چکیده
استاد محمد شوقی الفنجری از استادان معروف اقتصاد اسلامی دانشگاه «الازهر» قاهره و دانشگاه ملک سعود ریاض است و تاکنون کتاب ها و مقالات متعددی در این زمینه نوشته است . مقاله حاضر که از آثار برجسته او به شمار می آید، یکی از چهارده مقاله کنفرانس اقتصاد اسلامی بغداد است که در جمع صاحبنظران مشهور اقتصاد اسلامی از کشورهای مصر، سوریه، اردن، عربستان، عراق، امارات و کویت، به وسیله نویسنده ارائه شده; سپس در مجموعه مقالات کنفرانس به چاپ رسیده است . نویسنده در این مقاله با نقد مبانی اقتصادهای بشری غرب و شرق نشان می دهد که آن ها نمی توانند نیازهای مادی و معنوی بشر را پاسخگو باشند و یگانه نظامی که می تواند متناسب با شان و کرامت انسان، نیازهای اقتصادی او را به صورت عادلانه تامین کند، اقتصاد اسلامی است . از نکات برجسته این مقاله، تبیین علمی و روشن از مسؤولیت دولت و مردم در برابر مساله فقر و توازن اقتصادی است که از دیرزمان تا امروز از مشکلات مهم جوامع به شمار می آید .
مقدمه
هر فعالیت تولیدی، با فعالیت دیگری به نام توزیع همراه است . توزیع، یعنی تقسیم محصول میان کسانی که در تولید آن سهیمند . مشکل تقسیم دارایی ها بین مردم به ویژه در عصر حاضر، از مهم ترین مشکلات به شمار می رود; زیرا موجب تقسیم جامعه به دو قطب می شود: گروه های ثروتمند که توان برآوردن نیازها و رسیدن به تمایلات گوناگون خود را دارند و گروه های فقیر که این توانایی را ندارند . ثروتمندان نه تنها نیازهای خود را برمی آوردند، بلکه به دلیل ثروت و امکاناتی که دارند، از قدرت و نفوذ نیز برخوردار می شوند; از این رو، مکتب ها و نظام های اقتصادی، در راه حل هایی که برای مشکل توزیع درآمد ارائه می کنند، اختلاف اساسی می یابند . راه حل های متفاوت نظام های اقتصادی به اختلاف ایدئولوژیکی و مکتبی آنان در مبانی توزیع در اصل پرداخت، به عوامل تولید و تعیین مقدار پرداخت به هر کدام از عوامل بر می گردد; بنابراین، توزیع در دو محور بحث می شود:
1 . نظری که به مبانی فلسفی نظام اقتصادی مربوط است . این دیدگاه نظری را می توان با اصطلاح توزیع مکتبی یا ایدئولوژیکی یاد کرد، که اقتصاددانان کلاسیک آن را توزیع شخصی (1) می نامند .
2 . عملی که به پاداش عوامل تولید، یعنی نظریه قیمت عوامل تولید مربوط است . اقتصادانان، اصطلاح توزیع عملی (2) را در این مورد به کار می برند و اقتصاددانان کلاسیک از اصطلاح «توزیع وظیفه ای » استفاده می کنند و به طور کلی، توزیع، عملی مبتنی بر توزیع نظری است یا آن چه ما آن را توزیع مکتبی نامیدیم . در این نوشتار، توزیع نظری یا مبانی نظری توزیع محور بحث و بررسی است .
مبانی نظری توزیع (توزیع مکتبی)
1 . اقتصاد سرمایه داری
این اقتصاد از اساس بر پایه مالکیت خصوصی استوار است; از این رو توزیع نیز بر مبنای مالکیت قرار دارد; پس مالکیت خصوصی، هم ابزار تولید و هم ابزار توزیع به شمار می رود .
در چنین نظام اقتصادی، به دلیل تفاوت فاحش در مالکیت ابزار تولید مهم ترین پدیده، اختلاف شدید درآمدها است . طبیعی است که در چنین نظام اقتصادی، اقلیتی میلیاردر در رفاه و اشرافیت خوارکننده زندگی کنند و در افزایش تورم و گسترش تولید کالاهای لوکس بکوشند; در حالی که اکثریتی زحمتکش به سختی زندگی کنند و برخی از آنان، زیر فشار محرومیت و فقر خفت بار پایمال شوند .
2 . اقتصاد سوسیالیستی
قوام این اقتصاد بر پایه مالکیت عمومی است; حال چه به صورت مالکیت دولتی، چنان که در روسیه (شوروی سابق) بود و چه به صورت مالکیت جمعی یا گروهی، چنان که در یوگسلاوی (سابق) وجود داشت; یعنی مالکیت منابع و مزارع در انحصار کسانی باشد که در آن صنایع و مزارع کار می کنند; بنابراین، توزیع سوسیالیستی بر کار مبتنی است; یعنی کار، هم ابزار تولید و هم ابزار توزیع است .
در چنین اقتصادی نیز به سبب اختلاف استعدادهای فکری و جسمی (نه به سبب مالکیت) اختلاف درآمد وجود دارد و ممکن است این اختلاف، شدید باشد; البته اختلاف شدید غیر طبیعی است; چنان که در روسیه و دولت های شرقی چنین بود که عده ای از سران احزاب سوسیالیستی در سطح بالا و مترفانه زندگی می کردند; در حالی که اکثریتی زحمت کش با رنج و زحمت روزگار می گذراندند .
3 . اقتصاد کمونیستی
کمونیزم، مرحله نهایی و بلوغ مکتب سوسیالیزم به شمار می آید . این اقتصاد، بر تولید انبوه مبتنی است; یعنی در این مرحله، تولیدات جامعه به حد وفور رسیده (مانند آب و هوا) به گونه ای که همه نیازهای انسان ها برآورده می شود; بنابراین، اساس توزیع در این نظام، نیاز انسان است; پس به هر کس به اندازه نیازش داده می شود .
4 . اقتصاد اسلامی
این اقتصاد، بر سه پایه استوار است: نخست تضمین «حد کفایت » «نه حد کفاف » برای همه افرادی که در جامعه اسلامی (با قطع نظر از جنسیت و دین آنان) زندگی می کنند . تضمین «حد کفایت » مانند حقی الاهی است که دولت وظیفه دارد آن را برای همه افراد تضمین کند .
پایه دوم و سوم این اقتصاد کار و مالکیت است; بنابراین، توزیع اسلامی در ابتدا بر اساس تضمین «حد کفایت » ، سپس کسب درآمد از طریق کار و مالکیت است . در چنین اقتصادی، هیچ فردی به واسطه امری خارج از اراده خودش گرسنه و محروم نمی ماند; البته تفاوت در درآمدها به سبب تفاوت در استعدادها و توانایی های جسمی و روحی که نمود آن در کار و مالکیت است، وجود خواهد داشت; اما این تفاوت و اختلاف به گونه ای قانونمند است که در توازن اقتصادی میان افراد جامعه خللی پدید نمی آورد و اجازه نمی دهد جامعه، طبقاتی شود یا افراد مورد ستم قرار گیرند .
به دلیل اهمیت موضوع (مبانی نظری توزیع) یا آن چه ما آن را توزیع ایدئولوژیکی (مکتبی) نامیدیم و برای روشن شدن مکتب اقتصادی اسلام، به طور مختصر موارد ذیل را بررسی می کنیم .
1 . مشکل اقتصادی از دیدگاه اسلام;
2 . سبب و علت مشکل اقتصادی از دیدگاه اسلام;
3 . راه حل اسلام برای حل مشکل اقتصادی .
1 . مشکل اقتصادی از دیدگاه اسلام
مشکل اقتصادی، مشکل نیازهای فراوان و تمرکز منابع درآمدها است . در تفکر اقتصادی رایج، مشکل فقر در محرومیت و گرسنگی یا ناتوانی از برآوردن نیازهای اساسی مجسم و خلاصه می شود که در اصطلاح صاحبان این اندیشه از آن به حد کفاف (3) تعبیر می شود; یعنی حداقلی از سطح زندگی که انسان بتواند زنده بماند . به بیان دیگر، فرد هنگامی فقیر شمرده می شود که با کار و تولید نتواند نیازهای ضرور را برای ادامه حیاتش فراهم سازد; اما در اندیشه اقتصادی اسلام، فقر و عدم دستیابی به سطح زندگی شرافتمندانه، به حسب عرف جامعه است که به طور طبیعی این سطح زندگی به حسب زمان و مکان تفاوت دارد .
فقیهان متقدم اسلام از آن با اصطلاح «حد کفایت » (4) تعبیر می کردند; یعنی حداقلی که انسان بتواند زندگی با کرامتی داشته باشد . و گاهی نیز از اصطلاح «حد غنا» استفاده می کنند; یعنی تا هنگامی که انسان نتواند نیازهایش را تامین کند و از دیگران بی نیاز باشد، فقیر است .
یک . مشکل فقر، در صدر مسائل
اسلام به سبب این که واپسین دین الاهی است، راه و روش کاملی برای زندگی دارد . همان قدر که برای جنبه معنوی و اعتقادی بشر اهمیت قائل است، به جنبه مادی و معیشتی او را نیز توجه کرده است; به دلیل این که هیچ کدام از این دو جنبه، بدون جنبه دیگر نمی تواند قوام و دوام یابد، و هر دو جنبه از یک دیگر متاثرند . همان طور که انسان فقط با نان (بعد مادی) نمی تواند ادامه حیات دهد، بدون نان نیز توان ادامه حیات نخواهد داشت; به همین دلیل، پیش از این که تحولات و پدیده های زندگی به فقر بینجامد، اسلام این مساله را پیش بینی و واجب کرده که در صدر مسائل قرار داده شود; چنان که مال را زینت زندگی دنیا و مایه قوام جامعه به شمار آورده و آن را بهترین کمک برای رسیدن به تقوا ذکر کرده است و طلب آن را واجب و جهاد در راه خدا می داند . (5) افزون بر این، اسلام فقر و کفر را مساوی هم دانسته و پیامبر خدا به چیزی بیش تر از فقر به خدا پناه نبرده است; چنان که فرمود:
کادالفقر ان یکون کفرا . (6) اعوذبک من الکفر والفقر .
وقتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند که آیا آن دو، معادل (مساوی) یک دیگرند، فرمود: بلی . (7)
اسلام هنگامی که از مردم می خواهد خدا را عبادت کنند و ذکر خدا گویند، علت می آورد که خدا شما را از گرسنگی نجات داد:
فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف; (8)
به همین دلیل، در اسلام، شخصی که گرسنه در حال مرگ را می بیند و او را رها می کند، تکذیب کننده دین به شمار می رود:
ارایت الذی یکذب بالدین فذلک الذی یدع الیتیم ولا یحض علی طعام المسکین . (9)
دو . مفهوم فقر از دیدگاه اسلام
از آن چه گذشت، روشن شد که فقیر به مفهوم اسلامی به فرد یا دولتی گفته می شود که وضعیت زندگی اش با زندگی متعارف و متداول جامعه یا دولت های دیگر فاصله بسیاری داشته باشد . به بیان دیگر، فقیر کسی است که سطح زندگی شایسته و شرافتمندانه ای به حسب زمان و مکان ندارد و به اصطلاح اندیشه اقتصادی اسلام، فقیر کسی است که «حد کفایت » «نه کفاف » برایش فراهم نیست .
روشن است که «حد کفاف » ، پایین ترین سطح از غذا، لباس و مسکن برای زندگی است که بدون آن ها نمی توان به زندگی ادامه داد; پس این حد کفاف، قابل کم کردن نیست و به واسطه تغییر قدرت خرید در زمان ها و مکان های گوناگون تغییر نمی کند . برخلاف «حد کفایت » یا «حد غنا» که سطح بالاتری از زندگی است و به همین دلیل سطح آن در زمان ها و مکان های گوناگون متفاوت می شود . (10)
از آن چه گذشت، حقیقتی مهم و محوری نتیجه گیری می شود و آن این که مشکل اقتصادی از دیدگاه اسلام، با هدف تامین ضروریات اساسی زندگی ربطی ندارد . هدف اسلام، بالابردن سطح زندگی عمومی و تعالی آن بوده; یعنی همان چیزی که تفکر اقتصادی جدید، پس از چهارده قرن به آن رسیده است که از آن به اقتصاد رفاه تعبیر می کنند; البته در اسلام، فقط رفاه مادی هدف نیست; بلکه مادیات، وسیله ای برای سعادت انسان است تا بتواند به حقیقت، خلیفه خدا بر روی زمین باشد .
سه . اصطلاح «حد کفایت » یا «حد غنا» (11)
اگرچه اصطلاح «حد کفایت » یا «حد غنا» به طور صریح در نصوص قرآنی و روایی نیامده، روح این نصوص، بیانگر حد کفایت و حد غنا است . این دو واژه به طور صریح در تعبیرات بسیاری از عالمان اسلام و در کتاب های فقهی گذشته آمده است; به ویژه در بحث های زکات که از آن، با اصطلاح جدید (سازمان تامین اجتماعی در اسلام) تعبیر می کنند . (12)
خلیفه دوم می گوید:
هنگامی که به کسی عطا کردید، او را بی نیاز کنید . (13)
علی بن ابی طالب می فرماید:
ان الله فرض علی الاغنیاء فی اموالهم بقدر ما یکفی فقرائهم . (14)
خداوند بر اغنیاء واجب کرده که از اموالشان به اندازه ای که فقیران را بی نیاز کند، به آنان بدهند .
ماوردی در کتاب الاحکام سلطانیه می گوید:
از زکات آن قدر به فقیر و مسکین باید داده شود تا از مرتبه فقر و مسکنت درآید و به حداقلی از درجه غنا برسد . (15)
او می گوید:
اندازه عطا به اندازه کفایت است . (16)
سرخسی در کتاب مبسوط می نویسد:
بر امام واجب است که از خدا بترسد و اموال را در جای خودش به مصرف برساند; پس فقیری را از خود دور نکند، مگر این که از زکات، آن قدر به او بدهد تا او و خانواده اش را بی نیاز سازد و اگر برخی از مسلمانان نیازمند باشند و در بیت المال، چیزی از زکات موجود نباشد، امام باید از موارد دیگر بیت المال به اندازه نیاز فقیر به او بدهد . (17)
شاطبی در کتاب موافقات می نویسد:
حد کفایت با تغییر زمان ها و شرایط و حالات گوناگون تغییر می کند . (18)
2 . سبب مشکل اقتصادی از دیدگاه اسلام
دیدگاه اسلام درباره علت و منشا مشکل اقتصادی با دیدگاه سرمایه داری و سوسیالیزم متفاوت است; ودر نتیجه، راه حل اسلام برای حل مشکل نیز متفاوت خواهد بود . در اقتصاد سرمایه داری، منشا مشکل اقتصادی، خود فقیران به شمار می آیند که با به دلیل تنبلی آنان یا به دلیل بدبهره بردار ی کردن از طبیعت کمیاب یا کمی منابع درآمد است; پس مساله فقر از این دیدگاه از اساس به کمبود تولید مربوط می شود . بر همین اساس، تفکر اقتصاد سرمایه داری، دولت را موظف می کند که آزادی مطلق را برای همه افراد تامین کند تا همه بتوانند از هر فرصتی بدون قید و شرط استفاده تولید و درآمد کسب کنند، و هر کس نتوانست از چنین فرصتی استفاده کند، باید به همان مقدار راضی باشد که همان مقدار را خدا برای او خواسته است .
در مقابل، نظام اقتصادی سوسیالیستی، علت و منشا مشکل اقتصادی را ثروتمندان می داند; به دلیل این که آنان اموال و امکانات جامعه را به خود اختصاص داده، خود را بر اکثریت و قشر زحمتکش جامعه مقدم می دارند; در نتیجه، سبب ایجاد تضاد میان نیروهای تولید و روابط توزیع می شوند; بنابراین، مساله فقر در این دیدگاه به بدی توزیع بر می گردد . بر این اساس، رفع فقر و حل مشکل توزیع، نظریه های مبارزات طبقاتی و تمرکز بر تغییر اشکال و وسایل تولید یا از بین بردن مالکیت خصوصی شکل می گیرد و با سرمایه داران بزرگ و کوچک برخورد می شود .
از دیدگاه اسلام، منشا مشکل اقتصادی نه در کمبود منابع و مالکیت خصوصی، بلکه اولا کوتاهی در بهره برداری از
منابع طبیعت است:
وان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار . (19) و اگر بخواهید نعمت های الاهی را محاسبه کنید، به این کار توانا نیستید . به درستی که انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است .
ثانیا، در زیاده طلبی ثروتمندان و توزیع نادرست است:
واذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذین کفروا للذین آمنوا انطعم من لو یشاء الله اطعمه ان انتم الا فی ضلال مبین . (20) و هنگامی که به آنان گفته می شود، از آن چه خدا به شما روزی داده است، انفاق کنید، آنان که کافر شدند، به آنان که ایمان آوردند می گویند: آیا کسانی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست، آنان را روزی می داد؟ شما به طور قطع در گمراهی آشکار به سر می برید . از مولای ما علی بن ابی طالب علیه السلام روایت شده که فرمود:
ما جاع فقیر الا بما شبع غنی فقیری گرسنه نماند، مگر به واسطه پرخوری توانگر . (21) سلف صالح گفته اند:
ما من سرف الا بجواره حق مضیع اسرافی نیست، مگر آن که در کنارش حقی ضایع شده است; (22) بنابراین، مشکل فقر از نظر اسلام، به خود انسان و نظام اقتصادی فاسدی که (چه به جهت نظام تولیدی نامناسب یا نظام توزیعی نادرست) خودش پدید آورده، برمی گردد . براین اساس، اسلام رشد تولید همراه با توزیع مناسب و عادلانه را ضرور دانسته است; چرا که این دو از یک دیگر بی نیاز نیستند . تولید انبوه بدون عدالت در توزیع، موجب انحصار و بهره کشی، و عدالت در توزیع بدون تولید کافی، موجب توزیع فقر و بیپچارگی است که اسلام هر دو را رد می کند; نتیجه این که فقر، از دیدگاه اسلام دو بعد دارد: بعد نخست، به فراوانی تولید و بعد دیگر به عدالت در توزیع مربوط است; اگرچه این مساله مانع نمی شود که محقق در اقتصاد اسلامی به حسب وضعیت کشور و جامعه خودش، بر یکی از این دو بعد متمرکز شود و تاکید کند; یعنی ممکن است در جامعه یا کشور اسلامی، فقر بیش تر به تولید و رشد تولید مربوط باشد، نه مشکل توزیع و عدالت; در حالی که در کشور دیگر، مشکل فقر بیش تر به توزیع و عدالت مربوط باشد .
3 . راه حل اسلام برای مشکل اقتصادی
همان طور که دیدگاه اسلام درباره علل و عوامل فقر، با دیدگاه سرمایه داری و سوسیالیزم متفاوت است، راه کار و راه حل آن برای حل این معضل نیز با راه حل های آن دو متفاوت خواهد بود .
ما درصدد بیان گسترده راه حل مشکل فقر یا وجوه افتراق بین آن و راه حل های سرمایه داری و سوسیالیزم نیستیم . در این جا به برخی از عناصر و مبانی اساسی راه حل اسلامی برای حل مشکل فقر اشاره می کنیم .
یک . مال به خدا تعلق دارد و انسان جانشین خدا در اموال است .
فقیهان پیشین و معاصر، ماهیت مالکیت عمومی و خصوصی و آثار آن ها را به طور گسترده بحث و بررسی کرده اند . چکیده کلام آنان این است:
المال مال الله و البشر مستخلفون فیه . اموال به خدا تعلق دارد و بشر، جانشین خدا در این اموال است . بنابراین، از نظر اسلام، مالکیت فرد یا دولت، مالکیت مطلق نیست; بلکه اموال، در دست افراد، امانت، و مالکیت آنان، مالکیت مجازی و اعتباری به شمار می رود; زیرا مالک حقیقی همه اشیا، خدا است و خداوند به زودی به حساب همه آنان که مالی را کسب کرده یا مالی در اختیار آنان بوده و در آن تصرف کرده اند، رسیدگی خواهد کرد:
لتسالن یومئذ عن النعیم . (23) به زودی در این روز [ قیامت] درباره نعمت ها سؤال می شود . وقتی کیفیت مالکیت (چه خصوصی و چه عمومی) این گونه شد، یعنی مالکیت، صرفا امانت و مسؤولیت تلقی شد، لازمه اش این است که اموال نباید در اختیار سفیهان و تبذیرکنندگان قرار گیرد:
ولا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما . (24) اموالتان را که مایه قوام و دوام زندگی شما است، در اختیار سفیهان [اقتصادی ] قرار ندهید . همچنین جایز نیست که نیازمندان و ناتوانان از این اموال محروم شوند:
وآتوهم من مال الله الذی آتاکم . (25) از اموالی که به خدا متعلق دارد و خدا به شما داده است، به فقیران بدهید . همچنین جایز نیست که اموال در دست عده کمی (توانگران) در گردش باشد:
کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم . (26) تا این که اموال در میان توانگران شما دست به دست نگردد . و بالاتر از این ها این که وقتی دولت یا فرد نتواند از اموال، درست و بهینه در جهت مصلحت فرد یا جامعه بهره بردارد، مشروعیت مالکیت چه خصوصی و چه عمومی از بین می رود . بهترین تعبیر در این مورد گفته خلفیه دوم است:
[هنگامی که پیامبر، زمین عقیق را به بلال بخشیده بود عمر به بلال گفت: ] پیامبر این قطعه زمین را به تو نبخشید که مردم را از آن منع کنی; بلکه به تو بخشید که روی آن کار کنی; پس آن چه را که می توانی آباد کنی، بگیر و بقیه را برگردان . (27)
دو . تامین حد کفایت برای همه افراد سپس هر کس به اندازه کارش
با استناد به «المال مال الله و البشر مستخلفون فیه » ، اصل اقتصادی مهمی را می توان استنباط کرد و آن این که در مرحله اول، همه افراد جامعه باید به یک اندازه کفایت داشته باشند; سپس به هر کس به اندازه کاری که انجام می دهد، سهمی از درآمد تعلق می گیرد و از این اصل، ضوابط مهم ذیل به دست می آید .
ا . اسلام مالکیت خصوصی را محترم نمی داند، مگر بعد از تضمین حد کفاف
محترم بودن مالکیت خصوصی در اسلام، مشروط به این است که همه افراد به اندازه کفاف (تامین ضروریات اساسی زندگی) داشته باشند به این معنا که تا وقتی حتی یک نفر گرسنه یا بدون لباس در جامعه اسلامی پیدا شود، احترام حقوق مالکیت هیچ یک از افراد جامعه واجب نیست و از آن مالکیت نباید دفاع کرد; یعنی فرد گرسنه یا کسی که حقش ضایع شده، حقوق مالکیت دیگران را از بین می برد تا زمانی که آن فرد سیر یا حقش استیفا شود .
این نکته، از روایات نقل شده از پیامبر استفاده می شود . حضرت فرمود:
اذا بات مؤمن جائعا فلامال لاحد . (28) اگر مؤمنی، شب را گرسنه بخوابد، مالی برای کسی نیست . ایما اهل عرصة اصبح فیهم امرؤ جائعا فقد برئت منهم ذمة الله و رسوله . (29) اهل هر سرزمینی که بخوابند، در حالی که شخصی گرسنه ای در میان آنان باشد، ذمه خدا و رسولش از آنان بری است . الا شعربین اذا ارملوا فی الغزو و قل طعام عیالهم فی المدینه حملوا ما کان عندهم فی ثوب واحد اشعربین (×) وقتی در جنگ یا در شهر، زاد و توشه خود را تمام می کردند، هر چه داشتند در یک ماه چه می گذاشتند و با یک ظرف به طور مساوی بین خود تقسیم می کردند; پس آنان از من هستند و من از آنانم .
و حضرت در حال سفر فرمود:
من کان له [معه] فضل ظهر [ای دابة] فلیعد به علی من لا ظهر له و من کان له فضل زاد فلیعد به علی من لا زاد له . (32) کسی که چار پای بسیاری دارد، باید به کسی که ندارد بدهد و کسی که زاد و توشه اضافی دارد، باید به کسی که ندارد بدهد .
خلیفه دوم در همین باره می گوید:
من حریص هستم بر این که نیاز نیازمندی را رها نکنم، مگر این که بعضی از ما بتواند آن را برآورد; پس هنگامی که ناتوان شدیم، همدیگر را در زندگی کمک می کنیم تا در حد کفاف برابر شویم . (33)
وی در سال قحطی 18 هجری می گوید:
اگر برای مردم آن چه آنان را کفایت کند نیایم، جز این که داخل خانه هایشان شوم و آن چه دارند بین آنان تقسیم کنم تا نصف شکم آنان سیر شود تا خداوند برایشان باران بفرستد، این کار را خواهم کرد; زیرا در این صورت، آنان نابود نخواهند شد . (34)
صحابی پبامبر، ابوذر غفاری نیز به همین معنا اشاره می کند:
تعجب می کنم از کسی که غذایی در خانه ندارد، چرا با شمشیر کشیده بر مردم نمی شورد . (35)
ابن حزم نیز در کتاب المحلی می گوید:
هنگامی که مردی در شهری از گرسنگی بمیرد، اهل آن شهر قاتل او به شمار می روند و دیه او از آنان گرفته می شود . انسان گرسنه می تواند هنگام ضرورت، در راه استیفای حق خود با کسی که غذای اضافی دارد بجنگد; پس اگر فرد گرسنه کشته شد، قاتلش کشته می شود، و اگر گرسنه او را کشت، لعنت خدا بر او (مقتول) است; زیرا از حقی منع کرده، جزو طایفه باغیه به شمار می رود . (36)
فقیه احمد بن ذلجی نیز در کتابش، الفلاکة و المفلوکون (فقر و فقیران) می گوید:
از حقوق محروم، این است که نعمت های در دست مردم را غصبی بداند، و کسی که مالک و مستحق آن مال غصبی است، حق دارد مال غصبی را از دست غاصبان پس بگیرد . (37)
ب . اسلام ثروتمندی و توانگری را اجازه نمی دهد، مگر بعد از تضمین حد کفایت
واجب است که سطح شرافتمندانه ای از زندگی به حسب زمان و مکان برای همه افراد جامعه (با قطع نظر از دین و جنسیت فراهم شود; یعنی زمینه چنان فراهم باشد که هر کسی بتواند با کار و کوشش، چنین سطح زندگی را تامین کند و اگر به علل غیرارادی، چون مرض یا پیری توان آن را نداشته باشد، مسؤولیت او به عهده بیت المال و خزانه دولت است .
ابویوسف در کتاب خراج و ابوعبید در کتاب اموال روایتی را نقل می کنند: عمر، زمانی از شهرها دیدن می کرد . پیرمردی را دید که گدایی می کند . تعجب کرد و پرسید: از کدام اهل کتاب هستی؟ گفت: یهودی . پرسید: چه کسی تو را به این روز انداخته؟ گفت: خراج و نیاز و پیری . عمر دستور داد که خراج را به او برگردانند و به اعتبار این که فقیر است، از زکات به او کمک کنند . او را نزد خزانه دار بیت المال فرستاد و گفت: به این مرد و امثال او نگاه کن . به خدا قسم! ما درباره او انصاف به خرج نداده ایم، اگر در جوانی از او استفاده و در پیری او را خوار کرده ایم . (38)
بلاذری نیز در کتاب فتوح البلدان روایت می کند:
خلیفه، عمر بن خطاب در حالی که در شام بر گروهی فقیر و مریض و ذلیل می گذشت، دستور داد از زکات به آنان بدهند و مرتب به آنان غذا برسانند; (39)
بنابراین، مساله تضمین حد کفایت (نه حد کفاف) برای همه افراد جامعه با هر دین و جنسیتی در اسلام، مساله ای جوهری و مقدس است به اعتبار این که حق الاهی، از بالاترین حقوق به شمار می رود; به طوری که انکار این حق و غفلت از آن تکذیب اصل دین خواهد بود:
ارایت الذی یکذب بالدین . فذلک الذی یدع الیتیم . ولا یحض علی طعام المسکین . (40) آیا کسی را که تکذیب دین می کند مشاهده کردی . او همان کسی است که یتیم را دور می کند و مسکین را به طعام و غذا نمی خواند . به همین جهت که ضمانت حد کفایت، امری مقدس و جوهری است، مولای ما علی بن ابی طالب می فرماید:
خداوند بر اغنیا واجب کرده است که به اندازه کافی از اموالشان به فقیران بدهند; (41)
بنابراین، اسلام با وجود فقر و تنگدستی جامعه، اجازه ثروتمندی و غنا را نمی دهد; چنان که خداوند می فرماید:
وآتوهم من مال الله الذی آتاکم . (42) از اموالی که خدا به شما عطا کرده به فقیران بدهید . وفی اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم . (43) در اموال توانگران، حقی معلوم برای پرسش کنندگان و محرومان است . وآت ذاالقربی حقه والمسکین وابن السبیل . (44) حق نزدیکان و مساکین و در راه ماندگان را بپردازید . رسول خدا نیز در همین زمینه فرموده است:
من ترک مالا لورثته و من ترک دینا اوضیاعا فالی و علی . (45) هر کس مالی به ارث بگذارد، برای ورثه او است و هر کس بدهکاری یا اهل و عیالی بگذارد، به سوی من بیاید . من مسؤول هستم که آن را بپردازم . من ترک کلا فلیاتنی فانا مولاه کسی که فرزندان صغیری باقی بگذارد، من ولی او هستم; یعنی کسی که بمیرد و فرزندان صغیر و نیازمندی باقی بگذارد پس باید نزد من (به عنوان دولت) بیاید، پس من مسؤول کفایت آنان هستم .
امام باقر می فرماید:
من ترک ضیاعا فعلی ضیاعه . (46) کسی که بمیرد و عیال و فرزندانی باقی بگذارد، من عهده دار آنان هستم .
ج . اسلام حد و مرزی برای مالکیت و توانگری قرار نداده است .
وقتی به اندازه کفایت، یعنی سطح زندگی شایسته و شرافتمندانه برای همه افرادی که در جامعه اسلامی زندگی می کنند، فراهم باشد و دولت نیز این سطح زندگی را برای همه کسانی که به طور غیرارادی ناتوان هستند، تضمین کند، هر کس به اندازه ای که می کوشید، بدون هیچ قید و شرطی یا حد نهایی برای مالکیت و ثروت می تواند درآمد کسب کند .
خداوند در آیاتی می فرماید:
للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن . (47) برای مردان سهمی و برای زنان نیز سهمی است از آن چه کسب می کنند . نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا . (48) ما روزی بندگان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا برخی، برخی دیگر را مسخر خود گردانند . والله فضل بعضکم علی بعض فی الرزق . (49) خداوند، برخی را بر برخی دیگر در روزی دادن برتری داد . ولکل درجات مما عملوا ولیوفیهم اعمالهم وهم لا یظلمون . (50) برای هر کس درجه و مرتبه ای است، به مقتضای آن چه انجام می دهند و به پاداش اعمال خود خواهند رسید و به هیچ کس ستم نخواهد شد . وفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما . درجات منه ومغفرة ورحمة . (51) خداوند، مجاهدان را بر نشستگان و راحت طلبان، به پاداش بزرگی برتری داده، و هر کسی، دارای مرتبه و درجه ای از رحمت و مغفرت خدا است . در حدیث نبوی نیز آمده است:
لا باس بالغنی لمن اتقی (52) کسی که تقوا پیشه است، اشکالی ندارد که ثروتمند باشد; بنابراین، توانگری و تفاوت مردم در رزق و روزی و ترجیح برخی بر برخی دیگر، به درجات گوناگون، بی دلیل نبوده، بلکه این برتری به واسطه کوشش و عمل صالح آنان بوده است; چنان که خداوند در آیه دیگری می فرماید:
وان لیس للانسان الا ما سعی. وان سعیه سوف یری . ثم یجزاه الجزاء الاوفی . (53) برای انسان نیست، جز آن چه می کوشد و نتیجه کوشش خود را به زودی می بینند; سپس جزای کافی داده می شود;
بنابراین ممکن است در سایه نظام اقتصادی اسلام، ثروتمندانی در سطح کلان وجود داشته باشند که در اصطلاح به آنان میلیونر یا میلیاردر گفته می شود; اما آنان به شرع ملتزم هستند . چنین افرادی آن گونه که بیان خواهیم کرد، مالک مطلق نیستند تا هرگونه که خواستند در اموال خود تصرف کنند . ثروتمند نمی تواند اموالش را از چرخه و گردونه تولید و گردش در جامعه خارج و ذخیره کند . و نمی تواند اموالش را برخلاف مقتضای عقل به کار گیرد; در غیر این صورت، سفیه به شمار آمده، از تصرف در اموالش منع می شود . همچنین نمی تواند زندگی مترفانه ای داشته باشد که در این صورت، به نص قرآن مجرم شناخته شده، از او خواسته می شود تا مازاد بر نیازش را در راه خدا انفاق کند یا به طور مستقیم به نیازمندان بدهد یا آن را در اموری که به نفع جامعه است، به کار گیرد . افزون بر این، حاکم و صاحب امر، یعنی دولت اسلامی موظف است در امور اقتصادی دخالت، و از بهره برداری عده کمی (انحصاری) از اموال جامعه جلوگیری کند:
کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم . (54) تا این که اموال در دست عده ای از توانگران شما دست به دست نگردد . همچنین دولت وظیفه دارد سیاست هایی را اتخاذ کند که بین افراد جامعه توازن اقتصادی برقرار شود و جامعه، روبه تعاون و تکامل رود .
سه . اهمیت و ارزش رشد اقتصادی تا مرتبه فریضه و عبادت
انسان به حقیقت، جانشین خدا در زمین است; چنان که در قرآن می فرماید:
انی جاعل فی الارض خلیفة (55)
و هدف غایی خلقت و وجود به شمار می رود; چنان که می فرماید:
هو انشاکم من الارض واستعمرکم فیها . (56) او شما را از زمین آفرید و آبادکردن آن را از شما خواست; یعنی شما را مکلف کرد تا زمین را آباد کنید; بنابراین، خداوند، انسان را بیهوده نیافریده است . انسان را نیافریده تا فقط بخورد و بیاشامد; بلکه او را به سبب رسالتی که بر دوش او گذاشته، آفریده و آن همان رسالت جانشینی خدا بر روی زمین است که با کار و تولید، زمین را آباد کند; در حالی که خدا را عبادت می کند و شکرگزار فضل و نعمت او است . تا در چرخه روزگار، با کار و کوشش خود، خدا را ملاقات کند .
یاایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه . (57) ای انسان! البته با هر رنج و مشقت در راه عبادت حق بکوشی، عاقبت به ملاقات او نایل می شوی . اسلام بر رشد اقتصادی و آبادکردن دنیا تاکید فراوانی دارد، چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
اذا قامت الساعة و فی ید احدکم فسیلة ای شتلة فاستطاع الا تقوم حتی بغرسها فلیغر سها فله بذلک اجر . (58) اگر قیامت برپا شد و در دست یکی از شما نهالی بود و قدرت داشت [پیش از برپایی قیامت ] آن را بکارد، آن را بکارد و برای این کار، پاداش نصیب او خواهد شد . اسلام، جهادکننده در راه دعوت به اسلام و کسی را که برای کسب روزی و فعالیت اقتصادی می کوشد، مساوی دانسته; چنان که در قرآن کریم آمده است:
وآخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله وآخرون یقاتلون فی سبیل الله . (59) برخی از شما برای تجارت و کسب درآمد، به سفر می روند و از کرم خدا روزی می طلبند و برخی دیگر به جهاد در راه خدا می پردازند . افزون بر این، اسلام کوشش برای کسب روزی و خدمت به جامعه و رشد آن را از برترین اقسام عبادت به شمار آورده است; چنان که نقل شده است از مردی که بسیار عبادت می کرد، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نام بردند و از او تعریف کردند . پیامبر فرمود:
چه کسی زندگی او را تامین می کند؟ گفتند برادرش . پیامبر فرمود: برادرش از او عابدتر است . (60)
نقل شده که یکی از صحابه تصمیم گرفت برای عبادت در جای خلوتی به اعتکاف بپردازد . پیامبر فرمود:
لا تفعل فان مقام احدکم فی سبیل الله (ای فی حدالمجتمع و تنمیته) افضل من صلاته فی بیته ستین عاما . (61) این کار را نکن; زیرا قیام کردن یکی از شما در راه خدا (یعنی خدمت به جامعه و رشد آن) از نماز شصت ساله در منزلش بالاتر است . لکل امة سیاحة و سیاحة امتی الجهاد فی سبیل الله . (62) هر امتی تفریحی دارد و تفریح امت من، جهاد در راه خداست; یعنی آبادکردن جهان هستی (زمین) و رشد و تکامل انسان، چرا که او به حقیقت خلیفه خدا روی زمین است .
خلاصه آن چه گذشت، این است که رشد اقتصادی در اسلام، فریضه و عبادت است; بلکه از برترین عبادت به شمار می رود و مسلمانان چه رهبران و چه توده مردم، به اندازه آبادکردن دنیا و فراهم ساختن اسباب رشد اقتصادی، مقرب درگاه الاهی می شوند; البته آبادکردن دنیا و فراهم آوردن اسباب رشد اقتصادی با مفهوم اسلامی منظور است که از دیگر مکتب ها و نظام های اقتصادی رایج متمایز است; چرا که رشد اقتصادی به مفهوم اسلامی آن از نگاه و تحلیل ما، رشد همه جانبه و متوازن شمرده می شود که هدف آن، خود انسان است; چون به حقیقت، خلیفه خدا در زمین است .
ا . این رشد، رشدی همه جانبه است; چرا که هدف آن فقط پیشرفت انسان از بعد مادی نیست; بلکه هدف، پیشرفت اساسی بعد روحی و معنوی او است . مقصود از بعد روحی، عمل صالح است که به سبب ایمان به خدا یا توجه به او انجام می پذیرد; حال چه این ایمان و توجه به خدا که منشا آن عقل و نفس است و در فعالیت و رفتار انسان تجسم می یابد، به سبب ترس از خدا یا ترس از عذاب او یا برای به دست آوردن رضایت او و رسیدن به بهشت باشد; پس اسلام، همان طور که در کتاب ذاتیة السیاسة الاقتصادیه الاسلامیه بیان شده است، بین بعد مادی و روحی و معنوی، و بین آن چه مربوط به دنیا و آن چه مربوط به آخرت است، فرقی قائل نیست; بنابراین، هر فعالیت دنیایی که انسان انجام می دهد، در نظر اسلام کاری روحی، معنوی و آخرتی است که به وسیله آن به خدا توجه می یابد . خداوند متعالی جن و انس را نیافرید، مگر این که او را عبادت کنند; یعنی عمل صالح انجام دهند یا ایمان در اسلام، ایمان و بدون توجه به عمل نیست; بلکه مقید (CONCRET) و با عمل صالح مرتبط است . مبنای عام و همه جانبه بودن رشد اقتصادی در اسلام اقتضا می کند که همه نیازهای انسانی را تضمین کند; یعنی غذا، لباس، وسیله حمل و نقل، آموزش، بهداشت، رفاه، آزادی کار (شغل)، آزادی بیان و عمل به شعایر دینی، همگی تامین شود، نه این که به برخی نیازها و ضروریات بسنده، و برخی دیگر رها شود; به همین دلیل، رشد اقتصادی سرمایه داری که آزادی بیان را تضمین می کند، ولی غذا و نان [ نیازهای مادی] را تضمین نمی کند، مورد پذیرش اسلام نیست . همان طور که اسلام رشد سوسیالیستی را نیز نمی پذیرد; رشدی که تضمین کننده نان و غذا هست; ولی آزادی بیان را از بین می برد . (63)
ب [ . رشد اقتصادی به مفهوم اسلامی] رشدی متوازن است; زیرا هدف فقط افزایش تولید نیست; چنان که خداوند می فرماید:
وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون . (64) ای پیامبر! به مردم بگو: فعالیت کنید که به زودی خدا و رسولش و مؤمنان اعمال شما را می بینند . هدف این رشد، عدالت در توزیع است; چنان که خداوند می فرماید:
اعدلوا هو اقرب للتقوی . (65) به عدالت رفتار کنید که آن به تقوا نزدیک تر است . به گونه ای به عدالت رفتار کنید که همه افراد بشر در هر موقعیت اجتماعی که هستند و در هر جای دنیا که قرار دارند، از مال [ مواهب] دنیا بهره مند شوند; زیرا هدف اسلام از رشد اقتصادی این است که برای هر فردی با قطع نظر از دین و جنسیت او، به حد کفایت، یعنی سطحی از زندگی شرافتمندانه به حسب زمان و مکان (نه حد کفاف) فراهم شود .
این حد کفایت برای این است که انسان با درک نعمت ها و فضل و کرم خداوند، متوجه او شود و شکر و سپاس و عبادت او را به جای آورد; شکری که فقط با زبان محقق نمی شود; بلکه با عمل و اخلاص در آن همراه است; همان طور که خداوند می فرماید:
اعملوا آل داود شکرا . (66) ای آل داوود! سپاس خدا را به جا آورید . چنین عبادتی در اسلام تنها با نماز و روبه روی قبله کردن امتثال نمی شود .
این عبادت، با خدمت به دیگران و با یاری رساندن به نیازمند امتثال می شود; چنان که خداوند می فرماید:
لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس . (67) فایده ای در بسیاری از نجواها [ سخنان در گوشی] شما نیست، مگر این که کسی به صدقه دادن یا به معروف امر کند یا به جهت اصلاح بین مردم باشد; پس وقتی اسلام خواهان تولید زیاد (رشد) است، در همان حال، عدالت در توزیع را نیز لازم می داند; به گونه ای که هیچ کدام، از دیگری بی نیاز نیست; به همین جهت، اسلام، رشد سرمایه داری را که هدفش رشد درآمد جامعه بدون عدالت است، تایید نمی کند; چنان که رشد سوسیالیستی را که تاکیدش بر ارتباط بین اشکال تولید و توزیع است و نظام توزیع را تابع شکل تولید می داند، نمی پذیرد .
اسلام (با قطع نظر از شکل تولید) حد کفایت را برای همه افراد به صورت حق الاهی مقدس که بالاتر از همه حقوق است، تضمین، و پس از حد کفایت، هر کس به اندازه کوشش خود، درآمد کسب می کند; به گونه ای که اگر حد کفایت برای همه شهروندان فراهم نباشد (مثل مواقع قحطی یا جنگ)، همه باید حد کفاف را رعایت کنند . مبنای توازن به مفهوم اسلامی اقتضا می کند که کوشش برای رشد اقتصادی نیز متوازن باشد; به همین جهت، رشد و گسترش شهرها بدون رشد و توسعه روستاها، رشد صنعت بدون کشاورزی، رشد تولید کالاهای تجملی و غیرضرور بدون رشد کالاهای ضرور و اساسی مورد قبول اسلام نیست . ترجیح دادن صنایع بزرگ یا وارداتی بر صنایع مصرفی داخلی یا تمرکز بر طرح های تولیدی بدون خدمات و تجهیزات اساسی، از اشتباهات بسیار بزرگی است که کشورهای عربی و اسلامی به تقلید و بدون توجه به تجارب غرب و شرق گرفتار آن هستند; در حالی که از سبک و روش رشد متوازن غافل و به آن جاهلند که اسلام آن را ضرور می داند .
بدون تردید، رشد اقتصادی در بیش تر کشورهای اسلامی که بر جزئی از اقتصاد قومی و بدون توجه به جوانب دیگر تمرکز دارند، رشدی ناقص (Deforme) و غیر متوازن است .
هدف این رشد، خود انسان است . انسان در حقیقت جانشین خدا بر روی زمین است و این باعث می شود که انگیزه ش، اهداف و آثار رشد اقتصادی اسلامی متفاوت باشد . در نظام سرمایه داری، انگیزه، کسب حداکثر سود است که به طور عادی به انحراف تولید از فراهم ساختن نیازهای ضرور جامعه می انجامد; در حالی که کالاهای غیرضرور دلخواه ثروتمندان، فراوان تولید می شود و همراه آن، مادیات و اختلافات اجتماعی حاکمیت می یابد که جوامع غربی از آن رنج می برند . در نظام سوسیالیستی، انگیزه و هدف، برآوردن نیازهای دولت، مطابق خواسته ها و سیاست های حاکمان است، (نه طبق نیازها و خواسته های خود شهروندان) و این، همه آزادی های فردی را تهدید، و ترس و وحشتی را که نهایت ندارد، حاکم می کند .
انگیزه رشد اسلامی، سود - آن گونه که در رشد سرمایه داری بیان شد - نیست و خواسته های حاکمان - آن گونه که در رشد سوسیالیستی گفته شد - نیز نیست; بلکه تضمین حد کفایت برای همه شهروندان است تا از بندگی و حاکمیت غیر خدا آزاد باشند; پس هدف رشد و توسعه اسلامی، خود انسان است تا مانند شان رشد اقتصادی سرمایه داری، مادیات، او را به بندگی نکشاند; و مانند رشد سوسیالیستی کسی از او بهره نکشد; بلکه انسان در رشد مورد نظر اسلام، آزاد و دارای کرامت است . دنیا را آباد می کند و با عمل صالح به دنیا زندگی می بخشد تا در دنیا سعادتمند و در آخرت به بهشت نایل شود .
چهار . جمع بین «ضمان اجتماعی » و «تکامل اجتماعی »
1 . مقصود از ضمان اجتماعی در اسلام، مسؤولیت دولت در برابر همه شهروندان با هر دین و جنسیتی است; یعنی نیازمندانی را که در حد کفایت درآمد ندارند، در کمک کردن مقدم بدارد; نیازمندانی که دلیلی چون مرض، ناتوانی و پیری، برای مقدم داشتن آنان وجود داشته باشد . ضمان اجتماعی در اسلام از قبیل تطبیق نص است; یعنی آن چه قرآن و سنت درباره زکات بیان کرده است . (68)
2 . تکامل اجتماعی، مسؤولیت افراد در برابر یک دیگر است . در اسلام فقط بر احساس همدردی معنوی که از دوستی و نیکی و امر به معروف و نهی از منکر سرچشمه می گیرد، بسنده نمی شود; بلکه احساس همدردی مادی را نیز در بر می گیرد; به این گونه که هر کس می تواند به برادر نیازمندش کمک کند، در برابر او مسؤولیت دارد . این مسؤولیت در آن چه بزرگان فقه اسلامی، آن را حق قرابت، (69) حق همسایه، (70) مسؤولیت میهمانی، (71) و مسؤولیت انفاق در راه خدا (72) می نامند، محقق و مجسم می شود .
تکامل اجتماعی در اسلام نیز از قبیل تطبیق نص است; یعنی تطبیق آیات شریفه:
انما المؤمنون اخوة . (73) همه مؤمنان برادرند . وانفقوا فی سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکة . (74)
در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست خود به نابودی نیفکنید . ویسالونک ماذا ینفقون قل العفو . (75) ای پیامبر! می پرسند چه چیزی را انفاق کنند، بگو: عفو; یعنی هر چیزی که مازاد بر نیاز است .
پیامبر در روایتی می فرماید:
المؤمن للمؤمن کالبنیان المرصوص یشد بعضه بعضا . (76) مؤمن برای مؤمن، مانند سد آهنین است که بعضی بعضی دیگر را کمک می کنند . والله لا یؤمن احدکم حتی یحب لاخیه ما یحب لنفسه . به خدا قسم هیچ کس از شما مؤمن نیست، مگر این که وست بدارد برای برادرش، آن چه را برای خودش دوست می دارد .
3 . خلاصه این که دین اسلام به جهت مسؤول دانستن دولت در برابر مردم، دین ضمانت اجتماعی، و به جهت مسؤول دانستن افراد در برابر همدیگر، دین تکامل اجتماعی است .
همان طور که پیش تر اشاره شد، در اسلام ضمان اجتماعی در تضمین کردن حد کفایت (نه حد کفاف) برای همه افراد جامعه اسلامی با قطع نظر از دین و جنسیت آنان تجسم می یابد که دولت اسلامی از طریق مؤسسه زکات، عهده دار آن است; البته هنگامی که افراد به دلیلی خارج از اراده خودشان، مانند: مرض، ناتوانی و پیری، توانایی تامین حد کفایت برای خود را نداشته باشند . (77)
در مرحله بعد، تکامل اجتماعی از جانب افراد، مانند مکملی برای مسؤولیت دولت و کوشش دولت در رفع فقر است . ما همچون سوسیالیست ها به این قائل نیستیم که اساس و مبنا برای خارج شدن از شکل اقتصادی، دولت است و همانند نظام سرمایه داری نیستیم که می گوید: اساس خارج شدن از شکل اقتصادی، افراد و کوشش ذاتی آنان است . هر کدام از دولت و مردم، جایگاه خاص خود را دارند که تکمیل کننده یک دیگرند و هیچ یک از دیگری بی نیاز نیست .
واقعیت این است که دولت نمی تواند همه کارها را خودش انجام دهد . دخالت و ممنوعیت مطلق دولت به آثار سوء بسیاری می انجامد; پس معیار در اقتصاد اسلامی، محقق شدن تعاون و همکاری میان دولت و مردم است .
پنج . معیار ارزیابی دولت از دیدگاه اسلامی
1 . ملاک ارزیابی دولت در اقتصاد اسلامی، دستیابی آن دولت به سطحی از تمدن و فن آوری نیست . همچنین برخوردار شدن دولت از دارایی های مادی و انسانی یا مقدار درآمد سرانه از درآمد ملی نیز معیار ارزیابی دولت نیست; بلکه ملاک، دستیابی به سطحی از زندگی شایسته و شرافتمندانه برای پایین ترین یا ضعیف ترین افراد جامعه است تا بدین وسیله او را از قید احساسات کینه توزانه و محرومیت آزاد کند و در چنین وضعیتی فرد، طعم نعمت های الاهی را بچشد و با جامعه احساس رضایتمندی و همکاری داشته باشد .
ابن تیمیه می گوید:
خداوند متعالی اموال را آفرید تا بندگان بتوانند او را بپرستند; زیرا خداوند مخلوقات را خلق کرد تا او را عبادت کنند . (78)
2 . تضمین حد کفایت برای همه شهروندان از اولویت ها و اصول اقتصاد اسلامی است و بنابر آن چه ما اشاره کردیم، از نظر اسلام، جزو حقیقت دین شمرده می شود که مجرد انکار یا از بین بردن آن، تکذیب رسالت اسلام است و حق ناشی از آن، از حقوق الاهی به شمار می رود که بالاترین حقوق است، به همین جهت، حق مقدسی است که جامعه اسلامی در برابر آن مسؤولیت دارد .
شافعی در عبارت فقهی مشهور خود می گوید:
فقیران استحقاق بیش تری در اموال دارند تا آن جا که اموال، مال مشترک بین صاحب مال و فقیر شمرده می شود .
3 . آن چه از چهارده قرن پیش، هدف اسلام بوده با اصول و مبانی آن درباره توزیع شخصی یا ایدئولوژ یکی، از بین بردن فقری است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را چنین وصف کرد: نزدیک است که فقر به کفر بینجامد; بلکه تاکید کرد که کفر و فقر معادل یک دیگرند; به همین جهت، اسلام در توزیع سیاست متمایزی دارد . بنابر آن چه پیش تر بیان کردیم: اولا حد کفایت برای همه افراد باید فراهم شود و اگر جامعه دچار فقر و کمبود شد، هیچ کس نباید بیش از حد ضرور داشته باشد . در مرحله بعد، هر کس به هر اندازه که بکوشد ثروت و درآمد کسب می کند با قیدهای محکمی که جهت هدایت مصرف و در به خدمت گرفتن اموال وجود دارد .
پی نوشت ها:
1. Personai Distribution.
2. Functional Distribution.
3. Minimum Vital.
4. minimum dasuffisance.
5) محمد شوقی الفنجری: الاسلام و المشکلة الاقتصادیة، ص 49 .
6) طبرانی در الاوسط، و سیوطی در الجامع الصغیر، آن را نقل کرده اند .
7) ابوداوود و نسائی و ابن ماجه آن را نقل کرده اند .
8) قریش (106): 3 و 4 .
9) ماعون (107): 1- 3 .
10) برخی از فقیهان حنفیه از «حد کفایت » با اصطلاح «الحاجة الاصلیه » ، یعنی نیازهای اساسی تعبیر آورده اند . حد کفایت در نظر آنان چیزی است که به حقیقت انسان را از نابودی می رهاند; مانند: نفقه، منزل مسکونی و لباس مورد نیاز یا به فرض مانند: لوازم منزل، ابزار کار و کتاب های علمی برای اهل علم، چون جهل برای آنان مانند نابودی است .
11) برای روشن شدن این دو اصطلاح، ر . ک: محمدرضا یوسفی: «مقایسه مفاهیم فقر و مسکنت با دو مفهوم فقر مطلق و نسبی » ، نامه مفید، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه مفید، ش 16، ص 226 و 227 .
12) ر . ک: محمد شوقی الفنجری: الاسلام و الضمان الاجتماعی، 1402 ق/1982 م، انتشارات دارثقیف، جلد 2 .
13) ر . ک: ابن حزم: المحلی دارالاتحاد العربی الطباعة، قاهره 1968، ج 60، ص 221 .
14) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 320 .
15) ر . ک: ماوردی: الاحکام السلطانیه، انتشارات مصطفی الجلسی، 1966 مصر، ص 122 .
16) همان، ص 205 .
17) ر . ک: سرخسی: المبسوط، دارالسعادة، مصر 1387، ج 3، ص 18 .
18) ر . ک: شاطبی: الموافقات، السلقیه، مصر 1341، ج 1، ص 104 .
19) یس (36): 47 .
20) ابراهیم (14): 34 .
21) ر . ک: نهج البلاغه، دارالمعرفة، بیروت، بی تا، ج 3، ص 101 .
22) ر . ک: ابن عبدربه: العقدالفرید لجنة التالیف و الترجمه و النشر، قاهره 1940، ج 2، ص 165 .
23) تکاثر (102): 8 .
24) النساء (4): 5 .
25) نور (24): 33 .
26) الحشر (59): 7 .
27) ر . ک: ماوردی: الاحکام السلطانیه; ابویوسف: الخراج، ص 93 .
28) ابوداوود: سنن .
29) ر . ک: احمد بن حنبل: مسند، ج 2، تحقیق: شیخ شاکر، دارالمعارف، مصر، ج 14، ح 4880 .
30) بخاری و مسلم آن را روایت کرده اند .
×) قبیله ای از اهل یمن بوده اند.
31) ابوسعید خدری از پیامبر روایت کرده است .(مسلم: صحیح)
32) ابن جوزی: سیره عمر بن خطاب طبعة النجاریه الکبری، قاهره، ص 101 .
33) ر . ک: ابن سعد: طبقات، بیروت، ج 3، ص 316 .
34) ر . ک: عبدالحمید جودة السحار: ابوذر غفاری، مطبوعات مکتبة مصر، ج 8 .
35) ر . ک: ابن حزم: المحلی، ج 6، مساله 725، ص 226- 227 .
36) ر . ک: احمد بن الذلجی: الفلاکة و المفلوکون، مکتبة و مطبعة الشعب، قاهره، 1322 ق، ص 16 .
37) ر . ک: ابویوسف: الخراج، المطبعة السفیه، قاهره، 1346 ق، ص 150; ابوعبید: الاموال، مکتبة الکلیات الازهریة قاهره، 1960 م، ص 46 .
38) ر . ک: البلاذری: فتوح البلدان، ص 125 .
39) ماعون (107): آیه 1- 3 .
40) ابن حزم: المحلی، ص 22 .
41) نور (24): 33 .
42) ذارایات (51): 19 .
43) اسراء (17): 26 .
44) اخرجه الشیخان البخاری و المسلم .
45) ر . ک: احمد بن حنبل: مسند، تحقیق شیخ شاکر، ج 14، ح 7848 .
46) نساء (4): 32 .
47) زخرف (43): 32 .
48) نحل (16): 71 .
49) احقاف (46): 19 .
50) نساء (4): 95 و 96 .
51) ر . ک: حاکم نیشابوری: المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث، مکتبة النصر الحدیثة، ریاض، ج 2، ص 3 .
52) نجم (53): 39- 42 .
53) حشر (59): 7 .
54) بقره (2): 30 .
55) هود (11): 61 .
56) انشقاق (84): 6 .
57) بخاری و احمد بن حنبل آن را نقل کرده اند .
58) مزمل (73): 20 .
59) سیوطی: الجامع الصغیر .
60) حاکم نیشابوری: المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث .
61) همان .
62) ر . ک: محمد شوقی الفنجری: ذاتیة الاقتصادیة الاسلامیة و اهمیة الاقتصاد الاسلامی، ص 54، به بعد .
63) توبه (9): 105 .
64) مائده (5): 8 .
65) سبا (34): 13 .
66) نساء (4): 114 .
67) دین، همان چیزی است که ضمان اجتماعی را از تامین اجتماعی در اسلام به واسطه مصلحت اخذ شده متمایز می کند [ . منظور این است که اصل ضمان اجتماعی در اسلام، نص و دلیل شرعی دارد; ولی تامین اجتماعی به واسطه دلیل اجتهادی که همان مصالح مرسله باشد، اثبات شد] .
تامین اجتماعی همان طور که معروف است، دولت و مؤسسات خصوصی متولی آن هستند که طبق قرارداد، به مقدار سهمی که استفاده کننده می پردازد، دریافت می کند، و مزایای تامین اجتماعی هر نوعش که باشد، وقتی شرایط آن برای کسی فراهم شد، به او داده می شود; حال چه فقیر باشد چه غنی .(برای تفصیل بیش تر، ر . ک: محمد شوقی الفنجری: الاسلام والتامین، عالم الکتب قاهره و ریاض، 1979 م، ص 21 به بعد .
68) حق قرابت (خویشاوندی) و آن مسؤولیت مسلمان ثروتمند در برابر خویشاوندان نزدیک و فقیر او است; زیرا آنان جزئی از او به شمار می آیند و شرعا در قبال آنان مسؤولیت دارد; به همین دلیل وقتی فرد به فرزندان یا خدمتکاران یا پدر و مادر یا برادران یا فقیران انفاق کند او را از پرداخت زکات منع نمی کند و اگر زکات را به نزدیکان خودش که جزئی از او شمرده می شوند بپردازد، مثل این است که به خودش پرداخت کرده و تکلیفش را انجام نداده است و اگر [آن پرداخت] حق قرابت را از او ساقط کند، حق زکات را از او ساقط نمی کند .(برخلاف خویشاوندان دور; پس اگر خویشاوندان نزدیک نیازمند باشند، بهتر این است که به آنان زکات پرداخت شود; زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: الصدقة علی المسکین صدقة، و علی ذی الرحم اثنتان صدقه و صلة) رواه احمد بن حنبل و النسائی و الترمذی والحاکم فی مستدرکه . صدقه دادن به مسکین یک صدقه است و به خویشاوندان نزدیک دو صدقه است، هم صدقه هم صله رحم است .
69) منظور از حق ماعون عاریه دادن اشیای کوچکی است که مورد نیاز همسایگان است و منع کننده از آن - ماعون - مستحق ویل (عذاب) است; چنان که غفلت کننده از نماز و ریا کننده در نماز چنین است . خداوند می فرماید: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین هم یراؤن و یمنعون الماعون . ماعون (107): 4- 7 و بحثی نیست در این که مکلف، مستحق عذاب نمی شود، مگر بر ترک واجب; بنابراین، عاریه دادن این اشیا در اسلام واجب است .
70) مسؤولیت میهمانی در اسلام سه روز است; چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من کان یؤمن بالله والیوم الاخر فلیکرم ضیفه، والضیافة ثلاثه ایام فما کان بعد ذلک فهو صدقه) کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید میهمانش را اکرام کند و میهمانی سه روز است و بعد از سه روز، صدقه است; پس اکرام میهمان در حد سه روز واجب است; به دلیل این که ایمان را بر آن کرده معلق و به دلیل این که بعد از سه روز صدقه به شمار رفته است بخاری و مسلم آن را نقل کرده اند .
71) نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ان فی المال حقا سوی الزکاة; در اموال حق دیگری غیر از زکات نیز هست » ، و بعد این آیه را تلاوت فرمود: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البر من . . . آتی المال علی حبه ذوی القربی والیتامی والمساکین . . . واقام الصلاة وآتی الزکاة . بقره (2): 177 . نیکوکاری این نیست که رو به سوی مغرب یا مشرق کنند . نیکوکار کسی است که . . . اموال خود را در راه خدا به خویشاوندان و یتیمان و فقیران بدهد . . . و نماز به پا دارد و زکات بدهد . چنان که از آیه استفاده می شود، تصریح ذکر انفاق و زکات به طور جداگانه در یک آیه دلیل بر این است که هر کدام از آن دو با هم فرق دارند و دو قضیه جداگانه هستند .(تفسیرالطبری، دارالمعارف، مصر، ج 3، ص 348; تفسیر قرطبی همین آیه .
72) حجرات (49): 10 .
73) بقره (2): 195 .
74) همان، 219 .
75) بخاری و مسلم آن را نقل کرده اند .
76) ر . ک: کتاب چهارم از سلسة کتب اقتصاد اسلامی نگارنده با عنوان الاسلام والضمان الاجتماعی، دارثقیف للنشر والتالیف بالمملکة العربیة السعودیه، 1402 ق، 1982 م، ج 2 .
77) ابن تیمیه: السیاسة الشرعیه، المطبعة السلقیه، قاهره، 1387 ق، ص 22 .