? با تشکر از مساعی و عنایت حضرتعالی به عنوان اولین پرسش بفرمایید با توجه به اینکه ادیان الهی از جمله یهود و مسیحیّت، در زمینة انتظار ظهور منجی و مصلح جهانی با مسلمانان هم نظرند، پس دلیل اصرار ما در اثبات ضرورت وجود پیشوای مصلح و خاتم اوصیاء چیست؟ آیا اساساً جامعة بشری به پژوهش و گفتمان بیشتر پیرامون آخرالزّمان و مهدویّت نیاز دارد؟
سخن از مصلح جهانی، منجی نهایی، امام عصر، صاحبالزّمان و مهدی موعود(عج)، سخن از آیندة روشن و مرحلة کمال و غایت تاریخ بشریّت است. این موضوع برای شیعیان چنان آشناست و چنان در ذهن و ضمیر آنان رسوخ یافته و ریشه گرفته است که شاید گمان کنند بحث بیشتر پیرامون آن جز تکرار مکرّرات نخواهد بود. مسلمانان اهل سنّت نیز جز دربارة وجود فعلی و هویّت دقیق و مشخّص آن امام اختلاف شایان توجّهی با شیعیان ندارند و علمای فریقین صدها کتاب و رسالة مستقل با عناوین مختلف که موضوع همة آنها «امام مهدی» است نگاشته و به یادگار گذاشتهاند.
با این حال معتقدم و البته نظر قاطع همة علما و دانشمندان مسلمان و مسیحی که با آنان دیدار و گفتگو داشتهام بر این است که طرح این بحث مصلح جهانی به شیوة علمی و دور از تعصّب بهویژه در عصر حاضر و اوضاع و شرایط خاص جهانی نه تنها مفید و سودبخش است بلکه ضرورت و لزوم دارد زیرا بشریّت هماکنون بر سر دو راهی قرار دارد که اگر نیکخواهان از هر دین و مذهب و ملیّت در ایفای وظایف انسانی و معنوی و دینی خود کوتاهی ورزند و از تبیین حقایق و تنویر افکار جوانان دریغ کنند و تنها به خود و نجات خود بیندیشند راه صلاح و خوشبختی یکسره مسدود و راه فساد و تباهی هموار خواهد شد.
اگر بخواهم انگیزه و هدفم را در طرح این موضوع شرح دهم باید بگویم اثبات وجود مصلح و منجی نهایی و ظهور او آنگاه که خداوند مقرّر فرموده باشد براساس دلایل عقلی و تشخیص هویّت امام موعود بر مبنای دلایل نقلی، اگرچه پیشینیان نیز به آن پرداختهاند امّا از آنجا که سخن منجی در آخرالزّمان همهجایی شده است و دامنة آن به جوامع مختلف اسلامی و مسیحی و یهود و زردشتی کشیده شده لذا پژوهشی جامعتر و گفتاری رساتر را میطلبد.
? در مورد حضرت مسیح در روایات تأکید بیشتری شده است آیا در آموزه های مسیحیت نیز چنین است؟
در کتاب های دینی و نوشتار های مذهبی ما آمده است که مسیح(ع) در آخرالزّمان ظهور خواهد نمود و نماز خود را به امام مهدی(عج) اقتدا خواهد کرد و ولایت خاصّه محمدیّه (ص) را به نام وزیر، مدیریت خواهد نمود.امّا نوشتارهای مسیحیّت ظهور حضرت مسیح (ع) را در آخرت می داند و از اناجیل نقل میکنند که در آغاز قیامت اوضاع منظومة شمسی درهم می ریزد و پس از ظهور حضرت مسیح(ع) از عدالت او سخن بهمیان میآید لذا ظهور و نزول حضرت عیسی(ع) و بسط عدالت را در آخرت مطرح نمودهاند و خوانندة آگاه میداند که صدر و ذیل این باب هماهنگ نیست زیرا نخست از برهم ریختن نظام طبیعت سخن گفته است و سپس عدالت حضرت مسیح(ع) را در روی زمین بشارت داده است و معنای آن حکومت عیسی(ع) در دنیاست نه آخرت عبارت متن انجیل نیز گویای همین مطلب است که ما در کتاب خط امان توضیح داده ایم.
? آیا مستقیماً با بزرگان مسیحیت در این باره گفتگو داشته اید؟ اگر بوده به نتایج آن اشاره بفرمایید.
این نکته بسیار مهم است که آیا مسیحیان به حکومت عدل جهانی در دنیا به دست حضرت عیسی(ع) معتقدند یا نه؟ لذا بر آن شدم که با بزرگان و دانشمندان مسیحیّت گفتگو نمایم و نظرات علمی و دینی آنان را در تفسیر عبارات اناجیل بشنوم و همچنین نظرات فلسفی فیلسوفان مسیحی را در باب آخرالزّمان و حکومت عدل جهانی در روی زمین بدانم تا اظهارنظرهایم در کتاب، واقعبینانه باشد. ناچار بار سفر بستم و به این سو و آن سو مسافرت نمودم. بحمدالله این مسافرت ها برایم موفقیت آمیز بود. بهترین و سودمندترین دیدارها در واتیکان انجام گرفت زیرا آنجا مرکز بزرگان مسیحیّت کاتولیک می باشد. بزرگان و دانشمندان واتیکان بیشتر عقیده داشتند ظهور حضرت مسیح (ع) با رستاخیز توأم است و من توضیح دادم که از عبارات انجیل تقارن ظهور مسیح(ع) با قیامت استفاده می شود نه توأم بودن با هم یعنی قیام مسیح(ع) و حکومت عدل جهانی پیش از قیامت و روز رستاخیز رخ خواهد داد و به متن اناجیل استدلال نمودم. بعضی از علمای واتیکان پذیرفتند و بعضی اظهار داشتند کلیسا چنین تفسیر نموده است و بسیاری از تفسیر کلیسا تبعیّت مینمایند. بعضی از شخصیتهای برجسته و علمی واتیکان بودند به من گفتند که حضرت مسیح(ع) در زمین عدالت بهوجود خواهد آورد امّا زمین نو خواهد شد و من از زمینِ نو تفسیری نمودم که برای بسیاری از دانشمندان مسیحی جذاب و شنیدنی بود. در واتیکان پیرامون واژة پریکلیتوس و پاراکلیتوس در انجیل گفتگوی زیادی شد و به مطالب عالی در انجیل در باب وجود اقدس حضرت مهدی موعود(عج) پی بردم. خوانندگان عزیز و پژوهشگران علاقهمند در جلد دوم خط امان که در آن مشروح گفتگوها آمده، مطالعه خواهند نمود که نکته های بسیار جالب و پرارزشی است.
? تا چه انداز ه ای با این دانشمندان در مورد آینده ادیان اشتراک فکری داشتید؟ نقاط مشترک و مختلف فکر شیعیاسلامی با تفکر مسیحی در چیست؟
برای پاسخ با این سئوال، مناسب است خاطرة یکی از ملاقات هایم را بگویم. شبی در محل سفارت واتیکان با جمعی از استادان دانشگاه ها پیرامون منجی از نظر دینی و علمی بحث طولانی شد. آقایان میان نظر فلسفی با دین تفکیک قائل بودند و اظهار داشتند جهان نمیتواند در هرج و مرج و تباهی و ظلم باقی بماند و تاریخ بشریّت هم نشان میدهد وقتیکه ظلم و ستم اوج گرفته است خداوند متعال برای نجات مستضعفان، منجی و مصلح فرستاده است. بنابراین سخن اسلام در باب مهدی موعود و نجاتبخش بشر سخنی است علمی و فلسفی و واقعبینانه امّا اینکه انجیل بر ظهور مسیح(ع) در دنیا و حکومت جهانی او دلالت نماید مورد تردید و شک است زیرا مفاد انجیل ظهور و عدل حضرت مسیح(ع) در آخرت است. به آنها گفتم انجیل از چنین روز و روزگاری در دنیا و روی زمین خبر داده است و به کلماتی از اناجیل استشهاد نمودم که به نظر می رسید حتی برای آنان نیز تازگی داشت.
ناگفته نماند که این تفسیر از اناجیل در واتیکان با دانشمندان و متکلمان مسیحیّت کاتولیک بود امّا علمای مسیحیّت ارتدوکس و پروتستان غالباً ظهور مسیح(ع) را در دنیا و عدالت جهانی او در روی زمین را باور دارند و این اختلاف بر اثر تفسیرهای متفاوت از اناجیل است و در عین حال دانشمندان مسیحی از نظر فلسفی اتفاقنظر دارند یعنی قطع نظر از عباراتی که در اناجیل بهکار رفته است فلسفة تاریخ اجتماعی شهادت میدهد که جهان بشریّت به سوی عدل جهانی پیش میرود.
در پاریس با فیلسوف مشهور و متکلم معروف، ژان گیتون گفتگویی داشتم. ایشان گفت: «از عبارات انجیل در باب ظهور مسیح (ع) و حکومت عدل جهانی تفسیرهای مختلف میشود و من با تفسیرها و ترجمه ها کاری ندارم عقیده علمی من این است که عدالت در زمین توسط یک منجی الهی به دست خواهد آمد. به نظر من اسلام دین مترقّی و جامع و برخوردار از واقعیّت است.» به آقای گیتون گفتم: «مصلح جهانی از دیدگاه اسلام، امام مهدی(عج) است و مسیح(ع) مدیریّت این حکومت را عهدهدار خواهد شد.» ایشان با شنیدن این سخن بسیار شاد شد و آن را مژدهای ارزشمند از جانب اسلام دانست و افزود: «با توجّه به مترقّی بودن دین اسلام و فرهنگ و تمدّن آن که بشریّت را در همة جوانب زندگی هدایت میکند من اعتقاد کامل به آنچه شما گفتید دارم.»در جریان دیدار و گفتگو با پروفسور ژان گیتون موضوعات بسیار جالبی مطرح گردید که مشروح آن در بخش «دیدارها و گفتگو ها» در جلد دوم خط امان آمده است.
در پاریس با نخبگانی از فلاسفه و متکلّمان و استادان الهیّات نیز گفتگو هایی داشتم از آن جمله با استاد روژه گارودی که اینک به اسلام گرویده است. او در سخنان خود به نکات شایان توجّهی در این موضوع اشاره کرد.
در طی این سفر های علمی به کانون های تفکر مسیحی و مدارس عالی آن در شهر آمستردام با رئیس دانشگاه آن شهر پرفسور براون و پرفسور ویسیلز، استاد مطالعات تطبیقی میان اسلام و مسیحیّت دربارة مصلح جهانی گفتگوی طولانی نمودم.
در این دیدار برخی مقدّمات عقلی و فلسفی و نصوص متعدّدی از اناجیل و شرح های آنها همراه با برخی متون اسلامی را بیان کردم و ایشان با ابراز مسرّت اظهار داشت «من در مطالعات بسیاری دربارة آیندة بشریّت از دیدگاه انجیل و کتب اسلامی تأمّل و دقت کرده ام». به ایشان گفتم: «انجیل به ظهور یک مصلح جهانی مژده میدهد.» آقای پروفسور ویسیلز گفت: «مسئلة منجی و مصلح مربوط به یک گروه و یک دین و یا پیروان فلان مکتب نیست بلکه مربوط به سرنوشت همة افراد بشر است. هم در دانشگاه مطرح است و هم در کوچه و بازار و بسیار مهم است» و سئوالاتی داشت و پاسخ دادم که در مشروح مذاکرات آمده است.
از مجموع دیدارها و گفتگو هایی که در اروپا با صاحبنظران دینی و فلسفی داشتم چنین دریافتم که ظهور مصلح و منجی جهانی یک ضرورت تاریخی است و اصول و مبانی فلسفی مؤیّد آن است که سرانجام ظلم و فساد بر روی زمین پایان خواهد یافت و همة افراد بشر دست عدالت الهی را در سراسر زمین لمس خواهند کرد.
بسیاری از این اندیشمندان بر طرح این بحث در سطح جهانی تأکید میورزیدند و آن را برای جامعة معاصر و بهویژه نسل جوان بسیار سودمند و سودبخش می دانستند و بر پیگیری این بحث پافشاری داشتند و این شیوة تفکر را داروی شفابخش نسل معاصر میشمردند.
? نکته ای که جلب توجه می کند این است که با وجود این همه آموزه ها و اعتقادات، عملاً در جامعه مسیحی خبری از منجی موعود نیست.
بله بهرغم مستند بودن و استواری این مسئله از منظر دینی و فلسفی، انتظار ظهور یک مصلح جهانی یا مسیح(ع) متأسّفانه در بوتة فراموشی و غفلت افتاده است و هنگامیکه این موضوع را با محقّقان مسیحی در میان گذاشتم دریافتم که برخی از آنان توجّه شایانی نشان نمیدهند و اکثریّت قاطع مسیحیان بهکلّی از آن غافلند.
معتقدم که از این سرمایه و ثروت کلان فکری و فرهنگی در سطح دینی و فلسفی جهانی باید بهرة بسیار گرفت و اینگونه گفتگو ها باید ادامه یابد تا به تدریج فضای مناسب و زمینة مطلوب فراهم آید و دل های نومید و افکار یأس آلود از حالت لرزش و اضطرابی که به آن گرفتار آمدهاند برهند و ملّتها و پیروان ادیان مختلف به نظرهای مشترک دست یابند. هماکنون در دنیای معاصر زمینة مناسب و سازندهای وجود دارد که با استفاده از آن میتوان ایدة مصلح جهانی را تبلیغ کرد و گسترش داد و همة ملّتها را از آثار مفید و خلّاق آن برخوردار ساخت.
برخی میگویند بحث پیرامون این موضوع در اوضاع و شرایط کنونی جهان به ویژه در مغرب زمین ارزشی ندارد، حتّی بسیاری از مردم هیچ سود و ارزشی در این تفکر نمیبینند. اما به یاد دارم در جلسهای که همراه جمعی از اندیشمندان و استادان بعضی دانشگاهها در شهر رم حضور داشتم سخن از اهمیّت مسائل عقیدتی به میان آمد. در این جمع پروفسور «دیدار» رئیس دانشگاه سالزین، پروفسور «ورنرکینتین» رئیس دانشگاه کاتولیکی بلژیک وابسته به واتیکان و اسقف «یسوعی اسانا»، استاد الهیّات در دانشگاه لاترانسه و پروفسور «مونسینو رکینتن» استاد زبانشناسی دانشگاه سالزین و استادانی دیگر حضور داشتند یکی از آنان اظهار داشت تقریباً30% مردم جهان موضوعات فرهنگی و اخلاقی را از ضروریّات جامعة بشری میدانند و 30% آنان تماماً با امور و مسائل معنوی مخالفند و 40% باقیمانده هم در این میان بیخبرند و ما اکثراً نظر داشتیم که اگر اینگونه مسائل با شیوهای علمی و اصولی مطرح گردد بسیاری از بیخبرها و لااُبالیها به تدریج آگاه خواهند شد زیرا بشر از وضع کنونی خویش رنج میبرد و ایدة مدینة فاضله و حرکت به سوی زندگی همراه با آرامش و اطمینان را در سر میپروراند.
نشر آگاهیهای لازم در برابر این مسائل آنهم در گستردهترین سطح ممکن راه مطلوب و شیوة آرمانی است که میتواند ملّتها و امّتها را در مسیر واحد قرار دهد و همگان را در یک جهت و یک سو برای رسیدن به افق روشناییبخش نجات و رهایی به حرکت درآورد و پیروان همة ادیان چشم به راه روز و روزگاری باشند که حقّ و عدالت حاکم گردد و در سراسر گسترة حیات نغمة واحد امید و انتظار طنین افکند و همة مردمان به دنبال هدفی واحد و یکسان باشند.
? آیا راهکاری عملی برای این موضوع در نظر دارید؟
امیدوارم هرچه زودتر و در هر جا که مناسب باشد کنفرانسی که فلاسفه و متکلّمان غربی در دیدارهای خود پیشنهاد کردهاند برگزار گردد و مسائل مورد اختلاف و نظرهای مشترک میان ادیان مورد بحث و بررسی قرار گیرد. بعضی استادان عقیده داشتند برای این گردهمایی پاریس جایی مناسب و شایسته است. از این مهمتر لازم است که علمای اسلام به برگزاری کنفرانسی برای وحدت بخشیدن به دیدگاههای سنّی و شیعه در موضوع هویّت امام مهدی(عج) اقدام کنند که بیشک موفقیّت بزرگی برای جهان اسلام خواهد بود و آثار پربار و ثمربخش آن در زمینة همة مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دنیای اسلام نمایان خواهد شد.
در شهر فلورانس ایتالیا با پروفسوری از استادان الهیّات دانشگاه آن شهر دیداری داشتم ایشان به من گفت: «سالها پیش به تألیف کتابی دربارة آخرالزّمان پرداختم و همزمان با آن جهت سخنرانی به اسپانیا دعوت شدم. موضوع آن «آیندة بشریّت و امکان ارزیابی آن» بود. از وقتی سخن را شروع نمودم بسیاری از دانشجویان به این بحث اعتراض داشتند و میگفتند بحث از آینده گرهی از مشکلات موجود نسل جوان نمیگشاید و باید به فکر مسائل و گرفتاریهای امروز جوانان باشیم گویا خداوند نسل جوان را از یاد برده است. این اعتراضها و شکایات بیشتر میشد، بالاخره سخنرانی را تمام کردم ولی از نوشتن کتاب منصرف شدم چون دیدم این بحث پاسخگوی نسل جوان نیست.»
در پاسخ ایشان گفتم: شما باید به ریشه و بنیان این فاجعه بیندیشید و برای آن چارهجویی کنید زیرا جوانی که به چشم خود شاهد سقوط ارزشهای انسانی است و زندگی خود را منحصراً در محدودة مادّه و مادیّات میگذراند دانشگاهها هیچ باری از دوش او برنخواهند داشت بلکه بر سرگردانی او میافزایند و بندهای سنگین بر دست و پای او مینهند و همراه با عوامل اجتماعی و محیطی او را هر چه بیشتر از خدا دور میسازند. شما باید به خاستگاه مصائب و گرفتاریها توجّه کنید و با کوشش خود ریشههای این مصائب را بخشکانید.
همچنین به پروفسور گُیومه گفتم: شما آخرالزّمان را به روز قیامت تفسیر نمودهاید که شاگردان برآشفتهاند و گفتهاند دنیای ما را درست کنید و خداوند از نسل امروز غافل شده است. اگر از آخرالزّمان، حکومت عدل جهانی به دست مسیح(ع) تعبیر میشد، موجب آرامش مخاطبان شما بود زیرا انتظار، نسل جوان و پرشور این روزگار را امیدوار مینماید و برای جهانی امن و مطمئن تلاش میکند ولی شما آخرالزّمان را به روزگار پس از مرگ تفسیر نمودهاید لذا با اعتراض آنان روبهرو شدهاید.
? به نظر می رسد که در این جهت هم بین متفکرین اسلام و غرب اختلافهایی بنیادین وجود دارد؛ به این معنا که دنیای غرب از معنویت چنان فاصله گرفته که دیگر نمیتواند خداباوری و نگاه معنوی را به عنوان رکن جامعة آینده بشناسد و همین بر روح او سنگینی می کند. اگر ممکن است در این مورد بیشتر توضیح دهید و بفرمایید که آیا فکر می کنید راه علاجی هم برای آن وجود دارد؟
یأس و بیتوجهی فرهیختگان و استادان به معنویّت جوانان مهمترین چیزی است که حقیقت را از چشمانداز آنان پوشیده میدارد و روشنترین مسائل زندگی را از ذهن آنان دور میسازد و در چنین شرایطی شگفتآور نخواهد بود که درست را از نادرست و سره را از ناسره باز نشناسند. در جامعهای که پدیدة زشت و کشندة ناامیدی بر جوانان حاکم گردد نتیجه آن همین بینش و نگرشی خواهد بود که از دانشجویان دانشگاه فلورانس نقل گردید.
به اعتقاد من دانشجویانی که خداوند را متّهم میکنند که از آنان غفلت کرده و آنها را از یاد برده است، در واقع استادان و معلّمان و مربّیان خویش را متّهم می کنند که آنها را به حقایق هدایت نکرده و نسبت به سرایت بیماریهای فکری و عوارض عقلی مصونیّت نبخشیدهاند و از همه بالاتر گناه نابخشودنی دولتها و سیاستمداران جامعه است که به روح لطیف و فطرت پاک فرزندان جامعه خیانت می کنند.
آری گاه خداوند برخی از بندگان خویش را به حال خود وا میگذارد امّا این نه از سر غفلت است بلکه به سبب کجروی و بدکاری خود آنهاست و این بیاعتنایی خداوند به انسان نوعی کیفر و تأدیب است تا مگر به راه راست بازگردند. قرآن کریم به این نکتة مهم اشاره فرموده است: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» (توبه/67) خدا را فراموش نمودند، در برابر، خداوند هم آنان را فراموش کرد.
فراموشی بندگان خدای متعال را همانا غفلت از خداست و فراموشی خداوند بندگان را رها نمودن آنان است در افکار و پندارهایشان. به عبارت دیگر فراموشی بندگان خداوند را بیاعتنایی آنان به دستورهای خداوند است و فراموش نمودن خداوند بندگان را هم نتیجه این راه نادرست است که خود پیمودهاند. به قول مولانا:
گر ترازوی تو کج بود و دغا
راست کی جوئی ترازوی جزا
در روم باستان ضربالمثلی بود که میگفت «خدایان فقط به کوشندگان کمک میکنند» و شبیه این مثل گویا در میان انگلیسیها نیز رایج است که «تو خود، خود را یاری رسان، تا آنگاه خداوند تو را یاری فرماید.» در کتابی خواندم که بنیامین فرانکلین، دانشمند و سیاستمدار مشهور آمریکایی نیز بیش از یکصد و پنجاه سال پیش گفته است: «خداوند کسانی را یاری میفرماید که خودشان خود را یاری کنند.» و فرمودة خداوند متعال در قران کریم است که: «إنَّ اللهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأنفُسِهِم» (رعد/11)
من این سخنان را به حکم مسئولیّت شرعی خود بیان کردم و میپنداشتم که این سخنان بر آن استاد الهیّات دانشگاه، گران آید امّا ایشان با شناخت بیشتر از ریشهها و عوامل این مشکل نه تنها گلهمند نشد بلکه با ابراز مسرّت سخنان مرا تأیید نمود و به صراحت تمام پذیرفت که نسل جوان و دانشجویان دانشگاهها باید بیشتر مورد توجّه قرار گیرند و از ارزشهای معنوی و اخلاقی آگاه شوند.
همین همفکری و همدلی را در دیدار با نخبگان، علما و استادان دانشگاه ژنو در سوئیس همچون پروفسور میتری، پروفسور آکو، کلودیناسه و استاد نورلی نیز احساس کردم و از گفتگوهایی که با علمای مسیحی داشتم و بیشتر آنها در فضایی سرشار از خلوص و صمیمیّت برگزار شد به سه نکتة اساسی پیبردم: الف) وجود زمینههای روحی و اجتماعی که بیانگر اضطراب و نگرانی انسانها از آثار منفی فرهنگ و تمدّن غربی است. ب) وجود صاحبنظرانی که از دیدگاه علمی، دوام و استمرار ظلم و ستم و فساد و تباهی را نفی می کنند و ناممکن میدانند و از فرارسیدن روزگاری خوشحالند که امنیّت و عدالت در مفهوم عمیق و وسیع خود بر سراسر زمین حکم فرما گردد و زمینة مناسب برای تحقّق این مژدة بزرگ فراهم آید. ج) نسل جوان را باید دریافت و نسبت به راهزنان و سارقان عقل و ایمان هشدار داد و تفکر مترقی و انسانساز را همواره گفت و شنید و آنان را در فضای آینده امن و عدل قرار دارد.
شبی در جمع چند نفر از استادان دانشگاه در واتیکان از کارل مارکس، فیلسوف و اندیشمند یهودی، سخن به میان آمد که وی دریافته بود یهودیان و مسیحیان در انتظار ظهور مردی بهسر میبرند که امنیّت و عدالت را برقرار و محقّق سازد و به ظلم و فساد پایان دهد و با بهرهگیری از این واقعیّت مدّعی شد که نظریّه و ایدة او (مارکسیسم) جامعه را به این اهداف والا خواهد رسانید و مردمان را از ظلم و تبعیض خواهد رهانید و مکتب فکری و اقتصادی خود را بر این اساس بنیان نهاد که بسیاری از مردم به آن گرویدند و حکومتها و دولتهای نیرومندی بر پایة این مکتب پدید آمد امّا جامعة بشری به تدریج دریافت که ایدة مارکسیسم نه تنها بشر را به سعادت و خوشبختی نمیرساند بلکه بر بارهای سنگین انسانها میافزاید زیرا اندیشه ضدّ خدا، بحث زندگی در جهت مقابل اسماء الحُسنی است یعنی ضدّ رحمت، رأفت، حکمت، نور، عدالت، حکمت، حقپرستی و سایر ارزشهای انسانی که سرانجام پوچی آن آشکار شد و پایههای سست آن از هم فرو ریخت و همانطور که امروزه سرمایهداری غرب و صهیونیسم پیدا و پنهان پرچم دروغین دموکراسی و عدالت را در دست گرفتهاند و راه خوشبختی را بر بشر امروز میبندند و بازتاب اینهمه ظلم و نیرنگ، بیداری فکرها و روشن شدن نسل امروز است، بهطوریکه فضای مطالعه و تحلیل نظریات فلسفی را نسبت به مصلح جهانی بازتر نموده است.
? آیا با علمای بزرگ اهل سنت در این رابطه نیز دیدارهایی داشته اید؟ آیا با آنها دربارة ایدة مهدویّت به نتایج و نکات مشترکی رسیده اید؟
از دیر زمان قصد داشتم موضوع مبارک و مهم مهدویّت را با علمای بزرگ اهل سنّت در میان بگذارم و از سال 1375 (ه .ش) عملاً به این بحث وارد شدم و به سفرهایی وسیع با شوق فراوان در گوشه و کنار دنیای اسلام پرداختم و در طی آن با جمعی از علمای اسلام و بزرگانی از مشایخ کرام و برجستگان نو اندیش از استادان نامدار و اندیشمندان معاصر در شهرهای جدّه، مکة مکرّمه، دمشق، بیروت، ابوظبی، صنعاء و قاهره، مقرّ جامع الازهر دیدار کردم که از جمله امام طَنطاوی، دکتر احمد عمرهاشم رئیس وقت جامعالازهر و مفتی کلّ مصر، دکتر محمّد عُماره، مستشار دمرداش، استاد سلیم العوّاء، دکتر حسن الشافعی استاد کلام و فلسفه در دانشگاه قاهره، دکتر محمّد شَرقاوی استاد دانشکدة دارالعلوم قاهره، دکتر عبدالله البسّام عضو هیأت امنا و رئیس دادگاههای استیناف در عربستان سعودی، دکتر عبدالله بن صالح العبید مدیر رابطة العالم الاسلامی، دکتر محمّد عبد یمانی وزیر سابق اعلام سُعودی و یکی از محقّقان و نویسندگان بنام، مؤلّف کتاب «علّموا اولادکم محبّة اهل البیت» و کتاب «فاطمة الزهراء» و نیز شیخ محمّد حبیب مدیر مجمع فقه اسلامی و مُفتی پیشین تونس و یکی از ارکان سازمان کنفرانس اسلامی در حال حاضر و چند تن از دانشمندان دیگر.
فلسفة این دیدارها این بود که پایه و اساس مهدویت در اسلام محکم و استوار است و همة مذاهب اسلامی بر این اصل مقدس اتفاق نظر دارند و به رغم همة این موضوع اصیل و مترقی دستخوش نظرات کسانی شده است که در از علم درایت و حدیث ناآگاه و بی خبرند، مانند احمد امین و فرید وجدی که خود را دنبالهرو ابن خلدون دانستهاند.
در گفتگویی با شیخ بزرگوار عبدالله بَسّام به نظریّات افرادی که در باب مهدویّت شبههافکنی کردهاند اشاره کردم ایشان در پاسخ گفت: «اینان هیچکدام در علم حدیث تخصّصی نداشتهاند و شایسته نیست که انسان در زمینهای که در آن تخصّص ندارد به بحث و مناقشه بپردازد و همة خبرگان علم حدیث مسئلة مهدویّت را از اصول عقاید اسلامی میدانند و افزون بر این آنکه بسیاری از اصحاب رسول اکرم(صلیاللهعلیه وآلهوسلّم) احادیث متعدّدی در اثبات این مسئله نقل کردهاند.
واقعاً اسفانگیز است که تاریخنگار و جامعهشناس بزرگی چون ابن خلدون پیشگام کسانی باشد که با نیرنگهای خود قصد مخدوش ساختن اعتقاد به مهدویت را دارند؛ اعتقادی که درخت استوار و تنومند آن را پیامبر بزرگوار اسلام(ص) در سرزمین وحی کاشته و اهل بیت گرامی او(ع) و جمعی انبوه از نیکان صحابه و تابعین نیکوکار آنها، آن را آبیاری کرده و در گذر هزار و چند صد سال عدة بی شماری از علمای اسلام، از محدّثان، مفسّران و محقّقان به پرورش آن همّت گماشتهاند. گفتنی است که ابن خلدون در «مقدمة» خود تعدادی از احادیث را ذکر میکند و چند مورد از آنها را هم صحیح میداند. بگذریم از اینکه سخن غیر علمی در باب شیعة امامیّه گفته است. ولی متاسفانه گروهی اندک به نظرات بیپایه او دل بسته و به دلایل سست و واهی وی چنگ زده و خود نیز دلایل سستتری بر آن افزودهاند که بعدها برخی خاورشناسان امثال فان فلوتن و گلدزیهر نیز به آنها تمسّک جسته و گرویده اند.
ما در این زمینه در جلد سوم خط امان که در آیندهای نزدیک به چاپ خواهد رسید بحث کرده ایم و پایهها و ضوابط موضوع را روشن کرده و توضیح دادهایم که اگر این ضوابط و معیارها رعایت نگردد هر بحثی که باشد غیر علمی و پریشانگویی خواهد بود و بر دل و ذهن هیچ شنونده یا خوانندهای نخواهد نشست.
? به نظر می رسد تفکر انتظار در میان اهل سنت ضعیف است و به آن بهای لازم داده نمیشود.فکر می کنید عامل اصلی این ضعف در کجاست و به نظر حضرتعالی چطور می شود به توافق بیشتری با اهل سنت دست یافت؟
چنانکه گفتم، مهدویّت اصلی اصیل و مترقی و پرجاذبه و امیدبخش است و ریشههای آن تا اعماق تاریخ انسانیّت کشیده شده است و انبیای بزرگ الهی(علیهمالسلام) به روزگار او بشارت دادهاند.من همیشه پاسخ را این می دانستم که هویّت حضرت به عنوان فرزند بلافصل امام عسکری(ع) و به اصطلاح «مهدی شخصی»، مورد قبول اکثریّت اهل سنّت نیست و به امام معصوم حی و شاهد و ناظر اعمال ما عقیدهای ندارند بلکه به «مهدی نوعی» یعنی کسی که از نسل حضرت علی و فاطمة زهرا(علیهم السلام) میباشد و شاید هنوز تولّد نیافته است معتقدند و عامل اصلی اختلاف میان شیعه و سایر مذاهب اسلامی همین است.امّا با دیدارها و گفتگوها به عوامل دیگری هم پی بردم.البته موضوع فرزند امام عسکری(ع) اصل است اما تنها این نکته نیست و آن عوامل را میتوان چند چیز دانست که در دیدارها صریحاً مطرح گردید.
در کشورهای مختلف اسلامی به ویژه مصر و لبنان با نویسندگانی صحبت کردم که بعضی از آنان میگفتند انتظار مهدی موعود آثار منفی بر تفکر اسلامی میگذارد و در برابر، بیشتر علما و نویسندگان بر آثار مثبت و مفید این انتظار هم برای اسلام و هم برای مسلمانان تأکید میورزند.
نخست اینکه به اعتقاد آنها چنین آثاری به زیان مسلمانان میانجامد زیرا بحث انتظار جامعه را به رکود و تنبلی میکشاند و بنیان احساس مسئولیّت و التزام به تکالیف را سست میکند و بر مسیر جنبشها و نهضتهایی که در جهت استقرار حقّ و عدالت میکوشند اثر منفی میگذارد.دوم آنکه پارهای افراد فرصت طلب و سودجو در سالهای اخیر با توسّل به این ادّعا خود را مصداق مهدی موعود شمردهاند، کاری که در سالهای گذشته در مصر و حجاز روی داد و در طول تاریخ اسلام نیز کسان بسیاری به ادّعای مهدویّت برخاستهاند و طرح مجدّد این موضوع ممکن است به بروز دعاوی جدید و ظهور فرصتطلبان تازه بینجامد. موضوع را برای این بزرگواران در حجاز، مصر و لبنان توضیح دادم و گفتم: اگر ما با این گونه تفسیرها به مسئلة انتظار بنگریم، و دیدگاههای دیگر را کنار بگذاریم در آن صورت نگرانیهای شما قابل توجیه خواهد بود زیرا اینگونه نگاه در واقع نگرش منفی به موضوع است و منافع و بهرههای بزرگی که از انتظار عاید اسلام و مسلمانان میگردد نادیده گرفته شده است.بلی افراد بسیاری هستند که انتظار را به مفهوم دست شستن از کار و کوشش و تنبلی و اتّکا بر آرزوهای تُهی و توخالی میپندارند درحالیکه مراد و مقصود از «انتظار»، فعّالیت و جنبش و زمینهسازی و فراهم آوردن مقدّمات لازم و آمادگی یافتن برای استقبال از امام موعود است. مسئولیت ما در انتظار ظهور امام همگان و گرانقدرترین موعود الهی که بیش از هرکس دیگر متعهد به اوامر و احکام خداوند است مسئولیتی بس بزرگ و سنگین است امامی که در شأن او همین بس که پیامبری چون عیسی مسیح(ع) پشت سر او به نماز خواهد ایستاد، آنچنان که در هر دو صحیح بخاری و مسلم روایت شدهاست.
پس از این توضیحات، برادران و علمای اهل سنّت، آثار و دستاوردها و پیامدهای مثبت و گرانبهای انتظار را پذیرفتند و هرگونه تحقیق و بررسی در این موضوع را به سود اسلام و مسلمانان دانستند. در مورد مدعیان دروغین هم باید گفت روشن ساختن مفهوم انتظار، اشکال ناشی از مدّعیان دروغین مهدویّت را رفع میکند و ادّعاها و پندارهای باطل آنان را محکوم میسازد و از همه مهمتر اینکه امّت اسلام را بر محور واحد و زنده و پویا و مترقی متّحد میسازد و در حقیقت همگان گرد یک واقعیت اجتماع نمودهاند زیرا امام مهدی(ع) دارای علائم و نشانههای شخصی و اجتماعی دقیقی است که مسلمانان بر آن علائم اتّفاقنظر دارند و افزون بر این مقدّمات و نشانههای طبیعی و فراطبیعی پیش از ظهور آن امام و همزمان با آن نیز در احادیث صحیح و قابل اعتماد بیان و پیشبینی شده است.
پیامد سومی که برای موضوع مهدویت عنوان می شد این بود که نگران آن بودند که این طرح و تحقیق خواه ناخواه به بحث امامت و خلافت خواهد کشید و مسائل و اختلافات صدر اسلام بار دیگر سر برخواهد آورد و وحدت کلمة مسلمانان که ضرورت آن روز به روز بیشتر نمایان و احساس میشود آسیب خواهد دید.
? به مطلب جالب توجهی اشاره فرمودید با توجه به این که اساساً عقیده خلافت که اهل سنت به آن معتقدند با امام شناسی و به طور خاص امام مهدی (ع) قابل جمع نیست، چطور می شود در این مورد با اهل سنت گفتمان سازنده و رو به پیشرفتی داشت، بدون اینکه وحدت جهان اسلام نیز آسیبی ببیند؟
در گفتوگوها دغدغة بسیاری از علمای اهل سنت چنین مطلبی بود.من پاسخ دادم که شیوة من در تألیف و نگارش این کتاب، اجتناب از هرگونه هتک حرمت و خودداری از هرگونه اهانت و دوری از نزاع و مجادله است و من خود دقیقاً به وحدت کلمه و نزدیک کردن مذاهب اسلامی به یکدیگر و یکسانسازی دیدگاههای آنها متعهد و ملتزم هستم و دو جهت را در نظر دارم: 1.اینکه بتوانم سخن از مهدویّت را مستقل و جدا از مسئلة خلافت در صدر اسلام بیان کنم و به زمان حال و آینده بپردازم و بحث خلافت رسول الله(ص) فقط جنبة نظری و علمی محض خواهد داشت نه تنازع و اختلاف مخرّب.2.ترغیب علمای اسلام به تقریب و همدلی و الفت بیشتر میان مذاهب جعفری حنفی، شافعی، مالکی حنبلی.
در قاهره به تعدادی از استادان و نویسندگان بزرگ مصر گفتم: مبارکترین سخن، مسئلة مهدویّت است زیرا اولاً ریشهها و پایههای مهدویّت در قرآن کریم موجود و مشهود استثانیاً احادیث بسیاری از طرق اهل سنّت روایت شده و در آن میان احادیث متواتری ساز لحاظ آنها و احادیث معتبری از لحاظ اساتید وجود دارد که محدّثان بزرگ اهل سنّت آنها را نقل و تصریح کردهاندکه امام مهدی(عج) از تبار فاطمه(ع) است.ثالثاً برخی از علمای اهل سنّت در این واقعیّت که امام مهدی فرزند امام حسن عسکری(ع) و غایب است، با علمای شیعه هم رأیند و ما در فصلی خاص از این کتاب، اسامی و اقوال این علما و نیز عناوین کتاب هایی که در این موضوع تألیف شدهاند را آوردهایم و این خود دلیل بر آن است که شیعیان در شناخت هویّت، نام و نسب امام مهدی(عج) تنها نیستند و علما و محدّثانی از اهل سنّت نیز با آنان هم عقیدهاند.رابعاً علما و مؤلّفان نامدار اهل سنّت، موضوع خلافت و حکومت را از مقام علمی و فقهی جدا میدانند و مرجعیّت علمی اهل بیت(علیهمالسلام) را تأیید و تصدیق میکنند و براین عقیدهاند که اهل بیت(علیهمالسلام) آگاهترین مردم به حقایق اسلامند و بر اساس آیة مبارکة تطهیر «إنّما یُرید اللهُ لِیُذهِبَ عَنکم الرّجسَ أهل البَیت وَ یُطهِّرَکم تَطهیراً» (احزاب/33) اینان از هرگونه خطا و لغزش مبرّا هستند.افزون بر این، حدیث شریف ثَقَلین نیز اهل بیت را عِدل و هم ردیف قرآن دانسته و حدیث سفینه، و حدیث «أنا مَدینة العلم و علی بابها» را نیز پذیرفته و آن دو را در تألیفات خود آورده و صحیح دانستهاند و این اعتقاد آنان را ملزم به قبول تصریحات ائمة هدی(علیهمالسلام) میکند که فرمودهاند: امام مهدی فرزند امام حسن عسکری(ع) است.با توجّه به این نکات، امّت اسلام همگی میتوانند با حفظ مذاهب خود در موضوع هویّت امام مهدی(عج) به عقیدة واحدی دست یابند و چه چیزی بهتر و سودمندتر و پرهیجانتر و پویاتر و پرجاذبهتر از مسئلة منجی و مصلح، مهدی موعود(عج) است. با اعتقاد راسخ میگویم اگر جهان اسلام این گزینة مبارک را محور و مرکز فرهنگ و تمدن اسلام قرار دهد راهها و رخنههای نفوذ دشمنان اسلام را بر روی آنان میبندد.
? اساساً چرا و چگونه ولایت امام عصر(عج) در طول تاریخ اسلام مورد هجوم دشمنان قرار گرفت؟ چرا تا این مقدار به این تفکر مترقی و سازنده هجمه شده است و چه مقاصدی دنبال می شود؟
هجوم بر قلّة بلند ولایت و پرچم برافراشتة مهدویّت پدیدة تازهای نیست و سابقهای دیرینه و ریشهای کهن دارد چنانکه در عصر معتمد عبّاسی خانة امام حسن عسکری(ع) مورد تفتیش و جستجوی پلیسی به قصد دستیابی به فرزندش امام مهدی(ع) قرار گرفت و در عصر غیبت صغرای آن حضرت نیز فشار سیاسی بر شیعیان ادامه یافت.این هجوم پس از آغاز عصر غیبت کبری' اندکی تخفیف یافت امّا پایان نپذیرفت و حتّی در دوران سلطة فرمانروایان آل بویه (دیلمیان) نیز کم و بیش ادامه داشت چنانکه به گواهی تاریخ، شیخ مفید ناگزیر شد سه بار از بغداد که تحت سیطرة آل بویه بود بگریزد و به دولت شیعی مَزیَدیان در شهر حِلّه پناه بَرَد.
فیلسوفان و آگاهان مکاتب فکری جهانی در عصر حاضر به درجات متفاوت به این حقیقت پیبرده و بعضی از آنها صریحاً اظهار داشتهاند که آیین مسیحیّت تنها رنگ و مایة معنوی و روحی دارد امّا اسلام مکتبی انسانساز است که بشر را به سوی بهترین شیوة زندگی پیش میبرد و این واقعیّت را من خود در گفتگوهای متعدّد با بزرگترین فلاسفه و متکلّمان غربی از زبان آنها شنیدهام.
جامعهای که بر ضرورت انتظار پرورده میشود روح ایمان به خدا و توکل بر او و کوشش قولی و عملی در راه کسب رضای او بر آن جامعه حاکم میگردد و در نتیجه در برابر قدرتهای استعمارگر سر تسلیم فرود نمیآورد.بنابراین، انتظار فرج عامل اساسی تحرّک و نهضت و فعالیّت جامعة اسلامی است عاملی که به جامعه نشاط و جنبش میبخشد و آن را برای استقرار حکومت الهی مهیّا می سازد.
اگر این تفکر و روحیّه در میان یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان زنده شود و هدفمند عمل کند در آن صورت نیرویی خواهد شد متحد و قدرتمند.از این روست که دشمنان اسلام در عصر حاضر به رویارویی و هجوم سرسختانه با اسلام برخاستهاند و قلمهای مزدوران را به خدمت گرفتهاند تا تفکر زنده و پویا و آرامبخش انتظار امام عصر(ع) را سست نمایند و با دروغها و افتراها و تهمتهای بیپایه و سخیف، این بنای بلند و کاخ شامخ اسلام را هدف قرار دهند تا اساس و اعتقاد به امام مهدی(عج) را یک افسانه و اسطوره معرّفی کنند و در این راه برخی شبهههای دیرینه را که از جانب برخی نویسندگان مطرح شده و با پاسخها و دلایل قاطع و روشن علمای امامیّه بطلان آنها ثابت شده بود از نو مطرح ساختهاند؛ شبهههایی که ما در این کتاب بازگو کرده و دلایل روشن و قاطع بر بطلان و سخافت آنها ارائه نمودهایم و بر این شبهات اینک مطالب جنگآور دیگری اضافه شده است نظیر سخن موشه دایان وزیر جنگ اسرائیل که در جنگ گفت: «منجی آخرالزّمان ارتش اسرائیل است» و یا فوکویاما در کتاب خود نوشت «محور حکومت جهانی در آینده آمریکاست.» بنا به فرمان قرآن کریم: «ذَرهُم یأکلوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم الأمَلُ فَسَوفَ یَعلَمون» (حجر/3) به این مختصر بسنده میکنیم، زیرا قرآن کریم ما را از مناقشه و بگومگو با این مدّعیان باز میدارد و پاسخ علمی و منطقی در برابر کسانیکه نه به منطق گردن مینهند و نه برای علم ارزشی قائلند سودی ندارد و توجیهی برای آن نیست.پیامبر اکرم(ص) از این روزگار تلخ خبر داده است که فضائل و رذائل وارونه میگردد؛ یکی جای دیگری را به غصب میگیرد.
در توصیف مسیح به لفظ دجال بسیار زیبا و ظریف اشاره است و معنای آن جایگزین شدن مسیح دروغین و ضد مسیح و دجال به جای مسیح و نشستن فاسد و مفسد به جای صالح و مصلح است.می فرماید: خدایا از شر مسیح دجال به تو پناه میبرم و از فتنة زندگی دنیا و مرگ به تو پناه میبرم.
انگیزههایی که اینگونه افراد را به این ادّعاها و بیهودهگوییها میکشاند عقدههای روحی ناشی از شکستها و ناکامیها و دستنیافتن به آرزوها و اهدافی است که در سر میپروراندهاند.از این جهت به رویارویی با آنچه خود میدانند حقّ و حقیقت است برمیخیزند و آشکارا برعلما و محدثّان بزرگ دروغ میبندند و یا اقوال و اخبار آنها را تحریف میکنند و اگر مطلبی به سود خود در آنها بیابند آن را برمیگیرند و بزرگ مینمایانند و آنچه را به زیان خود میبینند کنار مینهند و از آن چشم میپوشند و با حیلهگریهای شگفتآور به ایجاد شبهه و تردید میپردازند که ما همة فریبکاریها و شبههافکنیهای آنها را با دلایل قاطع و روشن رد خواهیم کرد.
نمایانترین موارد جعل و تزویر و تحریف این مدّعیان از این قرار است:
1.نقل خلاف واقع در کتب رجال و درایه.2.نادیده گرفتن اکثر احادیث صحیحی که دربارة هویّت امام مهدی(ع) وارد شده و ضعیف شمردن برخی دیگر.3.نقل احادیث ضعیف و نامعتبر از پارهای کتب تاریخی و استناد به آنها به عنوان روایات معتبر و تحلیل و نتیجهگیری مغرضانه براساس نقل تحریف شده.
برای نمونه به یکی از ادّعاهای غیر منطقی و مغرضانه اشاره مینماییم که مدّعی ضعف و بیاعتباری و حتّی جعل همة احادیثی شده است که بر امامت ائمة دوازدهگانه عموماً و امامت و مهدویّت و غیبت امام دوازدهم(علیهمالسلام) خصوصاً تصریح دارند.و همة راویان اینگونه احادیث را «مجهول» شمرده بدون آنکه هیچ دلیلی بر این مدّعا ارائه کند و تنها به ذکر این عبارت اکتفا کرده که «ضعف این احادیث مُبَرهن و موثق است»! و این جز ادّعایی بیپایه و مایه نیست زیرا هیچ کس دلایل و برهانهایی برضعف آنها ارائه نکرده است.
افزون بر این، همة محدّثان عالیقدر شیعه همچون ثقةالاسلام کلینی و شیخ صدوق و شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی را به جعل احادیث مزبور متّهم کردهاست با اینکه شخصیّت علمی و تقوایی این بزرگواران زبانزد عام و خاص و سنّی و شیعه است.
این در حالی است که ملاک و معیار اظهار نظر در علوم انسانی و از جمله علوم حدیث و فلسفه رعایت ضوابط علمی و فنّی مربوط به هر علم است، همچنانکه علوم تجربی نیز ضوابط خاص خود را دارند و اگر چنین نباشد و این اصول و ضوابط رعایت نگردد هر حقیقت و دین و مذهبی به سهولت قابل انکار و تکذیب خواهد بود که البته بطلان این روش در زمینة علوم و معارف روشنتر از آن است که نیاز به بحث و گفتگو باشد.
? از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید متشکریم.
سوتیترها
مسلمانان اهل سنّت نیز جز دربارة وجود فعلی و هویّت دقیق و مشخّص آن امام اختلاف شایان توجّهی با شیعیان ندارند و علمای فریقین صدها کتاب و رسالة مستقل با عناوین مختلف که موضوع همة آنها «امام مهدی» است نگاشته و به یادگار گذاشتهاند.
در پاریس با فیلسوف مشهور و متکلم معروف، ژان گیتون گفتگویی داشتم. ایشان گفت: «از عبارات انجیل در باب ظهور مسیح (ع) و حکومت عدل جهانی تفسیرهای مختلف می شود و من با تفسیرها و ترجمه ها کاری ندارم عقیده علمی من این است که عدالت در زمین توسط یک منجی الهی به دست خواهد آمد. به نظر من اسلام دین مترقّی و جامع و برخوردار از واقعیّت است.»
لازم است که علمای اسلام به برگزاری کنفرانسی برای وحدت بخشیدن به دیدگاه های سنّی و شیعه در موضوع هویّت امام مهدی(عج) اقدام کنند که بی شک موفقیّت بزرگی برای جهان اسلام خواهد بود و آثار پربار و ثمربخش آن در زمینة همة مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دنیای اسلام نمایان خواهد شد.
واقعاً اسفانگیز است که تاریخنگار و جامعهشناس بزرگی چون ابن خلدون پیشگام کسانی باشد که با نیرنگهای خود قصد مخدوش ساختن اعتقاد به مهدویت را دارند؛ متاسفانه گروهی اندک به نظرات بیپایه او دل بسته و خود نیز دلایل سست تری بر آن افزوده اند که بعدها برخی خاورشناسان امثال فان فلوتن و گلدزیهر نیز به آنها تمسّک جسته و گرویده اند.
هویّت حضرت به عنوان فرزند بلافصل امام عسکری(ع) و به اصطلاح «مهدی شخصی»، مورد قبول اکثریّت اهل سنّت نیست بلکه به «مهدی نوعی» یعنی کسی که از نسل حضرت علی و فاطمة زهرا(علیهم السلام) میباشد و شاید هنوز تولّد نیافته است معتقدند و عامل اصلی اختلاف میان شیعه و سایر مذاهب اسلامی همین است.
نمایانترین موارد جعل و تزویر و تحریف مدّعیان از این قرار است: 1.نقل خلاف واقع در کتب رجال و درایه.2.نادیده گرفتن اکثر احادیث صحیحی که دربارة هویّت امام مهدی(ع) وارد شده و ضعیف شمردن برخی دیگر.3.نقل احادیث ضعیف و نامعتبر از پارهای کتب تاریخی و استناد به آنها به عنوان روایات معتبر و تحلیل و نتیجهگیری مغرضانه براساس نقل تحریف شده.
بزرگان و دانشمندان واتیکان بیشتر عقیده داشتند ظهور حضرت مسیح (ع) با رستاخیز توأم است و من توضیح دادم که از عبارات انجیل تقارن ظهور مسیح(ع) با قیامت استفاده می شود نه توأم بودن با هم یعنی قیام مسیح(ع) و حکومت عدل جهانی پیش از قیامت و روز رستاخیز رخ خواهد داد و به متن اناجیل استدلال نمودم.
* . گفتگوی حاضر نقطه نظرات و دیدگاه های مکتوب حضرت آیت الله امامی کاشانی در موضوع مهدویت در جهان معاصر است و مهمترین منبع در به سامان رسیدن آن دوره کتاب تحقیقی «خط امان» نوشته این «مهدوی پژوه» ارجمند است.