در رشد و تکامل شخصیت کودک، عوامل زیادی مؤثرند و میزان تأثیر این عوامل به میزان توانایی کودک به درک اهمیت این عوامل در ارتباط آنها با خودش بستگی دارد. خودپنداری در کودک از ادراکی متأثر می شود که او درباره ی نظریه گروه اجتماعی نسبت به خود دارد. مثلاً ممکن است ظاهر او طوری باشد که دیگران از او تحسین کنند در این صورت همین ظاهر، یک عامل مؤثر در رشد شخصیت او خواهد بود. لکن اگر متوجه شود که دوستانش او را نمی پسندند و به او لقب می دهند که دلیل ناخوشایندی ایشان از ظاهر اوست این نیز تأثیر بدی در رشد و تکامل شخصیت کودک خواهد داشت. از این رو، مطالعه عواملی که در رشد و تکامل شخصیت کودک مؤثرند ضروری است. درباره ی انواع این عوامل، میان روان شناسان اختلاف نظر وجود دارد. بدین معنا که بعضی به عوامل طبیعی و بیولوژیک و گروه دیگر فقط به عامل های اجتماعی اهمیت می دهند. ولی اصل مسلم این است که شخصیت هر فرد نتیجه همکاری و تعامل و تفاعل همه عوامل نامبرده است. اینک برای آسانی فهم، عوامل مؤثر در رشد و شخصیت را زیر سه عنوان، مورد بحث قرار می دهیم.
الف. عوامل شخصی
زیر عنوان «عوامل شخصی» مؤثر در رشد و تکامل شخصیت می توان چند عامل زیر را مورد بررسی قرار داد.
1. غدد درونریز
ترشحات غده های داخلی که هورمون نامیده می شوند، مستقیماً در خون وارد می شوند و به بدن می رسند. هورمونها مستقیماً در رشد و تکامل فرد مؤثرند. همچنین، محصول انرژی را تعدیل می کنند و هوشیاری یا تنبلی، شتابزدگی یا خونسردی، خودداری یا آشفتگی هیجانی را سبب می شوند به طورکلی، تأثیر بسیار زیادی در شخصیت دارند. مثلاً «تیروکسین» که از غده تیروئید مترشح می شود، فعالیت عصبی و عضلی را تعدیل می کند و در چگونگی حالات هیجانی مؤثر است.
2. بدن
اندام و نیرو و بنیه شخص- به طور قابل ملاحظه ای- روش عکس العمل های او را نسبت به دیگران و واکنش های دیگران را نسبت به او تعیین می کند. ساختمان بدنی و جذابیت شخصی کودک، مورد تحسین یا تقبیح دیگران قرار می گیرد و آگاه شدن کودک از احساس دیگران درباره ی اندام و ساختمان بدن و حالت بهداشت عمومی خودش تأثیر بیشتری در نظر او نسبت به خویشتن دارد و همین خویشتن فهمی یا خودشناسی در چگونگی رفتار او مؤثر است.
پسرانی که دارای بدن متناسب هستند معمولاً شخصیت متعادل دارند برعکس، پسرانی که از لحاظ بدنی ناقصند و برای جبران این نقص، به بعضی رفتارهای ناپسندیده متوسل می شوند که آنها را از سازگاری اجتماعی درست باز می دارد و این از دست دادن پذیرش اجتماعی، تأثیر نامطلوبی در رشد و تکامل شخصیت او دارد. البته، میزان تأثیر وضع بدنی به نظر اطرافیان کودک نسبت به آن بستگی دارد.
3. بهداشت
تندرستی کودک نه تنها در رفتار او مؤثر است بلکه در شخصیت او نیز تأثیر زیادی دارد. کودکی که بدن سالم دارد می تواند بدون ترس، فعالیت هایی را انجام دهد که کودکان ناسالم از آنها عاجزند و در نتیجه، احساس برتری می کند. از طرف دیگر، خانواده و جامعه به کودک تندرست و ناسالم یکسان نمی نگرند و همین نگرش نیز در رشد شخصیت کودک مؤثر خواهد بود. کودک ناسالم همواره از دیگران انتظار کمک و دلسوزی دارد و چون نمی تواند در فعالیت های گوناگون شرکت کند و خود را همیشه نیازمند والدین می بیند از این رو، ترسو، کمرو، خجول و خودخور بار می آید و دایماً در غم و اندوه بسر می برد.
4. وراثت
هر کس یک عده صفت ها را از والدین خود به ارث می آورد اعم از اینکه از راه ژن یا به طور عارضی باشد. مثلاً بلند قدی و کوتاه قدی در شخصیت فرد، مؤثر خواهند بود. همچنین، کودکی که به علت بی توجهی والدین، مخصوصاً مادر در دوره ی جنینی به ناراحتی هایی دچار شود بعد از تولد نیز غالباً همین ناراحتی ها ادامه خواهند یافت و رشد شخصیت او را به تعویق خواهند انداخت.
5. پوشاک
یکی دیگر از عوامل مؤثر در رشد و تکامل شخصیت کودک، چگونگی پوشاک را باید نام برد. لباسهای زیبا و رنگینی که بزرگسالان می پوشند برای کودک خردسال بسیار جالب و فریب انگیز است و او آرزومند است که هرچه زودتر از همان لباسها بپوشد. چنانکه وقتی کودک لباس یا کفش نو می پوشد فوراً به اطرافیان خود می گوید: «نگاه کنید کفش من تازه است و ...».
کودک، همواره علاقه مند است نظر اطرافیان، بویژه همسالان را درباره ی پوشاک خود بداند و خود نیز از این لحاظ با ایشان یا افراد گروه خود همسان باشد، از این رو تنها به مد پوشاک توجه ندارد بلکه بیشتر علاقه مند است لباسی یا کفشی و یا کلاهی داشته باشد که افراد گروهش می پذیرند. اگر کودک، لباس جالب و مقبول بپوشد مورد تقدیر و تحسین قرار خواهد گرفت و در نتیجه، احساس برتری خواهد کرد و همین احساس و تصور در رشد و تکامل شخصیت کودک تأثیر خواهد داشت. بر والدین است که همواره برای فرزند خود، پوشاکی تهیه کنند که مورد علاقه او و پذیرش همسالانش باشد نه اینکه خودشان دوست دارند.
6. نام کودک
روان شناسی می گوید: «نامی که هنگام تولد یا بعداً به کودک گذاشته می شود ممکن است یک خطر روانی برای او داشته باشد». این اصل تنها نام واقعی کودک را شامل نیست بلکه لقب یا نامی که والدین و اطرافیان کودک از راه محبت به او می دهند. مثلاً «حوریه» را «حوری» یا «حسین» را «حسی» می نامند همان تأثیر روانی را خواهد داشت.
کودک در سه سالگی وقتی که به بازی با دیگران آغاز می کند به اهمیت نام خود پی می برد. نامهایی که در تلفظ تغییر شکل می یابند، نامهایی که تلفظ شان دشوار است یا بد تلفظ می شوند، نامهایی که مورد ریشخند و انتقاد کودکان قرار می گیرند یا نامهایی که میان دختر و پسر اشتباه می شوند مانند نام «محبوب» یا «اشرف» و یا نامهایی که ترکیب و معنای عجیب و غریبی دارند همگی تأثیر ناگواری در رشد و تکامل شخصیت کودک خواهند داشت.
از این رو، بهتر است نام کودک را از میان نامهای معمولی و رایج هر جامعه و قبیله انتخاب کرد همچنان که پوشاک کودک باید معمولی باشد. کودکی که نام و لقب خود را بپسندد همواره احساس برتری خواهد کرد و برعکس اگر از نام و لقبش خشنود نباشد شرمسار و ناراحت خواهد شد و این هر دو احساس، در چگونگی رشد شخصیت کودک مؤثرند.
7. هوش
هوش متوسط، در صورت مساعد بودن سایر شرایط، کودک را قادر می سازد که در سازگاری اجتماعی موفق شود. اما اگر هوش کودک بالاتر یا پایین تر از عادی باشد، اگرچه همه شرایط مساعد فراهم شوند، سازگاری اجتماعی او با موانعی برخورد خواهد کرد و این خود در رشد و تکامل شخصیت کودک، اثر نامطلوبی خواهد داشت.
کودکی که سطح هوشش پایین تر از همسالان یا همکلاسانش باشد همواره خود را در میان آنها بیگانه می پندارد، در فعالیت های گوناگون نمی تواند با آنها هماهنگ باشد و به علت اختلاف میلی که با آنها دارد از سازگاری با ایشان عاجز می شود در نتیجه، خود را حقیر می داند و شخصیت او با احساس حقارت مشخص می شود.و
کودکی که هوش برتر دارد نیز ممکن است در سازگاری اجتماعی، با مشکلات زیاد و ناکامی ها مواجه شود در نتیجه، برای ارضای امیالش چنانکه در پیش اشاره شد، به رفتارهای ناپسندیده ای از قبیل: رفتار منفی، تعصب، مغالطه، گوشه نشینی، غرور و خودپسندی، دوستی با بزرگسالان و خود را از دیگران بی نیاز دانست دست بزند. کودکان تیزهوش دارای استقلال و اعتماد به نفس هستند و بیش از فعالیت های حرکتی، فعالیت های ذهنی دارند برعکس کودنها که بیشتر، فعالیتهای حرکتی دارند.
8. تجارب اولیه
تجارب دوران کودکی و نگهداری آنها در گذشت زمان، در شخصیت فرد مؤثر است. کودکی که دوران طفولیت را به خوشی گذرانده است زندگی را غیر از کودکی تصور خواهد کرد که همواره دچار اندوه، نزاع و هیجان عاطفی بوده است. اگرچه ممکن است اوضاع دوران کودکی او بعد از بزرگ شدنش بهبودی یابد ولی گذشته اش را به کلی فراموش نخواهد کرد و تأثیر آن در شخصیت او هرگز از میان نخواهد رفت. به گفته بارتیمیر (Bartemeier) «اثر آسیب های عاطفی دوران کودکی در رشد منش کودک، بیش از اثر آنها در دوره های بعدی است که شخصیت او تکوین یافته است».
اهمیت تأثیر تجارب اولیه در رشد و تکامل شخصیت آینده کودک، نخستین بار به وسیله فروید (Freud) اظهار شد و او دریافت که علت عمده بیماریهای روانی بزرگسالان همان تجارب و آگاهی های ناخوشایند دوران کودکی است.
9. سطح آرزو
کودک در نخستین سالهای زندگی، مقیاسهایی برای داوری در رفتارش ندارد. او از عکس العمل های بزرگسالان می فهمد که یک عده اعمال معین، درست و بقیه نادرستند. همینکه سه یا چهارساله می شود می کوشد مقیاسهایی برای خودش تعیین کند. هر سالی که بر عمرش افزوده می شود در اثر فشار والدین، معلمان و همسالانش این مقیاسها روشن تر و مشخص تر می شوند. غالباً برای اینکه مورد پذیرش و پسند اطرافیانش قرار گیرد مقیاسهایی برتر از توانایی و ظرفیت خود برمی گزیند و همین مقیاسها، سطح آرزوی او را تشکیل می دهند. در این هنگام است که کودک می خواهد خود را همانند شخص ایده آلی و خیالی خود بکند که او را دوست می دارد تا خود نیز دوست داشته شود.
میزان و سطح آرزوی کودک در خودشناسی او مؤثر می شود و این نیز در رشد و تکامل شخصیت کودک تأثیر خواهد داشت. هرگاه آرزوهای کودک، برتر از استعداد و امکانهای او باشند و او در رسیدن به آنها شکست بخورد احساس حقارت خواهد کرد. برعکس، اگر آرزوهایش با امکانهای او سازگار باشند در این صورت موفق خواهد شد و برتری احساس خواهد کرد. همچنین، در صورت اول شخصی «خیالپرداز» و در شکل دوم شخصی «واقع بین» بار خواهد آمد.
ب. عوامل خانوادگی
چگونگی اساس رشد و تکامل کودک بیش از هر چیز از عامل خانواده متأثر می شود. خودشناسی کودک بیشتر به چگونگی روابط او با اعضای خانه بستگی دارد. عوامل خانوادگی مؤثر در رشد شخصیت را می توان چنین خلاصه کرد:
1. مادر
به عقیده بعضی از روان شناسان، شخصیت افراد بیش از آنکه به ژنها مربوط باشد به پرستاران و سرپرستان ایشان بستگی دارد و نخستین مربی و سرپرست کودک، مادرش است. مادر در دو مرحله روی شخصیت کودک اثر می گذارد: یکی در دوره ی جنینی که هرگاه مادر آبستن دچار اضطراب و هیجان شود جنین بسیار فعال می شود و این رفتار ممکن است مدتها ادامه یابد. پایه فیزیولوژیک این بستگی نتایج هورمونی هیجان است. وقتی مادر بترسد یا عصبانی شود غده های درونریز مخصوصاً آدرنالین فعال می شوند و تولیدات آنها به وسیله جفت جنین به جنین منتقل می شوند. و تجربه ثابت کرده است که این آثار نیز به نوزاد انتقال می یابد. دیگری بعد از تولد که شخصیت مادر مستقیماً روی شخصیت بچه اثر خواهد گذاشت.
2. پدر
در بحث از تأثیر والدین در شخصیت کودک معمولاً بیشتر روی تأثیر مادر تأکید می شود و از پدر سخنی به میان نمی آید. علت این امر کمی نقش پدر در نخستین روزهای رشد و تکامل شخصیت کودک از مادر کمتر نیست. در یک مطالعه از کودکانی که گروهی به علت داشتن دشواریهای رفتاری (رفتار پرخاشگرانه شدید) و گروه دیگر به سبب گرفتاری به دشواریهای شخصیتی (کمرویی، احساس حقارت) به کلینیک مراجعه کرده بودند معلوم شد که پدران گروه اول، ضعیف و بی اثر بودند در حالی که پدران گروه دوم دیکتاتور منش بودند و به فرزندانشان توجهی نداشتند.
مخصوصاً درباره ی پسران، حضور پدر در خانه اهمیت خاصی دارد. کودکانی که غالباً پدرانشان در خانه نیستند کم سازگار می شوند، کمتر صفت مردانه دارند، و روابط دوستانه ایشان بسیار نامناسب است در مقایسه با کودکانی که پدرانشان در خانه هستند. مسأله مهم دیگر اینکه این قبیل پسران از همانندسازی با همجنس محروم می شوند زیرا معمولاً کودکان می خواهند رفتارشان را به شکل رفتار همجنس خود در آورند و پسر از پدر و دختر از مادر تقلید کند. البته این همانندسازی بیشتر بطور ناخودآگاه انجام می گیرد.
بطورکلی، رشد و تکامل شخصیت کودک تحت تأثیر روشهای والدین در نگاهداری از بچه، انضباط و شیوه های عادی زندگی قرار می گیرد. رشد سالم و بهتر شخصیت کودک در سن پیش از مدرسه نیاز دارد به دوست داشتن، فهمیدن، فرصت ها و وسایل رشد شایستگی و تعبیر و بیان افکار و احساسات خود و راهنمایی در فعالیت ها.
3. وضع زندگی خانوادگی
نوع زندگی خانگی کودک، در رشد شخصیت او تأثیر مهمی دارد و این نیز به وسیله والدین معین می شود. مادران و پدرانی که به علت تجارب قبلی دوران کودکی خود در انجام دادن وظیفه والدینی، تزلزل و عدم اطمینان خاطر، احساس می کنند ثبات عاطفی ندارند به فرزندانشان نظر نامساعدی دارند، یا درباره ی روش تربیت با یکدیگر موافق نیستند زندگی خانگی نامطلوبی برای رشد شخصیت کودک فراهم خواهند آورد. خانواده ای که در آن، اصل همکاری و دموکراسی میان والدین و فرزندان حکمفرماست و همواره نیازهای کودکان را از راه مطلوب تأمین می کنند تأثیر بسیار خوبی در شخصیت کودکان خواهد داشت برعکس، خانه ای که در آن استبداد، اختلاف میان والدین، بی اطلاعی از تربیت درست کودک و جلوگیری از اظهار نیازهای او حکمفرمایی می کند کودک هرگز شخصیت سالم نخواهد داشت. شخصیت کودک محصول تأثیر آگاهانه یا ناآگاهانه شخصیت های والدین اوست. پدر و مادر در صورتی اثر مفید در شخصیت کودک خواهند داشت که: او را بفهمند، دوست بدارند، به کودک مانند یک فرد دلبستگی داشته باشند، و در چگونگی تربیت او با یکدیگر هماهنگ باشند.
4. وضع اقتصادی/ اجتماعی
وضع مالی و اجتماعی خانواده نیز بطور مستقیم یا غیرمستقیم در رشد و تکامل شخصیت کودک مؤثر است. کودکی که تمام وسایل زندگی و ارضای امیال برایش فراهم است در سازگاری اجتماعی کمتر دچار اشکال می شود در نتیجه، رشد شخصیت خوبی خواهد داشت ولی کودکی که از این نعمت، محروم است همواره خود را حقیر و ناقص می پندارد.
همین اهمیت تأثیر خانواده در رشد شخصیت کودک، سبب شده است که روان شناسان توصیه کنند: خانواده و مدرسه باید در آموزش و پرورش کودک با یکدیگر صمیمانه همکاری کنند و هر اندازه فاصله و جدایی میان این دو محیط بیشتر باشد به همان میزان موفقیت در تربیت کودک کمتر خواهد بود.
یکی از نویسندگان درباره ی تأثیر خانواده در رشد و تکامل شخصیت می نویسد:
* اگر کودک با انتقاد زندگی کند، اعتراض و محکوم کردن را می آموزد.
* اگر کودک با خصومت زندگی کند، جنگیدن را می آموزد.
* اگر او با ترس زندگی کند، ترسیدن را یاد می گیرد.
* اگر با ترحم زندگی کند، یاد می گیرد که برای خویشتن احساس ترحم کند.
* اگر کودک با تحمل زندگی کند، بردباری را یاد می گیرد.
* اگر کودک با حسادت زندگی کند، احساس گناه را یاد می گیرد.
* اگر او با استهزاء زندگی کند، یاد می گیرد که کمرو باشد.
* اگر او با شرمساری زندگی کند، یاد می گیرد که از خودش شرمنده باشد.
* اگر او با تشویق زندگی کند، یاد می گیرد که مطمئن باشد.
* اگر کودک با ستایش زندگی کند، یاد می گیرد که قدردان باشد.
* اگر او با پذیرش زندگی کند، محبت را یاد می گیرد.
* اگر او با تصویب و تأیید زندگی کند، یاد می گیرد که خویشتن را دوست بدارد.
* اگر کودک با شناخت زندگی کند، یاد می گیرد که هدف داشته باشد.
* اگر او با انصاف زندگی کند، یاد می گیرد که به عدالت ارزش دهد.
* اگر او با درستی و امانت زندگی کند، یاد می گیرد که به حقیقت ارزش قائل شود.
* اگر کودک با ایمنی خاطر زندگی کند، یاد می گیرد که به خویشتن و دیگران معتقد شود.(1)
پ. عوامل اجتماعی
رشد و تکامل شخصیت کودک، علاوه بر عوامل شخصی و خانوادگی، از عوامل اجتماعی نیز متأثر می شود و آنها عبارتند از:
1.محیط مدرسه
رشد شخصیت کودک از اولیای مدرسه اعم از معلم، مدیر، کارمند، خدمتگزار، همکلاسان، برنامه ی تحصیلی، کتابهای درسی و بطورکلی محیط تحصیلی متأثر می شود. زیرا مدرسه جانشین خانواده و معلم جانشین مادر است اگر اولیای مدرسه معلمان، شخصیت برتر و عالی تر داشته باشند دانش آموزان نیز زیر نفوذ و تأثیر آنان قرار خواهند گرفت و چه بسا صاحب شخصیت برتر خواهند شد. دانش آموز در درجه ی اول از معلم و در درجه ی دوم از سایر اولیای مدرسه انتظار دارد که به او توجه نمایند و وجود او را در مدرسه خود، آنچنانکه هست، قبول کنند و این توجه و پذیرش، تأثیر زیادی در رشد و تربیت شخصیت او دارد. میزان تأثیر مدرسه در شخصیت دانش آموزان به میزان تشخیص هدفهای تربیتی بستگی دارد. بدین معنا مدرسه ای که عملش فقط به تلقین معلومات و تحریک و اجبار دانش آموزان به حفظ آنها منحصر باشد نخواهد توانست شخصیت آنان را در همه جنبه ها یا ابعاد پرور دهد زیرا این امر در صورتی ممکن خواهد بود که مدرسه در برنامه تحصیلی و آموزشی خود همه جوانب شخصیت دانش آموزان را در نظر بگیرد و با تنظیم فعالیت های گوناگون اجتماعی و عملی به رشد و پرورش شخصیت کودکان کمک کند. علاوه بر وضع عمومی مدرسه، شخص معلم اثر بیشتری در رشد و تکامل شخصیت کودکان دارد و این تأثیر به میزان قدردانی و احترامی بستگی دارد که دانش آموزان به شخص معلم قائلند. چه بسا افرادی که زندگی آینده شان در نتیجه اعجاب و شگفت به معلم و تأثیرش تغییر یافته است. همچنین، افرادی هستند که به سبب معلم و مدرس خود به کلی از علم و زندگی متنفر شده مدرسه را ترک گفته اند. بدین ترتیب، اثری که شخصیت معلم در دانش آموزان دارد در تمام دوران زندگیشان ادامه می یابد. داوریهای یک معلم درباره ی یک دانش آموز در سرنوشت او بسیار مؤثر خواهد بود.
عامل مدرسه ای دیگری که در رشد شخصیت کودک، بیشتر مؤثر می باشد عامل «موفقیت تحصیلی» است. بدین معنا وقتی دانش آموز در فعالیت های درسی خود موفق می شود معمولاً با تقدیر و رضایت خاطر دیگران مواجه می شود و سرور و اعتماد به نفس پیدا می کند در صورتی که عقب ماندگی و مردود شدن مکرر معمولاً باعث انتقاد و سرزنش از طرف دیگران می شود و این نیز کودک را ناراحت و غمگین می کند و اعتماد به نفس او را از بین می برد.
2. محیط اجتماعی عمومی
شخصیت کودک همان طوری که از محیط خانه و مدرسه متأثر می شود، محیط اجتماعی به معنای وسیع آن نیز در او مؤثر است و می توان عوامل این محیط را چنین خلاصه کرد:
الف. موقعیت جغرافیایی کشور یا شهر و سایر مؤثرات جوی آن، وضع و طبیعت زمین، کوهها، بیابانها، دریاها، رودخانه ها و ... همگی در ساخت شخصیت فردی که در آن زاییده شده پرورش می یابد مؤثرند چنانکه مثلاً ساکنان کوهستانها و جنگل ها بیش از ساکنان شهرها به جنگ و قتال مایل می شوند.
ب. نوع زندگی مدنی و نوع صنایعی که شخص باید برای زندگی در آن محیط در آنها ماهر شود چنانکه شخصیت ساکنان کشورهای صنعتی با ممالک روستایی متفاوت است.
پ. نظم و اوضاع اجتماعی نسبتاً ثابت مانند: دین، زبان، نظم سیاسی و اقتصادی. زیرا هر دینی را آداب و رسوم خاصی است که پیروانش به رعایت آنها ملزمند. به همین سبب شخصیت فردی که در یک کشور دموکراسی زاییده می شود و پرورش می یابد با شخصیت فردی که در کشور دیکتاتوری زندگی می کند یکسان نخواهد بود. همچنین شخصیت مسلمان با شخصیت یک نفر یهودی فرق خواهد داشت.
ت.چگونگی ارتباط میان زن و مرد، و نظر و عقیده ی هر یک از آنها درباره ی جنس مختلف، تأثیر مهمی در شخصیت آنها خواهد داشت.
ث. عادات و وسایل تربیتی که در تربیت کودکان و رفتار با آنها در مراحل گوناگون رشد، معمول هستند. همچنین، سختگیری یا آزادی، سهل انگاری، پاداش و کیفر، کوتاهی و درازی دوران شیرخوارگی در رشد و تکامل شخصیت کودک مؤثرند.
ج. معیارهای اخلاقی و اجتماعی موجود در جامعه نیز در رشد شخصیت کودک تأثیر دارند چنانکه اگر کودک در جامعه ای بار آید که افرادش به همدیگر مهربانند و از همکاری و تشریک مساعی خودداری نمی کنند شخصیتی متفاوت با شخصیت کودکی خواهد داشت که افراد و جامعه اش همواره به فکر فریب دادن یکدیگرند و همه عمر خود را در کشتار و دشمنی می گذرانند. به گفته ی یکی از روان شناسان شخصیت ها به اندازه اختلاف فرهنگ ها مختلف هستند.
یکی دیگر از روان شناسان، عوامل مؤثر در رشد شخصیت را به ترتیب زیر تحلیل و ترکیب و طبقه بندی کرده است:
الف. تحلیل:
1. عوامل بدنی:
الف. حالت عمومی بدن
ب. توانایی یا عجز بدنی خاص
ب. ترکیب
همه عوامل مذکور از جنبه کمی و کیفی یکی می شوند و به صورت واحد کامل در می آیند و مجموعاً «شخصیت» فرد را تشکیل می دهند.
با توجه به آنچه گفتیم معلوم می شود که «شخصیت» همچنانکه مورفی می گوید نه تنها زیستی و نه فقط اجتماعی است بلکه امری «زیستی- اجتماعی» است.
پرورش ارزشهای اخلاقی
اگر عالم انسان را با عالم حیوانات مقایسه کنیم اختلاف عمده ای که برتری انسان را بر آنها روشن می کند عالم ارزشها (ualues) است. زیرا تنها انسان است که اشخاص و اشیاء را با میزان تأثیر آنها در رسیدن به هدفها و ارضای امیال خود می سنجد و برای هر یک، ارزشی تعیین می کند. همچنین، انسان است که برای قوانین و اصول اجتماعی، احترام قایل است و میزان این احترام به چگونگی ارزشهایی بستگی دارد که او برای خود تصور می کند.
بحث از ارزشها یکی از موضوعهای بسیار مهم روان شناسی است که بویژه در عصر کنونی اهمیت خاصی پیدا کرده است زیرا روان شناسان، جامعه شناسان و سایر مصلحان اجتماعی متوجه این اصل شده اند که سعادت واقعی برای بشر وقتی تأمین خواهد شد که میان عالم طبیعت و عالم ارزشها تعدیلی برقرار شود و همان اندازه که بحث در مسائل طبیعی برای پیشرفت زندگی ضرورت دارد بیش از آن، چگونگی ارزشها در این امر مؤثر است. روان شناسان در ماهیت و تعریف ارزشها با یکدیگر اختلاف نظر دارند که می توان آن را نتیجه تأثر ایشان از اختلاف عقیده ی موجود میان فلاسفه، جامعه شناسنان و پیشوایان دینی دانست.
تعریف ارزش
از اصطلاح «ارزش» تعریف های گوناگون کرده اند از قبیل: «آنچه یکی از نیازهای بشر را ارضا کند»، «آنچه هر فرد آرزو می کند»، «چگونگی اشیاء یا اشخاص که عکس العمل های تقدیری فرد را سبب می شود» و «ارزش، عبارت از اظهار قدر و قیمت به موجود قابل ارزش است» و ... لکن در همه تعریف ها این نکته به چشم می خورد که هر چیزی وقتی برای انسان ارزش خواهد داشت که توجه او را جلب کند و این نیز در صورتی ممکن خواهد بود که آن چیز به یکی از نیازهای او پاسخ گوید. بنابراین، می توان گفت: ارزش، هر چیزی است که به علت های اقتصادی، روانی، اجتماعی و یا زیبایی شایسته توجه شخص قرار گیرد.
طبقه بندی ارزشها
در طبقه بندی ارزشها نیز میان روان شناسان اختلاف نظر وجود دارد و ما فقط برای نمونه به یکی از آنها، که بیش از سایر طبقه بندیها طرفدار دارد، اشاره می کنیم و آن طبقه بندی والترایورت (Walter G.Evertt) دانشمند آمریکایی است. این دانشمند ارزشهای بشر را در کتابش به نام ارزشهای اخلاقی به هشت گروه طبقه بندی کرده است از این قرار:
1. ارزشهای اقتصادی
این ارزشها با بهای پولی تعیین می شوند و همه اشیایی را شاملند که می توان به پول خرید یا ارزشهای اقتصادی ابزاری هستند که برای کسب و تحصیل ارزشهای دیگر بکار می روند.
2. ارزشهای بدنی
ارزشهای مربوط به سلامت، لیاقت، زیبایی زندگی بدنی را شامل می شوند.
3. ارزشهای تفریحی
ارزشهای بازی و فرصت را شاملند تا آنجایی که به گسترش زندگی فرد کمک کنند.
4. ارزشهای ارتباطی
این گروه از ارزشها انواع زیاد روابط بشری از قبیل: دوستی، خویشاوندی، زندگی خانوادگی، و به طور کلی ارتباطهای وسیع جهانی را شامل می باشد و آنها را می توان «ارزشهای اجتماعی» نیز نامید.
5. ارزشهای منش
این نوع ارزشها همه اقسام فضایل شخصی و اجتماعی را در بردارد از قبیل: عدالت، نیکخواهی، انضباط شخصی و راستگویی.
6. ارزشهای زیباشناسی
ارزشهای زیبایی موجود در طبیعت و کارهای هنری ارزشهای زیباشناسی بشمار می روند.
7. ارزشهای ذهنی
ارزشهایی که به معرفت، جستجو کردن و رسیدن به حقیقت مربوط می شوند.
8. ارزشهای دینی
دین و مذهب شامل پرستش، از خود گذشتگی و تسلیم به آن چیزی است که شخص به عالی ترین ارزش بودن آن ایمان دارد.
چگونگی پرورش ارزشهای اخلاقی
از انواع هشتگانه ارزشها ما فقط به بحث در چگونگی رشد و پرورش ارزشهای اخلاقی می پردازیم.
همه ی ارزشها را کودک از راه یادگیری می شناسد. او از روز تولد به تأمین نیازهای خود به وسیله ی دیگران می کوشد. چنانکه ابتدا همه نیازهای خود را تقریباً به وسیله مادرش ارضا می کند و از این راه، ارزشهایی را یاد می گیرد. سپس با پدر و پس از آن با برادران و خواهران مربوط می شود و یک عده از نیازهایش را نیز ایشان تأمین می کند. همین افراد خانواده هستند که به کودک یاد می دهند کجا و چه وقت می تواند بازی کند، چه نوع لباسی بپوشد، چه نوع اسباب بازیها خواهد داشت و چه موقع باید بخواهد. بدین ترتیب، کودک یاد می گیرد که چه چیز «درست» و چه چیز «نادرست» است، چه هدفی را باید دنبال کند، از چه چیز دوری گزیند، چه چیزی را دوست بدارد و از چه چیز متنفر شود. و به طور کلی، هر یک از اطرافیان کودک، ارزشهای شخصی خود را به کودک تحمیل می کند. همینکه کودک، بزرگ شد وارد اجتماع بزرگتری می شود و ارزشهای آن از راه مدرسه، مساجد، میدانهای بازی، کلوبها و سایر سازمانهای اجتماعی به او تحمیل می شوند.
در تربیت کودک، کلمه «نکن» برای او ارزش منفی خواهد داشت زیرا کیفر دارد و کلمات «پسر خوب» یا «دختر خوب» را ارزش مثبت می داند. این دو نوع عبارت، که حاکی از کیفر و پاداش هستند، رفتار اخلاقی آینده کودک، ارزشها و نظرات او را تشکیل می دهند.
کودک میان سه تا شش سالگی، اصول رفتار اخلاقی و اساس نظرات اخلاقی را از گروه اجتماعی یاد می گیرد. در این سن کودک نمی تواند بگوید چرا عملی درست و چرا نادرست است ولی آن را می داند و می تواند بگوید چگونه می کند و تنها هدفش این است که اعمال خود را با معیارهای اخلاقی موجود، سازگار کند. او از آنچه مورد تأیید جامعه اش نبوده یا کیفری را در برداشته باشد خودداری می کند و به آنچه جامعه می پسندد و پاداشی برای آن قایل است علاقه مند می شود. همین رفتار جامعه مفهوم خوب و بد و زشت و زیبا را برای کودک معلوم می کند.
بتدریج که بر سن کودک افزوده می شود ارزشهای اخلاقی- که نتیجه تجارب کودک در خانه و تماس او با کودکان دیگر هستند- ثابت می شوند. بعضی از این ارزشها در طول عمر کودک، نسبتاً ثابت مانده همواره در رفتار دوران بزرگسالی او مؤثر خواهد شد، بعضی دیگر در اثر گسترش محیط اجتماعی کودک با گذشت زمان، تعدیل خواهد یافت که با ارزشهای اخلاقی والدین، متفاوت خواهد بود.
از آنچه گفته شد در می یابیم که پرورش ارزشهای اخلاقی در کودکان غیرمستقیم و از راه تقلید در خانه، مدرسه و جامعه انجام می گیرد و پند و اندرز و مطالعه ی کتابهای اخلاقی، چندان تأثیر عملی در او نخواهد داشت.
نخستین میکرب بیماریهای اخلاقی از قبیل: خودپسندی، نداشتن اعتماد به نفس، فرار از قبول مسئولیت، ظاهرسازی، نفاق و دورویی و ... در خانه وارد روح کودک می شود و برای مدرسه و جامعه بسیار دشوار و بعضی اوقات غیرممکن خواهد بود که بتواند این میکرب را ریشه کن سازند.
همینکه کودک، شش سال اول زندگی را پایان می دهد مدرسه او را تحویل می گیرد و این مؤسسه تربیتی، جانشین خانه می شود همین محیط است که امکانهای گوناگونی برای سازگاریهای نو و رشد طبیعی و سالم کودک فراهم می آورد. مدرسه است که حافظ فرهنگ یک ملت بلکه جامعه بشری است و تنها مرکز شایسته ای است که می تواند افراد آزاداندیش و روشن بین تربیت کند و جامعه ی خود را با پیشرفت زمان هماهنگ سازد.
مدرسه برای پرورش ارزشهای اخلاقی کودکان باید از دو نکته غفلت نکند:
اول اینکه وظیفه ی معلم به کلاس درس محدود نیست بلکه او فردی است از افراد جامعه اش که باید به قدر امکان در رفاه آن بکوشد. دوم اینکه معلمان از هدفهای اجتماعی غافل نبوده به این اصل معتقد و عامل باشند که مدرسه تنها جای تدریس مواد محدود نیست بلکه زندگی اجتماعی با ارزشتر از همه آنهاست و حتی ارزش آن مواد با میزان بستگی آنها به نیازهای اجتماعی رابطه ی مستقیم دارد.
خلاصه، پرورش درست ارزشهای اخلاقی در صورتی ممکن خواهد بود که والدین ها، معلمان، و اطرافیان کودک، خود سرمشق و نمونه ی اخلاق باشند و از رعایت نکات زیر غفلت نکنند:
1. در داوریهای خود همواره جانب عدل و انصاف را در نظر بگیرند.
2.از ابتدا، کودکان را به داوری صحیح و علمی و پیروی نکردن از احساسات و عواطف، عادت دهند.
3. بتدریج عادتهای پسندیده را در ایشان ایجاد کنند.
4. دلیل ها و علت های اوامر اخلاقی را برای کودکان روشن کنند.
پی نوشت ها :
1. Hurlock, Elizabeth B: (1987).
Child Development U.S.A. P.542.
منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388