Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
مقدمه
مباحث مربوط به فهم متن، اعم از متون ادبی، حقوقی، تاریخی و دینی، که
بخشی از دانش موسوم به تفسیرگرایی تاویلی مباحث مربوط به فهم متن، اعم از متون
ادبی، حقوقی، تاریخی و دینی، که بخشی از دانش موسوم به تفسیرگرایی تاویلی (Hermeneutics) است، از مهم ترین مباحث
قرن حاضر می باشد. در نگاه ابتدایی، چنین به نظر می رسد که تفسیر و فهم متن، حتی
متون مقدس و دینی، چیزی جز مراجعه به علوم و فنون ادبی به منظور گره گشایی از
ابهامات متن نیست. پس فهم متن تنها نیازمند تسلط مفسر بر قواعد و فنون مختلف ادبی
است و گمان نمی رودکه این مطلب نیازمندبحث های جدی نظری وفلسفی باشد.
این تلقی بسیط از تفسیر متن در حوزه تفکر مذهبی، چه در عالم اسلام و چه
در عالم مسیحیت، از قدمت برخوردار است. در حوزه تفکر مسیحی، حتی آن زمان که
کتبی مستقل به عنوان تفسیرگرایی تاویلی نگاشته می شد، محتوای آن ها بیان قواعد و
قوانین تفسیر انجیل بود; یعنی قوانینی که با به کار بستن آن ها از انجیل رفع ابهام
می شود. اولین کتابی که تحت عنوان تفسیرگرایی تاویلی به همین منظور نگاشته شده
کتاب Dannhauer
g.c. است که در سال 1654 میلادی به چاپ رسیده است. (1)
جان مارتین کلادنیوس (1710-1759) ادیب، فیلسوف و متکلم عصر روشن گری بر
این باور بود که مشکلات تفسیر بیش تر ناشی از موانعی است که بر سر راه فهم معنای
کلمات، اصطلاحات و عبارات وجود دارد. از نظر وی، تفسیرگرایی تاویلی هنر فهم صحیح و
کامل عبارات است، چه در قالب نوشته و چه گفتار، که از راه توضیح درست اصطلاحات
مشکل متن حاصل می شود. این هنر از راه آموختن علومی نظیر معانی و بیان، دستور زبان
و منطق بدست می آید.
(2)
در تاریخ تفسیر قرآن کریم، تفسیر ادبی قرآن گرایشی قوی و پرسابقه است .
همت بسیاری از مفسران صرف زدودن ابهام از معنای کلمات غریب و مشکل قرآن به کمک
علوم مختلف ادبی شده است.
(3) درمیان بیش تر اهل سنت (اشاعره) «تفسیر
بالماثور»، که در مقابل «تفسیر بالرای » قرار می گیرد و از قداست خاصی برخوردار
است، بر پایه دخالت دادن علوم و فنون ادبی در فهم معنای ظاهری و رفع ابهامات به
مدد قراین تاریخی (شان نزول) و فهم اصحاب و تابعین (نسل اول مسلمانان) استوار است. (4) البته در میان مفسران کسانی بوده اند که انحصار معانی قرآن در معنای
ظاهری و لغوی را نمی پسندیده و اکتفا به صناعات ادبی در فهم معانی قرآن را ناکافی
می دانسته اند. به عنوان نمونه ملا محسن فیض کاشانی می گوید:
«کسی که گمان می برد قرآن معنایی جز آنچه ظاهر
تفسیر، ترجمان آن است، ندارد، از حد و میزان درک خویش خبر داده است و البته در این
اخبار از خویشتن صادق است، اما در این که دیگران را بسان خویشتن پنداشته ره به خطا
برده است. قرآن و روایات گواه آنند که معانی قرآن برای صاحبان فهم مجال و میدان
واسعی دارد.»
(5)
از اواخر قرن نوزدهم، دانش تفسیرگرایی تاویلی به تدریج، از قالب ارائه
اصول و قواعدی ادبی برای وصول به فهم صحیح متن درآمد و مباحثی عمیق و اساسی در باب
ماهیت تفسیر، اهداف تفسیر، نقش مؤلف درمعنا، نقش مفسر و پیش داوری های او در فهم،
معیار حجیت و اعتبار تفسیر و مباحثی از این دست در آن راه یافت و همان طور که که
به نحو اجمال در همین نوشتار روشن خواهد شد، این روی کردهای نوین در امر تفسیر
متن، سیمای مباحث تفسیری را دچار تحولی اساسی کرده و درنتیجه، روی کرد سنتی به
تفسیر متن را به چالش فرا خوانده است.
در مکتوب حاضر، ضمن معرفی و برشمردن پاره ای از این گرایش های نوین در
باب معنا و تفسیر، میزان دخالت و تاثیر آن ها را در تفسیر قرآن خواهیم سنجید. روشن
است که در یک مقاله، نمی توان کلیه گرایش های موجود و معارض را مورد بررسی قرار
داد. بنابراین، در ادامه، به بررسی دیدگاه هایی پرداخته شده که قصد و مراد مؤلف را
خارج از قلمرو معنای متن می دانند و متن را مستقل از ویژگی ها و خصوصیات نویسنده
آن مورد بررسی قرار می دهند. به منظور روشن شدن نقاط افتراق گرایش های نوین از
شیوه تفسیری سنتی، مناسب است که به برخی مبانی و اصول تفسیر سنتی متون اشاره ای
کوتاه شود.
مبانی تفسیر سنتی
روی کرد سنتی به تفسیر متون بر این پایه شکل گرفته است که متن ناشی از
چینش تصادفی و بدون هدف نشانه ها و الفاظ نیست، بلکه این مؤلف است که با اراده
خویش و به قصد القا و انتقال فکر و اندیشه به مخاطب، متن را پدید می آورد. هر
نوشته ای دارای معنایی نهایی است و تفسیر صحیح و معتبر تفسیری است که مفسر موفق به
ادراک معنای نهایی آن شود، یعنی، به آنچه که مؤلف به مدد الفاظ و کلمات قصد ارائه
و انتقالش را داشت واصل گردد. این مقدار، میان تمام سنت گرایان مشترک می باشد. سر
اعتنا و اتکای مفسران سنتی بر فنون ادبی در این واقعیت نهفته است که لغت و زبان میان
ذهن مؤلف و خواننده متن، واسطه است. برخی از آن ها با تکیه بر همین واقعیت، آگاهی
از معنای متن را تنها در گرو آگاهی از لغت و جهات ادبی و دستور زبانی متن
می دانستند.
در میان سنت گرایان شاید شلایر ماخر (1768-1834) نخستین کسی باشد که در
تفسیر صحیح و معتبر متن علاوه بر توجه به جانب لغوی، لزوم نزدیک شدن به ذهن مؤلف
را خاطرنشان ساخت. او به این واقعیت توجه پیدا کرد که غت برای مؤلف وسیله و راه
انتقال فکر است و با توسل به آن می تواند آنچه را می اندیشد و قصد دارد، تعبیر کند
و به دیگران تفهیم نماید. لغت وجودی عینی و مستقل از فکر مؤلف دارد و عینیت و
همگانی بودن این وجود است که عمل فهم را ممکن می سازد. از طرف دیگر، مؤلف گاهی از
داده های لغت عدول می کند و موارد جدیدی را در استعمال وارد می سازد (استعاره ها و
مجازگویی ها نمونه از آن است.) این تصرف به معنای تغییر کامل لغت نیست، زیرا در
این صورت، تفهیم و تفاهم ناممکن می گردد. بر طبق این تحلیل، روشن می شود که وصول
به تجربه مؤلف و درک مقصود نهایی او توسط مفسر مرهون توجه به دو جانب است: جانب
نخست، که عینی (Objective) است،
همان لغت و جهات ادبی می باشد وجانب دیگر، که ذهنی (Subjective)
است، به فکر و اندیشه مؤلف اشاره دارد. بازسازی تخیلی و هم دلانه
اندیشه و قصد مؤلف متن در گرو توجه به این هر دو جانب از ناحیه مفسر است و از همین
روست که شلایر ماخر تحلیل نحوی و دستوری متن را به تنهایی کافی نمی داند، بلکه آن
را صرفا نقطه طبیعی فهم متن دانسته و گام بعدی را بازسازی هم دلانه تجربه مؤلف از
طریق پیش گویی و حدس (6) می داند. شلایر ماخر از مفسر
می خواهد که اولا، نفس خود را برابر با مؤلف قرار دهد و با رعایت هر دو جانب ذهنی
و عینی تفسیر و با بازسازی تخیلی، خود را در مکان مؤلف و تجربه او قرار دهد و تنها
در سایه این هم دلی است که فهم متن میسر می شود. (7)
اریک د. هرش، نویسنده آمریکایی (متولد 1928) و مدافع سرسخت تفسیر سنتی،
بر این نکته اصرار می ورزد که اساسا معنا وضعیتی مربوط به آگاهی است، نه واژه ها و
نشانه ها. یک رشته از کلمات به طورخاص، هیچ معنایی ندارند، مگر آن که کسی به کمک
آن ها چیزی را قصد کند. چنین نیست که فراتر از ذهن آدمیان، جزیره جادویی معناها
وجود داشته باشد.
(8) به اعتقاد وی، اگر این مبنا را نپذیریم و متن
را مستقل از مؤلف و نیت او قرائت کنیم، هرگز نمی توانیم از چیزی به نام اعتبار
تفسیر سخن به میان آوریم. تفسیر معتبر و صحیح امکان پذیر است; زیرا بازسازی تخیلی
مراد و مقصود مؤلف ممکن است، هر چند که اطمینان از وصول به آن در موارد فراوانی،
حاصل نمی شود، اما این عدم حصول اطمینان خللی به اعتبار تفسیر وارد نمی سازد. (9)
شلایر ماخر را پدر تفسیرگرایی تاویلی نوین نامیده اند و این به دلیل
تاثیر به سزایی است که التفات او به شان مؤلف در معنای متن و عدم کفایت تفسیر
دستوری و لزوم هم دلی با مؤلف و لزوم توجه به شرایط تاریخی و تاکید بر قوت احتمال بد
فهمی متون به دلیل فاصله زمانی مفسر با متن، بر دیلتای و گاه سایران داشته است. (10) در سایه توجه به نکاتی که باب تامل آن را شلایر ماخر گشوده بود،
دیدگاه های کاملا متفاوتی در عرصه تفسیر متون به ظهور رسید. برخی به تفسیر روان شناختی
متون رو آوردند و با کم رنگ کردن جانب زبان شناختی تفسیر، به جای پرداختن به متن و
روابط درونی آن، به شرایط روانی و تاریخی مؤلف و ویژگی های شخصیتی او و جزئیات
زندگی گذشته و علایق و تمایلات او پرداختند. و در نقطه مقابل این دیدگاه افراطی،
برخی به حذف و طرد کامل مؤلف در تفسیر متن معتقد شدند.
استقلال متن از
مؤلف
نادیده انگاشتن قصد و نیت مؤلف در مقام تفسیر متن، اختصاص به نحله خاصی
ندارد، بلکه شاخه ها و مکاتب مختلفی در تفسیرگرایی تاویلی و نقد ادبی علی رغم برخی
اختلافات درنکته طردمؤلف و نگاه استقلالی به متن، مشترک اند. ساخت گرایان، پیروان نقد
نوین آمریکایی، شالوده شکنانی چون ژاک دریدا و پیروان تفسیرگرایی تاویلی فلسفی
گادامر همگی بر استقلال معنایی متن از مراد و نیت مؤلف پای می فشارند.
نقد نوین، (11) گرایشی در نقد ادبی است که در
نیمه اول قرن بیستم و عمدتا در کشورهای انگلوساکسون گسترش یافت. این
گرایش در آراء کسانی چون ریچارد و لوئیس تجسم یافت و بر عینیت نقد و تفسیر تاکید
می ورزید و از این رو، با روش نقد سنتی در مراجعه به زندگی، روحیات و روان شناسی
نویسنده (که تفسیر را ذهنی و از عینیت به دور می داشت) مخالفت می کرد. هواداران
نقد نوین اعتقاد داشتند که نقد و تفسیر فقط باید بر عناصر درونی متن مبتنی باشد. (12)
بیانیه اصلی نقد نوین آنگلو امریکایی مقاله ای به نام «مغالطه قصدی » (13) که مبین همکاری یک منتقد ادبی (ویلیام ویمسات) و یک فیلسوف (مونروئه
بردزلی) است. ادعای اصلی نویسندگان مقاله آن است که طرح یا قصد مؤلف نه قابل دست رس
است و نه به عنوان معیار برای قضاوت در باب موفقیت یک اثر هنری ادبی مطلوب است،
حال آن که این در طی تاریخ جهت گیری های نقد ادبی، یک اصل تلقی شده و به ندرت
مساله ای در نقد ادبی می توان یافت که در آن روی کرد منتقد متاثرازنقطه نظر او در
باب «قصد مؤلف » نشده باشد. (14)
در فرانسه نیز ساخت گرایانی چون مالارمه (Mallarme)
و رولان بارت به شیوه سنتی تفسیر تاختند. رولان بارت در مقاله
مشهور «مرگ مؤلف » معتقد است که در فرهنگ عمومی، تصوری که از ادبیات وجود دارد به
طور ظالمانه ای بر محور مؤلف متمرکز شده است و تبیین یک اثر همواره در مؤلف آن جست
و جو می شود. گویی اثر به پایان خود رسیده است و در سایه این توهم آشکار، ندای فرد
واحدی (مؤلف) در ما تحکیم و تثبیت می شود. مالارمه در این ادعا محق بود که می گفت
«این زبان است که سخن می گوید نه مؤلف. نوشتن، عبارت از رسیدن به جایی است که زبان
عمل کننده و فاعل باشد، نه من نویسنده.» مؤلف همواره در پشت متن قرارداد، یعنی،
بسان پدری که فرزند می پرورد، او اثر را تغذیه کرده، برای او فکر نموده و رنج برده
است. اما پس از آن که متن نوشته شد، این دیگر متن است که سخن می گوید، نه مؤلف. در
نظر گرفتن مؤلف برای متن (در مقام تفسیر و نقد) در واقع، تحمیل محدودیت به متن و
بستن آن و مزین کردنش به یک دلالت نهایی است. اما اگر در پس متن به دنبال مؤلف
نباشیم و به تعدد نوشته معتقد شویم همه چیز گشوده و رها (15) می باشد و کشف رمزی در کار نخواهد بود. از نظر بارت، نقد سنتی هرگز به
خواننده توجه نکرده و نویسنده را تنها شخص مطرح در صحنه ادبیات دانسته است، اما به
منظور اعطای آینده به متن باید این افسانه را کنار زد و خواننده را متولد ساخت.
تولد خواننده باید به قیمت مرگ مؤلف صورت پذیرد. (16)
ساخت گرایان هر متنی را چون سندی تاریخی می نگرند که از چندین دسته رمز
تشکیل شده است و تحلیل اثر چیزی جز تشخیص و رمزگشایی نیست. ما با ساختی از
نشانه های عینی مواجه هستیم که باید با تکیه بر جنبه های صوری و نحوی آثار، آن ها
را به مجموعه ای از کارکردها تنزل دهیم و بفهمیم و در این راه، باید ذهنیت و مؤلف
را حذف کنیم و تمام توجه خود را به متن و آنچه در آن پایان یافته است، معطوف
داریم. هرگونه چشم اندازی که خارج از متن مطرح شود بی اهمیت است. اجزای سازنده
دلالت معنایی متن را باید از شکل و شالوده آن استنتاج کرد و در این راه نباید به شخصیت
و منش روانی مؤلف و زمینه های پیدایش اثر توجه کرد. (17)
در تفسیرگرایی تاویلی فلسفی گادامر، فهم و تفسیر متن بر اساس گفتگوی
مفسر یا متن حاصل می شود. در این تحلیل نیز قصد و نیت مؤلف نقش محوری در تفسیر
ندارد، بلکه تفسیر برایند امتزاج افق معنایی مفسر با افق معنایی متن است. فهم
دقیق و صادقانه افق معنایی متن کاری غیرممکن است. (18) مؤلف و
فهم و قصد او از متن بر فرض آن که برای ما امکان دسترسی داشته باشد، هیچ سندیت و
اعتباری ندارد. مؤلف نیز مانند سایران خواننده متن است و قرائت او از متن هیچ ترجیحی
بر سایر قاریان ندارد. کوزنز هوی از مدافعان نحله تفسیرگرایی تاویلی گادامر، در
این زمینه می گوید:
«استدلال من بیان مؤلف از قصد خویش - یعنی، نظر و
تفسیر وی از کار خویش - را کلا حذف نمی کند; زیرا این تفسیر می تواند حاوی
پیشنهادی معتبر باشد. تفسیر مؤلف از اثر خویش همان قدر با معنا و مرتبط است که هر
تفسیر دیگری چنین است، هرچند ضرورتا اهمیت بیش تری ندارد. امتیاز احتمالی آن از
جایگاه و نفوذش بر تاریخچه تفسیر اثر ناشی می شود. مؤلف نیز خواننده دیگری است و
در این مقام، نظرش باید محترم شمرده شود. ولی از این جا نمی توان نتیجه گرفت که
مخالفت با آن به دلیل تمایل به تفسیر شخصی دیگر جایز نیست.» (19)
ثمرات عملی و نظری
نزاع در شان مؤلف
نزاع نوگرایان با سنت گرایان در تفسیر متون و اعتنا به قصد مؤلف، نزاعی
صرفا نظری و فلسفی نیست و به اعتقاد نگارنده، نتایجی عملی نیز در پی دارد. در این جا،
به پاره ای نتایج این نزاع اشاره می شود:
الف - تفسیر متن نوعی درک و فهم است و مانند سایر مقوله های فهم، از
علوم تجربی گرفته تا علوم انسانی و فلسفه و ریاضیات، از روشی مخصوص پیروی می کند.
این که مفسر در فهم متن از کدام روش و شیوه تفسیری بهره مند شود تابع نوع نگاه او
به عمل تفسیر و ارکان و مبانی آن است. به نظر می رسد که اعتنا به شان مؤلف و نقش
او در تعیین معنای متن و گره خوردن یا نخوردن معنای متن با قصد و مراد مؤلف از
جمله مبانی و پیش فرض هایی باشد که نقش مؤثر و مستقیمی در اتخاذ شیوه تفسیری دارد.
کسی که مؤلف را از قلم رو تفسیر متن طرد می کند و معنا را صرفا در درون متن جست وجو
می کند به شیوه های تفسیری تغییری مرسوم ساخت گرایان و صورت گرایان و کسی که علاوه
بر طرد مؤلف، معنا را به طور کامل، تابع ذهن مفسر و زمینه معنایی او می دانسته،
قرائت متن را به گونه ای دیگر توصیه کرده است. تاکید افراطی و بیش از حد
گرایش روان شناختی بر لزوم شناخت خصوصیات روانی و زندگی فردی و تمایلات، علایق و گرایش های
فکری مؤلف، دقیقا به دلیل اعتقاد راسخ آن ها به محوریت قصد و خواست مؤلف در معنای
متن بود.
ب - در یک تقسیم بندی سه گانه، معنا را در ارتباط با متن می توان به
معانی ممکن، محتمل و متعین تقسیم نمود. معانی ممکنه در یک جمله کلی معناهایی است
که در سایه قابلیت ها و امکان های زبانی، می توان برای آن جمله در نظر گرفت. مراد
از معانی محتمل کلیه معناهایی است که از اولویت انتساب به متن برخوردار می باشد.
طبعا معانی ممکن در دایره ای وسیع تر از معانی محتمل قرار می گیرد و برخی از معانی
ممکن جزو معانی محتمل یک متن نیست. مراد از معنای متعین، معنای ثابت و غیر قابل
تغییری است که مؤلف و متکلم قصد القای آن را به واسطه متن داشته است.
اعتقاد به قصد مؤلف، هم توجیه کننده وجود معنای متعین برای متن است و
هم مبنای مناسبی برای محدود ساختن معانی ممکن به معانی محتمل فراهم خواهد ساخت.
اگر محوریت مراد و قصد مؤلف در تفسیر پذیرفته شود، دیگر متن از چنان گشودگی و
رهایی برخوردار نخواهد بود که هر معنای ممکنی را بتواند تحمل کند. خصوصیات فردی
مؤلف و گرایش ها و دیدگاه های او و شخصیت و نحوه وجودی او به طور طبیعی، پاره ای
فهم ها و معانی ممکن را نامحتمل و غیر مقصود و مردود خواهد شمرد. اما اگر مؤلف را
از صحنه طرد کنیم، به لحاظ منطقی، راهی برای محدود ساختن معانی ممکن به معانی
محتمل نخواهیم داشت.
ج - یک متن قابلیت آن را دارد که به طرق گوناگون فهم و تفسیر شود پرهیز
از بدفهمی و ارائه ضابطه و معیاری برای سنجش تفسیر است که دغدغه و دل مشغولی
بسیاری از پژوهندگان عرصه تفسیر تاویلی و نقد ادبی بوده است. اعتقاد به محوریت
مؤلف در تفسیر پشتوانه نظری مساعدی برای ارائه معیاری برای تفسیر معتبر از نامعتبر
فراهم می سازد; زیرا بر طبق آن، فهم صحیح و حقیقی متن فهمی است که مطابق با آن
معنای متعین و مورد نظر مؤلف باشد. پس نسبی گرایی مردود است و هر فهمی از متن ارزش
صدق ندارد و فهم غیرمطابق با مراد و مقصود مؤلف، مردود و مطرود است.
اگر به طرد مؤلف و استقلال معنایی متن معتقد باشیم راهی به سوی تفسیر
عینی و معتبر نخواهیم داشت و نسبی گرایی کاملا موجه خواهد شد.
وحدت یا تعدد ذاتی
معنای متن
باور به این نکته، که متون مقدس، معنایی واحد، نهایی و قدسی دارند، در
تفسیر تاویلی یهودی مسیحی بارها تکرار شده است. اسپینوزا در فصل هفتم رساله
خداشناسی با عنوان «تاویل متون مقدس » نوشت که هدف تاویل چیزی نیست جز یافتن معنای
واحد هر متن. «معنای هر جمله حقیقت آن جمله است و تاویل به معنای پژوهش معنای
حقیقی متن است.» این اعتقاد فقط به متون مقدس محدود نمی گشت، بلکه همه گونه متنی را
شامل می شد. رومانتیست های آلمانی معتقد بودند که در هر متن، باید معنایی نهفته
باشد; معنایی که سرانجام دست یافتنی است. (20)
طرد مؤلف و نادیده انگاشتن نقش او در تفسیر متن، زمینه مساعدی برای نفی
این باور عمومی سنتی فراهم آورد، به گونه ای که برخی گرایشات نوین تفسیرگرایی
تاویلی اساسا وجود معنای نهایی و معین را برای متن نفی می کنند و متن را ذاتا فاقد
معنا می دانند. به عنوان مثال، تزوتان تودورف (بلغاری، متولد1939) در کتاب نظریه
ادبی هم چون رولان بارت به معنای تنها متن بی باور می شود و می گوید: «متن در
جریان دوبار خواندن یکسان نمی ماند. در هر بار خواندن، معنایی تازه می یابد. معنای
نهایی متن نه تنها دست یافتنی نیست، بل اساسا وجود ندارد.» (21)
بنیان گذار شالوده شکنی (22) ژاک دریدا
(فرانسوی - یهودی الاصل، متولد 1930) آشکارا معنای نهایی متن را طرد می کند. به
اعتقاد وی، در جریان خواندن، معناهای بی شمار آفریده می شوند. راجر وبستر در توضیح
نقطه نظر دریدا می گوید:
«از دید دریدا معنا هرگز کامل نیست و هرگز به طور
کامل، درک نمی شود، بلکه همیشه از دست رس ما خارج است. در حقیقت، معنا هرگز مفرد
یا ثابت نیست، بلکه پیوسته در حال تکثیر و تغییر یا لغزیدن است. او این پراکندگی و
اهتزاز معانی را، که به طور بالقوه ای از هر نوع متنی صادر می شود، را بارآوری
(23) می نامد.»
(24)
بر طبق این نگرش، «متن امری غیر مشخص است و ابهام ذاتی دارد. برخلاف وجود
که با تشخص مساوی است، معنا در متن چنین نیست و لذا، چند معنایی ناگزیر است. متن
چون جسم کدری است که از جوانب و زوایای مختلف بر آن نور تابیده می شود و سایه های
مختلف از آن پدید می آید.»
(25)
از آنچه گذشت، به خوبی آشکار می شود که تفسیرگرایی تاویلی مدرن دست کم
در دو محور اساسی، تفسیرگرایی تاویلی سنتی را به چالش فراخوانده است: نخست در
بی اعتنایی به مؤلف و قصد و نیت او در تدوین متن، و دیگری در باور به کثرت گرایی
معنایی که اعتقاد رسمی به نسبی گرایی در فهم متون را به دنبال دارد. این دو محور
با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند و همه کسانی که معنای نهایی و معین متن را انکار
می کنند به لزوم اعتنا به قصد مؤلف نیز باور ندارند. اما برخی خواسته اند در باب
متون دینی (قرآن) میان وجود قصد و نیت مؤلف و اعتنا به آن و کثرت گرایی معنایی جمع
کنند. دکتر سروش از طرفی، در باب ابهام ذاتی متن و تکثر معنایی متن می گوید:
«متن حقیقتا و ذاتا امر مبهمی است و چندین معنا
برمی دارد و ما در مقام فهم، با تعدد معنا مواجهیم. ما در عالم متن و سمبولیسم
ذاتا و واقعا با چنین عدم تعینی روبه رو هستیم. ورود مجاز و تمثیل و امثال آن در
زبان به عمد و قرارداد کسی نبوده است، بلکه زیان خود چنین چیزی را اقتضا می کرده
است. ابهام هم مانند مجاز است و دقت، هیچ گاه ابهام ذاتی زبان را برطرف نکرده است.
عالم معنا اصلا و بالذات عالم پلورالی است. استثناءا ممکن است معنای واحد پیدا
شود، لکن قاعده عبارت است از پلورالینه. معنای واقعی وجود ندارد و معناهای درست
متعدد می توان داشت. در عالم متن، حق به معنای انطباق با نیت مؤلف نداریم. مؤلفی
که زبانی را برای افاده معنا انتخاب می کند، یکی از معناهایش را خودش فهمیده است و
به آن دلیل آن را اختیار کرده است و الا معانی دیگری هم برای آن متن وجود دارد.» (26)
او در باب کتب مقدس، معتقد است که تمامی معانی متکثری که انسان ها در
مواجهه با این متون مقدس درک می کنند مورد قصد و نیت مؤلف آنها - یعنی، خداوند
متعال - می باشد و او معنا یا معناهای خاصی را اراده نکرده است.
«در متون مقدس، باید بگوییم که معنای متن و مراد
مؤلف یا گوینده بر هم منطبق می شود; یعنی، معانی بالقوه کثیره متن بالجمله مرداد
باری اند. خداوند می دانسته است که بندگان او بهره های متفاوت از آن خواهند برد و
لذا، باید بگوییم همه آنها مراد باری است.» (27)
اکنون زمان آن فرارسیده که در باب تاثیر این دو مبحث از مباحث
تفسیرگرایی تاویلی نوین در تفسیر قرآن و متون مقدس اسلامی به داوری و قضاوت
بپردازیم:
نقش مؤلف قرآن در
فهم قرآن
مدعای اصلی ما در محور نخست نزاع، آن است که فهم متون دینی دارای ویژگی
و خصوصیتی است که لزوم توجه به قصد و مراد گوینده و مؤلف آن را کاملا ضروری
می نماید و از این جهت، تفاوتی اساسی با سایر متون دارد. یک شعر یا یک داستان
کوتاه و یا یک رمان را می توان صرف نظر از این که چه کسی آن را سروده یا نوشته
است، مورد تفسیر و تجزیه و تحلیل قرار داد. اما از سوی دیگر، می توان با تکیه بر
این که این متن از ناحیه چه کسی سروده یا نوشته شده. به زمینه معنایی و ساختار
شخصیتی مؤلف و شرایط تاریخی اجتماعی زمانی که متن تکون پیدا کرده است نیز توجه کرد
و تفاسیر دیگری از آن متن و نوشته ارائه داد. پس این واقعیت غیر قابل انکار است که
متن و زبان نوشتاری و گفتاری از چنان انعطافی برخوردار است که به شیوه های مختلف و
زاویه دیدهای گوناگون می تواند مورد تفسیر و فهم قرار گیرد و متون دینی نیز از این
قاعده مستثنا نیست و چنین قابلیتی در آن وجود دارد.
سخن در امکان رؤیت استقلالی و نادیده انگاشتن قصد مؤلف نیست; زیرا این
مطلب را بارها در کاربرد روزمره اشعار و ضرب المثل ها آزموده ایم. بسیاری از
مواقع، زمانی که به قطعه شعری یا یک ضرب المثل استشهاد می شود نه گوینده و نه مخاطب
از این که سراینده شعر یا گوینده نخستین ضرب المثل چه کسی بوده و در چه شرایط
تاریخی و اجتماعی به سر می برده است هیچ گونه آگاهی و شناختی ندارند و این جهل و
نادانی هیچ تاثیری در برداشت و فهم آن ها از شعر و سخن ندارد. آنچه شایسته بحث و
بررسی است، تعیین هدف از تفسیر متون است و این نکته ای است که بحث کنندگان در
زمینه استقلال معنایی متن از آن غفلت ورزیده اند.
کسی که در صدد نوشتن زندگی نامه دقیقی از جلال الدین محمد رومی است و
می خواهد روحیات، افکار، حالات و رفتارهای فردی و اجتماعی او را دقیقا شرح و بسط
دهد، در مراجعه به مثنوی معنوی و دیوان شمس ملای رومی، می تواند سراینده را نادیده
بگیرد و متن را در افق معنایی خودش (و نه افق معنایی مؤلف و شاعر آن) تفسیر کند.
او باید بکوشد که روحیات و افکار و نگرش های ملای رومی را از دریچه سخن و اشعار او
فراچنگ آورد، نه آن که چارچوب های فکری خویش و سلایق و علایق فردی خود را در آینه
اشعار او ببیند. باید توجه داشت که سخن در امکان یا عدم امکان این گونه نگرش
تفسیری به شعر مولانا نیست که صد البته چنین امری امکان دارد. سخن در آن است که
این گونه تفسیر کردن و نادیده گرفتن مولوی به عنوان شاعر این اشعار در پیش آن ها
با هدف و غرض تفسیری او ناسازگار است. هم چنین زمانی که در یک کار تحقیقی علمی
می خواهیم آراء فلسفی صدرالمتالهین شیرازی در باب حرکت جوهری و اصالت وجود و تشکیک
در وجود را گزارش کنیم، غرض و هدف تفسیری ما در مراجعه به آثار مکتوب آن حکیم،
گزارش دقیق و صادقانه مقصود و مراد او از نوشته هایش می باشد. در ظرف وجود چنین
هدفی تفسیری، نباید مفسر (خواننده) و پیش داوری ها و بنیان اندیشه و احساس او را
نادیده انگاریم، بلکه باید در جست وجوی افق و زمینه معنایی مؤلف این متون باشیم.
در باب متون دینی، ما همواره به دنبال درک و فهم مقصود گوینده سخن
(باری تعالی) هستیم. روح دین داری لبیک گفتن عملی و نظری به پیام پروردگار است.
گوهر ایمان دینی تصدیق حقایقی است که خداوند از طریق وحی، تفهیم آن ها را به انسان
قصد کرده و نیز اطاعت عملی از فرامینی که از طریق وحی و پیام خویش انجام آن ها را
از بشر خواسته است.
پس روی کرد مؤمنانه و عالمانه به متون دینی به غرض درک و
فهم و خواست خداوند صورت می پذیرد و با چنین غرضی، چگونه می توان پیوند متن را با
مؤلفش نادیده انگاشت و متن دینی را هم چون شعر یا نثری عادی پیش رو نهاد و به تفسیر
آزاد آن، که نوعی وارد شدن در بازی با متن است، پرداخت.
به نظر می رسد که تفسیرگرایی تاویلی فلسفی گادامر، که در باب فهم معنای
متن، موضعی معتدل تر از شالوده شکنان و ساختارگرایان دارد و فهم متن را محصول
گفت وگوی مفسر یا متن می داند، نیز هدف از تفسیر (دست کم در مثل متون دینی را) را
نادیده می گیرد. گادامر در تاریخ گروی شکاکانه خویش معتقد به فهم و درک تاریخ مند
آدمی است و از این روی، مقولات، تجارب و شیوه های تفکر امروزی را با تجارب و
مفاهیم متعلق به گذشته یکسان نمی داند. مفسری که به سراغ متنی می رود، نمی تواند
اندیشه و تفکر خود را از زمان، تاریخ و سنتی که در آن قرار گرفته خارج سازد. پس
متن را در قالب پیش دانسته ها و تجارب و مقولات و مقبولات ذهنی خویش (که تاریخ مند
و سیال اند)درک می کند. مفسر همانند مسافری که پس از هر سفر با اندکی تجربه به جای
اول خویش برمی گردد، از پیش داشته های خویش فهم متن را آغاز کرده و دوباره به همان
پیش دانسته ها باز می گردد، اما با اندکی تفسیر و تجربه. (28)
اریک د. هرش در انتقاد به تاریخ گروی شکاکانه کاملا محق است که آن ها
از تاریخ مند دانستن تفکر و فهم، بیش از آنچه منطق اجازه می دهد استنتاج می کنند.
گادامر در گفت وگوی مفسر با متن، نقش محوری و اساسی را به مفسر می دهد و سهم مؤلف
را نادیده انگاشته و سهم متن را کم رنگ می کند. اگر فهم مفسر در افق معنایی و
چشم انداز خاص خودش واقع می شود، مفسر نمی تواند خارج از این افق بیندیشد. باید
توجه کرد که مؤلف نیز در القای مطلب خویش، افق معنایی و چشم انداز خاص خود را
داشته است. پس در مواجهه با متن، نمی توان تنها به افق معنایی مفسر توجه داشت،
بلکه این واقعیت، مفسر را به این نکته واقف می کند که باید سعی او بر آن باشد که
به فهم افق دید مؤلف نایل شود، نه آن که افق دید خویش را بر مؤلف و بر متن تحمیل
کند. (29) به دیگر سخن، مفسر باید در جست وجوی یافتن عقلانیت مؤلف باشد، نه آن که
عقلانیت او را در عقلانیت خویش مضمحل کند.
همان گونه که قبلا تذکر داده شد، در نظر گرفتن درک، فهم، اندیشه، ذهنیت
و مراد مؤلف به عنوان یگانه هدف تفسیری در کلیه تفاسیر مربوط به متون، سخنی
نارواست. بنابراین، با سخن هرش تا آن جا هم گام هستیم که هدف مفسر درک افق معنایی
و ذهنیت مؤلف باشد (که در باب متون دینی یک ضرورت است) و انکار نمی کنیم که در
پاره ای متنها چنین هدفی تفسیری هیچ ضرورتی ندارد.
ابهام ذاتی معنای
متون دینی
در باب تنوع و تکثر معنایی متون، در دو محور بحث می شود: نخست درباره
ادعای عدم تعین و ابهام ذاتی متون به طور عام و سپس درباره تکثر معنایی قرآن به
طور خاص:
نگارنده بر آن است که معتقدان به تکثر و ابهام ذاتی معنای متن و این که
هیچ متنی دارای معنای ثابت و معین نیست، دو بحث را با یکدیگر خلط کرده اند. در هر
آفرینش خلاقی، می توان از دو زاویه به محصول و نتیجه نگریست. اثر هنری، که محصول
ذوق و خلاقیت هنرمند و خالق آن است، در یک نگاه، می تواند به عنوان تبلور و تجسم
فکر و اندیشه و تخیل هنرمند تلقی شود و در نگاه دیگر، می تواند مستقل از خالق و
هنرمند و به عنوان اثری که قابل فهم و تفسیر است، مد نظر قرار گیرد. از منظر نخست،
یک اثر هنری نسبتش با خالقش برقرار است. از این رو، ترجمان و واسطه افکار و نیات و
مقاصد اوست و از منظر دوم، چیزی مستقل از اوست و نقش واسطه ای ندارد. ثمره این دو
نحوه نگرش آن است که در نگاه دوم خود اثر برانگیزنده احساس و تفکر می شود، رها و
آزاد از احساس و تفکر خاص هنرمند خالق آن. پیام هنری اثر به هیچ روی، محدود و
منحصر به احساس و اندیشه خاص هنرمند و معاصران او نیست. بنابراین، یک اثر هنری را می توان
کاملا مغایر و متفاوت با مراد و قصد خالق آن درک و فهم کرد. حال آن که در نگرش
اول، باید در جست وجوی آن بود که هنرمند قصد القای چه احساس و تفکری به مخاطب بوده
و این جاست که شرایط فکری و روحی هنرمند و اوضاع و احوال تاریخی، اجتماعی و فرهنگی
عصر او اهمیت می یابند و اثر به عنوان پل و واسطه ای به سوی اندیشه هنرمند تلقی می شود.
نباید یکی از این دو نحوه نگرش را به طور کلی نادیده گرفت و تنها نگاه ممکن به
آثار هنری را نگاه استقلالی دانست. خلطی که از آن سخن به میان آمد همین است که
میان این دو نحوه نگرش تفکیک قایل نشویم.
متن نیز یک اثر و آفرینش هنری است. مؤلف به منظور القای افکار و
ایده ها و احساساتش دست به کار تنظیم شعر یا نثر می شود. هنر شاعر و نویسنده در
القای هرچه زیباتر، رساتر و بهتر تخیلات و افکارش از طریق استخدام الفاظ و چینش آن هاست.
جای انکار نیست که متن و زبان نظیر آثار هنری این قابلیت را دارند که فی حد ذاته و
مستقل از مؤلف و خالقشان، مورد ارزیابی و فهم واقع شوند، اما نمی توان به بهانه
این واقعیت و قابلیت، واقعیت ملموس و محسوس دیگری را نادیده گرفت. واقعیت آن است
که هر متکلم و نویسنده ای که لب به سخن می گشاید، به قصد انتقال معنا و افکار و احساساتش،
چنین می کند. در این فرض، سخن گفتن از ابهام ذاتی معنا و عدم تعین آن، سخنی کاملا
نارواست; زیرا این ادعا مرادف آن است که متکلم و نویسنده خود در ابهام و سردرگمی
معنایی به سر می برده و هیچ معنای معینی را در سر نمی پرورانده است.
کسانی که به ابهام ذاتی معنا و عدم تعین معنای متن معتقدند در واقع، به
دل خواه خویش مؤلف را یکسره کنار نهاده و تنها به نگاه استقلالی به متن
پرداخته اند. بنابراین، به درستی دریافته اند که متن انواع و اقسام بازی های زبانی
را پذیراست و باکنایی و استعاره ای و مجازی دانستن کلمات متن، می توان به معانی
بسیار متنوعی دست یافت. اما نباید فراموش کرد که این صرفا یک انتخاب است. ما
می توانیم هدف تفسیری خود را انتخاب کنیم اگر دریافت افکار و مقاصد مؤلف و متکلم برای
ما اهمیت داشت، نگاه ما معطوف به آن واقعیت می شود که متن برای افاده معنا و مقصود
معینی ساخته و پرداخته شده است. بنابراین، ابهام و عدم تعین و تکثر معنایی در کار
نخواهد بود. اما اگر هدف تفسیری ما برداشت آزاد از متن بود و توجهی به قصد و نیت
مؤلف نداشتیم، آن گاه تکثر معنایی به عنوان قابلیت واقعی زبان رخ می نماید.
شاهد گویای این خلط مبحث، تلقی مؤلف به عنوان «خواننده متن » است;
خواننده ای که هیچ ترجیحی بر سایر خوانندگان ندارد. مؤلف آفریننده متن است، نه
خواننده آن. او در آفرینش ادبی خویش، نشانه ها و الفاظ را هم ساز با معنا و قصد
خود سامان داده است. این امکان وجود دارد که من به عنوان یک مفسر از فلان نشانه و
لفظ در متن معنایی غیر از معنای مورد نظر مؤلف درک کنم، اما این اختلاف فهم منطقا
به من این اجازه را نمی دهد که مؤلف را خواننده ای در عرض و هم طراز خویشتن تلقی
کنم.
محور پایانی سخن به بررسی وضعیت تعدد معنایی قرآن کریم اختصاص دارد.
اعتقاد به غنای معنایی قرآن و این که در پس معنای ظاهری آن، معانی عمیق باطنی
نهفته است که ریشه در روایات دارد و خود قرآن نیز به آن اشاراتی دارد. «افلا یتدبرون
القرآن ام علی قلوب اقفالها.» (30) در روایات ما، قرآن به
عنوان کتابی که خداوند خود را در آن متجلی ساخته و این که برخی آیات آن از چنان
غنای معنایی برخوردارند که چندین بار شتر تاب حمل تفسیر آن را ندارد، معرفی شده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «لقد تجلی الله تعالی فی کلامه و لکن
الناس لا یبصرون » و از علی علیه السلام روایت شده است: «لو شئت لاقرت سبعین بعیرا
من تفسیر فاتحة الکتاب.»
هم چنین از امام باقرعلیه السلام روایت شده است: «لو وجدت لعلمی الذی
اتانی الله عزوجل حملة لنشرت التوحید والاسلام و الدین والشرایع من الصمد.» (31) این بحث میدان وسیعی دارد و در این جا، صرفا به ذکر نکاتی اجمالی اکتفا
می شود:
الف - باید میان تنوع و کثرت معنایی طولی و کثرت معنایی عرضی تفکیک
قایل شد. کثرت معنایی طولی قابل پذیرش است; به این معنا که خداوند از گفتن یک
جمله، معانی متعددی قصد کرده باشد، به گونه ای که فهم آن ها برای همه کس میسر
نباشد و عده ای به فهم مرتبه سطحی و نازل آن نایل شوند و عده ای دیگر به فهم مراتب
سطوح بالاتر نیز بار یابند. این مطلب هیچ مانع واقعی و ثبوتی ندارد. (32)
ائمه معصوم علیهم السلام شیعه، حقایق شریعت و معارف بلند الهی را با
استمداد از چنین فهمی از قرآن کریم بیان می داشتند. از امام علی علیه السلام سؤال
شد: آیا نزد شما از طرف پیامبرعلیه السلام غیر از قرآن، کلام وحیانی دیگری موجود
است؟ در مقام پاسخ، فرموند: «لا و الذی خلق الحب و برا النسمة الا ان یعطی عبدا
فهما فی کتابه.»
این فهم موهبتی الهی است که راسخان در علم و واصلان به مقام طهارت نفس
از آن بهره مند می شوند; «لایمسه الا المطهرون » و البته، با معنای ظاهری و همگانی
و شرکت پذیری که در دست رس هر آشنای به زبان عربی است، فرق دارد.
تکثر عرضی معنای قرآن - به این معنا که در مرتبه ای (مثلا، مرتبه ظاهر
و فهم عمومی از کلمات) معانی متنوع و متکثر و بعضا متضاد و ناسازگار را قصد کره
باشد - مطلبی غیر قابل پذیرش است; زیرا با غرض الهی که قرآن کرده و آن را «بیان »
و «بلاغ » و «تبیان کل شی ء» می خواند، ناسازگار است. (33)
ب - ابهام معنایی قرآن تعمدی نیست، بلکه علل و اسباب عدیده ای دارد.
آیاتی که به حسب ظاهر، احتمالات معنایی متعددی می پذیرد، لاجرم یکی (یا بعضی از آن ها
اگر استعمال در اکثر از معنا را بپذیریم) از آن ها مراد و مقصود خداوند بوده است و
تمام دقت و تلاش مفسر باید مصروف یافتن آن معنای متعین محتمل باشد. ادعای برخی
مفسران که تمام احتمالات داخل در چارچوب زبان را مراد الهی می دانند (34) موجب می گردد که هر مفسری را مصیب و واصل به معنای مقصود خداوند بدانیم
و این غیر قابل قبول است; زیرا گاه مفسران معانی متضادی را معتقد می شوند. چگونه
می توان پذیرفت که خداوندی که قرآن را مایه هدایت بشر و بیان برای مردم قرار داده
است، قصد تفهیم موارد متضاد و ناسازگار را داشته باشد.
ج - ابهام معنایی و احتمال تعدد معنا در سرتاسر قرآن به صورت یکسان
قابل تعمیم نمی باشد، بلکه آیات قرآن از این جهت، قابل تقسیم می باشند. برخی از
آیات از چنان وضوح و روشنی دلالتی برخوردارند که هر آشنا به لغتی - هرچند فنون
ادبی را نداند - به معنای ظاهری آن پی می برد و برخی از چنان پیچیدگی ای
برخوردارند که فهم آن ها محتاج تدبر در قرآن و سنجش آن با سایر آیات است و صرف
داشتن ظرایف ادبی و معانی و بیان و نحو راه گشای فهم آن نیست.
همان طور که در ابتدای مقاله اشارت رفت، این مختصر تنها به بررسی برخی
از مباحث مطرح در تفسیرگرایی تاویلی معاصر پرداخته و ابعاد فراوانی از بحث معنا و
تفسیر همچنان مسکوت مانده است.
پی نوشت ها
34. 1-
Richard E. Palmer, Hermeneutics, (Northwestern UniversityPress 1969), p
2- The Hermeneutics Reader,
edited by Kurt Mueller Vollmer,Basil Blackwell, 1986, pp. 5 & 6
3- لفظ مشکل قرآن ممکن است الفاظ غریب و نامانوس
آن باشد; نظیر «البحیرة » «السائبة »، «الوصیلة » یا کلمه ای که فهم آن مستلزم
دانستن قصه ای یا نکته ای تاریخی است; مثل «النسی ء» که به ماجرای به تاخیر
انداختن و جابه جا کردن ماه های حرام اشاره دارد یا مثل آیه «لیس البر بان تاتوا
البیوت من ظهورها»
4- ابوزید، نصر حامد، اشکالیات القراءة و آلیات
التاویل، ص 15
5- ملا محسن الفیض الکاشانی، الصافی فی تفسیر
القرآن، طهران، المکتبة الاسلامیة،1356، ص 21
6- Subjective Divinatory
Reconstruction
7- P.E. Shleirmacher, Outline
of the 1814 Lectures. In newLiterary History,Trans. by Jan Wajcik and Roland
Hass, PP. 3,14
8- E.D. Hirsch, Validity In
Interpretation (Yale University Press1967), p. 4
9- Ibid. pp. 17&19
10- R. Palmer, idem., p. 97
11- New criticism
12- دیوید کوزنز هوی، حلقه انتقادی، ترجمه مراد
فرهادپور، انتشارات گیل، 1371، ص 2
13- Intentional Fallacy
14- W.K. Wimsatt, Beardsley,
Monroe,c, The intentional Fallacy,published in
15- disentangledAuthorship
from Plato to the Postmodern, ed. bysean Burke, P. 90
16- Roland Barthes, The death
of the Author, Authorship, pp.126& 129
17- دیوید کوزنز هوی، پیشین، ص 315 / بابک احمدی،
ساختار و تاویل متن، ج 1، ص 43
18- دیوید کوزنز هوی، پیشین، ص 302 و نیز:
Hans Georg Gadamer, Truth and
Method (The continumPublishing Company, 1994) pp. 372 & 373
19- دیوید کوزنز هوی، پیشین، ص 328
20- بابک احمدی، پیشین، ج 2، ص 509
21- همان، ج 1، ص 273
22- deconstruction
23- dissemination
24- راجر وبستر،«ژاک دریدا و ساختار زدایی متن »،
ماهنامه مشرق، ش. 4، (دوره اول، اردیبهشت 74)
25- عبدالکریم سروش، روزنامه سلام، ش. 1925
26- عبدالکریم سروش، کیان، ش. 40 (اسفند1376)،
ص 16 و17
27- همان، ص 17
28- H.G. Gadamer, Idem.,second
edition, p. 448
29- E.D. Hirsch, Idem., p. 135
30- آیه 24 سوره محمدصلی الله علیه وآله
31- نهاوندی، نفحات الرحمن، ج 1، ص 28 و29
32- محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 3، ص 65 و66
33- اعتقاد به وجود معانی طولی در کتب مقدس،
اختصاص به اندیشمندان مسلمان ندارد و در کلام مسیحی نیز سابقه دارد. سوئد نبورگ
معتقد بود که هم چون سه آسمان اعلی، میانی و سفلی سه تاویل از کلام مقدس وجود
دارد: معنای قدسی، معنوی و طبیعی. و مفهوم باطن متن است که درک آن کاری دشوار اما
ممکن است. معنای قدسی فهم باطن باطن است که درک آن برای ما آدمیان فانی ناممکن
است.(به نقل از: بابک احمدی، پیشین، ج 2، ص 503)
34- به عنوان نمونه، می توانید به کتاب علوم
القرآن عند المفسرین، جلد3، صفحه 170 مراجعه کنید که از قول ابن عربی (در
کتاب رحمة من الرحمان، ج 1، ص 11 -13) چنین استدلال می کند که چون خداوند از طرفی،
به کلیه وجوه و احتمالات کلامش واقف است و از طرف دیگر، می داند که عباد او در فهم
کلامش مختلف و متفاوت هستند، پس کلیه احتمالات کلامی داخل در محدوده زبان را قصد و
اراده کرده است.