ماهان شبکه ایرانیان

تقابل دو مکتب الهی و دنیاگرایی در قرآن کریم

قرآن کریم علاوه بر این که، حاوی احکام و دستورالعمل های بسیار ارزنده ای است، در آن آیاتی به چشم می خورد که کلیات این آیات، نمایان گر خط فکری خاصی است

مقدمه

قرآن کریم علاوه بر این که، حاوی احکام و دستورالعمل های بسیار ارزنده ای است، در آن آیاتی به چشم می خورد که کلیات این آیات، نمایان گر خط فکری خاصی است. برای ما مسلمانان برگرفتن این نحوه نگرش قرآن، که اجمالاً به دو مکتب الهی و دنیایی تقسیم می شود، بسیار حایز اهمیت است، به ویژه که امروزه، مکاتب و افکار مختلفی با جلوه های بسیار پرهیاهو پا به عرصه وجود نهاده اند. قرآن کریم در ضمن آیات شریفه سوره «العصر»، این حقیقت را مطرح می فرماید که همه افراد بشر به دلیل از دست دادن سرمایه عمر، در زیان هستند، اما در این میان، انسان هایی را که به مکتب حق ایمان آورده و اعمالشان در خط نورانی اسلام قرار می گیرد، استثنا کرده، و خاطرنشان می سازد که اگر در راه باطل قرار گیرند، در ضرر مطلق خواهند بود. اینک با توجه به این که شرط رستگاری انسان، ایمان به مکتب حق و التزام به اصول عملی آن است، باید شناختی نسبت به این مکتب حاصل گردد تا انتخاب صحیح صورت گیرد. این انتخاب زمانی مقرون به موفقیت و مورد اطمینان خواهد بود که راه های باطل نیز شناخته شود. چنین شناختی زمانی حاصل می شود که دو دیدگاه فکری الهی و دنیایی در مقابل یکدیگر قرار گرفته و با مقایسه آن ها راه پرهیز از باطل شناخته شود.

در این مقاله برآنیم تا به اختصار شاخص اصلی هر مکتب را بیان کنیم و با توجه به نگرش کلّی در آیات قرآنی به مقایسه بین آن دو بپردازیم.

از منظر قرآن کریم، رستگاری و سعادت بشر در گرو دو چیز است: ایمان و عمل صالح. این هر دو اصل اساسی در مکتب الهی است. در مقابل، خسران و شقاوت بشر در پیروی از مکاتب مادی است. در جای جای قرآن کریم این دو مکتب در برابر یکدیگر قرار گرفته و به مقایسه بین آن ها پرداخته شده است. یکی مکتب الهی انبیا که از زمان حضرت نوح علیه السلام به طور رسمی، آغاز(1) و تا زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ادامه یافته است.(2) دیگری مکتب دنیاگرایانه، که ساخته تراوشات ذهنی بشری و مبتنی بر نفی مبدأ و معاد است. البته، این مقایسه در قالب یک تقابل مبنایی در اصل و ریشه صورت گرفته است. از این رو، منظور ما از مکتب، اساس بینش هایی است که نهایتا به دو راه منجر می شود: در یک سو، مکتب الهی انبیا بر پایه حقّ و نور، و در سوی دیگر، مکتب دنیاگرایانه برپایه باطل و ظلمت. این مکتب ساخته و پرداخته انسان هاست. به همین دلیل، با گذشت زمان، کاستی های خود را نشان می دهد و تناقضات موجود در آن نمایان می شود. چه این که آدمی با اطلاعات محدود خویش و با اندیشه های گره خورده به بسیاری از پایبندها و سنت های صحیح و سقیم، نمی تواند نگاهی جامع و به دور از هر نقص در مورد مسائل سرنوشت ساز در خصوص مسائل زندگی خود داشته باشد. این امر به زودی خود را در عمل نشان می دهد.

مهم ترین شاخص های مکتب الهی انبیا

الف. محوریت خدای سبحان

اوّلین اصل مهم و اساسی در این مکتب، «محور بودن خدای سبحان» است؛ بدین معنا که محور تقدس و ارزشْ خداست. پس این مکتب برپایه حقّ و نور است و محوریت خدای سبحان در تمام جهات زندگی، در سه مرتبه اندیشه، قلب و عمل مطرح است:

1. محوریت خدا در مرحله اندیشه: در سوره «شعراء» از قول چند تن از پیامبران(3) فرازی به صورت مشترک تکرار شده است که بیانگر محور بودن خدای سبحان در اصل دعوت این پیامبران می باشد، آن جا که می فرماید:"از خدا بترسید و از من اطاعت کنید."(4)

براساس این کریمه، خداوند در کانون تقدّس قرار گرفته و هیچ ذاتی در عرض او نخواهد بود. در منظر قرآن، "این بدان سبب است که خدا حق است و آنچه جز او به خدایی می خوانند باطل است."(حج: 62)

بنابراین، چون این مکتب بر محور خداست و تنها همو حقّ است، پس این مکتب الهی نیز بر پایه حقّ استوار می باشد.

2. محوریت خدا در مرتبه قلب: محوریت خدا در مرتبه قلب بدین معناست که آدمی در قلب خود به چیزی استقلالاً جز به خدا تعلّق نداشته باشد. مانند این که «محبّت» به معنای تعلّق قلبی(5) به خداوند، در قرآن کریم مطرح گردیده، آن جا که می فرماید: "به زودی خداوند قومی را که (بسیار) دوست دارد و آن ها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند، می آورد.» (مائده: 54)

3. محوریت خدا در مرتبه عمل: بالاترین مصداق این مرتبه از خدامحوری، موضوع «اطاعت» است و همان طور که گفته شد، همه انبیای الهی در کنار اندیشه خدا محوری و خداترس بودن، در مقام عمل، قوم خود را به اطاعت از خود دعوت می کرده اند: «پس از خدا بترسید و از من طاعت کنید.» (شعرا: 108)

البته، محور «اطاعت» خداست و به اذن او اطاعت انبیا و اولیای الهی، که فرستادگان اویند، نیز واجب می باشد. همان طور که می فرماید:" خداوند را اطاعت کنید و رسول او و اولوالامر خودتان را اطاعت کنید." (نساء: 59)

بر این اساس اصل «اطاعت خدا» به طور مطلق است و اطاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و اولیای الهی، که وابسته به اویند نیز به طور مطلق به اذن خدا واجب است.(6) از سوی دیگر، اطاعت فرزندان از پدر و مادر و اطاعت زوجه از زوج به دلیل فرمان خدا نیز فرض و واجب است.

بنابراین، با توجه به این که خداوند حقّ است و محور و معیار سنجش ارزش، خدای سبحان است، «و الوزنُ یومئذٍ الحقّ ...» (اعراف: 8) در نتیجه، هر آنچه در ارتباط با او و برای رضای او انجام گیرد، در مسیر نور است؛ چون محور تقدّس خداست و این اصلی اساسی در مکتب الهی است.

ب. اصل بودن حیات اخروی

دومین شاخص مکتب الهی، «اصل بودن حیات اخروی» است. همان طور که قرآن کریم می فرماید: "و هر که خواهان آخرت باشد در طلب آن سعی کند و مؤمن باشد، جزای سعیش داده خواهد شد." (اسراء: 19)

اصل بودن حیات اخروی به این دلیل از آیه فوق به دست می آید که تنها ایمان به آخرت مطرح نشده، بلکه برای تحقق آن همتی والا و روحیه ای عالی در پشت این اراده نهفته است که تنها به حیطه فکر و اندیشه محدود نمی شود، بلکه تمام ذرات وجود انسان را در برگرفته و به حرکت وا می دارد، تا نهایت سعی و تلاش خود را برای تعلق به حیات ابدی مصروف دارد.(7) این جاست که وعده داده و می فرماید: "هر کس کشت آخرت را بخواهد، به کشته اش می افزاییم." (شوری: 20)

ج. ضرورت پای بندی به اصول عملی

سوّمین شاخص مکتب الهی، ضرورت پایبندی به اصول عملی و به عبارت عام تر، انجام عمل صالح است. مهم ترین این اصول عملی، نماز و زکات و انفاق مالی است. چنان که در قرآن آمده است: " آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز می گذارند، و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند.» (بقره:3)

و نیز می فرماید: "آنان که نماز می گذارند و زکات می دهند." (نمل:3 / لقمان:4)

بنابراین، در یک نگاه کلی می بینیم که پیام فرستادگان مکتب وحی بر این سه اصل اساسی استوار است: «قل انّما أنا بشر مثلکم یوحی الیّ أنّما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحا ولا یشرک بعبادة ربّه أحدا» (کهف:11)؛ بگو من انسانی همانند شما هستم، به من وحی می شود. هر آینه خدای شما خدایی است یکتا، هر کس دیدار پروردگار خویش را امید می بندد، باید کرداری شایسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد. آیه متضمن سه اصل اساسی است که بیان گر شاخص های مکتب وحی است:

1. محوریت خدای سبحان: «انّما الهکم اله واحد»، «ولا یشرک بعبادة ربّه احدا»؛

2. اصل بودن آخرت: «فمن کان یرجوا لقاء ربّه»؛

3. ضرورت پایبندی به اصول عملی: «فلیعمل عملاً صالحا.»

مهم ترین شاخصه های مکتب دنیاگرایان

الف. عدم ایمان به آخرت

در درجه اول، عدم ایمان به آخرت زیربنای اصول اعتقادی مکتب های دنیاگرایانه می باشد، چنان که قرآن کریم می فرماید: "اعمال کسانی را که به آخرت ایمان ندارند در نظرشان بیاراستیم. از این روی سرگشته مانده اند." (نمل:4) پیروان چنین مکتب هایی حشر و نشر انسان را در روز قیامت تکذیب می کنند. همان طور که قرآن کریم گزارش این اعتقاد را از قول اشراف و ثروتمندان اقوام گذشته بیان می کند. آن جا که می فرماید: "و اشرافیان از قوم او که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب می کردند و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند..." (مؤمنون: 33) در جایی دیگر می فرماید: " آیا به شما وعده می دهد که چون مردید و خاک و استخوان شدید، شما را از گور بیرون می آورند؟ این وعده ای که به شما داده شده بعید است، بعید." (مؤمنون: 35و36)

بنابراین دیدگاه، این مکتب درست مقابل مکتب الهی است. چنان که آیه شریفه زیر نیز بیانگر همین مطلب است: "بگو من انسانی هستم همانند شما. به من وحی شده که خدایتان خدایی است یکتا. پس بدو روی آورید و از او آمرزش بخواهید. و وای بر مشرکان، آن هایی که زکات نمی دهند و به آخرت ایمان ندارند." (فصلت: 6و7) همان طور که ملاحظه می شود، کسانی که در خط مکتب وحی نیستند، نه به اصول عملی آن پایبند می باشند و نه اعتقادی به آخرت دارند.

ب. اصل بودن حیات مادی

دومین شاخص اساسی این مکتب، «اصل پنداشتن حیات مادی» می باشد. اعتقاد به اصالت زندگی دنیوی، دارای آثار و پیامدهایی است از جمله:

1. دنیا محوری: آنان که به آخرت ایمان ندارند، از هر چه غیر از دنیاست منقطع گشته، یک سره به دنیا روی آورده و گویند: «ان هی الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین» (مؤمنون: 37)؛ جز همین زندگانی دنیوی ما هیچ نیست، به دنیا می آییم و می میریم و دیگر بار زنده نمی شویم.

ایشان، به عقیده مرحوم علامه طباطبایی، با استدلال خویش مبنی بر این که مبلّغان دین الهی چون سایر مردم می خورند و می نوشند، برای انسان جز صفات حیوانی مثل خوردن و نوشیدن، کمال و فضیلت دیگری سراغ نداشته و تنها همین معانی را سعادت می پندارند. و تنها خوشبختی بشر را در آزادی و چریدن و لذت بردن مانند حیوانات می دانند.(8) و این معانی در این کریمه جلوه گر است که می فرماید: «... ما هذا الاّ بشر مثلکم یأکل ممّا تأکلون منه و یشرب ممّا تشربون»(مؤمنون: 33)؛ این مرد انسانی است همانند شما، از آنچه می خورید، می خورد و از آنچه می آشامید، می آشامد."

2. ترجیح دادن حیات مادی: خداوند متعال با چنین تفکری به شدت برخورد کرده و جهنم را جایگاه آنان می داند و می فرماید: "پس هر که طغیان کرده و زندگی این جهانی را برگزیند، جهنم جایگاه اوست." (نازعات: 37الی39) و برگزیدن زندگی دنیا بدین معناست که، تمام همّ و غم خود را مصروف زندگی دنیا کرده و از آخرت دست بردارد،(9) و به پیروی از هوای نفس به دنبال زینت حیات دنیا برود.(10)

3. خشنودی به حیات مادی: قرآن کریم، کسانی را که به زندگی دنیا خشنودند و ناامید از لقای الهی اند، بی خبر از آیات الهی معرفی کرده می فرماید: "کسانی که به دیدار ما امید ندارند و به زندگی دنیوی خشنود شده و بدان آرامش یافته اند، و کسانی که از آیات ما بی خبرند." (یونس:7)

و منظور از خشنودی به حیات دنیا این است که انسان همه کوشش و تلاش خود را بدان اختصاص دهد و به جای دیگری امید نداشته و به دنیا دلبستگی و دلخوشی پیدا کند.(11) چنین کسی به دنیا راضی شده و دلش به آرامشی کاذب مطمئن می گردد.(12)

4. شتابان به دنبال دنیا: خداوند متعال جایگاه کسانی را که به دنبال دنیا هستند، جهنم معرفی کرده و می فرماید: "هر که خواهان این جهان باشد، هر چه خواهیم به زودی ارزانی اش داریم، آن گاه جهنم را جایگاه او سازیم تا نکوهیده و مردود بدان درافتد." (اسراء: 18)

تعبیر «کان یرید العاجلة»، که به صورت ماضی استمراری آمده، نشانگر این است که عده ای دائما دنبال دنیا(13) هستند و برای دست یابی به موهبت های نقد زندگی دنیا، چنین شتابان در پی آنند. این که انسان پیوسته به دنبال لذات مادی و زندگی دنیا باشد، به منزله اصل گرفتن حیات مادی است. البته، خداوند هم متقابلاًدر اعطای امکانات دنیوی شتاب می کند، اما با دو شرط: «ما نشاء» و «لمن نرید»؛ یعنی آن قدری که خدا بخواهد و به هر که خدا بخواهد امکانات می دهد و همان طور که حقّ وعده فرموده است، نهایتا عاقبت شرّی در انتظار اوست.

حاصل آن که، پیروان مکتب های دنیاگرا ابتدا، به دلیل عدم اعتقاد به زندگی پس از مرگْ از غیر دنیا دل شسته و در تمام امور زندگی، تنها دنیا را مدار و محور خود قرار می دهند (دنیا محوری)، آن گاه زندگی دنیا را انتخاب کرده و جذب زیورهای آن می گردند (ترجیح دنیا)، سپس، مجذوب حیات مادی بوده و به آن دلخوش اند (خشنودی به زندگی مادی.) با چنین اعتقاد و احساسات قلبی، در عمل نیز تنها برای زندگی تلاش می کنند (شتابان به دنبال دنیا.) بدین سان، شعار «اصلْ زندگی دنیاست» را تجسم عینی می بخشند. همان طور که امروزه نیز از نظر برخی افراد سطحی نگر، خوشبخت کسی است که از نظر امکانات مادی و دنیایی، در رفاه و آسایش ظاهری باشد.

ج. بی اعتنایی به مکتب وحی و انبیای الهی

سومین شاخص بارز مکتب های دنیاگرا بی اعتنایی به مکتب وحی و انبیای الهی است. همان طور که قرآن کریم می فرماید: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم و یتّخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین»(لقمان:6)؛ بعضی از مردم خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانی مردم را از راه خدا گمراه کنند و آیات خدا را (راه خدا را) به مسخره می گیرند. نصیب اینان عذابی است خوار کننده.مکتب های دنیایی، راه خدا را مسخره می کنند، کتاب خدا را به تمسخر می گیرند و داستان های آن را اسطوره می پندارند. هنگامی که مبلّغان الهی، پیام خدا را به ایشان گوشزد می کنند آنان را استهزاء کرده یا با بی اعتنایی و خود پسندی روی برمی گردانند. و این گزارشی است که آیات قرآن بیان گر آن است: «واذا تتلی علیه ءایاتنا ولیّ مستکبرا کأن لم یسمعها کأنّ فی أذنیه و قرا...»(لقمان: 7)؛ و چون آیات ما بر آن ها خوانده شود، با خودپسندی روی برگردانند، چنان که گویی نشنیده اند، یا همانند کسی که گوش هایش سنگین شده باشد می مانند.

جالب این جاست که پیروان این مکتب، مؤمنان و معتقدان به مکتب الهی را سفیه و نادان می شمارند و می گویند: آیا ما نیز همانند بی خردان ایمان بیاوریم؟ (بقره: 13)، در حالی که خداوند می فرماید: «...ألا انّهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون» (بقره:13)؛ آگاه باشید، که آنان خود بی خردانند و نمی دانند. از سوی دیگر، گاه به مقتضای زمان، هنگامی که در میان جمعی مؤمن قرار می گیرند، اظهار ایمان می کنند، اما در پنهان چون با دیو سیرتانی مانند خویشتن دیدار می کنند مؤمنان را مسخره می نمایند: «اللّه یستهزی ء بهم ویمدّهم فی طغیانهم یعمهون» (بقره:14)؛ خداست که آنان را استهزا می کند و وامی گذاردشان تا همچنان در طغیان خویش سرگردان بمانند.

البته، ایشان در تاریکی اعتقاداتشان، ترسان و سرگردان می مانند.(14) پس، مکتب ایشان بر پایه ظلمت است. هرچند ممکن است مانند ابری پرباران با جولانی چون برق و آوازه ای چون طنین رعد در جامعه بدرخشند.(بقره:19) اما هراز چند گاهی با بر دمیدن برقی، چند گامی برمی دارند و چون خاموش شود، از رفتن باز می ایستند.(بقره:20) و این دقیقا همان جولان باطل است که چون زمینه مساعد شود، جلوه گر شده و چون مقدمات پذیرش آن در جامعه فراهم نباشد خاموش می گردد. بنابراین، دیدگاه دنیاگرایی بر پایه باطل بنا گردیده است. هرچند پرهیاهو و پر زرق و برق به نظر می رسد، امّا به زودی از جلوه افتاده و روشنایی و برقش به افول می گراید.

آیات در مقام مقایسه

اینک به بررسی مقایسه ای بین آیات مربوط به دو دیدگاه می پردازیم:

الف. نگاهی به سوره لقمان

«الف، لام، میم. این ها آیه های کتاب حکمت آمیز است. نیکو کاران را هدایت و رحمتی است. آنان که نماز می گزارند، و زکات می دهند، و به آخرت یقین دارند. اینان از جانب پروردگارشان هدایت یافته اند، و اینان رستگارانند.» (لقمان: 51)

در این آیات شریفه، سه موضوع به چشم می خورد:

اول: معرفی قرآن کریم از زبان خود؛

دوم. معرفی نیکوکاران، که قرآن برای ایشان هدایت است؛

سوم. نتیجه کار نیکوکاران، احسان است.

سپس می فرماید: کتابی که در پیش روی دارید، کتاب حکیم(15) الهی است و باید به این مجموعه، با این تلقی نگریست که این کتاب، نظام نامه آیات حکیم الهی است.

سپس در ادامه می فرماید: و بعضی از مردم خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانی مردم را از راه خدا گمراه کنند، و قرآن را (راه را) به مسخره می گیرند، نصیب اینان عذابی است خوار کننده. (لقمان: 6)

بنابراین، این مجموعه آیات در نگاه کلی، مقایسه ای است بین دو مکتب و در ضمن این آیات، هر دو مکتب معرفی می شوند. قرآن کریم بدین طریق، اندیشه ای را بیان می کند که در تمام زمان ها مصداق دارد. بدین معنا که عده ای برای گردآوری حرف های بیهوده سرمایه گذاری می کنند و مکتب سازی می نمایند. چرا؟ «...لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم...»، تا مردم را از راه خدا دور کنند. مصداق چنین تفکری، مکتب های مادی امروزی است که چنین روشی را اعمال می کنند. البته، از جانب خداوند عذاب خوار کننده ای برای ایشان در نظر گرفته شده است.

امروزه همه مکتب های دنیایی که روی کار آمده و یا می آیند مدعی سعادت، نجات، فلاح و رستگاری هستند. قرآن کریم نیز در این سوره، خط سعادت بشر را بیان کرده و شرط فلاح و رستگاری را در گرو ایمان و عمل صالح می داند. همان طور که می فرماید: این آیات حکیم الهی، هدایت و رحمت برای محسنین است: «هدیً و رحمةً للمحسنین.»

«محسن» کسی است که دارای ایمان است و اهل نماز و انفاق و یقین به آخرت باشد. بنابراین، برای «محسن» بودن شرایطی لازم است:

الف. ایمان به مکتب الهی (نام نویسی در مکتب)؛

ب. اقامه نماز؛(16)

ج. اعلام وفاداری به مکتب با پرداخت زکات؛(17)

د. تلاش و فعالیت در خط آخرت (یقین به آخرت).

بدین ترتیب، هدایت او قطعی است و ایشان دایما بر مرکب هدایت سوارند: «اولئک علی هدی من ربّهم». به عبارت دیگر، رستگاری از آن کسی است که در کلاس بندگی خدا نام نویسی کند و درس بخواند. در این صورت، «... انّه من یتّق و یصبر فانّ اللّه لا یضیع أجر المحسنین»(یوسف:90)؛ هر که پرهیزگاری کند و شکیبایی ورزد، خدا مزد نیکوکاران را تباه نمی کند. بنابراین، درست است که گام برداشتن در راه خدا سخت و متضمن نوعی امتحان است، اما صبر و تقوا در همین دنیا نیز موجب سرافرازی است.

در طول تاریخ در مقابل مکتب الهی انبیا، مکتب های دیگری همواره قد علم کرده و برای شعارهای پوچ خود سرمایه گذاری می کنند. عده ای از مردم نیز خریدار همین سخنان بیهوده اند. همان طور که قرآن کریم در این آیات می فرماید، هدف این همه سرمایه گذاری بر سخنان پوچ، برای این است که مردم را گمراه کنند. این افراد از سرای دیگری که در انتظار انسان است، خبری ندارند و ناآگاهانه دنیا را اصل و در عوض، راه خدا را به مسخره می گیرند. برای این دسته از انسان ها، عذابی خوار کننده و ذلّت بار پیش رو است. عکس العمل صاحبان این گونه مکتب ها، به هنگام شنیدن تلاوت آیات خدا، این است که با حالت استکبار و خودپسندی روی برمی گردانند. و دقیقا به همین دلیل است که مواعظ مکتب الهی در ایشان تأثیری نمی گذارد. گویی که این آیات را اصلاً نشنیده اند. مانند این که در دو گوش آن ها سرب ریخته اند: «و اذا تتلی علیه ءایاتنا.... ولیّ مستکبرا... کأن لم یسمعها... کأنّ فی أذنیه و قرا... فبشره بعذابٍ الیم»(لقمان:7)؛ چون آیات ما بر آن ها خوانده شود.... با خودپسندی روی برمی گردانند، چنان که گویی نشنیده اند، یا همانند کسی که گوش هایش سنگین شده باشد، او را به عذابی درد آور بشارت ده. باری، به راستی زمانی سخنان الهی و مواعظ انبیای والامقام در قلب انسان اثر می گذارد، که آدمی بدان حرف ها دل بدهد و گوش جان بسپارد حالْ اگر حالت موضع گیری داشته و از درون واعظی نداشته باشد، چگونه واعظ بیرونی بر او تأثیر خواهد گذاشت؟ چنین کسی سرانجامی جز گرفتار شدن به عذاب دردناک الهی نخواهد داشت. و این است آن وعده سعادت بشر که مکاتب دنیاگرایی مدّعی آن هستند!!

ب. نگاهی به سوره نمل

در جای دیگر، قرآن کریم همین خط فکری را معرفی نموده و مکتب الهی را با مکتب دنیاگرایی دیگر مقایسه می کند:

مقایسه تقابل دو مکتب در سوره نمل

مکتب الهی انبیا

مکتب دنیاگرایی

«طس تلک ءایات القرآن و کتاب مبین. هدی و بشری للمؤمنین. الذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزکوة وهم بالاخرة هم یوقنون.»(نحل:31) طا. سین. این است آیات قرآن و کتاب روشنگر، رهنمون و مژده ای است برای مؤمنان؛ آنان که نماز می گذارند و زکات می دهند، به روز قیامت یقین دارند.

«انّ الذین لایؤمنون بالاخرة زیّنّا لهم أعمالهم فهم یعمهون. اولئک الذین لهم سوء العذاب و هم فی الاخرة هم الاخسرون» (نحل:5و4) اعمال کسانی را که به آخرت ایمان ندارند در نظرشان بیاراستیم. از این رو، سرگشته مانده اند. ایشان همان کسانی هستند که عذاب سختی دارند و در آخرت زیان کارترین اند.

توجه به این آیات، روشن می کند که از یک سو، شاخص و معیارهای مکتب الهی انبیا معرفی گردیده و از سوی دیگر، شاخص مکتب دنیاگرایی. اما این که می فرماید: اعمالشان را در نظرشان جلوه می دهیم، به چه معناست؟ آیا حرف های خوب آنان را جلوه می دهند یا حرف های بیهوده و باطلشان را؟ چه این که، سخنان ایشان نوعا آمیخته ای از حقّ و باطل است و همین امر موجب گمراهی بسیاری از انسان ها می شود و ضربه بزرگ تری بر پیکره بشریّت وارد می کند. علامه طباطبایی رحمه الله می فرماید: «معنای زینت دادن عمل این است که عمل را طوری قرار دهند که آدمی مجذوب و شیفته آن شود.»(18)

در تفسیر نمونه به این امر توجه شده است که در آیه مورد بحث، «تزیین» به خداوند نسبت داده شده، در حالی که در هشت مورد به شیطان و در ده مورد فعل به صورت مجهول آمده است. سپس، دلیل این نسبت را در این آیه مسبب الاسباب بودن خداوند متعال در عالم هستی معرفی کرده اند.(19) بدین ترتیب، شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که منظور از «اعمال این ها را زینت می دهیم»، این است که اعمال ایشان را به نتیجه می رسانیم؛ یعنی اگر یک انسان ظالم هم گندم کشت کند، آن را به ثمر می نشانیم. بدین معنا که محتمل است چنین آدمی دست به اقدامات خیر خواهانه بزند و به نتیجه هم برسد. اما کورکورانه زندگی خواهد کرد و در نتیجه، نه تنها به سعادت و رستگاری نمی رسد، بلکه در آخرت زیان مندتر خواهد بود.

ج. نگاهی به سوره بقره

این طرز فکر در ابتدای سوره بقره نیز به چشم می خورد. می توان آن را در قالب جدول مقایسه ای زیر بیان نمود:

مکتب الهی انبیا

مکتب مادی گرایانه

«الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین» (بقره 2و1) الف. لام، میم. این است همان کتابی که درآن هیچ شکی نیست، پرهیزگاران را راهنماست. «الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلوة و ممّارزقناهم ینفقون»(بقره:3) آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز می گزارند و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند. «والذین یؤمنون بما أنزل الیک و ما أنزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون» (بقره:4) و آنان که به آنچه برتو و بر پیامبران پیش از تو نازل شده است ایمان می آورند و به آخرت یقین دارند. «اولئک علی هدی من ربّهم و اولئک هم المفلحون. (بقره:5)؛ ایشانند که از سوی پروردگارشان سوار بر مرکب هدایتند و هم ایشانند که رستگارانند.

"انّ الذین کفروا سواءٌ علیهم ءأنذرتهم أم لهم تنذرهم لا یؤمنون. (بقره:6) کافران را خواه بترسانی یا نترسانی، تفاوتشان نکند، ایمان نمی آورند. [از نماز و انجام مراسم عبادی نهی می کنند. اموال خود را جهت منع مردم از راه خدا خرج می کنند. ایمانی به کتب الهی و آخرت ندارند.] «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم؛ (بقره:7) خدا بر دل هایشان و بر گوششان مهر نهاده و بر چشمانشان پرده ای است، و برایشان عذابی است بزرگ.

ناگفته پیداست که ملاک جدول مقایسه ای ما در مقابل دو مکتب، بر اساس همان تعریفی است که از مکتب ارائه دادیم؛ یعنی بینش و دیدگاهی که طبعا منجر به اعمالی شده و نهایتا به دو راه هدایت و ضلالت و نیز به دو عاقبت خیر و شرّ منتهی می شود. در این راستا، ما نیز همان اسلوب و ساختار قرآن را در ابتدای این سور لحاظ کرده ایم. به همین دلیل، در مقابل اقامه نماز و پرداخت زکات به عنوان اصول عملی مکتب الهی انبیا، رفتارهای جزئی کسانی را که به مکتب مادی گرایانه التزام دارند، ذکر نکردیم. قرآن کریم نیز به طور جزئی در این بحث چیزی نفرموده، بلکه یک نگرش و بینش کلی را مطرح فرموده است. مانند این که در مقابل رفتارهای عملیِ مؤمنانِ به مکتب وحی، درباره اعمال کسانی که ملتزم به مکتب مادّی اند می فرماید: ما اعمالشان را بر ایشان زینت می دهیم. و پس از آن، به صورت کلّی اشاراتی مبنی بر تمسخر گروه مقابل و نیز فساد در زمین دارد.

امّا جهت آگاهی از پاره ای عملکردهای پیروان مکتب مادی گرا می توان به آیات زیر اشاره نمود:

اصول عملی مکتب الهی انبیا

پاره ای از عملکردهای پیروان مکتب مادّی گرا

«الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون» (بقره: 3)

«أرءیت الّذی ینهی عبدا اذا صلّی» (علق: 10-9) «انّ الذین کفروا ینفقون أموالهم لیصدّوا عن سبیل اللّه...» (انفال:36)

بنابراین، همان طور که ملاحظه می شود، می فرماید: کتابی که در پیش روی دارید، همان کتاب موعود است.(20) کتابی با عظمت که جای هیچ شک و تردیدی در آن نیست. این کتاب برای انسان های متقی مایه هدایت است. کسانی که در مکتب الهی ثبت نام کنند: «الذین یؤمنون بالغیب» و برای اعلام وفاداری به آن، ملتزم به اصول عملی این مکتب شوند: «... ویقیمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون» بنابراین، باز هم مکتب، مکتب نماز و روزه و زکات و ... است. مکتب وحی است که مبتنی بر «اصل بودن آخرت» می باشد. «و هم بالاخرة هم یوقنون» و این ها کسانی هستند که سوار بر مرکب هدایت الهی می تازند: «اولئک علی هدی من ربهم...» اگر کسی دنبال رستگاری و سعادت است، بداند که با ثبت نام در چنین کلاسی، کلاس بندگی خدا، و درس خواندن و تلاش در آن، به سعادت نایل می یابد. در حقیقت، کسانی که سلیم النفس(21) باشند، دل به چنین مکتبی سپرده و رفتارهای فردی و اجتماعی خود را براساس آن تنظیم می کنند.(22)

در مقابل، انسان هایی هستند که برایشان پند و انذار یا عدم انذار انبیای الهی و مبلّغان مکتب وحی تفاوتی نمی کند و ایشان منکر مکتب الهی انبیا هستند. این دسته از انسان ها، افراد منافق و کاذب را هم شامل می شود. برای ایشان اصل زندگی دنیاست و به آخرت اعتقاد قلبی ندارند.(23) بنابراین، مورد اضلال خداوند نیز واقع می شوند: «ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاوة...» و نه تنها به سعادت و رستگاری دست نمی یابند، بلکه دچار بدبختی و هلاکت می شوند. اینان افرادی هستند که دنباله روی مکاتب دنیاگرایی هستند.(24) همان طور که از شاخص های چنین مکتب هایی، تمسخر مکتب الهی و پیروان آن می باشد، اعضای این مکتب دنیاگرا نیز به مسخره طرف داران مکتب وحی پرداخته و ایشان را به دلیل قبول چنین مکتبی سفیه و نادان می شمرند و زمانی که از ایشان دعوت می گردد که در مکتب الهی ثبت نام کنند، می گویند: آیا ما نیز مانند سفیهان عمل کنیم؟!

« و اذا قیل لهم ءامنوا کماء امن النّاس قالوا أنؤمن کما ءامن السّفهاء ألا انّهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون»(بقره:13)؛ «و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، می گویند: آیا ما نیز همانند بی خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید که آنان خود بی خردانند ونمی دانند. و این افراد به گفته قرآن کریم، همان کسانی هستند که بدون این که بفهمند موجب فساد در زمین می باشند.(25) قرآن کریم رفتارهای ایشان را ناشی از یک مسأله روانی می داند و آن این که، دل و روح آنان بیمار است. به کیفر دروغی که می گویند به عذابی دردناک گرفتار می شوند.(26)

به نظر می رسد، منظور از این بیماری با توجّه به طلیعه اولین فراز آیات (ذلک الکتاب لا ریب فیه)، همان طور که مرحوم طبرسی نیز می فرماید، بیماری شک و تردید است که آفت قلب بوده و آن را از حال صحت و اعتدال خارج می سازد.(27) در ابتدای سوره، راهنمای مکتب وحی را کتابی معرفی کرده است که در بیانات آن هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. و اینک آنان که به این کتاب و کتاب های الهی پیش از آن نیز ایمان ندارند،(28) نسبت به اصول اعتقاد مکتب الهی انبیا، در دل خود مرض شک و تردید دارند. و خود را مصلح پنداشته(29) و به استهزاء طرف داران طرف مقابل می پردازند.

همواره در مقابل انبیا، دو دسته موضع گیری منفی دارند:

1. قدرتمندان، مانند فرعون و نمرود و امثال ایشان؛

2. متفکران که اگر فاسد باشند عالَم را به فساد می کشانند.

این دو گروه، به ویژه گروه دوم، معمولاً دست به مکتب سازی می زنند و عدّه ای نیز به دنبال ایشان به راه می افتند.

در قرآن کریم آمده است که هرگاه گروهی را در جهنم می افکنند، مأموران جهنم می پرسند: این چه وضعی است؟ مگر هشدار دهندگان برایتان نیامدند؟(30) و جواب گویند: چرا، اما ما گفتیم: این حرف ها دروغ است. خدا چیزی نازل نکرده و به پیامبران گفتیم: شما گمراهید.(31) و نیز گویند: اگر می شنیدیم یا تعقل می کردیم، امروز در جهنم نبودیم.(32) روشن است این دسته به سخنان پیامبران الهی دل نداده اند و چون با حالت موضع گیری با کلام خدا برخورد می کردند، حرف حقّ را نمی پذیرند.

بنابراین، مردم به دو دسته مقابل هم تقسیم می شوند:

1. «... أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ثمّ یردّ الی ربّه فیعذّبه عذابا نکرا»(کهف: 87)؛ امّا هر کس که ستم کند ما عقوبتش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش می برند تا او نیز به سختی عذابش کند.

2. «و أمّا من ءامن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنقول له من أمرنا یسرا»(کهف: 88)؛ و امّا هرکس که ایمان آورد و کارهای شایسته کند، اجری نیکو دارد. و درباره او فرمان های آسان خواهیم راند.

سرانجام عاقبت کار هر یک نیز معلوم است. دسته اول، همانانند که تنها برای زندگی دنیا تلاش می کنند و گمان می کنند که کار بسیار خوبی هم انجام می دهند؛ زیرا به آخرت ایمان ندارند. ایشان همان کسانی هستند که آیات و پیامبران الهی را به مسخره گرفته اند.

امّا دسته دوم در مقابل آن ها، ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند. علاوه بر آن، به لقای پروردگار خود امید دارند و تمام اعمال خود را بر پایه محور بودن خدای سبحان انجام می دهند.

··· پی نوشت ها

1 آن گاه که برادرشان نوح به آن ها گفت: آیا پروا نمی کنید؟ من برای شما پیامبری امین هستم. از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. (شعرا: 106108)

2 «قل انّما أنا بشر مثلکم یوحی الیّ أنّما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحا و لایشرک بعبادة ربّه أحدا.» (کهف: 110)

3 بنگرید به آیات 105، 124، 142، 160، 177، از سوره شعراء

4 شعراء: 108، 110، 126، 131، 144، 150، 163، 179.

5 متذکر می شویم که در اینجا وجه تمایز اندیشه و قلب مشخص می شود؛ چه این که تعلق قلبی هیچ گاه در اندیشه متمرکز نمی شود.

6 مرحوم طبرسی ذیل آیه فوق به نوعی همین مضمون را اراده کرده است. ر.ک.به: فضل بن الحسن الطبرسی الطوسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1379 ق، ج 12، ص 46

7 ر.ک.به: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، نشر دارالکتاب الاسلامیه، 1353، ص 64

8 سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 15، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، 1397 ق، ص 30

9 سید علی اکبر قرشی، احسن الحدیث (تفسیر)، ج 12، واحد تحقیقات اسلامی، بنیاد بعثت، 1366، ص 70

10 سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 20، ص 294

11 مجمع البیان، ج 3، ص 92

12 المیزان، ج 10، ص 11

13- منظور از «العاجلة» به قرینه «الاخرة» در آیه بعد، دنیا می باشد. (المیزان، ج 13، ص 65)

14 «... و ترکهم فی ظلمات لایبصرون»؛ و خداوند نابینا در تاریکی رهایشان کرد. (بقره:17)

15 «الحَکَمة» آهنی است در لگام اسب که آن را از سرپیچی از فرمان سوارش باز می دارد. و حکیم صاحب حکمت است. به معنای محکم و متقن و غیر قابل تردید. (خلیل جرّ، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ج 1، ص 852 و 853، امیرکبیر، 1375. از تعبیر «حکیم» معلوم می شود که قرآن کریم حقیقتی شعورمند دارد.

16- «کانوا قلیلاً من الّیل ما یهجعون وبالاسحارهم یستغفرون.» (ذاریات: 17و18)؛ اندکی از شب را می خوابیدند و به هنگام سحر استغفار می کردند. از این آیات مشخص می شود که یکی از رفتارهای «محسنین» در دنیا این است که ایشان ارتباط خود را با خداوند محکم می کردند و همان طور که در مجمع البیان آمده، ایشان اهل نماز شب بوده اند. (مجمع البیان، ج 5، ص 155)

17 «و فی أموالهم حقّ للسّائل و المحروم.» ذاریات: 19)؛ و در اموالشان برای سائل و محروم حقی بود. و این انفاق به قدری است که در زندگیشان اثر می گذارد. و از این آیه معلوم می شود که انسان «محسن» در برنامه زندگی خود رسیدگی به بندگان خدا را نیز بر خود واجب شمرده است. شایان ذکر است که این انفاق مالی نیز زمانی دارای اجراست و در نزد خداوند ارزشمند می باشد که برای خدا صورت گیرد، نه این که صرفا از روی حسّ انسان دوستی باشد؛ چرا که می فرماید: «انّما نطعمکم لوجه اللّه...» (دهر: 9)؛ جز این نیست که شما را تنها به خاطر خدا اطعام می کنیم.

18 المیزان، ج 15 ، ص 371.

19 تفسیر نمونه، ج 15، ص 397.

20 مجمع البیان، ج 1، ص 35 و نیز بنگرید به تفسیر نمونه، ج 1، ص 38.

21 سلیم النفس بودن ایشان با استفاده از تقابل آیات قبلی با این آیه برداشت می شود: «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا...» (بقره:10)

22 مصلح بودن پیروان مکتب وحی از تقابل با این آیات به دست می آید: «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انّما نحن مصلحون ألا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون.» (بقره: 11 12)

23 «و من الناس من یقول ءامنا بالله و الیوم الاخر و ما هم بمؤمنین.» (بقره: 8)

24 «و من الناس من یقول ءامنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین.»(بقره:8)؛ پاره ای از مردم می گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، حال آنکه ایمان نیاورده اند.

25 «الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون.» (بقره: 12)

26 «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا و لهم عذاب ألیم بما کانوا یکذبون» (بقره: 10)

27 مجمع البیان، ج 1، ص 47.

28 این معنا با توجه به تقابل این دسته نسبت به دسته اول از آیه زیر به دست می آید: «والّذین یؤمنون بما أنزل الیک و ما أنزل من قبلک ...» (بقره: 4)

29 «... قالوا انّما نحن مصلحون.» (بقره: 11)

30 «... کلّما ألقی فیها فوج سألهم خزنتها ألم یأتکم نذیر.» (ملک: 8)

31 «قالوا بلی قد جاءنا نذیر فکذّبنا و قلنا ما نزّل اللّه من شی ء ان أنتم الاّ فی ضلال کبیر.» (ملک: 9)

32 «و قالوا لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنّا فی أصحاب السّعیر.» (ملک: 10)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان