ماهان شبکه ایرانیان

ترکیه لائیک، پیامد اصلاحات در دولت عثمانی

مقوله اصلاحات و اصلاح روش ها و شیوه های صحیح رسیدن به آرمان ها و اهداف مورد نظر یک حکومت، از جمله مکانیسم های کارآمدی یک نظام تلقی می شود

جستار

مقوله اصلاحات و اصلاح روش ها و شیوه های صحیح رسیدن به آرمان ها و اهداف مورد نظر یک حکومت، از جمله مکانیسم های کارآمدی یک نظام تلقی می شود. اما معمولا و غالبا در این مسیر، افراط و تفریطها وجود داشته و مسیر اصلاحات را به انحراف کشانده است. در انجام اصلاحات، مهم حرکت در چارچوب نظام و اصلاح صرفا روش ها و شیوه های حکومت داری است. چند صباحی است که در جامعه اسلامی ما، بحث اصلاحات سکه رایج شده است. در این زمینه نیز، متاسفانه افراط و تفریطهای فراوانی صورت گرفته و می گیرد. استفاده از تجارب پیشینیان و حکومت هایی که این مسیر را پیموده اند و یا در این مسیر گام نهاده اند، می تواند برای بانیان اصلاحات در جامعه اسلامی مفید باشد. در این زمینه، اصلاحات صورت گرفته در دولت عثمانی که فرجام و سرانجامی جز حذف دین از صحنه اجتماع و مقابله و مبارزه با ارزش های دین و احیاء فرهنگ و ارزش های سکولار و غربی تحت نام زیبای اصلاحات در امپراطوری عثمانی و دولت ترکیه فعلی نداشت، می تواند تجربه ای مفید و در عین حال آموزنده برای کارگزاران نظام اسلامی باشد. نمونه های مستند و تاریخی این حادثه مهم را با هم می خوانیم:

مقدمه

مقوله اصلاحات در جامعه ای کاربرد دارد که در آن افراد با مدیریت های کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر اساس خودخواهی یا فزون طلبی نامشروع، دچار ناهنجاری های رفتاری گردیده و از غفلت و یا از روی ظلم و ستم حقوق الهی و مردمی را پایمال ساخته اند. در چنین وضعیتی انسان های صالح نارسایی ها را شناسایی کرده، با طرح و برنامه مشخصی به درمان آن می پردازند.

پیامبران و رسولان الهی علیهم السلام مصلحان واقعی برای درمان معضلات اجتماعی جوامع بشری هستند. حضرت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در راس مصلحان، به عنوان طبیب حاذق با برنامه های تربیتی در جامعه به سراغ بیماران روحی و فکری رفته و در موقعیت «طبیب دوار بطبه » به علاج آنان می پرداختند.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از ماجرای قتل عثمان، در میان موج احساسات پرشور علی خواهی جامعه، پذیرش حکومت را منوط به اجرای برنامه های اصلاحی خود نمودند; چرا که جامعه اسلامی در عصر خلیفه سوم به انواع فسادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دچارشده بود و امام علی علیه السلام در آغازحکومت الهی خود دست به اصلاحات دینی، سیاسی و اقتصادی زدند و سرانجام در این راه نیز به فوز عظیم شهادت نایل گشتند.

با این نگرش، هیچ گاه مصلحان حقیقی انسان های ناصالح و پلید و وابستگان به قدرت های ظالم و سلطه گر و اجانب نخواهند بود; هرچند دستگاه های تبلیغاتی استکباری دیروز اموی و سلطه جهنمی امروز صهیونیستی تلاش نمایند تا مزدورانه بدعت های ننگین معاویه و امثال وی را به عنوان اصلاحات قالب کنند و اقدامات و بدعت های خائنانه آتاتورک و رضاخان را در ترکیه و ایران با رنگ و لعاب تمدنی تحت عنوان جذاب نوگرایی و اندیشه اصلاحی و یا دموکراسی به خورد انسان های بی مایه دهند.

گرچه حکومت عثمانی همان گونه که خواهد آمد به دلیل دوری از ارزش ها و انفکاک از مکتب اهل بیت علیهم السلام نیاز به اصلاحات داشت، ولی در این فرصت و خلا به وجود آمده، استعمار انگلیس با پیش دستی پس از نابودسازی خلافت مقتدر عثمانی جهت رفع موانع استعماری خویش، با طرح پروژه اصلاحات، تنهانابودی اسلام را نشانه گرفت و دولت دست نشانده آتاتورک را با شعار زیبای «اصلاحات » برای نابودی دین در ترکیه مامور نمود تا بدین وسیله به تجزیه جهان اسلام بپردازد.

این نوشتار، نخست پیشینه ظهور اسلام در آناتولی و وضعیت سیاسی اجتماعی آن جا را مورد تامل قرار می دهد، سپس به علل تصمیم انگلیس در سرنگونی دولت عثمانی و ایجاد حکومت لائیک در ترکیه نوین و سرانجام اصلاحات انگلیسی آتاتورک می پردازد.

چگونگی شکل گیری حکومت عثمانی

عثمانیان از ترکان آسیای میانه - که از شمال به سیبری و سرزمین یخبندان و از مشرق به دریا منتهی می شود - بودند. از این رو، تنها دو کانون حرکت جنوب و غرب برای آسیای میانه وجود داشت. و از طرفی، به دلیل سردی هوا و محدود بودن امکانات اقتصادی، راهی جز مهاجرت برای ترکان که جمعیتشان نیز رو به افزایش بود وجود نداشت. آن ها همواره به نقاط آباد و ثروت خیز مناطق جنوبی و غربی حمله می کردند. ساختن دیوار چین توسط چینی ها راهی برای مقابله با هجوم اقوام آسیای میانه به خصوص اقوام مغول بود.

گروهی از ترکان پیش از ظهور اسلام از سیحون و جیحون و دریاچه آرال گذشته و به دریاچه مازندران رسیده بودند. آن ها به هنگام ظهور اسلام با روحیه جنگجویی، اسب سواری و تیراندازی و چابکی به سمت خراسان و ایران حمله کردند و از این رو، دو قوم قدرتمند و استپ نشین ترکان و اعراب باهم روبه رو شدند. از آن جا که مسلمانان با مزیت فرهنگی و ایدئولوژی کارامد در پرتو اسلام، دارای انسجام و وحدت بودند، اما ترکان ایدئولوژی و فرهنگ منسجمی نداشتند و به صورت پراکنده عوامل طبیعت را مورد پرستش قرار می دادند و بجز قومیت از عامل قوی وحدت بخش دیگری برخوردار نبودند، مسلمانان توانستند آنان را جذب فرهنگ خود نموده و رفته رفته پذیرای اسلام کنند.

اسلام، که بر خلاف سایر ادیان، پویا و ذاتا یک دین سیاسی است، مورد استقبال ترکان قرار گرفت. آن ها با پذیرش اسلام و داشتن روحیه جنگاوری می توانستند برای ترویج اسلام و با رویکرد به فرهنگ جهاد در پیکار با کفار، به رزم خویش تداوم بخشند.

شاخه ای از اقوام ترک با ورود به مرزهای شرقی، به تدریج زمینه حضور خود را در داخل قلمرو اسلامی یا به صورت غلام و یا به صورت عضو نیروی ارتش عباسیان فراهم آوردند. آن ها پس از وارد شدن به دستگاه اداری و نظامی دولت عباسی بعدها سرنوشت عالم اسلام را در مجموعه غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان رقم زدند.

هنگامی که عباسیان با نفوذ همه جانبه آل بویه شیعی، به حیات خویش ادامه می داد، طغرل بیک سلجوقی با تصرف بغداد و حذف آل بویه، حاکمیت خود را با رویکرد به مذهب حنفی بر عراق، ایران و سوریه اعمال نمود و پسرش آلب ارسلان، گامی فراتر نهاد و ترک های سلجوقی را برای اقامت به سرزمین آناتولی کوچ داد. وی در سال 1071 میلادی با پیروزی بر سپاهیان امپراتوری بیزانس در جنگ «ملازگرد» آغاز فصلی دیگر در تاریخ این سرزمین را رقم زد. از این تاریخ ترک ها سرنوشت این شبه جزیره را تا قرن ها در اختیار خود گرفتند.

امپراتوری سلجوقی که با زندگی عشایری و تمایل ذاتی به کوچ نشینی، دیگر قادر به اداره قلمرو وسیع خود نبود، به تدریج رو به ضعف نهاد. درگیری با جنگجویان صلیبی، که به منظور دست یابی به فلسطین، آناتولی را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بودند، نیز بر سرعت انحطاط این قوم افزود. سرانجام در اواخر قرن سیزدهم میلادی به دنبال تهاجم اقوام مغول، این امپراطوری تجزیه و به کشورهای مستقلی تقسیم گردید. یکی از کوچک ترین آن ها مملکت ترکان عثمانی بود که در جوار مرز بقایای حکومت بیزانس در روم شرقی در شهر " "Sogut و پیرامون آن استقرار یافته بودند. (1)

تاریخ نویسان، عثمان فرزند ارطغرل، (Ertoyhrul) را بنیانگذار حکومت عثمانی می دانند. سلطان علاءالدین سلجوقی امارت سوگوت، (Sogut) را که در شمال غربی آناتولی و در مرز امپراتوری بیزانس بود، به ارطغرل سپرد. ارطغرل به یاری گروهی از ترکمنان از مرز پاسداری می کرد و چون دیگر جنگاوران به سرزمین بیزانس می تاخت. فرزندش عثمان به جای پدر نشست و دودمان عثمانی را که نام وی را بر خود گرفت بنیان نهاد. (2)

عثمان بیک که در ابتدا تابع سلاجقه بود، در سال 1299، مقارن با ضعف دولت سلجوقی استقلال قوم خود را از حکومت سلجوقی اعلام نمود و ممالک تحت نفوذش را در شمال غربی آناتولی توسعه بخشید و به تدریج بر کلیه مناطق تحت حکومت سلجوقی تسلط یافت و با دولت روم شرقی (بیزانس) هم جوار گردید. عثمان بیک و 36 پادشاه خاندان عثمانی در فاصله سال های 1299 تا 1922 تحت عنوان امپراتوری عثمانی بر قلمرو وسیعی حکم راندند.

بورسا، (Bursa) شهری در روم شرقی، در سال 1326 میلادی تسخیر و به عنوان پایتخت عثمانی برگزیده شد. در سال 1356 عثمانی ها به منظور استقرار در اروپا برای نخستین بار از تنگه «داردانل » عبور کردند و سپس در سال 1361 با تهاجمی گسترده به اروپا، پایتخت خود را به «ادرنه »، (Edirne) منتقل نمودند. عثمانی ها در قرن چهاردهم به بخش اعظم آناتولی غلبه یافتند، هرچند تا آن زمان به پایتخت رومی ها و قسطنطنیه دست نیافتند.

در روزگار سطان بایزید (1389- 1402) عثمانی ها از کشورگشایی باز نایستادند و مقدونیه و بلغارستان و برخی از امیرنشین های اسلامی در آسیای صغیر را فرمانبردار خویش ساختند، ولی فرمانروایان مسیحی توان مقابله با ترکان عثمانی را نداشتند. سرزمین عثمانی از نظر سازمان اداری در این هنگام به دو بخش آسیایی (آناتولی) و اروپایی تقسیم شده بود. سرانجام سلطان محمد فاتح پس از تدارک سپاهی انبوه در 29 ماه مه 1453، از زمین و دریا به قسطنطنیه حمله ور گشت. سقوط پایتخت امپراتوری بیزانس به دست ترکان عثمانی از شگفت آورترین رویدادهای تاریخ متاخر جهان است که سرنوشت اروپا و خاورمیانه را دگرگون ساخت. (3)

سلطان محمد پس از ورود به شهر بلافاصله به کلیسای ایاصوفیه رفت و رو به قبله نمازخواند و برای اولین بار نوای دلنشین «اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله » با صوت مؤذن مسلمان در آن دیار طنین انداز شد.

فتح استانبول از صدر اسلام در آرزوی مسلمانان بود. یک بار بایزید، در تنگ ترین نقطه سفور حصاری ساخت تا آب دریای مرمره را کنترل کند که امروز نیز خرابه های آن باقی است. (4) عمر بایزید پس از شکست از تیمور کفاف نداد تا آن را تکمیل کند، ولی محمد دوم آن را تکمیل نمود و با آن کار توانست کشتی ها را به کنترل خود در آورد. بدین صورت 53 روز شهر در محاصره بود و سرانجام شهر و کلیسای ایاصوفیا که در قرن ششم در زمان ژوستینین ساخته شده بود به دست سلطان محمد فتح گردید. (5)

گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی در مناطق بیزانس و سایر سرزمین های فتح شده

تاریخ امپراتوری عثمانی در واقع با سقوط قسطنطنیه آغاز می شود. سلطان محمد دوم برای دستگاه اداری و دولتی عثمانی موازین قانونی وضع نمود. قانون نامه 1476 وظایف و اختیارات سران دولت را مشخص ساخت. سلطان، روابط فئودال ها را تابع قانون ساخت، علما را سازمان داد و با سروسامان دادن سپاه آن را گسترش داد، نیروی دریایی فراهم آورد و مسجدها و بناهای همگانی بسیاری بنیان نهاد. در روزگار او، دولت عثمانی روش خویش را در برابر مسیحیان، یهود و غیرمسلمانان دیگری که دارای کتاب «آسمانی »اند روشن ساخت.

ترکان پس از سقوط قسطنطنیه خود را برای تصرف سراسر بالکان و تبدیل دریای سیاه به دریاچه ترک و نیز یورش به اروپای مرکزی، اوکراین، قفقاز، عربستان، و شمال آفریقا آماده ساختند. سه سال پس از آن که «یال هونیادی » عثمانیان را به طور موقت از پیش روی در بلگراد بازداشت (1456)، امیرنشین صربستان به دست ترکان افتاد. پس از آن ترکان دولت نشین آتن، امیرنشین موریا، پیش روی در بلگراد بازداشت (1456)، امیرنشین صربستان به دست ترکان افتاد. پس از آن ترکان دولت نشین آتن، امیرنشین موریا، (Morea) و سرانجام در 1461 شهر یونانی نشین تربیزون، (Treb1zond) را به تصرف خود درآوردند. (6)

سلطان محمد فاتح بر بخش اعظم بالکان تسلط یافت و قلمرو عثمانی را توسعه داد. وی به منظور افزایش جمعیت پایتخت (استانبول) هزاران نفر از مردم آلبانی و یونان را به این شهر روانه ساخت. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان تحت لوای آزادی مذهب در کنار یکدیگر زندگی می کردند. سلطان محمد در آبادی و توسعه عمرانی استانبول تلاش بسیار کرد و مساجد و مناره های بسیار بنا نمود. (7) در زمان مرگ وی در سال 1481 حیطه قلمرو حکومت عثمانی به حدود 2 میلیون کیلومتر مربع می رسید.

جانشینان سلطان محمد فاتح، سرزمین هایی چون مصر، عراق، الجزایر، سوریه و مجارستان را تا نیمه اول قرن شانزدهم به امپراتوری خود افزودند. امپراتوران عثمانی پس از غلبه بر سرزمین های اسلامی، خود را خلیفه مسلمین می نامیدند.

در زمان سلطان سلیمان قانونی هشتمین و قدرتمندترین پادشاه عثمانی، قلمرو امپراتور به بالاترین حد خود رسید و مرزهای آن از شمال تا قفقاز، از جنوب تا کرانه های جنوبی عربستان و از غرب تا مرزهای مراکش و از شرق تا مرزهای ایران، وسعت یافت و کشورهای فعلی ترکیه، سوریه، عراق، اردن، لبنان، فلسطین، مصر، کناره دریای مدیترانه در آفریقای شمالی، بخش اعظم بالکان و ده ها منطقه کوچک و بزرگ دیگر را در برمی گرفت. مورخان مرگ سلطان سلیمان قانونی در سال 1567 را نشانه ای از آغاز دوران طولانی زوال امپراتوری عثمانی دانسته اند. (8)

به گفته مورخان، امپراتوری عثمانی مدعی رهبری دینی جامعه بود و شریعت اسلام را به عنوان قانون اساسی مبتنی بر قرآن و سنت می دانست و بر طبق مرام اهل سنت در مسائل مستحدثه از قیاس و اجماع استفاده می کردند. از این رو، عالمان دینی در نظام اداری جامعه عثمانی نقش برجسته ای داشته و بر اساس شریعت و قیاس درباره مسائل حقوقی و نظام آموزشی اظهارنظر و دخالت می کردند. عثمانیان از میان مذاهب چهارگانه اهل سنت خود را پیرو مکتب حنفی می دانستند و شریعت را به مدد قوانین و مقرراتی که سلطان با توجه به روح شریعت وضع می کرد، بسط می دادند و از عرف و عادت در مواری که شریعت را بدان دست رسی نداشت یاری می جستند.

گذشته از شریعت اسلام، عادات و قوانین دشت نشینان اوغوز نیز در مناطقی از سرزمین عثمانی متداول گشته بود. غیرمسلمانان مقیم امپراتوری، بسیاری از مسائل حقوقی، خانوادگی و اجتماعی خویش را به یاری قوانین کلیسایی خود فیصله می دادند، گرچه طرفین دعوا حق داشتند به دادگاه های اسلامی توسل جویند. اختلافاتی که در میان مسلمانان و غیرمسلمانان پدیدار می گشت به دادگاه های اسلامی می کشید. (9)

نظام آموزشی در امپراتوری عثمانی در دست علما بود. معلمان آموزشگاه های ابتدایی (مکتب ها)، آموزشگاه های شرعی (مدرسه ها) و دیگر سازمان های آموزشی از میان اینان برگزیده می شدند. بر خلاف آموزشگاه های ابتدایی یا مکتب ها، مدارس متوسطه تنها در شهرهای بزرگ جا داشتند. آموزشگاه های ابتدایی و متوسطه، جز آن هایی که موقوفه بودند، به مسجد وابسته بودند. شاگردان مکتب ها یا آموزشگاه های ابتدایی با خط عربی آشنا می شدند و قرآن می آموختند. طلاب در مدرسه ها یا آموزشگاه های متوسطه تعلیم می دیدند. آموزش در مدرسه متوسطه از 9 تا 12 سالگی به طول می انجامید و برنامه آن شامل زبان عربی، علوم دینی و شریعت بود. (10)

نظام اداری و نیروهای مسلح خلافت عثمانی

امپراتوری عثمانی به استان ها، مناطق خراج گزار و سرزمین هایی با وضع خاص تقسیم شده بود. بیش تر استان های بالکان و هم چنین کشورهای مصر، سوریه (دمشق) و عراق (بغداد) به دست گماشتگان باب عالی اداره می شد. هر استانی در سال مبلغی پول به نام «ارسالیه » به سلطان می داد. استاندار که مسؤول امور سیاسی و لشکری استان بود و توسط سلطان منصوب می شد، حق داشت زمین های کوچکی را در ازای خدمتی به مردم ببخشد.

نیروهای مسلح عثمانی مرکب بود از سپاه فئودال، ارتش ثابت، و سربازان بنیچه. تا پایان سده شانزده، اساسی ترین نیروی مسلح امپراتوری عثمانی سپاهیانی بودند که فئودال ها گرد می آوردند. تا اوایل قرن 19 و قبل از نوسازی در نظام ارتش، مهم ترین ارکان نیروهای مسلح را ینی چری ها تشکیل می دادند. ینی چری، (yanissary) به معنای قوچ جدید عمدتا از کودکان مسیحی منطقه بالکان بودند; آنان را در سنین 10 تا 20 سالگی از خانواده هایشان جدا می کردند و طی مراسمی خاص، مسلمان می نمودند و مورد تعالیم نظامی قرار می دادند.

سومین گروه از ارتشیان «مهاجمین » خوانده می شدند. اینان گارد سازماندهی شده ای بودند که در مرزها مستقر می شدند و حفاظت و حراست از سرحدات امپراتوری را بر عهده داشتند و هر از چندگاهی به سرزمین های دشمن یورش می بردند. (11)

امپراتوری عثمانی تهدیدگر منافع امپریالیسم انگلیس

صرف نظر از کاستی ها و لغزش های امپراتوری عثمانی، وجود یک دولت گسترده و قدرتمند مایه اقتدار و پشتوانه مسلمانان در اقصی نقاط عالم و در شرق و غرب بود. امپراتور عثمانی نیز هم چون ایران از یک موقعیت استراتژیک برخوردار بود و قبل از قرن 16 و پیش از اکتشاف راه دریایی، تمامی کالاهای شرق تنها از راه های زمینی به اروپا منتقل می شد و اروپاییان از جمله کشورهای پیشتاز در تاریخ استعمار محتاج به این منطقه و راه های مواصلاتی میان شرق و غرب بودند و از این رو، از دولت اسلامی عثمانی حساب برده و هراس داشتند.

انگلیسی ها تا قبل از استقلال هندوستان مستقیما تحت عنوان کمپانی هند شرقی سرنوشت سیاسی و اقتصادی آن ها را در اختیار داشتند; به دلیل نفوذ معنوی خلافت عثمانی و شیخ الاسلام های آن در میان مسلمانان در زمان اقتدار عثمانیان، باید از آنان ملاحظاتی داشته باشند; زیرا چه بسا ممکن بود مردم هند با یک فتوا و یا فرمان از خلافت عثمانی، بر علیه سلطه انگلیس دست به شورش بزنند.

دکتر حمید عنایت در این باره می نویسد: «مسلمانان هند که تعدادشان بالغ بر هفتاد میلیون نفر می گردید، و از نظر جمعیت مهم ترین بخش از جهان اسلام را در آن زمان تشکیل می دادند، از دیرباز علقه محکمی با خلافت عثمانی داشتند. در قرن نوزدهم با آن که امپراتوری عثمانی به نحو روزافزونی براثر از دست دادن مناطق مسلمان نشین به قدرت های غیرمسلمان، تضعیف شده بود، با توجه به قدرت یابی جنبش های دینی و نقش آن ها در ایجاد هم بستگی بیش تر در قبال سلطه غرب، جانب سلطان عثمانی را گرفتند. هند و روسیه با اقلیت های پرجمعیت مسلمان، از جمله فعال ترین مراکز جانبدار امپراتوری عثمانی بودند. در قیام 1857 هند، انگلیس ها از قبل سلطان عثمانی سودبردند; یعنی اعلامیه ای از او گرفتند که مسلمانان هند را به وفاداری در برابر انگلیس ها فرا می خواند. همچنین طی جنگ کریمه خود انگلیس ها ترکیه را در چشم هندیان بزرگ کردند. در نیمه دوم قرن نوزدهم، ادعای سلطان عبدالعزیز دایر بر خلیفه جهانی اسلام بودن، مورد قبول اکثریت روشنفکران طبقه متوسط هند و مسلمان قرار گرفته بود. با اطمینان خاطر می توان پذیرفت که او نخستین سلطان عثمانی بود که در مساجد هند به نامش خطبه خوانده می شد.» (12)

در سال 1919 کنفرانس های خلافت در سراسر هند به راه افتاد و عواطف مسلمانان را به طرفداری از خلیفه عثمانی برانگیخت. به دنبال آن، کمیته خلافت تشکیل یافت که با رهبری مؤثر محمدعلی جناح و سایران، همه ارج و اعتبار اسلام هندی را در یک مبارزه ضد انگلیس بر آراست. این مساله پیوند اندام واری بین ناسیونالیسم هندی و خلافت خواهی آنان برقرار کرد که همیاری مسلمانان هندو را در مبارزه برای استقلال هند، تا سال های نزدیک به جنگ جهانی دوم تامین کرد. (13)

این گفتار به خوبی نشان می دهد امپریالیسم انگلیس در واقع از قدرت و نفوذ خلافت عثمانی ناخشنود بود و در سیاست های دراز مدت، حذف این قدرت اسلامی راطراحی می کرد و در فرصتی که نقاط ضعف نظام عثمانی آشکار گشت و قوای عثمانی هم در صدد ترمیم کاستی های نظام خود بودند، با چهره سازی آتاتورک او را مامور کرد تا اصلاحات موردنظر انگلیس را با حذف دولت عثمانی و ایجاد برنامه های ضداسلامی، جایگزین خلافت نمایدو بدین وسیله مشکل تاریخی خودرابرای همیشه ازسرراه خودبردارد.

سیدجمال پرچمدار تفکر اتحاد جهان اسلام در مبارزه با سلطه سیاسی، فرهنگی غرب

متفکر و اندیشمند و نابغه جهان اسلام سیدجمال الدین در مقابل تهاجم ویرانگر و سلطه همه جانبه غرب و در به راه انداختن نهضت بازگشت به خویشتن چه بسا خواهان اقتدار خلافت بود و به ملت های مسلمان هشدار می داد تا در برابر یورش بی رحمانه سیاسی و فرهنگی غرب مقاومت نشان دهند و در همین حال دین خود را از خرافاتی که در طی قرون با آن آمیخته شده بود پاک کنند و به اسلام و قرآن برگردند. او ماهیت استعمار و شیوه های رنگارنگ و پرفریب آن را به مسلمانان شناسانده و درصدد تشکیل جبهه سراسری مسلمانان برآمد.

سیدجمال برای اتحاد جهان اسلام به نقاط مختلف جهان اسلام از جمله استانبول سفر کرد. او در مجله عروة الوثقی که در پاریس انتشار داده بود مسلمانان را در مقابل سلطه همه جانبه استعمار غربی و در راس آن انگلیس، به وحدت و یکپارچگی با رویکرد به اسلام اصیل دعوت می کرد. سیدجمال از این طریق تلاش می کرد تا جلو نومیدی مسلمانان را گرفته و آنان را از اعتماد به نفس برخوردار سازد.

به نظر سیدجمال، با شرایطی که بر جهان اسلام حاکم بود، تنها خلافت عثمانی می توانست با حذف کاستی هایش محور اتحاد جهان اسلام باشد; مسلمانان با پشتوانه این قدرت عظیم و با وحدت و انسجام، با اخذ نکات قوت تمدن غرب و احیای ماهیت اسلامی می توانستند دست به مبارزه علیه امپریالیسم غرب بزنند.

تلاش و کوشش سید جمال و محمد عبده سبب شد که در جهان غرب و در اوایل قرن بیستم بسیاری از ادامه دهندگان خط «بازگشت به اسلام » قد علم کنند. یکی از چهره های برجسته آن ها رشیدرضا، شاگرد عبده بود. او با این که اندیشه های دینی و سیاسی اش عاری از اشتباه نبود، به منظور بازگشت به صدر اسلام جنبش سلفیه را پایه گذاری کرد و بیش تر نظریه های سید جمال و عبده را با عناوین و شکل های گوناگون بازگو کرد.

رشیدرضا یکی از طرفداران ادامه نهاد خلافت بود و آن را سدی بزرگ سر راه پیشرفت استعمار و غربزدگی می دانست. رشیدرضا طرفدار انترناسیونالیسم اسلام و مخالف سرسخت مکتب ناسیونالیسم بود. از این رو، دو گروه با وی به مخالفت برخاستند:اول. روشنفکران فرنگی مآب و دوم. ناسیونالیست هایی هم چون مصطفی کامل و هواداران حزب وطنی. (14)

امپریالیزم انگلیس از دیرباز تصمیم داشت به منظور هموارسازی مقاصد شوم خود اتحاد جهان اسلام بر محوریت خلافت عثمانی را از بین ببرد و با تجزیه کشورهای اسلامی، تسلط بر آن ها را برای خود آسان سازد. اوج انحطاط عثمانیان فرصت مناسبی بود تا با حذف خلافت، آتاتورک را به عنوان مصلح بر سر کار آورد تا او نیز در پروژه اصلاحات انگلیسی خویش، عمیقا دست به دین زدایی زند.

نقاط ضعف امپراتوری عثمانی دست مایه ضربات مهلک امپریالیسم انگلیس

انحطاط و کاستی های خلاف عثمانی از دو دیدگاه نظری و عملی قابل تامل است. از دیدگاه نظری، حکومت و خلافت عثمانیان از شرایط مشروعیت خلافت برخوردار نبود; زیرا اگر بپذیریم در اندیشه سیاسی اسلام در فرض عدم پذیرش جامعه به حکومت متولیان شرعی، اقبال و گرایش عمومی جامعه از حاکم غیرمنصوص که درصدد اجرای دستورات اسلام است، هرچند مشروعیت دینی کامل را نداشته باشد ولی از مقبولیت عمومی و مشروعیت مردمی برخوردار باشد، آنچنان که در صدر اسلام پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله و قبل از حکومت امام علی علیه السلام خلفای پیشیین از اصل بیعت استفاده کرده و برای خود مشروعیت دست و پا می کردند، حکام عثمانی هیچ گاه به بیعت تمسک نجستند تا خود را مستظهر به اراده مردم و توده های مسلمان بدانند.

لازم به ذکر است مجموعه انتقادهای این چنینی که از دیدگاه آرمانی شیعه به نظام سیاسی خلافت عثمانی وارد است هیچ گونه ارتباطی به اندیشه سکولار افرادی نخواهد داشت که یا اصلا اعتقادی به دیانت ندارند و یا تنها برای دین در زوایا و نهان خانه های زندگی فردی انسان و تنها در ارتباط با خداوند کارکردی قایلند.

این دو گروه فکری برای عقب نشاندن مخالفان دین گرا با حربه دینی و به صورت انحرافی با استناد به قسمتی از سیره پیامبرصلی الله علیه وآله وجود خلافت در اسلام را پس از خلفای چهارگانه اولیه نامشروع خواندند و در واقع منکر اصل مشروعیت خلافت به معنای رهبری اداره جامعه شدند.

مصطفی کمال (آتاتورک) که خود از مسلمانان اسمی ضد دین بود ظاهرا برای تبیین احساسات مسلمانان تجددخواه و مجاب نمودن حریف، درست پیش از الغای خلافت، به منظور نامشروع جلوه دادن اصل خلافت چنین اظهار داشت: پیامبر ما به اصحاب خویش فرمود که ملل عالم را به اسلام درآورند; یعنی به آنان نفرمود که درصدد حکومت بر این ملل برآیند. این اندیشه از ذهن ایشان نیز نگذشته بود. خلافت به معنای حکومت و اداره امور است. خلیفه ای که بخواهد نقش خود را ایفا کند و بر همه ملل مسلمان حکم براند خود را ناتوان از این امر می یابد. باید اعتراف کنم که اگردراین شرایط مرا به خلافت برمی گزیدند، فی الفور استعفا می دادم. ولی بیایید به تاریخ برگردیم و واقعیات را بررسی کنیم.

عرب ها خلافتی در بغداد تاسیس کردند و نیز خلافتی در قرطبه. نه ایرانی ها، نه افغان ها، نه مسلمانان افریقا، خلیفه قسطنطنیه را به رسمیت نشناختند. مساله یک خلیفه واحد، که قدرت و نظارت عالیه بر همه امت مسلمان اعمال کند، چیزی است که از کتاب ها برآمده است، نه از واقعیت. خلیفه هرگز قدرتی را که پاپ بر کاتولیک ها دارد نداشته است. دین ما الزامات و نظم و مقرراتش هم سان با مسیحیت نیست. انتقاداتی که به اصلاحات اخیر ما می کنند [حکومت لائیک غیردینی] ملهم از یک فکر انتزاعی غیرواقعی است; یعنی مساله اتحاد اسلام. چنین فکری هرگز به واقعیت درنیامده است. (15)

در این مجال فرصت نیست تا به فلسفه سیاسی اسلام در عصر پیامبر و بعد از آن بپردازیم و از طرفی، اندیشه سیاسی افرادی چون آتاتورک که طبق شواهد موجود از طرف انگلیس مامور سرنگونی حکومت عثمانی بود، ارزش علمی ندارد; زیرا براساس قرآن و سنت و نیز اندیشه توحیدی در کلام اسلامی، حکومت اصالتا تنها برای خدای خالق کائنات، رب العالمین و صاحب جمیع اختیارات است ; «ان الحکم الالله.»

خداوند سبحان از ناحیه ربوبیت تشریعی خویش، دستگاه عظیم رسالت را تحفه هدایت بندگانش قرار داد و رسول گرامی اسلام را با دو موقعیت نبوت و امامت متمایز گردانید. مقام امامت در ابعاد عرفانی، دینی، مذهبی، سیاسی، نظامی و قضایی به اذن و فرمان الهی در وجود آن حضرت مصداق کامل یافت و از آن جا که انسان ها در هر نقطه و نژادی، مخلوق هدفمند خدای سبحان هستند، امامت و از جمله رهبری سیاسی نیز برای تحقق فلسفه خلقت انسان ها دررسیدن به سعادت ابدی ضرورت داشت.

خداوند در بسیاری از آیات به پیامبرصلی الله علیه وآله و مؤمنان برای تشکیل حکومت الهی دستور جهاد و قتال با طاغوت و کفار را می دهد. (نساء: 76) قرآن می فرماید: «الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کیدالشیطان کان ضعیفا»، «واقتلوهم حین ثقفتموهم » (بقره: 191) و «وقاتلوا المشرکین کافه » (توبه: 36)

نامه های تاریخی پیامبرصلی الله علیه وآله به سران کشورهای مهم جهان در پذیرش عبودیت خداوند و نبوت آن حضرت، عملیات برون مرزی پیامبرصلی الله علیه وآله در جنگ هایی مانند موته و تبوک، و فتوحات خلفای اولیه اسلامی جهت گسترش اسلام در ایام حضور امامان معصوم شیعه علیهم السلام و عدم ابراز مخالفت از ناحیه آنان، سستی اندیشه امثال آتاتورک را حتی اگر انگیزه سیاسی هم نمی داشتند آشکار می سازد. آتاتورک و هم فکرانش در واقع منکر تشکیل حکومت اسلامی و مخالف اسلام هستند. افرادی هم چون علی عبدالرزاق به عنوان اندیشمند متجدد اسلامی که در نفی مشروعیت خلافت و برچیدن آن، به نوعی عملکرد آتاتورک را تقویت می نمودند، در واقع الغای خلافت را دستمایه ای جهت حمله به اندیشه سیاسی اسلام قرار دادند. او در این زمینه نه فقط به آرا و عقاید علمای سنت گرا، بلکه حتی با تجددخواهانی هم چون رشیدرضا، که علی رغم بعضی اختلاف نظرها، با احساسات جزمی او شریک بودند در می افتاد. مصطفی کمال تحصیلاتش را در الازهر انجام داده بود و مدتی قاضی محکمه شرع بود. وی که در دانشگاه جدید مصر درس های ادبیات نالیفو و فلسفه سانتیلانا را گذرانده و چندی در دانشگاه آکسفورد تحصیلاتی در زمینه حقوق و اقتصاد داشت، با فرهنگ غرب آشنا بود. در اثر معروفش به نام «الاسلام و اصول الحکمه » (اسلام و اصول حکومت) استفاده ای از پیشینه های فقهی و تاریخی نظریات سیاسی سنتی به عمل آورده بود. بحث اصلی او این بود که خلافت نه مبنایی در کتاب (قرآن) نه در سنت (حدیث) و نه در اجماع دارد. وی آیات و احادیثش را که در آن ها به خلافت و اطاعت از اولوالامر اشاره شده است، از دید خود توجیه می کند [که از نظر ما مخدوش است] و اجماع را تنها در موارد چهارگانه خلافت اولیه اسلام می پذیرد و منکراجماع دوران بعدی است. (16)

به گفته حمید عنایت، در واقع مساله اصلی کتابش این است که آیا اسلام، به عنوان نظامی از معتقدات دینی، به طور کلی برقراری حکومت را واجب شمرده است یا نه؟ او با تمسک به آیاتی حکومت را برای اجرای دستورات الهی از نظر خداوند ضروری می داند ولی حکومت را از اصول اساسی و ضروری اسلام نمی داند. او می گوید: درست است که پیامبرصلی الله علیه وآله در طی دوره پیامبریش بعضی کارهای سیاسی نظیر رهبری غزوات، نصب قضات، و گردآوری صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگ انجام می داد، ولی هیچ یک از این کارها ارتباط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام نداشت. حتی جهاد از وظایف پیامبری نیست; چه طبق برداشت عبدالرزاق از قرآن، خداوند به مسلمانان دستور داده است که دین خود را فقط از طریق ملایمت و حکمت و موعظه حسنه تبلیغ کنند. هرگاه که پیامبرصلی الله علیه وآله ناگزیر از دست زدن به جنگ شده نه برای پراکندن دعوت دینش بوده، بلکه «به خاطر ملک » و در جهت استوار داشتن قدرت و حیثیت اسلامی بوده است. و هیچ حکومتی نیست که تکیه بر شمشیر نداشته باشد و به ضرب زور و غلبه حفظ نشده باشد. (17)

آقای عنایت در ادامه می نویسد: مرادش این است که سایر آیاتی که به مسلمانان دستور می دهد تا با مشرکان هرجا که یافتند شان قتال کنند باید بر همین سیاق تفسیر کرد. (18)

پیش تر با تبیین اجمالی از اندیشه سیاسی اسلام، ناصوابی این طرز تفکر روشن گردید. خداوند در دستور کار تمامی انبیاعلیهم السلام مبارزه با طواغیت را ضروری فرمود; زیرا انسان ها فطرتا بی نهایت گرا هستند و پیامبران با توصیف مصداق واقعی آن و معرفی خدای سبحان جامعه را از لغزش به عبودیت مدعیان دروغین الوهیت و طواغیت بازداشته و در این راه به ناچار پس از ابلاغ ماموریت و تبیین راه از بیراهه و نگرفتن نتیجه از تلاش خویش، ابراهیم گونه با نمرودیان و موسی وار با فرعونیان به قتال می پردازند و این مضمون آیه «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت » (نحل: 36) است و مؤمنان بر اساس «فقاتلوا اولیاء الشیطان » (نساء: 76) باید پیامبران را یاری کنند.

انبیاعلیهم السلام و نبی گرامی اسلام صلی الله علیه وآله منهای حاکمیت خداوند و اجرای شریعت، برای خود ملکی درنظر نداشتند که عبدالرزاق بدان استناد نمود. و اصولا برای پیامبرصلی الله علیه وآله قوه قهریه و دولت و حکومت بدون اجرای شریعت معنایی نداشت. حکومت برای شخص پیامبرصلی الله علیه وآله منهای حاکمیت ارزش های الهی، جزو مصادیق مطلق و مفهوم مصیطری است که قرآن پیامبرصلی الله علیه وآله را از آن برحذر داشت.

بنابراین، هرچند مشروعیت سیاسی خلافت عثمانی از جهت نظری ایرادهای اصولی داشت، ولی برای خنثی سازی اهداف پلید سلطه گران غربی و مصالح جهان اسلام از امتیازهایی برخوردار بود. در واقع انگلیس و آتاتورک و اندیشمندان وابسته به دلیل نقصان مایه های دینی امپراتوری عثمانی و عدم مشروعیت دینی، با آن مخالف نبودند، بلکه آن ها از کارکردهای مثبت و مطلوب خلافت ناخشنود بودند.

اما کاستی ها و انحطاط عملی خلافت عثمانی که از عوامل درونی علل سقوط آن به حساب می آید، اوج گیری اشرافیت سلطنتی عثمانیان بود که هیچ مناسبتی با حکومت پیامبر عالی قدر اسلام صلی الله علیه وآله نداشت. آن ها با رویکرد به زندگی تجملی و راه اندازی بساط عیش و نوش مصداق کامل مترفینی بودند که مورد مذمت و انتقاد قرآن می باشند.

به گفته مورخان، کاخ یا خانه سلطان، مرکب بود از حرم سرا، دستگاه اندرون و دستگاه بیرون. حرم سرا بخشی از کاخ بود که فرزندان، زنان و معشوقه های سلطان در آن می زیستند، هر یک از زنان سلطان باغ ها و خانه ها و خدمتگزاران خاصی داشت. (19)

سلاطین عثمانی در قلمرو گسترده امپراتوری، خصوصا در منطقه بالکان، نتوانستند پیام رسان صدیق اسلام اصیل باشند. چه بسا به دلیل امیال مادی به اسلام نیاوردن آنان برای اخذ جزیه دل خوش می داشتند. این سیاست، ساکنان متصرفات اروپایی را از گرایش به اسلام و استحاله در میان ترکان باز می داشت. در بالکان آن گونه که لوئیس، (B. Lewis) می نویسد، دهقان مسیحی از زبان و فرهنگ و دین ترکان بویی نبرد. عثمانیان برای تسهیل فرمانروایی خویش بر مردم، آنان را در طبقات و گروه های گوناگون جا داده بودند، نه از روی نیک خواهی و دل بستگی به سرنوشت آنان. (20)

خلافت عثمانی حتی نسبت به مسلمانان یکسان برخورد نمی کرد. صاحبان نام و مقام محترم بودند و فرودستان خوار شمرده می شدند. (21) این نابرابری بهره مندی از حقوق اسلامی و سخت گیری در پذیرش اسلام، یا عدم بسترسازی مناسب برای جذب غیرمسلمانان به اسلام، زمینه دشمنی شهروندان را - که یکی دیگر از عوامل داخلی انحطاط حکومت عثمانی به حساب می آید - مهیا ساخت.

نخستین نشانه های ناتوانی امپراتوری عثمانی در روزگار سلیمان نمایان گشت. پس از مرگ سلیمان، امپراتوری او در سراشیب زوال گام نهاد.

سلاطین ناتوان یکی پس از دیگری بر تخت فرمانروایی نشستند و امپراتوری عثمانی در جنگ های زمینی و دریایی چندی به سختی شکست خورد. از 1566 تا 1718 امپراتوری عثمانی سیزده سلطان به خود دید که از آنان تنها سلطان مراد چهارم (1623- 1640) و سلطان مصطفای دوم (1695- 1703) اندکی شایستگی داشتند. یکی از سلاطین کشته شد و دیگری از سلطنت بر افتاد. سلیم دوم (1566-1574) میگسار بود و فرزند او مراد سوم (1574- 1595) پنج تن از برادرانش را خفه کرد و بیست سال از عمر خویش را در حرم سرا سپری کرد. سلطان محمد سوم (1595- 1603) نوزده تن از برادرانش را از بین برد.

دسیسه های درباریان، تحرکات زنان و خواجگان حرم سرا، و تباهی دستگاه دولت ثبات سیاسی و اقتصادی را از میان برده بود. شورش هایی که هم مسلمانان و هم مسیحیان در آن ها شرکت می جستند فزونی یافته بود. شیرازه دستگاه اداری عثمانی از هم گسیخته و سران دولت پا در گلیم یکدیگر نهاده بودند. (22)

از جمله عوامل داخلی انحطاط خلافت عثمانی تعصب غیرمنطقی مذهبی رهبران سیاسی و مذهبی بود. دولت قدرتمند عثمانی مدیون حمایت های بی دریغ عالمانی بود که با تمام نفوذ اجتماعی خویش در خدمت تقویت و توسعه امپراتوری عثمانی بودند. شیخ الاسلام ها با داشتن منصب قضاوت و ریاست امور دینی و سازمان اوقاف، در حکومت عثمانی از منزلت و موقعیت اجتماعی خاصی برخوردار بودند. خلافت سنی عثمانی خود را میراث خوار خلافت صدر اسلام بالاخص شیخین دانسته و بالطبع با اندیشه سیاسی شیعه و نظام امامت تضاد می داشتند. و از طرفی، امیال و هوس های نفسانی عالمان سنی که خود را پاسداران نظام فکری و دینی جامعه اهل سنت می دانستند به آن ها اجازه نمی داد تا دست از ریاست حوزه عثمانی کشیده و به منطق و تفکر اصیل شیعه و مکتب اهل بیت عصمت علیهم السلام رو آورند.

از این رو، در آغاز پیدایش دولت شیعی صفوی این دو نهاد سیاسی و دینی به جای درک واقعیت ها و رویکرد مثبت با این نظام نوین سیاسی و ایجاد همدلی و برادری با آنان در برابر کشورهای معاند غربی و دشمنان مشترکشان، تمام همتشان را صرف نمودند تا تفکر شیعی را از بین ببرند و با مسکوت گذاشتن اهداف اروپایی خود، روبه مرزهای ایران آورده و مناطق وسیع آذربایجان و غرب ایران را به اشغال خود درآوردند. آن ها پیش از جنگ چالدران با تعصب خاصی در خاک آناتولی دست به نسل کشی شیعیان زدند و چهل هزار نفر یا خانوار از آنان را به قتل رساندند. آن ها در این برخورد کینه توزانه که غالبا با حمایت علما و با اخذ تجویز از آنان صورت می گرفت، در اضمحلال دولت شیعی صفوی از ازبکان سنی در شرق ایران مدد می گرفتند.

در چنین وضعیتی علمای شیعه مستقر در جبل عامل تنها در راستای وظیفه شرعی، انبوه خطراتی را که از همسایگان غربی و شرقی به شدت دولت جدیدالتاسیس صفوی را تهدید می کرد، برای دور نگه داشتن زمامداران از خرافه های قلندران صوفی و نیز به منظور ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام و تشیع فقاهتی وارد ایران گشته و در این هدف از توفیقات بالایی برخوردار شدند که امروزه شکل گیری نظام جمهوری اسلامی در ایران مدیون زحمات بی دریغ عالمان عصر صفوی می باشد.

با این وجود در یک بحث علمی نمی توان تمام سیاست های اعمال شده دولت صفوی را مثبت تلقی کرد و آن ها را از لغزش و اشتباه مبرا دانست; چه این که آن ها نیز با کنار گذاشتن اختلافات غیراصولی می توانستند در جهت تحکیم وحدت میان خود و دولت نیرومند عثمانی که به اسم اسلام در قلب اروپا رو به گسترش بود با سعه صدر و با روحیه اخوت و برادری، مقاصد اسلام را در پهنه گیتی بگسترانند. در آن روزگار، وضعیت دولت شیعی صفوی از یک جهت مشابه با موقعیت کنونی جمهوری اسلامی بود; دولت های مسلمان منطقه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جای رویکرد مثبت، با تنگ نظری مجری مقاصد امریکا و سایر کشورهای استعمارگر غربی شدند و مساعی خود را در جنگ ویرانگر هشت ساله به کار گرفتند تا جمهوری اسلامی را به طور کلی نابود سازند. و اگر کسی در آینده بخواهد با سطحی نگری ایران را در ایجاد افتراق جهان اسلام در مقابل صهیونیزم مقصر جلوه دهد بسیار دور از واقع و در حقیقت بی انصافی خواهد بود. (23)

انقلاب صنعتی و مواضع انفعالی حکومت عثمانی پس از شکست از اتریش

قبلا اروپاییان در سفرهای دریایی خود پایگاه هایی برای تجارت در کشورهای مختلف دنیا ایجاد کرده و تا حدودی از روحیات مردم سواحل آفریقا، حاشیه خلیج فارس و دریای عمان با خبر بودند. اما در قرن 18 به دنبال تحولات فکری برآمده از سکولاریسم لوتری، امپریالیسم ماکیاولی، و لیبرالیسم اومانیستی و به دنبال انقلاب صنعتی پس از جنگ های صلیبی و نهضت رنسانس در اروپا، بالاخص در انگلستان، فرانسه و آلمان، و دستاورد آن در ساخت و اختراع ابزارهای ماشینی، مانند دستگاه های نخ ریسی، بافندگی و کشف صنعت بخار و وسایل فنون جنگی، این بار اروپاییان در سفرهای دریایی خود برای تامین مواد اولیه کارخانجات صنعتی به دنبال سرزمین هایی بودند که آن ها را مستعمره خویش قرار داده و به اسم زیبای استعمار دست به استثمار آن ها زنند. از آن پس با رقابتی که میان اروپاییان به وجود آمد منابع کشورهای مستعمره را غارت می کردند.

آنان بدین منظور در کشورها و سرزمین های یادشده پایگاه نظامی و سازمان اداری موازی با سازمان های محلی ایجاد کردند و همراه تبلیغ مسیحیت، زبان خود را در آن مناطق رسمی نموده و به راحتی دست به استعمار فرهنگی و استثمار اقتصادی زدند. در این میان اروپا با چند کشور قدیمی جهان چون روسیه، چین، ژاپن، عثمانی و ایران مواجه شدند که به مثابه سدی در راه رسیدن به اهداف یادشده بودند به همین دلیل لازم دیدند تا نیروی نظامی خود را به رخ آن ها بکشند و با ارعاب و جنگ ناحیه ای آن ها را وادار به پذیرش برتری خود ساخته و با قراردادهای تحمیلی، این کشورها را وابسته اقتصادی اروپا گردانند.

دخالت غرب و شکست نظامی کشورهای یادشده موجب پیدایش نوعی خودآگاهی در میان گروه کوچکی از روشنفکران و زمامداران ممالک قدیمی شد. آن ها به فکر ریشه یابی دردها و شکست ها افتادند، عده ای به سادگی درمان را در اخذ تجدد و تمدن غرب با تغییر سنت های خود دیدند.

روسیه به رهبری پطر کبیر (1725- 1672) نخستین کشوری بود که داوطلبانه خواهان اخد تجدد غرب و ترک آداب و سنن خود گردید. پطر در سفر به انگلستان، هلند و فرانسه به شدت مجذوب پیشرفت اروپا و غرب شده بود و پس از به قدرت رسیدن اقدام به اصلاح امور روسیه نمود. در مقام اصلاحات ابتدا خود لباس اروپایی به تن کرد و آن گاه خانواده سلطنتی و دیگران را به پوشیدن این گونه لباس ها واداشت. به زنان اجازه داد تا اندازه ای در زندگی اجتماعی راه یابند. آموزش زبان های خارجی، مخصوصا فرانسه و آلمانی رواج یافت. سازمان های دولتی بر اساس سازمان های مشابه اروپایی تنظیم شد و نفوذ سیاسی کلیسا محدود و مخدوش گردید، بورس های تحصیلی برای تحصیل یا تکمیل تخصصی در غرب به دانشجویان داده شد و دعوت از استادان خارجی معمول شد، تراز بر دولت و کلیسا فرمان می راند.

در خاورمیانه اسلامی، خلافت عثمانی و سلسله قاجار متشکل از سه فضای ترک، عرب و فارس با پیشینه تمدن های قدیم ایران اسلامی، سامی و هندی به وسیله اسلام رو به وحدت نهادند. تا قبل از کشف راه دریایی، اروپا مجبور بود برای بهره گیری از منابع و ثروت طبیعی هندوچین از راه میانی ایران و عثمانی استفاده کند و از نزدیک با موقعیت سیاسی و منافع اقتصادی کشورهای میانی در اصطکاک و تعامل باشد. از این رو، مناطق یادشده موقعیت ممتازی برای غرب به شمار می آمد و کشورهای قدرتمند و استعمارگر غربی با یکدیگر بر سر این مناطق نزاع داشتند. گستره قلمرو عثمانی مرزهای ایران را از اروپا جدا می نمود و تحولات فکری و سیاسی اروپا از طریق عثمانی ها به ایران سرایت می کرد. اغلب سرزمین های عربی و حوزه شمالی آفریقا از جمله عراق و حجاز و مصر در قلمرو حکومت عثمانی وجود داشت که هر کدام به نوعی متاثر از جریانات غرب بودند.

رویکرد و اقبال عثمانیان به غرب

از نظر تاریخی، حمله امپراتوری عثمانی به اتریش به سال 1593 میلادی و شکست های پیاپی در این جنگ و نهایتا عقب نشینی از وین، نشانه بارزی از آغاز فروپاشی این امپراتور بزرگ بود. نتیجه این شکست و ناتوانی، از دست دادن سرزمین های اروپایی بسیاری بود. از این زمان کشورهای اروپایی بر علیه امپراتوری عثمانی، با یکدیگر متحد شدند. جنگ های بسیاری در نقاط مختلف اروپا در گرفت که سرانجام در سال 1699 میلادی، با امضای عهدنامه «کارلوویتس »، (Karlowits) به پایان رسید و امپراتوری عثمانی ممالک بسیاری را از دست داد.

بحران بزرگ دیگر برای امپراتوری عثمانی، جنگ های طولانی روسیه و عثمانی بود که از اوایل قرن هجدهم آغاز گردید. این جنگ ها که در ابتدا با پیروزی عثمانی ها همراه بود، در سال 1768 شدت یافت و سرانجام به امضای عهدنامه، (Kaynarea) در سال 1774 منجر گردید. این معاهده را ننگین ترین عهدنامه امپراتوری عثمانی دانسته اند که به موجب آن جزیره مسلمان نشین «کریمه » کاملا از عثمانی مستقل شد، روس ها حق دریانوردی آزاد در دریای سیاه و مدیترانه را پیدا کردند، همچنین حق حمایت از مذهب ارتدکس را در امپراتوری عثمانی به دست آوردند. تا رسیدن به قرن نوزدهم، عثمانی ها بار دیگر طی جنگ های 92- 1784 و سپس معاهده ای دیگر، سرزمین های بیش تری را به روس ها واگذار نمودند.

از سوی دیگر، متعاقب انقلاب کبیر فرانسه، تفکرات ناسیونالیستی در میان ملیت های گوناگون امپراتوری عثمانی نشر یافته و به نافرمانی ها و شورش های ملی گرایانه متعددی منجر شده بود. به دنبال این شورش ها نیز امپراتوری سرزمین های دیگری را از دست داد. در نخستین شورش ها، صرب ها و یونانی ها استقلال خود را به دست آوردند و مصر نیز به استقلال داخلی دست یافت. در چنین شرایطی و با توجه به ضعف امپراتوری، قلمرو عثمانی مورد تجاوزهای متعدد دولت های وقت قرار گرفت. فرانسه، تونس را گرفت، اطریش، بوسنی و هزرگوین را ضمیمه خاک خود کرد، ایتالیا برتریبولی و بن غازی دست یافت، روسیه تا ارض روم پیشروی کرد، و یونان جزیره کرت را به اشغال خود درآورد و بلغارها و یونانی ها برای جنگ علیه امپراتور عثمانی با یکدیگر متحد شدند. (24)

ضربه بزرگی که تمامی ملل مسلمان خاورمیانه، اعم از ترک ها و مصری ها و ایرانی ها متحمل شدند و ضعف آن ها را در برابر غرب عیان ساخت، اشغال مصر توسط ناپلئون در سال (1213 ه. ق / 1798 م) بود در آن زمان اشغال مصر که بخشی از امپراتوری عثمانی محسوب می شد. از نظر روحی و روانی ضربه شدیدی برای عثمانی و مصری ها به شمار می آمد. (25)

پیامد دیگر تجاوز ناپلئون این بود که رقابت شدیدی بین قدرت های استعماری بر سر این منطقه آغاز شد که به نوبه خود عاملی دیگر در جهت گسترش غربگرایی در منطقه بود.

در قرن نوزدهم امپراتوری عثمانی صحنه مبارزه و کشاکش قدرت های استعماری گردید. اتریش و روسیه درصدد بودند مناطق گوناگون امپراتوری را جزو خاک خود سازند. فرانسه نیز در تلاش بود تا راه های تجاری و بازارهای مسلمانان را تصاحب کند. در این میان منافع استعماری انگلیس ها اقتضا می کرد مانع چیرگی روسیه یا اتریش بر عثمانی ها گردند و از این رو، انگلیسی ها نیز دربار عثمانی را تشویق کردند تا دست به یک سری اصلاحات زند و شیوه های اداری و نظامی غرب را وارد سازد که این هم خود عامل مضاعفی در آغاز جریان غربگرایی محسوب می شود. (26)

مسلمانان و اندیشمندان حق داشتند از خود سؤال کنند که کدام ضعف یا نارسایی موجب گشت تا قدرت رو به پیش امپراتوری عثمانی این گونه به رکود کشیده شود؟! چرا ملل اروپایی که سالیان متمادی در حسرت تمدن شکوهمند جهان اسلام می زیستند، امروزه در این جنگ ها بر مسلمانان فایق آمده اند؟! به این سؤالات، پایگاه های فکری وابسته یا مستقل، پاسخ های متفاوتی می دادند. در این شرایط همگان، اعم از دولتیان و سایران، با یک چرخش انفعالی اصلاحات را برای امپراتوری عثمانی، لازم و ضروری می دانستند.

از نظر تاریخی علی رغم اهداف امپریالیستی در ایجاد غربگرایی و غربزدگی، آغاز جریان رویکرد به غرب و غربگرایی در کشورهای اسلامی ناشی از «غربزدگی » یا دلبستگی به باختر نبود، بلکه در نتیجه پی بردن مسلمانان به ضعف خویشتن در برابر غرب و ناشی از تمایل شدید آن ها به تجدید عظمت و شکوه گذشته جهان اسلام و شکست دادن غرب بوده است. مسلمانان می خواستند با استفاده از سلاح دشمن، او را شکست دهند ولی کم کم قربانی آن سلاح گردیدند و به صورت مقلد چشم و گوش بسته غرب درآمدند.

در اصطلاح جامعه شناسی میان واژه غربگرایی و غربزدگی تفاوت وجود دارد. غربگرایی فرایند اقتباسی است که ناشی از دلبستگی و یا وابستگی به غرب نباشد، بلکه ناشی از علاقه به ملت خود و در جهت تقویت کشور در برابر تجاوزات استعماری غرب است. این نوع اقتباس از غرب، اقتباس مبتنی بر تشخیص است و نه تقلید کورکورانه و انگیزه عمده اقتباس نیز غرب ستیزی است و نه غرب دوستی. بر خلاف غربزدگی که در آن اقتباس نه از روی تشخیص، بلکه کورکورانه و لجام گسیخته و در کلیه زمینه ها می باشد و انگیزه رویکرد به غرب نیز احساسات غرب ستیزانه یا علاقه به حفظ موجودیت فرهنگ خویش در برابر هجوم استعماری غرب نیست، بلکه دل بستگی یا وابستگی به غرب مدنظر است. جریان مزبور به از خودبیگانگی و دور شدن از شخصیت اسلامی و شرقی خویش منجر می شود. (27)

اصلاح طلبان دولت عثمانی

از نقطه نظر تاریخی پس از شکست عثمانی ها در جنگ ها و بعد از آگاهی آنان از نقاط ضعف خود، جامعه عثمانی عمدتا با سه گروه اصلاح طلب مستقل و وابسته مواجه بود: 1. عثمانیان جوان 2. تنظیمات چی های دولتی 3. ترکان جوان که پروژه اصلاحات آنان در محدوده غربگرایی تا غربزدگی مفرط در نوسان بود.

سلطان سلیم سوم در سال 1800 میلادی اصلاحات نظامی و اداری را برای رویارویی با خطر روسیه و اتریش به راه انداخت. عموما اصلاحات سلیم سوم به ویژه بازسازی ارتش به نام «نظام جدید» در سال های 93- 1792 میلادی را نخستین گام ها در راه فن آوری جنگی و نظامات آموزشی و اداری غرب می دانند. وی برای تقویت نظامی ترکیه نه تنها مستشار و ساز و برگ جنگی از غرب وارد کرد، بلکه بسیاری از دانشجویان را به اروپا اعزام داشت و چندین مؤسسه آموزشی بر اساس الگوهای غربی دایر کرد که در آن زبان فرانسه نیز در کنار سایر مواد درسی تدریس می شد. بدین سان، سلیم سوم راه ورود عناصر غربی را در نظام آموزشی، اداری و جنگی بازکرد و نیز مقدمات ظهور طبقات تحصیل کرده در غرب و هسته مرکزی دیوان سالاری روشنفکران و افسران تحصیل کرده غرب را به عنوان پشتوانه عمده جریان غربگرایی در سال های بعد ایجاد نمود.

سلطان سلیم به منظور تحقق هدف بازسازی ادارات و ارتش، به فرانسه روی آورد و فرانسویان نیز بلافاصله این دعوت را پاسخ گفته و مستشاران خود را به امپراتوری عثمانی روانه کردند. مؤسسات آموزشی و نظامی که سلطان سلیم پایه ریزی نمود، نخستین مجرای انتقال فرهنگ و نظام ارزش های غربی به امپراتوری عثمانی به شمار می رود. (28)

محمود دوم نیز راه سلطان سلیم را ادامه داد. در همین زمان کتب درسی و نوشتاری غربیان به زبان ترکی ترجمه شد.

بیش تر استادانی که زبان فرانسه و دیگر رشته ها را در مؤسسات آموزشی نوپا تدریس می نمودند، اروپایی و اغلب فرانسوی بودند. فارغ التحصیلان مؤسسات نظامی و آموزشی علاوه بر اشغال حساس ترین پست های مملکتی در سال های بعدی، به دلیل دل بستگی به غرب دست به ترویج افکار و نظام ارزشی و طرز تفکر و زندگی غربی می زدند. محمود دوم در سال 1820 میلادی دگرگونی های اداری را نیز آغاز کرد و از آن پس تشکیلات دولتی به تدریج طبق الگوهای غربی بازسازی گردید و همچنان که بازسازی ارتش راه را برای به قدرت رسیدن افسران غرب گرا گشود، بازسازی اداری نیز زمینه را برای نفوذ طبقه بالای «بوروکرات های » وابسته به غرب هموار ساخت.

در سال 1839 فرمان معروف «تنظیمات » یا مشروطیت صادر گردید که گامی در جهت غربی نمودن نظام سیاسی به شمار می آمد. از طریق این اصلاحات، الگوهای متعدد غربی در امپراتوری عثمانی وارد شد. (29)

سلطان عبدالحمید جانشین محمود دوم روند غربی گری و گسترش نظام اداری و آموزشی به سبک غربی را ادامه داد و پس از جنگ کریمه شکست های امپراتوری عثمانی، طی فرمانی در سال 1856 که به نام «خط همایون » معروف شد به پروژه توسعه و اصلاحات سیاسی روی آورد و با نفی شهروند درجه یک و دو اعلام کرد که در امپراتوری عثمانی مسلمانان و غیرمسلمانان از حقوق سیاسی مساوی برخوردارند.

بدون تردید روی آوری به پروژه اصلاحات و توسعه سیاسی با حمایت و فشار قدرت های استعماری غربی صورت می گرفت و این جریان که در تاریخ اروپا به مساله شرق یا بالکانیزاسیون معروف است، با هدف جداسازی دین از دولت و رخنه تفکرات سکولاری و عرفی سازی در امپراتوری عثمانی آغاز گردید. بر همین اساس و در راستای تکمیل پروژه اصلاحات، غربگرایان دست به تغییر قانون اساسی زدند. در سال 1876 م. قانون اساسی جدیدی برای امپراتوری منظور گردید که در بسیاری موارد از اصول فکری غرب و عقاید و نظرات روسو و منتسکیو الهام گرفته بود. (30) در همین زمان مدرسه عالی «گالاتاسرای » افتتاح گردید. این مدرسه که در آن استادان اروپایی تدریس می کردند، در گسترش غربگرایی و نهایتا غربزدگی در ترکیه، همان نقش را ایفا نمود که دانشگاه امریکایی بیروت در شامات و بلاد غربی آسیا عهده دار آن بود. بسیاری از فارغ التحصیلان این مؤسسه به مقامات کلیدی کشوری رسیدند و سیاست های غربگرایانه را اعمال کردند. برنامه درسی آن تقلیدی کامل از برنامه درسی مدرسه های پاریس بود و مدیر عالی مدرسه و بیش تر دبیران، فرانسوی و زبان تدریس نیز زبان فرانسه بوده است. (31)

سلطان عبدالحمید دوم نیز مانند محمود دوم نه به دلیل دل بستگی به غرب، بلکه به منظور تقویت امپراتوری در مقابل غربیان دست به این گونه اصلاحات زد. در دوره زمامداری عبدالحمید بازسازی نظام آموزشی نیز زیر نظر اصلاح طلب بزرگ محمد سعید پاشا دنبال شد و در سال های 1879- 1885 چندین مؤسسه دایر گردید و نخستین دانشگاه در امپراتوری عثمانی در دوران زمامداری سلطان عبدالحمید در سال 1900 میلادی آغاز به کار کرد. در عین حال عبدالحمید مخالف تقلید تمام عیار از غرب - آن گونه که غربزدگان می خواستند - بود و از همین رو، غربزدگان به بهانه مبارزه با استبداد علیه او دست به قیام زدند و نهایتا در سال 1908 میلادی وی را سرنگون ساختند. با روی کارآمدن ترکان جوان که از نظر خودکامگی مستبدتر از عبدالحمید بودند، دوره اول غربی گری در امپراتوری عثمانی به پایان رسید و مرحله دوم یا دوران غربزدگی آغاز گردید که بعدها با روی کارآمدن آتاتورک در سال 1922 این روند به اوج خود رسید. (32)

به گفته محققان در این دوران غربگرایی بیش تر آگاهانه بود و انگیزه عمده اصلاحات و اقتباس از الگوهای غربی، تقویت امپراتوری در برابر هجوم های استعماری قدرت های غربی بود. جالب این که علی رغم اهداف روشن آنان در اصلاحات به منظور اغفال ناآگاهان در این زمینه از دین مایه می گذاشتند و با الهام از رهنمودهای اسلامی دست به اصلاحات نوسازی و غربی سازی نظام آموزشی می زدند.

شاهد بر این مدعا که در این مرحله رویکرد به غرب چندان از دل بستگی به غرب ناشی نبوده و با غرب ستیزی توام بوده، این است که در تمامی این دوره علما و روحانیان مسلمان پشتیبان این گونه اصلاحات و موافق با اقتباس از روش های غربی بوده اند. علما نه تنها بر اقداماتی چون ایجاد چاپخانه، انحلال ارتش قدیم جان نثارها و بازسازی ارتش و ایجاد مؤسسه های نظامی و آموزشی جدید، صحه می گذاشتند، بلکه از طرفداران فعال آن بوده و دولت را برای انجام این اصلاحات تحت فشار قرار می دادند. بسیاری از فارغ التحصیلان حوزه های دینی، در بنیانگذاری مدارس نوین و تدریس و اداره آن سهیم بودند و خود به فراگیری علوم جدید و زبان های خارجی می پرداختند. (33)

در این زمان سلطان عبدالحمید برخلاف تبلیغات صهیونیست ها و غربیان، مخالف پیشرفت نبود و چنان که برناردلویس خاطر نشان ساخته است او حتی در برخی زمینه ها تجددگرا بود و تنظیمات و اصلاحات سیاسی، اداری در دوران زمامداری وی به ثمر نشست. (34)

تبلیغات صهیونیستی علیه عبدالحمید چه بسا به دلیل آن بود که سلطان آنان را در دستیابی به بیت المقدس مایوس ساخت. در تاریخ آمده است، پیش از شکل گیری جنبش ترکان جوان و پیش از ورود صهیونیست ها در کادر مرکزی آنان برای سرنگونی امپراتوری عثمانی، نخست صهیونیست ها درصدد بودند تا از سلطان عبدالحمید اجازه ایجاد یک کشور یهودی نشین در فلسطین را بگیرند و «هرتزل » بنیانگذار صهیونیسم با همین هدف با سلطان ملاقات کرد، ولی عبدالحمید تقاضای مزبور را با تحقیر رد کرد. از این پس صهیونیسم بین الملل درصدد سرنگونی وی برآمد و از طریق عمال غرب زده خود با به راه انداختن جنبش «ترکان جوان » در سال 1326 ه. ق / 1908 م. هدف فوق را تحقق بخشید. (35) روند تجدد و غربگرایی در مرحله بعدی با به ثمر رسیدن جنبش «ترکان جوان » که با محافل مرموز صهیونیستی در ارتباط بود و نیز تقلید کوکورانه و دل بستگی به شیوه تفکر و زندگی غرب - که جنبه خصومت با اسلام و فرهنگ سنتی داشت - با به قدرت رسیدن آتاتورک به اوج خود رسید.

ماهیت اصلاحات آتاترک

انگلیس پس از شکست در شیوه های استعماری کهن، به استعمار نامرئی روی آورد تا با انتخاب مهره های مناسب از سرزمین های مستعمره، بدون هزینه و زحمت به اهداف استعماری خود نایل آید. از این رو، برای اجرای مقاصد خویش با متلاشی نمودن نظام سیاسی قدیم ایران و ترکیه، آتاتورک را در ترکیه و رضاخان را در ایران برای استقرار نظام نوین به ظاهر مترقی در نظر گرفت تا آن دو در راس برنامه های خود اسلام را که همواره مانع اغراض استعماری غربیان بود از سر راهشان بردارند. همان گونه که معروف است پیش از آن گلادستون وزیر امورخارجه انگلیس در مجلس عوام گفته بود تا این قرآن در میان مسلمانان وجود دارد ما نمی توانیم به اهداف استعماری خود در مناطق اسلامی برسیم و باید بساط قرآن را از جوامع اسلامی برچینیم. انگلیس این سیاست را در جنگ جهانی اول و پس از فروپاشی عثمانی با سوء استفاده از نقاط ضعف آن امپراتوری، به دست مزدور خود آتاتورک پیاده کرد. حذف اسلام در ترکیه با برنامه های دین ستیزانه نهضت ترکان جوان و آتاتورک تحقق یافت.

مصطفی کمال (آتاترک) به سال 1888 م. در سالونیک به دنیا آمد. پدرش کارمند دولت عثمانی بود. وی با آموزش زبان فرانسوی در آکادمی نظامی به تحصیل پرداخت و بعدها از همکاران «ترکان جوان » گشت و تا جنگ جهانی اول گمنام بود. (36) در ماه مه 1889، گروهی از دانشجویان آموزشگاه پزشکی نظام سلطنتی عثمانی برای سرنگونی سلطان، انجمنی تاسیس کردند. این دانشجویان از ملت های گوناگون بودند. نام رسمی این انجمن «کمیته اتحاد و ترقی » بود. اعضای انجمن که از باقی مانده های «عثمانیان نو» بودند، خود را «ترکان جوان » می خواندند.

ترکان جوان و آتاتورک برای تکمیل پروژه اصلاحات خود، اقدام به تاسیس احزاب شناسنامه دار در جامعه ترکیه نمودند که به دنبال آن احزاب «وطن »، «وطن و حریت » «جمعیت آزادی عثمانی »، «کمیته اتحاد و ترقی » و... تاسیس شد. (37)

در دوره تنظیمات که تا سال 1876 ادامه یافت، افراد اصلاح طلب، که بسیاری از آنان پرورش یافته مدرسه های غربی بودند، جنبشی برای تجدد شروع کردند و مقامات حساس اداری و کشوری را در اختیار گرفتند. این افراد برخی سازمان های سیاسی را نیز تشکیل دادند که جمعیت «اتحاد و ترقی » یکی از آن ها بود. از دوره تنظیمات باید به عنوان برزخی میان مرحله «غربگرایی » و «غربزدگی » نام برد. افراد اصلاح طلب این دوره به اندازه «ترکان جوان » غربزده نبودند، ولی در میان آنان بسیاری از گرایشات که بعدها در ترکان جوان تجلی یافت، دیده می شد. «ترکان جوان » و اصحاب «تنظیمات » هر دو عمیقا تحت تاثیر تفکرات غربی و از طبقه بوروکرات بودند و هر دو نیز از طریق آموزش غربی در دستگاه رخنه کردند. البته اصحاب «تنظیمات » عموما از طبقه بالای بوروکراسی برخاسته ولی «ترکان جوان » از طبقه متوسط بوروکراسی و از افسران جوان نظامی بودند.

عامل دیگری که گسترش غربزدگی را در ترکیه تسهیل کرد، رواج روزنامه نگاری به سبک غربی بود. در این زمان روزنامه ها و مطبوعات فراوانی در گوشه و کنار کشور آغاز به کار کردند که عمدتا در دست افراد غرب زده بود. مطبوعات از این طریق شدیدا در تلاش بودند تا ارزش های غربی را گسترش دهند.

البته نباید از نظر دور داشت که چون هیات حاکمه عثمانی با تعالیم اصیل اسلامی بیگانه بود و با خودکامگی و سیاست های منحطه تنها به دلیل حفظ قدرت، یک نظام فاسد را بر امپراتوری حاکم ساخته بود، این موضوع بهانه خوبی بود تا طبقات غرب زده تحت عنوان حمایت از مردم بر ضد دستگاه حاکمه دست به تشکیل گروه های زیرزمینی به اصطلاح «انقلابی » از سال 1889 در مؤسسات آموزشی و نظام جدید بزنند و در مدت کوتاهی حمایت سایر اقشار غرب گرای نظام آموزشی غربی را به خود جلب نمایند و بدین وسیله به نام مبارزه با استبداد عثمانی، ارزش های اسلامی را زیر سؤال ببرند. مؤسسه های فرانسوی چون «گالاتاسرای » پایگاه اصلی این انقلابیون غرب زده بود.

از آن جا که ارتش نخستین واحدی بود که در آن نظامات غربی رایج گردید، در ادوار بعدی افرادی که محصول نظام مزبور در ارتش بودند پشتوانه اصلی جنبش های غرب گرایی شدند. جنبش «ترکان جوان » و دستگاه کمال آتاتورک نیز هر دو بر نظامیان تکیه داشتند. (38)

انقلاب ترکان جوان در سال 1908 را می توان سرآغاز دوره غرب زدگی در امپراتوری قلمداد کرد. آن ها عمدتا از افکار و اندیشه های غربی الهام گرفته بودند و پرچمداران و رهبران انقلاب همگی غرب زده یا محصول نظام آموزشی غرب بودند، و یا با محافل امپریالیستی و صهیونیستی ارتباط داشتند. از نظر فکری ترکان جوان با خودباختگی به تقویت عناصر غربی و تضعیف اسلام می پرداختند و برای نخستین بار به جای وحدت جهانی اسلام، مکتب وارداتی ناسیونالیسم را در امپراتوری وارد کردند و تورانیگری (پان ترکیسم) آنان مقدمه فروپاشی امپراتوری گردید.

اندیشه و افکار «ترکان جوان » عمدتا وارداتی و از منتسکیو، روسو و دیگران اقتباس شده بود. آنان فکر «ناسیونالیسم ترک » را نیز از غربیان گرفتند. اسلام ستیزی و غرب زدگی از ویژگی های نهضت «ترکان جوان » بود.

از نظر سیاسی نیز ترکان جوان تمامی شیوه های جدید غرب را به کار بردند و دست به تشکیل حزب حاکمی به نام «کمیته وحدت و ترقی »، (C.U.P) زدند. آن ها پس از به دست گیری قدرت، از طریق نظریه پردازان و قلم بدستان مزدور خود جنجال های تبلیغاتی شدیدی برای سست کردن اعتقادات مذهبی و اسلامی مردم و آماده سازی زمینه پذیرش عقاید و افکار بیگانه به راه انداختند. ضیاگوکلپ که در ترکیه به عنوان بنیانگذار ناسیونالیسم ترک شناخته می شود معروف ترین ایدئولوگ ترکان جوان بود. وی در سال 1909به عضویت کمیته مرکزی حزب حاکم، (C.U.P) درآمد.

ضیاگوکلپ (1874 م - 1924 م.) بزرگ ترین اندیشمند و نظریه پرداز غرب زده [که آتاتورک از او متاثر بود] در مقابل «پان اسلامیسم »، ناسیونالیسم ترک و اقتباس تمام عیار تمدن غربی را به منظور شکستن زنجیره های جور و جهل برای ملت ترک لازم دانسته و همانند طه حسین مدعی بود که ملت او به اروپا وابسته است و نه به جهان اسلام، بنابراین، ترکیه باید همه ارتباطهای فرهنگی و فکری و اجتماعی خویش را از شرق بریده و به غرب پیوند دهد. او اصرار داشت که نه فقط فرآورده های صنعتی، بلکه روح و نظام و ارزش های غرب نیز می بایست به طور کامل اقتباس گردد و ارزش های کهنه سنتی دور ریخته شود و در همین حال، «ملیت » ترک و «پان ترکیسم » و اساطیر و افسانه های باستانی قوم ترک احیا گردد.

او می گفت: ما از نظر ملیت ترک هستیم، از نظر مذهب (یعنی رسوم عبادی) مسلمان و از نظر فرهنگ و تمدن اروپایی می باشیم. از اسلام فقط ما باید پاره ای اعتقادات مذهبی و رسوم عادات را که صرفا مربوط به رابطه انسان - خدا هست اقتباس کنیم، ولی سایر تعالیم حقوقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام که کهنه شده، باید مردود شناخته و در فراموش خانه تاریخ ریخته شود و به جای آن نظامات غربی دربست اقتباس گردد. (39)

ضیاگوکلپ به اندازه کمال آتاتورک در غرب زدگی جلو نرفته بود و هنوز اسلام را به عنوان «عقیده شخصی » قبول داشت. او بین تمدن و فرهنگ فرق قایل بود، ولی کمال آتاتورک معتقد بود که فرهنگ و تمدن و همه چیز باید برچسب غربی داشته باشد.

کمال آتاتورک بارزترین چهره «غربزده » در جهان اسلام به عنوان یک انسان خودباخته در برابر غرب احساس بی هویتی و بی شخصیتی می نمود و از این رو، صهیونیسم و امپریالیسم انگلیس او را برای نیل به اهداف شوم خود انتخاب کردند. آن ها در موقعیت ها و حوادث نظامی ادامه جنگ جهانی اول با فرصت هایی که در اختیار وی گذاشتند از او چهره ای اصلاح طلب و قهرمان ملی ساختند و به وسیله او امپراتوری عثمانی و ارزش های اسلامی را نابود کردند و با تجزیه جهان اسلام و نابودسازی اقتدار مسلمانان، آن ها را به پذیرش سلطه غرب واداشتند.

آتاتورک به کمک غرب و انگلیس یک رژیم خودکامه و مستبدی را در ترکیه حاکم نمود و همچون رضاخان در ایران که با بدترین شکنجه ها و آزارها در همه زمینه های زندگی اجتماعی و سیاسی به اسلام زدایی پرداخت، مدرسه های مذهبی را بست، اذان و نماز را به زبان عربی قدغن کرد، نظام حقوقی سوئد را به جای نظام شرع در دادگستری ترکیه رواج داد، خط را عوض کرد، کشف حجاب نمود، پوشیدن لباس غربی را برای هر ترک اجباری ساخت و... . (40)

کمال آتاتورک پس از رسیدن به قدرت دست به اقدامات ضداسلامی و غربگرایانه زد. اسلام زدایی و «سکولاریسم »، یعنی کنار زدن دین از دولت از اهداف عمده این پیشوای غرب زدگان بود. وی نخست «خلافت » را ملغا ساخت و بدین سان سمبل وحدت مسلمانان در جهان و حاکمیت اسلام در ترکیه را از بین برد، سپس نظام قضایی شریعت را منسوخ کرد و به جای آن قوانین کشورهای غربی را وارد نمود، «اوقاف » را ملی کرد و تمامی مدرسه های دینی (حدود 479 مؤسسه آموزشی دینی با 18000 طلبه) را تعطیل کرد. (41)

آتاتورک در سال 1924 م. دستور داد هرچیزی که مربوط به تاریخ گذشته ترک ها و امپراتوری عثمانی یا درباره اسلام است از برنامه های درسی تمامی مدارس حذف گردد. او در سال 1924 م. یک قانون اساسی جدید برای کشور اعلام کرد. این قانون اساسی نمونه کامل اسلام ستیزی و غرب زدگی مفرط در تمامی زمینه هاست. در سال 24- 1923 مقرر گردید که دختران در کنار پسران در یک کلاس درس شرکت کنند و در سال 1927 م. آموزش مختلط دختران و پسران در تمامی سطوح اجرا گردید. (42)

آتاتورک از نظر سیاسی و فرهنگی، از طرفی با تشکیل جمهوری لائیک با اسلام مبارزه کرد و از سویی، علی رغم مخالفت شدید توده های مردم، حتی دانشگاهیان، دستور داد تا رسم الخط زبان ترکی از «عربی » به «لاتین » تغییر یابد. او می خواست بدین وسیله رشته پیوند مسلمانان ترکیه را از جهان اسلام بگسلد و آن را به اروپا متصل کند و نسل جوان ترکیه را از فرهنگ غنی اسلام و دستاوردهای مسلمانان در طی قرون متمادی بیگانه و آن ها را از اسلام و قرآن جدا سازد.

در زمان آتاتورک موج غرب زدگی حتی «زبان » را در امان نگذاشت. رژیم دستور داد که زبان ترکی از تمامی کلمات عربی - فارسی پالایش گردد. این کار را مؤسسه ای دولتی به نام «فرهنگستان زبان ترکی » عهده دار شد.

گفته می شود ک مصطفی کمال آتاتورک در این ایام همواره ده ها فرهنگ لغات ترکی برای سخنرانی به هم راه داشت!

پس از مرگ آتاتورک در سال 1938 م. این سیاست و دوره غرب زدگی در ترکیه به وسیله جانشین او عصمت اینونو ادامه یافت و در نتیجه توده های مسلمان ترکیه از رژیم به ستوه آمدند و در نخستین انتخابات نسبتا آزاد در سال 1950 عصمت اینونو یار وفادار کمال آتاتورک را کنار زدند. پس از اینونو، دولت عدنان مندرس روی کار آمد و روند غربگرایی تا حدی تعدیل گردید. در همین حال جنبش های اسلامی، مخفی و نیمه مخفی مانند «جنبش نورسی ها» و «حزب اسلامی » نجم الدین اربکان قد علم کرد، و بدین سان نهضت «بازگشت به خویشتن » به تدریج در ترکیه رو به گسترش نهاد، ولی هنوز نیز امرای ارتش و بوروکرات ها که به امریکا و کشورهای غربی وابستگی دارند، مانع رشد چنین حرکتی می باشند.

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران موجب شد که خودآگاهی مسلمانان ترکیه نسبت به موقعیت خود افزایش باید. حاکمیت دینی در ایران، احساس حقارت های دیرینه در برابر لائیسم و نیروهای چپ، و نیز تفکری که بر مبنای آن دین در حیطه وجدان اخلاقی افراد محدود شده و هر نوع عمل اجتماعی و سیاسی و حکومت بر مبنای دین در جهان کنونی غیرممکن تصور می شد، از بین برد. افزایش فعالیت مسلمانان ترکیه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به حدی چشمگیر بود که محافل سرمایه داری و نظامیان ارتش را که حساسیت زیادی در برابر نیروهای مذهبی داشتند، مصمم نمود که خیزش امواج این حرکت را سد کنند. (43) و اینک نیز این روند ادامه دارد و فعالیت اسلام خواهی و جنبش بازگشت به خویشتن، در حال شکل گیری است.

پی نوشت ها:

1- شادان پروند و زهرا سبحانی، زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین الملل، ص 42-41

2-3- وین وو سینیج، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه سهیل آذری، کتابفروشی تهران، ص 6/ ص 10 و 12

4- این مکان در سفر علمی اخیرمان در معیت دکتر امامی مورد بازدید گروه علوم سیاسی و تاریخ مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی رحمه الله قرار گرفت.

5- ر. ک. به: دکتر امامی، جزوه آموزشی تاریخ امپراتوری عثمانی.

6- ر. ک. به: وین ووسینیج، پیشین، ص 13-14

7- استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ترجمه ماه ملک بهار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365، به نقل از زهرا سبحانی، پیشین، ص 43

8- به نقل از همان، ص 44

9-10- وین وو سینیج، پیشین، ص 39- 38/ ص 43

11- ر. ک. به: شادن پروند، پیشین، ص 49

12- به نقل از حمید عنایت ، اندیشه های سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، چ دوم، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ص 109

13- همان، ص 110

14- ر. ک. به: جامعه شناسی غربگرایی، ج 1، ص 105 - 108- 107

" 15- Nallinos "lafine - deI cosi Detto elaliffato ottomano

به نقل از حمید عنایت، پیشین، ص 102

16- علی عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکمه، ص 74- 79 / همو / الاجماع فی الشریعة الاسلامیة، به نقل از دکتر حمید عنایت، پیشین، ص 118

17-18- عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکمة، ص 118، به نقل از حمید عنایت، پیشین، ص 119

19-20- وین وو سینیج، پیشین، ص 24/ ص 69

21- ر. ک.به: همان، ص 70

22- همان، ص 86- 85 با تلخیص

23- برای اطلاع بیش تر ر. ک. به: ریشه های روابط علمای شیعه با صفویان، نگارنده، پایان نامه تحصیلی

24- ر. ک.به: زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، ص 51-50

25-

26-

27- ر. ک. به: جامعه شناسی و غربگرایی، ص 20

28- Roderie Darison: Reform in the ottoman Empire -princeton Uri. press.1963.

به نقل از دکتر نقوی، همان، ص 29

29- به نقل از نقوی، همان ، ص 30 الی 32 با تلخیص

30- ر. ک. به:

Robert Devereux: The first otto man .... P, 76.

نقل از همانجا، ص 33

31- Joseph Szyliowiez: Education and Modernization in theMiddle East p, 173

32- جامعه شناسی غربگرایی، ص 35- 34

33-

34- برنارد لویس، همان، ص 175 - 174/ نقوی، همان، ص 34

35- نقل از همان، ص 70

36- 37- وین وو سینیج، پیشین، ص 128/ ص 121-120 - 118، با تلخیص

43- علی رضا نامور حقیقی، پژوهشی پیرامون روند تحولات اسلام گرایی در ترکیه، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین المللی، چاپ اول، ص 31

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان