کربلا، دانشگاهی برای تمام اعصار

عاشورا یک امتحان بزرگ بود که در زمان و مکان خود، بی نظیر بود و حقیقت و جوهره انسان های مختلفی را برملا نمود

عاشورا یک امتحان بزرگ بود که در زمان و مکان خود، بی نظیر بود و حقیقت و جوهره انسان های مختلفی را برملا نمود. عاشورا به نوعی «یوم الفصل» هم بود؛ زیرا حد فاصلی بین دو دسته از آدم ها شد؛ یک عده فرسنگ ها به جلو رفتند و از سکوت تا ملکوت اوج گرفتند و عده ای نیز سیر قهقرایی طی نموده و با این حماسه عظیم، مصداق تعبیر قرآن کریم شدند که می فرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل».1

عاشورا وقتی لب به سخن می گشاید و محفل عاشقانه آن تعداد اندک را به تفسیر می نشیند، آنها را متصلان به حقیقت توصیف می نماید؛ زیرا مقدمه یافتن حقیقت، واقع بینی و حقیقت جویی است؛ تا واقع جو نباشی، حقیقتی را در نخواهی یافت. اگر امام آنها را با حقایق آشنا کرد، چون زمینه حقیقت جویی و واقع بینی را در آنها یافت.

«هر گاه انسان های واقع بین و حقیقت طلب - هر چند اندک باشند - به حد نصاب برسند، آن روز می شود از حقایق سخن گفت».2

بسیاری افراد، بهشتیان روی زمینند؛ زیرا نه اهل لغوند و نه گناه. قرآن درباره ویژگی های بهشت می فرماید: «لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیما».3 انسان بهشت گونه نیز اهل لغو و گناه نیست و یک بهشت متحرک است؛ او دیگر قیدها را شکسته است.

حقیقت آدمی در کربلا برای عده ای این گونه بود؛ زیرا در آن جا، مسیرهای سلوک را یک شبه طی کردند و از تن، جان، مال و دنیای فانی گذشتند و دنیا را به سان یک طریق نگریستن، نگاه کردند؛ نه چشم انداز.

امام علی علیه السلام درباره این نوع نگاه به دنیا می فرماید: «هر گاه کسی «با دنیا» نگاه کند، بینایش می کند؛ اما اگر کسی «به دنیا» نگاه کند، کورش می سازد».4

حسین علیه السلام، معلم تمام انسان ها

وقتی حقیقت آدمی و آرمان اصیل او - که خلیفه اللهی است - ظهور می کند، یک الگوی تمام عیار برای کسانی می شود که بخواهند مسیر آرمان سازی را طی کنند و نقش «کتاب باز» را ایفا می کند؛ خواه آن انسان مسلمان باشد یا غیر مسلمان5 و این اعجاب بزرگ را در قضیه کربلا به خوبی شاهد هستیم.

امام حسین علیه السلام این درس بزرگ را در قالب یک حماسه عظیم به انسان ها یاد داد. اگر بگوییم کربلا یک دانشگاه بزرگ است، شاید باز در حق کربلا و حماسه حسین علیه السلام، ظلم کرده باشیم؛ بلکه باید بگوییم که کربلا، دانشگاهی بزرگ برای همه اعصار بود و واقعیت انسان بودن انسان را در جنبه های مختلف ظلم ستیزی، آزادی طلبی و شکستن یوغ های غیرالهی و زمینی آموزش داد. این حقیقت عظیم انسانی به حدی است که در نگاه مستشرقان، بعد از قرآن و مراسم عظیم حج، پایه و اساس قدرت مسلمانان محسوب می شود. «وینستون» از مستشرقان غربی می نویسد:

«مادامی که مسلمانان قرآنی داشته باشند که تلاوت شود (فراموش نگردد) و کعبه ای که مراسم آن با انسجام و همدلی صورت گیرد و حسینی که یاد شود، هیچ کس قدرت تسلط و سیطره را بر آنان نخواهد داشت».6

فردی مثل مهاتما گاندی در منشور انقلابی خویش، بعد از این که با نظریه معروف «مبارزه منفی» خویش، استعمار انگلیس را در هندوستان زمین گیر کرد و اقتصاد آن گرگ پیر را به مخاطره انداخت، اعلام کرد: «ای ملت هند! من هیچ گونه الگو و روشی از هیچ کس در دنیا برای شکست استعمار پیر برنگزیدم؛ مگر از حسین شیعه»!.7

به طور کلی، تأثیر قیام امام حسین علیه السلام بر جامعه اسلامی را می توان از سه بعد مورد بررسی قرار داد:

1. بعد مصونیت؛ تعظیم و تکریم واقعه طف و جانبازی اباعبدالله و یاران وفادارش، مصونیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مسلمانان را تضمین کرد و همتای تلاوت قرآن و مراسم حج تفسیر شده است. (وینستون)؛ البته حدیث ثقلین از حضرت محمد صلی الله علیه وآله، در این خصوص گویاترین است؛ زیرا تمسک به کتاب خدا (قرآن) و توسل به عترت پیامبر که امام حسین علیه السلام نیز از آن شجره طیبه است، مصونیت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شاید یکی از علل ذلیل شدن بعضی ممالک اسلامی در قبال توطئه ها، کینه ها و فتنه ها، عدم رویکرد درست به قرآن و دوری از اهل بیت علیهم السلام و اکتفا به مراسم صوری حج بوده است.

2. بعد موجودیت و احساس حضور؛ ملتی که پایگاه واقعی خود را طلب کند و در پی کسب جایگاه شایسته و بایسته خویش باشد، تمسک به آرمان اباعبدالله علیه السلام مشعل راه و پرچم مبارزه و اعلام موجودیت اوست (بولس سلامه).

3. بعد مشروعیت؛ گاهی نیز ایده گرفتن از انگیزه ظلم ستیزی و حق طلبی قیام مولا اباعبدالله علیه السلام، عامل مشروعیت بخشی به قیام ها و مبارزات حق طلبانه است؛ زیرا مولا این راه را به ملل تحت سلطه نشان داد؛ چنان که آزادی هند از چنگال استعمار انگلستان، مرهون قیام امام حسین علیه السلام دانسته شد (گاندی).

ظهور حقایق در کربلا

1. حقیقت همراه

انسان ها به تعبیر روان شناسی، به صورت فردی و تک تک8 یا منحصر به فرد هستند و هر کدام دارای، ویژگی های فردی متمایز و گاهی مشترک دارند؛ اما عین هم نیستند.

از این رو، بعضی حقیقت ها همراه حقیقت مطلب، همساز می شوند که به آنها حقیقت همراه می گوییم؛

افرادی که به محض رسیدن ندا، همراه منادی می شوند، مانند همراهانی که از مکه تا بزرگ ترین قربانگاه تاریخ، یعنی تا کربلای حسین علیه السلام، همراه امام، مثل یک رود زلال جاری شدند. امام حسین علیه السلام، یاران خود را در شب عاشورا فرا خواند و فرمود: اگر در این سرزمین بمانید و نروید، فردا پیش از غروب آفتاب، حتی یک نفر از شما زنده نخواهد ماند. حضرت حتی خبر قطعی شهادت آنان را صریحاً اعلام کرد؛ اما روحیه آنها نه تنها ضعیف نشد و به دل خود ترس راه ندادند، بلکه غرق شعف و شادی گشته، گفتند: عجب! فردا روز پایان فراق و آغاز اوج گرفتن و رسیدن به وصل است.

حبیب بن مظاهر گفت: ای کاش این پرده شب بدرد و تمام شود؛ زیرا فاصله ما با معبود، یک شمشیر است و ای کاش این شمشیر فرود آید و ما را به عشق ازل متصل کند! امام به حبیب بن مظاهر فرمود: فردا کشته خواهی شد؛ اگر مایل هستی، برو! او پاسخ داد: بعد از کشته شدن شما، زنده ماندن ما نه قیمت دارد و نه سود و سپس گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله! اگر تو را رها کنیم و برویم، باید روز قیامت، پاسخ هر بر هم زدن پلک چشم خود را در محضر خدا و رسول خدا بدهیم9 و گویا دیگر عبادت ما عبادت نیست و نماز و روزه ما نماز و روزه نیست و... .

از حقایق همراه می توان از حضرت زینب علیهاسلام، ام کلثوم، حضرت رباب، امام سجاد علیه السلام، فرزندان زینب، فرزندان اباعبدالله، حضرت اباالفضل و برادرانش، عبدالله، عثمان و جعفر و... نام برد که سخنان هر کدام از آنها تا ابدیت تاریخ و ظهور قائم آل محمد عجل الله حقیقتی است بر گونه اساطیر و مشعلی است مستدام تا فراخنای تحلیل ها.

2. حقیقت منتظر

حقیقت دیگری که در کربلا خود را نشان داد، حقیقت منتظر و مترصد بود؛ افرادی که در اطراف و اکناف منتظر امام بودند؛ نه بیعت شکنانی که عهد و پیمان خود را در اندک زمانی زیر پا گذارند. حقایق منتظر، در مسیرهای مختلف، از مکه تا کربلا به امام پیوستند و به کربلا آمدند.

اینان آغاز راه را می شناختند و همراه را ارج می نهادند و در پی اتصال بودند. نمونه آنها نافع بن هلال است. او از اشراف کوفه، قاری قرآن و راوی حدیث بود؛ سرداری بزرگ که در رکاب حضرت امام علی علیه السلام، در جنگ های صفین، جمل و نهروان جانبازی ها کرد. امام علیه السلام شب عاشورا از خیمه بیرون آمد تا صحرا و تپه های اطراف را بررسی کند؛ نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده بود و حضرت را همراهی می کرد. سید الشهداء علیه السلام از او سؤال کرد: چرا همراه من می آیی؟ پاسخ داد: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله! دیدم شما به طرف سپاه دشمن می روید؛ بر جان شما بیمناک شدم؛ از این رو، آمدم. امام فرمود: اطراف این صحرا را بررسی می کردم و تا ببینم فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد.

سپس امام به او فرمود: در تاریکی شب، از این مسیر (راهی که میان دو کوه بود) برو و خودت را نجات بده!

نافع گفت: خود را بر قدم های حضرت افکندم و عرض کردم: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله! مادرم در عزایم بگرید؛ اگر چنین کنم و تو را رها نمایم؛ پروردگار جهان بر من منت نهاد که در جوار شما به شهادت برسم.10

3. حقیقت تشنه

بعضی از افراد حقایقی تشنه اند؛ اما در آغاز دارای هدف روشنی نیستند و باید آگاه شوند و سپس سیراب گردند تا به یقین برسند. گاه یک پیام، یک حرکت یا یک تذکر11 در شرایطی مناسب، آنها را با هدف و آرمان، همسو و همساز می گرداند. تجلی این ویژگی در کربلا، در خصوص افرادی چون حرّ و زهیر بن القین روی داد. به زعم تاریخ، زهیر حتی با منازل مسیر حرکت امام حسین علیه السلام، از مکه تا کربلا، فاصله ای از جهت طی طریق و اطراق نداشت؛ اما در آغاز از امام فاصله می گرفت و از دیدار با وی ابا می نمود و آن گاه که مقدمات اتصال او با امام توسط همسرش فراهم شد و امام به سوی او آمد و دقایقی با او صحبت کرد، تحولی عجیب و شگرف در روحیه او روی داد؛ مانند دریایی به تلاطم افتاد و از فداکارترین یاران حقیقت طلب در واقعه بزرگ تاریخ، یعنی عاشورا شد.

4. حقیقت منتقم

این نوع حقیقت، شامل افرادی است که بنا به عللی از حضور در متن واقعه معذور بودند؛ اما بعد از رویداد عاشورا، به عنوان یک نیروی معارض یا قدرت پنهان12 ظاهر شدند. بسیاری از این افراد، در زمان واقعه یا بحبوحه انقلاب، امکان حضور نداشتند؛ اما اشتیاق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه، مثل آتشفشانی خاموش، دوباره فعال شدند؛ نمونه آن، قیام های بعد از سال 61 هجری، مثل قیام مختار ثقفی، قیام زید بن علی (قیام زیدیه)، شهدای فخ و... است.

5. حقیقت پیرو، عاشق و مرید

این نوع حقیقت یا واقعیت نهادینه انسانی، شامل افرادی است که سال ها بعد از یک جریان یا واقعه تاریخی زاده می شوند؛ اما از لابلای نقل ها و تاریخ، حقیقت را می شناسند و به آن ارادت می ورزند. آنان این عشق را درونی کرده، همواره با شجاعت از آن یاد می کنند و به صورت پیرو و عاشق باقی می مانند.

عشق آتشین به آن حقیقت دیرین، همه وجوه زندگی، حتی اخلاق و رفتار آنها را همجنس و همسو با آن حقیقت می کند؛ به طوری که آنان تشبه و تمثل به آن را جست وجو می کنند؛ مانند بسیاری از مریدان اباعبدالله علیه السلام در زمان ائمه بعد و یا شیعیان معاصر و مخلص امام حسین علیه السلام که هم در پیروی شاخص هستند و هم در عشق، پایدار و هم مرید جاودانی راه مولا به شمار می روند.

6. حقیقت کور

این حقیقت، شامل آن دسته از افرادی است که چراغ را می بینند؛ اما تاریکی را برمی گزینند؛ راه را می بینند؛ ولی بی راهه را می پیمایند و جالب این که این حقیقت و تبلور آن در هیئت انسانی، هم در زمان واقعه، هم در اوج رویداد و هم پس از آن و حتی قرن ها بعد از آن، همواره کور و سطحی و نارسا باقی می ماند. اغلب مردم کوفه و شام، در سال 61 هجری، این گونه بودند.

نکته ای که در خصوص کوفیان قابل ذکر است، این که آنان دارای فرهنگ ثابت و اراده پایداری نبودند و از جهات منفی، یعنی عهدشکنی و بی وفایی شهره بودند. مردم این شهر، در مقاطع مختلف، مواضع متفاوتی داشته اند؛ گاهی موضع آنها در دفاع از اهل بیت علیهم السلام بوده، با شجاعت بی نظیری، جانب اهل بیت علیهم السلام را تقویت کرده اند؛ چنان چه پایداری آنها باعث شکست ناکثین در جنگ جمل گردید؛ اما در جنگ صفین و یا در زمان امام حسن علیه السلام، در مقابل معاویه کوتاه آمدند و در قضیه کربلا کاملاً عهدشکنانه عمل کردند و جالب این که حضور آنان در کنار حقیقت منتقم، مثل مختار، نیز موضع دیگری از آنها را به نمایش می گذارد.13

حقیقت کور، گاهی به هدف می زند و گاهی نیز پا بر کف خود می گذارد و با انگشت خویش، دیدگان خود را از حدقه خارج می کند. در واقعه کربلا، تابلویی بسیار شیوا و گویا از حقیقت کور معاصران سال 61 هجری به نمایش گذاشته شد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر