3. تقسیم انقلاب به دو دوره
تقسیم انقلاب به دو دوره، یکی دیگر از مؤلفه های زدودن و تقابل با فرهنگ و ادبیات عاشورایی است. این تقسیم بندی را می توان نسخه برداری از انقلاب های دیگر به ویژه انقلاب های چپ گرا به شمار آورد که برای نخستین بار در اندیشه انحرافی یکی از افراطیون انقلاب (1) خود را نمایان ساخت. از آن پس، بر افواه برخی سیاسیون داخل نظام طرح و بسط یافت.
این تفکر انحرافی با تقسیم انقلاب به دو دوره «جنون انقلابی » و «تثبیت و قانون مندی » بر این باورند که باید در دوره نخست بر انقلاب احساسات حاکم شود و در دوره تثبیت و قانون مندی انقلاب باید حالت عقلانیت پیدا کرده و مسیر خردورزی و خردگرایی را طی کند. در این خصوص، یکی از نظریه پردازان این تفکر انحرافی می نویسد:
«ما در مسائل به طور احساسی و عاطفی برخورد می کردیم. می گفتم: انقلاب هفت، هشت سال اولش باید جنبه عاطفی و احساسی بر او حاکم باشد و تعبیر به جنون انقلابی می کردم که این جنون انقلابی را یک امر مثبت تلقی می کردم... بعدا باید یک مقدار حالت عقلانی پیدا بکند و حالت مرکزیت و قانون مندی، ولی تا قبل از آن حالت می گفتم باید همه چیز موقت باشد و در رابطه با انقلاب اسلامی دقیقا همین فکر را داشتیم. (2)
همین تقسیم بندی در اندیشه یکی دیگر از افراطیون امروز، خود را نمایان ساخته و انقلاب را به دو دوره «فنا» و دوره «بقاء» نمایان می سازد. این گروه نیز، بر این باورند که دوره امام حسین علیه السلام دوره فنا و دوره امام صادق علیه السلام دوران عقلانیت است!!
می نویسند: «اکنون ما در حال انتقال از فرهنگ عاشورا به فرهنگ اربعین هستیم، در فرهنگ اربعین ما برمی گردیم و به عقب نگاه می کنیم که چه کرده ایم، آیا واقعا کفایت می کرد که ما با تضحیه پیش برویم؟ آیا ما مکلف به حفظ محمل مادی نیستیم؟ ما فرهنگ اربعین را شروع می کنیم که در این فرهنگ حفظ نظام اصل است و دیدگاه های معتقد به بقا و توسعه نظام رشد می کند و گسترش می یابد و از پارادایم فنا دوباره به پارادایم بقا می رسیم.
در تشیع پس از اربعین امام حسین علیه السلام هم همین اتفاق افتاده است یعنی بعد از اربعین یک گرایش زیدی وجود دارد که هنوز در فرهنگ عاشورا زندگی می کند و دیگری گرایش ائمه علیهم السلام است که در فرهنگ اربعینی جای دارد و جهت گیری حرکت ها بر مبنای محاسبات عقلانی است... (3)
ایشان با مقایسه دوران نخست انقلاب و عصر امام خمینی قدس سره با حرکت امام حسین علیه السلام و یارانش، دوران کنونی انقلاب را دوران امام صادق علیه السلام به تصویر می کشد که جریان انقلاب به سمت عقلانیت و گفتمان رسیده است. وی با این تحلیل تلویحا و زیرکانه عصر امام خمینی قدس سره و حرکت های یاران امام را پایان پذیرفته قلمداد کرده و می نویسد:
«در عرفان است که عقل در مقابل عشق قرار می گیرد و دیگر محاسبه عقلانی جایی ندارد و بایستی عاشقانه عمل کرد، امام حسین عقلانی نه به درد توده ها می خورد و نه به درد روشنفکرهای ما.
این جمله امام که «ما مکلف به تکلیف هستیم نه مکلف به نتیجه » اصلا فشرده و جوهره فرهنگ عاشوراست; یعنی خیلی لزومی ندارد که دراز مدت را ببینیم و استراتژیک فکر کنیم که چه خواهد شد; ما باید ببینیم که در حال حاضر تکلیف تاکتیکی مان چیست و آن را انجام دهیم، طرف دیگرش را خدا تدارک خواهد کرد.
فرهنگ اربعین احتیاج به فقیه پروری دارد. کار امام صادق علیه السلام نیز فقیه پروری و ایجاد یک مکتب حقوقی است; فقاهتی شدن بیش تر اسلام به خاطر این است که ما کم کم وارد گفتمان بقا شده ایم.» (4)
اگر از این نگاه التقاطی روشن فکران امروز در این برداشت از شخصیت ائمه اطهارعلیهم السلام، بگذریم و به همین مساله اکتفا کنیم که نه شجاعت امام صادق علیه السلام کم تر از شجاعت امام حسین علیه السلام بوده است و نه شاگردپروری امام حسین علیه السلام، کم تر از شاگردپروری امام صادق علیه السلام و ائمه اطهار و به تبع آن شاگردان مکتب این امامان هدی چون امام خمینی شخصیتی غیرقابل تفکیک داشته، باید در خصوص تقسیم انقلاب به دو دوره، اذعان داشت که این تقسیم بندی توهین آشکار نسبت به امام خمینی و دیگر یاران امام ومتهم کردن آنان به در پیش گرفتن حرکت های غیرعقلانی و غیرقانونی در مقطعی از انقلاب است.
تقسیم انقلاب به دو دوره، در حقیقت بهانه ای است برای این مساله که دوران شهادت و شهامت به سر رسیده و باید همه مظاهر عاشورایی و فرهنگ عاشورایی را از جامعه و در حوزه های مختلف سیاسی، فرهنگی و... زدود. چفیه رهبر انقلاب را می توان بهترین پاسخ بر این تقسیم بندی به شمار آورد، چفیه ای که رازی بس سترگ در خود دارد و برای اهل معنی و اهل معرفت سخن ها دارد که یکی از آن ها را می توان غیرقابل انفکاک بودن شخصت ائمه، حرکت ائمه علیهم السلام و امام راحل قدس سره به شمار آورد به گونه ای که می توان با حفظ آرمان شهادت و فرهنگ عاشورایی در همه حوزه ها و زمینه ها وارد شد و فرهنگ شهادت هیچ منافاتی با پایان جنگ نداشته و ندارد، فرهنگی زنده و پویاست که تمدنی را پایا و پایدار می سازد.
4. ترویج تفکر تخدیری
ترویج و تبلیغ تفکر تخدیری به اشکال گوناگونی از دیگر حرکت هایی است که در راستای کم رنگ کردن و به دنبال آن، حذف تفکر حماسی و عاشورایی از سوی دشمنان انقلاب دنبال می شود.
این حرکت به یمن سر دادن شعارهای تساهل و تسامحی از سوی برخی از افراد و جریان ها، در چند سال اخیر روند رو به رشدی داشته است. شعار تسامح و تساهل با تعریفی که از سوی ارائه کننده و حامیان آن ارائه شده، ثابت کرد که این تفکر علاوه بر زمینه سازی برای ارائه تفکرات التقاطی و الحادی، بستری مناسب برای جریان های تخدیری در جامعه شد و به چتر حمایتی مبدل گشت که در سایه سار آن جریان هایی چون جریان تصوف به بازسازی خود پرداخت.
از آنجا که فرهنگ تصوف، درست نقطه مقابل فرهنگ شهادت و جهاد است، ظهور این تفکر با ظاهر اسلامی که به خود گرفته است فرهنگ جهاد و شهادت را در عصرهای گوناگون با مخاطره روبه رو ساخته است، تفکری که امروز با تمام مظاهر خود و با اشکال گوناگون به میدان آمده است و بر آن است که با تزریق تفکرتخدیری خود به ویژه در عرصه هنر به تقابل با فرهنگ و اندیشه عاشورایی برخیزد.
در پیش گرفتن مشی صوفی مسلکانه در اندیشه و حتی رفتار ظاهری از سوی بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و هنرپیشگان در چند سال اخیر، خود گویاترین سند براین مدعاست.
از جمله اهداف تصوفی، دعوت به ظلم پذیری و توجیه حاکمیت های طاغوت و جلوه دادن بندگی و بردگی به خواست و مشیت الهی است.
نگاهی به تاریخ های نگاشته شده در دوران مغول چون «تاریخ جهان گشای جوینی » نوشته «عطاءالملک جوینی » و «مجمع الانساب » شبان کاره ای گویای حاکمیت این تفکر در این عصر و توجیه این نویسندگان در ظلم پذیری مغول ها به عنوان، خواست و اراده خداوندی است.
این تبلیغ تسلیم پذیری و مشیت دانستن اراده خداوندی در حاکمیت ظالمان از سوی جریان تصوف در عرصه ها و حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری با اندیشه کسانی که در عرصه حوزه و سیاست، نظام اسلامی را مجبور به پذیرش معادلات جهانی و فرهنگ جهانی می کنند و به گونه ای قلم می رانند که گویا هیچ گریزی از رهیدن از دهکده جهانی نیست و باید به مذاکره و مراوده با طاغوت ها و تمدن های کفر پرداخت. کاملا هم خوانی دارد. از این رو، به جرات می توان گفت: این حرکت صوفی مسلکانه با رکت سیاسی برخی مرعوبین، حرکتی موازی با اهداف مشخص است.
حرکت درویشان و صوفیان در اقصی نقاط کشور، به ویژه مناطق شیعه نشین به قدری گسترش یافته است که روحانیون و مؤمنان برخی از مناطق در جبهه سیاسی که عصر حماسه و شهادت را عصر پایان پذیرفته قلمداد می کنند، جبهه ای دیگر را در برابر خود گشوده می بینند.
ترویج فرهنگ تخدیری و انزواطلبی در چند سال اخیر در حوزه ادبیات داستانی و چاپ و نشر کتاب های نویسندگان امریکای شمالی و امریکای جنوبی و ترویج عرفان سرخ پوستی را در راستای حذف عرفان حضوری، حماسی و عاشورایی انقلاب و امام می توان به تحلیل نهاد.
چاپ و نشر انواع کتاب های طالع بینی، کف چینی، چهره بینی... چینی و هندی، گسترش خرافات و اوهام، خواب دیدن های افراد در خصوص ظهور، آخرالزمان مسؤولین نظام، طرح شخصیت «صادق هدایت » و چاپ ده ها عنوان کتاب در خصوص شخصیت پوچ گرا و نهیلیست و ترویج افکار و اندیشه های وی را می توان همسویی این جریان ها و هدایت جریان فرهنگی کاملا سازمان دهی شده در راستای به انزوا کشاندن جوانان و جدا کردن آنان از فرهنگ حماسی عاشورا به شمار آورد.
به نظر می رسد، مرحله نخست حرکت برخی از مسؤولان و متولیان فرهنگی، که با هدف اشباع جامعه و جوانان با مفاهیم سیاسی کاری و در راستای بدبین کردن مردم از عالم سیاست بوده است; به پایان رسیده است.
دل زدگی برخی از مردم از عالم سیاست تحت عنوان «توسعه سیاسی » موجب عدم شرکت فعال مردم در انتخابات شوراها، مجلس و ریاست جمهوری نسبت به دوره های قبل، نشان از پیروزی و اراده پنهان برخی دارد که امروز برآنند در مرحله دوم خلا سیاسی، برخی از جوانان را با تفکر و اندیشه های غیرشیعی و انزواگرایانه پرکنند. از این رو، این اراده پنهان از همه ابزارهای سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی در راستای حذف فرهنگ عاشورایی همچنان گام برمی دارد; فرهنگی که تحریف و تخریب آن حاکمیت بیگانگان را به دنبال خواهد داشت.