چکیده
مطالعه نظام های اقتصادی نشان می دهد که شناخت درست آن ها بر شناخت دقیق مبانی فکری و فلسفی شکل دهنده آن ها متوقف است، و مهم ترین موضوع تاثیرگذار بر اهداف، اصول و چارچوب های نظام های اقتصادی، نگرش مکاتب گوناگون به بحث دین و قلمرو آن است .
نظریه پردازان سوسیالیسم با اعتقاد به فلسفه ماتریالیسم، خدا و دین را انکار کرده اند; در نتیجه، در طراحی نظام اقتصادی، جایگاهی برای آموزه های الاهی قائل نیستند . نظریه پردازان اقتصاد سرمایه داری با اعتقاد به فلسفه دئیسم، نقش خداوند را در خالقیت او منحصر کرده، آموزه های پیامبران را به حوزه اخلاق و معنویت مربوط دانستند; در نتیجه، آنان نیز در طراحی نظام سرمایه داری، نقشی برای دین و تعالیم الاهی قائل نشدند .
اندیشه وران مسلمان در مواجهه با پرسش رابطه دین و اقتصاد، به چهار گروه تقسیم می شوند: گروه نخست، آموزه های دینی را در آشنایی انسان ها با خدا و آخرت منحصر دانسته، پرداختن خدا و پیامبر به آموزه های دنیایی را کاری لغو و دور از شان می دانند . گروه دوم، هدف اصلی دین را تبیین سعادت آخرتی انسان دانسته، معتقدند: دنیا به آن اندازه که به کار سعادت آخرتی مربوط می شود، مورد توجه دین است . این دو گروه، در طراحی نظام های اجتماعی، از جمله اقتصاد، عقل و دانش بشری را کافی، و خود را از آموزه های انبیا بی نیاز می دانند . گروه سوم، هدف دین را سعادت دنیا و آخرت انسان ها برشمرده، و به تبع آن، تعالیم پیامبران را شامل دنیا و آخرت هر دو می دانند و معتقدند: در طراحی نظام اقتصادی، باید اهداف، اصول و چارچوب های اساسی را با توجه به آموزه های دینی تعریف کرد، و سرانجام، گروه چهارم، دین را متکفل پاسخگویی هر حرکت اجتماعی و اقتصادی دانسته، در هر طرح و برنامه ای دنبال آیه و حدیث می گردند . در این مقاله، با نقد و بررسی دیدگاه های اندیشه وران مسلمان، رابطه منطقی دین با نظام های اجتماعی به ویژه اقتصاد را تبیین کرده، نشان می دهیم که دیدگاه سوم، دیدگاهی حق و قابل قبول است .
مقدمه
مطالعه نظام های اقتصادی نشان می دهد که اهداف، اصول و چارچوب های اساسی آن ها همانند دیگر نظام های اجتماعی، تحت تاثیر جهان بینی حاکم بر نظریه پردازان آن نظام ها است . بر این اساس، شناخت درست نظام های اقتصادی و اصول پذیرفته شده آن ها بر شناخت دقیق مبانی فکری و فلسفی شکل دهنده آن ها متوقف است و یکی از موضوعات کلیدی و به عبارت درست تر، مهم ترین موضوع تاثیرگذار بر اهداف، اصول و چارچوب های اساسی نظام های اجتماعی، به ویژه نظام های اقتصادی، نگرش مکاتب گوناگون به بحث دین و قلمرو آن است .
نظریه پردازان سوسیالیسم اغلب با اعتقاد به فلسفه ماتریالیسم، منکر خدا و دین شده اند; در نتیجه، در طراحی نظام اقتصادی، جایگاهی برای آموزه های الاهی قائل نیستند . نظریه پردازان اقتصاد سرمایه داری با اعتقاد به فلسفه دئیسم (خداشناسی طبیعی) نقش خداوند را در خالقیت او منحصر کرده یا از اساس، منکر وحی و دین شدند و یا آموزه های پیامبران را به حوزه اخلاق و معنویت مربوط دانستند که به بعد آخرتی انسان ناظر می شود; در نتیجه، آنان نیز در طراحی نظام سرمایه داری، عقل و دانش بشری را کافی دانسته، برای دین و تعالیم الاهی نقشی قائل نشدند .
اندیشه وران مسلمان در مواجهه با پرسش رابطه دین و نظام های اجتماعی، از جمله اقتصاد به چهار گروه تقسیم می شوند: گروه نخست، آموزه های دینی را در آشنایی انسان ها با خدا و آخرت منحصر دانسته و پرداختن خدا و پیامبران به تعالیم دنیایی را کاری لغو و دور از شان آنان می دانند . گروه دوم، هدف اصلی دین را تبیین سعادت آخرتی انسان دانسته، معتقدند: دنیا به آن اندازه که به کار سعادت آخرتی مربوط می شود، مورد توجه دین است . این دو گروه از متفکران مسلمان، همانند نظریه پردازان نظام سرمایه داری در طراحی نظام های اجتماعی از جمله اقتصاد، عقل و دانش بشری را کافی، و خود را از آموزه های انبیا بی نیاز می دانند .
گروه سوم، هدف دین را سعادت دنیا و آخرت انسان ها، و به تبع آن، تعالیم پیامبران را شامل دنیا و آخرت هر دو می دانند و معتقدند: در طراحی نظام های اجتماعی، از جمله نظام اقتصادی باید اهداف، اصول و چارچوب های اساسی را با توجه به آموزه های دینی تعریف کرد و سرانجام، گروه چهارم، دین را متکفل پاسخگویی هر حرکت اجتماعی و اقتصادی دانسته، در هر طرح و برنامه ای دنبال آیه و حدیث می گردند . در این مقاله، برآنیم که با نقد و بررسی دیدگاه های اندیشه وران مسلمان، رابطه منطقی دین با نظام های اجتماعی به ویژه اقتصاد را تبیین کنیم و از آن جا که برخی از دیدگاه های مسلمانان از افکار اندیشه وران غرب متاثر است، پیش از پرداختن به آن ها به طور چکیده، جایگاه دین در مکاتب غرب و تاثیر آن در نظام های اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی را بررسی می کنیم .
دین در مکاتب غرب و تاثیر آن در نظام های اقتصادی
بیش تر دانشمندان و مردم اروپا در قرون وسطا، خداوند را خیر برتر و علت العلل همه حوادث و پدیده ها و پروردگار و مدبر پیوسته جهان هستی می شمردند . توماس آکویناس (1225- 1274 م) فیلسوف و کشیش معروف ایتالیایی معتقد بود: خداوند، پروردگار و مدبر همیشگی طبیعت است و می تواند از طریق علل طبیعی و غیرطبیعی به خواست خویش جامه عمل بپوشاند و بیش تر فیلسوفان غرب در این عقیده با آکویناس همراه بودند . همزمان با آغاز عصر روشنگری (رنسانس)، در اروپا دگرگونی هایی فکری در زمینه طبیعت و نقش خداوند پدید آمد و زمینه برای طرح فلسفه «دئیسم » و «ماتریالیسم » که زیربنای فلسفی نظام های سرمایه داری و سوسیالیسم است، فراهم شد .
بر اساس فلسفه «دئیسم » ، خداوند، آفریدگار جهان هستی است و طبیعت را چنان بر اساس قانون مندی هایی پدید آورده که به صورت خودکار به حیات خود ادامه می دهد . در این بینش، خداوند پس از آفرینش، به هیچ وجه در امور جهان دخالت نمی کند; زیرا قوانین طبیعی که او در طبیعت گنجانده است، چنان امور را پیش می برد که بهترین وضعیت پدید می آید . به عبارت دیگر، خداوند در این بینش، همانند ساعت ساز و معماری است که پس از آفرینش جهان، کناری رفته و به نظاره آفریده نظام مند و با شکوه خود بسنده می کند . در فلسفه دئیسم، این قانونمندی به طبیعت اختصاص ندارد; بلکه قوانین معتبر جاودانی و جهانی بر تمام پدیده های اجتماعی و رفتارهای انسانی نیز حاکم است . بر اساس این فلسفه، انسان ها در تنظیم زندگی فردی و پدید آمدن نظام های اجتماعی، به هدایت خدا و آموزه های پیامبران نیازی ندارند و می توانند با کمک گرفتن از دانش بشری و کشف قوانین حاکم بر طبیعت و رفتار انسان ها به طراحی آن ها بپردازند . (1)
با پذیرش فلسفه دئیسم، هرگونه مداخله تکوینی یا تشریعی ماورای طبیعت در امور دنیایی از جهت فلسفی انکار می شود . دخالت تشریعی پروردگار درباره انسان، در دو سطح امکان پذیر است یا در سطح خرد که به تنظیم رفتارهای فردی پرداخته، آن ها را در جهت خاصی سمت و سو می دهد و یا در سطح کلان، احکام و دستورهایی را مطرح می کند که در جهت چینش اجزای الگوهای اجتماعی گام برمی دارد . مکتب خداشناسی دئیسم با انکار هر گونه مداخله پروردگار در امور پس از آفرینش، هر دو زمینه را مردود می داند و پیرو همین اعتقاد است که به اصول اقتصادی «آزادی فردی » ، «عدم مداخله دولت » و «تعادل خودکار» معتقد می شوند . (2)
باستیا از اقتصاددانان به نام سرمایه داری، در توجیه نظام اقتصادی مبتنی بر فلسفه دئیسم می گوید:
پروردگار توانا، از یک سو انسان را دارای حس نفع طلبی آفریده که هر چیزی را برای خود و تنها برای خود بخواهد و این، همان محرک توانایی بی همتایی است که ما را به پیشرفت و ازدیاد ثروت و در عین حال، به کوشش برای تحصیل یک وضع انحصاری برمی انگیزد، و از سوی دیگر، عامل دیگری به نام رقابت خلق کرده است; نیروی توانای بی همتای دیگری که مزایای فردی را در اختیار عموم قرار می دهد و همه افراد جامعه را از آن بهره مند می سازد . این دو نیرو که شاید هر یک به تنهایی مذموم و زیان آور باشند، به یاری یک دیگر، هماهنگی و تجانس نظام جامعه را تامین می کنند . (3)
این تفکر فلسفی (انکار نقش هدایتی و ربوبیتی خداوند در جهان طبیعت و جامعه انسانی) تاکنون بر نظریه پردازان اقتصاد سرمایه داری (چه از نوع لیبرال و چه از نوع ارشادی یا مختلط) حاکم بوده و نظام سرمایه داری، به این باور آمیخته است . (4)
در کنار فلسفه دئیسم، فلسفه ماتریالیسم نیز در غرب شکل گرفت . بر اساس فلسفه ماتریالیسم، ماده، اساس و جوهر تمام واقعیات مادی، روانی و روحی است و خدا به صورت موجودی جدا از طبیعت مادی، انکار می شود . در این بینش، انسان، دارای توانایی ها و استعدادهای فکری، معنوی، اقتصادی و تولیدی است . (5)
ماتریالیسم که مبنای فلسفی نظام اقتصاد سوسیالیستی است، نقش خدا را به صورت آفریدگار و پروردگار طبیعت و انسان ها، از اساس انکار می کند و به طور طبیعی، در تنظیم نظام های اجتماعی، از جمله نظام اقتصادی، جایی برای هدایت الاهی و آموزه های انبیا در نظر نمی گیرد .
فلسفه دئیسم و ماتریالیسم و نظام های اقتصادی مبتنی بر آن ها، با تمام اختلاف های عمیق و اساسی که با هم دارند، در یک مساله مهم مشترکند و آن اعتقاد به بی نیازی انسان به هدایت و راهنمایی ماورای طبیعت و کفایت عقل و دانش بشری در ساختن نظام اقتصادی مطلوب و رساندن انسان ها به سعادت و خوشبختی است .
دین در تفکر روشنفکران مسلمان
در آموزه های اسلام به ویژه آیات قرآن، به مواردی برمی خوریم که تمام نقش خداوند را در جهان هستی به روشنی تبیین می کند . آیات زیل، نمونه هایی از آن ها است .
الله لا اله الا هو الحی القیوم . خداوند کسی است که جز او خدایی نیست; زنده پاینده است . (6)
لااله الا هو خالق کل شی ء . خدایی جز او نیست; آفریدگار همه چیز است . (7)
قل اغیر الله ابغی ربا وهو رب کل شی ء . بگو آیا جز خداوند پروردگاری جویم، و او پروردگار همه چیز است . (8)
ان ربی علی کل شی ء حفیظ . به درستی که پروردگار من، نگهبان هر چیز است . (9)
وکان الله بکل شی ء محیطا . و خداوند، بر همه چیز چیره است . (10)
ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی . پروردگار ما، کسی است که به هر چیز، آفرینش سزاوارش را بخشیده; سپس هدایتش کرد . (11)
لله ما فی السموات وما فی الارض والی الله ترجع الامور . آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن خدا است و کارها به خداوند باز می گردد . (12)
براساس این آیات و آیات دیگر خداوندی که قرآن معرفی می کند و مسلمانان به او ایمان دارند، خداوند یگانه وزنده و قائم به ذات خویش است که موجودات دیگر به او قوام دارند . او خالق و پروردگار و حافظ کل شی ء بوده، بر همه چیز احاطه دارد و هدایت تمام مخلوقات با او و مالک تمام هستی است . وجود این مفاهیم روشن مانع از آن می شود که اندیشه معمار باز نشسته درباره خدا، حتی به صورت فرض مطرح شود . بر این اساس، برخی از اندیشه وران مسلمان که از یک سو، مجذوب تفکر غرب در جدایی دین و دنیا بوده، از سوی دیگر، زمینه را برای طرح اندیشه دئیسم فراهم نمی بینند، با اعتراف به نقش ربوبیت تکوینی و تشریعی خدا از طریق ارسال پیامبران، قلمرو دین و اهداف انبیا را محدود نشان می دهند . برخی نیز به افراط برای یافتن هر برنامه و ابزاری سراغ دین می روند . برای تبیین منطقی جایگاه دین به نقد و بررسی دیدگاه ها می پردازیم . پیش از ورود به بحث، یادآوری این نکته را لازم می دانم که گرچه بحث اصلی مقاله، رابطه دین و اقتصاد است، با توجه به محتوای مقاله، موضوع واقعی، دین و نظام های اجتماعی به ویژه اقتصاد است; چرا که در نگرش برون دینی، همه نظام های اجتماعی در یک موقعیت قرار دارند و بر همه آن ها قانون مشترکی حکمفرما است .
دیدگاه نخست: آخرت و خدا هدف بعثت انبیا
گروهی از متفکران مسلمان معتقدند: هدف دین، ترویج و تبلیغ خداپرستی و آخرت گرایی است و به امور دنیایی انسان کاری ندارد . یکی از این اندیشه وران که افکارش در جهت گیری جریان های فکری معاصر ایران نقش تعیین کننده دارد، مرحوم مهندس بازرگان است . وی گرچه پیش از انقلاب در نوشته ها و سخنرانی هایش مدافع حکومت دینی و وجود نظام های اجتماعی دینی و اسلامی بود، در اواخر عمر، تغییر موضع داد و دیدگاه جدیدی را اتخاذ کرد . بازرگان در سخنرانی بهمن 1371 در انجمن اسلامی مهندسان، تحت عنوان «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» ، اعتقاد جدید خود را درباره قلمرو و کارکردهای دین به روشنی بیان می کند . در این قسمت، بخش هایی از سخنرانی را که به صورت نوشته منتشر شده، (13) نقل می کنیم . وی سخن خود را با این پرسش آغاز می کند:
مساله این است که معلوم شود مؤمنان و گروندگان، در عقاید و افکار و برنامه های زندگی دنیایی و آخرتی خود یا در جهان بینی و ایدئولوژی، چه نظر و انتظار از دین داشته باشند و چه مسائل و مشکلاتی را باید به عهده خود بدانند . به بیان دیگر، آیا دین فقط عبادت و رضای خدا و سعادت آن دنیا است یا جوابگوی مسائل و نیازهای زندگی نیز هست و در این صورت تا چه حد حل کننده و دستوردهنده امور دنیایی فردی و اجتماعی ما باید باشد؟ (14)
بعد در مقام تبیین روش تحقیق و بیان این نکته که نمی خواهد مانند برخی روشنفکران، از دور دستی بر آتش داشته باشد، بلکه می خواهد این پرسش را از متن دین پاسخ گوید، اظهار می دارد:
جا دارد ببینیم که منشا طبیعی و انسانی طرز تفکر «دین برای جامعه » یا «دین برای دنیای بهتر» چیست و بعد با مراجعه به خود قرآن و مخصوصا به آیات بعثت و رسالت انبیا که ارتباط مستقیم با مساله دارد، عمل پیامبران و ماموریت الاهی آنان را بررسی نماییم که آیا ادیان الاهی صرفا برای تامین و ترمیم و تعالی امور دنیایی انسان ها بوده است . نظر به دنیا و آخرت، هر دو داشته اند و شامل و جوابگوی همه مسائل و مشکلات دنیا هستند یا آن که انبیا صرفا به خاطر «خدا و آخرت » ما فرستاده شده اند; (15)
سپس نظریه خود را در قلمرو دین چنین عرضه می کند:
پیامبران که فرستاده خدا برای انسان ها هستند، عمل و رسالتشان در دو چیز خلاصه می شود: 1 . انقلاب عظیم و فراگیر علیه خود محوری انسان ها برای سوق دادن آن ها به سوی آفریدگار جهان ها; 2 . اعلام دنیای آینده جاودان بی نهایت بزرگ تر از دنیای فعلی . . . . شایسته خدای خالق و فرستادگان و پیام آوران او حقا و منطقا می باید در همین مقیاس ها و اطلاعات و تعلیماتی باشد که دید و دانش انسان ها ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز و قاصر است و دنیای حاضر، با همه ابعاد و احوال آن اجازه ورود و تشخیص آن ها را به ما نمی دهد والا گفتن و آموختن چیزهایی که بشر دارای امکان کافی یا استعداد لازم برای رسیدن و دریافت آن هست، چه تناسب و ضرورت می تواند داشته باشد؟ ابلاغ پیام ها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیلی دنیا در سطح مردم، دور از شان خدای خالق انسان و جهان ها است و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس ها، پاستورها و گاندی ها یا جمشید و بزرگمهر و همورابی . . . ; بنابراین نیازی ندارد که خدا، و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند . . . . اصلا چنین کاری برای خداوند و رسولانش یک عمل لغو نیست؟ (16)
او در مقام استدلال بر این نظریه می گوید:
شما هر صفحه از قرآن را که باز کنید و هر سوره قرآن را که بخوانید، کمتر اتفاق می افتد که بیان و بحثی یا درمان و دردی غیر از عذاب و ثواب آخرت همراه با توحید یا معرفت و عبادات خدا در میان باشد . همه جا به طور مستقیم و غیرمستقیم تصریحا و یا تلویحا درد خدا و آخرت است که عنوان می گردد یا تعلیم و تذکر به خاطر انذار و بشارت . قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستوری برای دنیای ما نمی دهد، بلکه ما را ملامت می کند که چرا این اندازه به دنیا می پردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها می کنید: بل تؤثرون الحیاة الدنیا والآخرة خیر وابقی . (17) کلا بل تحبون العاجلة وتذرون الآخرة (18) (19)
و سرانجام ثمره این نظریه علمی را چنین بیان می کند:
به این ترتیب، چنان چه آخرت و خدا را برنامه اصلی بعثت انبیا بدانیم و امر و اصلاح دنیا، هدف و وظیفه ادیان الاهی نباشد، دیگر ایراد و نقصی برای ادیان نخواهد بود که گفته شود در اصول و احکام دین همه مسائل و مشکلات زندگی و دستورالعمل های جامع و کامل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مورد نیاز جوامع وجود ندارد .» (20)
پیش از نقد و بررسی این نظریه که در جای خود خواهد آمد، بیان این نکته مفید است که این نظریه، از دو جهت به فلسفه دئیسم تشابه عمیق دارد: اولا در جای جای این نظریه تاکید اصلی روی صفت خالقیت خدا است و دیگر صفات خدا چون ربوبیت و هدایت فراموش شده اند; ثانیا بی نیازی انسان از آموزه های انبیا، در طراحی نظام های اجتماعی، مسلم پنداشته شده است .
دیدگاه دوم: دنیا در حد ضرورت
گروه دوم از اندیشه وران معتقدند: هدف اصلی دین، تبیین و تبلیغ آخرت است و در مواقع ضرورت، در حد رفع نیاز به امور دنیایی می پردازد . از مصادیق این گروه، دکتر سروش است . او در نوشته های متعدد، به ویژه در مقاله «ایدئولوژی و دین دنیوی » (21) موضوع را چنین طرح می کند:
سؤال بسیار مهمی که برای دینداران مطرح می شود، این است: دینی که ما به آن معتقدیم، در درجه اول برای حل چه مسائلی آمده است؟ در درجه اول، خادم چه اهداف و اغراضی است؟ آیا برای حل مسائل دنیوی ما آمده و به منزله یک مرامنامه دنیوی است یا برای حل مسائلی دیگر و از جنس دیگر آمده است یا برای هر دو مقصد؟ به هر حال، پاسخ ما منطقا از چهار فرض خارج نیست: فرض اول این است که دین، نه برای حل مسائل دنیوی آمده است و نه برای حل مسائل اخروی . فرض دوم این است که بگوییم: دین برای دنیا آمده است و یک مرامنامه دنیوی است که اسم اخصش، «ایدئولوژی » است . فرض سوم این است که دین فقط برای آخرت است; یعنی ما قائلیم که حیات اخروی وجود دارد و در آن جا سعادت و شقاوتی برای ما تعریف خواهد شد و لذا خداوند، آداب و اصول و قواعدی به ما آموخته است تا سعادت ما در حیات اخروی تامین شود . فرض چهارم هم این است که دین برای تامین سعادت دنیا و آخرت، هر دو آمده است . (22)
بعد با بیان بطلان سه فرض نخست به ویژه درباره دین اسلام می گوید:
از میان فروض چهارگانه فوق، فرضی که بیش از همه محل توجه و تامل است و باید بحث اساسی را معطوف به آن کنیم، فرض چهارم است; یعنی این فرض که دین، هم برای دنیا است، هم برای آخرت . تصور بنده این است که عموم کسانی که با این فرض مواجه می شوند، علی القاعده خواهند گفت که دین، خصوصا دین اسلام، هم صبغه دنیایی دارد، هم صبغه آخرتی . هم برای تامین سعادت این جهان آمده است، هم برای تامین سعادت آن جهان; (23)
سپس از فرض چهارم و چگونگی ارتباط دینی دنیا و آخرت دو نظریه متفاوت ارائه داده، می گوید:
گاهی ما می گوییم آخرتمان تابع دنیای مان است و مقصودمان این است که اگر در دنیا عمل نیک انجام دهیم، در آخرت رستگار خواهیم شد . این حرف البته مورد تصدیق عموم دینداران است; اما گاهی مقصود از آن مدعا چیز دیگر است . در این شق دوم، اساسا عمل خوب با توفیق دنیوی تعریف می شود . عملی خوب است که دنیای ما را آباد و مرفه کند و به ما عزت ببخشد . . . . مرحوم دکتر شریعتی جمله خوبی دارد . می گوید: دینی که به درد قبل از مرگ نخورد، به درد بعد از مرگ هم نخواهد خورد [. خلاصه]، آخرت به دو معنا در گرو دنیا است: یک معنای متداول آن این است که اگر کسی در این دنیا کار نیک انجام بدهد، یعنی حج برود، نماز بخواند، روزه بگیرد، از فقرا دستگیری کند، حسن خلق داشته باشد و غیره، به او مثوبت اخروی می دهند و به بهشت وارد می شود . مطابق این معنا، ما در این جا مشغول به اعمال اخروی هستیم و در آن جا هم ثواب اخروی می بریم; اما معنای دوم تابع بودن آخرت نسبت به دنیا این است که باید در دنیا موفق و مرفه و عزیز و مقتدر بود و وقتی این توفیق حاصل شد، توفیق آخرتی سعادت آن جهانی ما هم خود به خود و به تبع، تامین خواهد شد و دینی که در پی اقتدار و عزت و رفاه و سرافرازی پیروانش نباشد، دین نیست . ایدئولوژیک کردن دین، دقیقا به این معنا است . (24)
سروش در مقام گزینش می گوید:
گمان من این است که اگر کسی آخرت را محیط بر دنیا ببیند و لختی در گوهر رسالت رسولان بیندیشد، تردید نخواهد کرد که حیات فانی ما که مقدمه حیات جاوید است، شانی تبعی دارد و اصالت با حیات دیگر است و دین هم رسالتش اولا و بالذات متوجه آن است و تدبیر دنیا را به عقلا وانهاده است از زراعت و صنعت گرفته تا حکومت و سیاست . . . . به هر حال، تمام مطلب این است که هدفگیری دین غیرایدئولوژیک، معطوف به آخرت و تامین سعادت اخروی است و دنیا به آن میزانی که به کار سعادت اخروی می آید یا در کار آن مزاحمت می کند، مورد نظر دین واقع می شود و این مقدار از توجه، به معنای برنامه ریزی برای دنیا، به معنای امروز کلمه و به معنای مورد نظر ایدئولوژی ها نیست . امروزه، برنامه ریزی به معنای طرح دادن برای اقتصاد، جمعیت، آموزش همگانی، بهداشت، تولید صنعتی، رشد کشاورزی و این قبیل امور است . این کارها محصول تدبیر عقلایی مردم است و دین جانشین عقل نیست و در قالب تنگ ایدئولوژی نمی گنجد . (25)
این نظریه نیز همانند نظریه پیشین، بی نیازی عقل و دانش بشر را در طراحی نظام های اجتماعی از جمله اقتصاد، مسلم فرض می کند .
نقطه اشتراک فلسفه دئیسم و ماتریالیسم و دیدگاه های اول و دوم اندیشه وران مسلمان در توانایی انسان برای ساختن دنیایی آباد و استغنای او از دین و آموزه های الاهی در طراحی نظام های اجتماعی است و این که ادیان از جمله اسلام، اداره و مدیریت سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی جامعه را به عقل و عاقلان سپرده است و خود، برنامه خاصی ندارد .
حال باید دید:
1 . آیا بشر واقعا در اداره دنیا و طراحی نظام های اجتماعی و اقتصادی از دین و آموزه های انبیا بی نیاز است؟
2 . آیا دین، به ویژه دین اسلام، برای دنیای مؤمنان برنامه ای ندارد؟
بحث نخست به طور عمده برون دینی است و اگر هم به متون دینی مراجعه کنیم، از باب ارشاد است و بحث دوم درون دینی به شمار می رود و اگر نکته ای خارج از دین بگوییم، از باب توضیح خواهد بود . در ادامه مقاله، با طرح دیدگاه سوم و ارائه برهان های سه گانه آن، به نقد دیدگاه های اول و دوم می پردازیم .
دیدگاه سوم: نیازمندی بشر به آموزه های برتر
بیش تر حکیمان و فیلسوفان اسلامی معتقدند: انسان برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت به آموزه های انبیا نیاز دارد و برای اثبات این نیاز، براهینی را اقامه کرده اند . از میان آن ها، برهان توقف کمال انسان به وحی، توقف عدالت اجتماعی به تعالیم انبیا و حمایت عقل به وسیله وحی را توضیح می دهیم .
برهان اول: کمال انسان در گرو تعالیم پیامبران
گروهی از متکلمان و فیلسوفان اسلامی بر این باورند که انسان بدون کمک گرفتن از وحی نمی تواند به سعادت برسد و برای اثبات این مطلب، مقدماتی را مطرح می کنند .
1 . کمال، هدف برتر انسان
اندیشه در حالات درونی و پدیده های بیرونی مخلوقات، هر گونه تردید را درباره کمال خواهی و کمال جویی انسان و هر موجود دیگر را از بین می برد و نشان می دهد که موجودات جهان متاثر از نیرویی درونی، به سوی مقصد خاصی در حرکتند . دانه گندم یا هسته میوه ای که در دل خاک قرار می گیرد، مراحلی را می گذراند تا به کمال خود که بوته گندم یا درخت خاصی است، دست یابد . نطفه ای که در رحم مادر بسته می شود، از آغاز پیدایش به سوی هدف غایی خود که همان انسان شدن است حرکت می کند و این مسیر را تا لحظه ای که دست سرنوشت پرونده اش را مهر ختام نزده، ادامه می دهد و خداوند متعالی که رب العالمین است، به هر یک از موجودات، جهاز وجودی لازم را داده، آن ها را به سوی هدف نهایی خویش هدایت می کند:
ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی . (26) پروردگار ما کسی است که به هر موجودی، خلقت لازمه اش را داد; پس هدایت کرد .
2 . اختیار، ویژگی انسان کمال خواه
موجودات را از جهت کمال خواهی به سه گروه می توان تقسیم کرد . (27)
گروه اول موجوداتی که کمالاتشان با وجودشان همراه است; یعنی از آغاز پیدایش، هر کمالی که برایشان امکان داشته، همراهشان بوده است . فیلسوفان، به این نوع موجودات، «مجرد تام » می گویند . شاید بتوان از بعضی آیات قرآن استظهار کرد که فرشتگان چنین هستند:
وما منا الا له مقام معلوم . (28) و هیچ یک از ما نیست، مگر آن که برای او جایگاهی معلوم و معین است .
گروه دوم، موجوداتی هستند که می توانند تکامل یابند; ولی تکاملشان اختیاری نیست . یک دانه گردو که به درختی تنومند تبدیل شده، تکامل یافته; اما این تکامل با اختیار حاصل نشده است; بلکه وقتی شرایط (زمین، آب، و حرارت مناسب) فراهم شود، دانه رشد را آغاز می کند; زمین را می شکافد; کم کم جوانه می زند و پس از گذشت مدتی درخت می شود و درخت هم میوه می دهد و اگر این شرایط فراهم نشد می پوسد و به تکامل نمی رسد; پس نه تکامل و نه از بین رفتن این دانه در اختیار خودش نیست .
گروه سوم، موجوداتی هستند که قابلیت تکامل دارند و می توانند کمال یابند، و تکاملشان در اختیار خودشان است . در میان موجوداتی که ما می شناسیم و با آن سر و کار داریم، انسان چنین موجودی است; یعنی اگر بخواهد می تواند به کمال برسد و اگر نخواهد، نه تنها به کمال نمی رسد، بلکه سقوط می کند و از اول هم بدتر می شود:
انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا . (29) ما انسان را از نطفه ای اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیم . ما راه را بدو نمودیم یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاسگزار .
باید توجه داشت که انتخاب و اختیار واقعی، با شناخت و آگاهی معنا می یابد . اگر انسان با توجه و آگاهی به کار و نتیجه آن، راهی را برگزیند می توان گفت که آن راه را انتخاب کرده است .
3 . ابعاد متنوع وجود انسان
آفرینش انسان در نیکوترین هویت، (30) و آراستن او در نیکوترین صورت، (31) موجب پیچیدگی و ظرافت وجودی و منتهایی او شده و برای انسان، ابعاد متنوع ترسیم کرده است . برخی از آن ها بدین قرار است . (32)
بعد مادی و معنوی انسان
انسان، موجودی متشکل از جسم و روح است و کارهایی که انجام می دهد با این که اغلب با جسم و ماده سر و کار دارد روی روح و جان او نیز تاثیر می گذارد . به عبارت دیگر، از آن جا که بین بدن و روح ارتباط وجود دارد، هر کاری می تواند اثری خوب یا بد در روح ما داشته باشد و بر این اساس، زمانی قادر خواهیم بود درباره خوبی کاری داوری کنیم که بتوانیم تشخیص دهیم که آن کار، افزون بر نفع جسمانی، نفع روحانی نیز دارد . تشخیص نفع بدن، کار مشکلی نیست; ولی تشخیص نفع روح، کار بسیار مشکلی است; چرا که ما راهی مطمئن و قابل توجه برای شناسایی این اثر نداریم . افزون بر این، گاهی یک کار اثر مطلوبی روی جسم دارد; ولی اثر نامطلوبی روی روح می گذارد یا به عکس . در این موارد، از چه راهی بفهمیم که در مجموع، نفع این کار بیش تر است یا ضرر آن؟ البته در موارد جزئی، گاهی از روی حدس و گمان حرف هایی زده می شود; اما در همه موارد، چنین توانایی برای تشخیص نداریم:
ویسالونک عن الروح قل الروح من امر ربی وما اوتیتم من العلم الا قلیلا . (33) و درباره روح از تو می پرسند، بگو: روح از [سنخ] امر پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است .
بعد فردی و اجتماعی انسان
انسان، موجود اجتماعی است و بیش تر کارهای او در زندگی دیگران تاثیر می گذارد; حتی رفتاری که در محیط خانه، شخصی تلقی می شود روی فرزندان و دوستان آن ها، سپس در خانواده های دیگر آثار خوب و بد بر جای می گذارد; پس برای تشخیص خوب یا بد بودن عمل باید افزون بر آثار فردی، آثار اجتماعی آن نیز در نظر گرفته شود، و این در حالی است که ما حتی آثار فعل را نمی توانیم در زندگی شخصی خود اندازه گیری کنیم; چه رسد به این که بخواهیم مقدار تاثیر آن کار را در جامعه ارزیابی کنیم . بر فرض که بتوانیم تشخیص دهیم، گاهی منافع فردی و اجتماعی عمل، همسو نیستند; بنابراین به معیاری نیازمند هستیم که بتواند به ما نشان دهد آیا سود شخصی این کار بر نفع اجتماعی مقدم است یا عکس آن . ممکن است در موارد جزئی تشخیص دهد; به طور مثال، در حادثه ای ببیند صرف مقداری از مال ضرر مهمی از جامعه برطرف می کند; ولی سخن در همه کارها است که مدام برای انسان ها پیش می آید و تشخیص اندازه اثر آن ها در منفعت شخصی و اجتماعی و ترجیح منفعت شخصی یا اجتماعی در آن ها، به ملاک یقینی و دقیق نیاز دارد که انسان های عادی فاقد آن ملاک و معیار هستند .
بعد دنیایی و آخرتی انسان
زندگی انسان در این زندگی دنیایی منحصر نیست; بلکه زندگی اصلی و ابدی اش در عالم آخرت خواهد بود و سرنوشت او در آخرت در همین زندگی دنیا رقم می خورد; یعنی این دو زندگی جدا از هم نیستند و مانند زندگی در یک شهر، سپس رفتن به شهر دیگر و آغاز زندگی جدید نیست; بلکه ادامه و حقیقت نتیجه عملکرد ما در این دنیا است .
یا قوم انما هذه الحیاة الدنیا متاع وان الآخرة هی دار القرار من عمل سیئة فلا یجزی الا مثلها ومن عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة . (34) ای قوم من! این زندگی دنیا فقط متاعی [ناچیز] است . همانا آخرت سرای پایدار است . هر که بدی کند، جز به مانند آن کیفر نمی یابد، و هر که کار شایسته کند - چه مرد باشد چه زن - در حالی که ایمان داشته باشد، داخل بهشت می شود .
حال که حقیقت دنیا و آخرت این است و کردار دنیایی انسان روی زندگی ابدی او تاثیر می گذارد، باید بکوشیم کارهایی انجام دهیم که موجب سعادت ابدی شود نه شقاوت دائم; ولی از چه راهی تشخیص دهیم که کارهای ما چه آثاری در جهان آخرت دارد؟ ما تاثیر و تاثرات هر چیزی را در دنیا می توانیم تا حدودی از راه تجربه و آزمایش به دست آوریم; ولی برای تشخیص کیفیت و کمیت تاثیر افعال در آخرت راهی نداریم .
4 . عقل و حس برای تشخیص راه کمال کافی نیست
در مقدمه دوم گفته شد: کمال انسان در گرو اعمال اختیاری او است و برای اختیاری بودن هر فعل، شناخت و آگاهی لازم است و اگر کاری بدون شناخت و آگاهی و بدون انتخاب و اختیار انجام گیرد نمی تواند ما را به کمال برساند . در مقدمه سوم روشن شد که به دلیل تنوع ابعاد وجودی انسان و محدودیت عقل و تجربه، شناخت های عادی انسان که از طریق عقل و حس به دست می آید، برای تشخیص راه کمال و سعادت کافی نیست .
عسی ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم وعسی ان تحبوا شیئا وهو شر لکم والله یعلم وانتم لا تعلمون . (35) بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است، و خدا می داند و شما نمی دانید .
انسان با شناخت هایی که از عقل و حس به دست می آورد نمی تواند در هر لحظه و هر جا تشخیص دهد که چه کاری موجب سعادت یا شقاوت او می شود; البته عقل حقایقی را با کمک تجربه و حس درک، می کند و این درک، هم مطابق واقع، و برای ما حجت است و باید پیروی شود; ولی در همه مواردی که به شناخت کافی نیاز داریم نمی تواند به ما کمک کند . عقل انسان، قبح ظلم و حسن عدالت را درک می کند; اما وقتی به مرحله عمل می رسیم و نیازمندیم که مصادیق ظلم و عدل را تعیین کنیم، به طور کامل و دقیق نمی توانیم; زیرا چنان که در مقدمه سوم گذشت، وجود انسان ابعاد گسترده ای دارد و دارای روابط پیچیده ای با انسان ها و موجودات دیگر است که از آن ها تاثیر می پذیرد و در آن ها تاثیر می گذارد; برای مثال، عقل انسان می فهمد که صاحب سرمایه نقدی، همانند صاحب کار اقتصادی در نتیجه فعالیت اقتصادی سهیم است و باید از درآمد آن فعالیت سهمی داشته باشد; اما این سهم در قالب کدام قرارداد حقوقی تعیین شود، عادلانه است، آگاهی کافی ندارد، و چه بسا پرداخت بازده ثابت و از پیش تعیین شده (ربا) را به اشتباه مصداق عدالت ببیند; در حالی که با مطالعه دقیق تر و با الهام از آموزه های خدا می فهمیم که این قرارداد حقوقی، ظلم است .
وان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لا تظلمون ولا تظلمون . (36) و اگر [از رباخواری] توبه کنید، سرمایه های شما از خودتان است . نه ظلم می کنید و نه ظلم می بینید .
در مساله ارث، عقل تاحدودی تشخیص می دهد که اموال میت باید بین ورثه تقسیم شود; اما آیا مصداق عدل در این باره این است که به طور یک سان به زن و مرد ارث بدهیم یا باید بین این دو فرق گذاشت؟ چه بسا عقل ما بدون توجه به جوانب گوناگون مساله از جمله مسؤولیت های مالی مرد، عدالت را در تساوی و برابری پندارد . در صورتی که این گونه نیست یا در تشخیص این که آیا فرزندان میت مقدمند یا پدر و مادر او، و این که به هر یک از آنان چه مقدار ارث برسد، دچار اشتباه شویم .
یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین . . . . ولابویه لکل واحد منهما السدس مما ترک . . . . لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا فریضة من الله ان الله کان علیما حکیما . (37) خداوند، به شما درباره فرزندانتان سفارش می کند: سهم پسر چون سهم دو دختر است . . . و برای پدر و مادر وی [متوفا] یک ششم از ما ترک است . . . . شما نمی دانید پدران و فرزندان، کدام یک برای شما سودمندترند . این تکلیفی از جانب خدا است; زیرا خداوند دانای حکیم است .
نتیجه گیری از برهان اول
خلاصه مقدمات این بود که خدای متعالی، انسان را برای تکامل آفریده است و تکامل انسان فقط از راه اعمال اختیاری به دست می آید و اختیاری بودن اعمال، در گرو شناخت است و انسان، در همه زمینه ها شناخت کافی ندارد; پس خدا باید راه دیگری افزون بر عقل و حس برای انسان قرار دهد تا او به کمال برسد . به بیان دیگر، اگر خدا راه دیگری در اختیار انسان نگذارد، شناخت انسان ها ناقص خواهد بود و کارهایشان از انتخاب آگاهانه سرچشمه نخواهد گرفت و چون تکامل انسان در گرو اعمال انتخابی است، به کمال نمی رسد و این نقض غرض خدا از آفرینش و خلاف حکمت الاهی است; پس خدا به طور حتم راهی برای شناخت درست راه کمال و رسیدن به آن مقام قرار داده و آن راه، همان وحی و کلام الاهی و آموزه های انبیا است و این، همان آب حیات انسان و راه نجات او از ظلمات است و غیر از این هم راهی نیست .
یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم . (38) ای کسانی که ایمان آورده اید! آن گاه که خدا و پیامبر، شما را به چیزی [دین] فراخواندند که مایه حیات شما است، آنان را اجابت کنید .
اومن کان میتا فاحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها . (39) آیا کسی که دل مرده بود و به وحی زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گرفتار تاریکی ها است و از آن بیرون آمدنی نیست؟
من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة . (40) هر کس از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد به طور قطع او را با زندگی پاکیزه ای، حیات حقیقی بخشیم;
پس یگانه راه خروج از تاریکی های نادانی و رسیدن به حیات طیب و ابدی، تمسک به کلام خدا و آموزه های انبیا است; البته برهان مذکور به هیچ وجه درصدد نادیده گرفتن ارزش عقل و حس و شناخت های عقلانی و حسی نیست; چرا که اصل تصدیق خدا و نبوت و تایید برهان مذکور، به عقل است; بلکه هدف، بیان کافی نبودن یافت های عقل و حس برای پیمودن مسیر پرپیچ و خم کمال انسانی است .
برهان دوم: عدالت اجتماعی، نیازمند آموزه های پیامبران
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط . (41) به راستی ما پیامبران خود را با ادله آشکار روانه کردیم و با آن ها کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به عدالت برخیزند .
از نظر حکیمان مسلمان، بقای نوع بشر در گرو برقراری عدالت اجتماعی، و تحقق عدالت، به قانون مدنی لازم الاجرا منوط است و تحقق چنین قانونی، جز به وسیله انسانی فوق جامعه بشری که مصداق منحصر به فرد آن پیامبران هستند، حاصل نمی شود . بزرگان فلسفه اسلامی چون فارابی، (42) ابن سینا، (43) سهروردی، (44) ملاصدرا، (45) علامه طباطبایی، (46) و شهید مطهری بر این استدلال پای می فشرند . گرچه شیوه استدلال و چگونگی استنتاج هر یک متفاوت است، روح حاکم بر استدلال ها یکی است . در این قسمت، بیان استاد مطهری را با مقداری تلخیص و تغییر نقل می کنیم .
بشر موجودی است که زندگی اش باید اجتماعی باشد; یعنی بدون این که با یک دیگر زندگی کنند و با یک دیگر ارتباط و زندگی تعاونی داشته باشند، امکان پذیر نیست و برخلاف دیگر حیوانات اجتماعی چون زنبور عسل و موریانه که به حکم غریزه و اجبار زندگی شان اجتماعی است، انسان به حکم غریزه اجبار ندارد . انسان به حکم این که موجودی مختار، عاقل و آزاد آفریده شده است، خودش باید بیندیشد و برای خود انتخاب کند و به صورت غریزی در بشر نیست، و انسان، به موجب همین که مختار و آزاد آفریده شده است، امکان سرپیچی از وظیفه برایش هست و از طرف دیگر به حکم این که غریزه حیات دارد و می خواهد زندگی کند، نفع جو آفریده شده، دنبال منفعت خودش هست و به همین جهت است که هر انسانی، در هر موضوعی ابتدا دنبال هدف و صلحت خویش است و نه مصلحت اجتماع . به عبارت درست تر، انسان مصلحت اجتماع را نه خوب تشخیص می دهد، و نه به فرض تشخیص دادن، رعایت می کند; برخلاف دیگر حیوانات اجتماعی که به حکم غریزه، هم مصلحت اجتماعشان را خوب تشخیص می دهند و به حکم غریزه دنبال اجرای آن هستند . بشر در هر دو ناحیه نیاز دارد . از یک سو به رهبری نیاز دارد که او را به مصالح اجتماعی اش هدایت کند و از سوی دیگر نیازمند قوه و قدرتی است که حاکم بر وجودش بوده، او را به دنبال مصالح اجتماعی بفرستد و پیامبران، برای این دو کار آمده اند; هم بشر را به مصالح اجتماعی رهنمون می شوند و هم او را موظف می کنند; یعنی قدرتی به نام ایمان بر وجودش مسلط می سازند که به حکم این قدرت، آن مصالح اجتماعی را اجرا می کند . (47) به بیان دیگر، برای طراحی نظام های اجتماعی عادلانه و در خور شان انسان طراح آن نظام ها و ترسیم کننده مسیر زندگی باید واجد شرایط سه گانه ذیل باشد .
الف . انسان را با تمام ابعاد وجودی (روحی و جسمی، فردی و اجتماعی، دنیایی و آخرتی) شناخته، بر نیازهای او در مسیر تکامل آگاه باشد .
ب . کلیه اصول و قوانینی را که نیازهای واقعی بشر را به بهترین وجه و از نزدیک ترین راه تامین و نهادهای انسانی را در وی شکوفا می سازد، بشناسد .
ج . در تبیین اهداف و ترسیم راه ها و تدوین برنامه ها و تنظیم قوانین، از هواها و هوس ها و ترس ها وارسته بوده، فقط به مصالح انسان بیندیشد، و حقیقت این است که دانش بشری در طول تاریخ، حتی اکنون که در اوج شکوفایی به سرمی برد، از شناخت انسان و مناسبات اجتماعی او ناتوان است; به طوری که آلکسیس کارل در کتاب معروف خود، انسان، موجود ناشناخته می گوید:
حقیقت این که انسان، مجموعه ای پیچیده، مبهم و غیرقابل تفکیک است که نمی توان آن را به آسانی شناخت و هنوز روش هایی که بتواند او را در اجزا و در مجموعه و در عین حال در روابطش با محیط خارج بشناسد، در دست نیست . . . . هنوز نکات پرارزش و مهمی در تاریکی است و کالبدشناسی، شیمی، فیزیولوژی، روان شناسی، علم تربیت، تاریخ، جامعه شناسی، اقتصاد و رشته های دیگر نمی توانند به کنه وجود آدمی برسند; بنابراین، انسانی که متخصصان هر رشته از این علوم می شناسند نیز واقعی نیست; بلکه شبحی ساخته و پرداخته تکنیک های همان علم است . (48)
به فرض، اگر روزی فرا رسد که دست توانای علم، تمام رازهای وجود انسان را بگشاید و این معمای دشوار را حل، و افزون بر این، آن چه را که این موجود پیچیده در سیر تکاملی خود بدان نیازمند است، درک کند، باز هم اندیشه و علم بشری نمی تواند به تنهایی رسالت تکامل انسان را به عهده گیرد; زیرا این انسان ها هستند که برنامه و نظام های اجتماعی انسان را تدوین می کنند و انسان به طور طبیعی، تحت تاثیر تمایلات و سودجویی های شخصی، گروهی، ملی و طبقاتی خود قرار دارد .
منتسکیو، حقوق دان فرانسوی در این زمینه می نویسد:
هر قانون گذاری، در تاسیس قانون، نظر خود را دخالت می دهد; به این علت که دارای عواطف و افکار مخصوصی است; (49)
نتیجه این که دانش بشری، اگرچه در مسائل علوم تجربی و ساختن تمدن مادی بسیار موفق بوده; اما در شناخت انسان و ساختن تمدن انسانی و طراحی نظام های اجتماعی در خور شان انسان، پیشرفت چندانی نداشته است; پس برای حل این مشکل باید سراغ منبع دیگری غیر از دانش بشری بود .
ژان ژاک روسو در تبیین ویژگی های آن منبع سخن زیبایی دارد:
برای کشف بهترین قوانین که برای ملت ها مفید باشد، یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسان را ببیند; ولی خود، هیچ حس نکند . با طبیعت رابطه ای نداشته باشد; ولی کاملا آن را بشناسد . سعادت او مربوط به ما نباشد; ولی حاضر باشد به سعادت ما کمک کند . . . (50)
و باید خاضعانه اعتراف کنیم که عقل کل واجد تمام این شرایط، کسی جز آفریدگار جهان نیست; زیرا او انسان را آفریده; پس بهتر از هر کس دیگر، آفریده خود را می شناسد:
ولقد خلقنا الانسان ونعلم ما توسوس به نفسه، (51)
و اوست که به تمام اصول تکامل انسان آگاه است:
ان الله بکل شی ء علیم، (52)
و فقط او است که هیچ گونه ترس، هوا و هوس در موردش معنا ندارد; چرا که بی نیاز مطلق است:
ان تکفروا انتم ومن فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید; (53)
بنابراین، یگانه منبعی که می تواند برای انسان برنامه تکامل و برای جامعه انسانی نظام های عادلانه اجتماعی تدوین کند و اصول و پایه های آن ها را آموزش دهد، خداوند است .
این بخش از نوشتار را با کلام زیبایی از فیلسوف بزرگ شرق ابوعلی سینا به پایان می رسانم . او در برهان لزوم بعثت انبیا می گوید:
انسان دارای زندگی اجتماعی است و از وضع قوانینی که بتواند زندگی اجتماعی، بلکه فردی اش را بر اساس عدالت سامان دهد و او را به سعادت شایسته خود برساند، ناتوان است; پس بر خداوند لازم است که به مقتضای حکمتش انسان را در این زمینه هدایت کند . (54)
برهان سوم: وحی، حامی عقل و تجربه انسان
در بیان دیدگاه اول گذشت که برخی، افزون بر ادعای استغنای بشر از آموزه های انبیا در امور دنیایی، هر نوع راهنمایی او را، لغو و بیهوده، و از ساحت حکمت خدا و پیامبران دور می دانند . این در حالی است که بیش تر اندیشه وران و متفکران اسلامی، راهنمایی خدا و رسولان را حتی در مواردی که دانش بشر کاربرد دارد، موجب اطمینان، آرامش و دفع سرگردانی انسان، و نشانه رحمت پروردگار می دانند .
کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه . (55) مردم امتی یگانه بودند; پس خداوند، پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب را به حق فرو فرستاد تا میان مردم، در آن چه با هم اختلاف داشتند، داوری کند .
مفسر بزرگوار، علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، بحث گسترده ای درباره اختلاف انسان ها در جامعه مدنی و حل آن به وسیله دین مطرح کرده است . او در بخشی از سخنانش می گوید:
انسان به دلیل فطرت استخدامگرش، ناگزیر از زندگی اجتماعی است و به دلیل همین صفت استخدامگری، در جامعه مدنی اش اختلاف رخ می دهد; زیرا هر کس در پی استخدام و بهره جویی از دیگران است . رفع این اختلاف از توان انسان بیرون است; چرا که او خود سبب اختلاف است; پس رفع اختلاف باید از سوی خداوند باشد . (56)
یکی از محققان در تبیین حامی بودن وحی برای دانش بشری استدلالی دارد که خلاصه آن چنین است: (57) اموری که در دسترس دانش بشر است، از چهار حالت خارج نیست .
1 . اموری که دانش آن در اختیار همه انسان ها است و هیچ اختلافی در آن ندارند .
2 . اموری که دانش آن فقط در اختیار متفکران است و هیچ اختلافی در آن ندارند .
3 . اموری که دانش آن فقط در اختیار متفکران است و در آن اختلاف نظر دارند .
4 . اموری که دانش آن در اختیار همه انسان ها است و در آن اختلاف نظر دارند .
حال از میان امور دنیایی به مهم ترین آن ها، یعنی تنظیم روابط اجتماعی، توجه کرده، می پرسیم:
تنظیم روابط اجتماعی که امروزه در قالب حقوق اساسی حکومت، حقوق مدنی، قضایی، بین المللی و اقتصاد مطرح است و مکاتب گوناگون سیاسی، حقوقی و اقتصادی را پدید آورده و هر یک از مکاتب نیز در عین اختلافات و احیانا تضادهای آشکار، مدعی رساندن انسان به امنیت، رفاه، آسایش، عدالت و رستگاری اند، (58) در شمار کدام یک از آن چهار حالت قرار می گیرند . ؟
اگر مناسبات سیاسی، حقوقی، و اقتصادی انسان ها از سنخ اول باشد و همه مردم بدون هیچ گونه اختلافی در آن زمینه دانش کافی داشته باشند، به راهنمایی خدا و رسولان نیازی نیست و چه بسا لغو خواهد بود; چرا که خود مردم به آسانی از عهده حل مسائل برمی آیند و اگر سنخ دوم باشد - گرچه اتفاق نظر اندیشه وران زمینه ساز اعتماد مردم در مراجعه به آنان خواهد بود - با هدایت پیامبران، این اعتماد و اطمینان مستحکم می شود; اما در حالت سوم، مشکل اختلاف نظرها پیش می آید; یعنی از سویی، برخی از متفکران به یقین به خطا رفته اند و از سوی دیگر، مردم سرگردان می مانند که به چه متفکری اعتماد کنند و امور اجتماعی از سنخ مسائل فردی نیست که هر کس به یک متخصص رجوع کند; چرا که این کار به هرج و مرج و تباهی جامعه می انجامد و اگر مسائل نظام های اجتماعی از سنخ مسائل حالت چهارم باشد، مشکل هرج و مرج بیش تر خواهد بود; زیرا هر یک از مردم، خود را متخصص می داند .
گویا مساله تنظیم روابط اجتماعی، به فرض توان دانش بشر، از نوع حالت سوم باشد و وجود اختلاف و در پی آن، سرگردانی مردم، دخالت دین را ضرور می سازد; بدین سبب، علامه حلی در لزوم بعثت انبیا می گوید:
از فواید بعثت آن است که عقل در آن چه خود حکم می کند، به وسیله نقل تقویت می شود و در آن چه حکم نمی کند، از نقل یاری می جوید; (59)
پس نتیجه می گیریم: بر فرض انسان در این زمینه ها دانشی داشته باشد که دارد، از آموزه های پیامبران بی نیاز نیست; البته به شرط آن که این علم بشری، حجاب برای تابش انوار الاهی نباشد .
فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ما کانوا به یستهزؤون . (60) و چون پیامبرانشان دلیل های آشکار برایشان آورند، به آن چه از دانش که نزدشان بود، خرسند شدند و [سرانجام] آن چه به تمسخر می گرفتند، آنان را فروگرفت .
دیدگاه چهارم: وحی، بیانگر همه حقایق
بعضی از عالمان و مردم، تحت تاثیر برخی روایات و آیات چون ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء (61) و تفسیر نادرست آن ها، گمان می کنند که خداوند هر آن چه را انسان در زندگی دنیا و آخرت لازم دارد، از ریز و درشت، ثابت و متغیر، فردی و اجتماعی، از طریق قرآن و سنت در اختیار انسان ها گذاشته و یگانه راه سعادت هم در پیروی آن ها است . این گروه در برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها، به یافته های عقل و تجربه بشری اعتنایی نداشته، در همه چیز سراغ نقل می روند .
آشنایان حقیقی اسلام به ویژه پیروان علمی مکتب اهل بیت علیهم السلام با ضعف این دیدگاه آشنا بوده، می دانند که خداوند، برای سعادت انسان، دو راه قوی و دو حجت مهم یکی به نام عقل (پیامبر درونی) و یکی به نام وحی (پیامبر بیرونی) قرار داده و یافته های عقل را نه تنها بی ارزش ندانسته، بلکه راه رسیدن به وحی و تصدیق پیامبران را نیز به آن واگذاشته است .
در مکتب اهل بیت نه تنها یافته های عقلانی بی ارزش نیست، بلکه همانند نقل (وحی و سنت) یکی از راه های شناخت احکام و به دست آوردن آموزه های دینی به شمار می رود; یعنی عقل و نقل هر دو با هم و مکمل یک دیگرند و چنان که مفسران گفته اند: مقصود از آیه تبیانا لکل شی ء، (62) این نیست که قرآن همانند دائرة المعارفی بزرگ، تمام جزئیات علوم ریاضی، فیزیک، شیمی، جغرافی، تاریخ و . . . را بیان کرده باشد; بلکه با توجه به ادامه آیه و آیات و روایات دیگر، قرآن، کتاب هدایت، تربیت و انسان سازی است و هر آن چه را برای تکامل فرد و جامعه در ابعاد مادی و معنوی لازم و مفید است، دربردارد; به همین جهت می بینیم روش قرآن در برخورد با موضوع ها متفاوت است . گاه به سبب غفلت یا اختلاف نظر انسان ها، انگشت روی جزئیات یک مساله گذاشته، آن را با تفصیل تمام مطرح می کند; مانند آیه 282 بقره که طی 18 حکم، چگونگی تنظیم معاملات تجاری و اسناد بدهی را مطرح می کند، و گاه به صورت کلی، مسائل مهم و حیاتی را ارائه می کند; مانند آیه ان الله یامر بالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون; (63) نتیجه این که قرآن و سنت و وحی و نقل نیامده اند جای عقل و دانش بشری را پر، و انسان را از تفکر و تدبر و تجربه بی نیاز کنند و عقل و دانش بشری نیز به تنهایی برای پیمودن مسیر پر پیچ وخم زندگی و یافتن راه رشد و صلاح کافی نیست; پس انسان امروز نیز همانند همه اعصار در طراحی نظام های اجتماعی - اقتصادی نیازمند پیوند دادن آموزه های برتر وحیانی با یافته های عقلانی است . بدان امید که در مقاله دیگری به صورت گسترده و دقیق، جایگاه آموزه های اسلام و دانش بشری در طراحی نظام اقتصادی را ارائه دهم .
پی نوشت ها:
یا مکتب خداپرستی طبیعی، از ریشه لاتینی Deus به معنای خدا است . این مکتب، نهضتی بود که در قرن هفدهم و هیجدهم بر ضد کلیسا پدید آمد و منکر وحی بود و عقل و ندای طبیعت را برای سعادتمندشدن انسان کافی می دانست . پیرو ویرت، نظریه پرداز و رهبر کالوینیستی در کتاب ساختار مسیحیت می گوید: «دئیست ها کسانی هستند که به خداوند در جایگاه خالق بهشت و زمین معتقدند;اما عیسی مسیح و تعالیم او را انکار می کنند» . این مکتب، تطوراتی را پشت سر گذاشت و از قرن بیستم، دئیسم به الاهیاتی گفته می شود که مخالف مکتب توحیدی به معنای اعتقاد به خداوند یکتا و دارای نفوذ کامل در سرتاسر جهان و فعال در امور جهان، است . دئیست ها به خدایی اعتقاد دارند که جهان را آفریده و پس از آن مانند مالک غایب، آن را به خودش واگذاشته است . آنان هر گونه وحی را انکار کرده و عقل بشر را به تنهایی برای هر شناختی که در زندگی به آن نیازمند باشد، کافی می دانند . برای مطالعه بیش تر ر . ک: حسین نمازی: «تاثیر آموزه خداشناسی در شکل گیری اصول نظام اقتصاد اسلام و سرمایه داری » مجله اقتصاد دانشکده علوم اقتصادی سیاسی دانشگاه شهید بهشتی ش 2;سیدحسین میرمعزی: نظام اقتصادی اسلام - مبانی فلسفی، کانون اندیشه جوان، ص 33- 38
Routledg Encyclopedia of philosophy Edward, Routledg, Routledg, london 1998, volume 2, p:853
2. حسین نمازی: «تاثیر آموزه خداشناسی در شکل گیری اصول نظام اقتصاد اسلام و سرمایه داری » ، مجله اقتصاد، ش 2، ص 13 .
3. لویی بدن: تاریخ عقاید اقتصادی، سیدحسین میرمعزی، ص 193 .
4. سیدحسین میرمعزی: نظام اقتصادی اسلام، مبانی فلسفی، ص 37 .
5. عبدالله جاسبی: اقتصاد، ص 41 .
6. بقره (2): 255 .
7. انعام (6): 102 .
8. همان، 164 .
9. هود (11): 57 .
10. نسا (4): 126 .
11. سوره طه (20): 50 .
12. آل عمران (3): 109 .
13. مجله کیان، ش 28، ص 46 .
14. همان .
15. همان، ص 48 .
16. همان، ص 48 و 49 .
17. اعلی (87): 16 و 17 .
18. سوره قیامت (75): 20 و 21 .
19. مجله کیان، ش 28، ص 52 .
20. همان، ص 54 .
21. همان، ش 31، ص 2 .
22. همان، ص 5 .
23. همان .
24. همان، ص 8 و 9 .
25. همان، ص 11 .
26. طه (20): 50 .
27. محمدتقی مصباح: راهنماشناسی، ص 28- 32، با مقداری تصرف و تلخیص .
28. صافات (37): 50 .
29. انسان (76): 2 و 3 .
30. لقد خلقنا الاض نسان فی احسن تقویم . تین (95): 4 .
31. وصورکم فاحسن صورکم . تغابن (64): 3 .
32. محمدتقی مصباح یزدی: راهنماشناسی، ص 65 تا 69، با مقداری تصرف و تخلیص .
33. اسرا (17): 85 .
34. غافر (40): 39 و 40 .
35. بقره (2): 216 .
36. همان، 279 .
37. نسا (4): 11 .
38. انفال (8): 24 .
39. انعام (6): 122 .
40. نحل (16): 97 .
41. حدید (57): 25 .
42. ابونصر فارابی: سیاست مدینه، سیدجعفر سجادی، انجمن فلسفه ایران، تهران، 1358، ص 163 به بعد .
43. ابن سینا: الشفا الالهیات، ص 441 به بعد .
44. شهاب الدین سهروردی: التلویحات، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 95 .
45. ملاصدرا: الشواهدالربوبیه، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1360، ص 395 به بعد .
46. محمدحسین طباطبایی: المیزان فی تفسیرالقرآن، مؤسسه اعلمی، ج 2، ص 114 .
47. مرتضی مطهری: مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 4، ص 349- 351 .
48. محمد محمدی ری شهری: فلسفه وحی و نبوت، ص 38 .
49. همان، ص 43 .
50. همان، ص 46 .
51. ق (50): 16 .
52. عنکبوت (29): 62 .
53. ابراهیم (14): 8 .
54. ابن سینا: الشفا الهیات، انتشارات بیدار، ص 557 .
55. بقره (2): 213 .
56. محمدحسین طباطبایی: المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 2، ص 113 تا 138 .
57. حسنعلی علی اکبریان: درآمدی بر قلمرو دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تابستان 1377، ص 236- 239 .
58. البته گاه نظریه پردازان و تدوین کنندگان این مکاتب چنین ادعاهایی ندارند;اما پیروان و متجدد مآبان (روشنفکرنمایان) جهان سومی چنین باور کرده اند .
59. علامه حلی: کشف المراد، المقصد الرابع فی النبو، المسئل الاولی، ص 346 .
60. مؤمن (40): 83 .
61. نحل (16): 89 .
62. ناصر مکارم شیرازی و دیگران: تفسیر نمونه، ج 11، ص 361 و 362 .
63. نحل (16): 90 .