع آن چه نوستر اداموس بیان کرده است، وقوع خطری را در منطقه خاورمیانه احساس می کند و خود را برای مقابله با آن آماده می سازد.لکن این احساس ها ناشی از دستاوردهای دقیق علمی نیست، بلکه بر یک سلسله فرضیه ها و احتمالات استوار است.تجهیزاتی که آمریکا برای مقابله با چنین خطری در اختیار می گیرد نیز از روی علم و بصیرت کافی نست، زیرا وقتی آینده ای به دقت قابل پیش بینی نباشد، چگونه می توان خود را برای مواجهه با آن آماده کرد؟تنها یک آمادگی کورکورانه قابل تحقق است.
به این ترتیب باید بگوییم که اگر انسان بخواهد به کمک علم تجربی به زمینه های روان شناختی انتظار خویش پاسخ دهد، در حال حاضر علم توان پاسخ گویی دقیق به این مقتضیات را ندارد.
فلسفه نیز با ماهیتی که دارد می تواند انسان را به سمتی هدایت کند که در آن نویدی برای آینده بشر باشد.هر چند که ممکن است همین معرفت، برآمده از دیدگاه بدبینانه برخی از فلاسفه، برای آینده بشر تیرگی و شقاوت را پیش بینی کند.در هر حال فلاسفه تنها می تواند جهتی کلی به شکل سعادت یا شقاوت را برای جامعه بشری پیش بینی کند و از پیش بینی دقیق وقایعی که ممکن است به وقوع بپیوندد، عاجز است.
در این میان معرفت دینی است که با اتکا بر وحی توانسته است به مقتضیات روان شناختی انسان برای توجه به آینده پاسخ دهد.انتظار ظهور فردی معین با تمام تاریخچه ای که در پشت سر دارد و تمام وعده هایی که برای پیش بینی ظهور او داده شده و یکی پس از دیگری تحقق می یابد و حتی بیان کیفیت ظهور و شمار یارانی که در گام اوّل خواهد داشت و بسیاری نکات دیگر، حداقل به لحاظ روان شناختی پاسخی است روشن به یک انتظار طبیعی و فطری که در درون هر انسانی بر می خیزد؛و این خود یکی از معجزات دین است، دینی که به تمام مقتضیات فطری انسان پاسخ داده و به این نیاز بشری نیز پاسخی بسیار روشن داده است. انسان اگر از قید امیال و شهوات خویش رها شود، لاجرم به آن آینده ای خواهد اندیشیدن که وعده آن را مکتب الهی محمد و آل محمد(ص)به او داده است.