ماهان شبکه ایرانیان

مصاحبه خبرنگاران روزنامه های آمریکایی با حضرت آیت الله مصباح یزدی

در حاشیه برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در ام القرای اسلام به دنبال بروز برخی تنش های سیاسی در کشور، خبرنگاران رسانه های جمعی جهان حریصانه در پی کسب خبر به کشورمان گام نهادند

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

اشاره

در حاشیه برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در ام القرای اسلام به دنبال بروز برخی تنش های سیاسی در کشور، خبرنگاران رسانه های جمعی جهان حریصانه در پی کسب خبر به کشورمان گام نهادند. در این میان، خبرنگاران روزنامه های امریکایی واشنگتن پست و لُس آنجلس تایمز در تاریخ 19/9/76 خدمت حضرت استاد محمد تقی مصباح یزدی رسیدند و سؤالات خود را درباره جدیدترین مسائل سیاسی کشور مطرح کردند. معظم له نیز با حوصله و ظرافت کامل به این سؤالات پاسخ گفتند. ماحصل این مصاحبه به ساحت اهل معرفت تقدیم می گردد.معرفت

درباره انتقادی که آقای منتظری به رهبری کرده اند، نظرتان چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من آقای منتظری را بیش از چهل سال است که می شناسم. ایشان از نظر معلومات حوزوی در سطح بالایی هستند و از نظر حسن نیّت و خیرخواهی هم فرد شناخته شده ای هستند، ولی یک نقطه ضعفی دارند که من از همان چهل سال قبل تا به حال در ایشان سراغ دارم و آن زودباوری و سادگی ایشان است. برای پذیرفتن مسؤولیت های اجتماعی این می تواند یک نقطه ضعف بزرگی باشد. با شناخت چهل ساله ای که از ایشان دارم و ارتباط نزدیکی که قبل از انقلاب سال ها با ایشان داشته ام، این جور حرکت های ناموزون را ناشی از سادگی ایشان می دانم که تحت تأثیر القائاتی قرار می گیرند و طبعا آثار نامطلوبی هم بر جای خواهد گذاشت.

به نظر جنابعالی، آیا واکنشی که در مقابل گفتار و رفتار ایشان انجام شده، قابل توجیه است؟

با توجه به علاقه خاصی که مردم ایران به مقام رهبری دارند، طبیعی است که در مقابل حرف های سبکی که نسبت به ایشان زده شود، همه نتوانند خویشتن داری کنند. معمولاً جوان های پرشور و پر حرارت، عکس العمل های تندی از خود نشان می دهند. اگر این صحبت قبلاً اعلام شده بود، مأموران انتظامی حتما برای برقراری نظم اقدامات لازم را انجام می دادند، ولی چون انتظار چنین حرکتی با این شیوه از ایشان می رفت و چنین واکنشی به این شکل تند، پیش بینی نشده بود تمهیداتی برای جلوگیری از هجوم جوان های هیجان زده انجام نگرفته بود. اما بعدا نیروی انتظامی وارد عمل شد و حفاظت ایشان و بیت ایشان را کاملاً بر عهده گرفت.

به نظر شما، آیا سخنان مقام رهبری چراغ سبزی نبود که مردم تحریک شوند و این کار را بکنند؟

حقیقتا من به خاطرم ندارم که ایشان قبل از حرکت مردم چیزی گفته باشند تا بتوان احتمال داد که حرفشان مؤثّر بوده است. عکس العمل ایشان مدتی بعد از حرکت مردم بود و به هیچ وجه، تحریکی هم در آن نبود.

اگر کسی بخواهد از رهبر انتقاد بکند و درباره ولایت فقیه سؤالی داشته باشد، آیا می تواند مطرح کند؟ آیا چنین فضای آزادی در ایران هست؟

انتقاد کردن ممکن است به انگیزه های مختلف و با شکل های گوناگون انجام گیرد: گاهی انتقاد و طرح سؤال برای کسب آگاهی و اطلاع بیش تر است و انگیزه ای جز کنجکاوی و حقیقت یابی ندارد. امّا گاهی سؤال همراه با عیب جویی و دست گذاشتن روی نقاط ضعف و بزرگ نشان دادن آن هاست. اختلاف انگیزه ها در کیفت انتقاد اثر می گذارد. برخی از دوستان خیرخواهانه انتقاد می کنند؛ انگیزه آن ها، کیفیت بیان آن ها و کیفیت پی گیریشان در طرح انتقاد، اثر می گذارد. نفس انتقاد مطلوب است و هر عاقلی باید از آن استقبال بکند. ما فکر می کنیم که مسؤولان کشورمان آمادگی کامل برای پذیرش چنین انتقادهایی داشته اند و دارند، ولی گاهی هست که انتقاد با انگیزه های دیگری و احیانا با تحریکات خارجی انجام می گیرد و ممکن است بعضی از اَشکال این انتقاد، افراد ساده و دور از فضای سیاسی را تحت تأثیر قرار دهد و برای کشور مشکلاتی به وجود آورد. مدیران جامعه نباید بگذارند که از فضای باز سیاسی چنین سوء استفاده هایی بشود و نباید به دشمنان کشور فرصت داده شود که به بهانه آزادی، بر ضدّ اساس یک نظام فعالیت هایی انجام دهند. جلوگیری از چنین رفتارهایی که ما معمولاً اسمش را توطئه می گذاریم به نظر ما نامعقول نیست.

ما می شنویم که بعضی از ایرانیان می گویند: «اگر منطق اسلام قوی است، از انتقادی هم که وارد نیست و انگیزه خوبی ندارد نباید هراس داشته باشد.» نظر حضرتعالی در این باره چیست؟

در هیچ جامعه ای قشرهای گوناگون مردم از نظر آگاهی های سیاسی اجتماعی یکسان نیستند و غالبا قشرهای متوسط مردم به خصوص جوانان، نمی توانند مسائل سیاسی را به خوبی تجزیه و تحلیل کنند. متأسفانه این قشر عظیم بیش تر تحت تأثیر تبلیغات قرار می گیرند. به عنوان مثال، خانواده ای را در نظر بگیرید که مثلاً، ده عضو دارد. اعضای بالغ و فهیم این خانواده پدر و مادر با دو فرزند بزرگ هستند. اما شش فرزند کوچک تر به درجات متفاوت، درکشان از مسائل زندگی به ترتیب، ضعیف تر است. حال اگر این ها بخواهند با اشیای عتیقه و نفیس و ذخایر قیمتی خانواده بازی کنند، آیا افراد بزرگ تر اجازه می دهند که به بهانه آزادی، آن ها هر کاری دلشان می خواهد بکنند، به خصوص اگر دشمنی که در همسایگی این خانواده هست، آن بچه ها را تحریک کند تا ضرری بر این خانواده وارد شود، آیا عقلایی است که سرپرست خانواده به افرادی ظرفیتشان که کم تر است، اجازه دهد هرگونه فعالیتی را به بهانه آزادی و دموکراسی انجام دهند؟

البته در محیط خانواده، بهترین پدر و مادرها و موفق ترین مربیان کسانی هستند که با توجه به ظرفیت افراد، آگاهی های بیش تری به آن ها می دهند تا خودشان بتوانند صلاح خانواده را تشخیص دهند و احتیاج به مراقبت مستمر نداشته باشند. در جامعه ما هم سعی بر این است که همه مردم از آگاهی سیاسی کافی برخوردار باشند و ما اگر ادعا کنیم که در میان جوامع بشری امروز، جامعه ما یکی از آگاه ترین جوامع است، ادعای بی جایی نکرده ایم. من شواهد بسیاری برای اثبات این مطلب دارم. البته به هر حال، افرادی هم هستند که ممکن است تحت تأثیر تبلیغات غلط قرار بگیرند و مشکلاتی برای جامعه ایجاد کنند که به صلاح عموم مردم و حتی صلاح خودشان نباشد.

مثالی که زدید مربوط به اشتباه بچه ها بود که باید به وسیله بزرگ ترها مهار شود. چطور ممکن است یک آیة الله با این همه تحصیلات، چنین اشتباهی بکند؟

تصور می کردم که چنین سؤالی برایتان پیش بیاید، ولی باید توجه داشته باشید که در اختلاف سطح درک نسبت به مسائل اجتماعی، سنّ دخالتی ندارد و به هر حال، افرادی هستند که ساده دل و زودباورند، هر چند خوش نیّت باشند و اشتباهشان دلیل بر این نباشد که آدم بدی هستند. اما آن ها به دلیل همین سادگی شان تحت تأثیر دیگران قرار می گیرند و این با سن و تحصیلات آن ها ارتباطی ندارد.

درباره آقای سروش چه می گویید؟ آیا سطح درک ایشان جوری هست که اظهار نظرهایش قابل شنیدن و پذیرفتن باشد؟

من ایشان را بیست سال است که می شناسم و با ایشان از نزدیک هم ارتباط داشتم. در درک مسائل علمی و فلسفی، باهوش است، و همین باهوش بودن هم سبب می شود که نسبت به درس خواندن احساس نیاز نکند و تصور کند به تنهایی می تواند مسائل را حل نماید. حافظه اش هم خوب است. ولی ما افرادی داریم که از نظر عملی، بسیار قوی هستند و هوش و حافظه شان هم برای درک مسائل علمی و فلسفی خوب است، اما در درک مسائل پیچیده سیاسی و اجتماعی توانا نیستند و ممکن است با درجات گوناگون، تحت برخی عوامل قرار بگیرند و نتوانند مسائل پیچیده اجتماعی را درست درک کنند.

آیا اگر اشتباه می کند، نباید مجاز باشد که عقایدش را منتشر کند؟

اگر مجاز نبود، این کتاب ها، مقاله ها و سخنرانی ها را چگونه منتشر می کرد؟

افکار ایشان درباره ولایت فقیه برای شما مشخص است. نظرتان درباره دیدگاه های ایشان چیست؟

به طور کلی، ایشان در زمینه های گوناگون فکری شدیدا تحت تأثیر فرهنگ غربی است و این چیز عجیبی هم نیست؛ زیرا هم تحصیلاتش در آن جا بوده و هم با اندیشمندان غربی در ارتباط است، شخصا هم نوعی خودباختگی در مقابل پیشرفت های فن آوری غربی دارد. ما برای فرهنگ اسلامی اصالت قایلیم و با بسیاری از ابعاد فرهنگ غرب موافق نیستیم، با ایشان هم در همین موارد اختلاف نظر داریم.

البته شما اطلاع دارید که ما در همین مؤسسه (مؤسسه آموزشی و پژوهش امام خمینی رحمه الله )، علوم غربی را تدریس می کنیم و دانشجویانمان را به خارج می فرستیم. در حال حاضر، عده ای از دانشجویان ما در چند کشور غربی مشغول تحصیل هستند. ما در اقتباس از نقاط مثبت فرهنگ های دیگر هیچ ابایی نداریم و این چیزی است که اسلام به ما یاد داده است. ولی اگر کسی از فرهنگ خودش و علوم اسلامی اطلاع کافی نداشته باشد درس کافی نخوانده باشد و به عکس، همه تحصیلاتش در رشته دیگری باشد، به طور طبیعی، به همان سمت، گرایش پیدا خواهد کرد. ما معتقدیم باید برای انتخاب در زمینه های فرهنگی، توازن اطراف را در نظر گرفت؛ یعنی، دست کم، به اندازه ای که شخص با فرهنگ غربی آشناست، با فرهنگ اسلامی هم آشنا باشد تا بتواند انتخاب صحیحی بکند، ولی ایشان از این توازن فرهنگی برخوردار نیستند.

اگر ممکن است، درباره ولایت فقیه توضیحی بدهید و اگر ممکن است، نظر خودتان را هم درباره آن بفرمایید.

تبیین نظریه ولایت فقیه و مقایسه اش با نظریه های سیاسی دیگر برای کسانی که با فرهنگ اسلامی آشنا نیستند، کار دشواری است و اصل دشواری هم از این جاست که در فرهنگ غربی، مسأله حقایق ثابت و ارزش های واقعی مورد قبول نیست و امروز اکثر قریب به اتفاق مکاتب و مدارس فلسفی غرب در زمینه فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، و فلسفه سیاست، نوعی گرایش اثبات گرایانه دارند و ارزش ها را تابع خواسته ها و سلیقه های مردم می دانند. بنابراین، به راحتی می پذیرند که کار مشخص در یک زمان، ضد ارزش و در زمان دیگر، ارزشمند می شود. از این رو، بعضی از رفتارهایی که تا چند دهه پیش در خود غرب بسیار زشت تلقّی می شد، امروز به راحتی پذیرفته می شود و حتی شاید در بعضی جاها به صورت ارزش درآید! اما در فرهنگ اسلامی چنین نیست. ما معتقدیم که ارزش های اخلاقی ارزش های ثابتی است؛ باورها هم سلیقه ای نیستند که مثلاً، اگر من دلم خواست، خدا را قبول داشته باشم و اگر دلم نخواست خدا را قبول نداشته باشم. در فرهنگ ما، اختلاف نظر درباره حقایق هستنی و ارزش های ثابت مثل این است که کسی روز را شب یا شب را روز بداند. با چنین کسی به راحتی نمی توان هماهنگ و دمساز شد. دو نوع بینش است که دو نوع رفتار مختلف را ایجاب می کند.

بنابراین، اگر بخواهیم نظریه ولایت فقیه را درک کنیم باید توجه داشته باشیم که اساس این نظریه بر این است که خدایی هست، این خدا نسبت به انسان دستورات و احکامی دارد و آن ها را به وسیله پیغمبران علیه السلام نازل کرده است و اگر انسان بخواهد چه در زمینه مسائل فردی و چه در زمینه مسائل اجتماعی به سعادت برسد، باید به این دستورات عمل کند. ما باید در این جوّ فکری، نظریه ولایت فقیه را بررسی کنیم. در این جوّ، کسانی که به چنین فکری معتقدند، می خواهد به دستورات خدا بهتر عمل کنند و اگر در مقام شناخت حکم خدا بین کارشناسان اختلاف نظری بود، از کسی که آگاه تر است پیروی می کنند. ولیّ فقیه همان کسی است که هم در مسائل فردی و هم در مسائل اجتماعی اسلام بصیرت بیش تری دارد و در موارد نادری که کارشناسان دیگر نمی توانند به توافق برسند، حرف آخر را می زند. چنان که در مسائل مهم پزشکی هم مردم به دستور پزشکی عمل می کنند که از همه حاذق تر و امین تر است.

آیا مردم نباید قادر باشند که پزشکان را خودشان انتخاب کنند؟

اگر شما به مرض سختی مبتلا شوید و احتیاج به پزشک حاذق و مورد اعتمادی داشته باشید، به نظر مردم بیش تر اعتماد می کنید یا به کسی که سایر پزشکان او را تأیید می کنند؟

در ایران، مردم شانس زیادی ندارند؛ چون فقط یک پزشک وجود دارد!

نه، به عکس شانس بسیار خوبی دارند؛ زیرا پزشک فراوان است و خود پزشکان مهم ترین را برگزیده و معرفی کرده اند.

سخنرانی رهبر در اجلاس سران کنفرانس اسلامی تند بود و کلمات خشن و تلخی به کار بردند، در حالی که آقای خاتمی از کلماتی مثل «تبادل نظریات»، «تبادل فرهنگی» و «تبادل عقاید» استفاده کردند. مغایرت این دو نحوه سخن گفتن را چگونه توجیه می کنید؟

به نظر من، توجیه این تفاوتی که در نحوه بیان وجود داشت، بسیار ساده است. مقام معظم رهبری به عنوان یک رهبر مذهبی، که حساسیت های خاصی نسبت به امور معنوی و مذهبی دارد، سخن می گفتند و خطرها را به سران کشورهای اسلامی گوشزد می کردند، ولی آقای خاتمی به عنوان یک مسؤول اجرایی سخن می گفتند. اگر ما بخواهیم از همان مثال پزشک و مریض استفاده کنیم، می توانیم بگوییم: پزشک ممکن است نسبت به تخلف از دستورات خود به بیمار هشدار بدهد و حتی بستگان بیمار را هم توبیخ کند که چرا دیر اقدام به معالجه کرده اند، چرا اصول بهداشت را درست رعایت نمی کنند یا چرا داروها را به موقع به بیمار نمی دهند. این یک وظیفه است که پزشک بر عهده دارد و باید به بستگان بیمار این گونه هشدار بدهد. پرستار هم وظیفه ای دارد؛ او باید با کمال خوش رویی و مهربانی با بیمار برخورد کند و با الفاظ دلنشین و نرم با او سخن بگوید تا دستورات پزشک را درست عمل نماید.

پس این دو با هم کار می کنند؟

بله، طبیعی است، همان گونه که ملاحظه می فرمایید.

به نظر می رسد که آقای خاتمی محبوبیت زیادی پیدا کرده اند. آیا می توان آن را نشانه علاقه مردم به تغییراتی دانست که از سخنان ایشان استنباط کرده اند؟

اوّلاً، محبوبیت ایشان به معنای نفی محبوبیت دیگران نیست. شاید قضاوت بیش تر مردم ما و حتی خارجیان هم این بود که اگر منع قانونی وجود نداشت و آقای هاشمی نامزد ریاست جمهوری می شد، باز هم مردم با طیب خاطر به ایشان رأی می دادند. بنابراین، اکنون هم دیگر شخصیت های انقلابی در سطوح گوناگون، در بین مردم محبوبیت دارند.

ثانیا، کشور ما به خصوص با توجه به این که کشوری انقلابی است دوران های گوناگون مختلفی را با سرعت طی می کند که هر کدام اقتضای خاصی دارد؛ در زمان جنگ، کسی محبوبیت بیش تری دارد که جنگ را بهتر به پیش ببرد، در دوران پس از جنگ کسی بیش تر محبوبیت پیدا می کند که ویرانی های جنگ را بهتر بتواند جبران کند. پس از انجام کارهای اساسی برای جبران ویرانی ها، نوبت می رسد به مسائل خاص تر مثل مسائل جوانان، زنان و مسائل دیگری که در دوران جدید مطرح می شود. در این دوران نیز کسی بیش تر می تواند محبوبیت پیدا کند که به این مسائل بهتر توجه داشته باشد. اما این معنایش این نیست که مسؤولان قبلی محبوبیت نداشته اند یا کارشان صحیح نبوده است.

آیا موفقیت ایران در فوتبال و هیجانی که در مردم به وجود آمد، می تواند یک پیام سیاسی داشته باشد؟

کسانی که دنبال موضوعات سیاسی هستند، ممکن است برای این مسأله هم چنین تفسیری داشته باشند، اما کسانی که مسائل اجتماعی را واقع بینانه تحلیل می کنند و با مسائل ایران هم آشنا هستند، می دانند که این پدیده اجتماعی عوامل خاص خود را داشته است. مردم ما مثل سایر ملت ها احساس ملی دارند. طبعا هر ملتی دوست دارد در موقعیت های بین المللی امتیاز داشته باشد؛ مثلاً، اگر در یک مسابقه جهانی، یک قهرمان امریکایی برنده شود، مردم امریکا خوشحال می شوند و احساس غرور می کنند. این یک عامل طبیعی است که در ایران هم وجود دارد. تیم ایران سال ها بود که به دلیل جنگ و مسائلی دیگر، آمادگی شرکت در مسابقات جهانی نداشت و طبیعی بود که انتظار چندانی هم برای پیروزی نداشته باشد. اما پس از گذر از این دوران، وقتی در یک مسابقه جهانی پیروزی چشم گیری پیدا می کند، خوشحالی مردم دوچندان می شود. این دومین عامل برای هیجان مردم بود. عامل سومی هم وجود داشت و آن این که شرایط مسابقه استرالیا طوری بود که تا لحظات آخر همه مأیوس بودند، اما در چنین حالی، وقتی به فاصله چند دقیقه، دو گل پشت سر هم زده می شود، هیجان فوق العاده ای ایجاد می کند؛ مثل بیماری که از بهبود او مأیوس شده باشند، اما ناگهان برخیزد و او را کاملاً سالم ببینند. واضح است که این مسأله موجب خوشحالی فوق العاده اطرافیان او می شود.

در مورد پیروزی ما در فوتبال، من تصور می کنم که اگر عین این پیروزی برای یک کشور غربی یا برای خود استرالیا اتفاق افتاده بود، رفتارهای غیرطبیعی از مردم آن جا ظاهر می شد. شما در همین بازی دیدید که چگونه حرکات غیراخلاقی از تماشاچیان استرالیایی ظاهر شد. ولی مردم ما با وجود همه این عوامل تهییج کننده، متانت و ادب خود را حفظ کردند و نشانه ای از اخلاق اسلامی را بار دیگر در صحنه های ورزش هم به ظهور رساندند.

شما فکر می کنید که نسل جوان امروز در ایران چه می خواهد؟

نسل جوان در هر جامعه ای که باشد، به دلیل شرایط خاص خودش، خواسته های مشابهی دارد. این خواسته ها به طور کلی، از نظر اسلام مردود نیست، اما تعدیل و جهت دهی صحیح به این خواسته ها برای ما مطلوب است و اختلاف نظر ما با دیگران نیز به اختلاف فرهنگ ما با آن ها باز می گردد. ما معتقدیم که خواسته های طبیعی و فطری همه انسان ها می تواند در جهت کمالشان باشد. این خواسته ها از آن جهت که دست تدبیر الهی در وجود آن ها گذاشته، محترم است. لکن چون خواسته ها با هم تعارض دارند و افراط در ارضای آن ها موجب انحرافاتی می شود، باید کسانی که از مسائل انسانی و اجتماعی تجربه بیش تر و درک بهتری دارند، نسل جوان را طوری هدایت کنند که از خواسته هایشان به صورت صحیحی استفاده کنند تا در جهت مصالح فردی و جامعه شان قدم بردارند.

شما بهتر می دانید که آزادی های بی رویه ای که در غرب به جوان ها داده شده، چگونه مشکلات اخلاقی و امنیتی به وجود آورده است. این در اثر همان افراطی است که به آن اشاره شد و از نظر ما صحیح نیست.

آیا شما فکر می کنید که در سال های آینده، توسعه و تغییرات سیاسی در ایران داشته باشید؟

اگر منظور از تغییرات سیاسی، تغییر در اصول و مبانی است، ما با شناختی که از جامعه خودمان داریم، فکر نمی کنیم چنین تغییراتی در سال های آینده واقع شود، ولی اگر منظور تغییر در روش های اجرایی است، طبیعی است هر دولتی که سر کار می آید، روش های اجرایی خاص خود را دارد. البته این اختلاف سلیقه ها و روش ها در اجرا و مدیریت جامعه اثر می گذارد. این گونه تغییرات واقع خواهد شد، ولی ما اختلافات اساسی، ریشه ای و بنیادین را پیش بینی نمی کنیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان