ماهان شبکه ایرانیان

شروح شعرهای خاقانی شروانی(۱)

خاقانی شروانی، قصیده سرای بزرگ ایران در سده ششم هجری است. شیوه بیان وی مبتنی است بر پدیدآوردن معانی غریب، ایجاد ترکیبات تازه استعاری و تشبیهی، استفاده از واژگان و اصطلاحات علوم، تنوّع تعبیرات و

چکیده

خاقانی شروانی، قصیده سرای بزرگ ایران در سده ششم هجری است. شیوه بیان وی مبتنی است بر پدیدآوردن معانی غریب، ایجاد ترکیبات تازه استعاری و تشبیهی، استفاده از واژگان و اصطلاحات علوم، تنوّع تعبیرات و... این تازه جوییهای خاقانی در حوزه لفظ و معنا، به ابتکار شیوه ای ویژه انجامیده است که خود شاعر، آن را «طریق غریب» و «شیوه خاص و تازه» نامیده. خصیصه بارز این شیوه خاص و تازه، پیچیدگی و غرابت آن است، که باعث شده شعرهای خاقانی، دشوار فهم باشند. از سده نهم هجری تاکنون، برای تبیین و توضیح پیچیدگیهای لفظی و معنوی اشعار خاقانی، شروح متعدّدی بر آنها نوشته شده است، که مرحوم دکتر سیّد ضیاءالدین سجّادی، تعدادی از آن شروح را در نخستین کنگره تحقیقاتی ایرانی (1352) معرّفی کرده است. از آن سال تاکنون، فهرستهای متعدّد نسخ خطی چاپ گردیده و شماری دیگر از شروح و شرّاح شعرهای خاقانی شناخته شده، که در مقاله حاضر به معرفی آنها پرداخته شده و شرح حال شارحان شناخته شده نیز ذکر گردیده است. شروح و شارحان معرفی شده در بخش نخست مقاله حاضر، عبارتند از: 1. شرح قصیده حبسیّه خاقانی: تألیف نورالدین علی بن یارعلی بخشی.

2. کشف الرموز (شرح شش بیت از شعرهای خاقانی): از نیازی بخارایی.

3. شرح قصیده ترسائیه: از شمس الدین محمد لاهیجانی.

خاقان ولایت بیان1، مُبدع روایع الفاظ عجیبه و مخترع بدایع افکار غریبه2، شارح رمزهای پنهانی3، گنجور گنجینه معانی4، خاقانی شروانی، چکامه سرای پرآوازه ایران در سده ششم هجری است، که در صلابت زبان و غرابت بیان، آواز و آوازه ای بسیار دارد.

ذهن جستجوگر خاقانی در پویه های خلاّقانه خود، شیوه باستانی شعر پارسی را در هم نوردید، طریقی غریب پیمود، طرزی تازه آزمود و به سویه های ابداع رسید:

هست طریق غریب، این که من آورده ام اهل سخن را سزد، گفته من پیشوا5

* * *

مرا شیوه خاص و تازه است و داشت همان شیوه باستان عنصری6

* * *

منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ شیوه تازه، نه رسم باستان آورده ام7
تازه جوییهای خاقانی در حوزه لفظ و معنا، به ابتکار شیوه ای خاص انجامید، که نمودِ نمایان آن، پیچیدگی و غرابت است. این غرابت و پیچیدگی، ناشی از تموّج غریب و بدیع ایماژها، تنوّع ترکیبات و تعبیرات، تتبّع قواعد و ملل8، توسّع واژگان و اصطلاحات علوم و... .در شعرهای وی است.9 این عوامل درهم آمیخته و فضای شعر او را مه آلود کرده و از ابهام و ایهام آکنده است.

از سده نهم هجری تا کنون، برای تبیین اغلاقات و ابهامات، و تعیین رموز و غموض شعرهای این شاعر دیر آشنا، و شناخت ابعاد فکری او، کتابها، رساله ها و مقاله های بسیار پرداخته اند، و این نگارشها و کوششها همواره در تراوش و پویش است.

در سال 1352، گفتاری با عنوان «شروح اشعار خاقانی» به قلم زنده یاد، دکتر سیّد ضیاء الدین سجّادی در نخستین کنگره تحقیقات ایرانی چاپ شد10، که به سال 1358 در مؤخّره کتاب حواشی دکتر محمّد معین بر اشعار خاقانی شروانی نیز دوباره به چاپ رسید.11 دکتر سجّادی در این گفتار، شماری از شرّاح و شروح شعرهای خاقانی را معرّفی کرده و اندک توضیح درباره آنها ارائه داده است، و البتّه چند اشتباه نیز کرده، که در پی این مقاله، بدانها اشاره می کنیم.

از سال 1352 تا کنون، فهرستهای متعدّد نسخ خطی چاپ گردیده و شماری دیگر از شروح و شرّاح اشعار خاقانی شناخته شده، که بایسته می نمود معرّفی شوند تا تتمه ای بر گفتار دکتر سجّادی فراهم آید. ما در این مقاله، نخست، شروح و شرّاح باز شناخته را معرّفی، و در پی، توضیحات موجز دکتر سجّادی را در گفتار یاد شده، اندکی دراز دامن می کنیم.

چندی از شروح، که در ذیل معرّفی می شوند، دارای یگانه دستنویس شناخته شده نگاهداشته در کتابخانه های خارج از کشورند، که متاسّفانه دستیابی بدانها دشوار است، و بالطبع چون از چشم مطالعه ما دور مانده اند، اطّلاعات ارائه شده درباره آنها ناقص، و مستند بر فهرست نسخه های خطّی است و امید که روزی، توفیق رؤیت، تصفّح و تفحّص آنها را پیدا کنیم تا اطلاعات بیشتر و درست از آنها ارائه دهیم. از مطالعه این شروح، به ویژه دیباچه آنها، می توان آگاهی اندک درباره مؤلّفان ناشناخته و گمنامشان نیز برگرفت.

1. شرح قصیده حبسیه خاقانی: این شرح، تألیف نورالدین علی بن یار علی البخشی، از دانشوران سده دهم هجری است و در سال 976 ه . ق. آن را به انجام رسانیده. یگانه نسخه شناخته شده این شرح به شماره 7111 / 209 در آکادمی علوم ازبکستان (تاشکند) محفوظ است که به سال 977 ه . ق. در 43 برگ کتابت شده12. از مؤلّف این شرح، آگاهی در دست نیست و اگر دستنوشته شرح به دید مطالعه درآید، شاید بتوان اندک اطّلاع از مؤلّف، از دیباچه و متن شرح، دریافت. نحوه توضیح و شرح وی نیز موکول به رؤیت دستنویس شرح است.

2. نیازی بن سیّدعلی بن سیّد محمد الحجازی در رساله کشف الرموز شش بیت از چکامه های خاقانی را به شرح و توضیح پیوسته است. کشف الرموز در بردارنده مقدّمه، دو باب و خاتمه است بدین ترتیب:

مقدمه: در اموری، که علم به آنها قبل از شرح در مقصود واجب است.

باب اوّل: در معضلات ابیات متقدّمین (فردوسی، خاقانی، انوری، ظهیرالدین فاریابی، نظامی گنجوی، خلاق المعانی کمال الدین اسمعیل اصفهانی، بدرشاشی، جمال الدین سلمان ساوجی، حافظ شیرازی).

باب دوّم: در مشکلات ابیات متأخرین (قاسم انوار، کاتبی ترشیزی، عبدالرحمن جامی، آصفی هروی، شاه طاهر دکنی، نیازی حجازی «مؤلّف»)

خاتمه: در اِشعار به اَشعاری، که قایل آنها معلوم نیست و آنها را اشعار مجهول النسب نامند.

شیخ آغا بزرگ تهرانی، نام نیازی را سیدحسن سمرقندی ذکر کرده،13 که اثبات آن به تحقیق بیشتر نیاز دارد، و نگارنده در دیباچه ای تفصیلی که بر کشف الرموز نوشته، این مورد را شکافته و بررسیده است. در منابع مقدّم، با عناوین نیازی14، امیرنیازی15، مولانا نیازی16، ملاّ نیازی بخاری17، نیازی حجازی18 و نیازی سمرقندی19 خوانده شده است. در مراجع مؤخّر، به نام نیاز علی معرّفی شده20، که درست نمی نماید. اسم و نسب وی، آن چنانکه خود در مقدّمه تألیفاتش آورده، چنین است: «نیازی بن سیّد علی بن سیّد محمّد».

در منابعی، که شرح حال نیازی در آنها ثبت شده، به نام پدر و جدّ وی اشارت نرفته، جز در مذکّر احباب و ریاض الشعراء21 که نام پدرش مولانا سیدعلی ذکر گردیده، و بنا بر گفته نثاری، وی پیشه قضاوت داشته است. از دانشوری به نام سیّدعلی بن سیّد محمّد بخاری، چند رساله تازی از جمله شرح رساله صرف عزّی و شرح النقایة مختصر الوقایة عبیداللّه بن مسعود صدرالشیعه بخاری (متوفی 745 ه . ق) در دست است22، که گمان می رود وی پدرنیازی باشد. به اتقان پیوستن این گمان، کاوش و تحقیق بیشتر می طلبد، که در این وجیزه، مجال نیست. نام جدّش، آنچنانکه خود در دیباچه آثارش ذکر کرده، سیّد محمّد است، و بدین ترتیب، نیازی در شمار خاندان سادات نبوی است23.

زادگاه نیازی دانسته نیست. خواجه نظام الدین احمد هروی، او را سمرقندی ذکر کرده24، و بداؤنی اصالت وی را به خاک بخارا پیوند زده است25. خوشگو، انتساب نیازی به سمرقند را رد کرده، و او را از بخارا دانسته است26. با مقدّمه ای، که خود نیازی بر آثارش نگاشته، می توانیم نسبت و اصالت وی را مشخّص کنیم. او در دیباچه کشف الرموز27 در معرّفی خود آورده است: «... نیاز پرور نشیمن حقیقت به شیوه مجازی، نیازی بن سیّدعلی بن سیّد محمّد الحجازی، نسبت حقیقی نیازی حجازی، و نسبت طاری نیازی بخاری...» و در مقدّمه شهابیه28 ذکر کرده: «... گوشه نشین حرم پاکبازی، نیازی بن سیّد علی بن سیّد محمّد الحجازی، و به نسبت طاری خاکسار بخاری...». این دو مورد، حاکی است که: اصالت نیازی، حجازی است و خاندان وی تازی نژادند. گویا پدرش سیّدعلی، از دیار حجاز کوچیده و به فرارود رهسپار شده و در بخارا مقیم گردیده و نیازی در این شهر تولّد یافته است.

میرجمال الدین حسین شیرازی، مؤلّف فرهنگ جهانگیری29، و سروری، صاحب مجمع الفرس30 که در تألیف و تدوین واژه نامه های خود، از جامع اللغات منظوم نیازی بهره برده اند، او را نیازی حجازی ذکر کرده اند، و این مورد، خود دلیل دیگر بر اصالتِ حجازیِ نیازی است.

از دوره نشو و نمای نیازی، اطّلاع در دست نیست. در آوان شباب، در یکی از سروده های خود، به مقام ادبی عبدالرحمن جامی سوء ادب روا داشت و از فرارود گریخت و به هرات رفت31. در آنجا با شاه محمّد سرنایی، از اساتید فن موسیقی و ادوار، استیناسی به هم رسانید32، اما پس از چندی، تیغ هجو بر وی آهیخت و از بیم کین او اندیشه مند شده، به بلخ رفت. در بیتی چند، این دیار را نکوهید و مردمانش در پی جان وی افتادند، ناگزیر به کولاب روانه گشت33. در آنجا بنا بر اظهار تعّشق میرحیدر علی بن سلطان اویس، اقامت را روا ندیده، رو به بدخشان نهاد. از مردم آن دیار نیز رویِ دلی ندیده، عزم کابل نمود و در این شهر به علّت رفض متّهم گشته، سر و پا برهنه از راه غیر معهود، خود را به قندهار افکند. در این دیار، حضور محمّد بیرم خان خانان (در گذشته 968 ه. ق.) را دریافت، اما این دولتمرد دوره اکبری، در نخستین صحبت، خاطر از نیازی بد کرده، و او به سند رفت34. در آنجا، شاه حسن ارغون35، فرمانروای سند (928 963 ه . ق) از حال او اطّلاع یافت، امّا او را به دربار خود راه نداد، و نیازی چون بخت تیره خود را آزموده بود، بناچار باسکنه آن مرز و بوم در ساخته و روزگار به عسرت گذرانید. پس از درگذشت شاه حسن، میرزا باقی ترخان (فرمانروای سند از سال 973 تا 993 ه .ق) به سامان حال او پرداخت و او را از افلاس رهانید36. آخر به سبب بعض وسایل، فرمان طلب اکبر پادشاه (963 1014 ه.ق) به نام او صادر گشت، اما پیش از رسیدن فرمان طلب، سجل حیاتش در نوردیده شد37. وفات وی در تته اتّفاق افتاد.38

نیازی، فنون شعر را نیکو می دانست39 و در بلاغت، عروض و معمّا تبحّر داشت و در این علوم، چند رساله پرداخته است. خوشگو، او را شاعر ایهام بندِ خوب گویِ صاحب تلاش معرّفی کرده40، و نثاری نوشته است که: «طبعش بی چاشنی نبود»41. دیوانی مدوّن از وی باقی نمانده42 و نمونه هایی از شعر. او در تذکره ها ثبت شده است. آثار وی عبارتند از: 1. مستشهدات در دانش بلاغت، که به سال 962 ه .ق به نام سلطان امیرفریدون محمّد تألیف شده43. نسخه ای ناقص (14 صفحه) از این رساله به شماره74371 در کتابخانه دانشگاه شفیع (لاهور) محفوظ است، که بین سالهای 1012 1014 ه . ق به خط نستعلیق کتابت شده44. 2. جوهرفرد در فنّ معمّا، که به سال 974 ه . ق نوشته است. نسخه ای از این رساله به شماره 2 / 3158 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران محفوظ است، که در سال 978 ه . ق تحریر گردیده.45 3. شهابیّه (در شرح معمّای نجم الدّین شهاب)، که به سال 977 ه .ق، تألیف گردیده. دستنوشته ای از این رساله به شماره 2/222 حکمت در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود، که به سال 983 ه . ق به خطّ نستعلیق حسین خاکسار، استنساخ شده است.46 4. کشف الرموز. 5. جامع اللغات منظوم47: نسخه ای از این رساله به شماره 1133 در کتابخانه مدرسه شهید مطهری (سپهسالار سابق) محفوظ است.48 6. سرنامه ها (القابی، که در سرنامه ها به کار می رفته است). نسخه ای از این رساله به شماره 315 در لاهور (ریال سنگه ترست) محفوظ است، که به خطّ نستعلیق در سده دوازدهم هجری، در 101 برگ، استنساخ گردیده49.

از کشف الرموز دو دستنویس در دست است: نسخه ای به شماره 1/3185 (از ص 1 47) در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران محفوظ، که در سده دهم هجری به خط نستعلیق کتابت شده50 و نسخه ای دیگر به شماره 1468 / 4517 در کتابخانه دانشگاه شیرانی (لاهور) نگاهداری می شود، که در سال 1066 ه . ق استنساخ گردیده است51.

در کتابخانه ملّی تاجیکستان (ابوالقاسم فردوسی) رساله ای به نام کشف الرموز (به زبان عربی) به شماره 681 محفوظ است، که در فهرست نسخه های خطی آن کتابخانه، تألیف سیّد نیازی بن سیّد علی محمّد بخاری یعنی همین نیازی مورد نظر ما دانسته شده است52، و درست نیست. نخست این که این رساله به زبان تازی نگاشته شده، در حالی که کشف الرموز نیازی بخاری به زبان پارسی تألیف گردیده است. دوّم این که شمار برگهای این رساله، 271 برگ ذکر شده، در حالی که کشف الرموز بخاری، رساله ای کوتاه است و شمار اوراق آن از 100 برگ هم در نمی گذرد. سوّم این که در آغازی، که از این رساله در فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملّی تاجیکستان (ابوالقاسم فردوسی)، ص 78 ثبت شده، مؤلّف خود را سیدعلی بن محمدبن البخاری معرّفی کرده است، نه سیّد نیازی بن سیّد علی... چهارم این که آغاز این رساله با کشف الرموز نیازی بخاری، همخوان و یکی نیست. این چهار دلیل، ثابت می کند که کشف الرموز معرّفی شده در فهرست مذکور، جز رساله کشف الرموز نیازی بخاری است و فهرستنگاران فهرست نامبرده، در تعیین نام مؤلّف آن و شاید تبیین نام کتاب، خطا کرده اند.

در اینجا شرح شش بیت خاقانی را از کشف الرموز نقل می کنیم.

در کشف اشعار سلطان الشعراء خاقانی

گر به خدا رسیده ای خون پدر مُباح دان ورنه حرام باشدت، شیرحلال مادری53 مقصودِ استاد، اشارت است به قصه حاطب ابن أبی بَلْتَعَة54، که سر پدر خود را بُرید و پیش پیغمبر علیه السلام آورد، به سبب آن که آن حضرت را اهانت کرده بود، که محلّ حیرت تواند بود، امّا بعضی از اصحاب خبرت به دیگری نسبت کرده اند از اصحاب، و این صنعت را تلمیح داستانی گویند و آن بر متتبّع کتب سلف، پوشیده نیست.55

أیضا من کلامه

پُرماه و پُرستاره شود هر زمانْ زمین زان شانزده ستاره، که در چارماه تست56

بر فارسان میدان نکته دانی پوشیده نماند، که این کنایت از جمله اسب رام است، که به هنگام تک وپو، هر زمان، زمین از آن شانزده میخ، که به شانزده ستاره استعاره کرده، که در چار ماه تست، یعنی: در چهارنعل سُمّ اسب تو واقع است، که ممدوح را مخاطب ساخته. پوشیده نماند که این به اصطلاح و قرارداد قدماست، که در هر نعل اسب، چارمیخ می زده اند، اما متأخّرین شش میخ می زنند.57

أیضا من کلامه

ز ده حواس برون شو به کوی هشت صفات که هست حاصل این هشت، هشتْ باغِ بقا58

بدان که مراد از دَه حواس، پنج حواس ظاهری و پنج حواس باطنی است، که آن: باصره و سامعه و شامّه و ذائقه و لامسه است، و این: خیال و وهم و ذاکره، که متفکّره نیز خوانند، و حافظه و حسّ مشترک. به کوی هشت صفات: ای بمعرفة اللّه تعالی: توحید، و علم، و شکر به همه حال، چهارم: رضای ازلی، پنجم: صبر بر بلا. ششم: قلّت رزق. هفتم: تعظیمٌ لأمر اللّه. هشتم: الشَّفقة علی الخلق59.

أیضا من کلامه

گه ولادتش، ارواح خواند سوره نور ستاره بست ستاره، سماع کرد سما60

این بیت در نعت حضرت رسالت واقع شده. چون حضرت خاتم الانبیا صلعم در حجره تاریک تولد یافت، جهانْ چنان منوّر شد، که آنها که در آن وقت در آن حوالی حاضر بودند، گردن شترانی که به کوه می چریدند و کوههای شام و شامات، معاینه می دیدند و متعجّب می ماندند، پس شاعر بر سبیل ادعا می گوید که: چون ولادت حضرت رسالت شد، گویی ارواح، سوره نور می خواندند و زهره رباب ستاره ساز می کرد و آسمان پای می کوفت61.

أیضا من کلامه

مرا ز آفت مشتی زیاد باز رهان که بر زنایِ زنِ زید گشته اند گوا62

مردی کافر علیه اللعنة که شهادت داد که آن حضرت علیه السّلام با زن زید، زنا کرده است، و او را زیاد منکر خواندندی، و نیز بازی دوّم نرد، و قیل نوعی از منصوبه نرد. و زیاد: عبارت است از آن، که هرنقش که در کعبتین رخ نماید، هنگام باختن، خالی زیاده بازند. چه خوب می گوید آگهی زبان بریده، بیت:

زطاس چرخ، حصولِ مراد اهل هنر تصوّریست چو بر کعبتین، نقشِ زیاد63

أیضا من کلامه

خلاص ده سخنم را ز غارت گُرُهی که مولعند به نقش ریا و قلب ریا64

مراد، قایل از «گُره» به ضمّ نخست و ثانی کرده است. و «مولع» به کسر لام: کسی که بسیار مایل باشد به چیزی. و غرض از «نقش ریا»، زنا، و از «قلب ریا»، ایر است.

این بیت، منوط و مربوط است به بیت نخست65.

أیضا من کلامه

به چار نفس و سه روح و دو صحن [و]یک فطرت به یک رقیب و دو فرع و سه نوع [و] چار اسباب66

چار نفس: مُطمئنّه، وهِیَ عِبارةٌ عَنِ التّوکُلِ والترتُّل والعبادة والشّکر و الرّضا. دویم: مُلْهِمَه، وهِیَ عِبارةٌ عَنِ السَّخاوةِ والقناعة والعلم والتَّواضع والتّوبة و التّحمّل. سیم: أمّاره، وَ هِیَ [عِبارَةٌ] عن البُخْلِ و الحرص والجهل والکبر و الشَّهوة و الغضب. چارم: لوّامه، وَهِیَ عِبارَةٌ عَنِ الکرهِ و القهر و العُجب.

واضح باشد که شارحی چنین شرح کرده، اما فقیر چنین می گوید که چون قسمت بایستی، به جای امّاره و لوّامه، نفس راضیه آورد، وَ هِیَ عِبارةٌ عَنِ الکرامةِ و الرّیاضة و الذّکر و الوفاء، [و] نفس مرضیة، وَ هِیَ عِبارةٌ عَنِ التقرّبِ والتفکّر. وجه آن پیش بنده ظاهر نیست. و سه روح: حیوانی و نباتی و کانی. دو صحن: دو جهان است. و یک فطرت: آفرینش. و یک رقیب: اللّه تعالی، که نگاهبان عالمیان است. دو فرع: آدمی و پری. سه نوع: بعضی موالید ثلثه گفته اند، امّا به قول ارباب منطق، نوع را سه گفته اند: عالی و متوسّط واسفل. عالی: آن است که اعمّ باشد از انواع، چنانچه جسم، که جوهری قابل ابعاد ثلث است. و متوسّط: که اخص از بعض انواع و اشمل از بعض بود، مثل حیوان که اخص است از جسم و اعمّ از انسان. و نوع اسفل: آن است که فرودتر از جمیع انواع عالی و متوسّط بود، مثل انسان. و چهار اسباب: علل اربع را گویند، علّت مادی، علّت فاعلی، علّت صوری، علّت غایی. هر معلول مرکّب، که در عالم صادر شود از فاعل مختار، او را چهار اسباب و علّت است، مثل سریر سلطان، مثلاً علّت فاعلی او نجّار است که به غیر او متصوّر نیست، و علّت مادی او چوب تخت مذکور، که با آن سریرْ راست می کنند، و علّت صوری او، آن شکل مربّع، که بعد از راست کردن چوب و تعبیه تخته ها پیدا می شود، و علّت غایی او، جلوس سلطان است بر سریر. بدان که علّت فاعلی و علّت غایی، خارج است از ذات معلول، و علّت صوری و علّت مادی، داخل است در معلول. بدان که وقتی که مراد از سه نوع، موالید ثلاث باشد، مقصود از چهار اسباب، عناصر اربع تواند بود67.

3. شرح قصیده ترسائیه: این شرح از شمس الدین محمّد بن جمال الدّین احمد لاهیجانی است، که به کوشش دکتر ضیاء الدین سجّادی در فرهنگ ایران زمین، ج 18، صص 244 260 چاپ شده است. دکتر سجّادی، این شرح را از روی دستنوشته ای ناقص و مؤخّر، مورد تحریر و تنقیح قرار داده، و سال کتابت آن را سال تألیف انگاشته، که پس از نقل دیباچه وی بر این شرح، اشتباهات ایشان را متذکّر می شویم. مقدّمه دکتر سجّادی چنین است:

«... کاملترین شرحی، که بر این قصیده در قدیم نوشته شده، شرحی است که شمس الدّین محمّد بن جمال الدّین احمد لاهیجانی در سال 1218 هجری قمری نوشته و همین شرح است که به تصحیح و چاپ آن اقدام کرده ایم. این نسخه در ضمن یک مجموعه از صفحه 32 تا 104 و در چهل و دو ورق، یعنی 84 صفحه است، و هشتاد و سه بیت را شرح کرده، و دو بیت در وسط افتاده و سفید مانده است68. این جنگ یا مجموعه، میکروفیلم شماره 2214 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است69 و چنان که اشاره شد، مطابق رقم پایان آن، در سال 1218 نوشته شده، زیرا در پایان می نویسد: «قدتم هذا الشرح والتفسیر بعون اللّه و حسن توفیقه، صبح یوم الاثنین، الثانی شهر صفر المظفر من شهور سنه 1218»70.

نسخه به خط مؤلّف نوشته شده و خط آن نستعلیق شکسته نسبتا خوب است. بعضی اغلاط املایی در آن دیده می شود، مانند «فائض» در معنی «فائز»، و «گذاری» در معنی «گزاری» و در بعضی موارد، تغییری در رسم الخط خود داده و مثلاً «به» حرف اضافه را جدا از اسم نوشته است. بعضی اغلاط در شعرها هست که غلط هم معنی کرده، گاهی شرح را به مناسبت اشاره ای به داستانی از قرآن کریم، طول و تفصیل داده، مانند قصّه حضرت یوسف و برادران. در شرح لغات و کلمات عربی، به شرح و تفصیل صرفی و نحوی، توجّه فراوان دارد. مؤلّف، شیعه است و در مقدّمه و اواسط کتاب، به تناسب از حضرت علی بن ابی طالب نام می برد. خود او مدّعی است که این قصیده مسیحیّه که آن را «گبریّه» نامیده، مشتمل بر همه علوم است و کسی به این تفصیل، شرح نکرده و در پایان برای اثبات احتوای این قصیده بر علوم متداوله، بیست و یک علم را می شمارد که شرح این قصیده، مبتنی بر آنهاست...»71.

باوجود دو نسخه ای دیگر از شرح شمس الدین محمّد لاهیجانی بر چکامه ترسائیه خاقانی، که یکی از آن به خطّ خود شارح است، اطّلاعات ارائه داده دکتر سجّادی درباره دوره زندگی شارح، و تاریخ تألیف شرح، نادرست است. کهن ترین دستنویس این شرح، که به خطّ نستعلیق خود شارح در سال 1077 ه .ق. کتابت گردیده، به شماره 4857 در کتابخانه آستان قدس رضوی محفوظ72، و ترقیمه آن چنین است: «قدتم هذا الشرح و التفسیر بعون الملک القدیر فی یوم الخمیس فی عشر الاخیر من شهر شعبان المعظم فی سنة 1077 سبع سبعین والف علی ید العبد شمس الدین محمّد ابن جمال الدین احمد لاهیجانی غفر اللّه تعالی ذنوبها و ستر عیوبها»73.

نسخه دیگر این شرح به شماره 1227 در کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی محفوظ است که به خطّ نستعلیق کاتبی به نام صدرجهان ابن محمّد اسمعیل ابن ابوالمحسن ابن محمد اسمعیل بن حبیب اللّه در سال 1086 ه .ق. استنساخ شده74 و بدین انجامه، پایان یافته است: «... کمترین بندگان صدرجهان ابن محمد اسمعیل ابن ابوالمحسن ابن محمد اسمعیل ابن حبیب اللّه بعون اللّه... هذا الشرح فی تاسع عشر شهر کثیر الفیض ذیحجة الحرام ختم بالخیر... من عام سنة ست و ثمانین و بعد الالف من الهجرة النبویة محمدیة الاحمدیة المصطفویة والسّلم علی من قرأه»75.

با وجود دو دستنویس مذکور، و به ویژه دستنوشته خود شارح، مقدّمه دکتر سجادی چنین قابل اصلاح است که: شارح از دانشوران دوره صفوی است، نه قاجار، سال تألیف شرح، آن چنان که از ترقیمه شارح دریافت می شود، سال 1077 ه .ق، است، نه سال 1218 ه . ق.

از شمس الدین لاهیجانی، در سرچشمه های تاریخ و ادب دوره صفوی، آن شمار که مورد تفحّص و تصفّح این جانب قرار گرفته، ذکری به میان نیامده است.

دستنویسی، که دکتر سجادی، شرح شمس الدین لاهیجانی را بر پایه آن چاپ کرده، ناقص است و شرح اندکی از بیت 53، و شرح کامل ابیات 54 و 55 را دارا نیست، که در اینجا برای تکمیل این شرح، شروح ابیات مذکور را با استفاده از دستنویس خود مؤلّف و با مقابله نسخه خطّی کتابخانه آیت اللّه مرعشی می آوریم.

بیت پنجاه و سه

به دست آرم عصای دست موسی بسازم زان عصا شکل چلیپا

مراد از عصای موسی، چنان که ارباب تواریخ و سیر نقل نموده اند، آن است که چون حضرت موسی بعد از قتل قبطی، از بیم قصاص، متوجّه مدین شد که مسکن مألوف و مأنوس حضرت شعیب بود، و مدّتی با حضرت شعیب، مخالطت و مصاحبت نمود و بعد از خواستگاری دختر او و رخصت انصراف، عصایی که از چوب آهن بود و مَلِکی به ودیعه به حضرت شعیب داده بود، به موسی بخشید، و موسی چون به وادی ایمن رسید، به مراتب بلند نبوّت و سعادت ارجمند رسالت، مشرّف شد و همان عصا معجزه او گشت، و چنان بود که هرگاه موسی آن عصا را قصدا از دست رها کردی، اژدهایی شدی در غایت صلابت و نهایت غرابت، که طول قامتش مقدار مناری، و قوایم او مانند قوایم فیل، وانیابش مانند رماح از زیر شفتین او برآمده، و شعله آتش از دهانش76 زبانه زده، و فراخی دهنش مقدار سی گز، و آن عصا مشتمل بود بر فواید دیگر، که قرآن مجید بر آن ناطق است77، و در اکثر کتب تواریخ نیز مسطور است.

و چلیپا: به فتح جیم فارسی، شکلی بود مثلّث، که از زر و سیم سازند و به زنّار بندند، و نصاری در قضایا به آن سوگند خورند، و گویند که وضع چلیپا از چوبی بوده، که یهود به جهت آویختن حضرت عیسی نصب کرده بوده اند، که دو جانب چوبی را استحکام داده و در وسط آن ریسمانی انداخته بودند به هیأت مثلث، و نصاری از همان چوب بر همان هیأت78، چلیپا ترتیب دادند و در کمال توقیر و تعظیم، پرستش او نمودند، و پادشاهان نصاری، آن را در خزاین محفوظ می داشتند، و چون در زمان خسرو پرویز، چلیپا به دست فارسیان افتاد، اهل روم از زر و نقره، مانند او ترتیب دادند و او را نیز چلیپا گفتند. والحال در میان نصاری، چلیپا از جنس طلا و نقره است.

و مراد ازین بیت، بازگشت است به طریقه ارباب کفر و خذلان. یعنی بعد از تمکّن و استقرار و افاده و اشتهار، در صدد تزیین و ترویج ملّت نصاری خواهم شد، و چلیپا را، که سابقا از طلا و نقره مهیّا می کردند، من از عصای موسی ترتیب خواهم داد، و این ترقّی به سبب دانش من خواهد بود.

بیت پنجاه و چهار

ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف چاثلیق ناتوانا

رعاف: به کسر الراء المهمله، خون رفتن از بینی بود و آن را به سرگین حمار، معالجه می کنند که لوث یابس حمار را مید کرده79، سعوط80 کنند، باعث تسکین رعاف خواهد شد.

و جاثلیق: بالجیم و فتح الثاء المثلثه و کسر اللام، اعظم ترسایان باشد به سبب امور اعتباریّه، و بعضی را عقیده آن که طبیب ماهر نصرانیه را جاثلیق گویند و مناسب این مقام است. و معنی این بیت، کمال ظهور دارد.

بیت پنجاه و پنج

سُم آن خر به اشک چشم و چهره بگیرم در زر و یاقوت حمرا

حمرا: مؤنّث احمر است، و حمیرا مصغّر اوست، و لون سرخ را احمر گویند.

و چنان که مشهور است، حضرت عیسی با آنکه اکثر اوقات پیاده در سفر و حضرْ تردّد می نمود، روزی به81 حسب اتّفاق، بر حماری سوار شد و قدمی چند برفت و فرود آمد، و نصاری، آن82 مرکوب را در کمال توقیر و تعظیم، پرستش می نمودند و بعد از فوت آن حیوان، اجزای غیرذی حیات او را که در مرور ایّام، مندرس و مضمحل نمی شده باشد، مانند سمّ و استخوان، در کنایس و معابد خود محفوظ می داشته اند و زیارت او به جای می آورده، و رفته رفته در تزیین آن کوشیدند.

گل بود، به سبزه نیز آراسته شد

چنان که سمّ آن حمار را در زر گرفته و به انواع جواهرْ ترصیع کرده، وسیله حصول مآرب و مقاصد دینی و دنیوی خود می دانسته اند.

و مراد از اشک چشم، یاقوت احمر است، و از چهره، زر خالص، و وجه تشبیه، سرخی اشک و زردی چهره است.

و معنی این بیت، وضوح دارد و احتیاج به بیان ندارد.

پی نوشت ها

1. امین احمد رازی، تذکره هفت اقلیم، با تصحیح، تعلیقات و حواشی محمدرضا طاهری «حسرت»، تهران، سروش، 1378، ج 3، ص 1447.

2. تقی الدّین کاشانی، خلاصة الاشعار و زبدة الافکار، نسخه خطّی شماره 272 کتابخانه مجلس شورای اسلامی (از مجموعه فیروز)، برگ 441.

3.برگرفته است از این مصرع ابوالفضل امام نجم الدین احمد سیمگر:

افضل الدین، امیر ملک سخن شارح رمزهای پنهانی

(ر. ک: تذکره هفت اقلیم، ج 3، ص 1449).

4. شیرعلی خان لودی، تذکره مراة الخیال، به اهتمام حمید حسنی، با همکاری بهروز صفرزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377، ص 24.

5. دیوان خاقانی شروانی: به کوشش دکتر ضیاءالدّین سجّادی، تهران، انتشارات زوّار، چاپ سوم با تصحیح مجدّد، 1368، ص 39.

6. همان، ص 926.

7. همان، ص 258.

8. تقی الدین کاشانی آورده است: «... اکثر اشعار او را به فکر بسیار نتوان فهمید، و از شعرای متقدّمین، کسی همچو او تتّبع قواعد و ملل غیر مشهوره نکرده، و الفاظ و لغات بسیاری، که الیوم متعارف نیست، در میان اشعار و ابیات او مندرج است» (خلاصة الاشعار، برگ 441). نمونه نمایانِ خاقانی از تتّبع قواعد و ملل، چکامه ترسائیه وی است، که به قول دولتشاه سمرقندی، حالات ترسایان، و لغات و اصطلاحات ایشان را در این چکامه بیان می کند، و موقوف به شرح است. (امیردولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به همّت محمد رمضانی، تهران، کلاله خاور، چاپ دوّم، 1366، صص 65 66).

9. درباره مختصات سبکی شعرهای خاقانی، ر. ک: دشتی، علی، خاقانی، شاعری دیرآشنا، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ چهارم، 1364، صص 19 48. فروزانفر، بدیع الزمان: سخن و سخنوران، تهران، خوارزمی، چاپ چهارم، 1369 صص 614 620. زرین کوب، عبدالحسین، با کاروان حلّه، تهران، انتشارات آریا، 1343، ص 166.

10. نخستین کنگره تحقیقات ایرانی: به اهتمام دکتر حمید زرین کوب، مشهد، دانشگاه مشهد، ج 2، 1352، صص 171 182.

11. سجادی، سیّدضیاءالدین: حواشی دکتر معین بر اشعار خاقانی شروانی، با مقاله ای از آن استاد...، تهران، پاژنگ، چاپ دوّم، 1369، صص 151 165. در کتاب ساغری در میان سنگستان (زندگی، اندیشه و شعر خاقانی) که به اهتمام جمشید علیزاده در تهران (نشر مرکز) به سال 1378 چاپ شده، این مقاله دکترسجادی، صص 165 174 دوباره به چاپ رسیده است.

12. COCPAHNE BOCTOq HbI× PiKObCEU AKAIEMSS HAYC3CEKCK `U CCP , TOuKEHT, II, 48.

13. الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 9، بخش 4، ص 1240.

14. تذکره هفت اقلیم، ج 3، ص 1614. میرعلی شیر «قانع» تتوی، تذکره مقالات الشعرا، با مقدّمه و تصحیح و حواشی سیدحسام الدین راشدی، کراچی، سندهی ادبی بورد، 1957 م، ص 821.

15. بندرابن داس خوشگو، سفینه خوشگو، تصحیح و تحشیه سیدکلیم اصغر، پایان نامه دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، 1380، ج 2، ص 722.

16. سیدحسن خواجه نقیب الاشراف بخاری، متخلّص به نثاری، مذکّر احباب، با مقدّمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، تهران، 1377، ص 273.

17.محمدطاهر نصرآبادی، تذکره نصرآبادی (تذکرة الشعرا)، با مقدّمه، تصحیح و تعلیقات محسن ناجی نصرآبادی، تهران، اساطیر، 1378، ج 2، ص 743.

18. محمّد قاسم بن حاجی محمّد کاشانی، متخلّص به سروری، مجمع الفرس، به کوشش دکتر محّمد دبیرسیاقی، تهران، کتابفروشی علی اکبر علمی، ج 1، 1338، ص 3. میرجمال الدین حسین بن فخرالدین حسن اینجوشیرازی، فرهنگ جهانگیری، ویراسته دکتر رحیم عفیفی، مشهد، دانشگاه مشهد، ج 1، چاپ دوّم، 1359، ص 5.

19. نظام الدین احمد هروی، طبقات اکبری، به کوشش محمد هدایت حسین، کلکته، ج 3، 1935 م، ص 507.

20. منزوی، احمد، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ج 13، 1370، ص 2405، دانشنامه ادب فارسی (آسیای مرکزی)، به سرپرستی حسن انوشه، تهران، دانشنامه، ج 1، 1375، ص 907.

21. مذکّر احباب، ص 273. واله داغستانی، ریاض الشعراء، نسخه خطّی شماره 4301 کتابخانه ملّی ملک، روضه نون، ذیل نیازی بلخی.

22. ر. ک: بهرامیان، علی، یونس اف، عبداللّه، فهرست نسخه های خطّی کتابخانه ملّی تاجیکستان (ابوالقاسم فردوسی)، قم، کتابخانه بزرگ حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، 1380، ج 1، صص 58 64.

23. تذکره مقالات الشعراء، ص 821.

24. طبقات اکبری، ج 3، ص 247.

25. عبدالقادر بن ملوک شاه بداؤنی، منتخب التواریخ، به تصحیح مولوی احمدعلی صاحب، با مقدّمه و اضافات توفیق. ه . سبحانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379، ص 247.

26. سفینه خوشگو، ج 2، ص 722.

27. نسخه خطّی شماره 1/3158 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ص 1.

28. نسخه خطّی شماره 2/222 حکمت، محفوظ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، دیباچه رساله. (این رساله، بدون صفحه شمار است).

29. ج 1، ص 5.

30. ج 1، ص 3.

31. تذکره مقالات الشعراء، ص 821، منتخب التواریخ، ص 247.

32. تذکره هفت اقلیم، ج 3، ص 1614.

33. همان، ص 1614. سفینه خوشگو، ج 2، ص 722.

34. تذکره هفت اقلیم، ج 3، ص 1614.

35. نام وی در برخی منابع، میرزا شاه حسین ثبت شده است. (سفینه خوشگو، ج 2، ص 72. تذکره هفت اقلیم، ج 3، ص 1614).

36. تذکره هفت اقلیم، ج 3، ص 1614. تذکره مقالات الشعراء، ص 822.

37. همان، ص 822.

38. منتخب التواریخ، ص 248.

39. طبقات اکبری، ج 3، ص 507.

40. سفینه خوشگو، ج 2، ص 722.

41. مذکّر احباب، ص 273.

42. آغابزرگ تهرانی از دیوان نیازی (نیازی بخاری، نیازی حجازی) نام برده، اما دستنوشته ای از آن را نشان نداده است (ر. ک: الذریعه، ج 9، بخش 4، ص 1240).

43. منزوی، احمد، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان، ج 13، ص 2405.

44. محمد بشیرحسین، فهرست مخطوطات شفیع (به فارسی و اردو و پنجابی) در کتابخانه مرحوم پرفسور مولوی محمد شفیع، گردآورده احمد ربّانی، لاهور، انتشارات دانشگاه پنجاب، 1351، ص 321.

45. دانش پژوه، محمّد تقی، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ج 11، 1340، صص 2119 2120.

46. همو، فهرست نسخه های خطّی کتابخانه دانشکده ادبیات (مجموعه وقفی جناب آقای علی اصغر حکمت)، تهران، دانشگاه تهران، ضمیمه مجلّه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ج 2، 1341، صص 52 53.

47. درباره این واژه نامه، ر. ک: دبیرسیاقی، محمّد، فرهنگهای فارسی، تهران، انتشارات اسپرک، 1368، صص 106 108.

48. دانش پژوه، محمدتقی، منزوی، علینقی، فهرست کتابخانه سپهسالار، تهران، دانشگاه تهران، ج 4، 1346، صص 17 18. این واژه نامه به صورت پایان نامه، مورد تحقیق و تصحیح قرار گرفته با مشخّصات زیر:

فرهنگ منظوم جامع اللغات: تألیف نیازی، با تصحیح و تعلیقات افسانه شیفته فر، دانشگاه علاّمه طباطبایی، دوره کارشناسی ارشد، 65 1364، هفده + 498 ص.

49. منزوی، احمد، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ج 5، 1365، ص 40.

50. فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج 11، ص 2119.

51. محمد بشیر حسین، فهرست مخطوطات شیرانی، لاهور، اداره تحقیقات پاکستان، دانشگاه پنجاب لاهور، ج 3، 1973، صص 457 458.

52. فهرست نسخه های خطّی کتابخانه ملّی تاجیکستان (ابوالقاسم فردوسی)، ج 1، ص 78.

53. در دیوان خاقانی شروانی، ص 419 چکامه ای بدین وزن و قافیه است، اما این بیت در آن نیست.

54. حاطب بن أبی بلتعة اللخمی، از یاران پیامبر (ص) و سفیر ایشان به جانب مقوس، پادشاه اسکندریه نیز بود. در سال 30 ه. درگذشت. (ر. ک: خیرالدین الزرکلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الثالثة عشرة، 1998 م، ج 2، ص 159).

55. کشف الرموز، نسخه خطی شماره 1/3158 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ص 4.

56. این بیت در دیوان خاقانی شروانی نیست.

57. کشف الرموز، صص 5 4.

58. دیوان خاقانی شروانی، ص 12. (به جای «ده»، «نُه» ضبط شده است).

59. کشف الرموز، ص 5. (جمله اخیر در کشف الرموز مغشوش بود و طبق شرح غنایی معموری، نسخه خطی شماره 14090 کتابخانه مجلس شورای اسلامی، صص 11 12 اصلاح گردید. در این شرح به جای «تعظیمٌ لأمراللّه»، «تبجیل امراللّه» آمده است).

60. دیوان خاقانی شروانی، ص 13. (به جای «نور»،«سور» ضبط شده است).

61. کشف الرموز، ص 6.

62. دیوان خاقانی شروانی، ص 10.

63. کشف الرموز، ص 6.

64. دیوان خاقانی شروانی، ص 10.

65. کشف الرموز، ص 6.

66. دیوان خاقانی شروانی، ص 52.

67. کشف الرموز، صص 6 7.

68. شرح ابیات 54 و 55 افتاده است.

69. دانش پژوه، محمّدتقی، فهرست میکروفیلهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج 1، 1348، ص 650.

70. شخصی، تاریخ خریداری نسخه را در صفحه اوّل، 1266 نوشته است.

71. فرهنگ ایران زمین، 1350، ج 18، صص 244 245.

72. گلچین معانی، احمد، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی، مشهد، انتشارات اداره کتابخانه آستان قدس رضوی، ج 7، بخش 2، 1346، ص 629.

73. شرح قصیده گبریه، نسخه خطی شماره 4857 کتابخانه آستان قدس رضوی، ص 218.

74. حسینی، سیداحمد، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیة الله العظمی نجفی مرعشی، قم، ج 4، صص 28 29.

75. شرح قصیده گبریه، نسخه خطّی شماره 1227 کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، ص140.

76. مرعشی: ازو.

77. سوره الشعراء، آیه 32.

78. مرعشی: هیئت.

79. میده کردن: نرم کردن.

80. سعوط: دارو ریختن به بینی.

81. مرعشی: بر.

82. مرعشی: آن.



*. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی و مصحح متون ادبی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان