ماهان شبکه ایرانیان

حوزة معنایی «صراط مستقیم» در بیان قرآن کریم

"صراط مستقیم" یکی از مهمترین واژگان کانونی در قرآن مجید است. این واژه، نقش برجسته ای را در نظام اخلاقی قرآن ایفا می کند. در این نوشتار، کلمات کلیدی واژة "صراط مستقیم"در بیان قرآن کریم مشخص و طبقه بندی می شود؛ نوع ارتباط آنها در شبکه های معنایی بررسی و تحلیل می شود تا نهایتاً حوزة معنایی "صراط مستقیم" و مفاهیم پیرامونی آن باز شناخته شود.

چکیده:

"صراط مستقیم" یکی از مهمترین واژگان کانونی در قرآن مجید است. این واژه، نقش برجسته ای را در نظام اخلاقی قرآن ایفا می کند. در این نوشتار، کلمات کلیدی واژة "صراط مستقیم"در بیان قرآن کریم مشخص و طبقه بندی می شود؛ نوع ارتباط آنها در شبکه های معنایی بررسی و تحلیل می شود تا نهایتاً حوزة معنایی "صراط مستقیم" و مفاهیم پیرامونی آن باز شناخته شود.

شاکله و ساختار این تحقیق برمبنای روش و ایدة پروفسور توشیهیکو ایزوتسو اسلام شناس، زبان شناس و معنی شناس ژاپنی - سامان یافته است.

حوزه های معنایی صراط مستقیم

فرایندهای تعالی و ترقی

اهتداء:

اهتداء در لغت به معنای "هدایت شدن" به راه راست یا "رشد پذیرفتن" است.1  در قرآن مجید، همواره در تقابل و تضاد با واژه کانونی "ضلال" به معنای "بیراهه رفتن" به کار می رود.2

این دو واژه متضاد را تقریباً در همه جای قرآن می توان یافت؛ و یکی از رایج ترین و فراوانترین مفاهیم بکار گرفته شده در قرآن است.

مثالهای زیر، مدعای ما را به خوبی روشن می سازد:

مَنِ اهتَدی فَإنَّما یَهتَدی لِنَفسِه وَ مَن ضَلَّ فَإنَّما یَضِلُّ عَلَیْها…3

هر کس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است…

أولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی و العذاب بالمغفرة…4

اینان همان کسانی هستند که گمراهی را به [بهای] هدایت، و عذاب را به [ازای] آمرزش خریدند…

إن ربک هو أعلم من یضل عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین.5

به درستی که، پروردگار تو به [حال] کسی که از راه او منحرف می شود داناتر است، و او به [حال] راه یافتگان [نیز] داناتر است.

در جهان بینی قرآنی، دو واژة کلیدی و بسیار مهم "ایمان" و "کفر" درست نقطه مقابل هم، و در تقابل و تضاد شدید با یکدیگر قرار گرفته اند؛ و در قرآن مجید همه جا این تقابل و تضاد اساسی مشهود است.6 واژة "اهتداء" از جمله عناصر بنیادینی است که در حوزه معنایی "ایمان" قرار می گیرد؛ و در برخی آیات قرآن، واژة "ایمان" با همه مشخصات و ویژگیهای ممیزة آن به لحاظ معنایی با "حالت آن کسانی که مهتدی و راه یافته اند" برابر و معادل است:7

ما کان للمشرکین أن یعمروا مساجد الله شهدین علی أنفسهم بالکفر أولئک حبطت أعملهم و فی النار هم خالدون. إنما یعمر مساجد الله من ءامن بالله و الیوم الاخر و أقام الصلوه و ءاتی الزکوه و لم یخش الا الله فعسی أولئک أن یکونوا من المهتدین.8

مشرکان را نرسد که مساجد خدا را آباد کنند، در حالی که [عملاً] بر کفر خود گواه هستند. آنانند که اعمالشان تباه گردیده، و در آتش [دوزخ] جاودانه خواهند بود. مساجد خدا را تنها کسانی آباد می کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز بر پا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیده اند، پس امید است که اینان از راه یافتگان باشند.

بدین ترتیب، ملاحظه می گردد؛ "إهتداء" از نظر بافت معنایی با "ایمان" یکی گردیده است.

یکی از ویژگیهای کتب آسمانی، آن است که دین را هدایت الهی إهتداء می داند و یا در چارچوب مفهوم هدایت الهی تصور می کند. این امر نتیجة روشن این حقیقت بنیادین است که وحی در قرآن، اساساً هدایتی دانسته شده است ناشی از رحمت الهی برای کسانی که گرایش به ایمان آوردن دارند.

در آیة زیر کتاب آسمانی به طور کلی مایة "هدایت" دانسته شده است:

و لقد جئنهم بکتب فصلنه علی علم هدی و رحمه لقوم یومنون.9

و در حقیقت، ما برای آنان کتابی آوردیم که آن را از روی دانش روشن و شیوایش ساخته ایم؛ (کتابی) که مایة هدایت و رحمت برای جمعیتی است که ایمان می آورند.

بنابراین از نقطه نظر جهان بینی قرآنی، "ایمان" چیزی جز "پذیرفتن هدایت" و انتخاب "صراط مستقیم" نیست، و حال آنکه "کفر"، عبارت است از "روی گرداندن از هدایت" و بنابراین "گمراه شدن از صراط مستقیم".

در اینجا مثالی ذکر می کنیم که در آن، عملِ "ایمان آوردنِ" انسان، با اندیشة "هدایت الهی" در ارتباط است:

 …إنهم فتیه ءامنوا بربهم و زد نهم هدی.10

بدرستی که آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم.

 کاملاً روشن است که در اینجا می توان ارتباط "ایمان" و "هدایت" را به لحاظ معنایی دریافت؛ با این توضیح که، از ایمان به پروردگار، در پایان آیه یاد شده، به "هدایت" تعبیر شده است. در ابتدای آیه می گوید، اصحاب کهف جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و در انتهای آیه در پاسخ به این عمل عنوان می دارد که ما هم بر هدایت ایشان افزودیم. لذا نزدیکترین معنایی که به ذهن متبادر می شود، هم معنایی "هدایت" و "ایمان" در این آیه است.

اصولاً به نظر می رسد، قرآن از ایمان به پروردگار و ایمان عاری از ظلم و انحراف به عنوان هدایت و اهتداء نام می برد و آن را مصداق کامل ایمان می داند.

به عنوان مثال، آیة زیر، شاهد بر مدعای ما است:

الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون.11

کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها راه یافتگانند.

راغب اصفهانی، وجوه چهارگانة هدایت خداوند نسبت به انسان را چنین تبیین می کند:

وجه اول: هدایت تکوینی؛ هدایتی که بر هر مکلّفی و بر هر موجودی، عمومیت دارد:

قال ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی.12

گفت: پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور او است داده، سپس آن را هدایت فرموده است.

وجه دوم: هدایت تشریعی؛ که به مقتضای نیاز فردی و اجتماعی انسانها بر زبان پیامبران و با رساندن پیام خداوند به مردم رسیده است:

و جعلنهم أئمه یهدون بأمرنا…13

و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند…

وجه سوم: هدایت توفیقی؛ هدایتی است که زمینه اش از خود انسان آغاز می شود و خاصّ راه یافتگان است:

و الذین اهتدوا زادهم هدی… 14

راه یافتگان را هدایت افزود.

… و من یؤمن بالله یهد قلبه… 15

و هر کس به خدا بگرود، دلش را به راه آورد. [هدایت کند]…

و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا…16

و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راههای خود را برآنان می نماییم…

و یزید الله الذین اهتدوا هدی…17

و خداوند کسانی را که راه یافته اند بر هدایتشان می افزاید…

… فهدی الله الذین ءامنوا … و الله یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم.18

… خداوند اهل ایمان را هدایت کرد… و خداوند هر کسی را که بخواهد به راه راست هدایت می کند.

وجه چهارم: هدایت در آخرت، به سوی بهشت و وصول به مطلوب:

سیهدیهم و یصلح بالهم.19

به زودی آنان را راه می نماید و حالشان را نیکو می گرداند.

و نزعنا ما فی صدورهم من غلّ … الحمدلله الذی هدنا لهذا…20

و هر گونه کینه ای را از سینه هایشان می زداییم … ستایش خدایی را که ما را بدین [راه] هدایت نمود.

راغب اصفهانی پس از ذکر این وجوهِ چهارگانه، با مهارت و دقت می کوشد به تحلیل آیاتی که پیرامون هر وجهند بپردازد و معانی خاص آنها را بیان کند.21

سید ابوالقاسم خوئی(ره) در کتاب البیان فی تفسیر القرآن در تفسیر آیة "اهدنا الصراط المستقیم" به تقسیمی از هدایت می پردازند که با سخن راغب اصفهانی هماهنگ و تنها از نظر سبک و روش، اندکی متفاوت است.

او می گوید: هدایت از طرف خداوند بر دو گونه است:

1- هدایت عام    2- هدایت خاص

هدایت عام، گاهی تکوینی است و گاهی تشریعی. هدایت عامِ تکوینی همان است که خداوند در طبیعت و در نهاد همه موجودات به ودیعت نهاده است؛ اما هدایت تشریعی، هدایتی است که خداوند به واسطة آن، همه انسانها را با فرستادن پیامبران و ارسال کتب آسمانی هدایت نموده است.

نوع دوم، یعنی هدایت خاص، که همان هدایت و عنایت ربانی است؛ خداوند به برخی از بندگانش طبق مقتضای حکمتش عطا کرده است.22

هُدی

واژة کانونی "هُدی" از نظر لغوی تفاوتی با واژة "إهتداء" ندارد، راغب اصفهانی در تفاوت بین "هُدی" و "إهتداء" می گوید:

"هُدی"، لفظی است ویژة إعطاء و بخششِ خداوند به کسانیکه قابلیت آنرا دارند. مانند:

… هدی للمتقین.23

… مایة هدایت تقواپیشگان است.

أولئک علی هدی من ربهم…24

اینان از جانب پروردگارشان از هدایتی برخوردارند…

… قل إن هدی الله هو الهدی…25

… بگو، در حقیقت، تنها هدایت خداست که هدایت [واقعی] است…

… هدی للناس…26

… [کتابی] که مردم را راهنماست.

… هدی و موعظه للمتقین.27

راهنما و پندآموز پرهیزگاران است.

اما، "إهتداء" مخصوص آن است که انسان چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی از سر اختیار آن را اکتساب کند. مانند:

من اهتدی فإنما یهتدی لنفسه، و من ضل فإنما یضل علیها…28

هر کس به راه آمده، تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس بیراهه رفته، تنها به زیان خود بیراهه رفته است…

و هو الذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمت البر و البحر…29

و هموست که ستارگان را برای شما آفرید تا به وسیلة آنها در تاریکیهای خشکی و دریا راه یابید…

فإن ءامنوا بمثل مآ ءامنتم به، فقد اهتدوا…30

پس اگر به آنچه شما ایمان آورده اید، آنان نیز ایمان بیاورند قطعاً هدایت یافته اند.

و إنی لغفار لمن تاب و ءامن و عمل صالحاً ثم اهتدی.31

و به یقین، من آمرزندة کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست رهسپار شود.32

برای تبعیت از عنصر "هدایت" آثار اثباتی و سلبی فراوانی است که در موارد متعدد قرآن مجید بدان اشارت یافته است. آنچه صریحاً در آیه 123 طه مورد عنایت قرار گرفته، نفی هر گونه ضلالت و تیره بختی است.

آیة یاد شده چنین است:

… فإنما یأتینکم منی هدی فمن اتبع هدای فلا یضل و لایشقی.33

… پس اگر برای شما از جانب من رهنمودی رسد، هر کس از هدایتم متابعت کند نه گمراه می شود و نه تیره بخت.

در حقیقت، خوانندة آیات وحی ملاحظه می کند که در سراسر قرآن، این تفکر اساسی جریان دارد که "خداوند هر که را بخواهد هدایت می کند" یا این اندیشه که خداوند در نهایتِ لطف و احسان و از راهِ رحمت همة انسان ها را هدایت می کند؛ اما برخی ازانسان ها به اختیارخویش به هدایت الهی گردن می نهند و بعضی از آنها اعراض می کنند در هر دو حال آیات الهی و وحی دلالت بر هدایت الهی می کنند.34 اکنون مثالی دیگر ذکر می کنیم که تبعیت از عنصر "هدایت" به نفی هر گونه خوف و حزن می انجامد:

… فإنما یأتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون.35

پس اگر از جانب من شما را رهنمودی رسد آنان که هدایتم را متابعت کنند بیمی بر ایشان نیست و اندوهگین نگردند.

آنچه به وضوح در آیة فوق مورد توجه قرار گرفته، نفی خوف و حزن است؛ یعنی لازمة تبعیت از "هدایتِ" الهی نفی هر گونه هراس در معاد و سلب هر گونه اندوه در روز جزا است. در متن هدایت الهی چنین آمده است که خداوند به تابعان راستین خود، وعدة زوال خوف و حزن را داده است که در روز جزا به چنین وعده ای عمل می کند و در آن روز به عنوان وفای به عهد و انجاز وعده به تابعان واقعی دین می فرماید:

یاعباد لاخوف علیکم الیوم و لا أنتم تحزنون.36

ای بندگان من امروز نه بیمی بر شماست و نه اندوهگین شوید.

قرینة تقابل دلالت دارد که متمرد از "هدایت" الهی مبتلا به خوف و حزن است و منشأ خوف و حزن در روز حساب همان دوزخ است که اصحاب جهنم به آن گرفتار هستند. پس هیچ گونه ترس و اندوهی از ناحیه ابتلای به دوزخ، گریبانگیر پیروان "هدایت الهی" نخواهد شد.37

نمایش نموداری واژگان کلیدی "إهتداء" و "هدی" بدین شرح است:

نمودار (1) تقابل و تضاد دو واژة کانونی "إهتداء" و "ضَلال" را نمایش می دهد. و دو مفهوم کلیدی "تصدیق" و "تکذیب" در بافت معنایی واژگان إهتداء و ضلال قرار می گیرند.

در نمودار (2) خدا، آیه را فرو می فرستد؛ واکنش انسان چنان است که یا آن آیه را می پذیرد و حق می شمارد (تصدیق)، یا به عنوان اینکه باطل است منکر آن می شود (تکذیب)؛ اولی طبیعتاً به ایمان می انجامد و دومی به کفر.

در نمودار (3) انسان در برابر هدایت خداوند، به یکی از دو صورت ممکن، واکنش نشان می دهد: یعنی یا راه "اِهتداء" را می پذیرد و یا راه "ضلال" را انتخاب می کند. کسانی که راه اول را بر می گزینند در طریق جنت (بهشت) گام بر می دارند و کسانی که راه دوم را انتخاب می کنند در طریق جهنم (دوزخ).

إهتداء و ضَلال هر دو بسته به مشیّت الهی است. در نمودار (4) تقابلی اساسی میان "هَدی" - راهنمایی - و "ضَلال"  - گمراهی - مشاهده می کنیم بدین معنا که آدمی مختار نیست در مقابل ارشاد خدا یکی از دو راه "اِهتداء" یا "ضلال" را انتخاب کند. چنان وانمود می شود که همه چیز از پیش، معین و مسجّل است.

ضَلال چیزی جز نتیجة مستقیم و ضروری اضلال خدا، نیست و در مقابل اضلال خدا هیچ کس را یارای مقاومت نیست.38

رُشْد - رَشَدْ

این واژه در قرآن کریم به صورتهای مختلف فعلی و اسمی ظاهر می شود، مانند: رَشَدَ، رَشَدْ، رُشْدْ، رَشاد و رشیْد.

واژه پژوهان، این واژه را در تقابل با واژة "غیّ" به معنای گمراهی و ضلالت بکار برده اند.

در لسان العرب، "رُشد" به معنای "نقیض الغیّ"، و در مُجْمَلُ اللّغة و مفردات الفاظ القرآن، به معنای "خلافُ الغیّ" بکار رفته است.39

 حسن مصطفوی، نیز این واژه را به معنی "إهتداء به خیر و صلاح" دانسته، می گوید: هدایت ضد ضلالت است؛ همانطوری که "رشد" متضاد "غیّ" است.40

بنابراین "رُشد" به معنای "هدایت" و "راه صحیح" در تضاد با واژة "غیّ" به معنای "گمراهی" و "ضلالت" روش گردید.

بین مفهوم "هدایت" و مفهوم "رُشد" ارتباط معنایی نزدیک، وجود دارد.

… إنا سمعنا قرءاناً عجباً. یهدی إلی الرّشدِ.41

… ما قرآنی شگفت شنیدیم [که] به راه راست هدایت می کند. بیضاوی، عبارت "یهدی إلی الرُّشد" را اینگونه تفسیر و تعبیر می کند:

"یهدی إلی الحق و الصواب".42 روشن است که بین مفهوم "هدایت" با مفهوم "حق و صواب" ارتباط تنگاتنگی است.

در دو نمونة زیر، رُشد از نظر بافتار معنایی، به ترتیب با ایمان و اسلام یکی گردیده است:

لا اکراه فی الدین قد تبین الرُّشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لا انفصام لها والله سمیع علیم.43

در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه به روشنی آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزی استوار، که گُسستی ندارد، چنگ زده است. و خداوند شنوای داناست.

در این آیه، "رُشد" با "ایمان" همزاد و هم معنا گردیده است. چنانکه زمخشری نیز در تفسیر عبارت "قد تبین الرُّشد من الغیّ" گفته است:

"قد تمیز الایمان من الکفر" ایمان از کفر با دلائل روشن، جدا گردیده است.44

و انا منا المسلمون و منا القاسطون فمن أسلم فأولئک تحروا رَشَداً.45

و از میان ما برخی فرمانبردار و برخی از ما منحرفند: پس کسانی که به فرمانند آنانند که هدایت جسته اند.

در آیة فوق نیز "رُشد" با "اسلام" هم معنا شده است در این دریافت، "رُشد" به معنای "اسلام" چیزی جز "إهتداء" و "طلب هدایت به حق" نیست.

شیخ طوسی، عبارت "تحروا رَشَداً" را چنین تعبیر می کند: "آنان که طالب هدایت به سوی حق هستند."46

سبیل الرُّشد (الرّشاد)

سبیل رشاد، عبارت است از سبیلی که سلوکِ در آن آدمی را به حق می رساند.47

فخر رازی عبارت "سبیل الرشد" را چنین تفسیر کرده است: عبارت است از "سبیل هدایت، و دین حق و صواب در علم و عمل".48 نیز در تفسیر قمی آمده است: سبیل رشد؛ راه ایمان و صدق و وفا و عمل صالح است.49

بنابراین، پدیدارهای ایمان و عمل صالح، فرایندهائی هستند، از آن جهت که روندگان خود را به عزت و به لقاء رحمت پروردگار نائل می آورند "سبیل رشد" و "سبیل الرشاد" خوانده می شوند. در نقطة مقابل "سبیل رشد"، "سبیل غی" و "سبیل های غیّ" قرار دارند که همگی در "صراط جحیم" واقعند.50

هر یک از اعمال صالح، یک سبیل رشد را تشکیل می دهد. انابه و بازگشت به سوی خدا، یک سبیل رشد است:

 … و اتبع سبیل من اناب إلی …51

راه کسی را پیروی کن که توبه کنان به سوی من باز می گردد…

کاری که پیامبر و تابعانش به عنوان داعیان مردم به سوی خدا، از روی بصیرت انجام می دهند، یک سبیل رشد است:

قل هذه، سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیره أنا و من اتبعنی …52

بگو: این است راه من، که من و هر کس پیروی ام کرد با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم…

بدیهی است، مقام پیامبر اکرم (ص) در کار دعوت از روی بصیرت با مقام پیروانش در این کار بسیار فرق دارد؛ ولی چون او و تابعانش همگی یک کار صالح را انجام می دهند آن کار که یک سبیل رشد باشد وجه مشترک آنان گشته است.53

جهاد فی سبیل الله، یکی دیگر از سُبل رشد است. حج و نماز و زکات و ایتاء ذی القربی و سایر اعمال صالح، سبیلهای دیگر رشدند. همة این سبیلها به مثابة جاده های فرعی هستند که به شاهراه "صراط مستقیم" متصل شده اند. قرآن، کتابی است حاوی درسهایی که انسان متقی را به سبیلهای رشد و رشاد، هدایت می کند راههایی که بر پایة حکمت و سداد استوارند و "اقوم" هستند:

إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم…54

بی گمان این قرآن به آیینی که استوارتر است راه می نماید…

در تفسیر عبارت "یهدی للتی هی أقوم" شیخ طوسی می فرماید:

"یهدی لجمیع سبل الدین التی هی توحید الله وعدله و صدق انبیائه، و العمل بشریعته و فعل طاعاته و تجنب معاصیه."55

هدایت می کند به همه سبیلهای دین (رشاد) که عبارت است از: یگانگی خدا و عدلش و تصدیق پیامبرانش و عمل به شریعت او و انجام عبادات و اوامرش و دوری از معاصی او. با عنایت به تفسیر فوق از آیة یاد شده، به وضوح ارتباط معنایی نزدیک میان "هدایت" و مفهوم "سبیل الرشاد" را نشان می دهد.

مثالی ذکر می کنیم که ارتباط بین دو واژه "هدایت" و "سبیل الرشاد" به خوبی نشان داده شده است:

و قال الذی ءامن یاقوم اتبعون أهدکم سبیل الرشاد.56

و کسی که ایمان آورده بود، گفت: ای قوم من، مرا پیروی کنید تا شما را به راه رُشد و راستی هدایت کنم.

در این آیه، مومن آل فرعون، مردم را به پیروی از رهنمودهای خویش فرا می خواند و تبعیت از خود را، موجب دستیابی به راه صواب و رشاد می داند.

عبارت "أهدکم سبیل الرشاد"، طعن و تعریض بر فرعون است که طریقة خود را، رَشاد می خواند، و می گفت:

"… و ما أهدیکم إلا سبیل الرَشاد..."57

... و شما را جز به راه رُشد و راستی هدایت نمی کنم.

در واقع فرعون از راه تزویر، مدعی هدایت مردم به راه رشاد بود. از این که فرعون و مومن آل فرعون، هر دو مدّعی نشان دادن راه صواب و رشاد به مردم شدند، می توان این حقیقت را بدست آورد که اصل نیازمندی انسانها به راه رشاد و به مقتدایی که خود، طی طریق کرده و راهبر دیگران باشد جای شبهه ای نیست. منتهی با عنایت به تأمل در آیات یاد شده، می توان این نکته را دریافت که؛ شعار فرعون به نشان دادن راه رشاد و راه درست زندگی در تقابل با شعار مومن آل فرعون جز فریبکاری و شیطنت نبود.

سبیل الله

سبیل، راهی را گویند که هموار، نرم و سهل گذر باشد و جمع آن، سُبُل است.58 کلمة ترکیبی "سبیل الله" در صدها آیه از آیات قرآن کریم و تقریباً در بیشتر سوره های قرآن آمده است. ترکیبهای متنوع این واژه در قرآن مجید عبارتند از: سُبُل، سبلاً سبلنا، سبیل، سبیلاً، السبیلاً، سبیلک، سبیلنا، سبیله، سبیلهم و سبیلی.59

در بیشتر آیات قرآن، این اصطلاح به معنای "راه مستقیم" است:

… و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل.60

… و هر کس کفر را جانشین ایمان سازد، مسلماً از راه مستقیم گمراه شده است.

و علی الله قصد السبیل و منها جائر ولو شاء لهدئکم أجمعین.61

و نمودن راه مستقیم بر عهدة خداست، و برخی از آن [راهها] اکثر است، و اگر [خدا] می خواست مسلماً همه شما را هدایت می کرد.

و قالوا ربنا إنا أطعنا سادتنا و کبرآءنا فأضلونا السبیلا.62

و می گویند: پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه [مستقیم] به در کردند.

معانی دیگر واژة "سبیل" - که در قرآن کریم آمده است - به این شرح است: مطلق راه، طریق و مسیر؛ راه سفر؛ راه چاره و راه نجات؛ راه گناه و عقوبت؛ راه عیبجوئی؛ راه (طریقه) آمیزش؛ راه طاغوت؛  راه مجرمین؛ راه و روش زندگی؛ راه زاد و توشه و…63

حقیقت "سبیل الله" عبارت از مسیری حقیقی است برای بنده ای که او را به لقاء الله منتهی می کند؛ و آن کمال عبد و مرتبة بسیار عالی از انسانیت است و به این حقایق در برخی آیات قرآن اشاره شده است:64

و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله أموات بل أحیاء ولکن لا تشعرون.65

و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند؛ ولی شما نمی دانید.

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون.66

و کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه اینان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

"صراط" و "سبیل" گر چه از جهت معنا به هم نزدیک است، اما در قرآن کریم واژه "صراط" همه جا به صورت مفرد بکار رفته است، بر خلاف "سبیل" که هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع سُبُل آمده است:

و أن هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله…67

و این است راه مستقیم من، پس، از آن پیروی کنید و از راهها[ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید.

مقصود از "سُبل" در این آیه، راه های إعوجاجی و انحرافی است یعنی راههایی که در تقابل با صراط مستقیم باشند. گفته شد واژة "صراط" در همة آیات قرآنی به صورت مفرد آمده و تثنیه و جمع ندارد که این خود قرینه ای بر یگانگی و وحدت "صراط مستقیم" است. و سرّ تعدد ناپذیری "صراط" آن است که به خدا استناد دارد و راه مستقیم الهی یکی بیش نیست و هر چه بر خلاف آن باشد، "سبیل الغیّ" است.68

رابطة "سُبل" با "صراط" به دو گونه قابل تصور است:

الف) اینکه سُبل، راههایی فرعی هستند که به صراط می پیوندند و صراط مستقیم به مثابة خورشید است و سُبل الهی همانند نورهایی که از جهات و زوایای گوناگون به صراط مستقیم متصلند.

ب) اینکه صراط مستقیم با وحدت انبساطی و گسترده ای که دارد راههای فرعی (سبل الهی) را نیز زیر پوشش خود داشته باشد. بر این اساس راههای فرعی نیز در حقیقت متن صراط است و از مراحل اصلی آن محسوب می شود.69

قرآن کریم در برابر راههای انحرافی که از پیروی آنها نهی شده است: "ولا تتبعوا السبل"، از "سبل الله" نیز یاد می کند و وعدة هدایت اهل مجاهدت به سبل مزبور را می دهد:

والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و إن الله لمع المحسنین.70

و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راههای خود را بر آنان می نماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است.

این که از نیکوکاران یاد می فرماید به جهت این است که "سبلنا" راههایی هستند  که نیکوکاران و عاملان اعمال صالح به سوی خدا اختیار می کنند. آیة 16 سوره مائده تفسیر همین آیه است:

یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلم و یخرجهم من الظلمت إلی النور بإذنه و یهدیهم إلی صراط مستقیم.71

خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند، به وسیلة آن [کتاب] به راههای سلامت رهنمون می شود، و به توفیق خویش، آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون می برد و به راه مستقیم هدایتشان می کند.

پس "و الذین جاهدوا فینا" همان "من اتبع رضوانه" هستند که خداوند به "سبل" خویش که همان "سبل السلم" باشد هدایت می فرماید.72

نکته قابل توجه اینکه؛ خداوند جملة "یهدی به الله" را به "من اتبع رضوانه" مقید ساخته و رسانده است که تحقق هدایت الهی منوط به تبعیت از رضا و رضوان الهی است بنابراین کلمة هدایت در اینجا به معنای "إیصال الی المطلوب" است نه "ارائه الطریق" و راه نشان دادن و چون "سلام" در این آیه بطور مطلق ذکر شده است، معلوم می شود، مقصود سلامتی و ایمنی از هر گونه بدبختی و شقاوتی است که سعادت حیات دنیا و آخرت را مختل می سازد.73

در تفسیر "سبل السلام" شیخ طوسی می فرماید: سبل السلام، همان شریعت اسلام است که خدا بر بندگانش تشریع کرده است.74

در تفسیر جامع البیان نیز آمده است: سبل السلام همان طرق السلام است و آن عبارتست از: راهی که خدا برای بندگانش تشریع کرده، و بندگان را به سوی آن فراخوانده، و انبیاء و رسولانش را بدان جهت برانگیخته است. و آن همان دین اسلام است نه دین یهودی، نه دین مسیحی و نه دین مجوس.75

 خاتمه و نتیجه گیری:

1- حوزة معنایی "صراط مستقیم" در قرآن مجید عبارتند از: اهتداء، هدی، رُشد، رَشَد، سبیل الرشاد، سبل السلام و سبیل الله.

2- در این نوشتار، کوشش بر این بود که حوزة معنایی مفهوم "صراط مستقیم" تحلیل شود لذا واژه های کلید و مهمی را که پیرامون این مفهوم عمده و اصلی قرار گرفته اند مورد مداقه قرار گرفته شد. شبکه مفاهیمی که این واژه های کاملاً وابسته به یکدیگر، تشکیل می دهند چیزی است که ما حوزة معنایی صراط مستقیم نامیدیم.

3- در حقیقت حوزة معنایی صراط مستقیم، از جمله فراگیرترین اصطلاحات برای تمامی  ارزشهای اخلاقی دینی است که در قرآن شناخته شده است. بلکه مرکز تمام سیستم و نظام صفات و سجایای مثبت است، معنای این سخن آن است که ما وقتی به ساختمان معنایی واژگان کانونی یک زبان صراط مستقیم دست می یابیم که از ماهیت عناصری که سیستم و نظام کلی را شکل می دهند آگاه باشیم و آنها را بشناسیم.

پاورقی ها:

*    دانش آموختة رشته الهیات، معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق علیه السلام - ورودی 73

* محمد بن یعقوب فیروز آبادی، القاموس المحیط، الجزء الرابع، ص 405.

1. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللّغه، المجلد السادس، ص 42.

2. سوره اسراء (17) آیه 15.

3. سوره بقره (2) آیه 175.

4. سوره انعام (6) آیه 117.

5. برای نمونه بنگرید به: سوره محمد (ص) (47) آیه 12؛ سوره روم (30) آیات 15و16؛ سورة نساء (4) آیه 76. 

6. توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید، ص 392.

7. سوره توبه (9) آیات 17و18.

8. سورة اعراف (7) آیه 52.

9. سورة کهف (18) آیه 13.

10. سوره انعام (6) آیه 82.

11. سوره طه (20) آیه 50.

12. سوره انبیاء (21) آیه 73.

13. سوره محمد (ص) (47) آیه 17.

14. سوره تغابن (64) آیه 11.

15. سوره عنکبوت (29) آیه 69.

16. سوره مریم (19) آیه 76.

17. سوره بقره (2) آیه 213.

18. سوره محمد (ص) (47) آیه 5.

19. سوره اعراف (7) آیه 43.

20. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، صص 540-538.

21. سید أبوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، صص 529-527.

22. سورة بقره (2) آیه 2.

23. همان، آیه 5.

24. همان، آیه 120.

25. همان، آیه 185.

26. سوره آل عمران (3) آیه 138.

27. سوره اسراء (17) آیه 15.

28. سورة انعام (6) آیه 97.

29. سوره بقره (2) آیه 137.

30. سورة طه (20) آیه 82.

31. راغب اصفهانی، پیشین، ص 541.

32. سوره طه (20) آیه 123.

33. ایزوتسو، پیشین، ص 393.

34. سوره بقره (2) آیه 38.

35. سوره زخرف (43) آیه 68.

36. عبدلله جوادی آملی، تسنیم:، ج3، صص 482-479.

37. نمودار نمایشی و توضیحات آن، اقتباس از: توشیهیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، صص 182-177. ذکر این نکته لازم به نظر می رسد که ایزوتسو در تشریح نمودار (4) - نمودار (3) در کتاب خدا و انسان در قرآن - دچار اشکال و سوء تفاهم شده است. ایشان "اضلال الهی" را در برخی موارد مسجّل و از پیش تعیین شده، تعریف کرده است؛ حال آنکه با تأمّل در آیات وحی، چنین به نظر می آید که "اضلال الهی" نه به صورت ابتدائی که به جهت رفتار و عملکرد سوء انسان صورت می پذیرد.

38. ابن منظور، لسان العرب، المجلد الأول، ص 1169. و نیز:، احمد بن فارس، مُجْمَلُ اللّغه، جزء الأول، ص 379. و نیز: راغب اصفهانی، پیشین، ص 196.

39. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، المجلد الرابع، ص 140.

40. سوره جن (72) آیه 1و2.

41. ناصر الدین بیضاوی، تفسیر البیضاوی، المجلد الرابع، ص 331.

42. سوره بقره (2) آیه 256.

43. محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، الجزء الاول (ج1)، ص 203.

44. سوره جن (72) آیه 14.

45. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 152.

46. سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 351.

47. فخر الدین رازی، التفسیر الکبیر، الجزء الخامس عشر، ص 4.

48. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 1، ص 240.

49. جلال الدین فارسی، تعالی شناسی، ج 3، ص 645.

50. سوره لقمان (31) آیه 15.

51. سوره یوسف (12) آیه 108.

52. جلال الدین فارسی، پیشین، ص 646.

53. سوره اسراء (17) آیه 9.

54. محمد بن حسن طوسی، پیشین، ج 6، ص 453.

55. سوره مومن (40) آیه 38.

56. سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ص 351.

57. سوره غافر (40) آیه 29.

58. راغب اصفهانی، پیشین، ص 223.

59. محمود روحانی، المعجم الإحصائی لألفاظ القرآن الکریم، المجلد الثانی، صص 845-842.

60. سوره بقره (2) آیه 108.

61. سوره نحل (16) آیه 9.

62. سوره احزاب (33) آیه 67. برای نمونه های دیگر بنگرید به: سوره نساء (4) آیات 44،137،143؛ سوره مائده (5) آیات 12،60،77؛ سوره اعراف (7) آیه 148؛ سوره رعد (13) آیه 33؛ سوره حج (22) آیه 9؛ سوره فرقان (25) آیات 9،17،27،57؛ سوره نمل (27) آیه 24؛ سوره عنکبوت (29) آیه 38؛ سوره غافر (40) آیه 37؛ سوره شوری (42) آیه 46؛ سوره زخرف (43) آیه 37؛ سوره نجم (53) آیه 30؛ سوره ممتحنه (60) آیه 1؛ سوره قلم (68) آیه 7؛ سوره مزّمّل (73) آیه 19؛ سوره انسان (76) آیات 3و29.

63. برای تفصیل بیشتر نک: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش: بهاء الدین خرمشاهی، ج 2، (تهران: انتشارات دوستان - ناهید، چاپ اول 1377)، ص 1188.

64. حسن مصطفوی، پیشین، ج 5، ص 47.

65. سوره بقره (2) آیه 154.

66. سوره آل عمران (3) آیه 169. برای نمونه های دیگر بنگرید به: سوره مائده (5) آیه 35؛ سوره صف (61) آیه 11.

67. سوره انعام (6) آیه 153.

68. عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص 467.

69. همان، ص 468.

70. سوره عنکبوت (29) آیه 69.

71. سوره مائده (5) آیه 16.

72. جلال الدین فارسی، پیشین، ص 647.

73. سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 5، ص 263.

74. فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2 (جزء السادس) ص 57.

75. محمد بن جریر طبرسی، جامع البیان عن تأویل آیه القرآن، ص 195.

کتابنامه:

1- ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، المجلد السادس، بیروت: مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ه.ق.

2- همو، مجمل اللغه، دراسه و تحقیق: زهیر عبدالمحسن سلطان، جزء اول، بیروت: موسسه الرساله، چاپ دوم، 1406 ه.ق.

3- ابن منظور، لسان العرب، اعداد و تصنیف: یوسف خیاط و ندیم مرعشلی، مجلد اول، بیروت: دارلسان العرب، بی تا.

4- ایزوتسو، توشیهیکو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه: احمد آرام، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ پنجم، 1381 ه.ش.

5- همو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید، ترجمه: فریدون بدره ای، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول، 1378 ه.ش.

6- بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر البیضاوری، مجلد رابع، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1410 ه.ق.

7- جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج 3، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1380 ه.ش.

8- خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم: مطبعه العلمیه، چاپ سوم، 1394 ه.ق.

9- رازی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، جزء خامس عشر، بی جا، چاپ سوم، بی تا.

10 راغب  اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، تهران: المکتبه المرتضویه، چاپ دوم، 1362 ه.ش.

11 روحانی، محمود، المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم، مجلد ثانی، مشهد: موسسه آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1407 ه.ق.

12 زمخشری،  محمود بن عمر، الکشاف، جز، اول (ج1)، بیروت: دارالکتاب العربی، 1947م.

13 طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362 ه. ش.

14 طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آیه القرآن (المعروف تفسیر الطبری)، تصحیح: علی عاشور، جزء سادس. بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421 ه.ق.

15 طوسی، محمد بن حسن. التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح : احمدحبیب قصیر العاملی. ج10، بیروت: مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1409 ه.ق.

16 فارسی، جلال الدین، تعالی شناسی، ج 3، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی چاپ اول، 1378 ه.ش.

17 فیروزآبادی،  محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، جزء رابع: بیروت:دارالجیل، بی تا.

18 قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 1، قم: موسسه دارالکتاب، چاپ سوم، 1404 ه.ق.

19 مصطفوی. حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مجلد رابع، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ه.ش.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان