فقیهان جهانگرد

قرآن کریم، در بسیاری از آیات، مسلمانان را به سیروسیاحت و گردشگری در زمین، با هدفهای روشن فراخوانده است

قرآن کریم، در بسیاری از آیات، مسلمانان را به سیروسیاحت و گردشگری در زمین، با هدفهای روشن فراخوانده است. پیشوایان دین نیز، با الهام از آموزه های وحی، گردشگری را با عبارتهای گوناگون، ستوده اند و پیروان خود را به سیروسیاحت و بهره گیری از مواهب آن تشویق کرده اند.فقهای اسلام نیز با توجه به دستاوردهای مفید و سازنده سیروسیاحت بدان اهمیت ویژه داده و بر این باور بوده اند که شناخت انسان از بود و هست و رویدادهای خارجی، گسترش یافته های ذهن، آشنایی با اقوام، گروههای گوناگون، آگاهی از اندیشه های گونه گون و... در پرتو سیروسیاحت میسر است. از این روی، شاگردان خود را به سیروسیاحت سفارش کرده و رشد و شکوفایی استعدادهای آنان را در گردشگری می دیده اند.

در سده سوم هجری، استادی به شاگردانش سفارس می کند:

«به این سو و آن سو روید که آبهای روان دلپذیر است، ولی مرداب بوی بد می گیرد و رنگش تغییر می یابد.» (1)

اسلام دین جهانی است، عالمانی و فقیهانی باید در این مکتب پرورش یابند که پاسخ گوی نیازهای مردم در سطح جهان باشند.

برای دستیابی به این هدف، افزون بر دانشهای حوزوی، شناخت گزاره های گوناگون در حال تغییر، آشنایی با دگردیسیهای جهان، سرزمینها، فرهنگها، آداب، رسوم و... امری ضروری و لازم است.

برای آگاهی از این امور، فقیه ناگزیر از سیروسفر و جهانگردی است.

از این روی، عالمان تیزبین، فقهای دوراندیش، برای سیروسیاحت و گردشگری حتی هزینه کردن «بیت المال » را نیز روا می دانستند.

علامه امینی، پس از بازگشت از سفر هندمی گوید:

«... من اگر مرجع بودم و وجوهات شرعی به دست من می رسید، همه را به طلاب می دادم، تا سفر کنند، حرکت کنند. می گفتم: این هزینه، بروید جهان و انسان را بشناسید.» (2)

آری اگر فقیه بخواهد، زبان عصر خویش باشد، باید جهان کنونی و انسان را در جهان امروز، با همه ابعاد و نیازمندیهایش بشناسد و تا به سیروسفر نپردازد، این ناخت برای او ممکن نخواهد شد.

به خاطر اهمیت ویژه جهانگردی، شماری از فقها، بخش عمده فرصتهای طلایی عمر خود را به سیروسیاحت اختصاص داده اند، در مناطق و جغرافیای جهان به سیروسفر پرداخته، و دستاورد سفر خود را برای دیگران عرضه کرده اند، مانند زنبور عسل سرشار از شهد عسل ناب به بوم و برخود بازگشته تا گرانبهاترین اندوخته خود را به انبوه شاگردان و تشنگان دانش بیاموزند.

این سیره در طول تاریخ فقاهت، به گونه ای مستمر ادامه داشته، فقها برای انجام رسالت الهی خود، سیروسفرهای بسیار داشته اند، کتابهای تراجم، پاره ای از سفرهای فقیهان را نگاشته اند.

با نگاهی گذرا به این آثار در می یابیم، سیروسفر بیش ترین سهم در شکل گیری شخصیت علمی، اجتماعی و... آنان داشته و سبب برجستگی و فرهیختگی آنان گردیده است.

کوتاه سخن این که، نوع فقیهانی که از برجستگی ویژه ای در عالم دانش برخوردار بوده اند، افزون بر سفرهایی که برای فراگیری دانش داشته اند، پا فراتر نهاده و به انگیزه های گوناگون، کوله بار سفر بسته و به دیار دور و نزدیک سفر کرده اند:

1. شماری به انگیزه آشنایی با آثار تاریخی، جاهای دیدنی و عبرت آموزی.

2. گروهی برای فراهم سازی زمینه های وحدت در میان مسلمانان.

3. شماری با هدف زیارت و سیاحت.

4. جمعی به انگیزه بهره وری از مراکز دانش، کاوش و پژوهش.

5. گروهی برای گردآوری و شنیدن حدیث.

6. بسیاری با هدف تبلیغ و ترویج شریعت.

و...

بنابراین، کم تر می توان در میان دانشمندان و فقهای بلندآوازه، کسانی را یافت که به انگیزه یا انگیزه های یاد شده، به سیروسفر نپرداخته باشند.

از آن جا که حتی پرداختن اشاره گونه به فقهایی که سیروسفر و گردشگری داشته اند، در این مختصر نمی گنجد، در این نوشتار به برخی چهره ها و شخصیتهای برجسته ای که به انگیزه های یاد شده بیش ترین سیروسفر را داشته اند، خواهیم پرداخت.

آشنایی با چشم اندازهای دیدنی و آثار تاریخی

در سفرهای علمی پژوهشی، فراگیری دانش، آشنایی با دانشوران و منابع کهن و... از هدفهای اصلی تلاشهای عالمان دین است، اما بسیاری از آنان افزون بر این به فایده های جنبی سیر و سفرهای علمی خویش توجه داشته و در کنار برنامه های اساسی، درصدد آشنایی با جغرافیای سرزمینهای مختلف، چشم اندازهای دیدنی، شگفتیهای آفرینش، آفریده های دست هنرمند بشر، آثار تاریخی و... که از پیشینیان به جا مانده بوده اند، از نزدیک به دیدار و تماشای آنها رفته اند. برخی دانشوران و فقیهان تیزنگر، دستاوردهای سفر خود را بویژه در باب سیروسیاحت به نگارش کشیده اند، از جمله:

1. شیخ زین الدین علی عاملی معروف به شهید ثانی(965-911ه.ق.) از فقهاء برجسته شیعه، برای دیدار شخصیتهای علمی شیعه و سنی، به مراکز دانش بسیاری سیر و سفر کرده است، از جمله:

دمشق:

شهید ثانی در آغاز سال 942ه.ق. به دمشق رفت، تا از نزدیک با شخصیتهای علمی مذاهب مختلف ارتباط برقرار کند، در این سفر با شیخ شمس الدین بن طولون دمشقی، دیدار کرد و صحیحین (صحیح مسلم، بخاری) را نزد او فرا گرفت و از وی اجازه نقل روایت دریافت کرد. (3)

مصر:

شیهد در سال 943ه.ق. یا 944ه.ق. به مصر، که مرکز بزرگ دانش و اندیشه در شهرهای اسلامی به شمار آمد، سفر کرد. در این سفر با بزرگان فقها، محدثان، مفسران نحله های مذاهب مختلف دیدار داشت. در حوزه دانش آنان حضور یافت و حتی به مجالس علمی ویژه آنان راه پیدا کرد.هدف وی از این حضور گسترده درحوزه درس علمای اهل سنت، آشنایی با شیوه تدریس، چگونگی ورود و خروج به مباحث علمی ،چگونگی استدلال و... علماء برجسته اهل سنت بود. (4)

حجاز:

شهید در شوال 943ه.ق. مصر را به قصد حجاز ترک گفت، پس از زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج و سفر به مدینه، به وطن خویش بازگشت.

بیت المقدس:

شهید، در نیمه ماه ذیحجه الحرام سال 948ه.ق. همراه شاگردش عازم بیت المقدس شد. در این سفر با عالم مشهور شهر، شیخ شمس الدین ابن ابی اللطیف مقدسی، دیدار کرد و بخشی از صحیح بخاری و مسلم را نزد او خواند و از وی اجازه عام برای نقل روایت دریافت. (5)

با این که شهید عالمی توانا بود، سفرهای علمی، دیدارهای گوناگون با دانشوران از او شخصیتی چند بعدی ساخته بود، ولی روح بلند و کاوش گر او به این مقدار اندوخته و آشنایی با جهان خارج بسنده نکرد، به سیروسفر در سرزمینهای دیدنی بسیار پرداخت. (6)

استانبول:

از آن جا که در شهر قسطنطنیه (استانبول) دانشوران برجسته ای به سر می بردند، شهید برای بهره وری از دانش آنان، در سال 951ه.ق. وطن خود را به قصد آن دیار ترک گفت، در مسیر از شهرهای دمشق و حلب، دیدار کرد. در شهرهای «طوقات » «سیبه »، از بناهای سلطان بایزید و دیگر چشم اندازهای دیدنی بسیار شگفت بین راه چنین یاد می کند.

«از سرزمینی گذشتیم که نیکوتر از آن ندیده بودم، درختان میوه خداداد بدون صاحب فراوان جلب نظر می کرد. گونه های گلهای معطر، گل سفید، قرمز، زرد. یاسمن زرد و... مشام را می نواخت. درختان گردو، انار، بندق، انگور، عناب، انواع هلو، امرود و... به چشم می خورد. درختان بسیار زیبا، بزرگ از گونه های، صنوبر، بلوط، دلب، لوط و... که در هم تنیده شده بودند وجود داشت. از این شگفت انگیزتر، از سرزمینی گذر کردیم که میوه های بسیار خوش طعم و دوست داشتنی داشت، میوه هایی که تا آن زمان نه دیده بودم و نه حتی نام آن را شنیده بودم. پس از چند روز سیروسیاحت به سرزمینی وارد شدیم که درختان بسیارکهن داشت. طول برخی از آنها به صد وجب و عرض (دور) آن به سی وجب یا بیش تر می رسید. در مسیر از شهرها و روستاهای بسیار سرسبز، خرم ،با طراوت و زیبا گذر کردیم. روز دوشنبه 17 ربیع الاول سال 952ه.ق. به قسطنطنیه وارد شدیم، در آن جا رساله ای بسیار ارزشمند در دانشهای مختلف نگاشتم و تقدیم قاضی عسکر شهر، محمدبن قطب الدین، قاضی زاده رومی کردم. پس از آشنایی با قاضی و تبادل بحثهای علمی، قاضی سمت استادی مدرسه نوریه بعلبک را به من واگذار کرد سپس از دریا گذشتیم به شهر «اسکدار» وارد شدیم، شهر بسیار زیبا، دل انگیز، برخوردار از هوای سالم، آب گوارا، ساختمانهای زیبا، با معماریهای پسندیده و استوار. هر منزل با خود باغ خرم ، میوه های معطر و خوش طعم داشت. در این شهر اقامت گزیدیم، تا همسفر ما شیخ حسین بن عبدالصمد (پدر شیخ بهایی) از راه برسد. در آن جا با مرد هندی دیدار کردم، اهل فضل و آشنا به فنون بسیار، از جمله: رمل، نجوم و... را خوب می دانست.» (7)

عراق:

شهید و همراهش پس از آن به قصد زیارت عتبات راهی عراق می شوند. در بازگشت، از راه «سیواس » به سمت عراق حرکت می کنند، پس از چهار روز سیرو سیاحت به شهر «ملطیه » می رسند، شهری با آب و هوای بسیار لطیف، با درختان میوه بسیار که از فرات مشروب می شده است، سپس به شهر دیگری به نام «زغین » در کنار دجله وارد می شوند و از آن جا به زیارت عسکریین و کاظمین(ع) می روند. پس از دیدار شهر بغداد، به زیارت سلمان فارسی و حذیفه یمانی در مدائن و زیارت کربلا و دیدار حله می روند. درحله، قاسم فرزند موسی بن جعفر(ع) را زیارت می کنند. سپس به زیارت علی(ع) در نجف اشرف و کوفه می روند. در این سفر، شهید در سال 956ه.ق قبله عراق را با اجتهاد تعیین می کند. محراب مسجد کوفه محراب علی(ع) را می نمایاند. که با محراب جامع کوفه قدری تفاوت داشت. شهید، با کمی انحراف از محراب مسجد کوفه به نماز می ایستد، تا با عمل خود قبله واقعی را نشان دهد. درسال 953ه.ق. به بعلبک بازگشت، مدتی به پنج مذهب در آن جا تدریس می کرد. ابن عودی می گوید:

«شهید در مسیر بعلبک به جبل عامل ،به زیارت شیث نبی(ع) رفت و سرانجام در جبل عامل اقامت گزید. پس از عمری تلاش و کوشش علمی و فرهنگی و... بر اثر کینه و توطئه دشمنان، در سال 965ه.ق به شهادت رسید.» (8)

2. بهاءالدین محمد معروف به شیخ بهایی (953-1030ه.ق.) در هفت سالگی همراه پدر به ایران سفر کرد. در قزوین که پایگاه تشیع بود، برای مدتی به کسب دانش پرداخت، ده سال از اساتید قزوین بهره برد (9) ، سپس به «هرات » که مرکز تبلیغ و تلاشهای علمی پدرش بود، سفر کرد. پس از رحلت پدر به شیخ الاسلامی آن دیار گمارده شد، تمام امور دینی مردم را کفایت می کرد. یک باره از سمت خود کناره گیری کرد، سیرو سیاحت در پیش گرفت و بخش زیادی از عمر خود را به سیرو سیاحت گذراند. (10)

به گفته شماری از شرح حال نگاران، شیخ بهایی سی سال از عمر خود را به جهانگردی و گردشگری به سر برد (11) و به کشورهایی چون: مصر، سوریه، حجاز، فلسطین، عراق، آذربایجان شوروی، افغانستان، لبنان و...سفرکرد. در این کشورها با دانشوران برجسته دیدار داشت. از برخی استفاده علمی برد. از جمله: در سفر مصر با استاد محمدابی الحسن بکری دیدار داشت و از او بهره علمی برد. در بیت المقدس با ابن ابی اللطیف مقدسی ملاقات کرد.

مقدسی نقل می کند:

شیخ بهایی از مصر می آمد، جامه جهانگردی در برداشت، شخصیت خویش را آشکار نمی ساخت، حاضر نبود کسی او را بشناسد، سپس به شام رفت. (12) در شام با حافظ حسین کربلائی و حسن بورینی ملاقات داشت. در شهر حلب با شیخ عمر عرضی دیدار کرد.

شیخ ابوالوفاء عرضی می گوید: در زمان سلطنت مرادبن سلیم شیخ بهایی به حلب آمد. در حوزه درس پدرم شیخ عمر عرضی شرکت جست. پس از آن سفری به عتبات داشت. در این باره، شاگرد و همراهش می گوید: با او به زیات ائمه(ع) عراق در سامراء، کاظمین، نجف اشرف و کربلا رفتم. از بغداد دیدن نمودیم و به ایران بازگشتیم. شیخ در زمانی که شاه عباس اصفهان را پایتخت برگزید (1006ه.ق.) منصب شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده گرفت. در سال 1008ه.ق. با شاه عباس پیاده از اصفهان به مشهد مقدس رفت، بعد از مدتی به اصفهان بازگشت. (13) از مناصب خود کناره گرفت، از سال 1012ه.ق. تا 1019ه.ق به سیر و سیاحت در حجاز، شام، آذربایجان و... پرداخت. شیخ بهایی برخی آثار خود را در سفر نگاشته است از جمله:

1. «اربعین » را در شهر هرات نگاشت و بر آن شرح نوشت.

2. کتاب «الزاهر» صد بیت شعر در وصف «هرات » را در آن شهر سرود.

3. کتاب «کشکول » را در مصر به رشته تحریر درآورده است. (14)

شیخ بهایی از سال 1019ه.ق. جزء رجال مهم مذهبی، سیاسی اصفهان بود، امور شرعی، منصب شیخ الاسلامی شهر را به عهده داشت.

در سال 1030ه.ق. به درود حیات گفت. (15)

3. اقا احمد کرمانشاهی: وی فرزند نوه، استاد کل وحید بهبهانی است. آخرین مدارج علمی خود را نزد میرزای قمی در قم گذراند. پس از پژوهشهای عمیق و ارزنده در دانش فقه، اصول و کلام، در سال 1223ه.ق. به هندوستان سفر کرد. و در بسیاری از شهرهای هند، به سیاحت پرداخت با رجال دانش و شخصیتهای علمی بسیاری دیدارکرد و پس از پنج سال گردشگری در شهرهای هند، به کرمانشاه بازگشت. (16)

4. سید حسن مدرس (1287-1356ه.ق.) فقیه ژرف اندیش، سیاستمدار قرن ،شخصیتی که خامه از توصیف او عاجز است. در سفر تحصیلی خود به عراق (نجف اشرف) در ایام تعطیل، برای دیدار از آثار باستانی و تاریخی به اطراف نجف می رفت. در آن جا از نزدیک با کار کاوشگران آثار باستانی در تماس بود و به کار آنان به دقت می نگریست.

مدرس، شرح دیدارهای خود را از آثار باستانی در مقدمه کتاب «زرد» که نسخه منحصر به فرد از آن به جا مانده، چنین آورده است:

«... در نجف یک سال قحط آب شد، مردم از بی آبی سخت در عذاب بودند،مجالس و محاضر درس تعطیل شد. من موقع را مغتنم شمرده برای دیدن از آثار باقی مانده از بابل و مدائن و قصراللصوص (17) ، به تنهایی از نجف بیرون رفتم. سفری بود که از قحطی آب می گریختم، تا به فراوانی نشانه های حیات برسم. هیاتی خرابه های بابل را می کندند و می کاویدند، به شرطی اجازه تماشا به من دادند که عبا و عمامه خود را به هنگام ورود به آن محل تحویل دهم و هنگام خروج بازگیرم، راضی شدم. چند روز می رفتم و به تماشای گمانه زدنها و کندندها می پرداختم. از دقتی که هیات اکتشافی به عمل می آورد، حیرت نمودم. ظرافت کار به حدی بود که گاهی خود را در آن میان فراموش می نمودم. قطعه ای را که اول بیش تر شبیه یک کلوخ بود، با نهایت دقت از دل خاک بیرون می آوردند، کارشناس آن را روی صحفه ای مجمع (18) مانند می گذاشت و می برد در محل معینی، آن جا عده ای با مهارت، خاکها و غبار قرون و اعصار را از روی بدنه آن پاک می کردند، تصور می کردم کتره ای برای وقت گذرانی با این تکه گل کلوخ شده ور می روند، ولی کم کم آثاری پیدا می شد و نشانه های ظرفی عیان می گشت، تا عاقبت نشانی از زندگی مردمان که صدها سال پیش بوده اند، به دست می داد و معلوم می نمود هنرشان چه بود و بیش تر به چه اشیا و شکلهایی علاقه مند بوده اند، چراغ پیه سوز، گلدان، شمشیر، سرنیزه و این چیزها. همان جا به فکر افتادم که اینها دارند برای آیندگان سند و مدرک تاریخ گذشتکان را تهیه می کنند. همان جا که نشسته بودم به خاطرم رسید که در تاریخ و تاریخ نویسی هم باید چنین کاری را انجام داد....

چندین ماه مهمان بیابان و کوه و دشت بودم، رفتم آن جا که پیامبر ایستاده بود و سخن گفته بود، رفتم آن جا که قلب پیامبر اولین کلام خداوند را دریافت داشته بود. تمام اراضی یثرب و حجاز را کشتم. این مدت درون سرادق تاریخ بودم، توی آن راه می رفتم... برگشتم ملل و تفحص در تاریخ را در برنامه درس خود جا دادم، در نجف تاریخ ملل را که فراوان عربی ترجمه شده بود، روزی سه ساعت و نیم، شبها می خواندم....»

شهید مدرس آرزو داشته، به مصر سفر کند، شاید در جامع جوان الا زهر، کتابهای تاریخ جهان به زبان عربی وجود داشته باشد و از آن بهره برد. وی از این آرزو چنین یاد می کند:

«... چندین بار تصمیم گرفتم بقچه ام را بردارم و راهی اراضی فراعنه شوم، ولی استاد خاصم که از خود آزادم کرده بود و او جهان را مانند گوئی درکف دستم نهاده و حقی عظیم به گردنم داشت، صلاح نمی دانست... علاقمند بود من به هندوستان بروم و این نظر را خودم نمی پسندیدم....»

شهید مدرس، وقتی از نجف اشرف راهی ایران می گردد، مصمم است، تمام مسیر را با دقت تاریخی بنگرد و از هر نقطه خاطره ای برای شناختن تاریخی واقعی درکوله بار خود نهد روزها پیاده حرکت می کند، تمام نواحی خوزستان از خرمشهر تا شهر کرد را می پیماید. وصفی که از آثار تاریخی شوش و قبر دانیال نبی دارد، شگفت انگیز است. او با دیدن آبهای آبی رنگ دریا به یاد گذشته چنین می نگارد:

«از کنار خلیج می گذشتم، از جایی که سپاه و کشتیهای خشایار شاه روزی به طرف یونان رفته بود و سپاه اسکندر روزی دیگر به سوی ایران آمده بود و در زمانهای نزدیک پرتغالیها و انگلیسیها از همین آبراهه چه روزگاری برای ساحل نشینان آن رقم زدند. فکر کردم بالاخره این آمدورفتها ملت ایران را تا کجا خواهد برد و این نعره جزرومدها، مردم این نواحی را چه موقعی ک ژ خواهد نمود.» (19)

فراهم سازی زمینه های وحدت

وحدت و همبستگی مسلمانان و جامعه ها اسلامی چیزی نیست که نیاز به بحث و گفت وگو داشته باشد. طلایه داران وحدت در میان فقها و دانشوران کم نیستند. شماری از آنان تمام عمر خود را بر سر این مهم گذاشته و سالها در سیروسفر و دیدارهای وحدت طلبانه با علمای اسلام بوده اند. در این جا به چند تن از فقیهان بزرگی که بیش ترین سیرو سفر در راه وحدت مسلمانان داشته اند، اشاره می کنیم.

1. سید جمال الدین اسدآبادی (1254-1314ه.ق) از شخصیتهای برجسته قرن معاصر و از چهره های علمی سیاسی جهان اسلام است. وی از دانشورانی است، که بیش ترین سیروسیاحت به جان اسلام و غرب داشته است. مهم ترین هدف او در این سیروسیاحتها، دعوت به وحدت مسلمانان بوده است. سید پس از این که دوران تحصیل خود را در قزوین، تهران، بروجرد، نجف و هند، گذراند، به ناحیه های گوناگون جهان سفر کرد، از جمله: کابل، قندهار، جلال آباد، عزنی در افغانستان، کراجی، حیدرآباد، دهلی، کلکته، در هند، تهران، مشهد، اصفهان، شیراز، بوشهر در ایران، مکه مکرمه و مدینه در حجاز، بغداد، بصره، کاظمین در سرزمین عراق، استامبول، قاهره، اسکندریه، جیزه در مصر و مراکش. در تمام این سفرها مسلمانان را به وحدت و هوشیاری در برابر غرب فرا می خواند. سید سفرهایی نیز به جهان غرب داشت و از کشورهای انگلیس، فرانسه، اطریش، آلمان، ایتالیا، و... دیدن کرد. سفر وی به جهان غرب، بیش تر برای آگاهی از پیشرفتهای فنی و علمی آنان و پیدا کردن راهکارهایی برای جهان اسلام بود. او از هر نمایشگاهی که در غرب تشکیل می شد، بازدید می کرد، تا با آگاهی از پیشرفتهای علمی و صنعتی جهان غرب، به کمبودها و کاستیهای مسلمانان پی برده و درصدد جبران آن بر آید.

سید جمال، سالهای آخر زندگی خود را برای ایجاد اتحاد در میان مسلمانان در کشور عثمانی، به سر برد. برای برقراری وحدت «انجمن اتحاد اسلام » بیش از چهارصد نامه به مناطق گوناگون و بلاد اسلامی نگاشت و برای دانشوران و بزرگان و سیاستمداران و حاکمان ارسال کرد، که از چهارصدنامه، دویست پاسخ دریافت کرد. (20)

وی با علما و فقها بزرگ شیعه و سنی ارتباط نزدیک داشت. برای ترویج هدفهای بلند و بیدارگرانه خود، از دانشمندان بهره می گرفت، سرانجام پس از سالها سیرو سفر، تلاش و فداکاری در راه اتحاد مسلمانان و اصلاح امت اسلامی در پنج شوال 1314ه.ق. 9 مارس 1897م دیده از جهان فروبست. (21)

2. محمد عبده (1265-1323ه.ق.) در سال 1283ه.ق به دانشگاه الازهر راه یافت. در این زمان سید جمال الدین اسدآبادی درمصر مشعل اتحاد و بیداری مسلمانان را برافروخته بود. حدود سال 1288ه.ق. عبده در سلک شاگردان و پیروان سید درآمد، با هدایت، ارشاد و تعلیمات سید به درک راستین اسلام و بینش عمیق سیاسی نائل آمد. برای دعوت به بیداری اسلامی و اتحاد مسلمانان، جلسه های درس وتوجیه دینی ویژه برگذار کرد. هنگامی که سید را به خاطر تلاشهای بیدارگرانه اش در سال 1296ه.ق. از مصر بیرون کردند، عبده دانشوری فرزانه بود که از چشمه سار دانش و اندیشه ژرف و آگاهیهای سیاسی سید بهره لازم داشت، از این روی وقتی سید از مصر بیرون رفت، گفت:

«... من شیخ عبده را برای شما باقی می گذارم، حکمت او برای مصر کافی است....» (22)

گرچه عبده به خاطر پیوند با سید جمال مدتی بازداشت شد، ولی دیری نپایید به صحنه فعالیتهای علمی و روشنگری نسل نو بازگشت. چندی بعد در سال 1299ه.ق. به خاطر تلاشهای بیدارگرانه و آرمانهای نوی که در سر داشت و در جهت آن تلاش می کرد، از مصر، به بیروت و سوریه تبعید شد. از آن جا به پاریس سفرکرد. در پاریس به سید جمال پیوست و در انتشار روزنامه عروة الوثقی به او یاری رساند.

در سال 1302ه.ق. به بیروت بازگشت، در آن جا به تدریس در مدرسه سلطانیه و نگارش پرداخت در سال 1305ه.ق. به وطن بازگشت. ابتدا، منصب قضاوت را عهده دار شد، سپس به مقام شامخ افتا، رسید و مفتی اعظم مصر شد. وی در اصلاح دانشگاه الازهر، بیداری و اتحاد مسلمانان، سخت کوش بود. در نظر داشت خود دانشگاهی ملی در قاهره تاسیس کند، ولی پیش از این که به آرزوی خویش دست یابد، در سال 1323ه.ق. به درود حیات گفت. (23)

3. ابوالحسن میرزا معروف به (شیخ الرئیس قاجار) در سال 1264ه.ق. در تبریز دیده به جهان گشود، فنون ادب، ریاضی را نزد ملامحمد تقی مزینانی و میرزا نصرالله شیرازی حکمت و کلام را از حوزه درس ملا ابراهیم حکیم سبزواری و آقای مدرس زنوزی، فرا گرفت. در سال 1288ه.ق. به خراسان سفر کرد. نزد ملامحمد رضا مجتهد سبزواری، ملاعبدالله کاشانی، فقه و اصول آموخت. در اواخر 1289ه.ق. به عراق سفر کرد. (24) در سامرا از حوزه درس میرزای شیرازی بهره برد. در سال 1294ه.ق. پس از کسب اجازه اجتهاد از میرزای بزرگ، به ایران بازگشت. (25) لقب شیخ الرئیس گرفت. وی از سوی حکومت، مامور خدمت در آستان قدس رضوی شد. در مشهد افزون بر اداره امور مجالس وعظ، درس، مسؤولیت دارالشفای رضوی را بر عهده داشت. در سال 1296ه.ق. با برادر ناصرالدین شاه، متولی آستان قدس، درگیر شد. به کلات نادر تبعید شد. (26) سپسها به مشهد بازگشت و آن جا را به مقصد قوچان ترک گفت و از آن جا به عشق آباد رخت کشید. در آن جا مردم را به اتحاد و وحدت اسلامی دعوت کرد، سپس عازم سفر حج شد، در بازگشت به کشور عثمانی رفت. وارد بر سلطان عبدالحمید شد. در 29 ذیقعده 1303ه.ق. به جمعیت اتحاد اسلام که به دستور سلطان عبدالحمید تشکیل شده بود پیوست. (27)

در جلسات آنان شرکت جست، برای اتحاد ایران و عثمانی پیشنهادهای ارزنده ای ارائه داد. که با پیش شرطهایی از سوی سلطان عثمانی مورد تایید قرار گرفت. مدتی کوتاه شیخ الرئیس روزنامه «اتحاد اسلام » را منتشر کرد. (28) برای زدودن کدورتهای موجود بین ایران و عثمانی با جودت پاشا وزیر عدلیه عثمانی در تاریخ 21 ذیقعده 1303ه.ق. گفت وگوی سودمندی داشت. (29) شیخ در ربیع الاول 1303ه.ق. به تهران بازگشت، برای بار دوم ماموریت خراسان گرفت و بدان جا سفر کرد. (30) در مشهد بساط تدریس، خطابه وعظ را گسترد. پس از شش سال برای مرتبه دوم به عشق آباد سفرکرد. در این سفر از بخارا، سمرقند و قفقاز دیدن کرد، در صفر سال 1310ه.ق. عازم استانبول شد. (31)

در این زمان سید جمال الدین اسدآبادی از سفر لندن به استانبول برگشته بود. شیخ مدتی که در استانبول اقامت گزید با سید همکاری صمیمانه داشت. در جمادی الثانی سال 1311ه.ق. استانبول را ترک کرد. (32) ابتدا به بیروت سفرکرد، سپس راهی بیت المقدس شد و از آن جا به دیار هند رخت کشید. در بمبئی مدتی اقامت گزید و آن گاه رهسپار «جابلشو» و «پونه » شد. در اواخر سال 1314ه.ق. به تهران بازگشت و در شیراز اقامت گزید. (33) به خواست دانشمندان به امر تدریس و خطابه پرداخت. محور سخنرانیهای او بیداری مسلمانان، نکوهش ستمکاران، ترویج آزادی، اعتلای کشور، اتحاد مسلمانان و... بود.

شیخ الرئیس، با پدید آمدن دگرگونیهای سیاسی، قیام مردم در نهضت مشروطه، به طور فعال در این حرکت شرکت جست و برای نمایندگی در مجلس دوم برگزیده شد. (34) سرانجام در دهم فروردین سال 1299ه.ق. برابر با رجب المرجب 1339ه.ق. در 74 سالگی در تهران بدرود حیات گفت. (35)

4. سید عبدالحسن شرف الدین (1290 1377ه.ق) از فقهاء و دانشمندان به نام شیعه پس از دریافت چندین اجازه اجتهاد مطلق از مراجع نجف، در 9 ربیع الاول سال 1322ه.ق. وارد جبل عامل شد. (36)

شرف الدین، در رشته حدیث پژوهشهای ژرفی داشت. با دید جامع از منابع روایی، مسائل مهم دینی که مورد نیاز زمان تشخیص داده بود، پی گرفت. یافته های پالایش شده خود را با زبان علمی ساده، همراه با راهکارهای عملی ارائه داد. نخستین ابتکار علمی پژوهشی خود را به نام «الفصول المهمه فی تالیف الامه » در راه تفاهم مسلمانان نگاشت. از آن پس محور اصلی بحثها، سخنرانیها و آثار سید به اتحاد مسلمانان و برقراری ارتباط آنان اختصاص یافت. وی در راه هدفهای بلند خویش افزون بر سفر به عراق و ایران در پایان سال 1329ه.ق. به مصر سفر کرد. (37) برای آشنایی با علما و مفتیان الازهر، بویژه شیخ سلیم بشری به دنبال فرصت بود. در حوزه درس شیخ سلیم بشری شرکت جست. پس از آشنایی و بحثهای علمی به یکدیگر علاقه مند شدند. (38) پس از مدتی قرار بر آن گذاشتند، بحث عالمانه ای در مورد خلافت و امامت از نظر شیعه بر اساس دلائل و شواهد به صورت مکاتبه ای داشته باشند. شیخ سلیم بشری پرسش کند، سید شرف الدین پاسخ گوید. بدین ترتیب وقتی سید شرف الدین به هدفهای خود نزدیک شد، در قاهره اقامت گزید. (39)

شیخ سلیم نخستین نامه را در تاریخ 6 ذیقعده 1329ه.ق. با امضای «س » به سید شرف الدین نوشت و سید هم با امضاء «ش » آن را پاسخ داد. تبادل نامه ها به مدت شش ماه ادامه یافت. شرف الدین مجموع صدودوازده نامه را بامقدمه روشنگر به صورت کتابی تحت عنوان «المراجعات » در سال 1355ه.ق. پس از 25 سال در شهر صیدا چاپ و منتشر کرد. سید شرف الدین ضمن تبادل نامه با شیخ سلیم، با دیگر دانشمندان اهل سنت دیدار و مباحثه علمی داشت، به گونه ای که بزرگان قاهره چون: شیخ محمد نجیب، شیخ محمد سلموطی و... با نگارش اجازه نامه ها و تاییدهای علمی مقام سید شرف الدین را گرامی داشتند. (40)

با کاشتن نهال محبت در دل برادران اهل سنت، زمینه اتحاد مسلمانان بیش از پیش فراهم شد و سید به آرزوی دیرینه خود تا اندازه ای دست یافت و در سال 1330ه.ق. به وطن خود بازگشت; اما با علمای مصر قطع رابطه نکرد. (41) در سال 1332ه.ق. برای زیارت به مدینه سفرکرد. (42) و مورد استقبال علمای سنی و شیعه و فرماندار شهر قرار گرفت. در مدینه برای دانشوران درس اخلاق گذاشت. پس از مدتی به جبل عامل بازگشت. (43)

5. محمد حسین کاشف الغطاء (1294-1373ه.ق) وی از دانشمندان و فقهای روشن اندیش معاصر شیعه است که پس از شیخ احمد کاشف الغطا مرجعیت یافت. در انجام رسالت الهی خود سفرهای بسیار به بلاد اسلامی و کشورهای جهان کرد: پنج بار به ایران سفر کرد و سفری به مصر انجام داد و سه سال در آن جا ماند، همه روزه در دانشگاه الازهر تدریس و در برخی ایام سخنرانی داشت. از کلیساها غافل نبود. در آن مراکز نیز، سخنرانی داشت حتی اشتباههای مبشرین مسیحی را یادآورد می شد. در سال 1350ه.ق. در کنفرانس اسلامی فلسطین شرکت جست. پس از اقامه نماز جماعت در مسجدالاقصی درجمع صدوپنجاه نماینده ممالک اسلامی و بیست هزار نفر شرکت کننده، درباره وحدت، استقلال مسلمانان، مبارزه با استعمارگران و اشغالگران صهیونیستی، سخنرانی هیجان انگیزی ایراد کرد. در همین سفر از شهرهای نابلس، حیفا و یافا دیدن کرد و سپس رهسپار کشور پاکستان شد و در کنفرانس اسلامی که در آن جا برگزار شده بود، شرکت جست. وی، از مراجع بزرگی بود که به جمعیت «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه » پیوست. (44)

در پی تلاشهای سید جمال الدین اسدآبادی، شاگردش محمد عبده و سفر سید عبدالحسین شرف الدین به مصر و پاشیدن بذر وحدت وهمبستگی بین علماء مذاهب اسلامی، بسیاری از علمای اهل سنت چون: شیخ مراغی، عبدالمجید سلیم، شیخ محمود شلتوت، به این سروش الهی لبیک گفتند و با تاسیس «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه » گامهای بلندی در جهت همدلی و همراهی مسلمانان برداشته شد.

زیارت و سیاحت

زیارت خانه خدا، مزار ائمه اطهار(ع) زنده نگهداشتن یاد آنان در دلها امری است که پیشوایان دین بر آن تاکید فراوان داشته اند. بدین جهت فقها و دانشوران نیز توسل و زیارت را منبع فیض و الهام دانسته و در تنگناهای زندگی، مشکلات علمی و... از این وسایط ارتباط باخداوند، بهره ها گرفته اند. براساس این باور می بینیم دانشمندانی که در پی وظیفه الهی از مشاهد مشرفه دور مانده اند، همواره در آرزوی ارتباط نزدیک با منابع فیض بوده اند. فقهایی که ویژه زیارت و سیاحت از شهرهای دور سفر کرده اند، از شمار بیرون هستند. در این جا چند تن از فقهای بزرگ را که افزون بر زیارت به سیروسیاحت و بازدید از مکانهای مقدس و مزار فرزانگان نیز پرداخته اند، نام می بریم.

1. محمدبن الحسن معروف به شیخ حر عاملی (1033-1104ه.ق) از فقها بزرگ شیعه، درحوزه های دانش منطقه جبل عامل بالید و به درجه عالی دانش رسید. دو سفر به حج مشرف شد. برای زیارت ائمه اطهار(ع) به عراق سفر کرد. در سال 1073ه.ق. برای زیارت امام رضا(ع) راهی ایران شد. در مشهد مجاورت امام(ع) را اختیار کرد.

حوزه درس با رونقی بنیان نهاد. در ضمن قاضی القضاة و شیخ الاسلام شهرنیز بود. از مشهد سفری به اصفهان داشت. (45) دراین سفر به دیدار علامه مجلسی (محمدباقر) رفت. علامه مجلسی از او اجازه نقل روایت دریافت کرد. شیخ حر عاملی نیز از علامه اجازه نقل روایت دریافت داشت. درهمین سفر به همراه علامه مجلسی به دیدار از مناظر دیدنی شهر اصفهان از جمله: کاخ شاه پرداخت، (46) سپس به مشهد بازگشت.

وی در یکی از سفرها که به قصد زیارت خانه خدا به مکه مکرمه رفته بود، بر اثر اتفاقی که پیش آمد، جان او به مخاطره افتاد. با همکاری یکی از اشراف مکه به سوی یمن رهسپار شد و از آن دیار نیز دیدن کرد. (47)

2. شیخ یوسف بحرانی، صاحب حدائق (1107-1186ه.ق.) از فقهای بنام شیعه، از آغاز دانش پژوهی با سیروسفر و آوارگی روبه رو بود. با شعله ور شدن آتش فتنه، قتل و غارت دربحرین، به همراه پدر، به قطیف کوچ کرد. دو سال در قطیف ماند با آگاهی از برقراری امنیت در بحرین به وطن خود بازگشت. طی این مدت از اساتید بزرگی چون: شیخ حسین ماحوزی، شیخ احمد بن عبدالله بلادی، بهره گرفت و به مدارج عالی دانش دست یافت. از بحرین به زیارت بیت الله الحرام و مدینه سفر کرد. (48) در پی آوارگیهای بسیار بین قطیف و بحرین در پی مامن، آهنگ سفر به دیگر دیار اسلامی کرد. (49) در آستانه چهل سالگی در حالی که به مرحله کمال و بلوغ علمی رسیده بود، به ایران سفر کرد. نخست وارد کرمان شد، سپس به شیراز رخت کشید و در آن جا به عنوان استاد «دارالعلم » که از مراکز بزرگ دانش عصر به شمار می آمد، برگزیده شد. پس از مدتی آوازه اش همه جاگیر شد. «دارالعلم » شیراز را رونقی دوچندان بخشید. چهارده سال در شیراز تلاش علمی کرد، در این مدت رساله های علمی در مباحث گوناگون نگاشت. درحمله «نعیم دان خان » به شیراز در سال 1154ه.ق به فسا پناه برد. در آن جا هشت سال ماند. در این زمان نگارش دائرة المعارف فقه را آغاز کرد و کتاب ارزشمند «حدائق الناظره » را تا باب غسلها در «فسا» به انجام رساند. (50)

شیخ یوسف زمانی که در ایران می زیست، در سال 1156ه.ق. سفر ویژه ای به عشق زیارت علی(ع) به نجف اشرف کرد. در این باره می نویسد:

«... با وجود جنگ ایران و روم (عثمانی) و امن نبودن جاده شیراز به اصفهان و سرمای سخت پائیز عازم سفر شدم. بسیاری از دوستان مرا از این سفر بازداشتند، ولی چون مصمم به زیارت مولایم بودم، از پا نایستادم و به هنگام حرکت این قصیده را سرودم:

الیک امیرالمؤمنین و فؤدی

فانت منائی من جمیع قصودی

فیا روح رح فی هواه وسارعی

لدیه وجودی فهو اصل وجودی

حرکت من به سوی تست

از بین همه انگیزه ها تو مقصود منی.

ای روح (با عظمت) در هوای اوحرکت کن

وجود کن اشک بریز، که او اصل وجود من است.» (51)

نعیم دان خان، پس از هشت سال حاکمیت بر شیراز، در سال 1164ه.ق. به قصد تصرف «فسا» به آن شهر یورش برد. صاحب حدائق پس از آوارگی بسیار به اصطهبانات پناه آورد. از آن جا به قصد زیارت امام رضا(ع) حضرت معصومه(س) سپس اقامت در کربلا، راهی سفر شد (52) . در مسیر راه، در قم مدتی رحل اقامت می افکند و به زیارت حضرت معصومه(س) و مرقد عالمان بزرگ و دیدار شخصیتهای برجسته علمی می پردازد.

در گزارشی که از قبر صدوق دارد می نویسد:

«... قبر او [صدوق] (53) در شهر قم است و در قبه ای قرار دارد. من در سالی که به زیارت امام رضا(ع) مشرف شدم، آن را هم زیارت کردم.» (54)

درسفر به کربلا، بیش از یک ماه در بهبهان اقامت گزید. با حوزه آن جا آشنا شد با علما رابطه صمیمی برقرار کرد. با آشکار شدن موقعیت برجسته «صاحب حدائق » مردم برای پرسشهای شرعی به او مراجعه می کردند. پاسخ مسائلی که مردم از وی پرسیده اند در رساله ای به نام «اجوبة المسائل البهبهانیه » گردآوری شده است. (55) وی پس از سالها آوارگی و تلاش علمی، درحوزه کربلا درخشید و در همان جا بماند و در ربیع الاول سال 1186ه.ق. دیده از جهان فرو بست.

3. شیخ فتح الله نمازی معروف به شیخ الشریعه اصفهانی، در سال 126ه.ق. در اصفهان دیده به جهان گشود. علوم مقدماتی را در اصفهان فرا گرفت، برای ادامه تحصیل به نجف اشرف سفر کرد. در آن جا از حوزه درس بزرگان حوزه چون: میرزا حبیب الله رشتی استفاده کرد و به مقام عالی اجتهاد دست یافت.56 وی پس از رحلت محمد تقی شیرازی مرجعیت عامه یافت و رهبری نهضت استقلال طلبانه عراق را بر عهده گرفت. در زمان جنگ عصر جمعه روز 25 محرم الحرام سال 1334ه.ق. شیخ الشریعه همراه سید هبة الدین شهرستانی و گروهی از دانشمندان شیعه در یکی از محله های بغداد (اعظمیه) به دیدار دانشمندان اهل سنت و زیارت آرامگاه ابوحنیفه رفتند. در جامع ابوحنیفه شیخ محمد جواد جواهری و شیخ رؤف استاد «اعظمیه » برای پیروزی مسلمانان دعا کردند. آن گاه شیخ نعمان اعظمی درباره اتحاد گروههای مختلف مسلمان سخنرانی کرد. در پایان شیخ محمد رضا شیبی، در آن محفل آسمانی گفت:

«... دیدار بزرگان شیعه از «اعظمیه » و تلاش آنان برای صلح و دوستی میان مسلمانان نخستین دیدار از نوع خود در تاریخ است.» (56)

پژوهش و تحقیق

محقق برای استواری و استحکام پژوهش خویش، افزون بر بهره گیری از تواناییها و ابزارهای علمی پژوهشی موجود، برای بهره وری از منابع ومدارک گسترده تر و دیدگاههای دیگر دانشوران نیازمند، سیرو سفر در کشورهای گوناگون است.

از این روی، بسیاری از محققان، برای فراهم کردن، نیازهای پژوهشی خود به سفرهای دور دست زده اند. از جمله:

1. میرزا عبدالله بن عیسی بیک، معروف به میرزا عبدالله افندی (م 1120ه.ق) از دانشوران شیعه پس از بهره گیری از حوزه درس دانشمندان برجسته اصفهان چون: علامه مجلسی، محقق سبزواری، آقا حسین خوانساری و ملا میرزای شیروانی به درجه عالی علمی دست یافت. به انگیزه تحقیق و پژوهش و دیدار دانشوران به سیر و سیاحت دراطراف و اکناف جهان پرداخت. وی نیمی از عمر با برکت خود را در مسافرتهای علمی سیاحتی به سر برد و از کشورها و شهرهایی چون: روم، خراسان، مشهد، کاشان، آذربایجان، فارس، عراق (عتبات عالیات) شام، مکه مکرمه، استانبول (قسطنطنیه) مصر، یمن، هند، سند، حضرموت، اندونزی، گرجستان، ارمنستان، تاشکند، کشمیر، دیدن کرد. وی یادآوری می شود: از بیش تر سرزمینهای یاد شده چند مرتبه دیدار کرده است. (57)

«ساح فی اقطار الدنیا کثیرا.»

در سفر یمن عده ای از علماء زیدی از جمله امام زیدیه به او اجازه نقل روایت، ازوی آثار ارزنده ای به جا مانده که مهم ترین آنها، اثر نفیس «ریاض العلماء» است. یکی از آثار قلمی که در سفر نگاشته کتاب «بساتین الخطباء» است.

این اثر شامل خطبه های نماز جمعه، عیدین و سخنرانیهای گوناگون افندی است که در استانبول ایراد شده و در این مجموعه گردآوری شده است. (58)

2. شیخ عبدالحسین امینی نجفی، معروف به علامه امینی (1320-1390ه.ق.). و ی از دانشمندان نام آور شیعه است که پس از اخذ اجازه اجتهاد از مراجع زمان خود در نجف، به تحقیق و پژوهش پرداخت. برای استفاده از منابع و مدارک دست اول و معتبر از مآخذ شیعه و سنی، سالها به سیر و سفر پرداخت. در هر سرزمینی که وارد می شد کعبه آمالش کتابخانه بود. بدون وقت کشی کار تهیه منابع پژوهش، مطالعه و استنساخ را آغاز می کرد. در ضمن دیدار با استادان و دانشوران را مغتنم می شمرد. هر زمان فرصت می یافت، به میان مردم می رفت، باخطابه و سخنرانیهای ژرف و بیان شورانگیز خود، به ارشاد و هدایت مردم می پرداخت. به همین منظور به کشورها و شهرهایی چون: حیدرآباد، علیگره، لکنهو، کانپور جلالی (در هند) رامپور، بمبئی، نوعه، پتنه، معرق المصرین، حلب، بنل، دمشق، بیروت، مکه مکرمه، مدینه منوره، مشهد، قم، اصفهان، همدان، کرمانشاه و... سفر کرده است. در گزارش برخی سفرهای وی به مسائل بسیار شگفت انگیز بر می خوریم که یادآوری چند نمونه از آنها خالی از فایده نیست.

یکی از سفرهای ابتکاری وی، سفر به هند است، در این سفر با سید سعید العلماء موسوی، سیدناصر حسن نواده میرحامد حسین (صاحب عبقات الانوار) دیدار می کند، به کتابخانه هایی که تا آن زمان هیچ جهانگرد و پژوهشگری از آن سرنزده می رود و به مطالعه می پردازد و از نسخه های بی بدیل آن بهره می برد.

دکتر سید حسین نصر می گوید:

«پس از گذشت سالها از جریان سفر علامه امینی «ره » به هند، به دعوت دولت هند از کتابخانه های آن سرزمین دیداری داشتم. در بازدید از کتابخانه ها در یکی از شهرهای دور دست کتابخانه بسیار غنی یافتم، که از مسیر گذر سیاحان و جهانگردان نیز به دور بود. متصدی کتابخانه ازنفیس بودن نسخه های عربی و فارسی موجود در کتابخانه سخن می گفت. یاد آورد شد، کسی از این گنجینه ارزشمند بهره نمی برد، مگریک دانشمند ایرانی که چند سال پیش درباره حدیث «غدیر» تحقیق می کرد، جهت تکمیل اثرش به اینجا آمد و زمانی طولانی به پژوهش در نسخه های خطی همت گماشت. او کسی جز علامه امینی «ره » (صاحب الغدیر) نبوده است.» (59)

«امینی، در تحقیق و کنکاش بسیار سخت کوش و پشتکاردار بود. به یکی از شهرهای عراق برای استفاده از کتابخانه آن جا سفرکرد، چون فرصت محدودی داشت و کتابخانه در شبانه روز چهار ساعت بیش تر پذیرش نداشت، با مسؤول کتابخانه توافق کرد هر روز به هنگام ظهر ساعت تعطیلی کتابخانه وارد مخزن کتابخانه شود. کتابدار در را بر روی او ببندد تا روز بعد ساعت هشت صبح، در را بروی او بگشاید. با این وصف روزی حدود بیست ساعت در کتابخانه به پژوهش اشتغال داشت. بدین گونه هم به مطلوب خود رسید و زحمتی هم برای کتابدارفراهم نساخت. (60)

3. محمد محسن معروف به آقا بزرگ (1292-1389ه.ق) وی از عالمان پژوهشگری است که در قله دانش جای دارد. عمری در پی گردآوری منابع و کتاب شناسی شیعه در گنجینه های دانش گذراند. آقابزرگ در سال 1315ه.ق. از ایران به عراق سفرمی کند و نجف اشرف سکونت می گزیند. از حوزه درس بزرگانی چون: آخوند خراسانی بهره می گیرد و پس از رحلت آخوند خراسانی برای استفاده از حلقه درس محمد تقی شیرازی، به سامرا، می رود. در این زمان، نویسنده ای درباره شیعه می نویسد: شیعه فرقه ای بدون پشتوانه است و اساس مستحکمی ندارد.

اندیشه گردآوری آثار مکتوب دانشمندان شیعه از این جا سرچشمه می گیرد. او را وامی دارد به نگارش بزرگ ترین دائرة المعارف کتاب شناسی به نام «الذریعه » ست بزند.

در سال 1335ه.ق به کاظمین سفر می کند دو سال در آن جا به تحقیق و پژوهش می نشیند. در سال 1337ه.ق دوباره به سامرا باز می گردد و تا سال 1354ه.ق. در سامرا سرگرم کاوش و نگارش است. پس از هجده سال سامرا را به قصد نجف ترک می گوید. و ی چندین سفر پژوهشی زیارتی به ایران و کشورهای دیگر داشته است. در سال 1365ه.ق به ایران سفر می کند و از راه قصرشیرین وارد کرمانشاه می شود و به دیدار دانشمند بلند آوازه سردار کابلی می رود، سپس راهی قم می شود و از قم به تهران و از تهران به زیارت امام رضا(ع) می رود. هدف اصلی آقابزرگ از این سفر، افزون بر زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) استفاده از کتابخانه های خراسان، بویژه آستان قدس رضوی، بررسی فهرستها نسخه های خطی و بهره گیری از آن درجهت تکمیل «الذریعه » بوده است. آخرین سفر وی به ایران در سال 1382ه.ق بوده است.

وی دو سفر به مکه مکرمه داشته است. در سفر اول که سال 1384ه.ق به نیت انجام فریضه حج صورت گرفته، برای تحقیق و پژوهش به کشورهایی چون: مصر، سوریه، فلسطین و... سفر می کند و با کتابخانه ها، آثار علمی موجود در گنجینه های آن کشورها آشنا می شود و برای تدوین اثر سترگ و ماندنی خود «الذریعه » از منابع آنها بهره می برد و با رجال دانش کشورهای مختلف ارتباط برقرار می سازد و از آنان اجازه نقل روایت دریافت می کند و به آنان نیز اجازه نقل روایت می دهد. (61)

گردآوری جوامع روایی

در سده های نخست صدر اسلام، دانش حدیث مهم ترین و اصلی ترین رشته ای بوده که در حوزه ها و مراکز دانش رواج داشته است. هر دانش پژوهی که می خواسته در این رشته بهره علمی درخور کسب کند، چاره ای جز این که به سیرو سفر علمی بپردازد و صدها فرسنگ راه بپیماید تا یک کتاب، چند عبارت، یا چند حدیث از منبع و شخصیتی معتبر فراهم آورد.

گردآوران احادیث در آن زمان فقهاء عصر خویش محسوب می شدند، به خاطراین مهم شرایط سخت سیروسفر را تحمل می کردند، تا در و گوهرهای پراکنده از معصومان را در جهان اسلام با همت خویش در یک اثر گردآورند.

به خاطر اهتمام به این امر، اصحاب ائمه(ع) چهارصد «اصل » حدیثی فراهم آوردند که به اصول «اربعماه » معروف است. معتبرترین کتابهای حدیثی شیعه که از ثبت و ضبط و باب بندی، تنظیم اصول یاد شده بر آمده اند، چهار کتاب معروف به «کتب اربعه » است. برخی از مؤلفان این کتابها برای گردآوری، ثبت و ضبط احادیث به سرزمینهای بسیاری سیر و سفر کرده اند، از جمله:

1. ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق (305 م 381ه.ق) وی از علماء طراز اول شیعه است که برای گردآوری جامع روائی خود (من لایحضره الفقیه) تبلیغ و ترویج دین، پاسخ به شبهه های شبه افکنان، به سرزمینهای بسیاری سفر کرده است. وی که در جوانی به درجات عالی دانش و کمال دست یافت، به درخواست اهالی ری دررجب سال 339ه.ق. و یا 347ه.ق به آن جا سفرکرد. (62) البته دراین زمان ارتباط خود را با قم قطع نکرد، به منظور دیدار مشایخ و بهره وری از آنان با آن جا رفت و آمد داشت. (63)

در سفری به خراسان، در بین راه وارد نیشابور شد و از مشایخ حدیث آن شهر چون: ابوعلی حسین بن احمد بیهقی، عبدالواحدبن محمدبن عبدوس نیشابوری، ابومنصور احمدبن ابراهیم بن بکر اخوزی، ابوسعید محمدبن فضل بن محمدبن اسحاق معروف به ابی سعید معلم و شخصیتهای دیگر، حدیث شنید و از آن جا به مرورود رفت و در آن جا از جماعتی از جمله: ابوالحسن محمدبن علی بن الشاه فقیه مرورودی و ابویوسف رافع بن عبدالله بن عبدالملک، سماع حدیث کرد. (64) سپس به بغداد سفر کرد و از شماری از علمای آن دیار، از جمله: ابوالحسن علی بن ثابت الدوالیبی، ابومحمد حسن بن محمدبن یحیی علوی حسینی، معروف به ابن ابی طاهر و ابراهیم بن هارون حدیث شنید. در سال 354 وارد کوفه شد (65) و به دیدار حدیث شناسان بزرگ، از جمله: محمد بن بکران نقاش، احمدبن ابراهیم بن هارون فامی و ابوالحسن علی بن عیسی شتافت و از آنان نیز حدیث دریافت کرد، سپس به مکه مکرمه مشرف شد. در مسیر بازگشت از مکه مکرمه در شهرکی به نام «فید» از ابو علی احمدبن ابی جعفر بیهقی حدیث شنید. از محضر شیوخ و علمای آن شهر از جمله: ابواحمد قاسم بن محمد بن احمدبن عبدویه، محمدبن فضل بن زیدویه، بهره برد و حدیث دریافت کرد. از ابوالعباس فضل بن فضل بن عباس کندی همدانی اجازه نقل حدیث گرفت. نجاشی بر این نظر است که صدوق در سال 355ه.ق. در بازگشت از سفر ج برای بار دوم وارد بغداد شده از آن جا برای بار دوم به قصد زیارت امام رضا(ع) به خراسان سفرکرده است. در مسیر سفر بین سالهای 367ه.ق تا 368ه.ق در نیشابور، مشهد، ری، در مجالس عمومی و مناسبتهای مختلف به ایراد سخن پرداخته که حاصل آن امالی «مجالس » موجود است. دراین محافل افزون بر بیان باورهای دینی شیعه، مسائل مورد ابتلا، پاسخ به شبهات اعتقادی رد شبهات شبه افکنان نیز بوده که کتاب ارزشمند «کمال الدین و تمام النعمه » دستاورد این گفت وگوهای علمی است. وی برای بار دیگر به ماوراء النهر رخت کشیده است. در روز سه شنبه 17شعبان سال 368ه.ق. وارد بلخ شده از مشایخ حدیث آن جا از جمله: ابوعبدالله حسین بن محمد اشنانی رازی و ابوعبدالله حسین بن احمد استرآبادی و... حدیث شنیده است. از آن جا به سرخس می رود و از ابانصرمحمدبن تمیم سرخسی فقیه، حدیث فرا می گیرد. به ایلاق (از شهرهای بلخ وشاش) سفر می کند و در آن جا نیز از ابا الحسن محمدبن عمربن علی بن عبدالله بصری و ابا نصر محمدبن الحسن بن ابراهیم کرخی کاتب و ابامحمد بکربن علی بن محمد بن فضل حنفی شاشی، حاکم و ابا الحسن علی بن عبدالله بن احمد اسواری حدیث می شنود و ثبت و ضبط می کند.

در این زمان بود که شریف الدین ابوعبدالله معروف به نعمت (نعمة الله) بر شیخ صدوق وارد می شود و از او می خواهد که کتابی در باب حلال و حرام و شرایع و احکام بنگارد. شیخ صدوق درخواست او را می پذیرد و کتاب شریف «من لایحضره الفقیه » را می نگارد. (66)

از آن جا به سمرقند می رود و از ابومحمد عبدوس بن علی بن عباس گرگانی و ابو اسد عبدالصمد بن عبدالشهید انصاری حدیث می شنود و سپس به فرغانه سفر کرد و از تمیم بن عبدالله بن تمیم قرشی، و ابو احمد محمد بن جعفر البندار شافعی فرغانی و اسماعیل بن منصور بن احمد قصار و ابومحمد محمدبن ابی عبدالله شافعی حدیث شنید.

در مجموع در سیرو سفرهای بسیار و دیدار مشایخ معتبر و گشت وگذار مناطق مختلف از 252 شیخ حدیث دان حدیث شنید. (67)

شیخ صدوق، حدود 300 اثرعلمی از خود به جا گذاشته (68) که برخی از آنها را در سفر نگاشته است از جمله:

اعتقادات: این اثر را شیخ صدوق در نیشابور به درخواست کسانی که در مجلس املاء او شرکت می جستند، نگاشته است. مردم از او خواستند اعتقادات امامیه را به صورت مختصر، بیان کند. وی جلسه روز جمعه 12 شعبان سال 368ه.ق. مجلس 93 از مجالس امالی را به این بحث اختصاص داد و به بیان اعتقادات ضروری و غیرضروری شیعه پرداخت آن را به عنوان فهرست عقاید امامیه نامید. در پایان گفت: انشاء الله دربازگشت از سفر ماوراء النهر به نیشابور این فهرست مختصر را شرح و تفسیر خواهم کرد.

از این که درمیان آثار شیخ صدوق از چنین اثری یاد نشده معلوم می شود شیخ در بازگشت برایش میسرنشده به شرح و تفسیر اعتقادات بپردازد.

کتاب امالی که به «المجالس » یا «عرض المجالس »نیز معروف است،97 مجلس را در بردارد، که در شهرهای گوناگون املا شده است.

من لایحضره الفقیه: این اثر که مهم ترین جامع روایی شیعه است، در قریه ایلاق از توابع بلخ، به درخواست شریف الدین ابوعبدالله معروف به نعمت، که از شیخ کتابی در باب احکام حلال و حرام خواسته بود، نگارش یافته است. این کتاب 5920 حدیث را در بردارد که شیخ آنها را در سیروسفر و دیدار مشایخ حدیث گردآورده است.

کمال الدین و تمام النعمة: در پاسخ به شبهه های شبهه افکنان درباره امامت، بویژه امام عصر(عج)، نگارش شده است. این اثر، دستاورد بحثها و گفت وگوهای علمی شیخ در نیشابور است.

در میان دانشمندان اهل سنت، کسانی که برای شنیدن، گردآوری و ضبط حدیث به سیروسفر وگردشگری پرداخته اند، فراوانند. شماری که بیش ترین گردشگری را در جغرافیای اسلام بدین منظور داشته اند عبارتند از:

2. محمدبن اسماعیل بخاری (م:256ه.ق) وی برای شنیدن و گردآوری حدیث مسافرتهای گسترده ای به شهرهای: خراسان، عراق عجم، عراق عرب، حجاز، شام، مصر نمود و سرانجام در بغداد اقامت گزید و مورد توجه دانش پژوهان واقع شد. پس از مدتی به انگیزه یاد شده، دیگربار رهسپار سیروسفر گشت. در مسیر از شهرهای کوفه، مکه مکرمه، مدینه، دمشق، قیساویه، عسقلان، حمص، بصره، ری، نیشابور و مرو دیدن کرد و با دانشمندان این شهرها ملاقات کرد و از آنان حدیث شنید و سرانجام در یکی از روستاهای سمرقند، به نام «خرتنگ » بدرود حیات گفت. بخاری اثر حدیثی خود را به نام: «صحیح بخاری » که معتبرترین کتاب روایی اهل سنت به شمار می رود که در مدت شانزده سال گردشگری نگاشته است. (69)

3. مسلم بن حجاج نیشابوری (م:261ه.ق) گردآورنده یکی دیگر از جوامع حدیثی اهل سنت. وی برای جمع، تدوین و نگارش این اثر، به سرزمینهای بسیاریی چون: عراق، حجاز، مصر، شام سفر کرد. مدتی در نیشابور ملازم بخاری بود و در نصرت آباد نیشابور بدرود حیات گفت. (70)

4. ابوعبدالله محمدبن نصر مروزی، در سال 202ه.ق. در بغداد دیده به جهان گشود، در نیشابور بالید، سپس به عراق، حجاز، شام، مصر، برای کسب دانش سفر کرد و در سمرقند اقامت گزید و در شمار فقیهان و محدثان بزرگ آن دیار قرار گرفت. وی در سال 294ه.ق. در سمرقند بدرود حیات گفت. (71)

فراگیری و نشر دانش

اسلام به دانش پژوهی، سفارش فراوان کرده و جایگاه آن را بس والا دانسته است; از این روی سنت دانشجویی در اسلام همواره بین مبتدی و منتهی برقرار بوده همه دانشوران سعی بر آن داشته اند، در سلک دانشجویان باشند، بدین جهت فقها پس از سالها تحصیل برای افزودن بر یافته های علمی خویش و انتقال آن به دیگران، همواره سیر و سفرهای علمی داشته اند. در این جا از فقیهانی که برای فراگیری و نشر دانش افزون از دیگران مسافرت داشته اند، یاد می کنیم:

1. ابوالفتح شیخ محمد کراجکی (374-449ه.ق) از بزرگان فقها و متکلمان شیعه امامیه که برای کسب دانش، ادب، فقه، حدیث و... به سرزمینهای اسلامی سیرو سفر بسیار داشته است. وی در فراگیری دانش سختکوش بوده و دانش و معرفت گمشده او به شمار می رفته و در پی آن سرزمینهای بسیاری را درنوردیده است از دانشورانی که در شهرهای گوناگون زیسته اند، گرچه موافق اهل بیت نبوده اند بهره می برده است. در سال 407ه. ق. و 426ه.ق. سفری به مصر داشته، و با دانشمندان آن دیار دیدار کرده است. در سال 410ه.ق.، 412ه.ق. و 416ه.ق. وارد رمله فلسطین شد و در حوزه درس دانشوران آن جا شرکت کرد از نزدیک با مراکز علمی آن جا آشنا شد. در سال 412ه.ق. به زیارت خانه خدا برای انجام مناسک حج و مدینه سفر کرد و در سال 418ه.ق. به بلبیس رفت و در سال 399ه.ق. به میافارقین (از شهرهای ترکیه) رفت. وی، افزون بر این، در میان شهرها و کشورهای گوناگون چون: دمشق، بغداد، حلب، طبریه، صیدا، صور و طرابلس رفت و آمد داشت و در هر منطقه مدتی اقامت می گزید. بر اثر مسافرتهای بسیار، با شخصیتهای سیاسی، قضات و دانشمندان برجسته کشورهای یاد شده آشنا شده بود و بر اندیشه و افکار معاصر احاطه کامل داشت; از این روی، پاسخ گوی توانایی به مسائل مورد ابتلاء جامعه خویش بود.

وی، بیش تر آثارخود را در سفر در پاسخ به مسائل مورد نیاز ، یا به درخواست مؤمنان نگاشته است، از جمله:

انتفاع المؤمنین بما فی ایدی السلاطین: این اثر را به درخواست برخی برادران ایمانی در سفر به صیدا نگاشته است.

الزاهد فی آداب الملوک: این اثر را در پاسخ به درخواست امیر صارم الدوله نوشته است. (72)

2. ابوعبدالله اسدبن فرات بن سنان در سال 142ه.ق. در حران دیده به جهان گشود، در کودکی همراه پدر، به قیروان سفر کرد و از آن جا به تونس رفت و پس از مدتی عازم بلاد شرق شد. در مدینه از حوزه درس مالک «موطا» را آموخت. پس از آن به عراق رخت کشید درحلقه درس ابویوسف و محمدبن حسن شیبانی، شرکت جست. پس از رحلت مالک (م 179ه.ق.) به مصر رفت. در نتیجه سفر زیاد و بهره وری از عالمان بسیار از جایگاه رفیعی در فقه بر خوردار شد و سرانجام به قیروان بازگشت، در سال 203ه.ق. منصب قضاوت را پذیرفت و قاضی القضات قیروان شد. (73)

3. ابو زکریا یحیی بن عمر بن یوسف بن عامر کنانی، در سال 213ه.ق. در اندلس چشم به جهان گشود و در نوجوانی به تحصیل دانش نزد عبد الملک بن حبیب (م 238ه.ق.) پرداخت. در جوانی به قیروان سفرکرد از حوزه درس دانشمند بلند آوازه «سحنون » (240ه.ق.) استفاده برد. از آن جا به سرزمین مصر رفت از حوزه بحث یحیی بن بکیر (م 231ه.ق.) بهره برد. آن گاه به حجاز رخت کشید در حلقه درس ابی مصعب زهری شرکت جست و با تلاش و پشتکار به مرحله ای رسید که داناتر از او به «موطا» مالک. و «المدونة » سحنون کسی نبوده، سرانجام در «سوسه » اقامت گزید و در سال 289ه.ق. بدرود حیات گفت. (74)

4. امام محمد غزالی (450-505ه.ق.) وی از دانشمندان بنام اسلام است، درسی سالگی در تمام علوم رسمی و فنون متعارف زمان سرآمد و استاد کامل شد و در نیشابور به کار تالیف و تدریس پرداخت. پس از فوت امام الحرمین(م 478ه.ق) خدمت خواجه نظام الملک، وزیر ملکشاه سلجوقی رسید. (75) خواجه او را گرامی داشت. روزبه روز بر عزتش افزوده گشت. در سال 484ه.ق. منصب تدریس نظامیه بغداد به او واگذار شد. (76) از آن پس بر کرسی تدریس وعظ و خطابه نشست و به مناظره نگارش یافته های علمی خود پرداخت. سی ونه سال داشت که انقلاب درونی در او ایجاد شد. از همه وابستگیها در گذشت و آنچه در باطن داشت آشکار ساخت.

وضعیت جدید غزالی، عنان از کفش ربود. آهنگ سفر شام در سرداشت به ظاهر زیارت خانه خدا را بهانه کرد. در ذیقعده سال 488ه.ق. با ابوالقاسم حاکمی (م:525ه.ق) از بغداد بیرون رفت. در این سفر به گونه ناشناس، با لباس مبدل در بلاد شام جزیزه (بین النهرین) بیت المقدس و حجاز به گشت و گذار پرداخت. در سفر بیت المقدس به ریاضت، خلوت و زیارت حضرت ابراهیم(ع) در الخلیل و دیگر مشاهد مشرفه سرگرم بود. (77) پس از آن در سال 418ه.ق. به حجاز سفر کرد. پس از ادای مناسک حج زیارت پیامبر(ص) و مشاهد و مکانهای مقدس مدینه، به بغداد بازگشت. پس از اندکی توقف در بغداد، به نیشابور سفر کرد و سرانجام در طوس اقامت گزید. (78)

دستاورد سفر دوازه ساله وی افزون بر گردشگری و سیاحت در سرزمینهای اسلامی، آشنایی با مردم و گروههای گوناگون و سیرو سفر روحانی، نگارش اثر ارزشمند «احیاء العلوم الدین » بود که در دوران عزلت در شام آن را پایان برد، و در این بین اثر دیگر دیگری به نام «اربعین » به جا گذاشت. هنگامی که در نیشابور اقامت داشت، اثر مهم دیگری به نام «المنقذ من الضلال » را نوشت که از دید برخی دانشوران این اثر اعتراف نامه غزالی است.

5. علامه حلی (648-726ه.ق.) دانشور جامع شیعه، در افق شهرحله درخشید و در جوانی به عالی ترین مدارج علمی دست یافت و برای دیدار با دانشمندان مذاهب اسلامی، به شهرهای عراق از جمله: بغداد سفر کرد. سپس برای آشنایی با دیار عجم و نشر دانش راهی ایران گردید. از بسیاری از شهرهای ایران دیدن کرد. در محافل علمی حضور یافت و با علما اهل سنت به مناظره و بحث علمی پرداخت. علامه در سلطانیه با علمای بزرگی چون: علاء الدوله سمنانی وصفی الدین اردبیلی، دیدار داشت. درهمین سفر بود که سلطان محمد خدابنده با راهنماییهای علامه به مذهب شیعه گروید و به علامه علاقه مند شد. در سفر و حضر علامه همراه شاه بود. برای بهره مندی شاگردان از حوزه درس علامه، شاه امکانات مدرسه سیار را فراهم ساخت. در سفر چادرهایی به صورت غرفه های مجزا بر پا می شد و در هر کدام حلقه درس برگذار می شد. از نوشته های علامه استفاده می شود وی برخی از آثار خود را در مدرسه سیار کرمانشاه نگاشته است. بدین گونه علامه دانش پژوهشی و دانش گستری را با سیروسفر هم آهنگ ساخت. (79)

7. محمد بن جمال الدین مکی عاملی معروف به شهید اول (734-786ه.ق) از فقهاء بلندآوازه شیعه، در جزین از شهرهای لبنان دیده به جهان گشود و پس از بهره گیری از دانش دانشوران برجسته دیار خود، به سیر و سفر علمی پرداخت و به دورترین مراکز علمی و مهم ترین کانونهای دانش چون: حله، بغداد، مکه مکرمه، مدینه منوره، شام، بیت المقدس و... رخت کشید. چندین سفر به حله، که در آن زمان بزرگ ترین مرکز دانش شیعه بود داشت. از دانشمندان آن جا مثل: فخرالمحققین بهره برد. وی برای احاطه بر دیدگاههای عصرخود، در مراکز علمی شیعه و سنی رفت وآمد داشت، بویژه درحوزه درس علمای اهل سنت بسیار رفت وآمد داشت. کتابهای آنان را به دقت مطالعه می کرد. در این سفرها، افزون بر آگاهی دقیق از آراء و دیدگاههای مختلف و تضارب دیدگاههای گوناگون با اقطاب مذاهب اسلامی دیدار داشت. از حدود چهل شیخ اهل سنت، که هر کدام در منطقه ای می زیستند، از جمله: درمکه مکرمه، مدینه منوره، دارالسلام بغداد، مصر، دمشق، بیت المقدس، الخلیل و... اجازه نقل روایت و آثار آنان را دریافت کرد. (80) از باب نمونه در «الخلیل » با شیخ برهان الدین جعبری دیدار کرد، از وی دانش آموخت. (81) در شام در سال 776ه.ق. با قطب الدین رازی، شاگرد علامه حلی مولف المحاکمتین، شرح مطالع، شرح قواعد و... دیدار داشت. این فیلسوف مورد اعجاب شهید بود. از او به «بحرلاینزف » یاد کرده است در حوزه علوم عقلی او شرکت جست (82) و از دریای دانش او بهره فراوان برد. از او اجازه نقل آنچه خود او اجازه داشت، دریافت کرد.!!! (83)

شهید اول، در سیرو سفرهای علمی خویش، نه تنها به آموزش می پرداخت، بلکه دانش گستر نیز بود. در حجاز، مصر، سوریه (دمشق) فلسطین، عراق، بویژه درحله و دمشق حوزه درس مستقل فقه و اصول داشت. وقتی به وطن خویش بازگشت، حوزه دانش جزین را تاسیس کرد. در سفرهای یاد شده شاگردان بسیاری از او بهره برده اند که نام آنان در کتابهای تراجم آمده است.

شهید اول، پس از سالها تلاش سیروسفرهای دانش اندوزی و دانش گستری، پرورش نیروهای علمی کار آمد سرانجام، در سال 786ه.ق. دیده از جهان فرو بست. (84)

7. شیخ مرتضی انصاری (1214-281ه.ق) از فقها نام آورقرن اخیر، از دزفول بارها برای تحصیل دانش به حوزه کربلا و نجف سفر کرد و از فقها و بزرگان عصر بهره برد. شیخ درسال 1240ه.ق. به قصد زیارت امام رضا(ع)، دیدار رجال دانش و بهره وری علمی از آنان در شهرهای ایران آغاز سفر کرد. شیخ به هنگام بیرون رفتن از دزفول، انگیزه سفر خویش را این گونه بیان می کند.

« آنچه را از علمای عراق باید بببینم، دیده ام و مایلم در این سفر اگر از علما ساکن ایران شخصیتهایی یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرارگیرند، آنان را ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم....» (85)

شیخ انصاری همراه برادرش شیخ منصور سیر و سفر علمی را آغاز کرد. در مسیر راه حتی به هنگام حرکت به برادرش درس معالم می داد. با وی مباحثه علمی داشت، تا به شهر بروجرد وارد شد. پس از دو روز توقف و دیدار با علما بروجرد عازم اصفهان شد، درحوزه درس سید محمد باقر رشتی حاضر گردید، سید وقتی به مقام علمی شیخ آشنا شد، از شیخ انگیزه سفر به اصفهان را جویا شد. شیخ هدف خود را از سفر به اصفهان دیدار با دانشمندان و آشنایی با مرکز دانش شمرد. سید با اصرار بسیار از شیخ خواست در اصفهان بماند، شیخ نپذیرفت و اصفهان را به مقصد کاشان ترک گفت. در کاشان با عالم برجسته مرجع فتوا ملااحمد نراقی دیدار کرد و وی را از هرجهت کامل یافت. حدود چهارسال درکاشان ماند. از حوزه درس نراقی بهره برد. وقتی شیخ از کاشان عازم سفر شد، نراقی گفت:

«در مسافرتهای مختلف، بیش از پنجاه مجتهد مسلم دیده ام، ولی هیچ یک مرتبه علمی شیخ انصاری را نداشتند.»

ملا احمد نراقی، برای شیخ اجازه بسیار مفصلی صادر کرد. شیخ انصاری از کاشان به قصد مشهد مقدس حرکت کرد. در مشهد به زیارت و دیدار علما پرداخت. سپس به تهران بازگشت، و از آن جا راهی دزفول شد.

از آن جا که شیخ انصاری به مرکز دانش شیعه نجف اشرف بسیار علاقه مند بود، میدان فعالیت علمی و پرورش نیروهای کارآمد را در آن جا بیش تر فراهم می دید، دزفول را به قصد نجف اشرف ترک گفت. در سال 1249ه.ق. وارد نجف شد. شیخ انصاری در زمانی که در نجف می زیست، سفری به مکه مکرمه و مدینه نیز داشت این سفر جهت زیارت و انجام مناسک بوده است. شیخ انصاری پس از صاحب جواهر مرجعیت عامه یافت و منشا برکات بسیار برای جهان اسلام شد. (86)

تبلیغ و ترویج دین

یکی از اساسی ترین هدفهای فقیهان و دانشوران رساندن پیام اسلام،به قشرهای گوناگون جامعه و گسترش آن در میان مردم است. فقهاء اسلام از این وظیفه خطیر هیچ گاه غافل نبوده اند بسیاری از آنان در انجام این رسالت، سیر و سفر بسیار به مناطق مختلف جهان داشته اند، از جمله:

1. شیخ علی بن حسین کرکی، معروف به محقق ثانی (868-940ه.ق) از شخصیتهای بزرگ فقهی شیعه است که به انگیزه گسترش دامنه آگاهیهای علمی، آشنایی با مراکز دانش، تبلیغ و ترویج دین به سفرهای پردامنه ای دست زده است. ابتدا به شام (دمشق) سفر کرد، از آن جا راهی بیت المقدس و الخلیل شد، سپس به مصر رفت. در همه این سفرهای پی درپی درحلقه درس علماء اهل سنت شرکت می جست و از بسیار آنان موفق به دریافت اجازه نقل روایت گردید. وی با کوله باری از تجربه علمی و دیدار با چهره های متفکر جهان اسلام، راهی سفرعراق شد. در نجف اشرف مرکز دانش شیعه اقامت گزید، به بحث، تدریس و تحقیق سخت سرگرم شد. در این زمان پادشاهان صفوی در ایران حکومت داشتند. شاه اسماعیل صفوی طی پیامی از محقق ثانی برای آمدن به ایران دعوت رسمی به عمل آورد.

این درست در زمانی بود که شاه اسماعیل به سمت خراسان با سپاه خود در حرکت بود. محقق ثانی شرایط پیش آمده را بررسی و سبک و سنگین کرد. سرانجام به این نتیجه رسید که باید از فرصت پیش آمده درجهت تبلیغ و ترویج دین بهره گرفت، شیعیان را که در طول تاریخ مظلوم بوده اند، یاری رساند. به این انگیزه، به ایران سفر کرد و در مسیر خراسان به شاه اسماعیل صفوی پیوست و در فتح هرات با او همراه بود. محقق ثانی با آمدن به ایران منشا آثار و برکات فراوان شد. در پرتو تلاشهای علمی و ارشادی او اسلام حیاتی دوباره یافت و تشیع از غربت رهید. (87)

2. شیخ عزالدین حسین پدر شیخ بهائی (915-985ه.ق.) وی از دانشمندان و فقهای برجسته جبل عامل بود که به دلیل فشارهای سیاسی از سوی حکومت عثمانی شهر و دیار خود را ترک گفت و به دنبال سرزمینی که بتواند به وظایف دینی اجتماعی خویش عمل کند و آیین تشیع را تبلیغ و ترویج کند، به سیر و سفر پرداخت. ابتدا به همراه شیهدثانی به سوی استانبول، و مصر سفری داشته که شهید در سفر قسطنطنیه از همراه خود، شیخ حسین بن عبدالصمد یاد می کند و نقطه جدایی خود را در استانبول یاد می کند شیخ حسین بن عبدالصمد پس از جداشدن از شهید به سوی ایران حرکت کرد و شهید به سمت عراق (16ق)، پس از دیدار از شهرها و استفاده از علمای بلاد اسلامی به شهر قزوین، که آن روزگار پایگاه اصلی شیعه و مرکز حکومت شاه طهماسب صفوی بود، وارد شد. پس از مدتی که در قزوین ماند از سوی حکومت منصب شیخ الاسلامی هرات به او محول شد. به سوی خراسان، هرات بار سفر بست. در آن زمان مردم خطه ماوراءالنهر با آیین تشیع آشنایی چندانی نداشتند. شیخ عزالدین حسین با هماهنگی شاه طهماسب هشت سال در سرزمین هرات ماند و به تدریس علوم و نشر معارف اهل بیت و اجرای احکام و مقررات اسلام و تبلیغ و ترویج دین پرداخت. در پرتو هدایتهای او گروههای بسیاری از مردم خطه هرات به مذهب شیعه گرویدند وی پس از هشت سال اقامت به زیات خانه خدا و مجاورت دوست به مکه سفر کرد که در این سفر خوابی سرنوشت او را تغییر داد و به بحرین کوچید و در آن جا بدرود حیات گفت. (88)

3. ابوبکر بن شهاب حضرمی، عالم جامع نگر و اصلاح طلب، در سال 1262ه.ق. در حضرموت دیده به جهان گشود. برای کسب دانش به مکه مکرمه سفر کرد. از محضر درس شیخ المشایخ حجاز، احمد زینی دحلان استفاده برد. سپس به حضرموت بازگشت، آن گاه به عدن و سرزمینهای اطراف آن سفر کرد، با امیران حج ارتباط برقرار کرد. از آن جا به سنگاپور و جاوه رخت کشید مدت چهار سال در مناطق خاور زمین به تجارت پرداخت. در ضمن تجارت از مسائل سیاسی و حوادث اجتماعی غافل نبود. وی را در سرزمینهای شرقی چون:هند، ماله، جاوه به عنوان عالمی اصلاح طلب می شناختند.

حضرمی، در سال 1302ه.ق. سفر تبلیغی تجاری به عدن،مکه مکرمه و مدینه داشت و از آن جا رهسپارمصر، شام، بیت المقدس و استانبول شد. سرانجام در حیدرآباد دکن دیده از جهان فروبست، برخی وی را شیعه و برخی او را دوستدار اهل بیت دانسته اند. (89)

4.علامه سید محمدبن عقیل بن عبدالله (1279-1350ه.ق) در سال 1279 ه. ق در شهر مسیله از شهرهای حضرموت دیده به جهان گشود. نزد پدر و علماء حضرموت مقدمات علوم و فقه را فرا گرفت. پس از مطالعه بسیار و رشد علمی، از حضرموت به قصد تبلیغ و ترویج دین به سنگاپور، جاوه (جزیره ای در اندلس) سفر کرد. در تاریخ 1296ه.ق وارد سنگاپور شد. برای امرار معاش به تجارت پرداخت، با نظمی که در زندگی داشت از اوقات خود بیش ترین استفاده را می برد. با مطالعه فراوان به درجات عالی علمی رسید. در سنگاپور، مجلس مشاوره اسلامی را پایه گذاری کرد. این مجلس احکام اسلام را برابر مذاهب فقهی مسلمانان اجرا می کرد. افزون بر این، جمعیت اسلامی، مجله، روزنامه عربی و مدرسه عربی دینی بنا نهاد. از آن جا سفری به مکه داشت و بارها هت سیر و سیاحت به هند، ژاپن و چین به مسافرت پرداخت و روسیه را تا آخرین نقطه جغرافیایی آن درنوردید. سفری هم به کشورهای اروپایی، فرانسه، آلمان داشت. در این سفر، به هنگام گردهمآیی تجاری، در یک خطبه و سخنرانی بسیار پرمحتوا و پرهیجان، ویژگیهای مکتب اسلام را برشمرد و شرحی از زندگی پیامبر اکرم(ص) ارائه داد.

بارها به عراق، سوریه، مصر سفر کرد. وی، اثر ارزشمند «النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه » را در سفر سنگاپور نگاشت. (90)

5. شیخ جعفر شوشتری (م 1303ه.ق.). از بزرگان مراجع و مشاهیر علماء شیعه است. وی افزون بر مقام علمی، در رشته تبلیغ دین و خطابه سهم بسیار داشت. در سه مرکز بزرگ علمی عراق نجف، کربلا و کاظمین به وعظ و ترویج معارف دین می پرداخت. شیخ جعفر در سال 1302ه.ق سفر تبلیغی، زیارتی و سیاحتی، از نجف به ایران داشت و در مسیر راه، وارد حضرت عبدالعظیم شد. پس از یک ماه توقف در شهر ری و تهران، به سوی مشهد حرکت کرد. چهل روز در مشهد به زیارت، تبلیغ دین و دیدار دانشوران بزرگ حوزه پرداخت، سپس به سوی عراق روانه شد که در بین راه، در «کرند» کرمانشاه، در 28 صفر سال 1303ه.ق. بدرود حیات گفت.

سخنرانیها، موعظه های شیخ جعفر شوشتری، که درایام ماه مبارک رمضان، عاشورا، پنجشنبه و جمعه ها و سایر مناسبتها ایراد شده توسط شاگرد وی، ملامحمد طالقانی در کتابی به نام: «فوائد المشاهد و نتایج المقاصد» گردآوری، چاپ و منتشر شده است. شاگرد دیگر شوشتری، میرزا محمد همدانی، شرح زندگانی، سیر و سفرهای استاد را در اثری به نام «غنیمة السفر» گزارش کرده است. (91)

6. سید هبة الدین شهرستانی، روز سه شنبه 24 رجب سال 1301ه.ق در سامرا دیده به جهان گشود. وی از رجال علم و روشنفکر جامعه شیعه است که در دو حوزه بلند آوازه سامرا و نجف به مدارج عالی علمی دست یافت. وی در جهت تبلیغ ونشر اسلام به تلاشهای علمی، فرهنگی، سخنرانیهای روشنگر درجامعه عراق همت گماشت. افزون بر این، دررمضان سال 1330ه.ق. برای گسترش معارف دین و تبلیغ اسلام به کشورها و شهرهای زیادی از جمله: سوریه، لبنان، مصر، حجاز، یمن، هند، عمان ، ایران، و بوشهر، مسقط، عدن، حدیده، مکه مکرمه، بمبئی، کراچی، کلکته، بطنه، بنارس، الله آباد، لکنهو، فیض آباد و... سفرکرد. در این سفرها با چهره های برجسته علمی وسرشناس مسلمان دیدار و گفت وگو داشت. و در خطابه و سخنرانیها، بر عزت اسلام اصلاح جوامع اسلامی، محور بودن قرآن و سنت، تکیه می کرد.

شهرستانی در سال 1332ه.ق. به نجف بازگشت و به کارهای علمی، مطبوعاتی، فرهنگی بیدارگری نسل جوان و نگارش پرداخت و در ضمن، در نهضت عراق نقش فعال داشت. وی در سال 26 شوال 1386ه.ق دیده از جهان فرو بست. (92)

عالمان و فقیهانی که با انگیزه های گوناگون به سیروسفر پرداخته اند، بیش از آن است که این مقال گنجایش آن را داشته باشد. دراین نوشتار تنها به بخشی اندک اشاره کردیم، امید آن که مفید افتد.

پی نوشتها:

1. «نهاد آموزش اسلامی »، دکتر منیرالدین احمد، پارسی کرده محمد حسین ساکت/109، انتشارات آستان قدس رضوی.

2. «حماسه غدیر»، محمد رضا حکیمی/285، نشر فرهنگ اسلامی.

3. «منیة المرید»، شهید ثانی مقدمه، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی; «روضات الجنات »، خوانساری، ج 3/363، اسماعیلیان، قم.

4. «روضات الجنات »، ج 3/365-373.

5. همان مدرک.

6. همان مدرک.

7. همان مدرک.

8. همان مدرک.

9. «کلیات اشعار و آثار شیخ بهائی » بامقدمه سعید نفیسی/30، نشر چکامه.

10. همان مدرک، به نقل از: «حدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه »، میرزا سید علی خان/2، چاپ تهران 1274.

11. «کلیات اشعار و آثار شیخ بهائی » / 28-36.

12. همان مدرک.

13. همان مدرک.

14. «قصص العلما»، تنکابنی/ 234، انتشارات علمیه اسلامیه.

15. «راهنمای خراسان »، علی شریعتی، با تلخیص، «کلیات اشعار و آثار شیخ بهائی »، مقدمه.

16. «کرام البرره »، آقا بزرگ تهرانی، ج 1/10ناشر دارالمرتضی; «وحید بهبهانی »، علی دوانی/327، انتشارات امیرکبیر.

17. «قصر اللصوص » یا «دار اللصوص » اصطلاحی است که بومیان آن منطقه به معبد آناهیتا داده اند.

18. سینی بزرگی که لبه آن کنگره دار باشد.

19. مجله «یاد» شماره/14 سال چهارم 1368/81.

20. مجله «حوزه » ویژه نامه سید جمال الدین اسدآبادی، شماره 59-60/326.

21. همان مدرک.

22. «دانشگاه الازهر»، با یاردواج، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی،/133 مرکز نشر دانشگاهی، به نقل از «محمد عبده »، عثمان امین/ 32.

23. «دانشگاه الازهر»، با یاردواج، ترجمه، آذرمیدخت مشایخ فریدنی 933/ 136 مرکز نشر دانشگاهی.

24. «منتخب النفیس »، شیخ الرئیس قاجار/10، چاپ بمبئ.

25. «آثار عجم »، فرصت الدوله شیرازی 30/ 529.

26. «منتخب النفیس »/16.

27. مجله «وحید» سال دهم/1384،الف. نیکوهمت.

28. «رهبران مشروطه »، ابراهیم صفایی، ج 1/73-571. انتشارات جاویدان.

29. «منتخب النفیس »/ 117.

30. «رهبران مشروطه » ج 1/575.

31. «همان مدرک ».

32. «سیاستگذاران دوره قاجار» خان ملک ساسانی، ج 1/110.

33. «رهبران مشروطه » ، ج 2/77 576.

34. «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران »، مهدی ملک زاده، ج 1/124، انتشارات اعلمی.

35. «رهبران مشروطه »، ج 1/585.

36. «ریحانة الادب »، محمد علی مدرسی، ج 3/194، انتشارات خیام، «نقباء البشر»، آقا بزرگ تهرانی، ج 3/1087، دارالمرتضی.

37. «حیاة امام شرف الدین فی سطور»، شیخ احمد قبیسی 104/، بیروت، 1400ه.ق.

38. همان مدرک.

39. مقدمه «المراجعات »، سید شرف الدین/27، دارالمرتضی.

40. «حیاة امام شرف الدین فی سطور»/125.

41. همان مدرک/105.

42. «ریحانة الادب »، محمد علی مدرسی، ج 3/195.

43. «حیاة امام شرف الدین فی سطور»/106.

44. «دائرة المعارف تشیع » ج 1/207; «ریحانة الادب » ،محمد علی مدرسی، ج 3/343. «شخصیت و اندیشه های کاشف الغطاء»4/ 5-6. کانون نشر اندیشه اسلامی.

45. «اعیان الشیعه » محسن امین. ج 44/54، دارالتعارف، بیروت.

46. «روضات الجنات »، ج 7/104.

47. «وسائل الشیعه »، شیخ حر عاملی ج/1مقدمه، دار احیاء التراث العربی، «روضات الجنات » ج 7/104.

48. «لؤلؤ البحرین »، شیخ یوسف بحرانی/446، مؤسسه آل البیت.

49. همان مدرک.

50. همان مدرک.

51. «صاحب حدائق باغبان فقه »، مجتبی سپاهی /44، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، به نقل از «مقدمة الفاخره »/ 30.

52. «لؤلؤ البحرین »، شیخ یوسف بحرانی/446.

53. «علی بن حسین بن موسی بن بابویه معروف به «صدوق ».

54. «صاحب حدائق باغبان فقه »، مجتبی سپاهی/44، به نقل از «مقدمة الفاخره »/ 193.

55. همان مدرک.

56. «اعیان الشیعه »، محسن امین ج 42/257; «معارف الرجال »، حرزالدین ج 2/154، منشورات کتابخانه آیت الله مرعشی; «فوائد الرضویه »، شیخ عباس قمی/345.

57. «لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث »، علی الوردی، ج 4/236-241.

58. «ریاض العلماء»، میرزا عبدالله افندی، ج 1/19، منشورات مکتبة آیت الله مرعشی.

59. «ریاض العلماء»، ج 3/230; «ریحانة الادب » محمد علی مدرسی ج 1/98، انتشارات خیام.

60. «حماسه غدیر» محمدرضاحکیمی/538. درخشان، تهران.

61. همان مدرک.

62. «الذریعه »، آقا بزرگ تهرانی، ج 6/281، ج 8/298، دارالاضواء; «شیخ الباحثین »/ 20-21.

63. «خصال »، شیخ صدوق، ج 1/9، کتابفروشی اسلامیه.

64. «کمال الدین و تمام النعمة » شیخ صدوق، مقدمه، موسسه نشر اسلامی.

65. «خصال »، شیخ صدوق ج 2/144، کتابفروشی اسلامیه.

66. «عیون الاخبار»، شیخ صدوق/35، منشورات اعلمی.

67. «من لایحضره الفقیه » شیخ صدوق، مقدمه دار صعب، دارالتعارف.

68. «معانی الاخبار»، شیخ صدوق، دارالمعرفه.

69. «معالم العلماء» ابن شهر آشوب/99، نشرعباس اقبال.

70. «وفیات الاعیان »، ابن خلکان، ج 3/330 و ج 2/649،دارالصادر.

71. «معجم المؤلفین »، عمررضا کحاله، ج 12/232، داراحیاء التراث العربی; «شذرات الذهب »، ابن العماد الحنبلی، ج 2/144، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

72. «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی ج 3/315; «شذرات الذهب »، ابن العماد الحنبلی، ج 2/216، دار احیاء التراث العربی.

73. «کنزالفوائد»، ابوالفتح محمد کراجکی، دارالذخائر.

74. «دائرة المعارف الاسلامیه »،ج 1/494 چاپ اول; «الاعلام »، زرکلی، ج 1/291; دارالعلم للملایین.

75. «لسان المیزان »، ابن حجر، ج 6/270، مؤسسه اعلمی، بیروت.

76. «وفیات الاعیان »، ابن خلکان، ج 3/36، دار الصادر.

77. «طبقات الشافعیه »، سبکی، ج 6/196، حلبی، قاهره.

78. «فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام »،غزالی، چاپ عباس اقبال/1333.

79.«وفیات الاعیان »، ج 2/38.

80. «مفاخر اسلام »، علی دوانی، ج 4/245، انتشارات امیرکبیر; «روضات الجنات »، ج 2/281.

81. «اللمعة الدمشقیه »، تصحیح کلانتر، مقدمه، دار العالم الاسلامی.

82. «القواعد والفوائد» شهید اول، مقدمه، منشورات مکتبة مفید.

83. «الکنی والالقاب »، شیخ عباسی قمی، ج 3/61.

84. «القواعد و الفوائد»، شهید اول، مقدمه.

85. «زندگانی و شخصیت شیخ انصاری »63/ 110، ناشر حسینعلی نوبان.

86. همان مدرک.

87. «رسائل کرکی »، ج 1، مقدمه، منشورات کتابخانه آیت الله مرعشی.

88. «کلیات اشعار و آثار شیخ بهایی ».

89. «دائرة المعارف بزرگ »، ج 5/244.

90. «الذریعة »، ج 24/170; «النصایح الکافیه لمن یتولی معاویة »، مقدمة، دارالثقافة.

91. «ریحانة الادب »، محمد علی مدرسی، ج 3/259، انتشارات خیام.

92. «علماء المعاصرین »، ملاعلی واعظ خیابانی تبریزی/40، کتابفروشی اسلامیه; «نقبا البشر»، آقا بزرگ تهرانی، ج 4/1413.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان