ماهان شبکه ایرانیان

خود محوربینی اروپایی

سمیر امین اقتصاددان معروف مصری، رئیس انستیتوی تحقیقاتی سازمان ملل است. نظریه وی در مورد «توسعه ناموزون » تاثیر زیادی بر محیطهای روشنفکری در جهان سوم داشته است ولی با توجه به شرایط جهانی از سوی غربیان مورد استقبال قرار نگرفت

چکیده:

سمیر امین اقتصاددان معروف مصری، رئیس انستیتوی تحقیقاتی سازمان ملل است. نظریه وی در مورد «توسعه ناموزون » تاثیر زیادی بر محیطهای روشنفکری در جهان سوم داشته است ولی با توجه به شرایط جهانی از سوی غربیان مورد استقبال قرار نگرفت. اما نظریه پردازان غربی با تز او درباره «خودمحوربینی اروپایی » جدی برخورد کرده و به عنوان یک «عکس العمل نظری » جهان سومی در مقابل فرایند «جهانی شدن » مورد نقد قرار داده اند. مقاله حاضر، خلاصه ای کوتاه از کتاب سمیر امین با همین عنوان، (Eurocentrism) است.

خودمحوربینی اروپایی یک پدیده فرهنگی است که در ذهنیت اروپایی متمایزکننده حرکت و گذار تاریخی مردم اروپا از سایر نقاط جهان می باشد و شاید به همین دلیل نیز باید آن را فرهنگ ضد«جهان گرایی » معرفی کرد. خودبینی اروپایی چیزی بیش از نژادپرستی یا بزرگ منشی قوی است و به همین دلیل باید به شکل بنیادین مورد نقد قرار گیرد.

اروپائیان دلیل توسعه اقتصادی - صنعتی خود را به فرهنگ اروپایی ربط می دهند و عدم توسعه در جوامع جهان سوم را در فرهنگ غیراروپایی مردمان این سرزمینها جستجو می کنند. با توجه به اینکه جهانی گرایی فرایندی اجتناب ناپذیر است، خودمحوربینی اروپایی یکی از مهمترین موانع حرکت نرم این فرایند است; چراکه این تفکر بزرگ منشانه باعث برانگیختن عکس العملهای شدید در مردمان کشورهای پیرامونی بر ضد فرایند جهانی گرایی است. تز «خودمحوربینی اروپایی » در راستای مبارزه با این ذهنیت اروپایی است.

تز «خودمحوربینی اروپایی » معتقد است که با آنکه اروپائیان ادعا می کنند رشد سرمایه داری به دلیل فرهنگ، مذهب و تاریخ مشترک آنان روی داده و تنها در این کار می توانسته اتفاق بیفتد، در واقع سرمایه داری به مثابه یک شیوه تولید باعث رشد برداشت پروتستانی از مذهب مسیحیت و غالب شدن نگرش علمی و حقیقت جویانه بر فرهنگ اروپا شده است. اگر این شیوه تولید در هر نقطه دیگری از جهان رشد می کرد به بروز فرایند علمی - فرهنگی کم و بیش مشابهی منجر می گردید. برای توضیح بیشتر، باید به تفکیک شیوه تولید «سرمایه داری » از آنچه ما آن را شیوه تولید «خراج گذارانه »، (Tributary) نامیده ایم، بپردازیم.

نظام سرمایه داری، نظام خراج گزارانه: برخلاف نظریه مارکسیسم، شیوه های مختلف تولیدی را در دو شیوه کلان خراج گزارانه و سرمایه داری تقسیم می کرد. مارکسیسم از ارائه یک تئوری سیاسی و فرهنگی برای توضیح نظامهای پیش سرمایه داری ناتوان است و فرض را بر وجود رابطه ای همبسته در میان همه «پدیده های فرهنگی » پیش سرمایه داری با «شیوه تولید» آن زمان به مثابه زیربنا قرار داده است. حال آنکه در شیوه تولید «خراج گزارانه » زیربنا، ایدئولوژی و فرهنگ می باشد و اقتصاد تنها نقشی روبنایی را بازی می کند. یعنی عکس آن چیزی که در نظام سرمایه داری مشاهده می شود.

وانگهی، نظام خراج گزارانه در رابطه پیرامون - مرکز نیز بسیار متفاوت از جوامع سرمایه داری است. اگر در جوامع سرمایه داری «مرکز» براساس میزان پیشرفت اقتصادی و توسعه صنعتی تبیین می گردد و «پیرامون » براساس عقب ماندگی صنعتی و اقتصادی به حاشیه رانده می شود، در نظامهای خراج گزارانه پیش سرمایه داری، مرکز و پیرامون براساس رشد «بیان ایدئولوژیک » و شکل گرفتگی فرهنگی و ایدئولوژیک تعیین می شوند.

مفهوم «از خود بیگانگی » یکی دیگر از نقاط افتراق این دو نظام اجتماعی است. در جامعه سرمایه داری، از خودبیگانگی در رابطه با بازار مشاهده می شود اما در نظام خراج گزارانه از خودبیگانگی در رابطه با فرهنگ و مذهب ظهور پیدا می کند که می توان آن را از خودبیگانگی مذهبی نامید.

نوع نگرش به مذهب یکی از مهمترین نقاط افتراق این دو نظام است. برخلاف مارکس وبر که معتقد بود قرائت پروتستانی اروپائیان از مذهب مسیحیت زمینه را برای رشد سرمایه داری آماده کرده بود، معتقد است که این سرمایه داری انقلابی بود که انقلابی را در تفسیر و برداشت از مذهب نیز ارائه کرد که ثمره آن از سویی پروتستانیسم و از سوی دیگر تحرک بیش از حد جوامع اروپایی در «جستجو برای کشف حقیقت » بود. تحرکی که به بسط نگرش علمی در این جوامع انجامید.

ریشه های تاریخی خودمحوربینی اروپایی: فرهنگ و ایدئولوژی یونان که خراج گزارانه بود شدیدا تحت تاثیر مصر قرار داشت از این رو، یونان «شرقی » است تا غربی و بر این اساس، با جعل تاریخ و سندسازی سعی دارد ریشه های خود را به یونان ربط دهد و رابطه متقابل و قوی یونان با شرق را انکار کند تا از این طریق برای فرهنگ متفاوت خود که گویا دلیل اصلی توسعه اروپا می باشد، «ریشه های » تاریخی پیدا کند.

حال آنکه همه جوامع خراج گزارانه، از یونان باستان و قرون وسطای مسیحی تا ایران و کشورهای عربی، علیرغم همه تفاوتهای ظاهری در عمق دارای مشخصه های واحدی می باشند. نفوذ فرهنگها در یکدیگر از راه های گوناگون (مثل حمله اسکندر، نفوذ مسیحیت به غرب و اتحاد عربی بر اثر گسترش اسلام و...) باعث شده بود که توسعه در سطوح مختلف در میان این جوامع قرون وسطایی یکسان شده باشد. عامل مهم در این میان «ترانزیت » نیروهای مولده از منطقه ای به منطقه دیگر است که دامنه آن به پیشرفتهای علمی، تفکرات فلسفی و مذهب و زبان نیز کشیده شد.

با این وصف، شکاف بینشی عمیقی مابین فلسفه مسیحیت قرون وسطایی متداول در اروپا که شدیدا تحت تاثیر فرهنگ اسلامی بوده با فرهنگ غالب اروپایی در زمان رشد سرمایه داری مشاهده می شود. فرهنگ اروپایی قرون وسطا خراج گزارانه و در رابطه ای تنگاتنگ با شرق قرار داشته است و نمی توانسته موتور محرک شیوه تولید سرمایه داری باشد. شیوه تولید سرمایه داری در هنگام شکل گیری و در اطراف دریای آدریاتیک در یک گسست کامل با تاریخ مدیترانه ای اروپا رشد یافت.

مناسبات سرمایه داری و شکل گیری فرهنگ نوگرایانه علمی: مناسبات سرمایه دارای باعث شد تا به تدریج بار متافیزیکی فرهنگ خراج گزارانه کم شود و نگرش علمی جای آن را بگیرد. در شیوه های پیش سرمایه داری به دلیل آنکه تولیدکننده با مصرف شخصی کالای تولیدشده و یا معارضه آن با سایر کالاها به علم اقتصاد برای توضیح فرایند واضح و قابل رؤیتی که شرح داده شد نیاز ندارد. بنابراین برای طبیعی جلوه دادن استثمار به قوانین متافیزیکی و دلایل ایدئولوژیک روی می آورد. اما در نظام سرمایه داری فرایند تولید سرمایه داری فرایند تولید و فروش و تبدیل کالا به سرمایه برای تولید بیشتر و... برای همه افراد دست اندرکار تولید قابل رؤیت نیست. پس باید فرایند حرکت کالا را به وسیله یک علم «عینی و غیرسوگیرانه » تبیین نمود و به این ترتیب سرمایه داری عملا به مقابله با متافیزیک برخاسته و مجبور به تبیین علمی مسائل می گردد و همین موتور محرک فرهنگ سرمایه داری را تشکیل می دهد.

به این ترتیب می توان نشان داد که علیرغم نظر مارکس وبر، این مناسبات سرمایه داری بود که موجب تفسیر پروتستانی از مذهب شد. از همین جا نظریه «عصری » بودن برداشت از مذهب معلوم می شود. مذاهب، سیستمهای «باز» هستند که توانسته اند خود را با شرایط تاریخی متفاوت، وفق دهند.

دلایل تاکید بر نظریه های «خودمحوربینانه » در اروپا: این اندیشه در درجه اول و جهت طبیعی جلوه دادن سلطه از نوع عمدتا چپاولگرانه، آن گونه که در حد درمان دریایی است. در مدیترانه و حکومتهای «خراج گذار» آن عصر تکامل یافت. ولی بعدها نطفه های سرمایه داری رشدیابنده در کناره های آتلانتیک با پیوند این تفکرات به «داستان پردازی های خیالی » چون «اصل و نسب یونانی » اروپاییان و ربط آن به برتری ذاتی مسیحیت بر سایر مذاهب، سعی کرد تا سلطه بر دیگران و استثمار انسانهای دیگر را به عنوان یک امر ازلی، امری طبیعی جلوه دهد. خاصیت ذاتی سرمایه داری در تلاش برای بسط بازارهای خرید و فروش کالاهایش در سرزمینهای دور است که از طرفین کسب قدرت سیاسی در سرزمینهای مزبور تسریع می گشت، باعث می شد تا دلایل متافیزیکی چون برتری ذاتی و نژادی برای استیلا بر بازارهای جهانی به کار گرفته شود. برتری نژادی، جغرافیایی و بالاخره فرهنگی و مذهبی همه و همه سازمانهایی برای طبیعی سازی تسلط بر بازارهای سایر مناطق جهان هستند که نه تنها باعث شده که حرکت تاریخی و تکامل ملل دیگر جهان با موانع اساسی روبرو شود بلکه بزرگترین مانع در جهت «جهان گرایی » که فرایندی غیرقابل اجتناب است، نیز محسوب می شود.

نتیجه گیری: شیوه تولید سرمایه داری باعث ایجاد نگرش علمی در جامعه و رشد علومی چون اقتصاد برای درک فرایندهای پیچیده و غیرمشهور جامعه نوین شد. به دلیل اینکه فرهنگ سرمایه داری، باز، متحول و در جستجوی حقیقت است، سرمایه داری فرایند جهانی شدن را برای ادغام بازارها و از بین رفتن موانع برای تولید و فروش کالاها در سطح جهانی آغاز می کند. اما سرمایه داری جهانی قدرت به پایان بردن این فرایند را ندارد چراکه فرایند رو به تزاید قطبی شدن «مرکز - پیرامون » نتیجه مستقیم ذهنیت خودمحوربینانه اروپایی است. موفقیت «جهانی گرایی » به مثابه یک پروژه بزرگ جهانی منوط به حل همین فرایند قطبی شدن است و نظام سرمایه داری جهانی را از نظر تاریخی قادر به حل این معضل نمی بیند و بنابراین توسعه قطعی همه نقاط پیرامونی یعنی جهان سوم را منوط به مبارزه بی امان با ذهنیت برتری طلبانه اروپایی ارزیابی می کند.

نقد و بررسی

1. نظریه «خودمحوریتی اروپایی » بویژه از آن رو حایز اهمیت است که از زاویه ای متفاوت با نگرش غالب، به تاریخ تمدن غرب می نگرد. بی گمان این نگاه متفاوت می تواند پژوهشگران را در تحلیل واقعیت فرهنگ غرب یاری دهد و اندکی آنان را از جاذبه ادبیات مدرنیستی حاکم بر این حوزه، برهاند و فرصت تفکر و تجدیدنظر را بیابد. هرچند عناصر این نظریه کم و بیش در آرای دیگران نیز یافت می شود، اما در مجموع تز سمیر امین به عنوان یک نظریه جدید در تحلیل مدرنیته شایان توجه و تامل است. تفاوت تحلیل ایشان با تبیین غالب از مدرنیته عبارت است از: انکار ریشه های فرهنگی و مدرن (سرمایه دار) در دورانهای پیشین در غرب، و شباهت اصولی میان جامع پیش سرمایه داری در غرب با سایر جوامع، تاثیر قاطع اقتصاد سرمایه داری در پدید آمدن دانش جدید، تفکیک میان ماهیت عام سرمایه داری و سرمایه داری اروپایی کنونی و... . از نکات مهم و مبهمی در اندیشه های سمیر امین که بگذریم به نظر می رسد که نظریه او با دشواری هایی روبروست و دست کم پرسشهایی را بی پاسخ می گذارد. با اذعان به این نکته که نمی توان براساس تلخیص یادشده به نقد کتاب او پرداخت، محورهایی را به اجمال اشاره می کنیم:

1. درست است که فرهنگ سرمایه داری نوین از جهات گوناگون با فرهنگ قرون وسطایی و فرهنگ باستان متفاوت است، اما استمرار تاریخی این تمدن را به سادگی نمی توان انکار کرد. این ادعا که در حاشیه دریای آدریاتیک به یکباره فرهنگی کاملا جدید و نوپیدا به ظهور رسید، از نظر تاریخ و تمدن شناسی چندان ساده نیست.

2. در تشابه نسبی جامعه باستان و قرون وسطای مسیحی با سایر جوامع نیز سخنی نیست. اما اگر این مشابه سازی تا بدانجا پیش رود که تفاوتهای اساسی فرهنگهای شرق و غرب (برای مثال، فرهنگ یونان باستان با فرهنگ ایران و هندی، تفاوت مسیحیت غربی با اسلام و یهودیت، تفاوت نظام فئودالیته اروپایی با اقتصاد کشاورزی در سایر جوامع آن روزگار و...) انکار شود، چندان منصفانه و محققانه نیست.

3. اینکه بتوان اقتصاد سرمایه داری را به راحتی در هر گوشه جهان تحقق بخشید، جای تردید داد. به نظر می رسد که سمیر امین در تحلیل سرمایه داری دقیقا به همان اشتباه مارکسیسم دچار شده است که سرمایه داری را صرفا به یک پدیده اقتصادی تفسیر کرده است که بر هیچ اندیشه و مبنای فرهنگی استوار نیست. تجربه سرمایه داری غرب هم نشان داده است که سرمایه داری علاوه بر عوامل اقتصادی، مولود پاره ای شرایط اجتماعی و از همه مهمتر ریشه در جهان بینی انسان شناسی دارد.

4. اما از همه مهمتر آنکه نظریه ایشان از یک کاستی یا حتی از یک پارادوکس درونی رنج می برد. ایشان از یک سو از اقتصاد سرمایه داری استقبال می کند و آن را سبب حقیقت جویی و رشد علمی می شمارد و از سوی دیگر، سخت به نظام دوقطبی «مرکز - پیرامون » در اقتصاد موجود جهانی حمله می کند. ایشان معضله اخیر را ناشی از خصلت خودمحوربینی اروپایی می داند. اما چنان که بارها گفته اند، ایجاد شکاف عمیق طبقاتی و برقراری سلطه استعماری (آشکار یا پنهان)، جزء جدایی ناپذیر منطق سرمایه داری نوین است. از این مقاله معلوم نمی شود که آیا نویسنده تعریف دیگری از سرمایه داری جدید دارد که مستلزم دوقطبی شدن نیست، و یا معتقد است که به جای اروپا باید کشورهای دیگر در مرکز این قطب بندی قرار گیرند؟

5 . این پارادوکس از زاویه دیگر نیز قابل رؤیت است. نویسنده جامعه سرمایه داری را «در جستجوی حقیقت » می خواند و کلیه تمدنها و فرهنگهای دیگر را به نگاه «ایدئولوژیک » و «از خودبیگانگی » متهم می کند. عجیب است، در جامعه ای که حتی به نظر نویسنده. اقتصاد (آن هم اقتصاد سوداگری سرمایه داری) اصل قرار می گیرد و دین. فرهنگ و اخلاق باید در خدمت گردش پرشتاب سرمایه باشند، این نظام به حقیقت جویی موسوم می گردد ولی در نظامهایی که، باز هم به زعم نویسنده، اخلاق و فرهنگ زیربنای آنها را تشکیل می دهد، از علم و حقیقت محروم می مانند. شواهد به خوبی نشان می دهد که نهیلیسم (پوچ گرایی)، الیناسیون (از خودبیگانگی) و ایدئولوژی اندیشی از محصولات اختصاصی دوران سرمایه داری مدرن است که در طول تاریخ هیچ نظیری ندارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان