حرم هانی
دولت آن یافت که در پای تو سر داد ولی ... از حرم با صفای مسلم که خارج می شویم به صحن کوچکی وارد می شویم که مشترک میان حرم مسلم و هانی است و از این صحن کوچک که بگذری وارد حرم کوچک هانی بن عروه می شوی. ضریح هانی بر خلاف ضریحهای متعارف مدور ساخته شده است. هانی سردار بزرگ قبیله مذحج است، از پیشتازان نهضت حسینی و از اولین گروه شهدای عاشوراست. مردی که تا پای جان از مسلم و آرمان مقدس او دفاع کرد: پیش از شهادت، چهره و دندانهایش به وسیله دژخیم کوفه عبیدالله بن زیاد در هم کوبیده شد و سرانجام در راه عقیده اش، به جرم میزبانی از نماینده امام حسین(ع) و تحویل ندادن وی به حاکمان یزیدی، شربت شهادت نوشید.
اگرچه آن روز بدن وی با نهایت بی احترامی در کناسه کوفه افکنده شد; اما حافظه تاریخ بشری عظمت او را فراموش نکرد و دادگاه وجدان انسانی برترین مدالها را به سینه اش آویخت. آرامگاه او یادآور این سخن حافظ است:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
اکنون که در حرم باصفای هانی بن عروه هستیم، بد نیست اندکی به تاریخ زندگی این مرد بزرگ اشاره کنیم. هانی بن عروة و پدرش در محبت و طرفداری از مولی(ع) سابقه ای درخشان دارند. هر دو در تمامی نبردهای امیرمؤمنان(ع) (جمل، صفین و نهروان) در خدمت آن حضرت بودند و در کنارش فداکاری و جانبازی کردند. عروه در مبارزات حجر بن عدی علیه معاویه نیز شرکت داشت; از طرف معاویه به اعدام محکوم شد و سپس به سبب شفاعت برخی مورد عفو قرار گرفت. برخی از کتابهای معتبر تاریخی، نظیر مزار سید بن طاوس و مزار شهید اول، برای هانی زیارت ویژه ای ذکر کرده اند که عظمت مقام و اهمیت بسیار زیارت او را نشان می دهد. (فرسان الهیجاء، ج 2، ص 139)
همراهان عراقی، که تقریبا در تمام این مدت بیکار بودند، به شدت خسته به نظر می رسند; ولی زائران، که پیوسته به نماز و دعا و گریه پرداخته اند، هنوز حاضر به ترک مسجد کوفه و این جایگاههای مقدس نیستند. با تذکرهای مکرر کم کم همه را گرد می آورم و به طرف نجف راه می افتیم. در کنار مسجد کوفه، حرم کوچکی است که مردم آن را حرم دختری از امیرمؤمنان(ع) به نام خدیجه می دانند; متاسفانه به سبب گذشتن وقت و موافقت نکردن ماموران عراقی موفق به زیارت آن نشدیم هر چند کوفه و نجف در تاریخ دو شهر شمرده می شوند; ولی اکنون به هم پیوسته اند و تنها یک بلوار سرسبز بین این دو فاصله است; به طوری که اگر انسان قبلا اطلاعاتی در این باره نداشته باشد، نمی تواند تشخیص دهد شهر نجف از کجا شروع شده و شهر کوفه در کجا پایان می پذیرد.
چون از شب خیلی گذشته است، از زیارت حرم مطهر امیر مؤمنان(ع) چشم می پوشیم و به هتل برمی گردیم و با صرف شام به استراحت می پردازیم.
شنبه چهاردهم شهریور
ساعتی تا اذان صبح باقی مانده است. قرار است همه زائران در سالن انتظار هتل جمع شوند و به دیدار مولی بشتابند. متاسفانه تا همگی جمع شوند، دقایقی بسیار تلف می شود; ولی باز هم توفیق الهی رفیق راه ما می شود و قبل از طلوع فجر و اذان صبح، در ایوان زیبای حرم امیر مؤمنان(ع) حضور می یابیم. هر کس به سویی می رود. نافله، مناجات و گریه تا اذان صبح ادامه پیدا می کند. هنگام اذان، دوباره گرد هم می آییم و در ایوان حرم به اقامه نماز جماعت می پردازیم و پس از نماز، به زیارت و درد دل با مولا(ع) ادامه می دهیم.
در ایوان طلا و سایر قسمتهای حرم مولا، آثار گلوله های جنایتکاران بعثی، که در انقلاب مردم عراق پناهندگان به حرم مولا را به گلوله بستند، به طور مشخص قابل مشاهده است.
البته جای گلوله ها را با سنگ و چسب مخصوص تا حد امکان ترمیم کرده اند; ولی این ترمیمها مانع از تشخیص محل گلوله ها نیست. گفته می شود، در انقلاب مردم عراق، تنها در حرم مطهر امیر مؤمنان(ع) دو هزار تن به شهادت رسیده اند.
پس از زیارت امیر مؤمنان(ع)، که دو سه ساعتی طول می کشد، برای صرف صبحانه مجددا به هتل برمی گردیم. طبق برنامه، قرار است پس از صبحانه به بازار نجف برویم; برای اقامه نماز ظهر به حرم برگردیم و با امیر مؤمنان(ع) خداحافظی کنیم.
بازار نجف
پیرامون حرم مطهر امیر مؤمنان را از سه طرف بازارها و مغازه ها فرا گرفته است. در طرف دیگر آن، چنانکه پیشتر اشاره شد، میدان بسیار وسیعی برای استراحت و تجمع زائران ساخته اند. البته در این میدان وسیع جایگاههایی چون مقام امام سجاد(ع) و مرقد صافی الصفا به چشم می خورد. گفته می شود امام سجاد(ع) چون به زیارت مولا مشرف می شد در این مکان، که به مقام زین العابدین معروف است، اقامت می گزید. صافی الصفا یکی از ارادتمندان مولا(ع) و یاران او بود که در این مکان، نزدیک حرم، دفن شده و مزارش زیارتگاه زائران مولاست.
یکی از درهای صحن مطهر مولی(ع)، که باب الکبیر نام دارد، به طرف بازار بزرگ نجف باز می شود. بیشتر زائران را برای خرید به «السوق الکبیر» (بازار بزرگ) می برند. مغازه ها اغلب کوچک و کم زرق و برق است. بیشتر مشتریان هم زائران ایرانی اند. این زائران اغلب لباس و انگشتر در نجف، که سوغاتی منحصر به فرد نجف شمرده می شود، می خرند. در نجف سنگی است که به طور کامل شبیه شیشه است و تشخیص آن برای انسانهای معمولی دشوار. درباره این سنگ و انگشتری آن روایاتی نقل شده است.
مرحوم مجلسی(ره) در کتاب حلیة المتقین می نویسد: امام صادق(ع) به یکی از اصحابش به نام مفضل بن عمر فرمود: من دوست دارم هر مؤمنی پنج نگین در انگشتر خود داشته باشد; یاقوت، عقیق، فیروزه و حدید صینی و در نجف. کسی که انگشتری از در نجف در دست داشته باشد، خداوند با هر نگاه به آن، ثواب زیارت یا حج یا عمره ای به او عنایت می کند. (حلیة المتقین، ص 19)
مغازه داران نجفی با اصرار و احترام فراوان زائران را به مغازه ها فرا می خوانند; گاه با آب سرد یا چای از آنان پذیرایی می کنند و اگر چشم ماموران را دور ببینند، به درد دل می پردازند.
دیداری با بزرگان علم و عمل
ثواب روزه و حج قبول آنکس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد
«حافظ »
تا زائران سرگرم خرید سوغاتند و ماموران عراقی نیز سرگرم آنها، از فرصت استفاده می کنم و به عنوان رفتن به حرم، به سوی حرم مطهر مولا می آیم; از دری دیگر بیرون می روم و سمت مدفن برخی از بزرگان شیعه می شتابم.
نزدیک یکی از درهای حرم مطهر، که باب الطوسی خوانده می شود، مسجدی به نام جامع طوسی قرار دارد که آرامگاه شیخ طوسی است. از خادم نشانی این مسجد را می پرسم، جوانی جلو می آید و می گوید: من تو را راهنمایی می کنم. همراهش به راه می افتم. می خواهم خیلی مزاحمش نشوم، می گویم: اشاره کن، من می روم; ولی او حاضر نمی شود و همراهم تا مسجد می آید. مسجد صحن کوچکی دارد و در طرف قبله و طرف مشرق آن دو سالن دیده می شود. قبله، در سالن طرف آرامگاه شیخ طوسی است. بر مزار او سنگی مرمرین، که درون آن لامپهایی نصب کرده اند، به چشم می خورد. بر روی سنگ القاب و فضایل شیخ طوسی حک شده است.
شیخ طوسی، که متولد سال 385 ه. ق است و در سال 460 وفات یافت، مؤسس حوزه بزرگ و هزار ساله نجف به شمار می آید. دو کتاب بسیار بزرگ و باعظمت او «تهذیب » و «استبصار» از منابع مهم چهارگانه روایی شیعه شمرده می شود. شیخ طوسی در تفسیر و رجال و اصول فقه نیز آثاری گرانبها دارد. بزرگترین یادگار او همان حوزه مقدس نجف است. این فقیه بزرگ، پس از هجوم دشمنان به خانه اش در بغداد و به آتش کشیده شدن کتابخانه ارزشمندش، به شهر نجف کوچید و دانشگاه عظیم آن دیار را بنیان نهاد. هر چند این مرکز علمی اکنون به سبب بیدادگری فرمانروایان عراق مظلوم و غریب است; اما در طول تاریخ پرافتخار تشیع هزاران دانشمند سترگ به جامعه بشری تقدیم کرده است.
آرامگاه آیة الله سید مهدی بحرالعلوم در سالن کوچکتر سمت شرق مسجد است. او همان بزرگواری است که از تشرفش به محضر حضرت بقیة الله(عج) داستانهای بسیار نقل می کنند. بحرالعلوم در سال 1154 در کربلا تولد یافت; سالیان دراز ریاست پایگاه فکری شیعه را به عهده داشت; شاگردان برجسته ای تربیت کرد; سرانجام در سال 1212 در نجف اشرف دیده از جهان فرو بست و در این مکان مقدس، به خاک سپرده شد.
از مسجد طوسی با عجله بیرون می آیم و به طرف گنبد آبی رنگ و زیبایی که آثار غربت و خرابی اش از دور آشکار است، به راه می افتم. با پرسش از افراد درمی یابم که اینجا مسجد و مدفن شیخ محمد حسن نجفی است. او مؤلف دائرة المعارف بزرگ فقهی جواهر الکلام است و «صاحب جواهر» شهرت دارد. این کتاب، که اکنون در چهل و سه جلد به چاپ رسیده است، محصول تلاش بی وقفه و شگفت این محقق نامور است. چنان مشهور است که او حتی در نخستین شب وفات، فرزند جوانش نیز کنار مرقد فرزند نشست و به تالیف ادامه داد. این عالم بزرگوار از استادان «شیخ اعظم انصاری » است و شاگردان بسیار تربیت کرد. او در زمان خویش مسئولیت سنگین مرجعیت شیعه را به عهده گرفت; سرانجام در سال 1266 هجری قمری رخ در نقاب خاک کشید و در این مکان، که مسجد بزرگی بود، به خاک سپرده شد. اکنون مسجد بزرگ جواهری از میان رفته است و تنها بقعه کوچک آرامگاه او پا برجاست.
اندکی آن سوتر گنبد دیگری است. شتابان بدان سمت می روم. آنجا را مقبره آل کاشف الغطا می خوانند. طلبه جوانی، که گویا در همین مکان اقامت دارد، با خوشرویی تمام راهنمایی ام می کند و مزار شیخ جعفر کبیر، کاشف الغطا، را به من می نمایاند. این مقبره مربوط به خاندانی است که شهرتش را از این مرد بزرگ به یادگار برده است. شیخ جعفر کاشف الغطا، که از شاگردان برجسته سید بحرالعلوم و وحید بهبهانی به شمار می رود و شاگردان باعظمتی چون صاحب جواهر و سید جواد عاملی صاحب «مفتاح الکرامة » و شیخ محمد تقی صاحب «هدایة المسترشدین » پروریده است، در سال 1156 چشم به جهان گشود و در سال 1227 هجری قمری در این مکان مقدس به خاک سپرده شد.
در همین مقبره، آرامگاه دانشمند برجسته، انقلابی مشهور، نویسنده توانا و سیاستمدار ارجمند شیعه شیخ محمد حسین کاشف الغطا به چشم می خورد. او دانشمندی زمان شناس و سرشار از شور و حماسه دینی بود و در عصر خویش در صحنه های علمی و سیاسی کشورهای عراق، ایران، پاکستان و چند کشور اسلامی دیگر حضوری سازنده داشت. برخی از کتابهای او به فارسی نیز ترجمه شده است. سال وفات وی را1373 هجری قمری نگاشته اند.
در کنار این بقعه ها، یکی دو بقعه دیگر با گنبد کاشی دیده می شود که در این جستجوی شتابزده نمی توانم آنها را بشناسم و در برخی از آنها بسته است.
در بقعه صاحب جواهر و کاشف الغطا کارگران مشغول کارند. به گفته برخی از دست اندرکاران هزینه این تعمیر از طریق کمکهای مردمی تامین می شود.
ظهر نزدیک است; خود را شتابان به حرم مطهر می رسانم; زائران همگی، طبق قرار قبلی، خود را به حرم رسانده اند. نماز جماعت را برگزار می کنیم. پس از نماز، در برابر ضریح مطهر می نشینم و به زائران اعلام می کنم که این آخرین دیدار است. صدای هق هق گریه همه بلند می شود و دانه های درشت اشک پهنه صورتها را شستشو می دهد.
به راستی اینان چه در دل و جان دارند؟! علی چه رشته ای با روان اینان دارد که هنگام خداحافظی از حرمش چنین می گریند؟!
در گرمای نسبتا تند نجف، با زمزمه و گریه زیارت وداع می خوانیم و آنگاه با اصرار فراوان ماموران، به طرف هتل می رویم.
وداع با شهر نجف و کوفه
نهار در هتل صرف می شود و اثاثیه ها را به ماشین منتقل می کنند. به سراغ مهمانداران هتل، که این چند روز با محبت پذیرایی کرده اند، می روم و از طرف زائران از همه تشکر می کنم و هدیه ای ناقابل به آنها تقدیم می کنم و از هتل بیرون می آیم.
سوار بر اتوبوس هستیم و آخرین نگاههای حسرت بار خود را از سر و روی نجف برمی چینیم. برای لحظه ای کوتاه دوباره مقابل گنبد مطهر علوی قرار می گیریم و تصویر گنبد زرین امام را در قاب چشم و بلور اشک خود جای می دهیم.
اندک اندک از مقابل مسجد حنانه، مسجد کوفه، آرامگاه مسلم و هانی، مزار میثم و دیگران می گذریم. همراه این تجدید خاطره ها از نجف بیرون می رویم و رهسپار کربلا می شویم.
در هوای کوی دوست
بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست
در بیرون شهر نجف، بسیار معطل می شویم تا تمامی ماشین های ایرانی جمع شوند و سپس همراه با هم به طرف کربلا حرکت کنیم. گویا این قسمت سفر هیجان بیشتری دارد. ضربان قلبها تندتر است و شوقها تیزتر.
وعده وصل چون شود نزدیک آتش شوق تیزتر گردد
اشعاری را که بارها و بارها شنیده و خوانده ام، با شور و شوقی دیگر زمزمه می کنم:
ما که از عشقت گفتگو داریم کربلایت را آرزو داریم ای حسین جانم ای حسین جانم هر شهید ما جان فدای توست هر جوان ما مبتلای توست کوی عشقت را جستجو داریم کربلایت را آرزو داریم ای حسین جانم ای حسین جانم
همراهان، که همگی داغ دیده و شهید داده اند، با های های گریه پاسخ می دهند; گویا ماشین و فضا و همه و همه پاسخ می دهند; غوغایی است. پس از لحظاتی، با فروکش کردن ناله ها و احساسات شروع به صحبت می کنم: برادران و خواهران، بهوش باشید به کجا می رویم. از خدا بخواهید و امام حسین(ع) را شفیع خود سازید تا با معرفت به زیارت مشرف شوید. در سفر کربلا مدام محزون باشید که این قطعه از سفر با سفر نجف و کاظمین تفاوت دارد.
امام صادق(ع) به برخی یارانش فرمود: به زیارت می روید; ولی بهتر است نروید.
راوی عرض کرد: چرا؟ شما با این سخن پشتم را شکستید، مگر چه کرده ایم؟
فرمود: چون وقتی به طرف آرامگاه پدرتان می روید، غمناک و ناراحت هستید; اما در سفر کربلا چنین؟! باید غبارآلوده و ناراحت و محزون به زیارت روید.
(کامل الزیارات، ص 131)
با اینکه در آداب سفر روایات بسیار داریم که مزاح کردن و خندیدن و از اغذیه متنوع و تنقلات استفاده کردن مستحب است، ولی در سفر کربلا، بهره گیری از این امور نهی شده است. کم کم آفتاب به مغرب نزدیک می شود و شعاعهای زرین خود را از زمین برمی چیند; ولی ما نگاه حریصانه خود را بدین صحرا می دوزیم و به مشرق عشق و شهادت نزدیک می شویم.
گمانم کربلا گردیده نزدیک که بوی مشک ناب و عنبر آید
بوی حسین می آید. نسیم عطش و غربت و شهادت و مظلومیت می وزد. همه همراهان رایحه دل انگیز و جان سوز یاد حسین و فرزندان و یاران و خاندانش را استشمام می کنند. بوی عاشورا می آید. محرم این بار در ماه جمادی الاول تجدید شده است. اتوبوس به حسینیه ای متحرک تبدیل شده است و تمامی صحرا لباس سیاه پوشیده است. گویا غروب غمبار عاشوراست و گوینده ای با تمام سوز و گداز دارد مقتل حسین(ع) را می خواند; اما اینجا روضه خوان نمی خواهد، اشکها بی هیچ منتی و اصراری با سرعت هر چه تمامتر از چشم بیرون می زنند و به دامان فرو می غلطند.
همه می کوشند به هیچ چیز شهر توجه نکنند; چشم را به هیچ منظره ای مشغول ندارند تا اولین نگاهشان به گنبد زرین حضرت اباعبدالله(ع) بیفتد. اتوبوس وارد خیابانی نسبتا طولانی می شود; مترجم اشاره می کند و من بی اختیار فریاد می کشم: مقابل چشمان شما گنبد زیبای مولای غریب و مظلومتان حسین است. گریه ها اوجی مضاعف می گیرد و تبدیل به ناله و فریاد می شود; دیگر هیچ کس متوجه حال و هوای خودش نیست. همه در منظومه محبت و عشق به مولا غرقند و همه چیز را فراموش کرده اند.
اتوبوس به هتل محل اقامتمان می رسد. با سرعت پیاده می شوم تا با مسؤول عراقی صحبت کنم تا در صورت امکان، قبل از ورود به هتل، ابتدا به محضر سرور شهیدان بشتابیم; این جانهای بی تاب را آرامش و زخمهای دیرپای هجران و دوری را مرهمی از زیارت نهیم. اما گوش اگر گوش آنان و ناله اگر ناله من، البته اصرار من راه به جایی نمی برد. اصرار می کنم: پس بگذارید تا نزدیک حرم برویم و سلامی عرض کنیم و برگردیم، باز هم موافقت نمی کنند. به هر حال قرار می گذارند ساعت نه به حرم مشرف شویم. مسافران پیاده می شوند و در سالن انتظار کوچک هتل آل یاسین می نشینند; ولی همچنان اشکها و ناله ها ادامه دارد و گاه صدای لعن و نفرین بر آنان که ما را از این دیدار آغازین، آن هم در لحظه اوج احساسات و هیجانها، باز داشته اند، به گوش می رسد.
عراقی ها هم بهت زده به این اوج عشق و ایمان می نگرند. از تاثر زائران آنان نیز در تاثر فرو رفته اند. مسؤول هتل لیست اتاقهایی را که بناست در اختیار زائران باشد، به من می دهد و من مشغول نام نویسی زائران می شوم. مسؤول هتل دوباره می آید و می گوید: اگر برای راحتی زائران اتاقهای بیشتری نیاز است، حاضرم در اختیارتان قرار دهم. برای رفاه بیشتر زائران، از این پیشنهاد استقبال می کنم و او چندین اتاق دیگر در اختیار ما قرار می دهد.
هتل آل یاسین، هتلی بسیار کوچک است که تنها پذیرای گروه چهل نفری ماست. و فاصله آن تا حرم حضرت ابوالفضل(ع) تنها یک خیابان است که از جلو حرم می گذرد; یعنی از در هتل که بیرون بیایی، چشمت به حرم زیبای سردار سرافراز کربلا روشن می شود.
به زائران اعلام می شود برای صرف شام به رستوان هتل، که در طبقه زیرین قرار دارد، بروند و پس از صرف شام، غسل زیارت کرده، برای رفتن به حرم آماده باشند.
شام نسبتا مفصلی تهیه شده است; ولی به زائران توصیه می کنم برای آمادگی بیشتر و داشتن حال مناسب عبادت کمتر از شام استفاده کنند و تنها به مقداری که نیاز جدی هست اکتفا کنند.
زائران، قبل از موعد اعلام شده، آماده اند. به سبب کوتاهی مسیر از اتوبوس استفاده نمی شود و این فرصتی است تا بیشتر در این شهر شور و عشق و شهادت و ایمان گام برداریم و تنفس کنیم.
هنگام رفتن به حرم، شروع می کنیم به ذکر گفتن; جملاتی همچون الله اکبر لا اله الا الله الحمدلله. اولین کلمه را که می گویم، زائران به تکرار می پردازند. عراقی ها می پرسند: اول به حرم ابوالفضل می روید یا حرم امام حسین(ع). پاسخ می دهیم ما اول به حرم امام حسین(ع) مشرف می شویم. برای این کار حرم مطهر ابوالفضل(ع) را دور می زنیم تا به حرم حسینی برسیم. در طول مسیر، گاه ذکر می گوییم و گاه نوحه می خوانیم و گریه می کنیم. در همین حال و هوا، به در حرم می رسیم و می ایستیم. در میان گریه ها و ناله ها، اذن دخول خوانده می شود و به حرم پا می گذاریم. همه سجده شکر به جا می آورند. دیگر صدای گریه و ناله اوج گرفته و همه از خود بی خود شده اند. باید زودتر آماده شویم تا نماز مغرب و عشا به جای آوریم و سپس به زیارت بپردازیم; ولی مگر گریه امان می دهد؟! با زحمت فراوان خود را کنترل می کنم و از دیگران هم می خواهم خودشان را کنترل کنند. در ایوان حرم مطهر حسینی می ایستیم و یکی از همراهان اذان می گوید، هنوز گروهی گریه می کنند. مجددا تذکر می دهم چون می خواهیم نماز بگذاریم، خواهشمندم بر خود مسلط باشید. اگر کسی نمی تواند خود را کنترل کند از صف نماز خارج شود تا دیگران نماز بخوانند.
کم کم همه ساکت می شوند. با صورتهایی مرطوب از اشک نماز می خوانیم. پس از انجام دادن این فریضه بزرگ، برمی گردیم و اندکی به ضریح مطهر نزدیکتر می شویم تا زیارت را شروع کنیم.
السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله ...
این جملات با ذهن همه آشناست. از کودکی بارها و بارها آن را شنیده و زمزمه کرده اند; اما این بار با همه زیارتها متفاوت است. هنوز باور نمی کنم. آیا واقعا رو به روی ضریح شش گوشه ایستاده ایم و زیارت می خوانیم؟! آخر عادت کرده ایم همیشه بگوییم: زیارت می کنم از دور قربة الی الله. هر بار که این فکر به ذهنم می آید، سیل اشک توان قرائت زیارتنامه را از من می رباید. نه تنها من، که همه چنین اند. زیارت در این حال و هوا به پایان می رسد و در پایان همه را دعا می کنند. مگر نه اینکه دعا در زیر گنبد امام حسین(ع) مستجاب است؟! مگر نه اینکه بارها شنیده ایم حتی امامان معصوم هم برای دعا به زیر گنبد و کنار ضریح حسین(ع) می آمدند و می گفتند اینجا محل استجابت دعاست. (کامل الزیارات، ص 167 چندین روایت در مورد قضاء حوائج در زیارت امام حسین(ع))
پس باید همه آرزوها و آرمانها و همه دوستان و آشنایان را در نظر گرفت. برای فرج امام زمان دعا کرد; برای بقای انقلاب، این خونبهای شهیدان، دعا کرد; به یاد شهیدان و امام شهیدان بود، برای تایید و توفیق سکان دار کشتی جمهوری اسلامی رهبری معظم انقلاب دعا کرد و نیز خیل ملتمسان دعا و آرزومندانی که با کمال تمنا التماس دعا گفته اند، در نظر آورد و برای حاجات آنان نیز دست به دعا برداشت.
دعا که پایان می یابد، زائران به کنار ضریح مطهر می دوند تا آن را در آغوش کشند، سر بر پنجره های ضریح گذارند; دل هجران کشیده داغ دیده را عقده گشایی کنند و با حسین، که راز سوز و گداز و گریه و ناله تمامی لحظه های عمر است، سر دل گویند و راز جان بگشایند; و این خلوتی است که هیچ کس محرم آن نیست; زائر است و حسین، حسین است و زائر.
خدایا این چه رازی است و این چه قصه پر غصه ای؟! مگر این در و دیوار و چوب و سنگ و آهن و نقره و طلا با دل و جان این جمعیت چه می کند؟! اینان چنان این در و دیوار را در آغوش گرفته اند و غرق بوسه می کنند و می گریند که هیچ مادری کودک دلبند خویش را در آغوش نمی کشد. آنان که بالاترین درجه عشق پاک را عشق مادر به فرزند می دانند، باید اینجا به نظاره بایستند و در میان این همه عشق و شور و محبت و ایمان شگفت زده شوند. آنان که این بوسه ها و توسل ها را شرک می شمرند، بنگرند که بر لبان اینان جز ذکر خدا نیست و حسین را جز تجلی گاه خدا و بنده بسیار شایسته خدا نمی پندارند. این عشق به خداست که حسین را عزیز کرده و این محبت به خداست که شهید راه خدا را چنین عظمت و محبت بخشیده است.
ساعتی در این بی خودی و خلسه عارفانه و نجوای عاشقانه می گذرد. کم کم زائران را گرد می آوریم تا به حرم ابوالفضل(ع) مشرف شویم; اما جدا کردن زائران از حرم حسین مشکل است. با اینکه می دانند چند ساعت دیگر برخواهند گشت، دل نمی کنند.
کم کم خادمان حرم تذکر می دهند که می خواهند در حرم را ببندند. حرمهای عراق همگی در شب تعطیل است و درها بسته. زائران از ترس اینکه شاید به زیارت حضرت ابوالفضل(ع) نرسند، گرد می آیند و به طرف حرم مطهر ابوالفضل حرکت می کنیم. این مسیر کوتاه نیز با نوحه خوانی و شور و نوا همراه است. در صحن مطهر ابوالفضل(ع) باز است. به سرعت وارد می شویم; ولی درهای حرم را بسته اند. پشت درهای بسته و در ایوان با صفای باب الحوائج می نشینیم و زیارت را شروع می کنیم; ولی خادمان نجوای عاشقانه زائران را بر هم می زنند و به بهانه اینکه وقت پایان یافته است و درهای صحن باید بسته شود و زیارتنامه را قطع می کنند. ناگزیر زیارت کامل را به فردا صبح وامی گذاریم و با نهایت دلشکستگی بیرون می آییم.