غیبت امام زمان(ع) مهم ترین رویداد تاریخ سیاسی مذهب شیعه است که عملاً تاریخ شیعه را به دو دوره مجزا؛ یعنی دوران حضور ائمه(ع) و دوران غیبت تقسیم کرده است. دوران غیبت کبری از سال 329ه آغاز شد؛ در نامه ای که امام مهدی(ع) چند روز قبل از وقوع غیبت کبری به علی بن محمد سمری چهارمین و آخرین سفیر خود نوشت، اعلام داشت که دوران غیبت کبری فرا رسید و ظهور مجدد او منوط به اجازه خداوند است.1 سال 329ه را می توان سال گسست در تاریخ رهبری شیعه نامید. وقوع این حادثه تأثیرات مهمی در تاریخ شیعه بر جای نهاد که مهم ترین آن خلاء رهبری است. این امر موجب بروز انشعاب هایی در درون شیعیان شد. علمای شیعی تلاش نمودند با تبیین نظریه امامت در دوازده نفر، مانع این امر شوند و پس از حملات فکری مخالفان به توجیه و تبیین مسئله غیبت پرداختند. اهتمام ایشان در پاسخ گویی به تکلیف رهبری شیعیان در زمان غیبت به ارائه نظریه جانشینی علما منجر شد و سرانجام تلاش کردند راهکارهای عملی و نظری چگونگی زندگی شیعیان در درون جامعه اهل سنت را نشان دهند.
کلمات کلیدی :
تشیع، غیبت، امام مهدی(عج)، اندیشه سیاسی، تقیه، فِرَق الشیعه.
زمینه های تاریخی و نظری غیبت
با بررسی معارف اسلامی، خصوصاً منابع حدیثی، روشن می شود که از سال ها پیش از غیبت امام زمان(ع) بحث از وجود مهدی عدالت گستر امری آشنا در اذهان مسلمانان بوده است. در احادیث نبوی کنیه، هویت، خاندان و حتی مشی او تبیین گردیده است؛ ایشان از نسل فاطمه(س) است و هدف از ظهور و قیام او زدودن بی عدالتی و بدعت هاست. در احادیث شیعیان تأکید شده است که تا قبل از مرگ آخرین امام قیامت برپا نخواهد شد.2
به دلیل اهمیت موضوع مهدویت در جامعه طولی نکشید که اخبار و روایت هایی که در این باب از پیامبر و ائمه(ع) نقل شده بود گردآوری و در سطح وسیعی منتشر شد. این آثار از نظر زمانی به سه دسته تقسیم می شوند:
1. کتاب هایی که در طول زندگی یازده امام (و تا سال 260ه ) نوشته شده است که از آن جمله می توان به آثاری از علی بن مهزیار اهوازی (وکیل امام نهم و دهم) و حسن بن محبوب (د: 224ه ) و فضل بن شاذان اشاره کرد. هر چند آثار این اشخاص در گذر زمان از بین رفته، لیکن در مراجع بعدی به آنها اشاره شده است.
2.در دوره غیبت صُغری (329 260ه )، فقها یا مبلغانی که در فعالیت های مخفی نهاد وکالت امام مهدی(ع) شرکت داشتند، کتاب هایی تألیف کردند، مانند ابراهیم بن اسحاق نهاوندی (د: 286ه ) و عبداللّه بن جعفر حمیری (د: بعد از 293).
3. کتاب هایی که در موضوع غیبت بعد از سال 329ه نوشته شده، از جمله، کتاب الغیبة نعمانی (د: 360ه )، اکمال الدین و اتمام النعمه از شیخ صدوق (د: 381ه ) و برخی آثار شیخ مفید، چون الفصول العشرة فی الغیبة و الارشاد.3
در اخبار مربوط به مهدی(ع) اشاره شده است که تأسیس حکومت سیاسی قائم از مسیر طبیعی حوادث اتفاق خواهد افتاد و یکی از احادیث نبوی بیان می کند که گروهی از مردم ازناحیه شرق فعالیت های پنهانی خود را شروع می کنند و جاده را برای نصب مهدی با ابزارهای نظامی آماده می سازند. مهدی بدون هر گونه معجزه ای برای تأسیس حکومت قیام می کند و با مشکلات و مخالفت های عدیده ای علیه تبلیغ تعالیم خود روبه رو خواهد شد، نظیر مخالفتی که قریش با پیامبر کردند. ایشان دست به هیچ گونه اقدام نظامی نخواهد زد مگر آن که حداقل ده هزار هوادار داشته باشد. روایت شده که قائم، قانون اسلامی را بر طبق کتاب علی(ع) که مستقیماً از پیامبر روایت کرده اجرا خواهد نمود. یکی از اقدامات مهم قائم، انتقام از دشمنان اهل بیت خواهد بود. سلیم بن قیس هلالی که از نظر شیعیان نخستین جمع آوری کننده مجموعه حدیثی شیعه است احادیثی درباره نقش امام زمان در از بین بردن ظلم و گسترش عدالت ذکر کرده است.4
مجلسی در کتاب بحارالانوار کتابی منسوب به مفضل بن عمر را می آورد که از وقایعی که پس از قیام قائم به وقوع خواهد پیوست، بحث می کند.5 قائم همه نظام های باطل را نابود می کند و پس از این اقدام اجازه کشت زمین ها و اداره آن را به شرط پرداخت خراج قانونی می دهد.6 علاوه بر همه اینها محدثان امامیه علایم قبل از ظهور قائم را ذکر کرده اند که از زمره آنها قیام یمانی، خروج سفیانی و قتل نفس زکیه است که پانزده روز قبل از قیام قائم در مکه رخ می دهد، همه محدثان هم عقیده اند که آن نشانه ها در طی یک سال رخ خواهد داد.7 در برخی از احادیث پیش بینی شده که قیام قائم در زمان دولت عباسیان است.8 بین سال های 260 245ه ، محدثان امامی و زیدی با نقل احادیثی مبنی بر این که قائم، امام دوازدهم است، مردم را به پیوستن به او در هنگام ظهورش فرا می خواندند.9 روایت هایی نیز از امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)، نقل شده که علاوه بر تأکید بر نقش مهم سیاسی مذهبی فرزند امام حسن(ع)، بر مخفی نگاه داشتن نام او دلالت دارد.10 عده ای پس از آگاهی از هدف حضرت مهدی(ع) از قیام که همانا عدل گستری و از بین بردن فساد و ظلم بود، درصدد برآمدند تا از این مفهوم در جهت اهداف عموماً سیاسی خود، بهره جویی کنند.
واژه غیبت برای نخستین بار پس از رحلت پیامبر به کار رفت؛ عمر به مردمی که در مسجد مدینه برای پیامبر(ص) سوگواری می کردند، رو کرد و گفت: پیامبر نمرده بلکه هم چون موسی غایب گشته است و سرانجام باز می گردد.
مختار به هنگام قیامش ادعا کرد که ابن حنفیه که وی مردم را به سوی او می خواند، همان مهدی موعود است.11 با مرگ ابن حنفیه، کسانی او را مهدی موعود دانسته و مرگش را منکر شدند. آنان معتقد بودند که وی با قیامی مسلحانه بر ضد بی عدالتی به پا خواهد خاست.12
زیدیه نیز در مواردی رهبران خود را مهدی نامیدند، از جمله آنان منکر مرگ یحیی بن عمر شده و او را مهدی دانستند.13 فرقه های شیعیان امامی نیز از نام مهدی و مفهوم غیبت به عنوان وجه تسمیه امامان خود استفاده کرده اند؛ از آن میان باقریه قائل به رجعت و مهدی موعود بودن امام محمدباقر(ع) بودند. بغدادی علت این ادعای باقریه را برداشت غلط آنان از این سفارش پیامبر به جابر بن عبداللّه انصاری می داند که به وی فرمودند: تو او را خواهی دید، در این حال سلام مرا به او برسان.14
ناووسیه نیز معتقد بودند که امام جعفر صادق(ع) از دنیا نرفته و مهدی آینده است. اینان از امام صادق(ع) روایت می کنند: اگر سر من از کوهی به جانب شما بیاید، در کشته شدن من جازم نباشید که من صاحب شمایم و امام و صاحب شمشیر. اسماعیلیه نیز قائل به مهدویت و نمردن اسماعیل و امامان و رهبران اسماعیلی پس از او هستند. این امر مورد اتفاق شاخه ها و گروه های مختلف اسماعیلی بود.15 با رحلت امام حسن عسکری(ع) گروهی بر آن شدند که امام حسن خود همان مهدی موعود است.16
منصور عباسی با استناد به این حدیث پیامبر که فرموده اند «مهدی از خاندان من و هم نام من است و پدرش نیز هم نام پدر من است» نام فرزندش را محمد المهدی نهاد. به نظرمی رسد او سعی داشت با انتخاب لقب مهدی برای فرزندش این طور وانمود کند که فرزند او همان مهدی موعود است و بدین وسیله توجه مردم را به خاندان عباسی جلب و آنان را از علویون منحرف کند.
پی آمدهای وقوع غیبت در جامعه شیعی
الف) فرقه گرایی
با شهادت امام حسن عسکری(ع)، شیعیان بلافاصله با موضوع «تفرق» روبه رو شدند از زمان امام محمدباقر(ع) و پس از رحلت هر امام به طور پیوسته این سؤال پیش می آمد که امام واقعی کیست؟ به دنبال طرح این سؤال، هر گروه به دنبال کسی می رفت. طرح مسئله جانشینی را باید مهم ترین عامل پیدایش فرقه ها در میان شیعیان دانست که البته این امر ناشی از اختلاف دیدگاه ها درباره مسئله امامت بود که توضیح آن مجالی دیگر می طلبد.
به طور کلی، شیعه تنها در خصوص امامت سه امام اول اتفاق نظر داشتند و بحران جانشینی در پی رحلت یک امام بروز می کرد، هر چند غالباً ائمه(ع) در نهایت می توانستند حقانیت خود را ثابت کرده و مجدداً پیروان را گرد خود جمع کنند. با رحلت امام حسن عسکری(ع) این امر مجدداً تکرار شد و به گفته نوبختی بلافاصله پس از شهادت ایشان چهارده فرقه به وجود آمد.
عالمانی، چون شیخ مفید و شریف مرتضی با تکیه بر قول نوبختی بر عدد چهارده تأکید می کنند.17 به تدریج بر تعداد این فرقه ها افزوده شد به طوری که بعدها مسعودی، مورخ قرن چهارم تعداد این فرقه ها را بیست فرقه دانست و نظریه های آنان را در کتاب های المقالات فی اصول الدیانات و سر الحیاة ذکر کرد.18 تحقیقات جدید نشان می دهد که این فرقه ها متعاقباً بر اساس مبانی کلامی و حدیثی مورد استفاده در ادعاهایشان انشعاب یافته اند.19
صرف نظر از معرفی این فِرَق و بیان آراء و وجوه اختلافشان با یک دیگر، وجه اشتراک مهم این فرقه ها آن بود که غالباً خیلی زود از میان رفتند. شیخ مفید به این نکته اشاره می کند که در زمان او همه این فِرق از بین رفته و تنها شیعیان اثنا عشریه باقی مانده اند.
نکته در خور توجه آن است که چگونه این تعداد از فرقه ها در زمان اندکی پدید آمد و البته خیلی زود نیز از میان رفت. باید در نظر داشت که این خبر در میان شیعیان رایج گشته بود که قائم دوازدهمین امام است.
آخرین امامان شیعه با فشارها و سختگیری های فراوان خلفای عباسی روبه رو بودند. ترس خلفا از امامان شیعه به دلایلی که در جای دیگر باید بررسی شود موجب شد که از زمان مأمون سعی نمایند تا امامان شیعه را تحت کنترل و مراقبت خود قرار دهند. این امر موجب کاهش و حتی قطع تماس امامان با مردم شد. در این وضعیت، امامان تنها می توانستند با تنی چند از اصحاب خاص و مورد وثوق خود آن هم در خفا ارتباط داشته باشند.
از سوی دیگر، اطلاع حکومت از این که حضرت مهدی(ع) دوازدهمین امام است و ویژگی بارز او قیام مسلحانه است و عموم شیعیان ناراضی منتظر او هستند، این مراقبت ها را تشدید می کرد؛ از این رو، امام حسن عسکری(ع) در موقعیت سختی قرار داشت به گونه ای که از سویی می بایست جانشین خود را به شیعیان ولو برگزیدگان و خواص آنها معرفی کند و از سوی دیگر، به گونه ای وانمود سازد تا حکومت عباسی مطمئن شود که امام فرزندی ندارد. لذا ریشه اغلب این تفرق ها را باید در ایجاب شرایط زمانی، نحوه رفتار امام و ابهام از وجود فرزند او دانست. علاوه بر آن که غرض ورزی های اشخاصی، چون جعفر، برادر امام، نیز مزید بر علت شده بود.
در هر حال، با وجود چنین اوضاع و شرایطی، شیعیان امامیه خیلی زود توانستند رقبای خود را از صحنه خارج کنند. به نظر می رسد همان گونه که عباس اقبال اشاره می کند علت این امر شمار اندک پیروان این فرقه ها بوده و رهبران مدعی این فرقه ها در نهایت نتوانستند در مقابل حملات شیعیان اثنا عشریه تاب بیاورند. به علاوه، با تلاش های دانشمندان بزرگ امامیه، اعم از محدثان، متکلمان و فقیهان، فرقه های دیگر خیلی زود از صحنه خارج شدند.20 از سوی دیگر باید به اهمیت و نقش سازماندهی از پیش طراحی شده شیعه اشاره کرد. پیش تر دانستیم که ترس و واهمه خلفا از ائمه موجب وارد آمدن فشار و سختگیری مضاعف بر آنان شد. از آن جا که عباسیان می دانستند که خلافت را مزورانه از چنگ علویان بیرون آورده اند و افکار عمومی به علویان تمایل دارد؛ لذا تلاش فراوانی به عمل آوردند تا در حد امکان، مانع فعالیت های امامان شوند. در نتیجه این فشارها و سختگیری ها، امامان سیاست تقیه را برگزیدند تا در پناه آن جان خود و شیعیانشان را حفظ کنند، هر چند توانستند با ایجاد و گسترش «سازمان وکالت» اهداف خود را پی جویی کنند. وکلا یا نایبان امام مأمور ارتباط پنهانی با پیروانشان شدند و وظیفه جمع آوری خمس و زکات و سایر هدایا و نذورات را به عهده گرفتند. منابع شیعه در مواردی نام این وکلا و حوزه فعالیتشان و نیز نحوه انجام دادن وظیفه و ارتباط آنها را با امام بیان کرده اند. در مواردی ائمه به وکلای خود اجازه می دادند تا با پذیرش منصب های حکومتی، ضمن از بین بردن سوء ظن آنها، در مواقع ضروری به شیعیان کمک کنند. این اشخاص به تدریج نقش مهم تری نیز پیدا کردند از آن جا که ارتباط امامان و پیروانشان به خصوص در دوران امامت آخرین ائمه بسیار کم شده بود و آنها از اندک افرادی بودند که به طور پنهانی با امام تماس داشتند؛ لذا گاهی تنها کسانی بودند که می توانستند در خصوص حق یا ناحق بودن امام جدید قضاوت کنند.
با گسترش سازمان وکالت، نواحی فعالیت آنان نیز مشخص گردید و هر کدام از آنان، امور منطقه ای خاص را پوشش می دادند به طوری که مناطق اسلامی به چهار ناحیه تقسیم و هر کدام به وکیلی واگذار شده بود که کارگزاران، تحت نظر او مشغول فعالیت بودند.21 در دوران غیبت صغری، سازمان تکامل یافته و متشکل وکالت، با هدایت نواب امام وظایف خود را هم چون گذشته انجام می داد. آنان با نظارت نواب امام، مسئولیت مهم دیگری نیز برعهده گرفته بودند؛ با توجه به فضای پر از شک و تردید در میان شیعیان درباره دوازدهمین امام و نیز مدعیان امامت و وکالت، آنان ضمن تلاش برای مخفی نگه داشتن نام و محل زندگی امام از دشمنان و برخی از شیعیان، توانستند توجه شیعیان خاص را جلب کرده و آنان را از وجود آن حضرت مطمئن سازند. پس از مدتی با تلاش سفرا و وکلا، دستگاه عباسی مطمئن شد که مهدی وجود ندارد و امام یازدهم جانشینی باقی نگذاشته است.22 «ارائه گفتارهایی از پیامبر و ائمه مبنی بر آن که امامت به دوازده تن محدود و دوازدهمین امام غایب می شود از انشعاب و تفرق بیشتر شیعیان جلوگیری کرد».23
ب) تلاش علمای شیعه در توجیه امر غیبت و مقابله با مخالفان آن
با غیبت کامل امام زمان(ع)، شیعیان دچار بحران بی سابقه ای شدند که از آن به «دورة الحیرة» تعبیر شده است.24 سرگردانی مردم، موجب تفرقه آنان شد؛ از این رو، علمای شیعه تمام توان خود را به کار گرفتند تا بنیان های اعتقادی شیعیان را حفظ کنند و مانع پراکندگی و گرایش آنان به مدعیان امامت شوند. آنان با جمع آوری احادیثی درباره امام زمان(ع) و غیبت ایشان و نیز چگونگی ظهور و شرایط آن، توانستند ضمن تشریح علامت های خاص ظهور او و جلوگیری از گرایش شیعیان به مدعیان دروغین، مسئله غیبت را برای آنان روشن کنند. علما توانستند با تدوین نظریه امامت و پافشاری بر اصول شیعه در امر امامت، مانند عصمت امامان و این که آنان دوازده نفرند، تکلیف شیعیان امامیه را از بقیه فرقه های شیعی جدا کنند. این احادیث زمان ظهور امام را مشخص نمی کرد، در عین حال در آنها تصریح شده بود که قیام قبل از ظهور هیچ فایده ای ندارد؛ لذا آنان عموماً از مبادرت به قیام نهی شده اند و آنان را به آرامش و اعتقاد به تقیه رهنمون کرده اند.25
علاوه بر این، در سال های اولیه غیبت علما با هدف بی اعتبار ساختن ادعاهای فرقه های تازه تأسیس، اقدام به ردّیه نویسی کردند. اسامی این کتاب ها در فهرست رجالی ضبط شده است. در طی دوره غیبت صغری، علما با همکاری وکلا و سفرای امام زمان(ع) تا حد زیادی به اختلاف های درونی ایجاد شده خاتمه دادند. با شروع غیبت کبری، درگیری اصلی شیعیان امامی و مخالفانشان آغاز شد.
وجود امام در همه زمان ها و دوره ها، از اصول مسلّم شیعیان است، در اغلب کتاب های حدیثی بابی با عنوان انّ الارض لا تخلوا من حجة اللّه وجود دارد شیعیان با استناد به ادله عقلی و نقلی معتقدند که همواره باید امامی معصوم و منصوص در زمین وجود داشته باشد و هر مؤمنی باید امام زمان خود را بشناسد. غیبت امام به معنای خدشه دار شدن این اصل بود و انتقادهای فراوان مخالفان را متوجه آنها ساخت. این انتقادها را به طور کلی و با اندکی تسامح، می توان در دو دسته تقسیم بندی کرد:
1. انتقادهایی که ناظر بر تعطیل شدن وظایف اجرایی و حکومتی امام بود؛
2. انتقادهایی که با توجه به اصول فکری شیعه در تعریف امامت، متوجه آنان می شد.
اولین پاسخ ها به این انتقادها و ایرادها عموماً با تکیه بر احادیث و روایات بوده است. کتاب هایی با عنوان الغیبه که تا پیش از زمان شیخ مفید (تا اوایل قرن چهارم) نگاشته شده، مجموعه ای از احادیث بود که ذیل هر سؤال و شبهه ای طبقه بندی می شد و البته این امر ناشی از تسلط بینش اخباری در میان علما و فقهای شیعه بود. اکمال الدین و اتمام النعمة و غیبت نعمانی نمونه ای از این کتاب ها می باشند. از قرن چهارم به بعد محاجه ها و دفاعیه های شیعیان به شکل استدلالی و در قالب نظامی کلامی عرضه می شوند. چندین کتاب و رساله از شیخ مفید درباره غیبت، کتاب مقنعه از سید مرتضی و کتاب الغیبه شیخ طوسی از این دست
می باشد. علت غیبت امام در کتاب ها و رساله هایی که درباره غیبت امام نوشته شده، فشار حکومت و هراس از ظالمان بیان گردیده است.
سراسر تاریخ امامت نشان دهنده فشار بر ائمه است، اما این امر بر امام مهدی(ع) مضاعف بود، چرا که از مدت ها پیش اعلام شده بود که وی در هم کوبنده ستم گران و غاصبان و برپا کننده حکومت حق است؛ از این رو، قائم به سیف بودن امام دوازدهم، مخاطرات بیشتری نسبت به ائمه پیشین برای او پدید می آورد.26 آنان باقی بودن فشار حاکمان و ظالمان را دلیل عمده تداوم غیبت امام(ع) می دانستند27 که حکمت آن را تنها خدا می داند. شیخ مفید علت ظاهر نشدن امام را شمار اندک شیعیان خاص ایشان می داند: لو اجتمع علی الامام عدة اهل بدر لوجب علیه الخروج.28 شیخ طوسی اشاره می کند که سایر ائمه در صورت کشته شدن جانشین داشتند در حالی که برای امام زمان این گونه نیست.29
یکی از ادله شیعیان در اثبات وجوب امامت، قاعده لطف است. مخالفان با آگاهی از این امر، این شبهه را مطرح می کردند که اگر معتقدید زمین نباید خالی از حجت باشد، پس تکلیف دوران غیبت امام چیست و اصولاً غیبت امام با وجود این منطق چگونه توجیه می شود؟ از نظر علمای شیعه امامت لطف است، چه امام در امور تصرف کند یا نکند: وجود الامام لطف، سواء متصرف اولم یتصرف.30 این که فرد باید امام زمان خود را بشناسد با غیبت امام از سوی علمای شیعه چنین پاسخ داده شد که شناخت حقیقی ما از وجود امام و امامت و عصمت و کمال او سزاوار پاداش است. انتظار ظهور امام، خود عبادتی است که کیفر را دور می کند و تکلیفی است که خدا برای ما معین کرده است.31
سید مرتضی در پاسخ به سؤال مشابهی می گوید: تکلیف ما این است که بدانیم امامان دوازده نفرند.32 از نظر وی، از آن جا که شریعت کامل و واضح بیان شده و به سمع مردم رسیده است پس غیبت امام اشکالی ندارد و غیبت کردن و نکردن او به لحاظ کامل بودن قواعد و مقررات دینی برای او یکسان است.33 وی در مقابل مخالفان اعلام می کند که امام حتماً دلیلی بر غیبت خود دارد و البته بر ما واجب نیست که عذر امام را در غیبت بیان کنیم.34 وی در پاسخ شبهه ای مبنی بر آن که غیبت امام غرض از وجود او را که برای مکلفان در انجام دادن واجبات و دوری از محرمات لطف است باطل می کند، می گوید که این لطف در زمان غیبت بیشتر است، چرا که فرد مکلف با این که امام خود را نمی بیند و مکانش را نمی داند، از انجام دادن گناهان و ارتکاب محرمات خودداری می کند.35 در همین خصوص، کلینی در کافی حدیثی از امام صادق(ع) نقل می کند که ایشان عبادت پنهانی با امام را باارزش تر از عبادت در زمان ظهور می داند، زیرا «شما در وارد شدن به دین خدا و انجام دادن نماز و روزه و حج و هر کار خیر و دانشی بر ایشان سبقت دارید در حالی که مطیع او هستید و مثل او صبر می کنید و در انتظار دولت حق می باشید...».36
خواجه نصیر الدین طوسی در پاسخ به این شبهه که غیبت امام با اصل لطف هم خوانی ندارد، می گوید: «تصرف نکردن امام از ناحیه ماست چون لطف خدا آن است که امام را معین کرده و به ما بشناساند و لطفی که بر مکلفین واجب است آن است که او را به دیگران بشناساند و ادله امامت او را گویند و هیچ کس مانع تصرف و تبلیغ سخنان او نشود و این امور که بر مردم واجب بود نکردند و این مانع تصرف او شد لذا نبود و غیبت او ناشی از ماست».37
سید مرتضی معتقد است تکالیفی در زمان غیبت بر مردم واجب است که پیش از آن، حکمش اعلام شده باشد؛ وی می گوید: «در صورتی که حق از امور بر ما پوشیده باشد و معرفت آن در نزد امام غایب باشد واجب است که ظاهر شود و آن حق را آشکار کند و تقیه شامل این حال نمی گردد و اگر آن نباشد تکلیفی بر ما نیست چرا که علمی به آن نداریم و این پاسخ به شیوه اصحابمان است چرا که آنان جواب در این مورد را بدین صورت داده اند».38
به جز اعتراض هایی که از سوی مخالفان بر عقیده و اصل غیبت وارد می شد، شیعیان به دلیل رفتار منفعلانه خویش در این دوران، با طعنه های گروه های شیعی تندرو، چون زیدیه و اسماعیلیه روبه رو بودند. از جمله زیدیه با عقیده غیبت امام به مبارزه پرداختند. زیدیه، یکی از شرایط امام را، قیام و خروج او می دانند. تا اواسط قرن سوم، این فرقه توانسته بود قیام های فراوانی را بر ضد حکام جابر آن زمان راه اندازی و هدایت کند. با چشم پوشی از اهداف و نتایج این قیام ها و نیز علی رغم تردید در اصالت زیدی بودن رهبران آنها، حدوداً یک قرن و نیم فعالیت مستمر و گاه خون بار پیروان این مذهب که عموماً به رهبری علویانی مخلص و جان بر کف صورت می گرفت، نگرش مثبتی از آنان در اذهان مردم ایجاد کرده بود. اگر این شرایط را با احوال امامیه در آن دوران بسنجیم که یا مستقیماً فعالیتی نداشتند و یا به دلیل تقیه و یا علل مبهم دیگری با چنین حرکت هایی مخالف بودند و از سویی در نظر داشته باشیم که توده مردم عموماً به دنبال راه حل سریع مشکلاتند و حرکت های رادیکال، گرچه کمتر نتایج مثبتی دارند، می توانند در جذب توده مردم موفق تر باشند؛ از این رو، در اذهان عمومی این ایراد بر شیعیان وارد می شد که آنان چون زیدیه، اسماعیلیه و سایر گروه های مبارز، تلاشی در جهت تغییر شرایط نامطلوب نمی کنند. «زیدیه گویند جایز نیست که انبیاء امام را منحصر به دوازده سازند زیرا تا روز قیامت حجت الهی باید در این امت باشد و این دوازده کافی نیست زیرا یازده کس از آنها وفات کرده اند و خود امامیه معتقدند که زمین خالی از حجت نباشد...».39 بغدادی به درگیری های میان زیدیه و امامیه اشاره کرده و از قول شاعر زیدی در پاسخ به شاعر شیعی می گوید:
امامنا منتصب قائم لاکالذی یطلبُ بالغربلة
کل امام لا یری جهرة لیس عندنا خردلة40
از جمله ایرادهای آنان به امامیه آن بود که «امامیه در سن امام زمان، وقت وفات پدرش حسن بن علی اختلاف دارند، بعضی او را هفت ساله و برخی او را جنین یا شیرخوار شمارندو در هر حال در سنی نبوده است که شایسته امامت و ریاست بر امت باشد و خلیفه خدا در بلاد و نگهبان عباد و جمعیت مسلمانان گردد خصوص اگر جنگی بر آنها رخ دهد نشاید فرمانده لشگرها باشند و به نفع آنها بجنگند و از وطن آنها دشمن را براند... زیرا شیرخواره و کودک شایسته این امور نیستند... با آن که یکی از صفات امام این است که شجاع تر از همه مردم باشد».41 نویسنده بعض فضائح الروافض از جمله کسانی است که به طعنه درباره غیبت امام می گوید «آن روز که دشمنان قوی تر بودند و امامان از او بهتر بودند می شایست که آشکارا باشند اکنون که دشمن ضعیف است و دوست قوی و روافض را کثرت، بایستی که آشکارا بودی تا حدهای خدای تعالی میراندی و حقوق به خداوندان می رسانیدی...».42
ابن اثیر در خلال گزارش های مربوط به وقایع عراق در زمان قرامطه، آورده است: «مردی نزد علی بن عیسی (وزیر) رفت و گفت: همسایه ما کیش قرمطی دارد و خبر می دهد، چون وزیر آن مرد را احضار کرد و از او پرسید او هم انکار نکرد و در رابطه با کیشش توضیح داد و گفت: ما رافضی و اثنا عشری نیستیم که اثنا عشریان از روی نادانی ادعا می کنند که امام منتظر دارند و یکی به دیگری دروغ می گویند و ادعای رویت او را می کنند و از روی جهل و حماقت می گویند شنیدیم که او سرگرم تلاوت و قرائت است و نمی دانند امکان ندارد که امام غایب چنین عمر درازی داشته باشد».43
به هر حال، این مطالب نمونه ای از مشکلاتی بود که علمای شیعه به ناچار با آن روبه رو بودند و البته در این میان تلاش برای مقابله با منکران غیبت از طریق عقل و استدلال کافی نبود و آنان می بایست با توسل به فرمان و مشیت الهی به دفاع برخیزند.44
ج) تدوین نظریه امامت
شروع غیبت کبرای امام زمان(ع) با تغییر و تحولات مهمی در عرصه سیاسی در جهان اسلام مقارن است. در نیمه اول قرن چهارم خاندان آل بویه به قدرت رسیدند و بر بغداد (مقر خلیفه عباسی) مسلط شدند. این امر به خوبی بیانگر اوج ضعف خلافت عباسی در این دوران است. فضای پدید آمده ناشی از قدرت گرفتن آل بویه که توأم با تمایلات شیعی بود، شرایط اجتماعی را به گونه ای مساعد ساخت که علمای شیعه اعم از محدث، مفسر، متکلم و فقیه توانستند در این فضا، سنگ بنای معارف شیعه را بگذارند. این دوران به عصر تکوین هویت مذهبی شیعه45 معروف است. در این دوران، علما تحت تأثیر حملات فکری مخالفان شیعه، برای تدوین نظریه امامت تلاش می کردند؛ آنان با تکیه بر ادله عقلی و نقلی، مهم ترین رکن مذهب شیعه را تبیین کردند.
دکتر عنایت تدوین نظریه امامت را در این دوران، معلول شرایط ناشی از دوران غیبت و نیز حکومت یافتن آل بویه می داند.46 این امر با توجه به آمار کتاب هایی با این عنوان مشخص می شود. در مبحث امامت، شیعیان هیچ گاه از اصول نظری خود تخطی نکردند47. به طور اجماع، شیعیان امامیه، قائل به مشروعیت حکومت تنها در امام معصوم هستند که شرایط ویژه احراز منصب امامت (شامل معصوم و منصوص بودن و علم لدنی داشتن) را دارا باشند. در فلسفه سیاسی شیعیان در آن روزگار، تنها با دو نوع تلقی از حکومت مواجه هستیم؛ حکومت عادل و حکومت جائر. از نظر علمای این دوران، تنها حکومتی عادل است که توسط ائمه معصوم تشکیل شده باشد و یا با اذن و نظارت آنها باشد. شرط نظارت معصوم به خودی خود شرط مهمی است که نافی همه حکومت های غیر آن به شمار می آید.
در این دوره، به لحاظ عملی علمای شیعه ناچار از پذیرش و ارائه فرضیه همکاری با حکومت جائر می گردند، حتی فردی چون سید مرتضی رسماً مناصب دولتی را در حکومت غاصبان بر عهده می گیرد، اما هیچ گاه در موضع تأیید قرار نمی گیرند. نظریه حکومت شیعه مقبوله بدان معناست که اگر فردی شیعی در رأس حکومت قرار بگیرد از آن جا که جای گزین امام معصوم گشته غاصب است، اما از آن جهت که شیعی مذهب است می تواند دارای درجه ای از مقبولیت باشد. این امر گرچه به طور عملی در رفتار این علما جلوه گر می شود، هیچ گاه به طور رسمی و نظری به تأیید آن نمی پردازند. در این دوره به دلیل شرایط ناشی از غیبت و امید به ظهور هر چه سریع تر امام زمان(ع)، علمای شیعه عملاً بر مواضع خود در خصوص رسمیت داشتن حکومت معصوم تأکید کردند، و از مواضع خود عدول نکردند.
بحث امامت در این دوره علی رغم همه توجهی که به آن می شد در پایان به عنوان یک اصل اعتقادی به عرصه کلامی رانده می شود و همواره از سوی علما در عرصه کلام به طرح دیدگاه ها و نقد و بررسی آن پرداخته می شود. این امر ناشی از واقعیت موجود غیبت امام(ع) بود در مقابل اهل سنت که مشروعیت حاکم موجود را به هر طریق که حکومت را کسب کرده باشد به راحتی می پذیرفتند. در میان آنها بحث امامت جزو مباحث فقهی بود که مستقیماً با تحولات و شرایط عملی سر و کار داشت. این امر خیلی زود منجر به تدوین رساله هایی در میان اهل سنت در باب سیاست و امور حکومتی، وظایف و اختیارات حاکم و ... شد. صدق این مدعا با مراجعه به کتاب های فقهی فقهای شیعه امامیه معلوم می شود که در آنها هیچ باب مستقلی در خصوص وظایف امام و تکالیف و شرایط آن وجود ندارد.
د) جانشینی علما به جای ائمه معصوم در برخی مواضع
با غیبت امام زمان(ع)، علمای شیعه به عنوان جانشینان ائمه در امور دینی مردم شناخته شدند. این جای گزینی بر اساس دستور صریحی بود که از امام زمان(ع) نقل شده بود. ایشان در توقیع مشهوری خطاب به اسحاق بن یعقوب آورده اند که «... وامّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فانهم حجتی علیکم وانا حجّة اللّه علیهم» اما در حوادث واقع شده به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشانم. این حدیث را شمار کثیری از علمای شیعه، چون صدوق در اکمال الدین، شیخ طوسی در الغیبه، ابو منصور طبرسی در احتجاج، ابو علی طبرسی در اعلام الوری و ... آورده اند. این روایت، مشهورترین روایتی است که امروزه در بحث پیرامون صحت ولایت فقیه به آن استناد می شود. جایگاه علما و فقها در احادیث شیعه مشخص بود و روایت هایی که در دوران امامت از ائمه(ع) و یا به نقل از پیامبر اکرم(ص) در دست بود، نقش مهم و ویژه ای را برای علما قائل بود؛ لذا این که علما وارثان طبیعی ائمه در امور دینی و مذهبی شوند، امری بدیهی بود. خلاصه ای از اهم این احادیث که به چنین نقشی اشاره دارند به شرح زیر است:
آمدی در غرر الحکم و درر الحکم این حدیث را از امیر مؤمنان علی(ع) نقل می کند: العلماء حکّام علی الناس: دانشمندان حاکم بر مردم هستند.48 حرّانی در تحف العقول حدیثی طولانی از امام حسین(ع) روایت کرده است که بر اساس آن، دانشمندان الهی در حلال و حرام امین هستند.49 کلینی در حدیثی آورده است: «رسول خدا(ص) فرمود: کسی که راهی می پیماید تا کسب دانش کند، خداوند او را به این سبب به بهشت رهنمون می سازد. فرشتگان با رضایت بال های خود را برای جوینده دانش می گسترانند. ساکنان آسمان و زمین و حتی ماهیان دریا برای جوینده دانش استغفار می کنند. فضل عالم بر عابد مانند فضل ماه شب چهارده به ستارگان است. دانشمندان وارث پیامبرانند».50 کلینی حدیث دیگری از رسول اکرم(ص) ذکر می کند که فرمودند: «الفقهاء امناء الرسول مالم یدخلو فی الدنیا قیل یا رسول اللّه و ما دخلوهم فی الدنیا؟ قال: اتباع السلاطین فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم» فقها امین پیامبران هستند تا زمانی که داخل دنیا نشده اند، پرسیده شد: ای رسول خدا دخول آنها در دنیا چیست؟ فرمودند: تبعیت از سلطان، پس اگر چنین کردند در خصوص دین خود از ایشان حذر کنید.51 صدوق در چندین کتاب خود حدیثی از حضرت رسول(ص) ذکر می کند که ایشان فرمودند: اللّهم ارحم خلفائی، قیل یا رسول اللّه و من خلفائک قال الذین یأتون من بعدی یروون عنّی حدیثی و سنتی: خداوند خلفای مرا رحمت کند... کسانی که بعد از من می آیند و حدیث و سنت مرا نقل می کنند».52 مشهوره ابی خدیجه یکی دیگر از روایت هایی است که در کتاب های معتبر شیعه از امام صادق(ع) نقل شده است که در مواردی که میان شیعیان ما اختلافی پیش می آید باید مردی که حلال و حرام را می شناسد به عنوان داور انتخاب کنید. امام صریحاً از این که شیعیان از همدیگر به نزد سلطان جائر شکایت ببرند، نهی فرموده اند.53
کلینی نیز در اصول کافی حدیث دیگری ذکر کرده است: الفقها حصون الاسلام؛ یعنی فقها به منزله حصار و بارو برای اسلام هستند.54
با توجه به احادیث مذکور، علما و فقها جانشین و وارث دینی امام معصوم به شمار می آیند، اما نکته در اینجاست که از این احادیث تا چه اندازه می توان برداشت کرد که شئون حکومتی و مذهبی و وظایف امام در امور دنیوی و آنچه که مربوط به آن است به فقها واگذار شده است، و فقیهان قرن های چهارم، پنجم و ششم و قرن های نزدیک به غیبت امام مهدی(ع) که مسلماً احادیث در اختیار آنان بوده چه برداشتی از آن داشته اند؟ در بررسی آراء فقهی این دسته از فقها خصوصاً مباحثی که به وظایف و اختیارات امام یا حاکم اسلامی می پردازد نکات مهمی وجود دارد که بیانگر دیدگاه آنان است. همچنین مواضع عملی این دسته از علما که به وسیله آن به چاره جویی مشکلات شیعیان پرداخته اند، کمک مؤثری در فهم آراء آنان می کند.
در آثار فقهی این دوره در مواردی به وظایف و تکالیف فقها اشاره شده است؛ شیخ مفید در مقنعه آورده است: زمانی که سلطان عادل وجود نداشته باشد، فقهای اهل حق که صاحب رأی و دارای فضایل و کمالاتند می باید آن چه را که سلطان بر عهده داشته انجام دهند، اما اگر نتوانستند، حرجی بر آنان نیست. شیخ مفید در جایی دیگر می نویسد: فقهای شیعه امامیه باید برادرانشان را برای ادای نمازهای پنج گانه و سایر نمازها، مانند اعیاد، استسقاء، کسوف و خسوف جمع کنند، البته در صورتی که بر انجام آن قادر باشند و از ناحیه اهل فساد، ضرری متوجه آنها نشود. هم چنین وظیفه دارند بین آنها به حق و درستی قضاوت کنند و در بین کسانی که با یک دیگر اختلاف دارند و بینه و دلیل روشنی نیز درباره مورد اختلاف در دسترس نیست، اصلاح کنند و در مجموع به وظایف قاضی در اسلام عمل کنند، چرا که با دقت در احادیث روشن می شود که ائمه اجرای این امور را در زمان تمکنشان به آنان واگذار کرده اند.55 شیخ طوسی با احتیاط بیشتر، تنها برگزاری نمازها را بر عهده فقها می گذارد. وی می نویسد: جایز است که فقهای اهل حق، مردم را در تمام نمازهای پنج گانه و نمازهای جمعه و اعیاد جمع کنند و بر ایشان دو خطبه بخوانند و یا نماز کسوف را برپا دارند، البته انجام دادن اینها به شرطی است که ضرری متوجه آنها نباشد؛ پس اگر ترس از ضرر و زیان داشته باشند، جایز نیست که متعرض چنین کاری شوند در هیچ حال.56
پاسخ فقهای این دوران به مسائل مربوط به خمس و سهم امام نحوه نگرش آنان را به غیبت امام زمان(عج) و ظهور مجدد ایشان نشان می دهد و این که در زمان غیبت تا چه حدی برای فقها به عنوان جانشینان امام در میان شیعیان اختیار و مسئولیت قائل بودند: به طور نمونه، شیخ مفید در کتاب فقهی اش، مقنعه، نظریه های مختلفی که تا زمان او در میان شیعیان در خصوص چگونگی صرف سهم امام در زمان غیبت وجود داشته، ذکر می کند؛ وی می نویسد: گروهی معتقدند که وجوب پرداخت خمس در زمان غیبت امام ساقط است و گروهی دیگر بر آنند که باید سهم امام را دفن کرد و به دست ایشان رساند. مبنای ادعای ایشان این خبر است که زمین تمام گنج هایش را هنگام ظهور مهدی قائم(عج) بر وی ظاهر می کند و خداوند تعالی او را بر مکان گنج ها راهنمایی کرده و او آنها را از هر جایی که هستند برمی دارد. گروهی دیگر معتقدند که باید سهم امام را به سادات و فقهای شیعه بخشید. وی در این جا ذکر می کند که من نزدیکی این گفته را به درستی رد نمی کنم و ادامه می دهد که گروهی معتقدند باید فرد مال را نزد خود نگاه دارد تا آن را به دست صاحب امر بسپارد و اگر بترسد که قبل از ظهور امام بمیرد، باید آن را به فردی که از لحاظ دین و عقل مورد اطمینان باشد بسپارد تا اگر او امام را درک کرد، آن را به دست امام بدهد وگرنه، او نیز مال را به فرد ثقه ای بسپارد و به این ترتیب تا زمان ظهور امام زمان(عج) عمل شود. مفید در این جا می گوید: به نظر من این سخن اخیر از سایر گفته ها روشن تر است، چرا که خمس حق امام غایب است و واجب است آن را تا زمان ظهورش حفظ کرد و یا به نوعی به او رساند یا به کسی سپرد که آن را بدو بسپارد.57 شیخ طوسی همانند شیخ مفید پس از نقل اقوال گوناگون در این باره، در پایان نظر گروهی را ترجیح می دهد که برآنند باید خمس را به شش سهم تقسیم کرد که سه سهم آن مخصوص امام است و باید آن را دفن کرد یا نزد کسی به امانت گذاشت و سه سهم دیگر را میان مستحقان آل محمد، اعم از ایتام، فقرا و در راه ماندگان صرف کرد. او معتقد است که تصرف خود فرد در سهم امام بر خلاف احتیاط است و جایز نیست.58 مصادیقی که ذکر گردید نشان می دهد برداشت فقهای این دوران از جانشینی ائمه، به موارد مشخص و محدودی خلاصه می گردد. در عین حال، موارد فوق نشان می دهد که آنان امیدوار بوده اند امام زمان(عج) خود به زودی ظهور کند و اداره امور را بر عهده گیرد.
ه ) تلاش فقهای شیعی در تعدیل اوضاع شیعیان
طی دوران حضور ائمه شیعی و پس از غیبت امام دوازدهم(عج)، شیعیان عملاً اقلیتی محسوب می شدند که تحت سیطره خلفا زندگی می کردند. لزوم تعامل و حفظ روابط و مناسباتی که می بایست با حکومت وقت داشته باشند و تعارض نظری میان امام و خلیفه، شیعیان را در تنگناها و مضایقی قرار می داد. در زمان حضور ائمه، این گونه تعاملات بر اساس فرمان های آنان تنظیم می گردید، اما تکلیف شیعیان در زمان غیبت امام معصوم چه بود؟ به طور نمونه، زکات یکی از واجبات دینی است که در قرآن در ردیف ایمان به خداوند و برپاداشتن نماز از آن یاد شده است. حال در زمان غیبت امام معصوم شیعیان عملاً موظف بودند مالیاتی به حکومت اسلامی خلیفه عباسی و امرایشان با عنوان هایی، چون مالیت، زکات، خراج و ... بپردازند و در عین حال، حق ائمه بود که زکات را دریافت کرده و به مصارف لازم برسانند. جمع میان این دو وظیفه اعتقادی و عملی که از واقعیت زندگی در جامعه سنی با ریاست عالیه خلیفه ناشی می شد، کار دشواری بود و چه بسا این تضاد در مواردی فشاری مضاعف بر شیعیان وارد می کرد و به گونه ای ولو غیر رسمی می بایست این تعارض حل می شد. در این میان شیخ مفید با ظرافت خاصی میان خراج و زکات تفاوت نهاد. وی در مقنعه، شرط واجب شدن زکات بر غلات را به حد نصاب رسیدن آن بعد از پایان عملیات کشاورزی، برداشتن خرجی یا خوراک خود و خراج سلطان می داند.59 این امر به خوبی روشن می سازد که شیخ مفید، خراج را مالیاتی مربوط به سلطان می داند و زکات را واجبی دینی. باید توجه داشت که این نظر شیخ مفید بر اساس احادیث مروی از ائمه(ع) است. کلینی در کافی احادیث متعددی ذکر می کند که بر مبنای آن چنان چه شیعیان مجبور به پرداخت خراج (یا هر نوع مالیات دیگری) به سلطان باشند، می توانند آن را در زمره زکاتشان محسوب کنند.60 شیخ طوسی نیز در الاستبصار بابی با عنوان «فی ان زکاة تجب بعد اخراج مووفة السلطان» دارد و در آن جا روایت هایی ذکر می کند مبنی بر آن که کسی که به سلطان خراج می پردازد اگر زکات ندهد حرجی بر او نیست و تنها در صورتی زکات واجب است که پس از پرداخت خراج سلطان، میزان آن به حد نصاب زکات برسد.61
دیدگاه علمای این دوره در باب امر به معروف و نهی از منکر نیز نشان از پذیرش محدودیت شیعیان و به رسمیت شناختن آن از سوی آنان دارد. علمای این دوره با توجه به محدودیت شیعیان، ضمن واجب دانستن تقیه تا زمان ظهور امام، در این باره موضعی فردی را برمی گزینند. شیخ صدوق با ذکر حدیثی از امام صادق(ع) مبنی بر آن که امر به معروف و نهی از منکر برای آگاه کردن در حق مؤمن است و برای شخص نادان جهت دانستن او و تنها در این صورت واجب است، اما برای کسی که شمشیر در دست دارد نیست، می گوید: فرد مؤمن در صورت قادر نبودن به دلیل تقیه می تواند به نکوهش قلبی بسنده کند.62 شیخ مفید نیز در مقنعه تأکید می کند که همه می توانند امر به معروف و نهی از منکر را در حد زبانی انجام دهند و قتل و جرح جایز نیست مگر به اذن سلطان زمان و اگر از سوی سلطان زمان اجازه داده نشود، نهی از منکر تنها باید به صورت قلبی و لسانی انجام گیرد63 وی اقامه حدود را خاص سلطان اسلام که منصوب از جانب خداوند باشد می داند که همان امامان شیعه اند و نیز حاکمان و امیران منصوب از جانب آنان. در عین حال، همین ائمه رسیدگی و داوری در این کار را در حد امکان به فقهای شیعه واگذار کرده اند؛ لذا وی معتقد است کسی که از سلطان جائر نترسد و با این کار ضرری متوجه او نشود، باید آن را به پا دارد؛ بنابراین کسی که در اقامه حدود از ظالمان بترسد و یا احتمال رسیدن ضرر به جان یا دینش وجود داشته باشد، وجوب اقامه حدود از وی برداشته می شود.64 هر چند برخی از علما در دوره های بعد حتی این مقدار نیز قائل به اجرای حدود نبودند، از جمله محقق حلی در کتاب شرایع الاسلام این نظر را که حدود در زمان غیبت امام قابل اجرا نیست، احوط می داند.65
دیدگاه علمای این دوران در باب تقیه عملاً فراهم کردن راهکاری برای شیعیان به منظور کاهش فشار حکومت غیر شیعی بود. هر چند این امر از سوی مخالفان شیعیان به عنوان نقطه ضعف محسوب می شود از آن جمله شیخ صدوق در کتاب اعتقادات تقیه را واجب و ترک آن را به منزله ترک کردن نماز می داند و معتقد است تا زمان خروج قائم(عج) جایز نیست که تقیه ترک شود؛ از این رو، کسی که در این مدت تقیه را رعایت نکند از مذهب امامیه خارج است.66 معهذا شیخ مفید در تصحیح الاعتقادات این نظر صدوق را تا حدی تعدیل می کند و آن را در مواردی جایز و گاه واجب می داند.67 شیخ طوسی نیز با حد نهادن بر تقیه تقیه تنها تا حد ریختن خون وجود دارد و اگر کار به قتل و یا به ناحق ریختن خون کسی بیانجامد، تقیه حرام است تا حدود زیادی به تعدیل نظر صدوق می پردازد.68
ارائه نظریه چگونگی همکاری با سلطان غاصب یکی از مواضع مهمی است که بر اساس آن علمای شیعه تلاش نمودند شرایط را به نفع شیعیان تعدیل کنند. واقعیت زندگی شیعیان در حکومت نامشروعی که غاصبان بر آن سلطه داشتند همواره دغدغه هایی در ذهن شیعه ایجاد می کرد که از آن جمله، چگونگی تنظیم روابط با حکومت، پرداخت خراج و مالیات به آنان، به کار گمارده شدن در دستگاه آنان و ... بود. در این میان، دیدگاه های علما در این باره بسیار متناقض بود؛ در مقابل کسانی چون شیخ صدوق که هر نوع همکاری یا هم گرایی با حاکمان نامشروع را رد می کردند،69 شیخ مفید با نگاهی واقع بینانه تر به این امر، همکاری با ستمکاران را گاهی جایز و گاهی واجب می دانست، لیکن در هر حال، یاری آنان در ظلم و ستم گری را رد می کرد.70 رساله العمل مع السلطان شریف مرتضی، مهم ترین متنی است که درباره چگونگی عملکرد شیعیان در حکومت غاصبان بود. وی با تقسیم بندی سلطان به دو دسته سلطان مشروع و سلطان نامشروع، نوع رابطه با سلطان نامشروع را بدین گونه تقسیم می کند: واجب، مباح، ممنوع.71 او با واجب دانستن پذیرش ولایت در شرایطی خاص، زمینه را برای خروج شیعیان از انزوای سیاسی که تنها به دلیل مشروع دانستن حکومت دوازده امام (به طور نظری) دچار آن شده بودند فراهم نمود.
پی نوشت ها
1. الأحادیث الغیبیّة، (قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1374) نویسنده، موسسه ج 3، ص 217 به نقل از منابعی چون إعلام الوری، الاحتجاج، کشف الغمة؛ وإثبات الهداة؛ سنن الترمذی، عبدالمحسن عباد، عقیدة السنة والاثر فی مهدی المنتظر، (قم، الهادی، بی تا)، ج 1، ص 5 33.
2. لو لم یبق من الدنیا الاّ واحدُ لطوّل ذلک الیوم حتی یخرج رجلُ من اهل بیتی یملا الأرض کما ملئت ظلماً و جوراً، طبرسی، مجمع البیان، (قم، مکتبة المرعشی النجفی، 1403)، ج 4، ص 67 152.
3. سید مجید پورطباطبایی، تاریخ عصر غیبت، (قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377)، ص 12 18؛ ذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، (قاهره، 1963)، ج 2، ص 80 و 379 و ج 4، ص 149؛ نجاشی، رجال نجاشی، (بیروت، دارالاضواء، 1988)، ج 2، ص 142.
4. ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، (تهران، اساطیر، 1381)، ص 402 403؛ هلالی، کتاب سلیم بن قیس، (بیروت، دارالفنون، 1980)، ص 94 95 135؛ طوسی، الامالی، (مشهد، آستان الرضویه المقدسه، 1410ق)، ص 96 97؛ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، (تهران، علمیه اسلامیه)، ص 344 357؛ نعمانی، الغیبه، ترجمه سید احمد فهری، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1359) ص 134؛ صدوق، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، (مکتبة الحیدریة، 1969)؛ همو، اکمال الدین و اتمام النعمة، به کوشش علی اکبر غفاری، (تهران، 1390ق)، ص 469 470.
5. محمدباقر مجلسی بحارالانوار، (بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1403ه / 1983م)، ج 53، ص 1 38.
6. کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، (تهران، علمیه اسلامیه، بی تا)، ج 2، ص267.
7. نعمانی، پیشین، ص 134؛ شیخ صدوق، اکمال الدین و اتمام النعمة، پیشین، ص 649.
8. مجلسی، پیشین، ج 52، ص 234؛ طوسی، الغیبه، تحقیق عباداللّه الطهرانی، (قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411)، ص 286.
9. نعمانی، پیشین، 135 138 163؛ مجلسی، پیشین، ج 52، ص 232.
10. کلینی، پیشین، ج 1، ص 7 338 526؛ شیخ صدوق، اکمال الدین و اتمام النعمة، پیشین، ص 381؛ کلینی، پیشین، ج 1، ص 3 328 332.
11. عبدالقادر بغدادی، الفرق بین الفرق، (بیروت، دارالمعرفة، 1997)، ص 4 33؛ شیخ صدوق، اکمال الدین و اتمام النعمة، پیشین، ص 302؛ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، (نجف، المکتبة المرتضویة، 1355)، ص 27.
12. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب (قم، الهجرة، 1404ه)، ج 3، ص 78؛ عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل (مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی وأولاده، 1967م)، ج 1، ص 150؛ نوبختی، پیشین، ص 27.
13. شیخ مفید، الفصول العشرة فی الغیبة، (قم، الموتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق)، ص 30.
14. بغدادی، پیشین، ص 32.
15. نوبختی، پیشین، ص 100 و 107.
16. شیخ صدوق، اکمال الدین و اتمام النعمه، پیشین، ص 37.
17. نوبختی، پیشین، ص 96؛ شیخ مفید، الفصول المختاره عن العیون والمجالس، (بیروت، دارالمفید، 1993م) ص 318.
18. مسعودی، پیشین، ج 3، ص 78.
19. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، (تهران، امیرکبیر، 1367)، ص 103؛ مقایسه کنید با تحقیقات جدید محمدرضا
جباری در: سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، (انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1382)، ص 71 به بعد.
20. عباس اقبال، خاندان نوبختی، (تهران، طهوری، 1357)، ص 165.
21. جاسم حسین، پیشین، ص 137.
22. کلینی، پیشین، ج 1، ص 505؛ شیخ صدوق، اکمال الدین و اتمام النعمة، پیشین، ص 47 260.
23. کلینی، پیشین، ج 1، ص 35 525.
24. صدوق در مقدمه اکمال الدین و اتمام النعمة آورده است که علت نگارش این کتاب آن بود که در نیشابور گروهی از شیعیان مراجعه کردند و همگی آنها از غیبت امام زمان در حیرت بودند و این امر آنان را به شبهه در امر قائم کشانده بود. ر.ک: اکمال الدین، پیشین، ص 2.
25. نعمانی حدیثی از امام صادق(ع) نقل می کند که ایشان فرمودند: «... شیعه ما کسی است که صدایش از بناگوش تجاوز نکند و عقده های درونی اش از پیکرش برون نیفتد و آشکارا مدح ما را نکند و با دشمنان ما ستیزه جو نباشد. شیعه ما کسی است که هم چون سگان پارس نکند... آنان کسانی هستند که زندگی سبکی دارند و خانه بدوشانی هستند که اگر حاضر باشند شناخته نشوند و اگر غایب گردند کسی متوجه آنها نشود...». ر.ک: نعمانی، پیشین، ص 239.
26. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، (بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1988)، ص 183؛ شیخ طوسی، رسائل العشر، (قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بی تا)، ص 98 99؛ سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 423؛ شیخ مفید، الفصول المختاره عن العیون والمجالس، پیشین، ص 54؛ طوسی، الغیبه، پیشین، ص 92؛ مفید، الرسالة الثالثه فی الغیبة، (قم، الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413)، ص 4.
27. سید مرتضی، رسائل، تقدیم و اشراف السید احمد الحسینی، اعداد السید مهدی رجائی، (بیروت، منشورات مؤسسة النور المطبوعات، 1405ه)، ج 3، ص 145.
28. شیخ مفید، الرسالة الرابعة فی الغیبة، (قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413ق)، ص 3.
29. شیخ طوسی، الغیبه، پیشین، ص 92.
30. محمد بن احمد خواجگی شیرازی، النظامیه فی مذهب الامامیه، تصحیح علی اوجبی، (تهران، قبله، 1375)، ص 56.
31. شیخ مفید، خمس رسائل فی الغیبه، (قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق).
32. سید مرتضی، رسائل، پیشین، ج 3، ص 146.
33. همان، ج 1، ص 322.
34. همان، ج 3، ص 144.
35. همان.
36. کلینی، اصول کافی، پیشین، ج 2، ص 128.
37. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه شیخ ابوالحسن شعرانی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1398ق)، ص 509.
38. سید مرتضی، رسائل، پیشین، ج 1، ص 311.
39. بغدادی، پیشین، ص 77.
40. همان، ص 77.
41. شیخ صدوق، اکمال الدین واتمام النعمة، پیشین، ص 167.
42. عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض، به تصحیح محدث ارموی، (تهران، انجمن آثار ملی، 1358)، ص 472.
43. ابن اثیر، الکامل، ترجمه عباس خلیلی، (تهران، علمی، 1371)، ج 5، ص 208.
44. مارتین مکدرموت، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، (تهران، مؤسسه اسلامی دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران، 1363)، ص 173.
45. اندیشه سیاسی شیعه در دوران غیبت معصوم(ع) بر اساس گفتمان غالب هر عصر به چهار مرحله تقسیم می شود:
مرحله اول: عصر تکوین هویت مذهب شیعه، از اوایل قرن چهارم تا اوایل قرن دهم است.
ویژگی این دوران تنها مشروع دانستن حکومت معصوم است؛ مرحله دوم، عصر سلطنت و ولایت از قرن دهم تا آخر قرن سیزدهم است، که در این مرحله سلطنت سلطان مسلمان (شاه شیعه) به رسمیت شناخته می شود؛ مرحله سوم، عصر نظارت و مشروعیت، در قرن چهاردهم است که در آن حکومت، مقید به نظارت وکلای مردم و مشروط به قانون اساسی شد و اسلامیت آن از طریق نظارت فقیهان مورد تأیید عالمان دین قرار گرفت؛ چهارمین مرحله اختصاص به عصر جمهوری اسلامی ایران دارد که در آن اندیشه ولایت فقیه رسمیت یافت و در سیر تحولی خود به اندیشه ولایت مطلقه فقیه تبدیل گردید. ر.ک: محسن کدیور، حکومت ولائی، (تهران، نشر نی، 1377) ص 12 13.
46. صادق زیباکلام، تقریر درس دکتر حمید عنایت، نهادها و اندیشه های سیاسی در ایران و اسلام، (تهران، روزنه، 1377)، ج 1، ص 37 39.
47. علی رغم تشابهی که میان معتزله و شیعه وجود داشت تا آن جا که برخی از تاریخ نگاران دوران جدید و میانه تصور کرده اند که اصول این دو مکتب ذاتاً با یکدیگر مرتبطند، اما تتبعات و شواهد بیشتر نشان داده که این دو نهضت در این دوران، دو قطب جدا از یک دیگر بوده اند و مشرب هر یک از آنان در باب امامت که خصوصاً مهم ترین عقاید شیعه را تشکیل می دهد، با یک دیگر ناسازگار بود. ر.ک: مادلونگ، مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، ترجمه جواد قاسمی، (مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1375)، ص 188.
48. عبدالواحد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، شرح و ترجمه سید هاشم رسول محلاتی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380)، ج 1، ص 137.
49. ابن شعبة الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، تصحیح علی اکبر غفاری، (قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1404ق)، ج 1، ص 238.
50. کلینی، اصول کافی، پیشین، ج 1، کتاب فضل العلم، باب ثواب العالم والمتعلم، ص 7.
51. کلینی، اصول کافی، پیشین، ج 1، ص 46.
52. صدوق، الامالی، تحقیق موسسه البعثة، (قم، دارالثقافة، 1414ق) ص 247.
53. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح سید حسن موسوی خرسان، (بیروت،
دارصعب، دارالتعارف، 1401ه/ 1981م)، ج 6، ص 303.
54. کلینی، اصول کافی، پیشین، ج 1، ص 38.
55. شیخ مفید، مقنعه، (قم، موسسة النشر الاسلامی، 1410ق)، ص 163 810 812 .
56. شیخ طوسی، النهایه فی مجرد الفقه والفتاوی، (بیروت، دارالکتاب العربی، 1400ه/ 1980م) ص 302.
57. شیخ مفید، مقنعه، پیشین، ص 285 286.
58. شیخ طوسی، النهایه فی مجرد الفقه والفتاوی، پیشین، ص 200 201.
59. شیخ مفید، مقنعه، پیشین، ص 239.
60. کلینی، فروع کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، (تهران، علمیه اسلامیه، بی تا) ج 3، ص 43 44.
61. شیخ طوسی، الاستبصار فیما اختلاف من الاخبار، تحقیق سید حسن موسوی خراسانی (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق) ج 2، ص 25 26.
62. صدوق، الهدایه، ص 47.
63. شیخ مفید، مقنعه، پیشین، ص 809.
64. همان، ص 811 812.
65. محقق حلی، شرایع الاسلام، (نجف، 1389ه/ 1969م) ج 1، ص 344.
66. شیخ صدوق، الاعتقادات، (قم، الموتمرالعالمی لألفیه الشیخ المفید، 1413ق) ص 137 138.
67. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات، (قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ مفید، 1413ق)، ص 137 138.
68. شیخ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه والفتاوی، پیشین، ص 357.
69. شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، به اهتمام محمد علی مجاهدی، (قم، سرور، 1381)، ص 661 662.
70. شیخ مفید، الاختصاص، (قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ مفید، 1413ق)، ص 261؛
نیز همو در اوائل المقالات، ص 120 121.
71. جهت آگاهی از تفصیل نظرات سید مرتضی در این مورد بنگرید به این رساله در مجموعه رسائل شریف مرتضی.
منابع
آمدی، عبدالواحد محمد، غرر الحکم و درر الکلم، شرح و ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380).
ابن اثیر، کامل، ترجمه عباس خلیلی، (تهران، علمی، 1381)، ج 5.
ابن شعبة الحرانی، ابو محمد حسن بن علی، تحف العقول عن آل رسول(ص)، تصحیح علی اکبر غفاری، چاپ دوم، (قم، بی نا، 1404ق)، ج 1.
ابن شهر آشوب، مناقب، (قم، علامه، 1379)، ج 4.
ابن عیسی محمد بن عیسی، الجامع الصحیح، سنن الترمذی، البحر الرابع، (بیروت، دار الإحیاء التراث العربی، 1938).
ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، (تهران، اساطیر، 1381).
اقبال، عباس، خاندان نوبختی، (تهران، طهوری، 1357).
بغدادی، عبدالقادر، الفرق بین الفرق، (بیروت، دارالمعرفة، 1997).
پورطباطبایی، سیدمجید، تاریخ عصر غیبت، (تلخیص و تنظیم) چاپ اول، (قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377).
جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، (قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382).
حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، ترجمه سید محمدتقی آیت اللّهی، (تهران، امیرکبیر، 1367).
حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه شیخ ابوالحسن شعرانی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1398ق).
خواجگی شیرازی، محمد بن احمد، النظامیّه فی مذهب الامامیه، به تصحیح علی اوجبی، (تهران، قبله، 1375).
ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، (بیروت، دارالمعرفة، 1963م)، ج 2، ج 4.
سید مرتضی، تنزیه الأنبیاء، (بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1988).
، الذخیرة فی علم الکلام (بی جا، بی تا).
، رسائل، تقدیم و اشراف السید احمد الحسینی، اعداد السید مهدی رجائی، (بیروت، منشورات مؤسسة النور المطبوعات، 1405ه).
شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، (مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی و أولاده، 1967)، ج 1.
شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلاف من الاخبار، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق).
، الامالی، (مشهد، آستان الرضویة المقدسة، 1410ق).
، الغیبة، تحقیق عباداللّه الطهرانی، (قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1411).
، تهذیب الاحکام، تصحیح سید حسن موسوی خرسان، (بیروت، دارصعب، دارالتعارف، 1401ه / 1981م).
، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، (بیروت، دارالکتاب العربی، 1400ه/1980م).
، رسائل العشر، (قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بی تا).
صدوق، اکمال الدین واتمام النعمة، به کوشش علی اکبر غفاری، (قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1363).
، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، (قم، دارالثقافة، 1414ق).
، علل الشرایع، تحقیق سید محمدصادق بحر العلوم، (نجف، مکتبة الحیدریة،
1969).
، الاعتقادات (قم، المؤتمر العالمی لأفیه الشیخ المفید، 1413ق).
، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، به اهتمام محمد علی مجاهدی (قم، سرور، 1381).
الصفارالقمی، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، صححه التبریزی، (قم، مکتبة آیت اللّه المرعشی النجفی، 1404ق).
طبرسی، شیخ ابو علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (قم، مکتبة المرعشی النجفی، 1403ق).
عباد، عبدالمحسن، عقیدة السنة والاثر فی مهدی المنتظر، (قم، الهادی، بی تا).
عنایت، حمید، نهادها و اندیشه های سیاسی در ایران و اسلام، چاپ اول، (تهران، روزنه، 1377).
قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض، به تصحیح محدث ارموی، (تهران، انجمن آثار ملی، 1358).
کدیور، محسن، حکومت ولایی، (تهران، نشر نی، 1377).
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، (تهران، علمیه اسلامیه).
، فروع کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، (تهران، علمیه اسلامیه، بی تا)، ج 3.
مادلونگ، ویلفرد، مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، ترجمه جواد قاسمی، (مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1375).
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، (بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1403ه / 1983م)، ج53.
محقق حلی، شرایع الاسلام، (نجف، 1389ه / 1969م) ج 1.
مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، (قم، دارالهجرة، 1404ه / 1984م)، ج 4.
تاریخ اسلام (دانشگاه باقرالعلوم) » شماره 24 (صفحه 64)
----------------------------------------
مفید، شیخ محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، (تهران، علمیه اسلامیه، 1346ش).
، الرسالة الثالثة فی الغیبة، (قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق).
، الرسالة الرابعة فی الغیبة، (قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق).
، الفصول العشرة فی الغیبة، (قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق).
، الفصول المختاره عن العیون والمجالس، (بیروت، دارالمفید، 1993م).
، مقنعه، (قم، مؤسسة الانشر الاسلامی، 1410ق).
، خمس رسائل فی الغیبة، (قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق).
، تصحیح الاعتقادات، (قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ مفید، 1413ق).
، الاختصاص، (قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ مفید، 1413ق).
مکدرموت، مارتین، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، (تهران، مؤسسه اسلامی دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران، 1363).
نجاشی، ابی العباس احمد بن علی، رجال نجاشی، تحقیق محمدجواد النائینی، (بیروت، دارالأضواء، 1988).
نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب غیبت، مترجم سید احمد فهری زنجانی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1359).
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، (نجف، المکتبة المرتضویة، 1355ه / 1936م).
هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، (بیروت، دارالفنون، 1980م).
پایان مقاله