نگرش

تعدد و تنوع واژه های نگرش، ایستار، طرز رفتار، طرز تلقی، پنداشت، طرز تفکر براساس مفروضات پیشین و مانند آنها در آثار مترجم برایند فقدان معادلی مناسب برای اصطلاح Attitude و نیز پیچیدگی و تعدد جوانب موضوعی است که این واژه از آن حکایت می کند.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

تعریف نگرش

تعدد و تنوع واژه های نگرش، ایستار، طرز رفتار، طرز تلقی، پنداشت، طرز تفکر براساس مفروضات پیشین و مانند آنها در آثار مترجم برایند فقدان معادلی مناسب برای اصطلاح Attitude و نیز پیچیدگی و تعدد جوانب موضوعی است که این واژه از آن حکایت می کند.

جی. دبلیو. آلپورت در تعریف نگرش می نویسد: «حالتی ذهنی یا عصبی حاکی از تمایل، که از طریق تجربه سازمان یافته و بر پاسخ های فرد به تمامی موضوعات و موقعیت هایی که با آن در ارتباط است، تاثیری جهت دار یا پویا دارد (1)

به عبارت دیگر، هر نگرش نوعی موضع گیری قبلی برای انجام عمل مثبت یا منفی نسبت به اشخاص، اشیا و حوادث است و نقش جهت دهنده در تبدیل حالات روانی - عاطفی به حالات حرکتی ایفا می کند. از نظر روان شناسی، مفاهیم نگرش، تفکر قالبی و سطح آرزو از مفاهیم روانی - اجتماعی هستند که طرحی سازمان یافته از محرک ها ارائه می دهند. فرد تنها در سایه ارتباط با گروه است که می تواند به چنین سازمانی روانی مجهز شود.

اهمیت نگرش

نگرش ها، با توجه به تعاریف مزبور، در زمینه سازی و شکل دهی به رفتارها، ایجاد انگیزش ها، ارضای نیازها و جهت دهی به گرایش ها تاثیری جدی دارند. به همین دلیل، مطالعه آنها بخش عمده ای از روان شناسی اجتماعی را به خود اختصاص داده است. «هیچ مفهوم مجردی نتوانسته است همچون مفهوم «نگرش »، موقعیت عمده ای در روان شناسی اجتماعی کسب کند. (2)

در ذیل، به برخی کارکردها و آثار مترتب بر شناخت نگرش ها اشاره می شود:

1- امکان پیش بینی رفتار: آگاهی از نگرش ها تا حد زیادی فرد را قادر به پیش بینی رفتارها می سازد. البته روشن است که رفتارها از عوامل متعددی ناشی شده و شرایط و موقعیت های گوناگونی در شکل گیری و تعدد آنها مؤثر است. اما همه این عوامل و شرایط، رفتار را در بسترهایی همساز با نگرش ها جهت می دهند و با مرور زمان و استمرار عمل برخی از تعارضات بدوی نیز، که معمولا میان این دو واقع می شود، جای خود را به سازگاری و التیام می دهند، اگرچه از لحاظ نظری، استبعادی ندارد که در برخی افراد یا گروه ها بر اساس بعضی رفتارها و تحت شرایط و اوضاع و احوال خاص فرهنگی - اجتماعی، این تعارض میان رفتار و نگرششان به صورت ریشه ای همواره باقی بماند (مانند اقلیت های مذهبی در برخی جوامع موجود.

در حقیقت، امکان پیش بینی درست رفتار بر اساس نگرش، به میزان همسازی میان این دو بستگی دارد. به عنوان مثال، در جایی که میان باورها (عناصر شناختی) و نگرش ها (عناصر هیجانی) ناهمسازی وجود داشته باشد، از نگرش نمی توان به عنوان یک مبنای مطمئن در پیش بینی رفتار استفاده کرد. به اعتقاد برخی، بسیاری از عواملی که پیش بینی رفتار را از روی نگرش ها امکان پذیر می سازند در یک چارچوب نظری در هم بافته شده اند و پیش بینی تنها با درک آن مجموعه امکان پذیر خواهد بود.

قابل ذکر است که نگرش ها نیز همچون پاسخ های مربوط به محرک های رفتاری باید ارضا کننده باشند و به پاسخ هایی منجر شوند که به طور مستقیم، در شخص ایجاد خرسندی می کنند. در هر صورت، اگرچه رابطه میان برخی نگرش ها با نظام احتیاجات فرد، گروه یا جامعه دقیقا مشخص نیست، اما می توان ارتباطی هرچند مبهم یا با واسطه میان آنها پیدا کرد.

2- نقش رفتار در شناخت شخصیت افراد: از جمله اموری که در توصیف و تشریح شخصیت فرد دخالت تام دارد نگرش ها می باشند. اهمیت نگرش ها، که خود ناشی از به کار بردن نظام ارزش های فرد هستند، اگر بیشتر از نظام ارزش های مولد خود نباشد، دست کم، به اندازه آن در شناخت فرد مؤثر است.

3- نقش آن در تشخیص پیش داوری ها: نگرش ها به تدریج، نوعی تجلی کلی غیر قابل فهمی در روش و سیاق زندگی اجتماعی ایجاد می کنند و با کمک ارزش ها و هنجارهای گروه خودی، به ارزیابی دیگران می پردازند. از همین زمان است که بعضی از نگرش های پیچیده و مبهم و از نظر منطقی توجیه ناپذیر پدیدار می شوند و منبع تغذیه پیش داوری های طبقاتی و گروهی می گردند.

4- نقش آن در داوری های علمی: گولدنر تاثیر پیش فرض های ذهنی را (که در معنای کلی، نگرش را نیز شامل می شوند) در قبول برخی نظریات علمی و رد نظریات دیگر اینچنین ارزیابی می کند:

«نظریه ای که با پیش فرض های ذهنی بررسی کننده نزدیک باشد و جایی در تجربیات شخصی او داشته باشد از نظر روانی، آسان تر پذیرفته می شود. علت پذیرش آن، این است که چنین فرضیاتی بخشی از فرضیات کلی ذهن بررسی کننده را می سازند که او مستقیما و به وضوح، با آنها مواجه نشده بوده است; زیرا در دورنمای ذهن او جای داشته اند، اما اکنون صریحا به شکل یک نظریه ارائه می گردد و یا به علت وجود تشابه ذهنی و یا تایید و تکمیل فرضیات ذهنی خود شخص، به آسانی مورد پذیرش قرار می گیرد (3)

نگرش در یک منظر کلی

1- نگرش ها به یک طرح کلی و پویای فعالیت روان شناختی وابسته اند و رابطه کلی میان شخص با خود، آراء، اشخاص، گروه ها و اشیای دیگر را توصیف می کنند.

2- نگرش ها از ارزش ها، هنجارها و الگوهای اجتماعی ناشی می شوند و به زمینه های نسبتا مشابهی وابسته اند.

3- نگرش ها اموری ذهنی و نسبتا پایدارند و منشا صدور و جهت دهی اعمالی کم و بیش متجانس با خود می باشند. افراد به واسطه نگرش های مشابه می توانند واکنش های مشابه و متجانسی داشته باشند.

4- علاوه بر نمودهای رفتاری، نگرش های تثبیت شده در چارچوب های صریح و مشخص ذهنی تحت عنوان «افکار و عقاید قالبی » (4) خود را نشان می دهند.

5- نگرش نیز همچون دیگر حالات ذهنی - روانی دارای تشکیک است و در ارتباط با متعلق خود، به درجات متفاوتی از شدت و ضعف متصف می شود. لازم به ذکر است که سازمان یافتگی نگرش ها منطبق بر نوعی منطق روانی، (psychologic) است که از آن به «همسازی شناختی » تعبیر می شود.

6- نگرش ها از جامعه پذیری ناشی می شوند و تثبیت می گردند. هر نگرش در مرحله اول، مستلزم شناختی قبلی نسبت به اشخاص، اشیا و کسب آگاهی از خصوصیات مورد نظر آنها و در مرحله بعد، سنجش این خصوصیات بر اساس ارزش های مورد نظر فرهنگ یا خرده فرهنگ مقبول فرد و پس از آن، ایجاد حساسیت روانی و موضع گیری مثبت یا منفی نسبت به آنهاست. براین اساس، فرایند شکل گیری و اعمال نگرش ها امری اکتسابی و ناشی از محیط اجتماعی - فرهنگی و زمینه های زیستی - روانی فرد همچون تجارب تلخ و شیرین زندگی او می باشد. به عبارت دیگر، نگرش ها بازتاب های امور ساختاری اند که موقعیت و وضعیت گروه ها در جامعه بیشترین نقش را در شکل دهی آنها ایفا می کند. (5)

7- نگرش راه ایجاد هماهنگی با محیط و در شرایط مقتضی، تغییر آن است.

8- برخی نگرش ها محصول اوهام، خرافات و تعصبات غالب و رایج در یک فرهنگ یا خرده فرهنگ است که با ارتقای شناخت جامعه در گذر زمان و نیز ارتباط با فرهنگ های دیگر، از محدوده آن کاسته می شود.

ویژگی های نگرش

ویژگی های نگرشی از نظر م. کلینبرگ، (M. Klineberg) (6) عبارتند از:

1- موضوع: هرچه که در میدان جهان شناختی فرد قرار داشته باشد موضوع نگرش را تشکیل می دهد; مانند: نگرش نسبت به اشیا، افراد، گروه ها، سازمان ها، وقایع سیاسی، مسائل اقتصادی، موضوعات هنری، امور فلسفی، خدا، جهان دیگر و مانند آنها. نگرش های ما به افراد دیگر، احتمالا مهم ترین نگرش های ما هستند.

2- جهت گیری: منظور از جهت گیری، موافقت یا مخالفت با موضوع نگرش است.

3- شدت (والانس): منظور از والانس، درجه موافقت یا مخالفت نسبت به موضوع نگرش است. جزء شناختی نگرش ممکن است با موضوع کاملا موافق باشد و آن را خیر مطلق بداند یا کاملا مخالف باشد و آن را شر مطلق بداند. جزء احساسی یا هیجانی نگرش نیز ممکن است به صورت محبت نامشروط یا تنفر محض (عقده) در برخورد با موضوع ظاهر شود; جزء آمادگی نگرش هم ممکن است در برخورد با موضوع به صورت حمایتی کامل و یا مخالفت جدی نشان داده شود.

4- نوع ترکیب: اجزای سازنده نظام سه بخشی نگرش ممکن است سطحی، ساده و یا عمقی و پیچیده باشند. کودکان در بعد ادراکی، محدود و در نتیجه، زود باورند، ولی شناخت بزرگسالان گسترده و خودشان دیر باورند. شرکت در انتخابات برای یک فرد، ممکن است تنها به دادن رای خلاصه شود، ولی در فرد دیگر با تبلیغات گسترده برای پیروزی کاندیدای مورد نظر همراه باشد.

5- هماهنگی: نگرش ها گاهی هماهنگ و زمانی ناهماهنگ اند; ممکن است کسی اعمال قدرت دولت را برای سرکوب مخالفان سیاسی تایید کند، ولی با قاطعیت دولت در عرصه اقتصادی موافق نباشد. همین فرد ممکن است نگرش های هماهنگی نسبت به چند موضوع دیگر داشته باشد. (7)

نگرش و عقیده (8)

همسازی میان عقیده و نگرش از جمله پدیده های عادی و روزمره زندگی ماست. اعتقاد به مقبولیت، سودمندی و سازگاری یک عمل، احتمالا نگرش مثبتی را در فرد به وجود می آورد. بر این اساس، عقاید به عنوان سازمانی با ثبات از ادراکات و شناخت هایی نسبی درباره جنبه های خاصی از دنیای فرد و زیربنای عقلانی و منطقی نگرش ها به شمار می آیند.

در حقیقت، عقیده و نگرش دو جنبه مکمل یک فرایند هستند، با این تفاوت که اولی بیشتر جنبه عقلانی (عنصر شناختی و فرایند) دارد و دومی به جنبه پویایی و زمینه های عاطفی (عنصر هیجانی فرایند) اشاره می کند. (9)

«بهتر این است که حکم وضع رفتار [نگرش] را برای بیان آنچه ما برای اجرایش آمادگی داریم، نگاه داریم و عقیده را برای نشان دادن آنچه راستش می پنداریم یا راستش می انگاریم به کار بریم. این دو عموما و نه حتما، همراه یکدیگرند (10)

نگرش و ارزش

نگرش به عنوان یک موضع گیری ذهنی برای انجام عمل یا واکنش در برابر موضوعی خاص به نوعی ارزش معطوف است. به عنوان مثال، نگرش نسبتا عام پول دوستی و شهرت طلبی به دو مقوله ارزشی پول و شهرت مستند است.

ارزش در مقایسه با نگرش، از جامعیت و گستره مفهومی بیشتری برخوردار است و وجهه حقانیت و مطلوبیت به خود می گیرد. برای مثال، «عدالت خوب است » گزاره معرف ارزش و در عبارت «من عدالت را دوست دارم » گزاره معرف نگرش می باشد.

البته توجه به این نکته لازم است که اگرچه یک سلسله ارزش های به هم پیوسته و زیربنایی همواره خاستگاه نگرش ها بوده و تبیین نگرش ها تنها در پرتو شناخت آنها میسر است، اما در مقابل، نگرش های رسوخ یافته و عینی نیز خود یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری ارزش های سازگار به شمار می آیند. بر این اساس، بر خلاف برخی نظریات، نگرش ها را نمی توان دقیقا از مشتقات ارزش ها دانست.

برخی روان شناسان برآنند که ارزش ها خود نوعی نگرش اند، با این تفاوت که ارزش ها به هدف ها معطوف اند و نگرش ها به ابزارها و وسایل.

تغییر نگرش

اگرچه نگرش ها به صورتی ناخودآگاه و در چارچوب افکار و عقاید قالبی، به بقا و استمرار همیشگی متمایل اند و افراد کمتر به خانه تکانی و تغییر و اصلاح ساخت روانی خود علاقه مندند، اما در مواردی ناگزیر و به اقتضای برخی ضرورت ها، به این کار تن می دهند.

در حقیقت، شکل گیری و تثبیت نگرش ها به بعد کارکردی آنها، اعم از کارکردهای سازگارانه، ابزاری، دفاعی و ارزشی و نقشی که در تامین نیازهای متنوع افراد ایفا می کنند، مربوط می شود. عدم کارایی آنها در این جهت، فرد را به دستکاری، تغییر و جایگزینی نگرش های مناسب تشویق می کند.

به طور کلی، اقدام مستمر به ارتکاب رفتارهای ضد نگرشی در شرایط گوناگون، بخصوص در نقل مکان، تغییرات محیط اجتماعی - فرهنگی و با انگیزه های گوناگون، از عمده ترین علل تغییر نگرش هاست. در یک فرایند نسبتا طولانی، صدور رفتارهای ناهمگون با نگرش ها فرد را به نوعی تعارض روانی شکننده مبتلا می سازد. ساخت روانی فرد از طریق نظام های بازخورد، تعارض موجود را با توجیه رفتار و تغییر نگرش معارض، برطرف می کند و با ایجاد نگرش همگون، او را برای سازگاری مجدد مهیا می سازد.

ضعف همبستگی روانی - منطقی و احیانا تعارض میان باورها و نگرش ها معمولا به دوره پیش از متقاعدسازی مربوط می شود. در این دوره، برای تبیین همسازی میان باورها و نگرش ها، دو جریان «دلیل تراشی » و «تفکر آرزومندانه » دخالت داده می شوند. «دلیل تراشی » در جایی صورت می گیرد که فرد ابتدا به درستی امری اعتقاد یافته است و سپس خود را برای ایجاد نگرش مثبت نسبت به (مطلوبیت) آن متقاعد می سازد. در مقابل، «تفکر آرزومندانه » در جایی نمود می یابد که فرد ابتدا به مطلوبیت چیزی نگرش مثبت پیدا کرد است و سپس خود را برای اعتقادیابی به درستی آن متقاعد می سازد. به طور کلی و با قطع نظر از این موارد ناهمگون، باورهای تاییدآمیز افراد عمده ترین و در عین حال، طبیعی ترین منبع تامین نگرش ها می باشند.

روشن است که با توجه به تنوع نگرش ها، همه آنها در مقابل عوامل مؤثر بیرونی به صورت یکسان تغییر نمی یابند; خصوصیات ویژه و ساخت ترکیبی نگرش ها در این تاثیرپذیری دخالت تام دارد. نگرش ها را از این نظر می توان به انواع زیر دسته بندی نمود:

1- خصوصیت ویژه: نگرش هرچه افراطی تر باشد، امکان تغییرپذیری آن کمتر است.)(

2- نوع ترکیب: نگرش های ساده تر استعداد بیشتری در مقایسه با نگرش های پیچیده برای قبول تغییر از خود نشان می دهند.

3- درجه تجانس: ضعف تجانس در اجزای نظام نگرش، زمینه مناسبی برای تغییر آن در راستای حصول تجانس بیشتر فراهم می آورد.

4- همبستگی: شدت همبستگی میان نگرش های گوناگون فرد، امکان تغییرپذیری را کاهش می دهد.

5- نقش نیازها: تغییرپذیری نگرش ها با نقش آنها در تامین نیازهای فرد رابطه مستقیم دارد; نگرش هایی که در این راستا، کارایی بیشتری از خود نشان دهند، کمتر در معرض تغییر قرار می گیرند.

6- ارتباط با ارزش ها: نگرش های برگرفته از عقاید و ارزش های بنیانی حاکم بر جامعه به سختی، قابل تغییرند.

علاوه بر عوامل مزبور، ویژگی های شخصیتی، موقعیت اجتماعی، وضعیت اقتصادی و تغییرات شناختی فرد و نیز مقولات فرهنگی - اجتماعی، تبلیغات و مانند آنها از جمله عوامل مؤثر در تغییر نگرش ها می باشند.

تعارض و همسازی نگرش ها

لئون فیتینگر، (L. Festinger) در دهه 1950، نظریه معروف خود تحت عنوان «ناهمسازی شناختی » - یعنی ناسازگاری میان دو یا چند نگرش یا بین نگرش و رفتار - مطرح ساخت. به اعتقاد وی، ما نه تنها از نگرش های خود آگاهی داریم، بلکه همواره برآنیم تا در چارچوب منطق روانی، ناهمگونی میان آنها و نیز عدم وحدت روش در رفتارها را، که امری ناخوشایند است، کاهش دهیم. فرد در این حالت، معمولا با توجه به اهمیت عنصر یا عاملی که موجد این ناهمسازی است و نیز میزان سود و پاداش مترتب بر آن رفتار، همچنین میزان آزادی وی در این تغییر، به واکنش مناسب سوق داده می شود.

برای مثال، اعتقاد به سرطان زا بودن سیگار از یک سو و تمایل به مصرف بی رویه آن از سوی دیگر، ناهماهنگی میان باور و رفتار را در فرد تشدید می کند. فشار ناشی از این تجربه آزاردهنده فرد را بر آن می دارد تا رابطه مذکور را انکار کند. این داوری هرچند غیر عقلانی و فاقد معیار منطقی است، اما موجب مصرف سیگار بدون دغدغه روانی یا حداکثر، کاهش آن شده و رفتار فرد را با باور او هماهنگ می سازد.

پی نوشت ها:

1- اتوکلاین برگ، روان شناسی اجتماعی، ترجمه علی محمد کاردان، چ هشتم، نشر اندیشه، تهران، 1368، ج 2، ص 538

2- آن مارک روش بلاو و ادیل نیون، روان شناسی اجتماعی، ترجمه سیدمحمد دادگران، چ دوم، مروارید، تهران، ص 119

3- الوین گولدنر، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، چ دوم، شرکت سهامی انتشار، تهران، ص 48

4- در تعریف و ذکر پاره ای از خصوصیات تفکر قالبی، می توان گفت: 1- تفکرات قالبی با نگرش ها رابطه تقابلی دارند; یعنی، هم از آنها ناشی شده اند و هم به آنها شکل می دهند. 2- تفکرات قالبی برچسب ها، نگاره ها و پوشش هایی هستند که نگرش های افراد نسبت به دیگران از طریق آنها تبیین می شود.

3- تفکرات قالبی دیدگاه های سطحی ساده انگارانه و غیر قابل اعتماد از واقعیات و بر پایه تصمیمات غیر منطقی یا دست کم، فاقد دلیل می باشند.

4- یک تفکر قالبی در صورتی که صحیح، دقیق و ماخوذ از تجارب عینی باشد، طریقی کوتاه و مطلوب برای سازگاری با دنیای خارج به شمار می آید و اتخاذ تصمیم و تفکر در هر موضوع جدید را با عطف به موارد تجربه شده برای فرد راحت و آسان می سازد. 5- بعکس، در صورتی که مانع توجه به تفاوت ها و اختلافات شهود باشد و در یک قالب کلی، برخی خصوصیات را به تمام افراد - علی رغم تفاوت های واقعی آنها نسبت دهد - بسیار گمراه کننده و بالقوه خطرناک است. این مساله، بخصوص در رقابت بر سر برخی امکانات محدود و با هدف از میدان به در کردن برخی گروه ها و احزاب رقیب، شدت می یابد. 6- تفکر قالبی عمدتا بر شایعات و تصوراتی استوار است که در عصر و زمان ما توسط رسانه های گروهی طراحی و منتشر می شود و یا برای توجیه برخی کنش ها و اعمال به وسیله خود افراد یا فرهنگ حاکم بر آنها تدارک دیده می شود.

5- آلپورت چهار شرط عمده برای پیدایش یک نگرش ذکر کرده است: «اولین شرط، تراکم تجربه است که عبارت از سر و کار داشتن با موضوعی و یا گروهی از اشخاص و تجربیات نزدیک یا مشابه است. دومین شرط مبتنی بر تمایز گذاشتن آن است; یعنی، در تجربیات جدیدی که به دست می آیند، نگرش مشخصی از نگرش های نزدیک به آن متمایز می سازد. سومین شرط بر پایه یک ضربه عاطفی یا یک تجربه دراماتیک قرار دارد که شخص یا موضوعی در آن دخیل است. اما آن چیزی که بر شرط چهارمین استوار است و احتمالا اهمیت بیشتری هم دارد این است که باید در اینجا، شمار زیادی از نگرش های پذیرفته شده از طریق تقلید از والدین، دوستان، استادان و غیره را مشخص ساخت.» (ر. ک. به: آن ماری روش بلاو و ادیل نیون، پیشین، ص 125)

6- «[فرضیات کلی] از جمله مفاهیم فرهنگی هستند که از کودکی، در ذهن ما جای گرفته و درونی شده اند و فرهنگ های گوناگون آنها را به عنوان یک وسیله شناخت مؤثر از ابتدای جریان جامعه پذیری، در ساخت شخصیت افراد تعبیه کرده اند. بنابراین، می توانند بر حسب شخصیت اجتماعی، تجربیات متفاوت و نحوه جامعه پذیری افراد و بالاخره بر مبنای سن و گروه مرجع متفاوت باشند. آموختن فرضیات کلی از هنگام آموختن زبان شروع می شود; زیرا تقسیم بندی هایی را که زبان در اختیار ما می گذارد، همان زمینه هایی هستند که فرضیات زمینه ای از آن سرچشمه می گیرند. در ضمن آموختن این تقسیم بندی ها و زمینه های مشخص کننده، ما فرضیات و معتقدات مختلفی هم نسبت به کلیه افراد آن زمینه به دست می آوریم. به زبان ساده تر، می توان گفت که تقسیم بندی هایی که زمینه ها را می سازند کارکردی مشابه کلیشه ها دارند; به این معنی که کودک در ضمن کسب آگاهی از حدود تقسیم بندی مانند سفیدپوست و سیاه پوست، فرضیات کلی و تعصباتی هم در این مورد کسب می نماید. برای مثال، فرضیات و فرضیات کلی هنجاری، (normative) ،که اعتقاداتی در مورد ارزش های اخلاقی - یعنی خوبی و بدی - را دربرمی گیرند، نیز آموزش داده می شوند.» (الوین گولدنر، پیشین، ص 51) البته پیچیدگی این فرایند و تعدد و تنوع عوامل تاثیرگذار از جمله عوامل و حوادث تاریخی و تجارب یک فرهنگ در مقابله با دیگر فرهنگ ها و نیز چگونگی ارتباط میان آن عوامل یا نگرش ها از جمله اموری است که در بررسی نگرش ها نباید مغفول واقع شود.

7- علی اکبر مهرآرا، زمینه روان شناسی اجتماعی، چ اول، انتشارات مهرداد، تهران، 1373، ص 234-236

8- اگرچه برحسب ظاهر، مفهوم «عقیده » حوزه محدودتری نسبت به «باور» دارد، اما این فرق چندان هم به طور جدی رعایت نمی شود. در این نوشتار، «عقیده » توسعا در معنای عام آن به کار رفته است.

9- هر نگرش از سه جزء باور (مؤلفه شناختی)، گرایش (مؤلفه عاطفی - ارزشی) و عمل (مؤلفه رفتاری) ساخته می شود.

10- اتوکلاین برگ، پیشین، ص 538

منابع دیگری که در تنظیم این نوشتار مورداستفاده قرارگرفته است:

- ریتا.ل. اتکینسون و دیگران، زمینه روان شناسی، ترجمه محمدتقی براهنی و دیگران، انتشارات رشد، تهران، 1368، ج 2

- گوردن دبلیو و دیگران، روان شناسی اجتماعی از آغاز تاکنون، ترجمه محمدتقی طوسی، معاونت فرهنگی آستان قدس، مشهد، 1371

- ارونسون الیوت، روان شناسی اجتماعی، ترجمه حسین شکرکن، وزارت ارشاد اسلامی، 1367

- فردریک ج. مک دانلد، روان شناسی تربیتی، ترجمه زهره سرمد، دانشگاه تهران، تهران ج 2، 1366

- استیفن پی. رابینز، مدیریت رفتار سازمانی، ترجمه علی پارسائیان و سید محمد اعرابی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، تهران، ج 1، 1374

- هوشنگ فرخجسته، «ایستارها در فرایند توسعه »، کتاب توسعه، نشر توسعه، ش 4

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر