بخش نخست : زمینه های تأسیس سازمان ملل 3
بخش دوم : ایجاد جامعه ملل 4
بخش سوم : پیدایش سازمان ملل متحد 5
مبحث اول ) ارکان و ساختار سازمان ملل متحد 6
الف ) شورای امنیت 6
ب ) شورای اقتصادی – اجتماعی 6
ج ) شورای قیمومت 7
د ) دبیرخانه 7
مبحث دوم ) اهداف سازمان ملل متحد 8
مبحث سوم ) چگونگی برخورد سازمان ملل نسبت به بحرانها 8
الف ) عملکرد سازمان ملل در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سابق 9
ب ) عملکرد سازمان ملل بعد از پیروزی مجاهدین در افغانستان 14
الف ) مأموریت آقای محمود مستیری 14
ب ) مأموریت آقای دکتر هول 17
ج ) مأموریت آقای اخضر ابراهیمی 18
د ) مأموریت آقای فرانسیسکو ویندرل 21
جمع بندی و نتیجه گیری 22
نقش سازمان ملل در افغانستان
مقدمه
با توجه به تحقیقی بودن این مقاله ناگزیریم که آن را با طرح یک فرضیه و چند سؤال آغاز کنیم . فرضیه ما این است که «سازمان ملل به دلیل ضعف ساختاری و وابستگی ماهوی ، نسبت به قضیه «افغانستان» کاملا انفعالی و غیر استراتژیک عمل کرده که این امر ، به طولانی شدن بحران در «افغانستان» منجر شده است .»
با توجه به این فرضیه سؤالات زیر اذهان کنجکاو را به دنبال بررسی و شناخت ماهیت و عملکرد آن سازمان می کشاند :
1 – آیا «سازمان ملل» در راستای اهداف تأسیسی ، مطابق منشور خود نسبت به بحران بیست و یک ساله «افغانستان» بدرستی انجام وظیفه کرده است یا نه ؟
2 – آیا عملکرد سازمان ملل در قبال مسأله «افغانستان» مؤثر بوده یا نه ؟ اگر مؤثر بوده ، چرا بحران هنوز ادامه دارد و اگر مؤثر نبوده ، دلایل ضعف آن کدامند ؟
بدون تردید ، لازمه نقد و بررسی عملکرد «سازمان ملل» پیرامون یک بحران در گوشه ای از جهان ، تأمل و تفکر درباره اهداف و انگیزه های تأسیسی آن سازمان می باشد . این نگرش ، بی درنگ انسان را به سوی سوابق و سیر تاریخی سازمان مزبور می کشاند . لذا ، در بخش نخست این نوشتار ، به طور اجمال برای اثبات فرضیه و پاسخ به سؤالات تحقیق ناگزیریم ، به چگونگی پیدایش ، سیر تکاملی ، اهداف و خط مشی آن بپردازیم و در بخش دوم ، عملکرد این نهاد امنیت گستر و صلح آفرین را طی دو دهه بحران در خطه اسلامی «افغانستان» مورد بررسی قرار دهیم .
بخش نخست : زمینه های تأسیس سازمان ملل :
به طور کلی ، قرنهای هفدهم – هجدهم تاکنون ، چند تفکر و پارادایم در روابط بین الملل حاکم بوده است :
اول : پس از پایان یافتن جنگ های سی ساله مذهبی اروپا ، بین کاتولیک ها و پروتستانها و خاتمه یافتن جنگ شهریاران که به منظور دفاع از منافع و حیثیت خود و خانواده هایشان کشورگشایی می کردند و زمانی که جنگجویان از جنگ و خونریزی و تباهی خسته می شدند ، برای مدت زمان محدود تنوعا به فکر معامله و صلح می افتادند و به این ترتیب ، جنگ میان جنگ افروزانی که همدیگر را می شناختند و به بهای خون جنگجویانی که همدیگر را نمی شناختند ، به صلح می انجامید و آخرالامر ، سرزمین هایی را بین خود تقسیم کرده و مناطق زیر نفوذشان را مشخص و تثبیت می کردند . در چنین شرایطی «قرارداد وستفالی»[1] در سال 1648 پا به عرصه ظهور می گذارد تا مردم در سایه تحقق مفهوم کشور – ملت به دفاع ملی بپردازند . در همین راستا ، سیستم امنیت دست جمعی در روابط بین الملل تقویت می شود که با وقوع انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 م این طرز تفکر به اوج خودش می رسد .
دوم : تشکیل «کنگره وین» و «کنفرانس اروپا» که با تمرکز و تعادل قدرت بین کشورهای روسیه ، فرانسه ، انگلیس ، پروس و اتریش همراه بود ، قدرتهای برتر اروپایی به منظور تأمین صلح و تعیین سرنوشت در اروپا و حتی سرزمین های غیر اروپایی می پرداختند ، ولی در حالی که خود شخصا این حکومت بین المللی را اداره و کنترل می کردند ، نتوانستند ، امنیت و ثبات اروپا را تأمین کنند ؛ چراکه گاهی با بیداری ملت ها و حرکت های آزادیبخش موجب تجزیه کشورها و استقلال ملی آنها می شد برخورد می کردند و گاهی نیز در چارچوب اتحادهای جغرافیایی قیامهایی علیه آنها صورت می گرفت ، و این روند تا شروع جنگ جهانی او ادامه یافت .
بخش دوم : ایجاد جامعه ملل :
پس از پایان یافتن کنفرانس اروپا و آغاز جنگ جهانی اول ، جهان نظم بین المللی نوینی را جستجو می کرد ؛ به همین منظور ، بعد از پایان یافتن این جنگ ، کنفرانس صلحی در «پاریس» و در «کاخ ورسای» تشکیل شد و با تأثیرگذاری مستقیم پرزیدنت ویلسون ، رئیس جمهوری وقت آمریکا ، نهاد جدیدی به نام «جامعه ملل» پا به عرصه وجود گذاشت .
ویلسون در پیامی به کنگره جامعه ملل در پانزدهم ژانویه 1918 «جامعه ملل» را اینگونه تعریف می کند :
«جامعه ای عمومی متشکل از ملل گوناگون که هدفش تأمین استقلال سیاسی و تضمین تمامیت ارضی همه کشورها – اعم از کوچک و بزرگ – در قبال یکدیگر می باشد و این امر باید بر اساس پیمانهای رسمی به وجود آید .»
چنانکه می دانیم ، تنها کشورهایی که دارای حکومت آزاد و مستقل بودند ، در جامعه ملل حق عضویت داشتند . لذا در واقع ، فقط چند قدرت برتر اروپایی و آمریکایی مانند امپراطوری بریتانیا ، فرانسه ، ایتالیا ، ایالات متحده آمریکا و ژاپن ، این نهاد بین المللی را در قبضه قدرت خود داشتند و بدون تردید ، قدرتشان را بر دیگران تحمیل می کردند . ضمن اینکه کشورهای مغلوب مثل آلمان و ترکیه عثمانی در آن حضور نداشتند .
گفتنی است ، هدف عمده از تشکیل «جامعه ملل» ایجاد جامعه ای بین المللی به شکل سازمان یافته بود تا از طریق آن ، تأمین صلح جهانی به واسطه امنیت دسته جمعی به بار بنشیند ؛ که بوسیله عوامل ذیل از هم فرو پاشید .
1 – اعمال قدرت و سلطه به وسیله قدرتهای تشکیل دهنده جامعه ملل ، آن را به صورت ابزاری برای قدرتهای برتر قرار داده بود .
2 – مصوبات جامعه ملل از ضمانت اجرایی برخوردار نبوده و غالبا در حد شعار و صرف و محکوم کردن باقی می ماند .
3 – «آمریکا» - که خود مؤسس جامعه ملل بود – سیاست انزوا را اختیار کرد . در نتیجه ، برخی کشورها از کناره گیری او به نفع خودشان سود بردند ؛ مانند آلمان که وارد جامعه ملل شد و نقش عمده را در رهبری به عهده گرفت .
4 – جامعه ملل دارای بازوی اجرایی و نیروی نظامی قوی و ارتش مستقل نبود .
5 – آزاد بودن خروج کشورها از این نهاد ، موجبات ناکارآمدی آن را فراهم ساخت .
6 – نهاد مزبور ، در خور مسؤولیت جهانی خود صلاحیت نداشت ؛ زیرا یک سازمان کاملا فراملی نبوده و تمام تصمیمات آن می بایست با موافقت همه اعضاء – که هر یک قدرتی متفاوت از دیگری داشت – اتخاذ می گردید .
بخش سوم : پیدایش سازمان ملل متحد :
ناکارآمدی و ناکامی جامعه ملل در تأمین صلح جهانی و در پی آن ، تشدید بحران ، موجبات تشکیل «سازمان ملل» را فراهم ساخت . با آغاز جنگ جهانی دوم ، جامعه ملل فقط به صدور قطعنامه ای اکتفا نمود و حمله آلمان را محکوم کرد ؛ اما کشورهای عضو ، توان نظامی و ضمانت اجرایی لازم را برای جلوگیری از حمله آلمان به لهستان و چکسلواکی و یا لااقل برقراری آتش بس در اختیار نداشتند . لذا طرح تشکیل «سازمان ملل» - این بار نیز به وسیله آمریکایی ها ارائه گردید و برای اولین بار ، در «اجلاس تهران» و سپس در «اجلاس یالتا» و در نهایت در «اجلاس پستدام» آلمان بین سران سه کشور شوروی ، آمریکا و بریتانیا به تصویب رسید .
اهمیت سازمان ملل در این است که یک سازمان بین الدولی یعنی اتحادیه جهانی دولتها بوده و دارای شخصیت حقوقی است و اعضای مؤسس آن که پنجاه و یک کشور بودند ، شرایط عضویت را در ماده چهار اساسنامه سازمان آورده اند که بر اساس آن ، کشور مستعمره به عضیت پذیرفته نمی شود و پذیرش اعضای جدید ، هرآینه منوط و موکول به نظارت «مجمع عمومی» و «شورای امنیت» سازمان بوده و خروج از آن هم با تأیید این دو رکن امکان پذیر است .
مبحث اول ) ارکان و ساختار سازمان ملل متحد :
ارکان اصلی سازمان ملل متحد عبارتند از : «مجمع عمومی» ، «شورای امنیت» ، «شورای قیمومیت» و «دبیر کل» ؛ مجمع عمومی از تمام اعضای سازمان ملل تشکیل می شود و هر یک از اعضاء در مجمع پنج عضو دارند که دارای یک حق رأی هستند . هر ساله ، یک اجلاس برگزار می شود و مجمع ، در صورت لزوم ، می تواند اجلاس فوق العاده هم داشته باشد . اجلاس سازمان در مقر آن ، یعنی در شهر «نیویورک» آمریکا برگزار می شود . هر کدام از اجلاس ، یک رئیس و شش نایب رئیس دارد و ریاست مجمع ، بر عهده هیچ یک از اعضای دایم شورای امنیت نمی باشد . مجمع عمومی دارای هفت کمیسیون است که عبارتند از کمیسیون سیاسی ، کمیسیون ویژه ، کمیسیون اقتصادی ، کمیسیون مسائل اجتماعی ، کمیسیون مربوط به قیمومیت ، کمیسیون اداری و مالی و کمیسیون حقوقی .
ناگفته نماند که بعضی از سازمان های دیگر مانند «اتحادیه عرب» و «جامعه اقتصادی اروپا» به عنوان ناظر در مجمع شرکت می کنند . اینک به اختصار برخی دیگر از ارکان سازمان ملل را بررسی می کنیم .
الف ) شورای امنیت : این شورا ، مهمترین رکن سازمان ملل است . هر یک از اعضای شورای امنیت ، نماینده دایمی در مقر سازمان ملل دارند . اعضای دایم که دارای حق وتو هستند ، عبارتند از کشورهای آمریکا ، چین ، روسیه ، بریتانیا و فرانسه ، اعضای غیر دائم که شش کشور بوده و از سوی مجمع عمومی برای مدت دو سال انتخاب می شدند ؛ اما طبق دو قطعنامه مصوب 1991 تعداد اعضای غیر دائم شورای امنیت به پانزده کشور افزایش یافته است . معیار مجمع عمومی در انتخاب اعضای غیر دائم ، شرکت مؤثر اعضاء در حفظ صلح و امنیت و سایر اهداف سازمان می باشد .
ب ) شورای اقتصادی - اجتماعی : این شورا در واقع ، ارگان همکاریهای بین الملی در زمینه امور اقتصادی و اجتماعی است ، که در ابتدا دارای هیجده عضو بود از سال 1965 ، همزمان با افزایش تعداد اعضای شورای امنیت به بیست و هفت عضو فزونی یافت [2]. مدت مأموریت هر عضو ، سه سال است . گفتنی است ، در میان هیجده نفر اعضای قدیمی ، نمایندگان دولتهایی که در شورای امنیت ، کرسی دایمی دارند – به استثنای چین – پیوسته به عضویت شورا انتخاب شده اند .
شایان ذکر است ، شورای اقتصادی و اجتماعی می تواند در زمینه مسایل اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، تربیتی و موضوعات همگون دیگر بین المللی ، مطالعه و تحقیق کند و نتیجه تحقیقات خود را به صورت «توصیه نامه» به مجمع عمومی یا دولتهای عضو سازمان مل و یا سارمانهای تخصصی مزبور بفرستند . این شورا زیر نظر مجمع عمومی انجام وظیفه می کند و اعضای آن نیز توسط همان مجمع انتخاب می شوند .
ج ) شورای قیمومت : این رکن سازمان ملل برای نظارت بر اداره سرزمینهای تحت قیمومت به وجود آمده است . سرزمینهای تحت قیمومت آنهایی هستند که به سبب نداشتن رشد سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی کافی هنوز در اداره امور خویش از استقلال کامل برخوردار نبوده و یک دولت خارجی با نظارت سازمان ملل مسؤلیت اداره و حفاظت آن را به عهده دارد .[3]
البته دولتهای اداره کننده سرزمینهای تحت قیمومت ، متعهدند که وسایل پیشرفت سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی مردمان این سرزمینها را را برای نیل به استقلال و اداره آزاد کشور خود فراهم کرده و گزارش سالانه از فعالیتهای خود را در سرزمین تحت اداره به شورای قیمومت تسلیم کنند . گفتنی است ، در سالهای اخیر با توجه به استقلال کشورهای مذکور ، نقش این شورا بسیار کمرنگ شده است .
د ) دبیرخانه : دبیر کل به موجب ماده نود و هفت منشور سازمان ملل ، بالاترین صاحب منصب سازمان ملل متحد است و با این سمت ، حق دارد در تمام جلسات مجمع عمومی ، شورای امنیت و سایر رکنهای سازمان شرکت کند . مدت مأموریت او پنج سال است و انتخاب دوباره او بلامانع است .
دبیر کل دارای دو دسته وظایف اداری و سیاسی است که با هماکاری چند معاون انجام می دهد . از نظر سیاسی وظیفه دارد که برای حفظ صلح و امنیت جهانی با شورای امنیت همکاری کرده و درباره موضوعی که به اعتقاد او ، ممکن است ، صلح و امنیت بین المللی را به مخاطره اندازد . نظر شورای امنیت را جلب کند . بعلاوه ، دبیر کل گزارش فعالیتهای سالانه سازمان ملل را به مجمع عمومی تقدیم می کند . همچنین ، جدای از مأموریتهای رسمی به طور غیر رسمی و به سبک کدخدامنشی به حل اختلافات بین دولتها و یا بحرانها مبادرت ورزد .
بد نیست بدانیم ، از ابتدای تشکیل سازمان ملل متحد تاکنون به ترتیب هفت نفر به مامهای ترگولی از «نروژ» ، داگ هامر شولد از «اتریش» ، اوتانت از «برمه» ، کورت والدهایم از «اتریش» ، دکوئیار از «پرو» ، بترس غالی از «مصر» و کوفی عنان از کشور «غنا» به سمت دبیر کل سازمان ملل متحد رسیده اند .
بر اساس ماده 100 منشور سازمان ملل متحد ، دبیر کل از هیچ کشوری فرمان نمی برد و تابع دستورات کسی نیست .
مبحث دوم ) اهداف سازمان ملل متحد :
اساسنامه سازمان از یک مقدمه – که آرمانهای دول عضو را بیان می کند – و یکصد و یازده ماده تشکیل شده است . هدفهای سازمان به طورخلاصه به سه دسته تقسیم می شوند :
1 – حفظ صلح و امنیت بین المللی از طریق اقدام مشترک دولتها جهت پیشگیری از جنگ ، قطع تهدید ، تعقیب مجاوز و حل اختلافات بین المللی از راههای مسالمت آمیز ؛
2 – توسعه روابط دوستانه میان ملتها بر پایه برابری آنها و حق ایشان در تعیین سرنوشت خویش ؛
3 – همکاری بین المللی در زمینه های اقتصادی و اجتماعی ، فکری و ذهنی و بشردوستی همراه با توسعه و تشویق احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همه ، بدون توجه به نژاد ، جنس ، زبان یا مذهب آنها ؛
مبحث سوم )چگونگی برخورد سازمان ملل متحد نسبت به بحرانها :
اگر چه تأمین صلح عملا به عهده شورای امنیت گذاشته شده ، لیکن دبیر کل و مجمع عمومی نیز با توجه به این که از ارکان عمده این نهاد محسوب می شوند ، در این زمینه دست به اقداماتی می زنند . در هر صورت سازمان ملل برای حل اختلافات به شیوه های زیر مبادرت می ورزد :
1 – حل مسالمت آمیز اختلافات؛
2 – اقدامات تنبهی شورا ؛
3 – عملیات نظامی بین المللی ؛
حال ، با شرح مختصر از اهداف سازمان ، براحتی می توان نسبت به عملکرد این نهاد عدالت گستر و امنیت آفرین قضاوت کرده و تلاشهای آن را طی بیست سال بحران در «افغانستان» مورد نقد و بررسی قرار داد .
با به قدرت رسیدن احزاب کمونیستی «خلق» و «پرچم» به وسیله کودتای هفت ثور 1357 و اشغال نظامی افغانستان در بیست و هفت دسامبر 1979 توسط سپاه چهلم ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق ، خطه اسلامی افغانستان وارد یکی از پیچیده ترین بحرانهای منطقه ای و جهانی شد ؛ بحرانی که علاوه بر تباهی ملت مظلوم افغانستان ، پیامدهای منفی آن در ابعاد مختلف به صورت مستقیم و غیر مستقیم امنیت منطقه ، بویژه کشورهای همجوار را با چالش جدی و تهدید قدرتهای بزرگ روبروه کرده و می رود تا مرزهای فرا منطقه ای را درنوردیده و پای مجامع از جمله سازمان ملل را بر اساس ماهیت و اهداف تأسیسی اش به میدان کشد . بنابراین ناچاریم عملکرد این سازمان را در ارتباط با معضل افغانستان را در سه مقطع مختلف مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم .
الف ) عملکرد سازمان ملل در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سابق :
اشغال نظامی افغانستان به وسیله صدوسی هزار نیروی تا دندان مسلح ارتش سرخ و شدت خشونت متجاوزان و میزبانان داخلی شان علیه قیام بحق ملت مظلوم افغانستان ، شورای سازمان ملل متحد را وادار ساخت تا بعد از دو روز بحث و گفتگو سرانجام قطعنامه ای را با سیزده رأی موافق و دو رأی مخالف (روسیه و آلمان شرقی) به تصویب برساند و در آن مصرانه خواهان خروج نیروهای بیگانه از خاک افغانستان شود که متأسفانه قطعنامه مذکور در هفت ژانویه 1980 از سوی روسیه وتو شده و به دنبال آن ، قطعنامه چهارصدوشصت ودوی شورای امنیت طبق ضوابط اجرایی به مجمع عمومی سازمان ملل ارجاع شد واین با اکثریت صدوچهار رأی موافق در مقابل هجده رأی مخالف اعضای مجمع به تصویب رسید .
این قطعنامه ، در واقع اولین موضع رسمی سازمان ملل در برابر تجاوز آشکار روسها به افغانستان بود که متأسفانه در آن ذکری از شوروی و تجاوز او به افغانستان به میان نیامده بود و صرفا از قوای متجاوز به عنوان «قوای خارجی» و از اشغال نظامی به تجاوز اخیر یاد شده بود و به جای محکوم کردن این عمل غیر انسانی تنها به اظهار تأسف بسنده شده بود .
هنوز یک ماه از این تجاوز نگذشته بود که در اول دلو (بهمن) 1358 وزرای خارجه کشورهای اسلامی ، کنفرانس فوق العاده شان را در «اسلام آباد پاکستان» برگزار کرده و به دنبال آن ، قطعنامه ای شدید اللحن صادر کردند که در آن ، تجاوز ارتش سرخ به کشور اسلامی افغانستان را نقض آشکار قوانین بین المللی ، منشور سازمان ملل متحد و کنفرانس اسلامی قلمداد کرده و خواهان بیرون رفتن فوری و بدون قید و شرط نیروهای متجاوز روسی از خاک افغانستان شدند . همچنین «سازمان کنفرانس اسلامی» نیز طی قطعنامه ای ، بر حل همه جانبه بحران افغانستان از طریق تشکیل کموسیونی مرکب از وزیران خارجه ایران ، پاکستان و دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی تأکید کرد . اگرچه در این قطعنامه از رژیم دست نشانده «کابل» به عنوان یک طرف قضیه اسمی به میان نیامد ، لیکن دولت پاکستان به دلایل زیر در این مورد ملاحضاتی را در نظر داشت .
1 – احساس خطر جدی نسبت به مرزهای خود از ناحیه شمال افغانستان به وسیله ارتش سرخ شوروی .
2 – جلب حمایت بلوک غرب و کشورهای مخالف کمونیسم .
3 – کانالیزه کردن بحران سیاسی و نظامی افغانستان در راستای منافع ملی خویش .
4 – تثبیت پاکستان به عنوان بازیگر اصلی مسأله افغانستان نزد روسها و دولت کمونیستی افغانستان .
افزون بر اینها ، اندیشه آینده نگری و ایجاد سلطه بر تمامی جریانات سیاسی و اجتماعی افغانستان ، باعث شد که دولتمردان پاکستان به طور پویا و استراتژیک نسبت به مسأله افغانستان برخورد کرده و برخلاف موازین حقوق بین الملل ، دولت دست نشانده کابل را به عنوان یک طرف رسمی در قضیه افغانستان وارد مذاکره کند .
ولی برخلاف سیاست پاکستان ، آقای قطب زاده ، وزیر امور خارجه وقت ایران با تأکید بر ماهیت اعتقادی و انقلابی نظام جمهوری اسلامی ایران ، در این کنفرانس اظهار داشت : «جمهوری اسلامی ایران ، معتقد است تا ارتش سرخ روسیه در افغانستان حضور دارد ، دولت کمونیستی «کابل» نمی تواند به نام مردم این کشور صحبت کند و چون در حال حاضر «شوروی» در آن کشور حضور دارد ، به نظر می رسد که مذاکره باید با خود روسها انجام گیرد ، نه با دولت دست نشانده آنها»[4].
در آستانه اولین سالگرد اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش سرخ ، سازمان ملل دومین قطعنامه خود را در قوس (آذر) 1359 طی سی و پنجمین اجلاس سالیانه مجمع عمومی خود ، صادر کرد و در آن قطعنامه صدویازده کشور جهان ، بار دیگر بدون اشاره به روشن ساختن هویت متجاوزان و محکوم کردن آنان فقط به اظهار تأسف شدید از تجاوز اخیر اکتفا کرده و از دبیر کل سازمان ملل خواستند به تعیین نماینده خاص و دنبال کردن راه حل دیپلماتیک مسأله افغانستان مبادرت ورزد . دبیرکل وقت سازمان ملل متحد آقای کورت والدهایم نیز با توجه به قطعنامه 37/35 مورخ بیستم نوامبر 1980 تصمیم گرفت ، آقای پرزد کوئیار ، دیپلمات پرویی را که در آن وقت سمت معاونت دبیرکل سازمان ملل متحد در امور سیاسی را به عهده داشت ، به عنوان نماینده خاص خود منصوب کند ، تا پیرامون راه حل سیاسی افانستان تحقیق کند .
ایشان هم تمهیدات اولیه این مسؤولیت جدید را آماده می کرد که بخت ، یارش شد و به دنبال کنار رفتن والدهایم از دبیر کل سازمان ملل متحد به این مقام منصوب شد و بلافاصله ، آقای دگوکور دووز را به عنوان نماینده ویژه خود در امور افغانستان برگزید .وی ، درابتدای احراز این پست ، کارش را با رایزنیهای سیاسی و مسافرتهای دیپلماتیک بین «کابل» ، «اسلام آباد» ، «تهران» ، کشورهای اروپایی و آمریکا آغاز کرد . او اولین دور مذاکرات غیرمستقیم را بین وزرای خارجه دولت پاکستان و حکومت کمونیستی افغانستان با میانجیگری خود به عنوان نماینده خاص دبیرکل سازمان مل دنبال کرد . نتیجه این تلاشها انعقاد «توافقنامه ژنو» بود که در نهایت ، به جدول زمانبندی و خروج نیروهای ارتش سرخ از خاک افغانستان منتهی شد .
در نخستین روزهای بهاری سال 1367 مطابق 1988 طی مراسمی رسمی در مقر اروپایی سازمان ملل در «ژنو» و با حضور آقای دکوئیار دبیر کل آن سازمان ، چهار سند رسمی تحت عنوان موافقنامه های ژنو بین وزرای خارجه پاکستان و دولت کمونیستی افغانستان به عنوان طرفهای اصلی درگیر !! و نمایندگان شوروی سابق و آمریکا به عنوان کشورهای تضمین کننده این موافقتنامه به امضاء رسید . این ، در حالی بود که جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر مواضع قبلی خویش از شرکت در این کنفرانس سرباز زده و مجاهدین هم از طرف پاکستان ، ثانی بالعرض عمل می کردند . شایان ذکر است که در بین رهبران جهادی ، آقای ربانی در اعتراض به دولت پاکستان طی بیانیه ای ، هرگونه اقدامی را بدون حضور مجاهدین مردود و بی نتیجه دانست ؛ لکن با واکنش شدید مقامات نظامی پاکستان مواجه شد که وی نیز نتوانست در سلب قیمومت از نظامیان پاکستانی تأثیری از خود برجای گذارد . خلاصه ، براساس همین موافقتنامه بود که سرانجام ، آخرین سرباز ارتش سرخ در فوریه 1988 در حالی که خستگی و جراحات ناشی از مقاومت مجاهدین بر چهره اش نمایان بود ، از «پل دوستی آمو» از خاک افغانستان خارج شد و آقای کوردووز هم موفقیت ناشی از تلاشهای سیاسی خودش را مشاهده کرد .
گفتنی است ، در آخرین سالهای حاکمیت نجیب الله ، آقای یاکوبی از قبرس برای زمانی خیلی کوتاه به عنوان نماینده ویژه پا به عرصه نهاد . او تصمیم داشت ، با همکاری دولت نجیب و اساتید دانشگاه «کابل» ، طرحی را تهیه کند ، ولی بی نتیجه آن را رها کرد . به دنبال آن ، آقای بنون سوان به عنوان نماینده خاص برگزیده شد و طرحی را موسوم به «انتقال قدرت و ایجاد حکوکت فراگیر» ارائه کرد ؛ اما احمد شاه مسعود ، فرمانده ارشد جهاد افغانستان – که قضایا و چالشها را از نزدیک و با دقت مشاهده می کرد – طرح بنون سوان را بر خلاف مصالح ملت و مقاومت دلیرانه آنها در برابر شوروی متجاوز و در جهت امیال سیاسی بیگانگان دانسته و با فرستادن پیامی به رهبران جهاد در «پیشاور» آنان را برای تشکیل «حکومت اسلامی» فراخواند و متعاقب آن ، بخشی از نیروهای ائتلاف شمال به فرماندهی خود او وارد عمل شدند و دکتر نجیب الله ، آخرین بازمانده رژیم کمونیستی به دفتر سازمان ملل در «کابل» پناهنده شد . همچنین ، شهرهای شمال و «کابل» به تصرف نیروهای ائتلاف درآمد . به این ترتیب ، طرح مذکور عملا شکست خورد .
از سوی دیگر ، سازمان ملل متحد خروج روسها از افغانستان بزرگترین دستاورد در راستای انجام رسالت تأسیسی خویش تلقی می کرد و بر اساس همین برداشت خوش بینانه و بدون توجه به چاشهای درونی و اهداف غیردوستانه برخی از کشورهای همجوار ، بحران افغانستان را پایان یافته قلمداد کرده و لذا ، توجه اصلی خود را به وضعیت وخیم اقتصادی و رفاهی در این کشور معطوف کرد . در همین راستا ، از تمام کشورهای جهان خواست که نیازمندیهای افغانستان را در اولویت کمکهای حمایتی خویش قرار دهند . به همین منظور ، کنفرانسی را در «نیویورک» آمریکا تدارک دید تا کمکهای کشورهای مختلف را سازماندهی کند .
ناگفته نماند که پایان حاکمیت کمونیستها و شکست طرح بنون سوان و انتقال قدرت به مجاهدین . بحران افغانستان دامنه و ابعاد وسیعتری به خود گفت . در زمینه عوامل تشدید بحران چهار دیدگاه به شرح زیر وجود دارد :
1 – گروهها و اقوام غیر پشتون مانند تاجیکها ، هزاره ها ، ازبکها ، ترکمنها ، ایماقها و شیعیان اسماعیلی از طرح بنون سوان این تصور را داشتند که دکتر نجیب الله با آقای حکمتیار و ژنرالهای پشتون عضو «حزب دمکراتیک خلق» که در ارتش رژیم کمونیستی فعال بودند ، در صدد کسب مجدد انحصار قدرت «قوم پشتون» می باشند و می خواهند این پلان را از طریق مقامات استخبارات ارتش پاکستان (I,S,I) - که با آنها همگام است – به نماینده ویژه سازمان ملل بقبولانند و با این تصور و نقشه ، کشتی بحران زده افغانستان را به ساحل امن هدایت کنند .
2 – ناپختگی و عدم انطباق طرح فراگیر با واقعیتهای موجود در افغانستان ؛ در این زمینه ، آقای میرحامد حسین میری ، یکی از کارشناسان روابط بین الملل طی مقاله ای درباره «طرح حکومت فراگیر» نماینده ویژه سازمان ملل می نویسد : «در سالهای پایانی حکومت نجیب الله که تلاشهای آقای بنون سوان در امور افغانستان بشدت جریان داشت ،«حکومت فراگیر» در هرجا زمزمه می شد و سرزبانها بود ؛ اما تعریفی از آن ارائه نشده بود . از دیدگاه سازمان ملل ، آمریکا ، دولت کابل و همسایگان افغانستان ،«حکومت فراگیر» عبارت بود از دولتی مشتمل بر احزاب ، گروههای سیاسی ، نیروهای جهادی و دولت کمونیستی ، که این ، با تفسیر مجاهدین کاملا متفاوت بود . از این رو ، تفسیر و قرائت واحد از «حکومت فراگیر» در طرح آقای بنون سوان مشاهده نمی شد و هر کس ، رأی و تفسیر خاص گروهی و حزبی خود را داشتند …»[5]
بدون تردید ، بنون سوان در «طرح حکوکت فراگیر» مشارکت وسیع کمونیستها را در ساختار آن دولت لحاظ کرده و چنین وانمود می کرد که گروههای جهادی مستقر در پاکستان و ایران به شمول کشورهای میزبانشان از این طرح پشتیبانی و حمایت می کنند . اگرچه او ، این طرح را با دلگرمی و خوش بینی تمام دنبال می کرد ، لیکن در تطبیق آن قبل از ورود مجاهدین ، بدلیل این که در میدان هوایی «کابل» از فرار طراحی شده نجیب الله ، رئیس رژیم کمونیستی از «کابل» بوسیله ملیشیای ژنرال دوستم جلوگیری شد و نیز با تشدید اختلافات بین ژنرالهای قدرتمند ارتش افغانستان ، طرح او ناکام ماند .
3 – عده ای معتقدند که دکتر نجیب الله در آخرین سالهای حاکمیتش ، با تضمین هایی که برای حفظ جانش از آقای بنون سوان گرفته بود ، طرح مجدد خود و همفکرانش را با استفاده از ضعفهای ناشی از وجود تفرقه میان رهبران جهادی پی ریزی کرده بود . او در اجرای این پروسه ، نخست با طرح مسائل قومی ، نژادی و سمتی ، آن را در قالب فرقه های متناسب با شأن آنها ، بسیج کرد و بدین وسیله ، اردوی افغانستان را زیر چتر امنیت قرار داد ، ولی عملا حاکمیت ملی افغانستان را دستخوش برخی چالشهای سیاسی و اجتماعی کرد و به دنبال آن ، در حالی که هیچ تضمینی برای حفظ منافع عالی کشور وجود نداشت ، شخصا به فکر فرار و نجات خویش افتاد ، تا در کنار بنون سوان از کشور خارج شده و جامعه مظلوم افغانستان را در خلاء قدرت و نبود حاکمیت ، به امان خدا و طرح بنون سوان بسپارد ؛ بلکه از این رهگذر ، بتواند در صورت شکست طرح مذکور و عدم امکان ورود مجدد آن در ساختار آتی کشور نظام مجاهدین را وارث چالشهای درونی و آنارشیسم نظامی قرار دهد ، که همین کار را نیز کرد .
4 – بعضی دیگر بر این باورند که عامل اصلی تشدید بحران در افغانستان ،«جلسه اسلام آباد» بود که از سوی مقامات (I.S.U) و با حضور کابینه نواز شریف برای رهبران جهادی افغانستان تدارک دیده شده بود تا درباره یک راهکار عملی برای نحوه انتقال قدرت به مجاهدین و تشکیل یک حکومت اسلامی به تفاهم برسند .
ولی در این جلسه ، مقامات پاکستانی با دامن زدن به تعصبات و تحریک احساسات مذهبی ، از حضور احزاب شیعه مستقر در ایران و پاکستان جلوگیری کردند . ضمن اینکه بدون توجهبه چاشهای درونی و آنارشیسم نظامی داخل افغانستان و تنها به منظور جلب رضایت و آرامش رهبران ، برای آنها در ساختار آتی حکومت سمت هایی را تعیین کرده و افراد غایب از جمله آقای محسنی را هم با وعده و وعید دیگری آرام کردند .
این مکانیزم که انتقال قدرت را در پی داشت ، در «اسلام آباد» به امضاء رسید و توسط آقای سیاف قرائت شد ؛ اما در مقام اجراء نه تنها شاهد تحقق آن ، مبنی بر ایجاد دولت اسلامی آرام نبودیم بلکه متأسفانه ، هر روز فاصله ها و شکافهای اجتماعی ، سیاسی و مذهبی عمیق تر می شد .
فی المثل ، جناب آقای مجددی که به عنوان ممثل دولت اسلامی افغانستان در همان جلسه انتخاب شده بود ، بعد از تمام شدن دوره دوماهه ریاستش ، علیه احمد شاه مسعود – که همواره او را فرزند خود و قهرمان جهاد معرفی می کرد – موضع خصمانه گرفته و حتی با رقب همیشگی خود ، یعنی آقای حکمتیار علیه حکومت استاد ربانی که طبق تعهد رهبران جهادی از جمله خود آقای مجددی به مقام ریاست دولت اسلامی رسیده بود ، هماهنگ شد .
ب ) عملکرد سازمان ملل بعد از پیروزی مجاهدین در افغانستان :
1) مأموریت آقای محمود مستیری :
با تشدید درگیریهای داخلی و زبانه کشیدن آتش بحران در هر کوب و برزن شهر باستانی «کابل» ، محمود مستیری وزیر امور خارجه اسبق «تونس» و از دوستان نزدیک دبیرکل سازمان ملل آقای پترش غالی با هیأتی مرکب از آقایان ستوریس مسوریس از «یونان» چارلی سانتوس از «آمریکا» و فرانسیس اوکلو از «آفریقا» موظف شدند به منظور رفع تخاصمات و تأمین صلح و امنیت بین دولت اسلامی و مخالفان او هماهنگی های لازم را به عمل آوردند .
آقای مستیری طرح صلح خویش را طی سه مرحله «جمع آوری اطلاعات» ، «تجمع بین الافغانی» و مرحله عملی سازی آن با پشتوانه سازمان ملل و از طریق مسافرتهای هوایی – در حالی که بحران ، زمینی بود – آغاز کرد .
ایشان نخست ، سفرهای دیپلماتیک خود را از «اسلام آباد» به مقصد «کابل» ، «هرات» ، «مزار شریف» ، «چهار آسیاب» و «بامیان» دنبال کرده و با گفت گوهای مفصل با سران این مناطق – که در آن زمان به جز «چهار آسیاب» ، بقیه مناطق یاد شده از امنیت و آرامش خوبی برخوردار بودند – مرحله اول مأموریتش را که جمع آوری درباره اوضاع و احوال بود ، به پایان رسانده و مرحله دوم طرح خود را که مستلزم رفت وآمدهای زیادی بین «اسلام آباد» و شهرهای امن افغانستان بود ، دنبال کرد . این ، در حالی بود که نشستهای «بین الافغانی» از سوی خود افغانها در «کابل» ، «هرات» و «بامیان» برپا می شد . از این رو ، آقای محمود مستیری در این مرحله اعلام کرد که به شناخت کامل رسیده و بزودی طرح خویش را ارائه خواهد کرد . طولی نکشید که مرحله سوم طرح وی به شرح زیر اعلام شد :
1 – کناره گیری مجاهدین از قدرت ؛
2 – روی کار آمدن دولت موقت به رهبری دکتر نجیب الله ، رئیس جمهور دولت کمونیستی سابق افغانستان ؛
3 – جایگزینی تکنوکراتها به جای استانداران منتخب جهادی ؛
او معتقد بود که با اجرای این طرح ، به طور طبیعی ظرف شش ماه ، زمینه انتخابات ازاد در افغانستان فراهم خواهد شد .
مردم مظلوم افغانستان نیز از شدت مصائب و مظالمی که از زمین وآسمان بر سرشان می بارید خسته شده و بی صبرانه درانتظار فرجی از ناحیه سازمان ملل متحد بودند ، تا صلح و امنیت را به افغانستان بازگرداند ؛ ولی افسوس که طرح جناب آقای مستیری حتی نتوانست یک آتش بس موقت را بین نیروهای درگیر درافغانستان برقرار کند .
علت عمده شکست این طرح را باید در غفلت او از ریشه های اصلی بحران و آتش افروزی - که در بیرون از مرزهای افغانستان قرار داشت – دانست ؛ زیرا استاد ربانی ، رئیس دولت اسلامی ، در اولین جلسه ای که با آقای مستیری در کاخ ریاست جمهوری در «کابل» داشتند ، ضمن برشمردن ریشه های بحران ، با ارائه مدارک و شواهد زنده عوامل اصلی آن را در بیرون از مرزهای افغانستان دانسته و از ایشان ، به عنوان نماینده سازمان ملل متحد خواستند ، تلاسهای خود را به عوامل بیرونی بحران معطوف دارند که متأسفانه علی رغم تأکیدهای مکرر استاد ربانی – که مورد تأیید آقای ستوریس مسوریس یونانی که خود یکی از همراهان آقای مستیری نیز بود – باز هم ایشان ، بر ظواهر امر تکیه کرد و نقش عوامل خارجی را در بحران افغانستان بکلی نادیده گرفت .
با این اوصاف ، سازمان ملل متحد در مدت مأموریت آقای مستیری و با توجه به گزارشهای خلاف واقع ایشان ، حتی نتوانست یک بیانیه صریح و روشن از شدت ظلم و ستمی که از ناحیه متجاوزان خارجی بر ملت مظلوم افغانستان وارد می شد ، صادر کند .
در این میان ، مردم افغانستان که ازعملکرد احزاب و جریانات سیاسی داخلی کاملا ناراضی بوده و امیدشان به یأس تبدیل شده بود ، بی صبرانه منتظر نتیجه تلاشهای نمایندگان سازمان ملل و تأمین صلح وسیله این نهاد امنیت گستر بودند ؛ ولی با شنیدن طرح صلح آقای مستیری به غیر عملی بودن آن پی برده و روزنه های امیدشان از این سازمان قطع شد و بیشتر از هر زمان دیگری به ساختار تشریفاتی آن سازمان آگاه شدند .
گفتنی است ، آقای محمود مستیری در آخرین سفر خود به افغانستان - در حالی که خیلی خسته و بیمار شده بود - تازه به درستی این سخنان ربانی رسیده بود که نه تنها منافع ملی ، بلکه هستی پاکستان از طریق افغانستان به بازارهای جدید آسیای مرکزی و جلب حمایت همه جانبه آمریکا و غرب گره خورده است و لذا ، تا زمانی که این موضوع با قاطعیت همه جانبه از سوی شورای امنیت و شخص دبیر کل سازمان ملل پیگیری نشود ، نتیجه ای در بر نخواهدداشت . ولی متأسفانه دیگر دیر شده و بی توجهی ایشان نسبت به عامل خارجی ، روحیه تجاوزگری بیگانگان را تشدید کرده بود و این بار «طالبان» به عنوان محصول درگیریهای داخل و از سلسله بلاهای در کمین نشسته ، در قالب یک مصیبت جدید بر سرنوشت مردم ستم دیده افغانستان سایه افگند ؛ این گروه نیز ، نه تنها هیچ زخمی و دردی را التیام نبخشیدند ، بلکه با کوچهای دسته جمعی و مهاجرتهای سیل آسا از سوی دیگر بازماندگان بیچاره را درانتظار مرگ و تحمل شکنجه آمیزترین وضع قرار دادند .
آقای مستیری ، نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل ، شاید به دلیل عقده ناشی از شکست طرح خود در افغانستان بی درنگ بر حرکت جدید طالبان مهر تأیید گذاشت و آن را تنها راه حل مشکل در افغانستان دانست و به دنبال آن ، چارلی سانتون آمریکایی ، مشاور سیاسی وی ، «طالبان» را «لشکر صلح و امنیت و آرامش و فرشته نجات افغانستان» خواند !! زمانی که نیروهای طالبان تاریخ ساز «قندهار» را تصرف کردند و به سوی «چهارآسیاب» و پیش رفته و با شکست برق آسای حکمتیار ، «کابل» را محاصره کردند آقای مستیری بدون توجه به استراتژی و اهداف تاریخی – سیاسی منطقه و با استفاده از حالت اضطرار دولت مجاهدین درصدد زنده کردن طرح خویش بر آمده و بار دیگر ، برکنار رفتن دولت مجاهدین و روی کار آمدن دولت موقت به رهبری دکتر نجیب الله و جایگزینی تنکوکراتها به جای رهبران جهادی تأکید کرد . خوشبختانه زمانی که با یک هیأت همراه متشکل از آقایان : سیرت ، ابلاغ ، کرزی و محمود غازی ، روانه «چهار آسیاب» شدند تا به زعم خود و بر اساس تحلیل های مقامات (I.S.U) از نیروهای صلح و فرشته های نجات برای اجرای طرح خویش استفاده کنند ، که با آتش سنگین طالبان مواجه گشته و سراسیمه و پریشان برگشتند .
شاید در همین مرحله ، آقای مستیری متوجه شده باشد که مقامات پاکستان با کانالیزه کردن مسأله افغانستان در سطح مذاکرات سیاسی ، خود را به عنوان طرف اصلی درگیر در عرصه های نظامی تثبیت کرده بود و با ورود هر نیرویی به داخل افغانستان از جمله نیروها و نمایندگان ویژه سازمان ملل ، چه کلاه بزرگی از طرف مقامات نظامی (I.S.U) بر سر آنها گذاشته شده است تا آنجا که نماینده های بعدی مانند آقای هول ، اخضر ابراهیمی و دیگران هم قادر به برداشتن آن نشدند .
کوتاه سخن اینکه دولت اسلامی حدود یکسال و نیم در شهر «کابل» با یورشهای گسترده «طالبان» و هواداران نظامی ارتش پاکستان روبه رو بودند که متأسفانه ، دود سیاهی که از ناحیه جنوب برخاسته بود سرانجام آسمان تیره «کابل» را فرا گرفت و آقای مستیری در بحبوحه این تهاجمها بی درنگ ، کناره گیری کرده و ملت بی پناه افغانستان ، بویژه مردم «کابل» را در آن وضع آشفته و نابسامان تنها گذاشت .
2 ) مأموریت آقای دکتر نوبرت هول :
در پی کناره گیری آقای محمود مستیری ، آقای دکتر نوربرت هول که پیش تر مسؤولیت اداره آسیای جنوبی وزارت امور خارجه آلمان را به عهده داشت ، با هیأتی مرکب از کامل اف روسی ، تاکاهاشی از ژاپن و مسیتو از انگلیس – که همگی به «افغانستان شناسی» معروف بودند – همزمان با اشغال نظامی «کابل» توسط «طالبان» به این سمت ، منصوب شدند تا نیروهای درگیر در بحران افغانستان را متقاعد کنند که به منظور جایگزین کردن یک نیروی بی طرف و غیر نظامی کردن «کابل» آتش بس را بپذیرند .
به گفته آقای دکتر نوربرت هول ، «استقرار چنین نیرویی یکی از موضوعات عمده اجلاس بیست و هشتم و بیست و نهم آبان ماه 1375 در مقر سازمان ملل بوده و مسأله افغانستان از موضوعاتی است که همواره در دستور کار شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار دارد .»[6]
شایان ذکر است که آقای دکتر هول برخلاف نماینده قبلی (آقای محمد مستیری) به صراحت اعلام کرد که «طالبان تمایلی به استقرار صلح در افغانستان ندارد.»[7]
با این وصف ، اگر چه ایشان ، در ظاهر با نماینده پیشین مخالف بود ، لیکن در واقع همان استراتژی را دنبال می کرد . او موفق نشد ، گمشده افغانها و رسالت تأمین صلح را حتی در قالب یک طرح جامع مطرح کند ؛ به همین دلیل ، در ایجاد آتش بس بین نیروهای درگیر هم موفق نشد . وی نیز مانند نمایندگان قبلی روشهایی از پیش تعیین شده را که همانا صرف هزینه های کلان و مسافرتهای هوایی اختصاصی به منظور فعال نشان دادن نهاد مربوط و منت گذاشتن بر مردم جویای صلح افغانستان بود ، دنبال کرد و رایزنی های دیپلماتیک را مانند اسلاف خود بین «اسلام آباد» ، «تهران» ، «مسکو» ، «دهلی» و آسیای میانه متناسب با فصلهای مورد نظر تدارک دید . اما به هر حال نتیجه ای عاید جامعه افغانستان نشد .
سرانجام ، او نیز در حلی که حتی جرأت نکرد ، از عامل بحران افغانستان – که عامل خارجی بود – سخنی بگوید ، از نمایندگی سازمان ملل در امور افغانستان کنار رفت و سرنوشت این کشور بحران زده را به بازیگر بعدی سپرد .
3 ) مأموریت آقای اخضر ابراهیمی :
پس از استعفای دکتر هول ، اخضر ابراهیمی وزیر امورخارجه اسبق کشور الجزایر عهده دار نمایدگی سازمان ملل در امور افغانستان گردید . ایشان در مقایسه با نمایندگان پیشین از ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار بود ؛ زیرا علاوه بر قرابت و نزدیکی با شخص آقای کوفی – عنان ، دبیر کل سازمان ملل ، ارتباطات نزدیکی هم با برخی از شخصیتهای سیاسی آمریکا داشت ؛ در ضمن وی از اعتماد به نفس بالا نیز برخوردار بود . به همین لحاظ ، مدعی بود که «اگر کاری را نتواند به پایان برساند ، اصلا آغاز نمی کند.»[8]
آقای ابراهیمی از نیمه های سال 1376 موظف شد ، گزارشی از وضعیت افغانستان تهیه کند و با طرفهای درگیر و کشورهای همجوار افغانستان ، داخل مذاکره شود تا گزارشهای او بتواند ، مبنای گزارش دبیر کل سازمان ملل برای اجلاس مجمع عمومی قرار گیرد . وی ضمن تهیه این گزارش ، نکته ای بسیار جالب و به یادماندنی را طی مصاحبه ای چنین اعلام کرد : « حدود نود و نه درصد از مردم افغانستان نقشی در این بحران و جنگ ندارند ؛ فقط پنجاه هزار جنگجو متشکل از احزاب و گروههای منطقه ای ، مردم این کشور را به گروگان گرفته و خواستار ادامه بحران هستند و این مناقشه برای به دست آوردن منافع ژئوپلوتیک یا دستاوردهای شخصی از خارج افغانستان حمایت می شود .»[9]
از این رو ، ایشان به نکاتی اشاره کرد که تا آن زمان ، هیچ یک از نمایندگان قبلی سازمان ملل به آن نپرداخته بودند و نتوانستند اشاره ای بکنند ، و آن ، همان عامل اصلی ادامه بحران بود که رئیس جمهور افغانستان ، به صورت روشن و مستند برای محمود مستیری نماینده قبلی سازمان ملل بیان کرده بود .
همچنین ، او در راستای تلاشهای دیپلماتیک خویش طرحی را به منظور پایان دادن ه بحران افغانستان که به دبیر کل سازمان ملل پیشنهاد کرد و در آن به صراحت متذکر شد که : «بدون همکاری و خواست همسایگان افغانستان ، بحران این کشور نقطه پایانی نخواهد داشت .» لذا طرح 2+6 را مشتمل بر کشورهای پاکستان ، جمهوری اسلامی ایران ، چین ، تاجیکستان ، ازبکستان و ترکمنستان به اضافه دو کشور آمریکا و روسیه پیشنهاد کرد کاش به جای«2+6» ، «6+6» را پیشنهاد می کرد تا کشورهای ژاپن ، عربستان ، هند و امارات عربی متحده را نیز شامل می شد . بعلاوه ، آقای ابراهیمی برای به اجرا درآوردن طرح خود ، رایزنیهای فراوانی را در داخل و خارج افغانستان به عمل آورد و بطور صریح و روشن اظهار داشت که :«اگر بر مداخله گران بویژه نظامیان پاکستان از بیرون فشار وارد شود ، شاید بحران افغانستان راحتی حل و فصل گردد .»[10]
از سوی دیگر ، در راستای ادامه تلاشهای ایشان بود که شخص دبیر کل سازان ملل ، آقای کوفی عنان در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ، نمایندگان کشورهای «2+6» جلسه ای ترتیب داد و ضمن سخنانی ، پیرامون این موضوع بیانیه ای هم صادر کرد که در قسمتی از آن آمده است :«سازمان ملل باید گزارشهای مربوط به کشتار و گورهای دسته جمعی را در افغانستان مورد تحقیق و تفحص قرار دهد و از گروه «طالبان» خواسته شد ، فورا آتش بس برقرار کرده و به منظور دستیابی به حل معضل افغانستان به مذاکره بپردازند.»[11]
سپس آقای اخضر ابرهیمی بعد از جلسه حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل با کشورهای «2+6» به تاریخ 22/7/1377 ، رایزنی های سیاسی خودش را با انجام مسافرتهایی در سطح منطقه و داخل افغانستان پی گرفت و در راستای همین مأموریت ، مدت چهار ساعت در «قندهار» با ملا محمد عمر ، رهبر طالبان مذاکره کرد و دیدگاه های سازمان ملل را پیرامون شکست طلسم انحصار که عامل عمده بحران مزمن افغانستان تلقی می شود ، به طور مفصل برای او بیان کرده و اظهار داشت :«تفسیر جامعه بین الملل راجع به حکومت فراگیر با تفسیر «طالبان» تفاوت فاحشی دارد .»[12]
وی همچنین ، طی مصاحبه ای در «اسلام آباد» تأکید و تصریح کرد : «… با «طالبان» تفهیم کردم که اشغال نظامی خاک یک کشور به معنای نمایندگی مردم آن کشور نمی باشد .» لذا صرف ادعا و حضور برخی افراد «غیر پشتون» در گروه «طالبان» نشان دهنده حکومت فراگیر در افغانستان نمی باشدو این امر، زمانی تحقق می یابد که اقوام مختلف بر اساس اراده آزاد خود مشارکت کرده و دولت هم متقابلا با رعایت حق شهروندی ، سایه امن را برای ادامه حیات آنها فراهم سازد . از این رو ، آقای ابراهیمی کاملا درک کرده بود که عامل اصلی ادامه بحران خانمانسوز افغانستان کیست ، ولی متأسفانه او نیز عملا نتوانست فشار لازم و بازدارنده را بر متجاوز وارد کند .
در «کنفرانس تاشکند» که در آخرین روزهای حیات نمایندگی سیاسی ایشان و با شرکت تمامی کشورهای «2+6» و نماینده «طالبان» برگزار شد ، گرچه نکات مهمی چون آتش بس بین طرفین درگیر و آغاز مذاکرات ، به اجمال و اتفاق آراء به تصویب رسید ، لیکن یک هفته پس از آن ، سازمان به استخبارات ارتش پاکستان (I.S.I) بدون توجه به مصوبات کنفرانسهای عشق آباد و تاشکند – که نماینده دولت پاکستان نیز یکی از امضا کنندگان آن بود – با استفاده از همه نیروهای برگشته از «جنگ کارگیل» در «کشمیر» ، به همراه مسلمانان شبه قاره ، اعراب و چینی های تحت امر (I.S.I) پاکستان ، عملیات گسترده ای را از چهار محور ، علیه نیروهای دولت اسلامی افغانستان و با هدف تصرف «دره پنجشیر» آغاز کردند .
به دنبال اقدام وقیحانه نظامیان پاکستانی ، آقای اخضر ابراهیمی با عصیانیت تمام «تاشکند» را به قصد «اسلام آباد» ترک کرده و بلافاصله با نواز شریف ، صدراعظم وقت پاکستان دیدار کرد و مراتب انزجار و ناراحتی خود و همکارانش را نسبت به این نقض آشکار مصوبات «تاشکند» و پیمان شکنی بی شرمانه پاکستان اعلام کرد ؛ اما در مقابل . نخست وزیر پاکستان فقط به تکان دادن سر و اظهار تأسف اکتفا نمود .
به این ترتیب ، آقای اخضر ابراهیمی که با کمال غرور و اطمینان ، نمایندگی ویژه دبیرکل سازمان ملل در امور افغانستان را پذیرفته بود ، با دنیایی از یأس ، مردم مظلوم افغانستان را در میان امواج تهاجمهای خارجی تنها گذاشته و مانند اسلافش کناره گیری کرد .
4 ) مأموریت آقای فرانسیسکو ویندرل :
ایشان تبعه اسپانیا و از مأموران با تجربه سازمان ملل و دوستان مورد اعتماد دبیر کل آن سازمان ، آقای کوفی عنان می باشد و در تدبیر و پختگی او همین بس که کاری را که نماینده پرآوازه سازمان ملل ، آقای اخضر ابرهیمی نیمه کاره رها کرد ، وی با کمال شهامت پذیرفت .
اما مردم تشنه صلح و امنیت در افغانستان که تداوم دو دهه بحران و انتصابات پی در پی نمایندگان سازمان ملل و تعدد رهبران و احزاب ، بیشتر آنها را در حد یک کارشناس و تحلیل گر علوم سیاسی ارتقا داده است ، امیدوار بودند که این بار آقای ویندرل با عبرت از اسلاف خویش ، کار را نه از نقطه شناسایی و ارائه طریق ، بلکه از مرحله تطبیق و چگونگی اجرا پیگیری کند و قبل از آغاز رایزنیهای دیپلماتیک با رهبران داخل افغانستان و کشورهای ذی مدخل در معضل و تداوم بحران افغانستان با متصدیان سازمان ملل و شورای امنیت به منظور کسب صلاحیت و ضمانت اجرایی تلاشهایش اقدامات لازم را به عمل آورد تا به سرنوشت دوستان وهماکاران قبلی خود دچار نشود . ولی هنوز اسم ایشان بر روی تلکسهای خبری نرفته بود و یا حداقل ، برای بازیگران سیاسی و مردم افغانستان آنچنان که باید وشاید ، معرفی نشده بود که پس از مسافرت به شمال کشور ، با استاد ربانی ، رئیس و احمد شاه مسعود ، وزیر دفاع دولت اسلامی افغانستان دیدار و گفتگو کرد .
آقای ویندرل در ملاقاتهای خود اظهار داشته است :«به منظور قطع واسطه ها و فاصله ها می خواهد مستقیما در داخل افغانستان ، ایران ، پاکستان و تاجیکستان دفاتری داشته باشد و با ایجاد مرکزی در اطراف افغانستان ، بر اعمال «طالبان» و نقض حقوق بشر از سوی آنها نظارت کند .»[13]
در مجموع ، ایجاد دفاتر نظارت بر عملکرد «طالبان» کاری در خور تقدیر است ؛ زیرا گشایش اولین دفتر نمایندگی سیاسی سازمان ملل در امور افغانستان – که چندی قبل در «هتل هما تهران» افتتاح شد – برای اولین بار قضیه افغانستان را از انحصار پاکستان خارج کرد . امید است که با گسترش این نوع دفاتر در کشورهای همسایه شمالی افغانستان یعنی آسیای میانه ، سازمان ملل بتواند نظارت بیشتر بر دخالتها داشته و آن را در معرض افکار جهانی و مسؤولان ذی ربط سازمان ملل قرار دهد . اما نماینده محترم سازمان ملل باید به دو نکته مهم توجه داشته باشد و آن این که اولا نقض حقوق بشر توسط «طالبان» ، «اظهر من الشمس» است . لذا ، تکرار این امر ، تحصیل حاصل است که حکما و فلاسفه آن را یک کار غیر عقلایی و مردود می دانند ؛ و ثانیا این کارها مستلزم صرف هزینه های سرسام آور از سوی سازمان ملل می باشد که می توان آن را در جای مناسبتر هزینه کرد .
واقعیت این است که بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام شوروی سابق ، کشور افغانستان به لحاظ موقعیت ژئوپولیتیک خود در ساختار آتی نظام بین الملل نقش محوری داشته و نقطه برخورد و اتصال بین تمدن روس ، چین ، هند و ایران به شمار می رود ؛ اما پاکستان در این بازی به علت تنگنای جغرافیایی و حضور هندوستان ، خود را کاملا منفعل و ایستا احساس کرد . و می خواهد از طریق سلطه بر افغانستان ، وارد بازارهای آسیای مرکزی و بازیهای سیاسی جهانی شود . و به همین دلیل ، افغانستان را جزء اولویتهای سیاست خارجی و ملی خود قرار داده است .
بطور کلی ، برخی از عوامل و موجبات بحران در افغانستان عبارتند از :
1 – عدم کاردانی و توانایی سران جهادی در تشکیل دولت فراگیر و ملی ؛
2 – ساختار قبیله ای جامعه افغانستان
3 – عدم توجه به ملت سازی و زمینه های بحران هویت همیشگی در افغانستان ؛
4 – فقر عمومی ، بحران اقتصادی و بیسوادی؛
5 – نادیده گرفتن منافع علیه کشور و برتری جویی قومی در ساختار بدوی حکومت در افغانستان ؛
اگرچه عوامل فوق به عنوان زمینه های داخلی . هرکدام نقش عمده را در بحران افغانستان ایفا کرده اند ، لیکن ضعف اجرایی و عدم قاطعیت شورای امنیت سازمان ملل در مجازات متخلفین از منشور و اهداف تأسیسی آن نهاد امنیت گستر نیز فرصت طلبان متجاوز را گستاخ و بی پروا کرده است .
با این اوصاف آقای ویندرل باید بداند که «سازمان اطلاعات ارتش پاکستان» ( I.S.I) با استفاده از تجارب جنگ سرد که در آن ، کشورش نقش پل ارتباط بین افغانستان و کشورهای غرب و ضد بلوک شرق کمونیستی را به منظور کسب امتیازات اقتصادی ، سیاسی و نظامی به عهده داشت ، این بار نیز وارد میدان شده تا به عنوان عامل اجرایی آمریکا و انگلیس در ورود به بازارهای اقتصادی آسیای مرکزی و جلوگیری از احیای مجدد شوروی سابق و یا جلوگیری از ایجاد وحدت تمدنی علیه غرب نقش واسطه را ایفا کند . چرا که افغانستان ، بعد از فروپاشی شوروی سابق و استقلال کشورهای آسیای میانه از موقعیت خاص ژئوپولتیک در ابعاد سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی و ملتقای تمدنی بین تمدنهای چین ، روسیه ، هند و ایران برخوردارشده است . و از همین نقطه جغرافیایی است که در آینده نزدیک . ساختار نظام بین المللی شکل خواهد گرفت . مع ذلک ، کشور پاکستان در این بازی جهانی جز از اولویتهای سیاست خارجی و ملی خودش قرار داده و با استفاده از ضعف بازیگران سیاسی داخل افغانستان ، فکر پلید و استعماری اشغال را در سر پرورانیده است .
در واقع ، نظامیان پاکستان به منظور جلب حمایت استراتژیک آمریکا و انگلیس ، قصد دارند ، با محور قرار دادن پاکستان به عنوان مرکز پرورش تروریسم ، و با جذب و سازماندهی نیروهای «طالبان» و بسیج آنها به طرف افغانستان و سپس آسیای میانه و متعاقبا تسلط بر «سین کیانگ» چین ، اهداف زیر را دنبال کنند :
1 – ترویج بی رویه مواد مخدر با هدف بدنام کردن مدعیان اسلام در افغانستان ؛
2 – جلوگیری از اتحاد دول مستقل آسیای میانه با روسیه ؛
3 – پیشگیری از اتحاد منطقه ای بین روسیه ، چین ، هند و ایران؛
4 – جلوگیری از گفتگو و تفاهم بین تمدنهای این قلمرو جغرافیایی ؛
5 – با دامن زدن بحران در این مناطق ، به طور طبیعی زمینه تثبیت نظام تک قطبی و زعامت جهانی آمریکا از طریق «طالبان» شریعت خواه فراهم خواهد شد .
بنابراین لازم است ، آقای ویتدرل ، این بار قبل از تکرار تشریفات بی حاصل و دیدار با رهبرانی که فعلابه عنوان مهاجر در ایران به سر می برند ، تکلیف خود و مجموعه اش را با متصدیان سازمان ملل و اعضای دایم شورای امنیت ، بویژه آمریکا و انگلیس مشخص و روشن کند ، تا خدای ناخواسته این بار نیز قطعنامه ها و مصوباتشان مورد استهزاء و تمسخر مقامات (I.S.I) قرار نگیرد ؛ در غیر این صورت ، علی رغم تلاشهای بی وقفه ایشان ، مقامات (I.S.I) با مهارت و تجربه کافی که در بازی با افغانستان به دست آورده اند ، او را نیز مانند پیشینیان سردوانده و تعادل روحی و جسمی وی به هم خواهند زد .
در پایان و برای حسن ختام ، این حدیث شریف را از پیامبر اکرم (ص) خطاب به «طالبان» و نظامیان پاکسانی یادآور می شویم :
قال رسول الله(ص) :«اتق دعوه المظلوم فان لیس بینه و بین الله حجاب» ؛
یعنی از فریاد و ناله مظلوم بترس که زود مورد قبول خداوند قرار می گیرد .
جمع بندی و نتیجه گیری
در بخش نخست این نوشتار ، برای اثبات فرضیه و پاسخ به سؤالات تحقیق اجمالا به سیر تاریخی ، چگونگی پیدایش ، اهداف و خط مشی سازمان ملل پرداختیم تا بر اساس آن ، بتوانیم بخش دوم تحقیق را که مشتمل بر عملکرد بیست ساله این نهاد امنیت گستر است ، براحتی مورد نقد و بررسی قار داده و به قضاوت بنشینیم .
اقدامات و لشکرکشی های ضربتی اخیر سازمان ملل در دو کشور «کویت» و «کزوو» که به تعقیب و تنبه متجاوزان و تأمین صلح و آرامش برای شهروندان آنها انجامید ، انتقاد و گلایه گذاری افغانها و اذهان بیدار بشری را اصطلاحات و شعرهای انسانی ، بشری و اهداف تأسیسی سازمان ملل و در مقابل ، عملکرد آن سازمان در «افغانستان» برانگیخت .
چگونه می توان عملکرد آن نهاد امنیت گستر را در قضیه افغانستان توجیه کرد ، در حالی که با ادامه بیست سال بحران خانمان سوز جمعیتی چندین برابر هر دو کشور فوق الذکر ، است . ملت مظلوم افغانستان به مثابه اسیران جنگی در چنگال آنها قرار گرفته و از ابتدایی ترین حقوق انسانی – اسلامی محروم شده اند و متأسفانه سازمان ملل هنوز اقدامات سریع و بازدارنده ای را علیه متجاوزان و عمال داخلی آنها انجام نداده است .
گروهی بر این باورند که شاید قدرتهای مسلط بر سازمان ملل ، «افغانستان» را مانند «کویت» ، گنج و یا مانند «کوزوو» ، همسایه خود تلقی نکرده اند تا به واسطه آن منافعشان تأمین شده و یا خوابشان پریشان گردد .از این رو به نظر ملت بیچاره افغانستان ، شعارهای صلح طلبی و امنیت گستری و تعاریف حقوق بشری با تعریفی که سازمان ملل در عمل ارائه کرده است ، مخصوص کشورهای سرمایه داری غرب و کشورهای همسو با آنهاست و ملتهای مستضعف و بی دفاع مانند «افغانستان» شاید مفهوم «حقوق بشر» را بر مبنای تعریف سازمان ملل درک نکرده تا سازمان ، بر اساس منشور و اهداف تأسیسی خود دفاع از او را جزء اولویتهای کاری خویش قرار دهد !
چگونه می توان شاهد تبعیض آشکار و مغایر با اهداف تأسیسی آن سازمان بین کشورهای فقیر و ثروتمند بود . در حالی که پیشگیری از جنگ ، قطع تهدید و تعقیب متجاوز در هرجا که مصداق پیدا کرد – صرفنظر از فقر و غنا و هویت جغرافیایی – وظیفه سازمان ملل است که متناسب با اهداف تأسیسی و رسالت ساختاری خود عمل کند .
__________________________
[1] - اطلاعات سیاسی – اقتصادی ، شماره 124-123 ، آذر و دی 1376 ، ص 74
[2] - ابوالقاسم منصفی ، سازمانهای بین المللی ، چاپ1 اول . ص 201
[3] - ابوالقاسم منصفی ، سازمانهای بین المللی ، چاپ اول ، 1358 ، ص 203
[4] - روزنامه کیهان ، 27/2/1359
[5] - میرحامد حسین میری – ساختار سازمان ملل و ناکامی آن در بحران افغانستان ، جمهوری اسلامی ، 25/10/78
[6] - روزنامه ابرار و کیهان ، 7/9 و 20/4 ، 1376
[7] - فاینشال تایمر ،1376
[8] - نشست شورای انسجام با اخضر ابراهیمی .
[9] - سازمانهای پیشرفته بین المللی ، انتشارات سمت .
[10] - تارخ تحولات روابط ین الملل ، دانشگاه امام صادق (ع).
[11] - ابوالقاسم منصفی ، سازمانهای بین المللی ، چاپ اول ، 1358 ، ص 165
[12] - اطلاعات سیاسی – اقتصادی ، شماره 3-4 ،آذرو دی 1367 ، ص 76
[13] - به نقل از آقای خلیلی