علت وجود شرور در عالم طبیعت / مصاحبه با آیت الله سید حسین سعادت مصطفوی

یکی از ابعاد حادثة زلزلة بم، بعد فلسفی و الهیاتی آن است. در این مصاحبه، سعی شده است تا سؤالات پیش آمده دربارة این موضوع مورد بررسی قرار بگیرد. ابتدا علت وجود شرور، اشکالات مطرح شده در این زمینه و پاسخ های آنها بررسی شده و در ادامه سنخیت اینگونه بلایا با عدالت خداوند و رابطة آنها با تنبیه و انذار بشر مورد توجه قرار گرفته است.

یکی از ابعاد حادثة زلزلة بم، بعد فلسفی و الهیاتی آن است. در این مصاحبه، سعی شده است تا سؤالات پیش آمده دربارة این موضوع مورد بررسی قرار بگیرد. ابتدا علت وجود شرور، اشکالات مطرح شده در این زمینه و پاسخ های آنها بررسی شده و در ادامه سنخیت اینگونه بلایا با عدالت خداوند و رابطة آنها با تنبیه و انذار بشر مورد توجه قرار گرفته است.

اصولا علت وجود شرور در عالم چیست؟ اگر زلزله شر است پس چرا آفریده شده است؟ آیا این با حکمت و عدالت خداوند سازگار است؟ و...

این مصاحبه در پاسخ به سؤالات است.

اندیشة صادق : این شماره از فصلنامه، اختصاص دارد به مدیریت بحران با تأکید بر حادثة دردناک زلزله که در شهر بم اتفاق افتاد و سعی شده است که این حادثه از منظرهای گوناگون مورد بررسی و توجه قرارگیرد. و یکی از جوانبی که می توان این حادثه را از آن منظر نگریست، بُعد فلسفی و الهیاتی این حادثه و پرسش های پیش آمده در این زمینه است. اولین پرسش این است که علّت وجود شرور در عالم طبیعت چیست و شرور، چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟

آیت الله مصطفوی - با تشکر از فصلنامة اندیشه صادق بخاطر توجه به مبحث مهّم و حیاتی مدیریت بحران و حادثة زلزله در شهر بم. یکی از جهات مهم این حادثه، بُعد فلسفی آن و نگریستن به آن از دیدگاه الهیات بالمعنی الاخص می باشد. مسأله شرور در عالم ماده یکی از مسائل بسیار جّدی، قدیمی و پردامنه در فلسفه و الهیات می باشد. این مسأله از زمان افلاطون و ارسطو بصورت بسیار جّدی مطرح بوده است. اشکال و مسأله این است که اگر شرور در عالم تحقق پیدا کنند، این امر با این عقیده که علّت ایجاد یعنی ذات خداوند، ذاتی واحد و یگانه است و باید بین علّت و معلول، سنخیت و تناسب ذاتی برقرار باشد ناسازگاری وجود دارد. در مورد امور خیری که از ذات الهی صادر می شوند، اشکالی وجود ندارد و این امور خیر با ذات خداوند که خیر محض است، دارای سنخیّت هستند. اما در مورد امور شرّ، از آنجایی که شرّ نقطة مقابل خیر است و ذات اقدس احدیت، خیر محض است، لذا این اشکال مطرح می شود که شرور، چگونه از خیر محض صادر می شوند؟ اگر تمام عالم، مخلوق خداوند است. و در عالم، شرور هم وجود دارند، چگونه خداوند که خیر محض است، هم منشأ امور خیر در عالم است و هم منشأ امور شر؟ یعنی صرف نظر از اشکال عدالت، اشکال عدم سنخیت میان علت و معلول هم مطرح می شود؛ در پاسخ به این اشکال، یا باید بگویم که ذات الهی، مرکب است و از یک جهت، منشأ امور خیر می شود و از جهت دیگر منشا امور شر یا این که در عین این که قائل به بساطت ذات الهی هستیم، پاسخ دیگری را برای این اشکال فراهم آوریم.

اما ترکیب در ذات خداوند محال است. لذا برخی برای عالم، قائل به دو مبدأ شده اند تا بتوانند از این اشکال تفصّی (راه فرار) پیدا کنند. مثلاً مانویان و مجوسیان قائل هستند به این که عالم، دارای دو مبدأ است، یکی مبدای که امور خیر از او صادر می شود و نام آن را "یزدان" یا "اهورامزدا" گذاشتند و دیگری مبدأی که تمام شرور، بدی ها و مفاسد از او صادر می شوند و آن "اهریمن" است که در کار یزدان، اختلال و خرابکاری می کند. اما به این دیدگاه، این اشکال وارد شده است که اهریمن را چه کسی آفریده است و آیا اهریمن واجب الوجود است؟ پاسخ داده اند که نه، اهریمن را هم اهورامزدا خلق کرد، اما بعد اهریمن در کار اهورامزدا اختلال و مزاحمت ایجاد کرد و بالاخره یک روزی اهورامزدا بر اهریمن غالب می شود.

اما اشکال سابق بر این پاسخ هم وارد است که چگونه اهورامزدایی که منشا امور خیر بود، اهریمن که منشأ شرور است از او صادر شد؟ و این اشکال از اشکال سابق، جدی تر هم می باشد زیرا شما وقتی نمی توانید طوفان یا زلزله ای را به اهورامزدا نسبت دهید، آن وقت چگونه می توانید بگویید که اهورامزدا، خود منشا تمام شرور را خلق کرد؟ پس باز هم این اشکال وارد می شود که چه سنخیتی وجود داشت میان اهورامزدا و اهریمن؟ لذا این ها نمی توانند پاسخ درستی به این اشکال بدهند.

در پاسخ به این اشکال، افلاطون که از حکمای یونان است این پاسخ را داده است که اصلاً شرور، امور وجودی نمی باشند و هر جا شری است، عدم است و شر، امری عدمی است نه وجودی، شر یا عدم ذات است یا عدم کمال، به عنوان مثال و برای تقریب به ذهن، شما می گویید که یک مار، شر است.

 اما وجود مار که شر نیست، مار اگر دارای دندان های تیزی نباشد که بتواند آن ها را در بدن طعمه فرو کند، آیا این خوب است؟ کمال مار در این است که دارای دندان و نیش تیزی باشد و خدا کیسه زهر مار را که در پشت دندان اوست، برای دفاع مار از خودش خلق کرده است؛ حال، این مار می آید و دندانش را در بدن ما انسان ها فرو می کند و زهر آن در بدن انسان وارد می شود. خود زهر که وجودِ آن فی حد نفسه شر نیست، همان طور که ما ازخیلی از این سموم و زهرها چیزهای مفیدی درست می کنیم که در پزشکی و … کاربرد دارند. پس شری که در این جا پیداشده، امری عدمی است؛ یعنی با ورود زهر مار در بدن ما انسان ها، نظم و ترتیب میان سلول های بدن ما دچار اختلال می شود و این به هم خوردن که امری عدمی است، شر است.

پس تمام شرور، امور عدمی هستند و ما شرور وجودی نداریم. به عنوان مثالی دیگر، طوفان را در نظر بگیرید. خود طوفان و باد شدید که فی حد نفسه عیبی ندارد؛ شکوفة درخت هم که فی حد نفسه شری ندارد؟ آیا خوب است که شکوفة درخت در مقابل باد مثل سنگ باشد؟ لازمة لطافت و ظرافت شکوفه این است که وقتی در معرض باد قرار می گیرد، از بین برود و لذا این جا عدمی که پیدا شد و مانع از این شد که این شکوفه، شکافته شود و بارور شود، آن شر است. شر امری عدمی است و عدم هم لازم نیست که از خدا صادر شود و از خدا فقط وجود صادر می شود. بر این سخن افلاطون، ارسطو اشکال کرده و گفته این سخن، مشکل را حل نمی کند. مشکل این است که خدا چرا چیزهای وجودی ای را خلق کند که آن چیزهای وجودی، سبب عدم هایی شوند که شما بگویید آن عدم ها شر هستند. اشکال این است که چرا خداوند طوفان و زلزله را می آورد که این طوفان و زلزله، سبب نابودی انسان ها شوند؟ چرا یک وجوداتی را بیافریند که لازمة آن ها یک عدم هایی باشند که اسم آن ها را شرّ می گذاریم؟

لذا خود ارسطو در پاسخ به مسأله شر، تقسیم بندی ای را در افعال کرده است، و می گوید ارل ما این تقسیم بندی را روی خودمان اعمال کنیم و بعد آن را به خداوند هم تسری دهیم. ما انسان ها وقتی می خواهیم فعلی و کاری را انجام دهیم، تصّور این فعل، قبل از انجام، از پنج صورت خارج نیست:

صورت اول این است که تصّور می کنیم که فعلی را انجام دهیم که صد در صد بد است و لذا آن را  انجام نمی دهیم. حالت دوّم این است که فعلی را تصّور می کنیم که صددرصد خوب و مفید است و به هیچ نحوی، مشتمل بر هیچ بدی و شرّی نیست و لذا آن را صددرصد انجام می دهیم. حالت سوم، افعالی هستند که خوبی آنها بیش تر از بدی آن هاست؛ مثل کشاورزی که در طول دوران زراعت خود، زحمت ها و رنج هایی را متحمل می شود ولی سود حاصل از این زراعت، ارزش زحماتی را که برای آن متحمل شده است دارد. کما این که تمام افعالی که ما انجام می دهیم بدون زحمت و تلاش نیستند؛ مثل دانشجویی که درس می خواند و برای تحصیل خود شب بیداری می کشد و از بسیاری تفریحات باز می ماند و گاهی فراق و دوری پدر و مادر و .. را تحمل می کند، اما تمام این ها نسبت به آن منفعت و خیری که درنهایت به او می رسد، قابل قیاس نیستند و لذا هیچ عاقلی نمی گوید که این کار چون مستلزم زحمت ها و ضررهایی است ، نباید انجام بگیرد و لذا این حالت از فعل هم باید از سوی یک عاقل، انجام بگیرد.

حالت چهارم، افعالی هستند که خیر و شر آن ها با هم برابر هستند که این فعل از سوی یک عاقل، انجام نمی گیرد. مثلا من اگر بدانم که 500 هزار تومان که سرمایة من است، اگر آن را در راه تجارت و کسب و کار بکار بگیرم، ضرری که درنهایت برای من حاصل می شود با منفعت آن برابر است و در نهایت همان مبلغی که اول داشتم برای من باقی می ماند، دست به این تجارت نمی زنم. حالت پنجم، فعلی است که شرّ آن بیشتر از خیر آن باشد.

مثلاً من کاری را انجام دهم که سود حاصل از آن 20 درصد باشد اما 80 درصد آن ضرر و خسارت باشد. فرد عاقل این کار را هم انجام نمی دهد.

پس از میان این امور پنج گانه، دو حالت آنها از سوی فرد عاقل، پس از تصّور آن ها، جامة عمل می پوشد که یکی موردی است که خیر محض و مطلق باشد و دیگر موردی که خیر آن بیشتر از شر آن باشد اما سه مورد دیگر، یعنی جایی که شر مطلق باشد، یا شرّ اکثر و خیر اقلّ باشد یا شرّ و خیر مساوی باشند، انسان عاقل آن ها را انجام نمی دهد.

حال این حالت های متصّور پنج گانه را در باب فعل و خلقت الهی در نظر می گیریم. خداوند فاعلی حکیم است. در حالت اول، خدا می خواهد مخلوقاتی را خلق کند که خیر محض هستند، مثل موجودات نورانی، فرشته ها، عقول مجرده و … که متضمّن هیچ شر و ضرری نه برای خودشان هستند و نه برای عالم  بلکه خیر محض هستند. براساس حکمت الهی، خلقت این موجودات بر خداوند واجب است و خلق هم کرده است که مشتمل است بر موجوداتی چون موجودات روحانی، موجوداتی که نور مطلق هستند، موجوداتی که عشق و محبت تمام و کمال به خداوند دارند و موجوداتی که خیرخواه تمام عالم وجود هستند. اما خداوند موجوداتی را که شرّ محض باشند. ابداً نمی آفریند.

در حکمت خداوند، شر مطلق خلق نمی شود. مثلاّ اهریمن که ثنویون قائل به آن هستند و شر مطلق است، به هیچ وجه خلق نمی شود چون کار لغو و عبث است و فعل عبث از خالق حکیم صادر نمی شود. همچنین خداوند فعلی را هم که شر آن بیشتر از خیرش باشد نیز انجام نمی دهد زیرا خلقت موجوداتی که شر کثیر و خیر قلیل باشند، خلاف حکمت الهی است.

همچنین خلقت موجوداتی که خیر و شر آنها مساوی و برابر هم باشد با حکمت خداوند سازگار نیست و لذا خلق نمی شوند. اما خلقت موجوداتی که خیر کثیر و شر قلیل باشند، با خلقت خداوند سازگار است. یعنی خلقت موجوداتی که طبیعت آنها به گونه ای است که یا نباید آفریده شوند، یا اگر آفریده شوند، مثلاً 80 درصد خیر هستند و 20 درصد شر هستند. خلقت چنین موجوداتی در نظام خلقت، براساس حکمت الهی، واجب است و این قسِم از موجودات، همین موجودات عالم مادّه هستند. خصوصیت عالم ماده و عالم اجسام، این است که موجودات این عالم با یکدیگر تزاحم و اصطکاک دارند و شروری و مضارّی از اینها متولّد می شود که لازمة وجود آن هاست.

 به عنوان مثال، آب، ماده خوب و خیر و دارای منفعتی است و خلقت آن، خوب است؛ اما همین آب، گاهی ممکن است موجب غرق شدن کسی شود، یا موجب تخریب زمین های زراعی شود، یا باعث خراب شدن خانه های مردم شود و اینها امور شرّی هستند، اما این شرور در مقابل آن منفعت عظیم آب که خداوند در اهمیت آن در قرآن فرموده که "وَ مِنَ الماءِ کلّ شیءِ حیّ" اصلاً قابل قیاس نیستند. خداوند اگر آب را نیافریند، شرّ اکثری می شود، یعنی باید از آن خیرکثیر و 80 درصدی صرف نظر کند برای این که ممکن است این آب کسی را غرق کند. زلزله در زمین هم ازجملة همین موارد است. بخاراتی و فشارهایی در زیرزمین مجتمع می شوند.

 ما چه می دانیم که وقتی زمین به لرزه درمی آید، این چه فوایدی دارد. شاید اگر مثلاً این قسمت از زمین تکان نمی خورد و این بخارها و گازها بیرون نمی آمدند، این مستلزم ضرر و شرّ بزرگ تری می بود و علاوه بر این، این تکان خوردن ها باعث شکوفایی بسیاری از سفره های زیرزمین می شود و زمینة لازم را برای ایجاد بسیاری از منابع غنی، زیرزمینی فراهم می آورد و لذا زلزله هم لازمة این عالم ماده و وجود زمین است و اصولاً برخی شرور نسبی، لازمة این عالم ماده هستند.

 ابن سینا مثال خوبی را مطرح می سازد و می گوید که شما انسان صالحی را فرض کنید که لباس خود را به درخت یا طنابی آویزان کرده است و فرد دیگری در آن طرف، آتشی را روشن کرده تا از آن استفاده کند؛ در این بین، بادی شروع به وزیدن می کند، وقتی که باد وزید، شعلة آتش را به طرف لباس آن مرد صالح که لباسش را آویزان کرده بود می کشاند و لباس او می سوزد؛ سوختن لباس این فرد، در اثر تزاحمی است که در عالم ماده است؛ هوا در عالم ماده جریان دارد و این جریان هوا، ایجاد باد می کند و نمی تواند از این جریان دست بردارد؛ آتش هم که چیز خوبی است و نمی شود که خداوند از این همه منافع آتش صرف نظرکند و آن را نیافریند  برای این که گاهی ممکن است انسانی یا لباس انسانی را بسوزاند، اگر آتش خلق نمی شد، زندگی بشرمختلّ می شد؛ اما وقتی آتش در مسیر باد قرار می گیرد، باد نمی تواند از مسیر آن آتش منحرف شود و به ناچار اصطکاک و تزاحم میان این دو بوجود می آید و باعث سوختن لباس آن فرد می شود.

پس بطور کلّی عقیدة ارسطو که توسّط حکمای بعد از او هم پذیرفته شد، این است که مواد و اجسام با همدیگر اصطکاک و تزاحم دارند، چون لازمة اجسام تحوّل و تغییر است و لازمة تغییر و تبدل میان اجسام این است که آن ها با یکدیگر تزاحم و برخورد پیدا کنند؛ همان طور که اجرام آسمانی که بسیار با هم برخورد پیدا می کنند و در اثر این برخوردها، برخی اجرام آسمانی از بین می روند و برخی دیگر بوجود می آیند.

حال ما نمی توانیم بگوییم که خداوند تمام این اجرام آسمانی، ستاره ها و سیاره ها را نیافریند زیرا ممکن است مثلا روزی در اثر برخورد دو جرم آسمانی، شهاب سنگی از جوّ زمین عبور کند و برروی زمین سقوط کند و باعث خرابی جایی یا مرگ کسی شود. همین طور هم نمی شود گفت که خداوند نباید زمین را و تغییر و تحوّلات و جاذبة آن را که لازمة زمین هستند، بیافریند، زیراممکن است انسان یا انسان هایی در اثر این تغییر و تبدلات زمین از بین بروند. اگر خداوند زمین را خلق نکند، این شرّ اکثری است در حالی که خلق آن خیر اکثری است که در عین حال، مستلزم شرور اندکی هم هست.

این  جا ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا نمی شد خداوند این عالم ماده و این اجرام را خلق کند، لکن این اثرات بد و لازمه های نامطلوب رانداشته باشد؟ در پاسخ باید گفت که چنین چیزی به لحاظ منطقی ممکن نیست. زیرا عالم ماده،عالم تغییر و تبدیل است و تغیر و تبدل ، ذاتی عالم ماده است و ذاتی شیء، قابل تغییر نمی باشد. یعنی نمی شود که ذات و خودش  باشد، اما این لازمه را نداشته باشد. ذات جسمی مادّی این گونه است که وقتی بوجود می آید. دارای تغییر و تحول و حرکت است و اص لا حرکت عبارت است از همان تغییر و تحول در جهات مختلف یعنی حرکت عبارت است از تغییر و تحول در مکان، مقدار، کیفیت، زمان و … اگر قائل به حرکت جوهری شویم، حرکت در جوهر و ذات آن شی ء هم صورت می گیرد.

 و به ناچار در اثر حرکت، تصادم ها و برخوردهایی پیدامی شود و در اثر این تصادم ها، ممکن است موجودی هم متأذّی شود. لذا اگر ما بگوییم که خداوند اصلاً عالم ماده را خلق نکند، این منافی حکمت خداوند  است زیرا عدم خلق عالم ماده که دربردارنده خیر کثیر است، خود شر کثیر است و اگر بگویم که خداوند مادّه را خلق کند، اما خصوصیت ذاتی ماده را که تغییر و تحول است نداشته باشد، از این لازم می آید تخلف ذاتی از ذات و حال آن که مادام که ذات موجود است، ذاتی آن هم موجود است. مثلا نمی شود گفت که خداوند انسان را خلق کند، اما ذاتی او را که فکر است خلق نکند؛ زیرا تفکر، لازمة ذاتی انسانیّت است.

در این بحث می توانید خود همین انسان ها را در نظر بگیرید؛ در همین انسان ها افراد شرور هم پیدا می شود، افرادی که دزد، آدمکش و جنایتکار هستند؛ اگر بگویم که خداوند اصلا انسان را خلق نکند چون در میان انسان ها افراد جنایتکار هم پیدامی شود، این شر اکثری است. اگر بگویم خداوند انسان را خلق کند، اما آزادی و اختیار را از او سلب کند و نتواند مرتکب فعل بد شود، این دیگر انسان نخواهد بود. لازمه انسانیت، اختیار و آزادی است و لازمه اختیار و آزادی این است که کسی راه خوب را برمی گزیند و دیگری راه خطا و نادرست را.

بنابراین این شرور نسبی که در عالم ماده واقع می شوند، لازمه موجودات عالم ماده هستند و شرورنفسی نیستند. شرور در یک تقسیم بندی، به دو بخش تقسیم می شوند، شرور نسبی و شرور نفسی.

در عالم ماده، آن موجوداتی هم که شر دارند، شر آنها نسبی است، یعنی خود آنها برای خودشان شر نیستند؛ اما آن موجود  با موجودات دیگر اصطکاک و تزاحم پیدا می کنند و نسبت به موجودات دیگر و از منظر آنها ممکن است شر باشند. مثلا زهر مار برای خود مار شر نمی باشد چون وسیله دفاعی مار است اما نسبت به ما انسانها بصورت بالعرض شر هستند. رابطه از آن سو هم برقرار است؛ اگر ما هم مار را بکشیم، مار هم ما را نسبت به خودش شر می داند.

لذا اعتراضات و اشکالات نسبت به شرور نسبی، همه اشکالات غیرواردی هستند؛ زیرا انسان و مار و تمام موجودات این عالم، در این جهان مادی قرار دارند و از آنجایی که عالم ماده، عالم اصطکاک و تزاحم است، به ناچار لازمة ذاتی این عالم ماده، اصطکاک و تزاحم است و لازمة تزاحم، پیدایش شرور نسبی و بالعرض است. پس اگر دقت کنیم، در عالم اصلا شر با لذات و نفسی وجود ندارد؛ در عالم هرچه خداوند آفریده است یا خیر محض هستند یا خیر کثیر و شز قلیل هستند. زیرا اگر شز محض یا شرّ کثیر بودند و یا خیر و شرّ آنها مساوی بود، خداوند حکیم اصلاً آنها را خلق نمی کرد. اما این شرور و اصطکاکاتی که گاهی در عالم ماده پدید می آیند، اینها لازمه ذات موجودات عالم ماده هستند.

اندیشه صادق: پس بطور خلاصه نظر شما این است که شرّی که ما تصّور می کنیم، نسبی است و از منظر دیگر اگر کسی به آن نگاه کند، امکان داردخیری در آن باشد و یا اگر دیدی کل نگر داشته باشیم و از بام عالم نظاره گر این عالم شویم، عالم خیر است و همه شرورهم، خیر آن ها بیشتراز شرّشان است و در غیر این صورت، اصلاً پای در صحنة وجود نخواهند گذاشت. در رابطه با زلزله هم زمین شناسان معتقدند که باتوجه به این که در اعماق زمین 5 هزار درجه حرارت وجود دارد، اگر گهگاهی مقداری از این حرارت تخلیه نشود، اصلاًممکن است حیات زمین با مخاطره مواجه شود و کره زمین منهدم گردد و وجود قنات ها و کوهها و اصولاً تمّدن ها وابسته به حرکات زمین است و تمدن ها در کنار گُسل ها و قنات ها و چشمه ها بوجود آمده اند. حال مسأله دیگر این است که برخی اعتقاد دارند که بلایای طبیعی، وسیله ای برای تنبیه و انذار بشر هستند و لذا خدا آن ها را می آفریند مثل حوادثی که در قرآن برای تنبیه قوم لوط یا قوم حضرت نوح ذکر شده اند؛ در مورد این دیدگاه نظر شما چیست؟

 آیت الله مصطفوی: سؤال شما ناظر به مسألة آلام است که بیان می دارد این ألم ها و درد و رنج هایی که خدا به انسان ها می رساند این ها چه جهت خوبی دارند. متکلّمین در علم کلام در این  باب بحث می کنند و می گویند که این آلام و اسقام (سُقم: بیماری) که خداوند می رساند در پنج صورت خوب هستند: مورد اول، استحقاق است که فردی گناهی کرده و خدا به خاطر این گناهان، او را تنبیه می کند و استحقاق این تنبیه را دارند و این طور نیستند که همه مشمول این تنبیه شوند. مثل این که فردی ممکن است فرزندش را که او را خیلی هم دوست دارد، اگر مرتکب عمل خلافی شود، ناچار شود او را تنبیه کند و اندکی غذا را از او سلب کند یا او راحبس کند تا متنبّه شود.

خدا هم گاهی نسبت به بعضی از بنده ها برای این که آن ها را متنبه کند، ممکن است آن ها را دچار درد و رنجی سازد. مورد دوّم، در جایی است که این درد و رنج نتیجه عمل فرد باشد. یعنی خاصّیت عمل آن ها این گونه است که بدنبال آن عمل، درد و رنجی می آید. مثل عذاب هایی که بر قوم لوط یا قوم نوح نازل شدند. این ها مواردی هستند که دلیل می خواهند، یعنی ما هر جایی که دیدیم خداوند افرادی را بخاطر عملشان مجازات کرده و بلاهای طبیعی را به عمل افراد منضّم کنیم. به این صورت که این فرد چون عملش بد بوده، این بلای طبیعی بر او نازل شده، این برخلاف قاعده است و لذا دلیل می خواهد و هر جا خودخدا گفته مثل طوفان نوح و عذاب قوم لوط، این ها از این قبیل هستند.

قِسم سوم این است که یک بلایی برسد که این بلا در مقابل منافعی که از این بلا و رنج متولّد می شود، کمتر باشد و یا ناچیز باشد. فرض کنید خدا برای ما پیشامدی را حادث کند که آن پیشامد، درنهایت نتایج بهتری را برای ما به ارمغان می آورد. مثلاً گاهی افرادی که در فقر و سختی درس می خوانند و زندگی می کنند، نسبت به آنهایی که در ناز و نعمت و رفاه زندگی می کنند، بهتر و بیشتر به کمال و پیشرفت می رسند. خدا هم اگر ألم و درد و رنج را برای این برساند که یک منفعت بزرگ تر و نتیجة عالی تری حاصل شود، اعم از این که ما مصداق آنرا پیدا کنیم یا نه، این درد و رنج خوب است.

قسم چهارم بلاها و درد و رنج هایی هستند که برای دفع ضرر بزرگ تر به ما می رسند که اگر این درد و رنج نمی رسید، در نتیجه آن ضرر بزرگ تر به سراغ ما می آمد؛ لذا خداوند برای این که آن ضرر بزرگ تر به ما نرسد، ما را به این درد و رنج که ضرر کوچک تر است دچار می سازد.

قسم پنجم، موردی است که متکلّمین از آن تعبیر به عادت طبیعت می کنند و فلاسفه از آن تعبیر به نظام علّیت در جهان می کنند. عادت طبیعی به عمل ربطی ندارد. نظام طبیعت این گونه است که باران که می آید، ممکن است سیل راه بیفتد؛ وقتی بستر و گذرگاه سیل را آزاد نگذارند یا آن را مهار و کنترل نکنند، ممکن است انسانها را بکُشد و زمین های کشاورزی را خراب کند. در این جا به هیچ وجه نمی توان این موارد را به عمل مردم مرتبط کرد و گفت که این بلایای طبیعی ناشی از عمل مردم هستند مگر این که مثل طوفان نوح باشد که دلیل می خواهد که طوفان نوح به آن صورت بوده است و خدا هم خود آن را ذکر کرده و دلیل آن را بیان داشته است. اما در مورد این بلایای طبیعی که ناشی از عادت طبیعت و نظام علّیت هستند، خداوند به ما عقل داده است، ما باید با استفاده از عقل خود و تکنولوژی حاصل از آن، برای این باران های سیل آسا کاری کنیم که این ضررها کم شوند یا اصلاً بوجود نیایند، مثلاً بستر رودخانه ها را آزاد کنیم و در بستر آن ها و در مسیر مسیل ها و سیلاب ها خانه سازی نکنیم و یا سیل بندهای محکم بسازیم.خداوند این آب را خلق کرده و این باران براساس نظام خلقت، باید راه خودرا باز کند، این ما هستیم که باید با آن کنار بیایم و با مواردی چون سیل و زلزله و طوفان و آتشفشان و … هماهنگ شویم و تدبیر لازم را براساس عقل و تکنولوژی خودمان برای آنها فراهم سازیم، هرچند که ممکن است کنار آمدن و هماهنگی با آنها تدریجاً صورت گیرد همان طور که علم و تکنولوژی در مسیر تکامل و پیشرفت است. در مورد زلزله هم، باید گفت که زلزله این گونه نیست که همیشه و همة آن عذاب باشد، ما روایت داریم که افرادی که در زلزله زیر آوار جان می سپارند، ثواب شهید دارند. اگر زلزله عذاب بود که ثواب شهید نداشت. ما کوتاهی کرده ایم و نتوانسته ایم این زلزله را مهار کنیم یا با آن را کنار بیاییم، خدا برای این که این کوتاهی ما را جبران کند، در عالم دیگر به او ثواب می دهد.

نتیجة این بحث این می شود که اگر عمل ما بخواهد دخالت و تأثیر در بلایای طبیعی داشته باشد، این دلیل می خواهد. هر جایی که خدا در کتب آسمانی این موارد را در باب امم گذشته ذکر کرده است، مثل عذابهای وارد بر اقوام لوط و عاد و ثمود یا طوفان نوح، این بلایای طبیعیه عنوان عذاب الهی بخاطر اعمال ناشایست آنها مورد قبول هستند؛ اما جایی که خدا آن ها را ذکر نکرده است بلکه فقط فرموده که گاهی ممکن است اعمال ما سبب عذاب الهی شود ما از این موارد جزئی نمی توانیم این نتیجة کلّی را بگیریم که هر جایی بلایی طبیعی چون طوفان، زلزله یا سیل می آید و مردمانی را به هلاکت می رساند، پس این عذاب الهی آن مردمان بوده است. از قرآن و کتب آسمانی فقط این نتیجة جزئی استفاده می شود که بعضی اعمال انسان ها در بعضی مواقع سبب عذاب الهی در قالب بلایایی طبیعی می شود اما در بعضی موارد دیگر هم  این گونه نیست و ممکن است  انسان ها اعمال ناشایست هم انجام دهند امّا رحمت خداوند شامل حال آنها شود و عذاب نازل نشود و در مواردی هم ممکن است فردی گناهی هم انجام نداده و در عین حال درد و رنجی که حاصل آمده ناشی از کوتاهی خود او بوده است. مثل این که فرد مؤمن و متدّینی، کوتاهی کند و آب آلوده بنوشد یا با دست آلوده غذا خورد و در نتیجةآن، مریض شود. ما توّقع داریم که خداوند همیشه معجزه کند و این فرد مؤمن که بسم الله گفته و این آب آلوده را خورده یا با دست آلوده غذا خورده، دیگر نتیجة طبیعی عمل او دامنگیرش نشود و هیچ ضرری به او نرسد. ولی این توقع، توقّع بیجایی است ؛ بنا نیست که خداوند همه جا همان معجزه را که برای ابراهیم نبی و دیگر پیامبران کرد برای ما هم معجزه کند. حضرت ابراهیم را در آتش انداختند و آن جا یک بار خداوند براساس حکمت خود اراده کرد و به آتش امر کرد که بر ابراهیم سرد و سلامت شود؛ ولی ما اگر خودمان را در آتش بیندازیم، می سوزیم؛ بنانیست که نظام خلقت مختل شود.

پس این شرور نسبی، مخالف عدالت خداوند نیستند برای این که خداوند نظام عالم را خلق کرده و گفته شما از سر راه این ها کنار برو یا خود را با آن ها هماهنگ کن یا آن هارا تحت مهار و کنترل خود درآور. انسان، آب، آتش، زمین و کوه و … همه موجوداتی هستند که خداوند آنها را خلق کرده و برای هر کدام در نظام خلقت نقش و جایگاهی را مشخّص کرده است.

لذا این نتیجة کلّی از قرآن استفاده نمی شود که هر جا طوفان، زلزله یا سیلی واقع شد، کیفر و عذاب عمل است بلکه بعضی وقت ها کیفر عمل است، آنهم در وقتی است که عملی را انسانی انجام داده و به واسطة آن عمل ناشایست، مستحقّ این کیفر است. تازه در همین موارد هم بحث های گوناگونی مطرح شده است که مثلاً در طوفان نوح، بچه ها چه تقصیری داشتند؟ که در جواب گفته شده است که در روایت آمده که 40 سال 20 سال قبل از طوفان نوح، زنان قوم نوح عقیم شدند و بچّه ای به دنیا نیامد و حضرت نوح از خدا درخواست نزول عذاب می کرد و خدا عذاب را به تأخیری می انداخت  تا این که همة افراد قوم او مکلّف شدند، و آن گاه که طریق بد را برگزیدند، آن گاه عذاب نازل شد. یا در مورد قوم لوط هم که گفته شده به خاطر اعمال منافی عفت این قوم، اصلاً تولید نسل نمی شده است چنانچه در خود قرآن هم آمده که "تقطعون السبیل" یعنی شما راه زاد و ولد را قطع کرده اید و لذا  در این موارد ما دلیلی نداریم که اطفالی هم وجود داشته اند که خدا آن ها را بخاطر بدی آبا و اجدادشان عذاب کرده باشد و لذا از این روایات برمی آید که خداوند هر جا قرار است عذاب استیصال و بُنیان برافکن نازل کند، در این موارد نباید به کسی ظلم شود و لذا این که گفته شود " خشک و تَر با هم می سوزند" این برخلاف عدالت خداوند است و هیچ گاه در عذاب های الهی خشک و تر با هم نمی سوزند.

 همان طور که در عذاب قوم لوط، خداوند حضرت لوط و خانواده او را قبل از نزول عذاب از آن آگاه می سازد و می گوید به گونه ای که کسی متوجّه نشود (و لا یلتفت منکم احد) از شهر خارج شوید تا در سحرگاه عذاب الهی نازل شود.

خلاصه بحث این که، این گونه نیست که همیشه اعمال سبب نزول بلایای طبیعی شود؛ و بعضی جاها که عمل ها سبب بلا شده باشد، آن دلیل خاصّ و صریح می خواهد، مثل مواردی که در قرآن آمده است؛ اما هر جا دلیل خاص و صریح وجود نداشت، ما حق قضاوت هم نداریم که بگوییم مثلاً این مردم مستحقّ بلا بودند و وبا آمد. در مورد همین مثال وبا، چرا آن وبایی که در گذشته می آمد و در مدت 2 روز 300 هزار نفر را به هلاکت می رساند، الآن دیگر وجود ندارد؟ برای این که ما با این بیماری کنار آمده ایم و توانسته ایم با استفاده از عقل، علم، دانش و تکنولوژی آن را مهار کنیم. و لذا اگر قرار باشد همة این موارد رابه حساب کیفر الهی بگذاریم، معنای آن، این خواهد بود که ما امور دنیا را به حال خودشان واگذار کنیم و اصلاً در هیچ موردی که در ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با حیات و ممات ماست، دست به کار نشویم، در صورتی که این گونه نیست.

اندیشة صادق: بلایا و فعل و انفعالات زمین، از دیدگاهی امکان دارد رحمت باشد مثل باران و سیل، چنانچه زمین شناسان عقیده دارند که اگر سیل نبود، امکان بوجود آمدن این همه جلگه های حاصلخیز و زمین های بارور هم بوجود نمی آمدند، زیرا سیل باعث می شود که منابع غنیّ زمین جابجا شوند و پس از فروکش کردن سیلاب، این ها به عنوان کود مورد استفادة زمین قرار گیرند، چنانچه در مورد رود نیل هم، در سال هایی که این رود طغیان می کند، زمین های حاشیة آن بیشتر بارور می شوند. حال سؤال این است که در مورد این بلایای طبیعی، بهرحال مثلاً عده ای انسان ها خانه شان را در مسیر سیل می سازند، امّا در این میان ممکن است عدّه ای بچه های نابالغ و کودکانی که تازه متولّد شده اند نیز قربانی این سیل و بی تدبیری والدین خود شوند، حُکم این اطفالی که در چنین مواردی بدون هیچ قصور و تقصیری قربانی می شوند چیست؟

آیت ا… مصطفوی : اگر زندگی منحصر به زندگی این دنیایی بود، این اشکال وارد بود؛ لذا متکلّمین معتقدند که در چنین مواردی خداوند باید به این قربانیان در وعاء و جایگاه دیگری عوض بدهد. ما معتقد نیستیم که این دنیا که تمام می شود، زندگی قطع می شود و پایان می پذیرد ؛ ما در زندگی ها به سه مرحله زندگی قائل هستیم؛ مرحلة اوّل زندگی این جهانی و در این عالم مادّی است.

مرحله دوم، مرحله ای است که در دین و در زبان متکلمین از آن تعبیر به عالم برزخ می کنند و فلاسفه از آن تعبیر به عالم مثال می کنند و واسطة میان حیات فانی این جهانی و حیات باقی آخرت است و مرحلة سوم هم زندگی در جهان آخرت و حیات جاودانه است. عالم برزخ یا مثال برای دو هدف آفریده شده است، یکی این که افرادی که اعمال خوب یا بدی در دنیا انجام داده اند که تبعات و نتایج خوب و بد آن ها پس از مرگشان هم استمرار پیدا می کند، نتایج این اعمال در این عالم برزخ به آن ها می رسد؛ مثلاً انسانی که بیمارستانی یا مدرسه ای می سازد و یا رسم نیکویی را بنیان می نهد و برعکس کسی که سنّت بدی را پا برجا می کند یا مراکز فسادی را ایجاد کرده، نتایج این اعمال پس از مرگ آن ها هم استمرار پیدا می کند و لذا ثواب یا عقاب این اعمال هم در عالم برزخ به آن ها می رسد. در قرآن مجید سورة یس میفرماید: (انِا نَحنُ نُحییِ المَوتی وَ نَکتُبُ ما قَدَّموا و اثَارَهُم) مراد از ما قدموا عملهایی که انجام داده اند و مراد از آثار نتایج و ثمرات آن اعمال است. بچه های کوچک و اطفالی هم که در سنین طفولیت و قبل از تکلیف می میرند، اعم از این که در اثر بلا یا مریضی فوت کرده باشند یا بلافاصله پس از تولّد مُرده باشند، این ها هم بدون این که خطایی کرده باشند، منافعی از آنها فوت شده است و چه بسا اگر زندگی می کردند انسان های صالح و نیکویی می شدند؛ لذا این ها هم در عالم برزخ به کمال لایق خودشان می رسند. لذا از آن جایی که خداوند عادل و حکیم است، چنین اطفال و کودکانی که منافعی از آن ها فوت شده است، باید در وعاء و جایگاه دیگری به این ها عوض و پاداش برسد که این وعاء را یا عالم برزخ می دانیم و یا اگر هم بر فرض قائل به عالم برزخ نباشیم، در قیامت خداوند به این ها عوض این منافع فوت شده از این ها را بدهد یا ظلم لازم نیاید.

اندیشه صادق: در فرهنگ ها و سنّت های دینی معمولاً این گونه است که متدینان برای جلوگیری از نزول بلایا و شرور طبیعی و یا نزول خیرات و برکات به دعا متوسل می شوند؛ حال سؤال این است فلسفة وجودی این دعاها چیست و آیا انسان می تواند با توسل به این ادعیه و یا به عبارتی دیگر با توسل به خداوند، جلوی شُرور را بگیرد یا لااقل از تبعات و عوارض آن ها در امان بماند و از سوی دیگر خیرات و برکات را برای خود و دیگران فراهم آورد؟

آیت … مصطفوی: این بحث دعا ، بحث مفصّلی است و در عین حال که می پذیریم دعاها اثربخش هستند، إن شاء الله بحث تفصیلی آن را در جلسه ای دیگر پی خواهیم گرفت.

اندیشه صادق: تشکر می کنیم از این که وقت خود را در اختیار ما و خوانندگان اندیشه صادق قرار دادید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان