ماهان شبکه ایرانیان

ایمان و انتظار

فلسفه انتظار از دیرباز موضوع سخن ادیان الهی بوده است . یهود در انتظار آشکار شدن مسیحاست، کلیسا همچنان برای بازگشت عیسای ناصری دعا می کند و بسیاری از مسلمین هم موعودی را برای خود فرض کرده اند

اشاره

فلسفه انتظار از دیرباز موضوع سخن ادیان الهی بوده است . یهود در انتظار آشکار شدن مسیحاست، کلیسا همچنان برای بازگشت عیسای ناصری دعا می کند و بسیاری از مسلمین هم موعودی را برای خود فرض کرده اند . جدا از این قضیه بعضی از مکتب ها و حتی فرهنگ های بشری هم همواره به گمان رسیدن به آسایشی که به دست یک اصلاح گر جهانی پدید می آید، روزگار می گذرانند . مقاله ذیل دیدگاهی است در این زمینه:

ادیان الهی در قالب شریعت ها به مردم عرضه می شوند . شریعت ها را می توان به دو عنصر فقهی و ایمانی تجزیه کرد . قرآن می گوید: «واقیموالصلوة و اتوالزکوة وارکعوا مع الراکعین » (1) ; یعنی همواره نماز بپادارید و زکات دهید و با نمازگزاران رکوع کنید . این نوع شرایع انسان را به رفتاری دعوت می کند که مربوط به عنصر فقه می شوند . اما نوع دیگری هم وجود دارد . خدا در قرآن می فرماید: «لا تقنطوا من رحمة الله » (2) یعنی از رحمت خدا ناامید نشوید . این دیگر یک عنصر فقهی نیست . این به اسلام آوردن مربوط نمی شود، بلکه مربوط به ایمان آوردن است . این قالب با قالب قبلی متفاوت است . شریعت فقهی در چارچوب اسلام است ولی شریعت ایمانی در قالب میزان یقین به خدای متعال . قرآن در آیه ای این مساله را به خوبی بازگو می کند:

عده ای از اعراب نزد پیامبر اعتراف کردند که ما ایمان آوردیم . آیه نازل شد که ای پیامبر به آنها بگو: نگویند ایمان آوردیم، بلکه بگویند: اسلام آوردیم; زیرا که ایمان در قلب آنها وارد نشده است . (3)

اعراب در آن موقعیت هم نماز می خواندند هم روزه می گرفتند و شاید در این زمینه جهد و کوشش بسیاری هم می کردند، ولی عنصر ایمان در آنها وجود نداشت . این یک چالش خطرناک است . اگر شریعت فقهی پا به پای شرایع ایمانی رشد نکند، دین به کلی نابود می شود . در این صورت به جای عبادت، یک سری عادات روزانه خواهیم داشت . اگر امام زمان به یک دیندار واقعی بگوید که در ماه رمضان افطار کن او بدون هیچ درنگی چنین می کند . ولی وقتی به فردی که دین در او به صورت عادت درآمده چنین امر شود او سرباز می زند . اگر هم عمل کند، قلب او مطمئن نیست . در فرد اول شریعت یک ابزار رشد است و در فرد دوم یک عادت یا سنت معمولی . سالانه چندین هزار نفر با گفتن ذکر «لبیک اللهم لبیک » . احرام می بندند و اعمال حج را انجام می دهند، اما در مورد کسی که شریعت برای او سودمند است، قضیه متفاوت می شود . روایت جالبی در اصول کافی وجود دارد . در این روایت آمده است که علی بن الحسین (ع) را در کنار خانه کعبه مشاهده کردند در حالی که رنگ صورتش زرد شده و عرق زیادی کرده بود . از وی علت را جویا شدند . فرمود: می ترسم من به خدا «لبیک » بگویم و جوابی نشنوم .

در تاریخ دینداری از این مقوله فراوان است . دینداران معمولا به شرایع فقهی بسنده می کنند و به شرایع ایمانی توجه کمی می شود . نقطه تمیز دهنده انسان های وارسته و بقیه انسان ها هم در همین جاست . خداوند فرمان می دهد که از غیر او چیزی طلب نکنید و یا اینکه دیگری را بر جان و مال خود نگهبان ندانید . اینها از شرایع ایمانی است که تنها ایمان آورندگان توانسته اند از آن بهره بگیرند . اینجاست که ابراهیم گوی سبقت را از دیگر خلایق می رباید . نمرود قصد دارد ابراهیم را در آتش بیندازد . جبرئیل به یاری او می شتابد و می گوید: آیا کمک می خواهی؟ ابراهیم می داند که لحظه ای بعد در آتش می افتد، اما او مؤمن است به یاری خدا . پس می گوید: «و اما منک فلا» ; یعنی از تو کمکی نمی خواهم . رفتار شخصی که ایمان در قلب او نفوذ کند، با آن کسی که ایمان ندارد بسیار متفاوت است .

فرض کنید عده ای در کشتی نشسته اند . ناگهان باد شدیدی می وزد و دریا توفانی می شود . در این حال وحشت تمام مسافرین را فرا می گیرد . در حالیکه ممکن است ناخدای کشتی اصلا هراسی نداشته باشد . او بارها این نوع خطرها را پشت سر گذاشته و ایمان دارد که مشکلی پیش نخواهد آمد . پس ممکن است ناخدا مشغول نوشیدن چای باشد و در عین حال مسافرین از ترس نتوانند از جای خود تکان بخورند .

ایمان پیدا کردن به وجود چیزی از سه راه امکان پذیر است . اول آنکه بشود آن را حس کرد . مثلا قطعه چوبی را می بینیم و لمس می کنیم و بعد به وجود آن ایمان پیدا می کنیم . دومین راه این است که عقلا بتوانیم آن را اثبات کنیم . مثلا محاسبه می کنیم که اگر این مقدار زمان بگذرد; زمین فلان مقدار به دور خود خواهد چرخید . این یک اثبات منطقی است و می شود آن را پذیرفت . یعنی ما با استدلال چرخش زمین به دور خود مطمئن هستیم که فلان ساعت خورشید غروب می کند . اما راه سوم، دیگر چنین نیست . یعنی به چیزی ایمان می آوریم در حالیکه نه با حواس پنجگانه به آن پی می بریم و نه استدلال منطقی برای آن پیدا می کنیم . این راه خاص عرفاست . یک عارف ممکن است برای دیگران استدلال کند ولی خود دیگر اهل استدلال نیست . علی بن ابی طالب که خود سرور عارفان است، از چنین ایمانی برخوردار بوده است . این نوع ایمان از عالم بالا بر قلب ها می تابد . کسی نمی تواند ادعا کند که مثلا به قدرت خدا ایمان دارد و با این همه دیگری را در رفع نیازش شریک کند .

ایمان داشتن یک حقیقت فعل آور است . یعنی کسی که ادعای ایمان به خدا می کند باید با خدا گفت وگو داشته باشد . باید خدا را در امورش مؤثر بداند .

درباره موعود هم همینطور است . «منتظر» کسی است که به وجود موعود ایمان داشته باشد . انتظار اگر بر پایه ایمان باشد معنا پیدا می کند . اگر چنین نباشد انتظار تنها یک عادت است . یهود هم به چنین چالش و مشکلی برخورد کرد . علمای کنیسه بر این اعتقاد بودند که روزی مسیحا آشکار خواهد شد، اما به این فرض ایمان نداشتند . تنها بر این باور عادت کرده بودند . بنابراین وقتی عیسی بن مریم خود را مسیحا نامید از جامعه طرد شد . آنها می گفتند: این که مسیحا روزی آشکار می شود قطعی است، ولی ما نمی توانیم باور کنیم تو همان باشی . بنابراین با اینکه معجزات او را مشاهده می کردند او را نپذیرفتند . آنها عادت کرده بودند منتظر باشند . پس ترک چنین عادتی آنان را رنج می داد . کسی منتظر واقعی موعود است که به او ایمان داشته باشد . چنین فردی با موعود گفت وگو می کند، داد و ستد می کند و از خود نسبت به او اشتیاق نشان می دهد . این فرد در این گفت وگو آموزه های دینی بسیاری پیدا می کند که سبب رشد و کمال وی می شود . اما، در فردی که منتظر واقعی نیست موضوع غیر از این است . او اولا با ظهور موعود جا می خورد و شوکه می شود . ثانیا چون سخنان امیدوار کننده ای درباره موعود به او رسیده، ایشان را صرفا رافع مشکلات خود [چه مادی و چه معنوی] می داند .

از خداوند می خواهیم نور ایمانی راستین در قلب ما بتاباند تا از این دام های خطرناک رهایی یابیم و منتظری راستین باشیم .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان