اشاره
آنچه در این پژوهه می آید معرفی دیدگاه های قرآنی بدیع الزمان سعید نورسی، به عنوان یک محقق قرآنی است. هرچند ممکن است برخی از آرای وی قابل نقد و ابرام باشد.
نشو و نما
سعید نورسی، از اعلام متفکّران تأثیرگذار در اندیشه اسلامی در زمره مصلحانی است که پرتو فروزان افکارشان دیگران را مجذوب خویش ساخت و سخنانشان در قلب و روح رهروانشان همچو نوری در ظلمت تجلّی یافت. وی با شرح دانش کتاب الهی و سنّت نبوی، به ستیز با جهل و فساد آفرینی آتاتورک قیام نمود، شیفته زیب و زیور نگشت و تبعید را به مقامات دنیوی برتری داد. نورسی بمانند اقبال، سیدجمال الدین اسدآبادی و غزالی توانست صدای ایمان را در قلب کفر و الحاد به طنین اندازد و جامعه شیطان زده عصر خود را در ترکیه، نوایی جانفزا از توحید و دیانت بخشد. او در دفاع از حریم قرآن و رسالت، هیچ تسامح و تساهلی به خود راه نداد.(1)
«رسائل النور»؛ اثر علمی قرآنی نورسی
آثار علمی برجای مانده از سعید بسان گنجینه ای انباشته از گوهرهای دانش و معرفت، رهاوردی بدیع و کارامد در عرصه هدایت امت اسلامی و ارائه طرحی نوین در تقابل با چالش های جدید اسلام با فرهنگ و تمدّن غرب، برای تمامی مسلمانان به ارمغان گذاشتند و بار دیگر فروزانی شعله جاوید وحی را در کلمات و مکتوبات او به اثبات رسانیدند. این نگاشته ها بمانند آذرخش آسمانی، ریشه ظلمت زمانه را در هم کوبیدند و به دنبال خود، باران معرفت و دیانت آگاهانه را بر جان لب تشنگان هدایت فرو باریدند. او جامعه خفته و در جهل فرو رفته آن روز ترکیه را چنان به خود آورد که هنوز هم آهنگ بیداری و اسلام جویی او در گوشِ جان های بیدار آن جا طنین انداز است.
نورسی را در اثنای تألیف و تدوین این نگاشته ها، قرآن کریم تنها منبعی است که در میدان پژوهش او به عنوان مصدر نخستین و مرجع اصیل واقع شده. پس از قرآن، نصوص رسیده از سنّت نبوی دومین مرجعی است که در توجه کامل پژوهش و دقّت نظر علمی او قرار دارد و در سراسر رسائل النور، آن دو (قرآن و حدیث) را نمود خاصی است. سرآغاز هر بخش از نوشته های نورسی آیه ای است از قرآن یا پرتوی از یک گفتار نبوی که مورد کاوش و تحلیل قرار گرفته اند.
بدیع الزمان نورسی تا به هنگامه رحلت خویش، افزون بر 150(2) (و به قولی 130(3)) رساله قرآنی در حوزه علم و معرفت اسلامی در کارنامه دانش خود به ثبت رساند که همگی آن ها بنیان تفکر و ساختار نگرش عالمانه او به مجموعه هستی را به خوبی نمایانگرند. او بیش تر آن ها را در دوران تبعیدش به منطقه «بارلا»، از سال 1926م به بعد به تحریر درآورد. و جملگی را در مجموعه با مسمّایی به نام رسائل النور سامان داد. این یادداشت ها در چهار بخش اصلیِ به هم پیوسته و متحد با هم، عمده آثار قرآنی نورسی را تشکیل می دهند.
نورسی در این که چرا تراوش های قلم خویش را رسائل النور نامیده و واژه «النور» را همچو تاجی مرصّع بر سر آنان نهاده، سخنی لطیف دارد؛ او در این باره می گوید: «واژه "نور" در طول زندگی ام همواره در هر جا که گام نهادم فراروی من بود، اسم روستایی که در آن به دنیا چشم گشودم "نورس"، اسم مادرم "نوریه"، نام استادم در طریقه نقشبندیه "سید نورمحمد"، استاد دیگرم در مسلک قادریه "نورالدین"، از معلمان قرآنی ام "نوری" و در اسم اکثر شاگردانی که ملازم من در تحصیل معارف بودند، واژه "نور" موجود بود. به نوعی "نور" در سراسر زندگی من تجلّی و تبلوری خاص داشت.»(4)
نگاهی اجمالی بر کلیّات رسائل النور
آن چنان که پیش تر سخن رفت، رسائل النور از چهار بخش اصلی تشکیل شده است و هر کدام با عناوینی خاص شامل بخشی از نگاشته های نورسی در حوزه فرهنگ قرآنی و اسلامی می باشند. این چهار بخش به ترتیب عبارتند از:
الف. سوزلر (الکلمات)؛ ب. مکتوبات (المکتوبات)؛ ج. لمعات (اللمعات)؛ د. شعاعلر (الشعاعات).
هریک از بخش های این کتاب، خود حاوی رساله های مستقل و متنّوعی درباره علوم اسلامی، به ویژه تفسیر و علوم قرآنی، می باشند. تعداد این رساله ها در سه بخش اول 33 رساله و در بخش «شعاعلر» 15 رساله می باشد.(5)
جایگاه قرآن در اندیشه نورسی
از آن رو، که نورسی جملگی آثار خویش را به نوعی تفسیر آیات الهی و برگرفته از آبشخور قرآن می داند، رویکردی خاص در نگرش او به این مائده آسمانی دیده می شود، آن گونه که قرآن را بسان عقل هدایتگر و آیات آن را همانند شعله ای فروزان در حیات آدمیان شمرده و رسائل النور خود را دلیلی روشن بر حقانیّت قرآن کریم و رشحه ای از آن اقیانوس و شعاعی از آن خورشید و حقیقتی مسلّم از گنج دانش راستین می داند:
1. تعریفی ژرف از قرآن
نورسی آن گاه که می خواهد تعریفی از معجزه جاوید محمدی صلی الله علیه و آله ارائه کند، به خود اجازه نمی دهد که در قالب الفاظ کوتاه و حدود تعاریف محدود منطقی، بدان بپردازد. او به نقش روشنگرانه قرآن در زمین چنین نظر دارد: «اِنَّ القرآنَ الحکیمَ بمثابه عقل الارضِ و فکرِها الثاقب، فلو خرجَ القرآنُ و العیاذُ باللّه من هذهِ الارضِ لجنتِ الارضُ.»(6) سپس این تمثیلِ از قرآن را در توصیفی دراز دامن، با نگرش معنوی عرفانیِ بدیع ممزوج و با عباراتی بس ظریف از دریچه معنا به سرایش لفظ در می آورد و حیرت خواننده را در نگرش خود به مکانت و عظمت قرآن صد چندان می کند. تعابیر نورسی از بس زیبا و دلنشین اند هرکس که بخواهد آن ها را در قالبی دیگر بنگارد، انصاف را در آن خواهد دید که به غایت جمال و کمال گفتار نورسی نمی رسد و همچون بیان نورسی نخواهند شد. تعریف وی از قرآن تأمّل خواننده را برمی انگیزد:
«فاِن قلتَ: القرآنُ ما هو؟
قیل لک: هو الترجمةُ الأزلیّة لهذه الکائناتِ، و الترجمان الابدیِ لألسنتها التالیاتِ للآیات التکوینیة، و مفسِّرُ کتابِ العالَم، و کذا هو کشّافٌ لمخفیاتِ کنوز الأسماء المستترةِ فی صحائف السموات و الارض، و کذا هو مفتاحٌ لحقائق الشؤون المسخَّرةِ فی سطور الحادثات، و کذا هو لسانُ الغیبِ فی عالِم الشهادةِ، و کذا هو خزینةُ المخاطبات الأزلیة السبحانیة و الالتفات الابدیة الرحمانیة، وکذا هو أساس و هندسةٌ و شمسٌ لهذا العالِمَ المعنوی الاسلامی، و کذا و هو خریطة للعالِم الاخروی، و کذا هو قولٌ شارحٌ و تفسیرٌ واضحٌ و برهانٌ قاطعٌ و ترجمانٌ ساطعٌ لذاتِ اللّهِ و صِفاتِه و أسمائِه و شؤونِه، و کذا هو مربٍّ للعالِم الانسانی.
و کالماء و کالضیاءِ للانسانیةِ الکبری التی هی الاسلامیةُ، و کذا هو الحکمةُ الحقیقیةُ لنوعِ البشرِ، و هو المرشدُ المهدیُّ ما خُلق البشرُ له، و کذا هو للانسانِ کما أنّه کتابُ شریعةٍ کذلکَ کتابُ رحمةٍ، و کما أنّه کتابُ دعاءٍ و عبودیّةٍ کذلک هو کتابُ أمرٍ و دعوةٍ و کما أنّه کتابُ ذکرٍ کذلکَ هو کتابُ فکرٍ، و کما أنّه کتابُ واحدٍ لکن فیه کتبٌ کثیرةٌ فی مقابلةِ جمیعِ حاجاتِ الانسانِ المعنویةِ، کذلکَ هو کمُنزلٍ مقدّسٍ مشحونٍ بالکتب والرسائِل، حتی أنّه أبرزٌ لمشربِ کلِّ واحدٍ من أهلِ المشارب المختلفة، و لمسلکِ کلِّ واحدٍ من أهل المسالک المتبانیةِ من الاولیاء و الصدیقینَ، و من العرفاءِ و المحققینَ، رسالةٌ لائقة لمذاق ذلک المشربِ و تنویره، و للمساقِ ذلک المسلکِ و تصویرهِ کأنّه مجموعة الرسائِل.»(7)
2. عدم امکان ترجمه حقیقی قرآن
نهایت اعجاز بلاغی ممکن در الفاظ و معانی قرآن، ویژگی منحصر به فرد اسلوب بیانی وحی، و مکانت والای زبان ادبی قرآن (عربی) در فصاحت و سلاست، نورسی را بر آن داشت تا در جای جای نگاشته های خویش، بر عدم امکان ارائه ترجمه حقیقی از قرآن پای بفشرد و غایت ترجمه قرآن را بیانی مجمل و نارسا، آمیخته با توضیح و تفسیری از معنا (غیر از لفظ) بداند و حال آن که امتزاج لفظ و معنا در قرآن انکارناپذیرند. او برای نمونه، چند آیه را آورده، با خطابی درنگ آمیز به خواننده می گوید: «فهل یمکن اوتری ترجمةَ أمثالِ هذهِ الایاتِ الکریمةِ ترجمةً حقیقتةً؟ لا شکَ أنّها غیرُ ممکنةٍ، فان کان ولابد، فإمّا تعطی معانی اجمالیةٍ مختصرةٍ للآیةِ الکریمةِ، أو یَلزم تَفسیر کلِّ جملةٍ منها فی حوالی ستَه أسطرٍ.»(8)
امکان ترجمه تحت اللفظی قرآن به زبان غیر عربی، جواز تلاوت ترجمه قرآن به بدل از آن و روشن شدن تکرارهای غیر ضروری قرآن در ترجمه ایراداتی هستند که در عصر نورسی از طرف شخصی روشنفکر (به زعم خود) در جامعه ترکیه مطرح و اقداماتی برای کاستن ارزش قرآن در دید عوام از این رهگذر شیطانی صورت می پذیرفت. در این هیاهو بود که بدیع الزمان از ابعاد گوناگون به پاسداشت حریم قدسی قرآن از طریق نگاشته های خویش پرداخت و در نوشتاری متقن، به تبیین زوایای پنهان این تفکر غیر قرآنی همّت گماشت و دیدگاه خود را در این باره چنین بیان نمود؛ «... و صَرَّح قائلاً: لیتُرجم القرآنُ لتظهَر قیمته، أی لیَری الناسُ تکرارته غیر الضروریة! و لتتلی ترجمته بدلاً منه الی آخره من الافکار السامّةِ...
إلاّ أنّ رسائل النور بفضلِ الله قد شلت تلکَ الفکرةِ، و عقمت تلکَ الخطةِ بحُجَجِها الدّامِعة و بانتشارها الواسع فی کلِّ مکانٍ، فأثبتت إثباتا قاطعا أنّه لا یُمکن قطعا ترجمةُ القرآنِ الکریمِ ترجمةً حقیقتةً، و أنّ أیةَ لُغةٍ غیر اللغة العربیةِ الفصحی عاجُزةٌ عن الحفاظ علی مزایا القرآنِ الکریم و نکتهِ البلاغیة اللطیفةِ، و أنّ الترجماتِ العادیةِ الجزئیةِ التی یقومُ بِها البشر لن تُحل بأیِّ حالٍ محلّ التعابیر الجامعةِ المعجزةِ للکلمات القرآنیة التی فی کلِّ حرفٍ من حروفِها حسناتٌ تتصاعدُ مَنِ العشرةِ الی الألف. لذا لا یُمکن مطلقا تلاوةُ الترجمةِ بدلاً منه.»(9)
پدیدارشناسی وحی از نگاه نورسی
شناخت پدیده وحی از زمره دل مشغولی های هر پژوهشگری است که به نوعی با قرآن سر و کار دارد. وصول به حقیقت این پدیده و یقین علمی به اصالت خاستگاه آن، گام نخستین برای پژوهش دراین متن وحیانی است و استواری سایر یافته های علمی به استحکام این گام اول بستگی دارد. سخن ازامکان وقوع وحی برانسان زمینی و چگونگی فرایند وحی از دیگر مباحث پدیدارشناسی مقوله وحی اند که هر قرآن پژوهی به ناچار درباره آن ها به تأمّل می نشیند و نورسی نیز در خور وسع اندیشه و گستره کاوش علمی خویش، در این باره ازابعاد گوناگون سخن رانده و از آن به سادگی عبور نکرده است که البته پرداختن به تمامی آن ها مجال دیگری را می طلبد. آنچه در پی می آید، بیانی است کوتاه از نگرش نورسی به پدیده وحی از بعد شناخت معنایی آن که کم تر در اندیشه های وحی شناسی بدان عنایت شده است.
1. اقسام وحی از نگاه نورسی
دانش پژوهان قرآنی در تفکیک اقسام وحی سخن ها گفته اند، اما جملگی بر تعدّد نوعی وحی از حیث معنا و مخاطب آن (انسان باشد یا غیر انسان) اتفاق نظر دارند. ولی وحی برانبیا و صاحبان رسالت های الهی را از نوعی واحد (وحی رسالی) با اختلاف در فرایند دریافت آن می دانند. کتاب های علوم قرآنی انباشته از چنین دیدگاه هایی هستند. آنچه نورسی در این باره بر آن تأکید دارد وضوح و خفای دلالت وحی رسالی است که درنگ در آن گشایشگر دریچه تازه ای از افق علوم قرآن را برای او در پی داشته است. لازم به ذکر است که نورسی بمانند بیش تر اندیشمندان اسلامی علاوه بر متن قرآن، گفتارهای نبوی (سنّت قولی) را نیز از مقوله گزاره های وحیانی می داند و دلایلی مستدل بر آن اقامه می کند، رویکرد نورسی در تقسیم اصل پدیده وحی، از منظر گویایی و شفافیّت دلالت الفاظ بر معنا است که سبب شده او قایل به دو نوع وحی رسالی باشد: وحی قرآنی رسالی صریح؛ وحی قرآنی رسالی ضمنی.
2. وحی صریح
در فرایند وحی صریح از دریافت تا ابلاغ و اعلان، متن وحیانی از نظر لفظ و معنا آن چنان روشن است که شخص پیامبر صلی الله علیه و آله فقط نقش پیام رسانی محض را به عهده دارد، بدون آن که اندک تغییری در متن آن صورت دهد. نص قرآن کریم و برخی از احادیث نبوی از این قسم هستند. (شاید منظور نورسی از احادیث نبوی، تنها احادیث قدسی باشد.)
3. وحی ضمنی
لفظ و معنا با اندک اجمال و ایجاز در عبارت، بمانند نوع پیشین از همان فرایند وحیانی سرچشمه می گیرند، با این تفاوت که تفصیل و تبیین بیش تر لفظ برای روشن شدن معنا برای دیگران (غیر از شخص پیامبر صلی الله علیه و آله ) بر عهده وجود ختمی مرتبت نهاده شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله تفصیل این اجمال را به استناد وحی صریح، الهام و احیانا به مدد اجتهاد و فراست فردی خویش، بیان می نماید و از رهاوردهای مقام رسالت (و اصطفا) و اندیشه های بشری (عرف، عادات و افکار مردمی) در تبیان مجمل به فهم عوام کمک می رساند.
«... فتفصیلُ الحادثةِ الآتیةِ مجملاً و تصویرها إمّا أن یُبینّه الرسولُ احیانا بالاستناد الی الالهام اَو الی الوحی، أو یُبیّنه بفراسته الشخصیة، و هذه التفاصیلُ التی یبیّنها الرسول صلی الله علیه و آله ، باجتهادهِ الذاتی، إمّا أنّه یبینّها بما یتمتعُّ به مِن قوّةٍ قدسیةٍ علیا، بمقتضی الرسالةِ و الاصطفاءِ، و امّآ یُبَیّنها بخصائصهِ البشریّةِ و بمستوی عرفِ الناس و عاداتِهم و أفکارِهم.»(10)
نورسی جملگی افعال و گفتار نبوی را در تبیین وحی ضمنی، برخاسته از هدایت ربّانی و به مدد وحی والهام خدایی می داند و آنچه را در تفسیر و تعبیر از این وحی می گوید، ریشه در خود وحی دارد و مصون از خطا و اشتباه می باشد. احادیث متشابه نبوی و پاره ای از آیات (قرآن کریم) که به حسب ظاهر در فهم عرف مردم پیچیدگی داشته و پیامبر صلی الله علیه و آله حقیقت معنای آن ها را روشن نموده، مثال های وحی ضمنی هستند.
نورسی در واقع، شخص پیامبر و گفتار او را در فرایند وحی قرآن، به هیچ وجه دخیل نمی داند و فقط تصویر و تفصیل معنا را، که خود به نوعی مرتبط با مرکز وحی ولی جدای از فرایند وحیانی متن قرآن است، بر عهده پیامبر صلی الله علیه و آله و مقام رسالت او می داند. از این رو از نگاه او، این دو نوع وحی از حیث چگونگی فرایند نزول و دریافت و اعلان، با یکدیگر هیچ تفاوتی ندارند. اختلاف آن دو در ایضاح و ایجاز لفظ و معناست که در وحی ضمنی پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به مدد وحی و فراست فردی برطرف می نماید، تأویل آمیخته به تشبیه پیامبر اکرم از صدای دهشتناکی که در مجلسی به گوش اصحاب رسید مثالی است دیگر برای وحی ضمنی که نورسی در مکتوبات آورده است.(11)
تفسیر و بایدهای آن از منظر نورسی
سخن از تفسیر در آثار نورسی و شیوه او در این دانش، بحثی دراز دامن و پیچیده ای را خواستار است و علت آن هم بازگشت به دیرینه دانش تفسیر در تعدد وتنوع روش های مفسّران و فقدان یک روش واحد و ثابت تفسیری در آثار نورسی است، هرچند برخی از پژوهشگران قرآنی سعی دارند شیوه تفسیری نورسی را محدود به یک روش از این دانش مقدّس کنند، اما انصاف آن است که نورسی را مفسری تک بعدی و محدود به یک شیوه تفسیری خاص ندانیم؛ از آن رو که نورسی با نگرشی که به قرآن، خاستگاه و نقش آن در عرصه هدایت بشریّت دارد، متن آن را منحصر در یک معنای واحد نمی داند و از هر دریچه ای که توانسته، در سمت و سوی مقاصد قرآن سخن گفته و تفسیر نگاشته است، خواه ادبی و خواه عرفانی، سیاسی، تربیتی، اجتماعی و تاریخی. بدین روی، نمی توان شیوه تفسیری او را به یک شیوه محدود کرد. به عبارت دیگر، نورسی یک دوره تفسیر کامل و منظم از آغاز تا پایان قرآن، آن هم به یک مسلک تفسیری ننگاشته است تا بتوان بمانند دیگر نگاشته های تفسیری خاص در یک حوزه، به بحث و گفت وگو درباره شیوه تفسیری او پرداخت، هرچند آن چنان که نورسی و دیگران گفته اند تمام آثار نورسی (به ویژه رسائل النور) خاستگاهی قرآنی دارند و اثر تفسیری به حساب می آیند. نورسی خود در این باره می گوید: «انّ رسائل النور برهانٌ باهرٌ للقرآنِ الکریمِ و تفسیرٌ قیّمٌ له.»(12)
تفسیرپژوه معاصر، استاد عبدالحمید نیز در این باره چنین می گوید: «و لعلَّ هذا هو سرُّ تسمیة "رسائل النور" بأنّها تفسیرٌ حقیقیٌ للقرآنِ الکریمِ، و الحقُ اَنّ تَفسیر القرآنِ و مخاطبةَ المسلمین بآیاته لم یبارح قطّ فکر النورسیِ اِلی آخِر لحظة من لحظات حیاتِه الحافلةِ بالمحن والاحزان والعلم و الدعوة الی التمسّکِ بکتاب اللّه و سنّةِ نبیّه صلی الله علیه و آله .»(13)
سخن دیگر آن که می توان گفت: خود بدیع الزمان نورسی به این امر به خوبی واقف بوده و از روی عمد بدان نپرداخته است (نگارش تفسیری جامع به یک شیوه خاص). او تقیّد به یک شیوه خاص از دانش تفسیر و نگارش تفسیری جامع از سوی مفسّر را با توجه به مطالبات علمی عصر حاضر، غیر ممکن و به دور از تعهّد عالمانه می داند. از این رو، آگاهانه خود را از این ورطه می رهاند. افزون بر آن تعصّب مفسّر و پای بندی فاهمه او به یک منهج به نوعی محدودسازی تفکر قرآنی است.
جدای از آنچه بیان شد، با تأمّل در آثار گونه گون قرآنی نورسی، می توان شیوه تفسیری او را به روشی ممزوج از شیوه تفسیر علمی، معنایی (اشاری) و مأثور و گاهی ادبی تعریف کرد که در آن، از حدیث، لغت، فنون ادبی و علوم جدید در رسیدن به اشارات ایمانیه و حقایق قرآنیه که به اشاره و رمز در قرآن متجلّی اند، مدد می گیرد و آن را «تفسیر معنایی» می خواند: «انّ رسائَل النورِ اتخذت هذا القسم اساسا لها مباشرةً فهی تفسیرٌ معنویٌ للقرآنِ الکریمِ بحیثُ تلزم أعتی الفلاسفة و تسکتهم.»(14)
نورسی در مجموع، دو نوع تفسیر از قرآن را مطرح می داند: تفسیری که به تبیین معانی و عبارات قرآن بسنده می کند وتفسیری که قدم را از معنای لفظ فراتر نهاده، به گلزار معارف اصیل قرآن ره می یابد. او رسائل النور خود را از نوع دوم می شمرد.
نورسی در أثر انس زیاد با قرآن و تدّبر عالمانه و غامضانه در حقایق آن، به اشاراتی غیبی و الهامات ربّانی برخاسته از روح قرآن دست یازید و جملگی را وامدار عنایت الهی و از پرتو هدایت او می داند.
شاید تا بدین جا نورسی را پیرو مکتب تفسیر اشاری پنداشته باشیم، اما چنین نیست، تاریخچه تفسیر اشاری و تأویلات عرفانی معنوی بزرگان این مکتب تفسیری آغشته از مطالب انتزاعی صرف و با زبان رمز و گفتار اشاری مملوّ از اصطلاحات غیر مأنوس در شریعت است که صرفا در محدوده ذهن مفسّر دارای اعتبار است و بس و در بیش تر موارد، برای هدایت اندیشه بشری فایده ای جز نزاع و جدلِ غیر احسن به ارمغان نمی آورد. اما تفسیر اشاری / معنایی نورسی دو ویژگی مهم در ساختار خود دارد:
الف. عقلانی بودن و موافقت با مأثورات تفسیری
برخلاف دیگر تفاسیر اشاری، که عمدتا بازتاب جولان های نفس ناطقه و خالی از تقیّد به منطق عقلانی در تعامل با قرآن می باشند، نورسی افسار اخذ اشاره و برداشت از قرآن را به ید عقل سلیم داده و از نقل مأثور در این زمینه مدد جسته است. او میان عقلانیت و معناپنداری از قرآن، پیوندی ازلی ابدی برقرار ساخته و داده های وحیانی قرآن و سنّت را رهنمون عقل بشر می داند و به مدد آن دو، قرائتی عقلانی معنایی (ذوقی، اشاری) از نص قرآن و سنّت ارائه می دهد و آن را در ساختاری مستند به براهین عقلی ارائه می کند و در برخی موارد، این معنا اشاره پنهان را با وجود ضعف و خفا از اهمیت بالایی برخوردار می داند: «الاشارةُ الغیبةُ مهما کانت خفیة و ضعیفةً فهی فی نظری علی جانبٍ عظیمٍ من الاهمیةٍ و القوّةِ و ذلک لدلالتها علی صواب المسائل و قبول الخدمة.»(15)
البته او یافته های تأمّل خویش از معانی قرآن را جزئی از معانی کلی دانسته است و ازبیان این که آیه فقط به همین معنای دریافت شده باشد، احتراز می کند و گرایش های مختلف تفسیری و نظرگاه های مفسّران را یک معنای جزیی از مفهوم کلی می داند که قرآن در متن خود آن را داراست و برای فهم و عمل هر طبقه از اقشار انسانی با خطابی خاص و شایسته تعامل فرو فرستاده شده است.
دکتر عشراتی سلیمان این بیان را به زبان دیگری چنین می نگارد: «لقد صدر النورسی فی تفسیرهِ للقرآنِ عَن اعتقادٍ یثبت للنص القرآنی تعددیة معنویةٍ مؤکّدة، تستکنهها بصیرةُ المفسّر حسب ما یحیط به من أجواءٍ و یستغرقُه من اهتمامات. فالدّلالةُ السماویة لها تنزیلٌ واحدٌ، هو الذی نطق به سیّدنا محمد صلی الله علیه و آله و لها أیضا تنزّل، و هو نتاج القراءات المتنوعّةِ التی تستنبطها العقولُ المؤمنةُ عبرالزمانِ والمکانِ.»(16)
در تفسیر نورسی، قرآن را تنزیلی واحد و تنزّلی متعدد است، آنچه را حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بدان به نام «القرآن» با شیوه وحیانی سخن گفته «تنزیل واحد» و آنچه رهاورد قراءات متعدد از این متن در مسیر زمانی مکانی تعقّل سالم بشری بوده «تنزّل متعدّد» می باشد. آری، نورسی فهم جزئی عالمان و اندیشمندان از قرآن را محدود در یک مشرب تفسیری ندانسته است و هر صنف از قشر انسانی را توانمند در تعامل با قرآن می داند:
«انّ جُمَل القرآنِ لاتنحصرُ فی معنی واحدٍ، بل هی فی حکمِ کلّیٍ یتضمَّنُ معانی لکلِّ طبقةٍ من طبقاتِ البشریّة، و ذلک لکون القرآن الکریم خطابا موجّها لعمومِ طبقاتِ البشر. لذا فالمعانی المبینّة هی فی حکم جزئیاتٍ لتلک القاعدةِ الکلیة، فیذکر کلُّ مفسّرٍ و کلَّ عارفٍ باللّهِ من ذالک المعنی الکلیّ شیئا و یستَندُ فی تفسیرهِ هذا امّا الی کشفیاتِهِ أو الی دلیلهِ أو الی مشربه، فیرحجُ معنی من المعانیِ.»(17)
ب. کارایی در حل مشکلات انسانی و توان موازنه با اندیشه های فلسفی مکاتب مادی غرب
آن چنان که پیش تر گفته شد، عمده تفاسیر اشاری رهاوردی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای عموم مردم و جامعه اسلامی نداشته اند و ندارند و حال آن که متن قرآن را هدفی جز هدایت همه بعدی بشریت و ایصال آن به کمال نیست. از این رو، نورسی به کارامدی تفاسیر اهمیّت فراوان قایل بود و دو عنصر زمان و مکان را دخیل در نگارش تفسیر می دانست؛ چندان که به هیچ روی، غفلت از آن دو را همسو با هدف قرآن و سنّت نمی شمرده. از این رو، تنها روش کامل در نگارش تفسیر کارامد و هماهنگ با مطالبات و چالش های معاصر را که خود قرآن نیز در سیر نزول و بیان معارف بدان توجه داشته تشکیل گروهی از دانشمندان اسلامی متخصص در مسائل قرآن می داند که با انجام پژوهش های مستوفی و متناسب با نیازهای عصر حاضر، بتوانند گامی در هدایت حیات بشری بردارند، او می گوید: «... کذلک لابدّ لکشفِ معانیِ القرآنِ و جمعِ المحاسن المتفرقةِ فی التفاسیر، و تثبیت حقائقةِ المتجلیّة بکشف الفن (العلم الحدیث) و تمخیض الزمان، من انتهاض هیئةٍ عالیةٍ من العلماء المتخصصین، المختلفین فی وجوه الاختصاص، و لهم مع دقّة نظرٍ وسعةِ فکرٍ لتفسیره.»(18)
شرایط زمانی عصر نورسی و اشتغالات سیاسی او در آن دوران، مانع او در نگارش تفسیر نشدند و در همان مقدار اندک، او توانمندی خویش را در نگارش تفسیری اصیل و هماهنگ با مطالبات عصر حاضر، ابراز داشت. رسائل النور او مشحون از مباحث عقیدتی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، عرفانی و فلسفی معاصر روزگار اوست که همگی را در پرتو قرآن یا روایات به تحریر درآورده: «فقد کتبت جمیعَ رسائل النور امّا لِشَرحِ آیةٍ أو لتوضیحِ معنی حدیثٍ شریفٍ و بیانه.»(19) او این گفتارها را از برای تفنّن و یا ابراز تبحّر در دانش ننگاشته است، از پس درد بود که به درمان اندیشید. او تنها ملجأ رهایی بشر از استعمار جان و روح آن ها توسط غارتگران اندیشه و دنیای غرب را در قرآن یافته بود. او با آشنایی عمیقی که از مصایب انسان عصر خویش داشت و تمدن غرب که می رفت جهان اسلام را چو گرگی در پوستین گوسفند به کام شیطان بکشاند، به خوبی توانست آگاهانه (دست کم در ترکیه) از اسلام و قرآن دفاع کند و به فریاد بی چارگان برسد، این راز کارامدی مباحث معرفتی نورسی در حوزه تعلیم و تربیت قرآنی است که تا به امروز هم افکار و نوشته هایش در مجامع علمی مورد احترام و اهتمام بزرگان اندیشه است. از این رو، چنین رویکردی به قرآن از منظر تفسیر اشاری در جای خود، نگرشی خاص و متفاوت از اصالت مکتب تفسیر اشاری محسوب می شود و بحث درباره آن مجال بیش تری می طلبد. با این دو ویژگی، می توان گفت: نورسی قرائتی نو از معنای نص وحیانی در ساختار تفسیر ارائه کرد و بر کارامدی اسلام در تحقق سعادت دنیا و آخرت در تمامی ابعاد برای بشر امروز پای فشرد.
عبدالرحمن بکیر نیز به همین نتیجه رسیده است؛ او می گوید: «یبدو أنّ بدیعَ الزمانِ أرادَ أن یسلک طریقا جدیدا فی التفسیرِ، یتمثَّلُ فی إثبات أنّ الاسلامَ هو الدین الحقُّ الّذی تتحققُ به السعادةُ فی الدنیا والآخرةِ.»(20)
و انصافا خود نورسی نیز این گفته خود را درباره قرآن با چنین پژوهش هایی به عرصه عمل رسانید: «لأبرهنّن للعالِم أَنّ القرآنَ شمسٌ معنویةٌ، لا یخبوسناها و لا یُمکن اطفاء نورها.»(21)
شرایط تفسیر عصری از نگاه نورسی
الف. تشکیل هیأتی از دانشمندان متخصص در حوزه های گوناگون علوم اسلامی و جدید؛
ب. توجه به دو عنصر زمان و مکان در نگارش تفسیر، (کارامدی و عصری بودن تفاسیر)؛
ج. آزادی اندیشه و عدم تعصّب مفسّر.
نورسی از ضرورت آزاداندیشی مفسّر و دوری از تعصّب در تعامل با قرآن و نگارش تفسیر، به عنوان پیش شرطی بسیار مهم در سامان دهی پژوهش های قرآنی یاد می کند و بر آن تأکید می ورزد؛ چرا که بدون آن نتوان به پژوهشی کارامد و همسوی با مقاصد قرآن دست یافت. او در این باره می گوید: «لا یتحصَّلُ له [المفسِّر] تفسیر لائق لف من فهم الفرد الّذی قلّما یخلُص من التعصُّب لمسلکه و مشربه؛ اذ فهمه یخصُّه لیس له دعوةُ الغیر الیه... فکما لابدُّ لتنظیم الاحکام و اطرادها و رفع الفوضی الناشئةِ من حریّةِ الفکر مع إهمال الاجماع مِن وجودِ هیئةٍ عالیةٍ من العلماءِ المحققین.»(22)
اعجاز قرآن در نگاه نورسی
نورسی در رسائل النور و دیگر آثار خویش، با روشی بدیع و استوار، عظمت قرآن و آموزه های بی بدیل آن را آشکار ساخت. او دنیای غرب و غرب زدگان مسلمان را به تعالیم آن دعوت کرد. در عصری که همه چیز رنگ و بوی مادی و لذّت به خود گرفته بود و آسمانی شدن در کره خاکی هیچ معنایی در قاموس اندیشه متفکران غرب نداشت، نورسی با نگرشی نو نقاب از چهره فروزان کلام الهی برانداخت و همگان را به تماشای این گلزار وحیانی محمد صلی الله علیه و آله فرا خواند. او چون معتقد به طراوت دایمی وحی و گزارهای آن بود، راه و اندیشه پیشینیان قرآن پژوه را خلعتی امروزین پوشاند و در ساختاری تازه و ابتکاری، طرح دیرین «اعجاز قرآن» را در جای جای آثار خویش به تناسب موضوع و در دگر جای ها به طور مستقل و مجزا سامان داد، اما نخست توان خود را در زبان فهم قرآن مضاعف ساخت و از سال 1882 م تا 1888 م به طور جدّی به مطالعه و پژوهش در زبان عربی پرداخت و بیش تر همّت و وقت خود را مصروف مطالعه کتب صرف و نحو نمود. پاسخ های او به پرسش های فتح الله افندی، دانشمند معروف ترک، به خوبی حکایتگر اطلاع و گستره دانش او پیرامون علوم و فنون ادبیات عرب می باشند.
جدای از ممارست علمی، علاقه وافر نورسی به زبان عربی برای چشیدن حلاوت قرآن و درک زیبایی های شیوه بیانی آن، به همراه پسند الهی از زبان عرب به عنوان «لغت عبادات»، این پژوهش را سرعت و دقّت مضاعفی می بخشید، آن گونه که در اندک زمانی جملگی آثار موجود در بلاغت و ادبیات عرب را با نبوغ سرشار خویش، مطالعه کرد و آن ها را به خاطر سپرد و این اندوخته های زبان شناسی عرب را در ابعاد گوناگون مباحث اعجاز قرآن به منصه ظهور رسانید. نورسی بر این عقیده اصرار داشت که علوم ادبی اساس فهم نصوص و استنباط احکام شرعی می باشند و از این رو، مدت های مدید جز مطالعه و تدریس صرف و نحو و بلاغت به دانش دیگری نپرداخت، تا جایی که نظراتی را در این حوزه ارائه کرد .او المثنوی العربی النوری و إشارات الاعجاز فی مظان الایجاز دو اثر از نگاشته های مهم خود را به عربی شیوا نوشت و توانمندی خود را در کتابت به عربی آشکار ساخت. اعتماد او بر منابع مهم ادب عربی همانند تفسیر کشّاف (زمخشری)، البهجة المرضیة فی شرح الألفیه (سیبویه)، مفتاح العلوم (سکّاکی) و دلائل الاعجاز (عبدالقاهر جرجانی) در اشارات الاعجاز به خوبی هویداست.(23)
1. اعجاز قرآن در پژوهش ها
دیدگاه های نورسی درباره اعجاز قرآن در دو رساله المعجزات القرآنیه و اشارات الاعجاز فی مظان الایجاز از دیگر نوشته های او جامع تر و روشن ترند. اندیشه های او را در بحث اعجاز قرآن، از حیث نوگرایی و تکمیل نظرگاه پیشنیان، می توان به دو بخش تقسیم کرد:
اول. گونه اعجازهای قرآنی که پیش از نورسی در میان قرآن پژوهان قدمت داشت و نورسی مواردی را بدان ها افزود. آنچه از مباحث دیرین مطرح در دانش قرآن پژوهی بوده و امروزه نیز محل بحث است، عمدتا چهار بُعد از اعجاز نص قرآن می باشد: بلاغی، علمی، غیبی و تشریعی که تا به امروز نگاشته های فراوانی درباره آن ها به تحریر در آمده است. نورسی در جنبه «اعجاز بلاغی قرآن» به سراغ «نظم قرآن» رفت و آن را به خوبی روشن ساخت. او در این حوزه، از نظریه «نظم» عبدالقاهر جرجانی به شدت تأثیر پذیرفت و نظرگاه او را با کاوشی دقیق و مستوفی در کتاب اشارات الاعجاز فی مظان الایجاز به لسانی تازه و بدیع به تصویر کشید و گاهی هم از نظم در حروف مقطعه و اعجاز آن ها به صورت ابتکاری سخن گفت.
در بُعد «اعجاز علمی قرآن»، به صرف گزارش جنبه های علمی آن بسنده نکرد و گامی در فراسوی پرده اعجاز علمی این متن وحیانی نهاد و با دلایل مبرهن، نظریه «عدم تناقض دانش و دین» را از لابه لای معجزات قرآن استوار ساخت. نورسی آبشخور کمال دانش را «اسماء حسنای الهی» می داند و از معجزات علمی قرآن، برداشت هایی عالمانه در جهت پیشرفت مادی و اجتماعی حیات بشری ارائه می دهد و آن را رمزی نهفته در اعجاز علمی قرآن می داند که بشر با فهم آن می تواند افق هایی از حقایق را فراروی خود بگشاید. او معتقد است: پیام تسخیر باد برای حضرت سلیمان علیه السلام که بدان وسیله راه های طولانی را در اندک زمانی می پیمود، آن است که بشر بداند می توان با اکتشاف قوانین طبیعت به آسمان ها راه برد و مساحت های دور و دراز را در اندک زمانی پیمود.(24)
وی در «اعجاز تشریعی» نظر بر آن دارد که شریعت اسلام، آیینی جاودانه الهی برای تمامی بشریت و قابل اجرا در هر شرایط زمانی و مکانی است و بر قوانین جعلی بشری، به ویژه قوانین برخاسته از فلسفه های مادی اروپا برتری خاص و شگرفی دارد.
او «اعجاز غیبی قرآن» را محدود به تعداد آیاتش ندانست و سخن از هزاران اعجاز غیبی مندرج در قرآن به صورت رمز و اشاره دارد.(25)
دوم. در زمینه نگرش های نو و ابتکاری در اعجاز قرآن، جدای از گفتارهایی که تا پیش از نورسی در عرصه اعجاز قرآن مطرح بودند. نورسی را گفتارهایی بدیع و ابتکاری در این حوزه است که تا پیش از او دیرینه ای نداشته اند؛ از جمله آن ها «اعجاز خطابی» قرآن است که نورسی آن را طرح کرده(26) و با استدلال های استوار و مثال های متنوّع به روشنی بیان نموده که قرآن با خطاب بیانی خود، قریب چهل گروه و طبقه از اقشار گوناگون مردم جهان را مخاطب خود ساخته است، اما با یک عبارت مشترک که هر طبقه، مطالب مناسب حال خویش را از همان خطاب واحد در حد شایسته و بایسته می فهمد، از دانشمند فقه تا جامعه شناس و از عامه مردم تا اهل دقّت از متکلمان.
سخن از اعجاز «تناسب عددی» قرآن به شیوه ای جالب و عمیق از دیگر نوگروی هایی است که نورسی بدان پرداخت و پس از او، به تدریج جای خود را در پژوهش های قرآنی باز کرد. البته سراسر کتاب اشارات الاعجاز سخن از فصاحت الفاظ و شیوایی بیان و اعجاز قرآن است که با عباراتی همچون اشارةٌ، رمزٌ، ایماءٌ و تلویحٌ بدان ها پرداخته شده، اما به شیوه ایجاز و انصاف بر آن است که این کتاب در میان کتب علوم قرآنی اثری کم نظیر در بحث اعجاز قرآن می باشد و رسیدن به این نظر، مطالعه ای ژرف از این اثر را برمی طلبد. رساله المعجزات القرآنیه نیز حاوی مباحثی همانند اشارات الاعجاز است که پردازش به تمامی آن خود مقال مستقلی می طلبد.
2. ابعاد معجزه جاوید
معجزه در مفهوم کلّی، از نگاه نورسی تصدیقی است بر ادعای فرستاده شده از ناحیه اللّه جلّ جلاله که در واقع امر جانشین قول خدا و قائم مقام بیان الهی «صدقَ عبدی فاطعیوه»(27) می باشد. درباره ابعاد و وجوه متعدد و متنوّع این معجزه جاوید، کاوش های قرآنی فراوانی از پیشینیان و دانشیان معاصر سامان یافته و برخی همانند سیوطی(28) تعداد آن ها را به 35 وجه و عبدالله خلف(29) از معاصران به 40 وجه رسانیده اند. اما نورسی در موارد گوناگون از وجوه و ابعاد متعدد اعجاز قرآن سخن گفته؛ گاهی آن را 7 وجه، گاهی 40 وجه و گاهی 200 دانسته، ولی آن را محدود در عدد معیّن و حصر خاص نکرده است. آنچه از پژوهش های سامان یافته درباره موضوع اعجاز قرآن در آثار نورسی به دست می آید، آن است که نورسی از نوع اعجازی که با اعداد آن ها را مشخص ساخته و گاهی هم حد خاصی بر آن معیّن نکرده، نوع خاصی از اعجاز این متن وحیانی را مدنظر داشته است. برای نمونه، منظور نورسی از اعجاز بی نهایت قرآن، اخبار غیبی آن است که همچنان ادامه داشته و به مروز زمان و پیشرفت دانش های قرآنی، به تدریج لایه های ناگفته و پنهان آن برای بشر نمایان خواهند شد؛ و در مواردی که عدد خاصی گفته، مقصودش اقسام فرعی یک نوع کلی اعجاز است که وی به تفصیل، دقایق جزئی آن را بررسی کرده و گویی خود آن را قسم مستقلی به حساب آورده است. به عبارت دیگر، همگی این اقسام فرعی و جزئی داخل در یک نوع عام و کلّی از انواع اصلی اعجاز قرآن می باشند. او در مکتوبات خویش چنین می نگارد: «تحقّق عندی أنّه لیسَ القرآن کلّه معجزةٌ، بل کلُّ سورةٍ من سورهِ معجزةٌ و کلُّ آیةٍ من آیاته معجزةٌ، بل حتی کل کلمةٍ فیه بحکم معجزةٌ.»(30) و در جای دیگر می نویسد: «لیست آیاتُ القرآنِ ولا کلماتها معجزةٌ وحدها، و انّما کذلکَ حروف القرآن.»(31)
بر ژرف نگران قرآنی روشن است که منظور نورسی از اعجاز در حروف و کلمات قرآن، مجرّد آن دو نیست، بلکه مقصودش تناسب میان حروف و کلمات آیات و ارتباط آن ها از حیث معنا در تناسب با هدف آیه است که امکان جانشینی کلمه یا حرف دیگری به جای آن ها وجود ندارد و سرّ آن هم در اعجاز لغوی (چینش بی نظیر حروف و ترکیب کلمات قرآن) است که نورسی از هرجهت، اهتمام شایانی در پردازش به این بُعد از اعجاز لفظی قران داشته است. تأمّل نورسی در حرف (ن) متکلم مع الغیر در آیه شریفه «ایّاک نعبدُ و ایّاکَ نستعین» و چرایی انتقال از صیغه متکلم وحده به جمع (نعبدُ نستعین) و تبیین اشارات موجود در آن به اجتماعات سه گانه، مثال خوبی از نگرش او بر وجود اعجاز در حروف قرآن است.(32)
در ارتباط با اعجاز در کلمات قرآن، گفتار او درباره تک تک کلمه های آیه «و لئِن مستّهم نفخةٌ من عذابِ ربِّک» (انبیاء: 46) جالب است، که در هر کلمه آن به نوعی معنای «قلّت» (اندکی و کمی) نهفته و با ساختار معنایی واحد در افاده مفهوم «قلّت»، جملگی بر اظهار هول از عذاب الهی و شدت تأثیر آن دلالت دارند و این چیزی جز اعجاز در کلمات نمی تواند باشد.(33)
جدای از چنین نگرش های ظریفی در اعجاز حروف و کلمات، عمده بحث وجوه اعجازی که وی بدان پرداخته هشت نوع عمده است که به اختصار به آن ها اشاره می شود:
أ. اعجاز نظمی / بلاغی قرآن: از نگاه نورسی، نظم قرآن اولین و بارزترین وجه اعجاز آن به شمار می آید: «أدقُّ وجوهِ اعجازِ القرانِ الکریم ما فی بلاغةِ نظمه.»(34) کوشش او در کتاب تفسیری اشارات الاعجاز فی مظان الایجاز در جهت تبیین این جنبه از اعجاز قرآن است؛ آن چنان که در مقدّمه آن می گوید: «انّ هذا التفسیر القیّم بین دفتیه نکتٌ بلاغیةٌ دقیقة.»(35)
نورسی از اعجاز بلاغی قرآن به مدد منطق عقل عملی، به سراغ حل چالش های زمانه خویش رفت؛ از آن رو که مشکل عصر او در تعامل با قرآن، فهم یا عدم فهم اعجاز آن نبود و پیشینیان نورسی این امر را به انجام رسانیده بودند. از این رو، نورسی در خلعتی نوین، ضمن پردازشی دیگر به اعجاز بلاغی قرآن، با گذر از پرده اعجاز، قدم در وادی تبیین معارف کارامد وحی به زبان اعجازش نهاد.(36) به همین دلیل، کتاب اشارات الاعجاز او را آکنده از مباحث عقلی و اجتماعی، و مناقشات سیاسی، اقتصادی همراه با قضایای علمی معاصر می بینیم. به دیگر سخن، نورسی اعجاز بلاغی را در خدمت حل معضلات عقیدتی و گشایش مسائل اساسی جامعه اسلامی و مقابله با تحدّی مکتب غرب علیه اسلام قرار دارد.
ب. شمول مطلق ابعاد گوناگون قرآن: نورسی دومین جنبه از اعجاز قرآن کریم را فراگیری تام و جهان شمولی این متن وحیانی از حیث کارکردهای معارف و علوم، الفاظ، شیوه و ایجاز آن می داند و این شمول را ضرورت جاویدانی قرآن و شریعت اسلام می شمرد. این ابعاد عبارتند از:
1. شمول الفاظ قرآن: الفاظ قرآن، چه در قالب و ساختار جملات و یا کلمات و حتی حروف (به ویژه حروف مقطعه) متضمّن معانی فراوانی هستند و این گستره حوزه معنایی الفاظ در هیچ متنی یافتنی نیست. البته نورسی فهم و وصول به این شمول و فراگیری معنا را مقیّد به حسن بلاغت، موافقت با قواعد فصیح لغت عرب و همسان با فلسفه تشریع و مقاصد قرآن می داند. او با این رویکرد، نگرش ها و تأویلات بی پایه برخی از مکاتب را از الفاظ و ایات قرآن مسدود و بی اعتبار می شمرد.
2. شمول علوم و معارف قرآن: به طور خلاصه، نورسی بر این باور است که در قرآن کلیّات مباحث لازم برای هستی شناسی در مفهوم عام، که شامل خداشناسی، انسان شناسی و کیهان شناسی می باشد، به شکل روشن موجود است.
3. شمول شیوه بیانی قرآن: شیوه بیانی قرآن در عین ایجاز، آن چنان جامع و گسترده است که گویی هر سوره کوچک آن «قرآن صغیر» است و در اشارات و دلالات آیات بر انواع متنوّع معارف و نیازهای بشر، به خوبی این گستردگی هویداست. ایجازش در حد نهایت امکان بیانی است؛ چنان که می بینی در یک مثال یا داستان کوتاه، به کلیات قوانین حاکم در هستی اشاره کرده است، همانند قصه تعلیم اسماء به حضرت آدم علیه السلام که حکایتگر آموزش جملگی دانش ها و معارف لازم بر انسان است.
ج. پیوستگی ساختار قرآن: دیگر موضوعی که نورسی در اعجاز قرآن بدان توجه نموده، پیوستگی و انسجام کامل میان مجموعه کل متن قرآن از حیث آیات و سوره هاست که گویی تمام آن با نزول تدریجی اش (در 23 سال) و اسباب متعدد نزولی اش، از وحدتی در حد کمال برخوردار بوده و برای یک سبب نزول و در نزولی واحد فرو فرستاد شده است. پردازش به این بعد از نگرش نورسی نیازمند مبحث گسترده دیگری است.
د. اعجاز تشریعی قرآن: نورسی به این جنبه از اعجاز قرآن (که در نگاه او اهمیت فراوانی در تاریخ تمدن بشری و رشد آن دارد) از موازنه ای که میان ساختار تمدن قرآن با اصول نوین تمدن جدید (اروپا و غرب) برقرار کرده است، می پردازد و ناتوانی بنیادین قوانین مدرنیته را آشکار می سازد. با ارائه الگویی از تمدن قرآنی و انسان کامل، تنها راه وصول به سعادت دنیا و آخرت را پی روی از دستورات قرآن و اسلام معرفی می کند و تمدن غرب و قوانین آن را، که برخاسته از اندیشه کام جویی و زیاده طلبی بشر مادی است، فقط برای درصدی از خوشبختی خیالی انسان در دنیا می داند.
ه. پیش گویی های غیبی قرآن: نورسی در نوشته هایش، سخن از چهار نوع اخبار از غیب در قرآن می گوید و هر قسم آن را دارای انواعی می داند نامحدود. این چهار نوع عبارتند از: اخبار از گذشته، اخبار از آینده، اخبار از حقایق اخروی، اخبار از مکنونات جهان هستی. این نگرش نورسی از علاقه شدید او به کشف اسرار جدید قرآن و اعتقاد او به قدسی بودن و جامعیت آن ناشی می شود.
و. اعجاز علمی قرآن: نورسی از زمره قرآن پژوهانی است که در نگرش علمی قرآن، راه میانه برگزیده اند؛ نه یکسر قرآن را حاوی مسائل علمی می داند که به ظهور یک نظریه علمی جدید از آن مدد جسته و دیدگاه قرآن را بدان تثبیت نماید و نه از شمار کسانی است که تفسیر علمی از قرآن را قبول ندارند. او قرآن را دارای اشاراتی کوتاه در گشایش حقایق علمی موردنیاز بشر معرفی نموده و کشف تفصیلی آن را بر عهده عقل انسانی، که خود آیتی از آیات باهره الهی است، می گذارد و نقش قرآن را در این حوزه همچو رهنمایی مشوّق می داند که انسان را بر کاوش وسعی در اکتشاف اسرار نهفته در هستی تهییج می کند: «و کاَنَّ القرآن یمسحُ ظهرَ الانسان بیدالتشویق و التشجیعِ، قائلاً له: اسْعَ واجتهد فی الوسائل الّتی توصلکَ الی بعض الخوارق.»(37)
درنگ در راز و رمز پنهان معجزات انبیا از جمله تأکیدات نورسی در فتح اعجاز علمی قرآن است. در برخی موارد هم خود به تفسیری علمی از حوادث طبیعی طرح شده در قرآن می پردازد. تفسیر او از دو پدیده رعد و برق به دو پدیده ظاهر شده از عالم غیب برای تنظیم قوانین طبیعت، از جذّابیت تفاسیر علمی معاصر حکایت دارد.(38)
ز. حاکمیت و سیطره قرآن: نورسی بُعد دیگر اعجاز قرآن را حاکم بودن معارف آن بر تمامی کتب آسمانی پیشین و برتری و گستردگی داده های وحیانی آن می داند. در قرآن، اصول همگی شرایع الهی سابق مستجمع و افزون بر آن هاست؛ چنان که گویی قرآن بر گذشته همانند آینده نظر داشته و حاکم بر آن است و در سایه سار حضورش، تمامی انبیا و ادیان الهی جملگی حاضرند. چیرگی قرآن در ناپایانی دانش آن است که همواره تا ابد از حیات علمی برخوردار و با گذشت زمان ناگفته های آن روشن تر خواهد شد.
ح. برتری شیوه معرفت اندیشی قرآن بر سایر مسلک های معرفت شناسی: نورسی ره یابی به «معرفت اللّه» و «معرفت هستی» از رهگذر قرآن را بسی فراتر، محکم تر و استوارتر از دیگر روش های معرفتی همانند فلسفه، عرفان و کلام معرفی می کند و دلایلی مبرهن بر آن قایل است.
3. دیدگاه صرفه در اعجاز قرآن از نگاه نورسی
«انّ اعجازَ القرآنِ حفظ القرانِ عن التحریف.»(39) دیدگاه «صرفه» نزد برخی از اندیشمندان اسلامی به عنوان وجهی از وجوه اعجاز قرآن کریم و یا تنها وجه اصلی اعجاز آن به شمار می آید که از میان علمای شیعه نیز قایل داشته است. نورسی در رساله المعجزات الاحمدیه، به تناسب موضوع، بحثی از نظریه «صرفه» مطرح و آن را دیدگاهی مرجوح معرفی کرده است. او نخست با تردید خاصی به آن می نگرد و گویی به جواز و صحّت این نظریه در اعجاز قرآن قایل است؛ از این نظر که سیره او در رد و نقد دیگر دیدگاه های غیرموافق با نگرش او، این گونه است که به صراحت، ضعف آن ها را بیان و رد می کند و تردیدی در ابطال آن به خود راه نمی دهد، اما در نقد و رد نظریه «صرفه» از عبارت او چنین چیزی برنمی آید، بلکه آن را «مذهب مرجوح» در برابر «مذهب غالب و راجح» در اعجاز قرآن مطرح می کند: «امّا المذهبُ الثانی و هو المرجوح، فهو انّ معارضةَ سورةِ واحدةٍ من القرآن ضمن طاقةِ البشر الاّ انّ اللّه سبحانه قد منعها عن الخلق لیکونَ معجزةَ الرسول... یطلق علی هذا المذهب المرجوح: مذهب الصرفةُ.»(40)
و با سخنی که درادامه مطلب می آورد، همسویی او با این دیدگاه بیش تر روشن می شود و گویی آن را می پذیرد: «و هکذا فالعلماءُ الّذین یقولون وفقَ هذا المبحث لا یمکن معارضةَ القرآنِ حتی بکلمةٍ واحدةٍ. هو کلام حقٍ لامراء فیه، لانَّ الله سبحانه قد منعهم عن ذلک اظهارا للاعجاز.»(41)
تأویل و تشابه در اندیشه نورسی
1. تأویل؛ تفسیری همسو با مقاصد قرآن
نورسی از زمره ژرف اندیشانی است که در حوزه تأویل متون دینی، صاحب نظر و اندیشه بوده و دیدگاه های شایسته ای در این زمینه ارائه داده است. او به عقل گرایی و توجه به نقل صحیح به همراه شناختی کامل از روح و کلیت قرآن، در تأویل آیات و روایات اهمیت بسزایی قایل است. در نگاه نورسی، مقاصد اساسی مطرح در قرآن (که خداوند به دنبال هدایت و سوق بشر زمینی به سوی آن ها از مسیر وحی بوده) در مجموع عبارتند از: توحید، معاد، نبوّت و عدالت. «اَنّ الغایةَ الأساسیة للقرآنِ هی اثبات وجودِ اللّه و الاخبار عن النبوّةِ و الآخرة و العدالةِ و العبادة. لذا، فلیس الاخبار عن ماهیةِ الکون من مهامٍ و من مقاصد القرآن.»(42) دیگر گفتارهای بیان شده در آن مباحثی استطرادی به اسبابی مختلف می باشند. این مقاصد بنیادین قرآن در نظرگاه نورسی همان آیات امّهات و محکماتی هستند که باید آیات دیگر را در مسیر و جهت نهایی اهداف قرآن به تحلیل و تفسیر نشانید.
نورسی در این تحلیل معنایی، که به نوعی بازگشت معنا به اصل در آن مشهود می باشد، بر «عقل و خردگروی» نقش اساسی قایل است و در تعارض با نقل، تقدّم را از آنِ عقل، و تأویل صحیح عقلی را حاکم بر نقل می داند. به دیگر سخن، در هنگامه عدم توافق تحلیل عقلی با گزاره های وحیانی، باید آیه یا روایت را در جهت اهداف چهارگانه قرآن به شکلی که همسو با آیین خرد و همسان با بلاغت وحی و قواعد ادب عرب باشد تفسیر نمود. نورسی چنین تفسیری از متن دینیِ به ظاهر متعارض با داده های عقلانی را «تأویل» می شمرد. او در این باره، کتابی تحت عنوان المحاکمات تألیف کرده و از عدم دقت مسلمانان در مقاصد اصیل قرآن و چگونگی تأویل آیات مشابه با تأسفی عمیق سخن گفته است: «فلا بُدَّ لاهلِ التفسیر ان یقدروا القرآنَ حقَّ قدره، و الاّ یبخسوا قیمته، و ان لا یُأوّلوه بأمرٍ لم تصدقه البلاغةُ و لم یکن من میزته. و ذلک [القرآن] قد تحقّقَ بوضوح أجلی من کل حقیقةٍ، انّ معانی القرآن الکریم حقٌّ، کما انّ طریقة افادته و تصویره للمعانی بلیغةٌ و رفیعةٌ، فمن لا یعزی الجزئیات الی ذلکَ المعدن و لا یلحقها بذلک النبع یکن من المبخسین حقّه.»(43)
نورسی تأویل را ارجاع آیات متشابه به معانی و مقاصد اولیه و اصیل قرآن می داند که با چنین ارجاعی، حقیقت تشابه روشن و پرده ابهام از چهره معنای آن کنار زده می شود. او نیازمندی برخی آیات و روایات به تأویل را ناشی از کاربردهای صنایع ادبی مجاز، تشبیه، استعاره، کنایه و دیگر فنون ادبی می داند که در درایت امر، سبب حدوث خیال ابهام در معنا برای ناآگاهان می شود. البته او کاربرد چنین شگردهای بیانی قرآن را نه تنها بی ثمر نمی داند، بلکه دارای مزایایی خاص و از باب رعایت شیوه بیان زبان عربی و همسویی با فهم بشری می داند و وجود چنین آیاتِ نیازمند به تأویل را ضروری و غیرقابل اجتناب می پندارد.
او خود در برخی از موارد، تأویلات قابل توجهی از آیات دارد که شاید از منظر برخی جالب باشد. تأویل او از آیات «و یُنزّلُ من السماءِ من جبالٍ فیها من بردٍ» (نور: 43) و «الجبال اوتادا» (نبأ: 7) و درنگ در تحلیل معنایی جبال(44) در آن دو به همراه تأویلش از روایت منسوب به ابن عباس به مضمون «قیامُ الارضِ علی الثور و الحوت»(45) در فرض صحّت سند نمونه هایی عالی از توانمندی نورسی در تأویل متون دینی می باشند، تا جایی که برخی از پژوهشگران آثارش به دانش هرمنوتیک و اطلاعات نورسی از آن سخن آورده اند.(46)
2. تشابه و چرایی وجود آن در قرآن
نگاه و تعریف نورسی از متشابهات قرآنی (و روایی) با دیگر تعاریف دانشمندان این عرصه اندکی تفاوت و یا مساهمه در بیان دارد؛ از آن رو که نورسی «متشابه» را نوعی از استعاره ظریفی می داند که حقیقتی شگرف در بطن خود نهفته دارد و آن برخاسته از بلاغتی بس لطیف می باشد که از برای اظهار حقایقی برای عموم مخاطبان از پس پرده ای شفاف در متون دینی، به ویژه قرآن، واقع شده است. با این رویکرد، نورسی اولاً، «متشابه» را نوعی تنزّل معنا در قالب لفظ از نوع استعاره تعریف و ثانیا، به خلاف دیگر قرآن پژوهان، تصوّر اندک معنایی از متشابه را (که خود جزئی از معنای کلی آیه یا روایت متشابه است) برای عموم مخاطبان ممکن می داند، ولی وصول به اصل معنای «تشابه» را فقط از توانایی خواص علما و راسخان در دانش می شمرد. برای وضوح بیش تر این تعریف و زدایش غرابت آن، لازم است مثالی آورده شود تا اصل سخن نورسی واضح تر شود.
نورسی معانی آیات الهی را همانند دایره های متداخل به هم می داند که از مرکز ثقل واحدی برخوردارند و در عین تداخل، هیچ تقاطعی با هم ندارند؛ مانند دایره های متعددی که بر روی آب در برکه ای راکد به هنگام پرتاب سنگی به دنبال هم و بدون هیچ تزاحمی نمایان می شوند و یا حلقه های تنه بریده یک درخت. این حلقه ها و دایره ها تصویرها و پرتوهایی از آن معنای مرکزی و اصلی اند که در نگاه اول، در پرده تشابه فرو رفته است، ولی می توان با مدد ذرّه بین، آن را دید، و هرچه قدرت دید و نگرش مفسّر بیش تر و قوی تر باشد، لایه های بیش تری از معنا را تواند دید: «والحقیقةُ هی انّ القرآنَ الکریم یستعمل اسلوبَ المتشابهات کتلسکوباتٍ أو کنظاراتٍ طبیّه مختلفه الارقام لبیان الدقائق العمیقة للنّاس و لنقلهم من الظاهر الی الحقیقة.»(47) راسخان در علم کسانی هستند که ضمن تسلّط بر معانی جزئی از معنای اصیل متشابه، که خاستگاه سایر معانی جزئی می باشد، آگاهی کامل دارند و حق تأویل تنها شایسته آن هاست؛ چرا که تأویل در صورتی امکان دارد که مآل و جایگاه اصلی و ابشخور آغازین متشابه بر تأویلگر روشن و مسجّل باشد و راسخان در دانش این گونه اند و دیگران چون توان درک مرجع نخستین معنای تشابه را ندارند، فقط بهره ای از فهم معنای جزئی را می برند و توان چنین ارجاع و تأویلی از آن ها ساخته نیست. نورسی در این باره چنین می گوید: «کما انَّ فی القرانِ الکریم آیاتٌ متشابهاتٌ، ففی الحدیث الشریف أیضا متشابهاتٌ، لایدرک معانیها الدقیقةُ الاّ خواص العلماء.»(48)
و در جای دیگر می نویسد: «انّ قسما من الاحادیث النبویة التی تخبرُ عن حوادث ستقعُ فی آخر الزمان تحمل معانی عمیقةٍ جدّا ک (المتشابهات) القرآنیة، فلا تفسّر ک (المحکمات) ولا یتمکّن کلَّ واحدٍ من معرفتها، بل رُبَّما یؤوّلها العلماء بدلاً من تفسیرها و انّ تأویلاتهاتفهم بعد وقوعِ الحادثةِ و یُعرف عندئذٍ المراد منها، بمضون الآیة الکریمة "و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم" و یبین تلک الحقائق الراسخون فی العلم و یقولون: "امنّا به کلٌّ من عند ربّنا".»(49)
با این رویکرد نورسی به آیات متشابه، که معانی جزئی آن قابل فهم برای عموم هم باشد، دایره خطاب قرآن در این بخش از آموزه هایش بسیار گسترده تر از رویکردی است که مخاطبان متشابهات را فقط عده ای خاص می دانند؛ از آن رو که نورسی آیات متشابه را از مجموعه هدفمند و روشن نص قرآن می داند که برای ارشاد تمامی گروه های انسانی تا قیامت نازل شده و همگان به اندازه توان و نیاز خویش، قابلیت بهره مندی از آن را دارند، اما با ابزاری صحیح و مستند به محکمات قرآنی و نصوص روایی که از پیشینیان به ما رسیده است؛ و حتی یک شخص عامی نیز روزانه از استعاره و دیگر فنون تشابه آفرین در عبارات و گفتار خویش استفاده می کند. بنابراین، متشابهات هم جز بیان حقیقت از پس پرده همانند استعاره چیز دیگری نمی باشند:
«فالاسالیبُ القرآنیةِ فی أمثال هذه المنازل المدّعی فیها الجمهور تسمّی ب التنزّلات الالهیة الی عقول البشر فهذا التنزّلُ لتأنیس أذهانهم. فلهذا وضع صور المتشابهات منظارا علی نظر الجمهورِ. فما هذه المتشابهات الاّ من أقسام الاستعارات الغامضة، اذ انّها صورٌ للحقائق الغامضة.»(50)
ناگفته نماند که نورسی «تشابه» را به دو نوع تقسیم می کند:
الف. متشابهی که قابل تأویل نیست و وظیفه ما تسلیم مطلق در برابر آن است؛ مانند: حروف مقطعه؛
ب. متشابهاتی که قابل تأویل هستند و حق تأویل آن ها متعلق به راسخان در علم می باشد: «کما انّ فی القرآن الکریم آیاتٌ متشابهاتٌ تحتاج الی تأویلٍ او تطلب التسلیم المطلق، کذلک فی الحدیثِ الشریف مشکلاتٌ تحتاج احیانا الی تفسیرٍ و تعبیرٍ دقیقین.»(51)
در باب چرایی وجود تشابهات در قرآن، نورسی بر این باور حق تأکید دارد که این متن آسمانی برای ارشاد و هدایت عموم بشر نازل شده است و در خطابات وحیانی خود، نگرشی جهانی و فراسوی اندیشه ها و مرزهای جغرافیای بشری دارد و در این گزاره ها، رعایت فهم عموم مردم را اصل در نظرگاه خود قرار داده و خواص از آن ها را تابع گروه اکثر نموده است، و از آن رو که فهم عرفی عوام از کاوشگری ژرف و شگرف خواص برخوردار نیست و عمده اذهانشان آمیخته با برخی تصورات انتزاعی از حقایق است، قرآن حسب رعایت سطح تعقّل و تفکر عموم و سوق دادن آن ها به حق، شیوه های بیانی خود را تنزّل داده تا همسو با سطح نگرش و زبان محاوره ای آن ها باشد. در این میان، چاره ای جز رعایت زبان عرفی آن ها، که ممزوج با متشابهات می باشد، راه دیگری نبوده است و این امر اگر ضعف و نقص فرض شود (که نیست) نقص در افهام و بیان بشری را می رساند، نه ضعف در زبان وحی و قرآن را؛ همان بیان مولانا از حدیث نبوی که می گوید:
چون سرو کارتو با کودک فتاد |
پس زبان کودکی باید گشاد |
سخن نورسی این چنین است: «... هی حکمةُ المتشابهات و هی التنزلّات الالهیة الی عقول البشر لتأنیس الاذهان و تفهیمها، کمن تکلّم مع صبّیٍ بمایألفهُ و یأنس به.»(52)
حال اگر شیوه قرآن در این باره عکس می شد و قضایای عقلی و حقایق آن بی پرده و بی مقدّمه، به زبان و حال گروه خواص بیان می شدند، این امر نقض غرض قرآن از هدایت عموم بشر و محرومیت اکثریت از درک قرآن را به دنبال داشت. از این رو، قرآن روشی را در پیش گرفته که هم اقناع عامّه کرده و هم اخضاع خاصه را داراست، بدون آن که از متشابهات آن شائبه تجسیم خدا یا محال بودن معارف و داده های آن پیش آید:
«فاعلمَ انَّ ارشادَ القرآن الکریم لکافة الناس و الجمهور الاکثر منهم عوام، و الاقل تابعٌ للاکثر فی نظر الارشاد. و الخطابُ المتوجه نحو العوام یستفید منه الخواص و یأخذون حصّتهم منه... و لو عکس لبقی العوام محرومین، مع انّ جمهور العوام لا یجردّون اذهانهم عن المألوفات والمتخیّلات فلا یقتدرون علی درک الحقائق المجردّةِ و المعقولات الصرفة الاّ بمنظار متخیّلاتهم و تصویرها بصورة مألوفاتهم لکن بشرط ان لا یقف نظرهم عل نفس الصورة حتی یلزم المحال و الجسمیةُ أوْ الجهةٍ بل یمدّهم الی الحقائق.»(53)
خلاصه آن که نورسی در گام اول، قرآن را از آن رو که کتاب الهی برای رهنمایی تمامی طبقات انسانی تا روز واپسین می داند، لاجرم محتوای آن را در غایت وضوح و تبیان می بیند که هیچ شبهه ای در آن نیست و بر یک شیوه بیانی واحد نازل گشته است؛ یعنی عدم وجود متشابهات در قرآن به معنایی که منتهی به سدّ باب فهم عرفی مخاطبان از متن آن نگردد. در گام دوم، وجود چنین متشابهاتی را به دلیل محدودیت توان فهم بشری و اطلاق تام صفت کلام ازلی الهی، ضروری و اجتناب ناپذیر می داند و بر آن حکمت هایی قایل می شود؛ همانند:
الف. ارشاد و هدایت عموم و خواص به حقایق به مدد تشابه؛(54)
ب. شرح و تبیین معانی فراوان در الفاظ کوتاه؛(55)
ج. مخاطب قرار دادن تمامی اصناف فکری بشر با اختلاف سطح دانش آن ها؛(56)
د.دلالت شگرف متشابهات بر بلاغت و اعجاز لفظی و معنایی قرآن؛(57)
و. توجه و رعایت ادراکات حسی و مأنوس مخاطب؛(58)
ه. محال بودن ترجمه متشابهات و ناتوانی بشر از هماوردی آن؛(59)
ی. تداوم طراوت و حفظ پویایی معارف قرآن از مسیر متشابهات.(60)
··· پی نوشت ها
1 برای آگاهی بیش تر از زندگی علمی سیاسی نورسی نک: اورخان محمدعلی، سعیدالنورسی رجل القدر فی حیاة امّة، قاهره، دارالفضیله / محسن عبدالحمید، النورسی متکلم العصر الحدیث و کتاب / همو، النورسی رائد الحرکة الاسلامیة / احسان قاسم الصالحی، بدیع الزمان سعید النورسی نظرة عامة عن حیاته و آثاره / محمد سعید رمضان البوطی، سعید النورسی حیاته و آثاره / ادیب ابراهیم دباغ، سعید النورسی رجل الایمان فی محنة الکفرو الطغیان.
2 احسان قاسم الصالحی، «بدیع الزمان النورسی فکره و دعوته»، المعهد العالمی للفکر الاسلامی (مکتب اردن)، 1998، ص 24.
3 حسن عبدالرحمن بکیر، بدیع الزمان سعید النورسی و أثره فی الفکر و الدعوة، دمشق، دارالحق، 2000 م، ص 97.
4 نورسی؛ الملاحق فی فقه دعوة النور؛ ترجمه احسان قاسم الصالحی، استانبول، دارسوزلر، 1995 م، ص 7071.
5 برای آشنایی بیش تر با کتابشناختی این چهار بخش از رسائل النور نک: بدیع الزمان النورسی فکره و دعوته، ص 251 254، از: مقاله احسان الصالحی با عنوان: «تعریف بمؤلفات بدیع الزمان سعیدالنورسی التی أطلق علیها اسم رسائل النور»
6 الشعاعات ،ص 444.
7 اشارات الاعجاز، ص 22 / المثنوی العربی النوری، ص 69 و 70 / المکتوبات، ص 267 / الکلمات، ص 274.
8 المکتوبات، ص 505.
9 الشعاعات، ص 315.
10 المکتوبات، ص 119.
11 همان. در این روایت، پیامبر صلی الله علیه و آله آن صدای دهشتناک را به مرگ منافقی معروف پس از هفتاد سال عمر در نفاق و افتادن در قعر جهنم تأویل فرموده است.
12 الملاحق فی فقه دعوة النور، ص 220.
13 اشارات الاعجاز فی مظان الایجاز، ترجمه احسان قاسم الصالحی، بغداد، دارالانبار، 1989، م، ص 8، مقدّمه.
14 الشعاعات، ص 562.
15 المکتوبات، ص 492.
16 عشراتی سلیمان، النورسی فی رحاب القرآن و جهاده المعنوی فی ثنایارحلة العمر، سوزلرنشر(قاهره)،1999، ص 160.
17 المکتوبات، ص 422.
18 اشارات الاعجاز فی مظان الایجاز، ص 25.
19 الشعاعات، ص 207.
20 بدیع الزمان سعیدالنورسی و أثره فی الفکر و الدعوة، ص 149.
21 المثنوی العربی النوری، ص 190.
22 اشارات الاعجاز، ص 25.
23 ر.ک: المؤتمر العالمی لبدیع الزمان سعیدالنورسی (3)،1996، عبدالرزاق عبدالرحمن السعدی، «اعجاز القرآن اللغوی فی فکر النورسی»، ص 313 346.
24 جلال جلالی زاده«نورسی»(دانشنامه قرآن پژوهی)،ج2،ص 2281.
25بدیع الزمان سعیدالنورسی و أثره فی الفکر و الدعوة، ص 225.
26 برای آگاهی بیش تر نک: عبدالله خطیب، وجوه الاعجاز عندالنورسی، ص 67 / همو، بدیع الزمان النورسی فکره و دعوته، اردن، 1998 م.
27 ر.ک: المکتوبات، ص 114.
28 جلال الدین سیوطی، معترک الأقران فی اعجاز القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1988 م.
29 أحمد عزالدین عبدالله خلف الله، القرآن یتحدّی، ص 241.
30و31 المکتوبات، ص 508 / ص 509.
32 نک: المکتوبات، ص 506 507.
33 المکتوبات، ص 426 427.
34و35 اشارات الاعجاز فی مظان الایجاز، ص 226 / ص 18.
36 بدیع الزمان سعیدالنورسی و أثره فی الفکر و الدعوة، ص 152.
37 اشارات الاعجاز فی مظان الایجاز، ص 238.
38 نورسی خاستگاه حدوث رعد و برق را ملائکه (قوّه غیبی) می داند؛ آن چنان که در روایات نیز وارد شده است. نک: النورسی و أثره فی الفکر و الدعوة، ص 161.
39 المثنوی العربی النوری، ص 190.
40و41 المکتوبات، ص 245 و 246 / ص 246.
42 اشارات الاعجاز، ص 177.
43 المحاکمات«صیقل الاسلام»،ترجمه احسان قاسم الصالحی،ص 85.
44 المحاکمات، ص 84.
45 همان، ص 73 75. برای تفصیل بیش تر نک: المؤتمر العالمی لبدیع الزمان سعید النورسی (4)، استانبول، 1998 م، ص 337.
46 نک: یامینه مرمر، «مکانة التأویل فی العلم Hermeneticsتحلیل مبنی علی رسائل النور»، المؤتمر العالمی لبدیع الزمان (4)، استانبول، 1998 م، ص 514 520.
47 به نقل از: المؤتمر العالمی لبدیع الزمان سعیدالنورسی (4)، ص 396، مقاله استاد یلدرم.
48 المکتوبات، ص 451.
49 الشعاعات، ص 103.
50 اشارات الاعجاز، ص 17.
51 الکلمات، ص 400.
52 اشارات الاعجاز، ص 33.
53 اشارات الاعجاز، ص 175.
54 الاشارات الاعجاز، ص 171 / الکلمات، ص 400.
55 الکلمات، ص 451 467.
56 المکتوبات، ص 422.
57 اشارات الاعجاز، ص 176.
58 الکلمات، ص 176.
59 المکتوبات، ص 503.
60 اشارات الاعجاز، ص 171.