ماهان شبکه ایرانیان

ابزار لهو و دگرگونیهای زمان (۲)

در گفتار نخست، بیان شد: احکام شرعی، در جاهایی با ابزار، پیوستگی دارند و سپس این مساله طرح شد که آیا، با دگرگونی این ابزار، حکم شرعی دگرگون می شود یا خیر؟ بنا شد که از هر یک از این موارد و نمونه ها، تحلیل فقهی بشود و در پایان نتیجه گیری کلی صورت پذیرد، شاید از این رهگذر بتوان، به یک قاعده فقهی ست یافت.

در گفتار نخست، بیان شد: احکام شرعی، در جاهایی با ابزار، پیوستگی دارند و سپس این مساله طرح شد که آیا، با دگرگونی این ابزار، حکم شرعی دگرگون می شود یا خیر؟ بنا شد که از هر یک از این موارد و نمونه ها، تحلیل فقهی بشود و در پایان نتیجه گیری کلی صورت پذیرد، شاید از این رهگذر بتوان، به یک قاعده فقهی ست یافت.

درگفتار نخست، از ابزار قصاص، سخن رفت و در این گفتار ، به بررسی ابزار فقهی لهو می پردازیم:

در آغاز بحث، شایسته است موضوع پژوهش به درستی روشن شود و در این راستا، چند نکته را یادآور می شویم:

1 . فقیهان، لهو را حرام می دانند (1) و گرچه در معنی و حد و مرز آن، نظر روشنی ندارند، بلکه شماری از آنان ادعای اجمال کرده اند و به اندازه ای که یقین آور است، گرفته اند (2) .

2 . لهو، بیش تر با ابزار پدید می آید; از این روی، بهره بردن از ابزار لهو و سرگرمی بدانها و به کارگرفتن آنها، حرام خواهد بود.

3 . در کتابهای فقهی و حدیثی (3) ، رسم چنین است که این بحث، با عنوان: «آلات لهو» مطرح می شود.

4 . غنا، از گونه صوت و صداست و پیوندی با ابزارخارجی ندارد، گرچه در چیستی غنا، فقها، آرای گوناگونی دارند (4) . بنابراین، در این نوشتار «ابزار لهو»، در بوته بررسی قرار می گیرد.

در کتابهای فقهی، ابزار لهو، از زاویه های گونه گون، به بوته نقد و بررسی نهاده شده است: به کار بردن، شنیدن، بهره گیری در غیر لهو، بهره گیری از ابزار ناشناخته و مهیا نشده برای لهو و...

روشن است که بیش تر این بحثها، به روشن کردن حکم شرعی ابزار لهو می انجامد.

در این نوشتار، در پی آن نیستیم حکم مساله را روشن کنیم، بلکه بر آنیم خود مساله را روشن سازیم. در دسته ای از روایات، از پاره ای ابزار لهو، نام برده شده است: طنبور، دف، طبل. در دسته ای دیگر، عنوانها کلی بیان شده است: ملاهی، معازف...

حال، پرسش این است: آیا رابطه بین این دو دسته از خطابهای شرعی، رابطه قاعده و مثل است که دگرگونی می پذیرد، یا خطابهای مستقل و جدای از یکدیگرند و باید به هر دو عمل کرد. بدین معنی که به کار بردن ابزار یاد شده، بی قید و شرط حرام خواهند بود، گرچه اینک ابزار رایج، لهو نباشند.

و حکم دسته دیگر نیز مستقل است. البته کلی و شایسته هماهنگ شدن با هر محیطی و شرایطی، یعنی ابزارهای جدید و نو را نیز در بر می گیرد.

به دیگر سخن، آیا عنوانهای یادشده در دسته نخست از روایات، موضوعیت دارند و در تمام دوره ها، پایدار خواهند بود، گرچه شارع قاعده فراگیری صادرکرده باشد؟

یا این که آن نامها ویژگی ندارند، بلکه معیار، همان عنوان کلی و فراگیر است و رابطه اینها، بسان رابطه «من رباط الخیل » با «من قوة » در آیه شریفه 60 سوره انفال است. این پرسش اصلی است که باید پاسخی روشن برای آن بجوییم:

فقیهان، به گونه جدا و مستقل، به این بحث نپرداخته اند و از لابه لای کلمات آنان نیز، نمی توان رای روشنی به آنان نسبت داد. بلکه پاره ای از سخنان آنان با ویژگی ابزار سازگار است و پاره ای با نبود ویژگی.

اینک پاره ای از سخنان آنان در این باب:

ملا احمد نراقی می نویسد:

«آنچه از اخبار استفاده می شود، دو چیز است:

الف . آنچه به روشنی حرام بودن آن بیان شده، مانند: طنبور (سه تار)، عود (نی)، مزمار (ساز)، طبل (دهل)، بربط (نوعی ساز) و دف (دایره).

ب . آنچه داخل عنوان معازف و ملاهی (آلات لهو) و هر چه بدان لهو شود، یعنی هر چیزی که برای لهو آماده شده باشد و عرف آن را ابزار لهو بداند.» (5)

همو می نویسد:

«معنای لهو، اجمال دارد و اراده عموم از آن ممکن نیست، از این روی، باید به اندازه یقینی از آن، بسنده کرد و آن ابزار ویژه ای است که در فارسی به آن ساز می گویند، خواه درروایات، یادی از آن شده باشد، یا ابزار جدیدی باشد.» (6)

همو می افزاید:

«آیا حرام بودن به کارگیری ابزار لهو، درجهتی ویژه است، که اگر در جای و جهت دیگر به کارگرفته شود، مانند: آگاهاندن، راندن حیوانات آزار دهنده و... حرام نخواهد بود؟ یا این که حرام بودن آن فراگیر است؟

احتمال دوم برتر است و گویا در میان فقیهان مخالفی نباشد.» (7)

این عبارتها، نشان گر ویژگی ابزار وارد شده در روایاتند.

شیخ انصاری می نویسد:

«حرام بودن بازی با ابزار لهو، به جهت لهو است و ابزار ویژگی ندارند... در روایت سماعه، معیار غفلت و خوش گذرانی، قرار داده شده است.» (8)

از سوی دیگر، همو می نویسد:

«قدر متیقن از ابزار لهو، که استفاده از آن حرام است، ابزاری است که از جنس مزمار و طبل و ابزار غنا باشد.» (9)

این دوعبارت، چندان سازگاری با هم ندارند.

شیخ یوسف بحرانی می نویسد:

«اگر امکان بهره گیری در غیرجهت حرام داشته باشند، احتمال جایز بودن فروش این ابزار وجود دارد، لیکن، مورد این احتمال، بسیار نادر است; زیرا از این ابزار، جز لهو بهره دیگری به دست نمی آید، پس خرید و فروش آنها، مطلقا حرام است.» (10)

از این سخن، ویژگی نداشتن ابزار یاد شده در روایات را می شود استفاده کرد; زیرا اگر بهره غیر نادری بر آنها مترتب گردد، استفاده از آنها، مانعی نخواهد داشت.

همین مطلب را شهید ثانی در مسالک (11) ، نگاشته و صاحب جواهر (12) و محقق سبزواری آن را پذیرفته اند. (13)

اینها، نمونه هایی بود از سخنان به نسبت روشن فقیهان و دیگر سخنان آنان این روشنی را ندارند.

خلاصه: دشوار است به این فقیهان، یکی از دو رای را نسبت داد.

به نگر ما، نامهای یاد شده در روایات، ویژگی ندارند، برای ثابت کردن این سخن، باید دلیلها را به بوته نقد و بررسی نهیم و شواهد این دیدگاه را در لابه لای آن، بازگوییم.

برای حرام بودن لهو و استفاده از ابزار آن، به آیات قرآن و احادیث، استدلال شده است:

قرآن

شماری از آیات قرآن، مورد استشهاد امامان(ع) و فقیهان قرارگرفته است، مانند:

1. «ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل به عن سبیل الله.» (14)

گروهی از مردم، خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانی، مردم را از راه خدا، گمراه کنند.

در تفسیر علی بن ابراهیم، لهو الحدیث، به غنا و نوشیدن شراب و کارهای بیهوده تفسیر شده است. (15) گروهی از مفسران، لهوالحدیث را به ساز تفسیر کرده اند. (16)

گروهی از فقیهان، این آیه را در ضمن شواهد و دلیلهای حرام بودن لهو، یاد کرده اند. (17)

2 . «لو اردنا آن نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین.» (18)

اگر خواستار بازیچه ای می بودیم، خود آن را می آفریدیم، اگرخواسته بودیم.

به این آیه شریفه، در ضمن روایت عبدالاعلی (19) ، استشهاد شده و شیخ انصاری، آن را از دلیلهای حرام بودن لهو قرارداده است. (20)

3 . «والذین هم عن اللغو معرضون.» (21)

و آنان که از لغو روی گردانند.

درتفسیر علی بن ابراهیم «اللغو» به غنا و کارهای لهو، تفسیر شده است (22) .

این آیات، بر حرام بودن لهو، گواه آورده شده اند، حال، خواه دلالت اینها را برحرام بودن لهو بپذیریم، یا نپذیریم، خواه آیات تنها همین شمار باشند، یا آیه های درخور استناد دیگری هم باشد، یک نکته روشن است که درقرآن، نامی از ابزار لهو، به میان نیامده، از این روی، گیریم که استفاده حرام بودن ابزار لهو از آنها بشود، ابزاری حرام خواهد بود که در راستای لهو قرار گیرند، چه در روزگار ائمه(ع) وجود داشته، یا سپسها پدید آمده باشند و ابزاری که بهره برداری لهوی از آنها نشود، حرام نخواهند بود. این، می تواند گواهی باشد بر این که نامهای یاد شده در احادیث، ویژگی ندارند.

روایات

روایاتی که از لهو، سخن به میان آورده اند، سه دسته اند:

آنها که برحرام بودن لهو، دلالت دارند.

آنها که بر حرام بودن ابزار لهو، دلالت دارند; اما با عنوان کلی و وصفی.

آنها که بر نامهای ویژه ای تاکید دارند و تنها آنها را حرام می دانند.

گروه نخست

1. محمدبن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه،عن ابن محبوب، عن عنبسة عن ابی عبدالله(ع) قال: «استماع اللهو والغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزرع.» (23)

امام صادق(ع) فرمود: شنیدن لهوو آواز، نفاق را رشد می دهد، همان گونه که آب زراعت را.

2 . حدثنا ابی (رض) قال: حدثنا احمدبن ادریس، عن محمدبن احمد قال: روی الحسن بن علی بن ابی عثمان، عن موسی المروزی عن ابی الحسن الاول(ع) قال: و قال رسول الله(ص): «اربع یفسدن القلب و ینبتن النفاق فی القلب کما ینبت الماء الشجر: استماع اللهو والنداء، واتیان باب السلطان، وطلب الصید.» (24)

رسول خدا فرمود: چهار چیز دل را تباه می سازد و نفاق را در دل رشد می دهد، همان گونه که آب، درخت را: شنیدن لهو و آواز، رفتن به بارگاه پادشاه و جست وجوی صید.

3 . حدثنا ابوالحسن محمدبن علی بن الشاه المروالروذی قال: حدثنا ابوحامد احمدبن محمدبن الحسین، قال حدثنا ابویزید احمدبن خالد الخالدی، قال حدثنا محمدبن احمد بن صالح التمیمی، قال حدثنا ابی، قال حدثنا انس بن محمد ابومالک عن ابیه، عن جعفربن محمد عن ابیه عن جده، عن علی بن ابی طالب، عن النبی(ص)، انه قال فی وصیته له:

«یاعلی، ثلاثة یقسین القلب، استماع اللهو و طلب الصید و اتیان باب السلطان.» (25)

رسول خدا(ص) در سفارشی به علی(ع) فرمود: سه چیز، قساوت می آورد: شنیدن لهو، در پی صید رفتن و ورود به بارگاه پادشاه.

4 . عن جعفربن محمد(ع) انه قال: «مربی ابی(رض) و انا غلام صغیر و قد وقفت علی زمارین وطبالین و لعابین استمع فاخذ بیدی وقال لی: مر لعلک ممن شمت بآدم.

فقلت و ماذاک یا ابت؟

فقال: هذا الذی تراه کله من اللهو واللعب والغناء، انما صنعه ابلیس شماتة بآدم حین اخرج من الجنة.» (26)

امام باقر(ع) می فرماید: در دوران خردسالی، روزی ایستاده بودم به تماشای گروهی که نی می زدند و بر طبل می نواختند و بازی می کردند، پدرم از کنارم می گذشت که روی کرد به من فرمود: بگذر. مگر از کسانی هستی که آدم(ع) را سرزنش می کند.

گفتم: ای پدر! منظور شما چیست؟

فرمود: آنچه می بینی از ساز و دهل، ساخت شیطان است که پس از بیرون رانده شدن آدم از بهشت، ساخت.

هیچ یک از این حدیثها، برابر معیارهای رجال شناسی رجال شناسان پسین، اعتبار ندارند; زیرا بسیاری از این راویان، درکتابهای رجالی توثیق نشده اند. مثلا درحدیث اول، عنبسه، درحدیث دوم حسن بن علی وموسی المروزی و درحدیث سوم احمدبن محمد، احمدبن خالد، محمدبن احمدبن صالح توثیق نشده اند. حدیث چهارم هم، مرسل است.

از جهت دلالت، چند نکته را یادآور می شویم:

الف . استفاده حرام بودن لهو و ابزار لهو از این روایتها، دشوار می نماد، زیرا تعبیرهایی چون: قساوت قلب، یافساد قلب، رشد نفاق و ابداع شیطان، گرچه از نظر شرع ناپسندند و شارع آنها را نمی پسندد، ولی ناپسند بودن آنها در شرع و روی خوش نشان ندادن شارع به آنها، به گونه ای نیست که بشود حرام بودن را از آن فهمید. از این روی، گروهی از فقیهان، این دسته از روایات را مؤید روایات دیگر گرفته اند و به روشنی بیان داشته اند که اینها به گونه روشن حرام بودن ابزار لهو را نمی رسانند. (27)

ب . سه حدیث نخست، اگر بر حرام بودن دلالت داشته باشند، دلالت التزامی خواهد بود; زیرا آنچه از آن منع شده، شنیدن لهو است و اگر شنیدن لهو حرام شد، انجام آن نیز، حرام خواهد بود.

ج . اگر حرام یا مکروه بودن لهو، از این روایتها استفاده شود، ابزار لهو نیز، همان حکم را خواهد داشت. البته در این جا، بر ابزار ویژه ای تاکید نشده، بلکه هر وسیله ای، چه نو، چه کهنه، در جهت لهو، به کار گرفته شود، را در برمی گیرد.

گروه دوم

روایتهای گروه دوم، یعنی آنها که دلالت بر حرام بودن لهو، به گونه کلی و وصفی، دارند، بسیارند. در این دسته از روایتها، عنوانهای فراگیری چون: ملاهی، معازف و مزامیر، ناپسند دانسته شده است. دراین جا، گزیده ای از روایتهای معتبر را نقل می کنیم، آن گاه به بررسی آنها می پردازیم:

1 . محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبدالله(ع) قال: «قال رسول الله(ص): انهاکم عن الزفن والمزمار و عن الکوبات و الکبرات.» (28)

رسول خدا(ص) شما را از رقص، ساز و شطرنج باز داشت.

2 . الصدوق عن ابیه، عن سعد، عن النهدی، عن ابن محبوب، عن ابی ایوب، عن محمدبن مسلم، عن ابی عبدالله(ع) قال: «قال رسول الله(ص): ان الله بعثنی رحمة للعالمین ولامحق المعازف والمزامیر وامور الجاهلیة و اوثانها وازلامها.» (29)

رسول خدا(ص) فرمود: خداوند مرا رحمت برای جهانیان و نابود کننده ابزار لهو و شادی انگیز و امور جاهلی و تباهی و سهمها برانگیخت.

3 . «فی عیون الاخبار باسانیده، عن فضل بن شاذان، عن الرضا(ع) فی کتابه الی مامون، قال: الایمان هو اداء الامانة... واجتناب الکبائر وهی قتل النفس التی حرم الله تعالی والزنا... والاشتغال بالملاهی والاصرار علی الذنوب.» (30)

امام رضا(ع) به مامون نوشت: ایمان، ادای امانت است... و پرهیز از گناهان کبیره; یعنی کشتن انسان بی گناه، زنا... و پرداختن به ابزار لهو و اصرار بر گناهان.

4 . «محمدبن یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سلیمان بن سماعة، عن عبدالله بن القاسم، عن سماعة، قال: قال ابوعبدالله(ع): لما مات آدم شمت به ابلیس و قابیل، فاجتمعا فی الارض فجعل ابلیس وقابیل المعازف و الملاهی شماتة بآدم(ع) فکل ماکان فی الارض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فانما هو من ذلک.» (31)

امام صادق(ع) فرمود: چون آدم(ع) وفات یافت، شیطان و قابیل در زمین اجتماع کردند و برای سرزنش آدم و شادی خود، ابزار لهو و شادی آفرین را ساختند، پس هر آنچه از این ابزار در روی زمین وجود دارد و مردمان از آنها لذت می برند، از این گونه است.

روایتهای دیگری نیز، که در بردارنده این سه واژه باشند، وجود دارند که از نقل آنها، به خاطر به درازا کشیدن بحث، خودداری می ورزیم. (32)

اینک، بررسی این دسته از روایتها، از نظر سند و دلالت:

سند: حدیث اول و دوم، معتبرند. درباره حدیث سوم، شیخ انصاری می نگارد:

«این روایت حسنه ای است، بمانند صحیحه، بلکه صحیحه است.» (33)

البته، شیخ صدوق به فضل بن شاذان، دو طریق دارد که در هر دو طریق، راویان غیر موثق وجود دارند. حدیث چهارم، به جهت سهل بن زیاد، اعتباری ندارد.

دلالت: این روایتها، بر معنایی فراگیر دلالت دارند و هر چه را که ابزار لهو نامند، در بر می گیرند، زیرا واژگان: ملاهی، معازف، مزامیر، نام ابزار ویژه نیستند، بلکه به معنای ابزار لهو هستند.

در قاموس و لسان العرب، ملاهی از ابزار لهو به شمار آمده است (34) .

همچنین معازف، به ملاهی (35) ، ابزار نوازندگی (36) و شادی انگیز (37) ، معنی شده است و مزامیر و مزمار به ابزار نواختن (38) .

گروه سوم

در این بخش، روایاتی که از ابزار ویژه نام می برند، بررسی می شوند:

1 . «الحسن بن علی بن شعبة، فی تحف العقول عن الصادق(ع)... و ذلک انما حرم الله الصناعة التی هی حرام کلها، التی یجی ء منها الفساد محضا نظیر البرابط والمزامیر والشطرنج و کل ملهوبه والصلبان والاصنام ومااشبه من ذلک من صناعات الاشربة الحرام ومایکون منه وفیه الفساد محضا ولایکون منه ولافیه شی ء من وجوه الصلاح فحرام تعلیمه وتعلمه والعمل به واخذ الاجر علیه وجمیع التقلب فیه من جمیع وجوه الحرکات کلها...» (39)

امام صادق(ع) فرمود: ... خداوند، ابزاری را که به جز فساد، بهره ای از آنها نمی شود برد، حرام کرده است، مانند: ابزار لهو و شطرنج و هر آنچه لهو به آن انجام گیرد و صلیب و بت و مانند آن، از نوشیدنیهای حرام، که در آن فساد و تباهی است و هیچ گونه صلاحی در آنها نیست. پس فراگیری و آموزش و انجام دادن و مزدگرفتن بر آن و هر کار دیگر با آن، حرام خواهد بود.

2 . «عنه(ع)... فاما وجوه الحرام من وجوه الاجارة... او یواجر نفسه فی صنعة ذلک الشی ء او حفظه او لبسه او یواجر نفسه فی هدم المساجد ضرارا او قتل نفس بغیر حل او حمل التصاویر والاصنام والمزامیر و البرابط والخمر والخنازیر و المیتة والدم او شی ء من وجوه الفساد الذی کان محرما علیه من غیر جهة الاجارة فیه.» (40)

فرمود: گونه های حرام از اجاره... این که انسان خود را اجاره دهد برای خراب کردن مسجد، یا کشتن انسان بی گناه، یا حمل صورتها و بتها و ابزار موسیقی و شراب و خوک و مردار و خون، یا چیزی که در آن فساد است.

3 . «محمدبن علی بن الحسین باسناده عن شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید، عن الصادق، عن آبائه(ع) فی حدیث المناهی قال: نهی رسول الله(ص) عن اللعب بالنرد والشطرنج والکوبة والعرطبه وهی الطنبور والعود و نهی عن بیع النرد.» (41)

رسول خدا(ص) بازداشت از بازی با نرد و شطرنج و ورق و سه تار و نی و همچنین نهی فرموداز فروختن نرد.

4 . «محمدبن یعقوب، عن عدة من اصحابنا عن احمدبن محمدبن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن اسحاق بن جریر قال سمعت ابا عبدالله(ع) یقول: ان شیطانا یقال له: القفندر اذا ضرب فی منزل الرجل اربعین صباحا بالبربط ودخل الرجال وضع ذلک الشیطان کل عضو منه علی مثله من صاحب البیت ثم نفخ فیه نفخة فلایغار بعدها حتی تؤتی نساؤه فلایغار.» (42)

اسحاق، پسرجریر می گوید:از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: شیطانی است به نام قفندر، هرگاه، در منزل کسی چهل روز، وسائل لهو به کار رود، آن شیطان، هر عضو خود را برعضو همانند صاحب خانه قرار دهد و او از غیرت بیفتد چنانکه نسبت به ناموس خود، احساس غیرت نکند.

5 . «محمدبن یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمدبن عیسی اوغیره، عن ابی داود المسترق قال: من ضرب فی بیته بربط اربعین یوما سلط الله علیهم، شیطانا یقاله له: القفندر فلایبقی عضو من اعضائه الا قعد علیه، فاذا کان کذلک نزع منه الحیاء ولم یبال ماقال ولاماقیل فیه.» (43)

ابو داود گوید: آن که چهل روز در خانه اش ساز بنوازد، خداوند شیطانی را به نام قفندر بر او چیره می کند، پس عضوی نمی ماند مگر این که بر آن می نشیند. در این هنگام، حیا از وجود او بیرون می رود و در گفته هایش بی باک می شود.

6 . محمدبن یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سهل، عن علی بن معبد، عن الحسن بن علی الجزار، عن علی بن عبدالرحمن، عن کلیب الصیداوی قال: سمعت ابا عبدالله(ع) یقول: ضرب العیدان، ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الخضرة. (44)

نی زدن، نفاق را در دل می رویاند، همان گونه که آب، سبزی را می رویاند.

7 . «محمد یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سهل، عن احمدبن یوسف بن عقیل، عن ابیه، عن موسی بن حبیب، عن علی بن الحسین(ع) قال: لایقدس الله امة فیها بربط یقعقع ونایة (فایة) تفجع.» (45)

امام سجاد(ع) فرمود: پاک و مبارک نمی گرداند خداوند امتی را که در بین آنها، ساز و نی نواخته شود.

8 . «محمدبن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبدالله(ع) قال: قال رسول الله(ص) انهاکم عن الزفن والمزمار و عن الکوبات والکبرات.» (46)

رسول خدا(ص) فرمود: من شما را از ساز و رقص، باز می دارم.

9 . «وفی عیون الاخبار، عن محمدبن عمر البصری، عن محمدبن عبدالله الواعظ، عن عبدالله بن احمد بن عامر الطائی، عن ابیه، عن الرضا(ع) عن فی حدیث الشامی، انه سال امیرالمؤمنین(ع) معنی هدیر الحمام الراعیة (عبیة) قال: تدعو علی اهل المعازف والمزامیر والعیدان.» (47)

از امیر مؤمنان، درباره آواز کبوتر خانگی پرسیدند، حضرت فرمود: نفرین می کند بر لهو و لعب بازان و ساز و نی نوازان.

10 . «وفی الخصال، عن محمدبن علی ماجیلویه، عن محمدبن یحیی، عن محمدبن احمد، عن السیاری رفعه، عن ابی عبدالله(ع) انه سئل عن السفلة فقال من یشرب الخمر ویضرب بالطنبور.» (48)

از امام صادق(ع) پرسیده شد: فرومایگان، کیانند، حضرت پاسخ داد: میگساران و سه تارنوازان.

11 . «وفی الخصال،عن ابیه، عن سعد، عن ایوب بن نوح، عن الربیع بن محمد المسلی، عن عبدالاعلی، عن نوف، عن امیرالمؤمنین(ع) فی حدیث قال: یانوف! ایاک ان تکون عشار، او شاعرا، او شرطیا، او عریفا، او صاحب عرطبه وهی الطنبور، او صاحب کوبه و هو الطبل، فان نبی الله خرج ذات لیلة فنظر الی السماء، فقال: اما انها الساعة التی لاترد فیها دعوة الا دعوة عریف، او دعوة شاعر، او دعوة عاشر، او شرطی، او صاحب عرطبة، او صاحب کوبة.» (49)

امیرمؤمنان(ع) درسخنی فرمود: ای نوف! ده یک ستان، شاعر، پاسبان، وردست خلیفه، سه تار نواز، دهل چی مباش; زیرا رسول خدا(ص) شب هنگام از منزل بیرون رفت و به آسمان نگریست و فرمود: در این هنگام، خواسته ها برآورده می شود، مگر خواسته های، ده یک ستانها، شاعر، پاسبان، وردست خلیفه، دهل چی و سه تارنواز.

12 . «ورام بن ابی فراس فی کتابه قال: قال(ع): لاتدخل الملائکة بیتا فیه خمر او دف، او طنبور، او نرد ولاتستجاب دعاؤهم وترفع عنهم البرکة.» (50)

فرمود: فرشتگان درخانه ای که در آن، شراب، دایره، دهل و نرد باشد، وارد نشوند و دعای اهل آن خانه اجابت نشود و برکت از آنان برداشته شود.

13 . «علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبدالله بن جریح الملکی، عن عطابن ابی ریاح، عن عبدالله بن عباس، عن رسول الله(ص) فی حدیث قال: ان من اشراط الساعة اضاعة الصلوات واتباع الشهوات والمیل الی الاهواء [الی ان قال:] فعندها یکون اقوام یتعلمون القرآن لغیر الله ویتخذونه مزامیر ویکون اقوام یتفقهون لغیر الله وتکثر اولاد الزنا، ویتغنون بالقرآن [الی ان قال:] ویستحسنون الکوبة والمعازف و ینکرون الامر بالمعروف والنهی عن المنکر [الی ان قال:] فاولئک یدعون فی ملکوت السماوات الارجاس الانجاس.» (51)

رسول خدا(ص) فرمود: از نشانه های قیامت است: تباه ساختن نماز، پیروی از شهوتها، در چنین روزگاری، مردمان، قرآن را به انگیزه های غیرالهی فرا می گیرند و در نزد آنان، دهل و ابزار لهو، نیکو شمرده شود. اینان را در آسمانها، پلید و نجس می خوانند.

14 . «حدثنا ابی قال: حدثنا سعدبن عبدالله، عن احمدبن محمد بن عیسی، عن العباس بن معروف، عن ابی جمیله، عن سعدبن طریف، عن الاصبغ نباته قال: سمعت علیا(ع) یقول: ستة لاینبغی ان یسلم علیهم [الی ان قال:] فاما الذین لاینبغی ان یسلم علیهم فالیهود والنصاری واصحاب النرد والشطرنج واصحاب الخمر و البربط والطنبور.» (52)

اصبغ بن نباته گوید از علی(ع) شنیدم که می فرمود: سزاوار نیست بر شش گروه سلام داده شود: یهودیان، نصرانیان، نردبازان و شطرنج بازان، شراب نوشان، سازنوازان و دهل چیان.

روایات دیگری نیز وجود دارد که از ابزار لهو، نام می برند، اما سند آنها سستند و غیر درخور اعتماد; از این روی، از آوردن آنها، خودداری می ورزیم. (53)

بحث ما، بر محور این روایات خواهد بود، زیرا گونه گونی دیدگاهها، درنوع نقد و بررسی و برداشت از این روایات، روشن می شود; از این روی، بحث در این روایات را، از دو زاویه، پی می گیریم: سند و دلالت.

سند: حدیث اول و دوم که دوفراز از یک روایت هستند، از نظر سندی مرسل به شمار می روند; از این روی، فقیهان، آن را حجت ندانسته اند. (54)

در حدیث سوم نیز، روایت گران ناشناخته و غیر موثق وجود دارند: نامی از شعیب بن واقد در کتابهای رجال نیامده و حسین بن زید هم، توثیق نشده است.

همچنین عبدالعزیزبن محمدبن عیسی و حمزه بن محمدبن احمد، که در سند صدوق واقع شده اند، توثیق نشده اند. در نتیجه، این حدیث از نظر سندی اعتباری ندارد.

حدیث چهارم، اعتبار دارد و روایت گران آن، توثیق شده اند: عثمان بن عیسی از اصحاب اجماع و اسحاق بن جریر را نجاشی توثیق کرده است (55) و احمدبن محمد برقی را هم نجاشی و هم شیخ طوسی توثیق کرده اند (56) .

حدیث پنجم، مرسل است و سهل بن زیاد ضعیف.

حدیث ششم، سهل بن زیاد ضعیف است و حسن بن علی جزار، ناشناخته و علی بن محمد را هم کسی توثیق نکرده است (57) .

حدیث هفتم، افزون بر ضعیف بودن سهل بن زیاد، موسی بن حبیب، توثیق نشده (58) و احمدبن یوسف بن عقیل هم، ناشناخته است.

حدیث هشتم معتبر است.

حدیث نهم، محمدبن عمر البصری ومحمدبن عبدالله الواعظ، شناخته شده نیستند.

حدیث دهم، مرفوعه است و سیاری تضعیف شده است (59) .

حدیث یازدهم، عبدالاعلی، توثیق نشده و نامی هم از نوف، در کتابهای رجالی برده نشده و تنها درتعلیقه بهبهانی آمده: آن گونه که ازاخبار استفاده می شود، وی از اصحاب خاص حضرت امیر(ع) بوده است (60) .

حدیث دوازدهم، مرسل است.

حدیث سیزدهم، از سلیمان بن مسلم خشاب، نامی در کتابهای رجالی برده نشده است و عبدالله بن جریح (گفته اند: عامی است) (61) و عطابن ابی ریاح (62) ، توثیق نشده اند.

حدیث چهاردهم، ابی جمیله، توثیق نشده، بلکه شماری وی را تضعیف کرده اند (63) .

نتیجه: برابر معیارهای شناخته شده ورایج درارزیابی سند احادیث، تنها حدیث چهارم و هشتم معتبرند.

دلالت: با صرف نظر از مشکل سند، دلالت این روایات بر موضوع بودن ابزار لهو، روشن نیست; زیرا نخست این که: در برخی ازاینها، قرائنی وجود دارد که ویژگی را از بین می برد.

درحدیث نخست، واژه مزامیر، به گونه جمع آمده و با «ال »، یعنی ابزار لهو، نه یک وسیله ویژه. افزون بر این، تعبیر «کل ملهوبه » نشانه روشن دیگری بر این مدعاست.

ازسوی دیگر، واژه «برابط » به گونه جمع و با «ال »، می تواند نشانه ای باشد; زیرا اگر «بربط » نام ابزاری ویژه است، جمع آن، اشاره دارد به گونه ها و نمونه های گوناگون، بدین معنی که اگر در روزگار امام صادق(ع) وسیله ای را با شکل و اندازه و رنگ خاص، «بربط » می نامیدند و در روزگار امام حسن عسکری(ع) وسیله ای را با اندازه و شکل خاص، «بربط » می نامیدند، حکم هر دو، یکسان است; از این روی، ویژگی ابزار لهو، مورد شک واقع می شود; چرا که اگر با این گونه گونیها، حکم یکسان بماند، اکنون اگر همین صدا، از ابزاری دیگر، که دگرگونی بیش تری پیدا کرده، پدید آید، باز، همان حکم را خواهد داشت.

درحدیث دوم، واژگان: «المزامیر» و «البرابط » نشانه اند، با همان شرحی که گذشت.

درحدیث چهارم و پنجم، قید چهل روز، باز می دارد که روایت مورد استناد فقیه قرارگیرد; زیرا آنان که بهره بردن از «بربط » راحرام دانسته اند، فرقی بین یک بار و چهل بار، یا یک روز و چهل روز نگذاشته اند.

پس از این روایت، نمی توان استفاده حرام بودن کرد، بلکه این حدیث، برخی آثار وضعی و روحی این کار را می نمایاند.

از تعبیرهای حدیث ششم و هفتم، استفاده حرام بودن، دشوار است، همان گونه که پیش از این اشاره شد.

در حدیث هشتم، واژه «المزامیر»، که نام هرگونه ابزار لهوی است، بیان گر این است که یادآوری دیگر نامها، از باب نمونه است.

البته، جمع بودن «کوبه » و «کبرات » نیز می تواند نشانه باشد. افزون بر این، «کوبه » در لغت، هم به معنای «نرد» آمده و هم به معنای «طبل ». (64)

امکان دارد که این تردید، سبب اجمال معنای آن بشود، همان گونه که واژه «کبر» فارسی معرب است و جمع آن، «کبار» گاهی «اکبار» و بر وزن «کبرات » یاد نشده است. (65)

از سوی دیگر، ذکر واژه «زفن » که به معنای رقص است و «المزمار» که به ابزار نوازندگی اطلاق می شود، شاهد خواهد بود که «کبر» و «کوبه » هم به عنوان ابزاری که برای رقص ونواختن به کار می روند، یاد شده اند، نه ابزار ویژه.

تنها حدیث سوم بود که نشانه ای به همراه نداشت، اما همان گونه که گذشت، سند آن، تمام نیست. گواه بر این برداشت، سخنان گروهی از فقیهان، در باب خرید و فروش ابزار لهو است. آنان، در پاسخ این پرسش: اگر سود حلالی در ابزار بود، آیا نگهداری وخرید و فروش آنان حرام است؟ حکم به حرام نبودن داده اند، ولی شماری از آنان گفته اند: چنین فرضی، نادر و نایاب است!

یعنی نتوانستند فرض سود حلال بکنند؟ حال اگر در روزگاری دیگر، چنین سود و بهره ای، تحقق یافت، دیگر فتوا به حرام بودن، معنی ندارد.

همانند این را در باب حرام بودن خرید و فروش خون و سرگین حیوان حرام گوشت می بینیم; اما امروز، به خاطر استفاده های عقلایی از خون و سرگین، کم تر فقیهی است که خرید و فروش آن را حرام بداند.

این برداشت را گروهی از فقیهان نیز دارند. در آغاز این نوشتار، سخن شماری از آنان را چون: صاحب حدائق، صاحب جواهر، شهیدثانی و محقق سبزواری آوردیم و اینک به سخن شماری دیگر از فقیهان اشاره می کنیم:

محقق اردبیلی می نویسد:

«و معلوم تحریم التکسب بما هو المقصود منه حرام وهو اللعب المحرم و القمار والعبادة مع القصد ذلک فی البیع وکذا مطلقا الا ان یکون بحیث یمکن الانتفاع بها فی غیرذلک المقصود فیجوز بیعه حینئذ ویمکن مطلقا ایضا اذا کان ذلک المقصود واضحا ولاشک فی بعد هذا الفرض فیحرم مطلقا کعمله بل حفظه ایضا علی الظاهر ولهذا وجب کسرها.» (66)

روشن است دادوستد با چیزی که تنها بهره حرام می توان از آن برد، حرام خواهد بود، مانند: بازیهای حرام، قمار، پرستش، چه قصد بهره حرام داشته باشد، چه نداشته باشد. مگر این که امکان بهره بری حلال از آن باشد. پس با قصد بهره بری حلال، معامله آن، رواست، بلکه اگر این بهره بری روشن باشد، مطلقا جایز خواهد بود.

البته این فرض، دور می نماد; بنابراین، کسب، ساخت و نگهداری آنها حرام و شکستن این گونه ابزار واجب است.

امام خمینی می نویسد:

«یحرم بیع کل ما کان آلة للحرام بحیث کانت منفعة المقصودة منحصر فیه مثل آلات اللهو کالعیدان والمزامیر والبربط و نحوها و آلات القمار.» (67)

خرید و فروش ابزار حرام، حرام است. ابزاری که تنها در راه حرام می شود از آنها استفاده کرد، مانند: ابزار لهو، چون: نی، ساز، دهل و ابزار قمار.

درجای دیگر می نویسد:

«نعم، لو کان لبعض الآلات منفعة محلله تنسلک فی القسم الآتی کما ان اوانی الذهب والفضة کذلک لعدم حرمة اقتنائها...» (68)

بلی، اگر پاره ای از ابزار سود حلال داشته باشند، در قسم دیگر جای می گیرند [منظور ایشان از قسم دیگر، ابزاری است که سود حلال و حرام دارند] همان گونه که ظرفهای طلا و نقره چنین هستند; زیرا نگهداری آنها حرام نیست.

فخرالاسلام می نویسد:

«یحرم فعلها [آلات اللهو] وان کان لغیر اللهو لانه یقتصد به الحرام غالبا.» (69)

ساختن ابزار لهو، حرام است، گرچه برای لهو نباشد، زیرا بیش تر، از اینها، کار حرام برمی آید.

سید محمد جواد حسینی عاملی نیز، همین دیدگاه را دارد:

«اذا عرفت هذا صح لنا ان ندعی ان المدار فی عدم جواز البیع علی تحریم المنافع الغالبة المقصوده کما سمعته عن فخرالاسلام والمقداد وابن زهره وغیرهم.» (70)

حال که این مطلب را دانستی، می توانی ادعا کنی که معیار جایز نبودن فروش، فزونی بهره های حرام است، همان گونه که از فخرالاسلام ومقداد و ابن زهره و دیگران شنیده ام.

شیخ انصاری می نویسد:

«یؤیده حرمة اللعب بالآلات اللهو الظاهر انه من حیث اللهو، لامن حیث خصوص الآلة ففی روایة سماعه: قال ابوعبدالله(ع)، لما مات آدم، شمت به ابلیس وقابیل فاجتمعا فی الارض فجعل ابلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماتة بآدم فکلما کان فی الارض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فانما هو من ذلک فان فیه اشارة الی ان المناط هو مطلق التلهی والتلذذ.» (71)

از ظاهر امر چنین برمی آید که حرام بودن بازی با ابزار لهو، به سبب لهو بودن آن است، نه ویژگی وسیله.

در روایت سماعه آمد که امام صادق(ع) فرمود: هنگامی که آدم از دنیا رخت کشید، شیطان و قابیل شادمانی کردند و درزمین گرد آمدند وابزار لهو لعب را وسیله سرزنش آدم و شادی خویش قرار دادند; از این روی، هر آنچه از این قسم در زمین باشد، که مردم با آن لذت می برند، چنین خواهند بود.

این حدیث اشاره دارد به این که غرض، لذت و لهو است.

نتیجه سخن:

1 . در آیات، نامی از ابزار لهو، برده نشده و تنها به حکم آن اشاره شده است.

2 . روایات سه دسته بودند:

الف . دسته ای دلالت بر حرام بودن لهو داشتند و از جهت دلالت، بسان آیات قرآن بودند.

ب . دسته ای بر حرام بودن استفاده از ابزار به گونه عام، دلالت می کردند، بی آن که به وسیله ای ویژه تاکید داشته باشند.

ج . دسته ای که نام ابزار ویژه در آنها آمده بود، یا از جهت سند ناتمام بودند، یا قرینه ای درآنها بود که ویژگی را برمی داشت.

بنابراین، حرام بودن ابزار لهو، بستگی به نام و شکلی ویژه ندارد، بلکه به کارآیی آن در جهت لهو، بستگی دارد; از این روی، گذر زمان و دگرگونیهای زندگی، در آن اثر می گذارد. البته، حرام بودن لهو، به مقداری که از دلیلها استفاده می شود، حکمی ثابت و پایدار است و زمان و مکان، در آن کارگر نیست.

پی نوشتها:

1. «المکاسب المحرمه »، ج 1/235; «مستند الشیعه »، ج 2/637.

2. «المکاسب المحرمه »، ج 1/245; «مکاسب » /54; «مستند الشیعه »، ج 2/638.

3. «وسائل الشیعه »، شیخ حر عاملی، ج 12/232، باب 100، دار احیاء التراث العربی; «مستند الشیعه »، ج 2/637; «مکاسب » /54.

4. «مستند الشیعه »، ج 2/641; «المکاسب المحرمه »، ج 1/198; «جواهر الکلام »، شیخ محمد حسن نجفی، ج 22/44.

5. «مستند الشیعه »، ج 2/637.

6. «همان مدرک »/638.

7. «همان مدرک ».

8. «مکاسب » /54.

9. «همان مدرک »/15.

10. «الحدایق الناضره »، شیخ یوسف بحرانی، ج 18/200-201.

11. «مسالک الافهام »، ج 2/165.

12. «جواهر الکلام »، ج 22/25-26.

13. «کفایة الاحکام »/85.

14. سوره «لقمان »، آیه 6.

15. «بحارالانوار»، علامه مجلسی، ج 76/241،مؤسسة الوفاء، بیروت.

16. «الشریعة الاسلامیه والفنون » /288. سخن حسن بصری و مجاهد را نقل کرده است.

17. «انوار الفقاهه » /434; «المکاسب المحرمه »، آیت الله اراکی /162-164.

18. سوره «انبیاء»، آیه 17.

19. «وسائل الشیعه »، ج 12/228، ح 15.

20. «مکاسب »/54.

21. سوره «مؤمنون »، آیه 37.

22. «بحارالانوار»، ج 76/240.

23.«وسائل الشیعه »، ج 12/235، باب 101، ح 1.

24. «خصال »، شیخ صدوق، ج 2271، باب الاربعه، ح 63; «بحار الانوار»،ج 76/252.

25. «خصال »، ج 1/125-126، باب الثلاثة، ح 122.

26. «دعائم الاسلام »، قاضی نعمان مغربی، ج 2/209، ح 756، دارالمعارف، قاهره.

27. «مستند الشیعه، ج 2/637.

28. «وسائل الشیعه »، ج 12/233، ح 6.

29. «بحارالانوار»،ج 76/126.

30. «وسایل الشیعه »، ج 11/260، ح 33; «تحف العقول »316/.

31. «همان مدرک »، ج 12/233، ح 5.

32. معازف: «همان مدرک، ج 11/514، ح 6; ج 12/230، ح 27/231، ح 30، 31/234، ح 10; «شرح نهج البلاغه »، ابن ابی الحدید، ج 2/490.

مزامیر: «وسائل الشیعه »، ج 12/57، ح 1/90، ج 5/226، ح 4/228، ح 18/230، ح 27 و 234، ح 10; «نهج البلاغه »، فیض الاسلام، خ 159; «بحارالانوار»، ج 52/253، ح 12; ج 100/47-48.

ملاهی: «بحارالانوار»، ج 25652، 258، 260; ج 76/253، ح 11; «دعائم الاسلام »، ج 2/205، ح 751/486، ح 1738.

33.

34. «قاموس المحیط »، ج 4/390; «لسان العرب »، ج 12/347.

35. «صحاح اللغه »، ج 4/1403; «قاموس المحیط »، ج 3/180.

36. «مصباح المنیر»، ج 2/407، هجرت، قم; «النهایة »، ج 3/230.

37. «المنجد»/503.

38. «لسان العرب »، ج 6/79; «قاموس المحیط »، ج 2/41; «النهایة »، ج 2/312.

39. «وسائل الشیعه »، ج 12/57، ح 1; «بحارالانوار»، ج 100/48.

40. «بحارالانوار»، ج 100/47.

41. «وسائل الشیعه »، ج 12/242، باب 104، ح 6.

42. «همان مدرک »232/، باب 100، ح 1.

43. «همان مدرک »، ح 2.

44. «همان مدرک »/233، باب 100، ح 3.

45. «همان مدرک »، ح 4.

46. «همان مدرک »، ح 6.

47. «همان مدرک »/234 ح 10.

48. «همان مدرک »، ح 11.

49. «همان مدرک »، ح 12; «نهج البلاغه »، فیض الاسلام، ح 101.

50. «همان مدرک »/235، ح 13.

51. «همان مدرک »/230، باب 99، ح 27.

52. «خصال »، شیخ صدوق، ج 1/330، ح 29، من ابواب الستة.

53. «بحارالانوار»، ج 76/253، ج 14/173; «کافی »، ثقة الاسلام کلینی، ج 7/368، ح 4; «وسائل الشیعه »،ج 2/957، باب 18، ح 1; ج 11/262، باب 46، ح 36.

54.«مصباح الفقاهه »، ج 1/196; حاشیه میرزا محمد تقی شیرازی 134/.

55. «معجم الثقات » /15، ش 88.

56. «همان مدرک »/11، ش 64.

57. «مجمع الرجال »، ج 4/224.

58. «همان مدرک »ج 6/153.

59. «همان مدرک »، ج 1/150-149.

60. «معجم الثقات » 366/، از «التعلیقه »354.

61. «مجمع الرجال »، ج 3/271.

62. «همان مدرک »ج 6/140.

63. «جامع الرواة »، ج 2/373; ج 1/646; «معجم الرجال الحدیث »، ج 18/286 287.

64.«لسان العرب »، ج 12/215.

65. «همان مدرک »، ج 12/16; «صحاح اللغه »، ج 2/2 8; «مصباح المنیر»، ج 2/523.

66. «مجمع الفائده و البرهان »، مقدس اردبیلی، ج 8/41.

67. «تحریر الوسیله »، امام خمینی، ج 1/455، م 8.

68. «المکاسب المحرمه »، امام خمینی ج 1/115، اسماعیلیان، قم.

69. «مفتاح الکرامه »، سید محمد جواد حسینی عاملی، ج 4/32.

70. «همان مدرک »/15.

71. «مکاسب ».54.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان