انقلاب اسلامی همچون فرادستی ایدئال های روشن فکران ایران

چکیده: آقای حیدریان در این مقاله رژیم شاه را استبداد روشن بین و مبارزان با آن را اسطوره اندیشان رمانتیک لقب داده است. به نظر وی سه جریان پیرامون سه شخصیت مبارز، یعنی بیژن جزنی (رهبر فداییان خلق)، جلال آل احمد و علی شریعتی شکل گرفت که فضای کشور را عاشورایی و اسطوره ای کرد و سد باب اندیشه شد.

ایران امروز، 23/1/83

چکیده: آقای حیدریان در این مقاله رژیم شاه را استبداد روشن بین و مبارزان با آن را اسطوره اندیشان رمانتیک لقب داده است. به نظر وی سه جریان پیرامون سه شخصیت مبارز، یعنی بیژن جزنی (رهبر فداییان خلق)، جلال آل احمد و علی شریعتی شکل گرفت که فضای کشور را عاشورایی و اسطوره ای کرد و سد باب اندیشه شد.

گرچه عواقب پیروزی انقلاب اسلامی، به رهبری آیت اللّه خمینی و پس از بیست و پنج سال، زبانزد خاص و عام است، اما اسطوره سازان اولیه این انقلاب هنوز کم و بیش در پرده ای از شکوه ایدئولوژیک قرار دارند. در این تردیدی نیست که انقلاب اسلامی، یعنی مردمی ترین انقلاب تاریخ ایران و خاورمیانه، از درون مردم جوشیده بود؛ اما این ویژگی محصول فرادست شدن گفتمان متوهمی بود که از آغاز دهه چهل در درون جامعه ایران شکل گرفته بود و نزدیک به دو دهه در ذهنیت آن پرورانده شده بود. اسطوره هایی که در جنگ با جامعه واقعی ایران ساخته شده بودند، کم و بیش همان هایی بودند که در نظام سیاسی برآمده از انقلاب به بار نشستند و مبانی تجددستیزانه، ضدغربی و تمدن ستیز نظام انقلابی تازه را شکل دادند.

اگر محرک های اولیه انقلاب ها چیزی جز رادیکالیسم، طغیانگری و اسطوره گرایی نبوده است، اما انقلاب فکری واقعی، نقد توهمات انقلابیون است؛ لذا، بازخوانی حوادث و ایده های اصلی هر انقلاب، سرمنشأ حاصل خیزترین دوران های حیات اندیشه و پیش شرط خودیابی است.

استبداد روشن بین

حکومت شاه یک «حکومت مطلقه روشن بین» بود. به عبارت دیگر، هدف گذاری اصلی حکومت در گذار ایران از سنت به تجدد، همچون جدال اصلی ایران صحیح بود؛ اما این گذار را به شیوه ای آمرانه و دیکتاتورمنشانه پیش می برد؛ لذا، حکومت شاه قادر به طرح لوازم فکری این گذار که نیازمند نظریه سازی درباره حکومت قانون، حقوق شهروندی و آزادی بود، نشد. مهم ترین ضعف رژیم پهلوی، کوته بینی و عجز او در تولید ساختاری سیاسی قانونی بود که به تحولات مدرن ایران مشروعیت بخشد و آزادی و دموکراسی را در ساختار جامعه شکل دهد. با این وجود، به جز آزادی، بسیاری از ارزش های مهم دیگر نظیر امنیت، مالکیت، آزادی فردی، آزادی انتخاب شیوه زندگی و اهمیت دادن به مصالح مهمی همچون رابطه همه جانبه ایران با دنیای پرشتاب غرب و اصلاحات اجتماعی، از مبانی نظام پهلوی بود. انقلاب ایران تنها محصول رفتار حکومت شاه نبود؛ بلکه بیش از آن، محصول ذهنیت تیره روشن فکران انقلابی ایران بود. تقریبا همه جریانات سیاسی چپ و اسلامی و حتی بسیاری از ملی گرایان پس از مصدق نیز زیر سلطه تفکر اسطوره ای حاکم بر گفتمان جامعه سیاسی، شورش همگانی و رمانتیسم سیاسی تجددستیز را به یک نظام سیاسی قانون گرا و مدرن ترجیح می دادند.

ایدئال جلال آل احمد

جلال آل احمد که ابتدا عضو حزب توده ایران و سپس از فعالان جنبش نیروی سوم خلیل ملکی بود، در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشود. وی نه تنها واژه «غرب زدگی»، بلکه دستگاه فکری متوهم خود را از احمد فردید، فیلسوف ایرانی، قرض کرده بود که انتقاد از غرب را مبنای دروس متافیزیک خود قرار داده بود. هسته اصلی افکار فردید، شکل گیری سنت فلسفی غرب از زمان یونانیان که جوهر آموزه های کنونی را تشکیل می دهد را بر اساس هوی وهوس های نفسانی می داند و لذا، آن را به شدت مورد انتقاد قرار می داد.

ستیز اصلی در شکل دادن به هویت ایرانی، میان تجددطلبی و اسلام گرایی بوده است. آل احمد، شریعتی و قبل از آنها احمد فردید در پی پاسخ به پرسش هویت ایرانی در یکی از حساس ترین بزنگاه های رشد تجددگرایی در ایران بودند. طرح گفتمان «بازگشت به خویش»، پاسخ یک سویه آل احمد به پرسش هویت ایرانی با نفی دو مؤلفه اساسی آن یعنی تجددگرایی و ایرانیت بود. جلال آل احمد با طرح گفتمان «بازگشت به خویش»، روایت غرب ستیزانه ای از اسلام سیاسی را پیش کشید. تصویری که آل احمد از جامعه وقت ایران و نیز جهان غرب در «غرب زدگی» پیش کشید، عاری از واقع بینی و مبتنی بر معنویتی بود که تنها در عالم فانتزی و اسطوره یافت می شد. برداشت آل احمد از عالم و آدم، نگرشی احساس گرایانه از دین بود. اما محور اساسی گفتمان وی قرار دادن «فرشته» شرق در برابر دیو «غرب» بود. غرب ستیزی و رمانتیسم دو مؤلفه اصلی اندیشه وی را تشکیل می دادند.

ایدئال علی شریعتی

شریعتی پس از بازگشت به ایران، با اینکه مدتی در بازداشت ساواک به سر برد، همچون بسیاری از چهره های سیاسی مخالف حکومت، به سهولت به استخدام دانشگاه درآمد و در مشهد به تدریس تاریخ اشتغال یافت؛ کمی بعد به همراه مهندس بازرگان، مرتضی مطهری و آیت اللّه بهشتی، مؤسسه حسینیه ارشاد را در شمال تهران تأسیس کردند. این همان مکتب رهبران فکری انقلاب ایران بود که به سرعت به کانون فکری سیاسی مهمی در راه تأویل تازه از اسلام و یارگیری از نسل جوان و تحصیل کرده ایران تبدیل شد.

سه سوژه مهم در سخنوری های آتشین شریعتی، آماج شدیدترین حملات قرار می گرفتند: «شیعه صفوی»، مدرنیسم و اسلام کهنه پرست. او غرب ستیزی بی پروای خود را از الجزایری های تحت استعمار فرانسه آموخته بود که الگوی نجات جهان سوم را در مبارزه با غرب می دیدند و در این راه از تمام مظاهر زندگی و تفکر مدرن نفرت داشتند. نگاه شریعتی به آدم و عالم، یک سره بنیادگرایانه است.

وی نه تنها در تفکر، بلکه در روش نیز پیرو و شیفته شیللر(1)، شاعر و متفکر رمانتیک و عقل گریز آلمانی، بود. شیللر دین و شعر را به هم آمیخت. چنین پیوندی با شخصیت پرشور شریعتی بسیار سازگار بود. مسئله اساسی او، همچون دکتر شریعتی، انتقاد از برداشت مکانیکی از جهان و از دست دادن روح معنویت در شرایط رشد شتابان بورژوازی و روند صنعتی شدن است.

ایدئال فداییان خلق

بیژن جزنی، یکی از فعالان سابق حزب توده و نظریه پرداز اصلی فداییان خلق، از ده سالگی وارد فعالیت های سیاسی شد. فداییان خلق با وجود اینکه نتوانستند هیچ گونه پایگاهی در میان طبقه کارگر و مردم به دست آورند، اما فضای سیاسی کشور را خشونت آمیز و نظامی کردند و روحیه نفرت و انتقام را در جامعه روشن فکری و دانشجویی ایران به حداکثر رساندند. بزرگ ترین دستاورد فداییان خلق این بود که توانستند ذهنیت انقلابی را به مثابه تنها الگوی حل مسائل سیاسی و اجتماعی ایران جا بیاندازند.

فضای عاشورایی

آل احمد، شریعتی و جزنی در میان سالی و قبل از پنجاه سالگی از جهان رفتند و هیچ یک فرصت چیدن میوه رؤیاهای انقلابی، ضدغربی و رمانتیک خود را از درخت انقلاب ایران نیافتند. در مسابقه ای که بین پیروان فکری آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر سر تندروی بیشتر در رادیکالیسم و ضدیت با غرب آغاز شد، گرچه اسلام گرایان گوی سبقت را از چپ ها ربودند، اما «الگوی ضدامپریالیستی» حکومت انقلابی تا سال ها ریشه ناتوانی و سردرگمی انقلابیون چپ بود.

تأثیری که اسطوره سازی های فوق در ذهنیت جامعه روشن فکری و سیاسی ایران داشت، فضا و فرهنگ عاشورایی و کربلایی بود. پیکار سیاسی در ایران از دهه چهل به بعد، به جنگ «یزید» و «امام حسین» تبدیل شد و هرگونه رویکرد مسالمت آمیز سیاسی، همچون سازشی خیانت آمیز تفسیر شد. در چنین فضایی، اندیشیدن تحقیر شد؛ درنگ و تأمل فکری و سیاسی بی بها گردید؛ تصفیه و حذف مخالفین داخلی و بیرونی، مشروعیت انقلابی یافت؛ دموکراسی لیبرال و مدرن به استثمار سرمایه داری تقلیل یافت و خودشیفتگی و رسالت انقلابی، شخصیت بازیگران سیاسی را شکل داد. ذهنیت و جامعه خیالی روشن فکران ایران، درست برخلاف سمت و سو و نیاز واقعی جامعه ایران، در اوایل دهه چهل، یک گام به دوران جهل هولناک و یکسویه نگری ایدئولوژیک گذاشت که بیش از دو دهه بر فضای فکری، ارزش ها و نگرش جامعه سیاسی ایران و آدم و عالم حاکمیت داشت و هنوز هم در بخش بزرگی از بقایای جریانات فکری، سیاسی نوستالژیک ایران دارای حامیانی است. اگر روشن فکران ایران چنین فضای فکری را نمی ساختند، هیچ جنبش اعتراضی علیه رژیم شاه تحت هیچ شرایطی، ظرفیت تبدیل شدن به یک انقلاب اسلامی فراگیر به رهبری آیت اللّه خمینی را نداشت. ظهور اسطوره ای گفتمان انقلاب، رمانتیسم سیاسی و غرب ستیزی، مهم ترین ویژگی های انقلاب ایران بودند که همگی در ذهنیت و ایدئال های روشن فکران ایران ریشه داشتند.

اشاره

نویسنده این مقاله با معیار غرب، به بازخوانی جریان های انقلابی زمان شاه و حکومت استبدادی وی می پردازد. از نظر ایشان، حکومت شاه غیر از استبداد، مشکلی نداشت و در راه ترقی و تجدد گام برمی داشت و اگر مهلت یافته بود، ایران را به آستانه تمدن طلایی رسانده بود. در مقابل، گروه هایی که با شاه به مبارزه برخاستند، «خیال اندیشی (فانتزی)»، «رمانتیک»، «اسطوره گرا»، «غرب ستیز»، «احساس گرا (سانسوالیسم)»، «آزادی ستیز»، «عقل گریز»، «اندیشه ستیز»، «یک سویه نگر»، «طرف دار جهل هولناک»، «دارای ذهنیت تیره»، «نوستالژیک» و «طرف دار خشونت» بودند. در نظر نویسنده، اگر رژیم شاه می توانست «در تولید ساختار سیاسی قانونی» خود «به تحولات مدرن ایران مشروعیت بخشد» و جامعه ای کاملاً غربی بسازد، نقطه ضعف دیگری نداشت و در مقابل، کسانی مانند جلال آل احمد، علی شریعتی و بیژن جزنی، هیچ نقطه روشن و امید بخشی در افکار و کردار خود نداشتند و یک سره مستحق طرد و لعن و نفرین اند؛ زیرا شخصیت های اسطوره ای آنان تأثیر زیادی بر مردم داشت و افکار تاریکشان، ذهنیت جامعه را عقب راند.

بخش های اهانت آمیز این مقاله سزاوار پاسخ گویی نیست و در این نشریه وزین و علمی تنها می توانیم از ساحت اندیشمندان، انقلابیون، روشن فکران و دین داران این دیار عذرخواهی کنیم. اما می توان اشاراتی در مورد تحلیل های ناقص و غلط نویسنده بیان داشت:

1. تردیدی نیست که تلاش رژیم شاه، پیروی از الگوی غرب بود؛ اما نه تلاشی همه جانبه؛ یعنی هیچ تلاش علمی، تکنولوژیکی، ملی و غرورآفرین در این زمینه صورت نگرفت. بلکه، پیروی از غرب در تقلیدی کاریکاتوری و بی ارزش از ظواهر و رویه تمدن غربی بود؛ مدگرایی، مصرف گرایی، بی بندوباری اخلاقی و اجتماعی، سنت ستیزی، به ایران شاهنشاهی آمده بود و از علم و کار و تلاش خبری نبود و از نظم و انضباط اجتماعی و وجدان کاری چیزی مشاهده نمی شد. تمام استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به تاراج رفته بود و واژه «استقلال» به کلمه ای پوچ تبدیل شده بود. آقای حیدریان مدعی امنیت، مالکیت، آزادی فردی، آزادی انتخاب برای شیوه زندگی در زمان شاه شده اند. این ادعاها تنها نزد کسانی خریدار دارد که آن زمان را درک نکرده اند. در شب هایِ شهرهای بزرگ، امنیت لازم و کافی برای نوامیس مسلمین وجود نداشت. زنان محجبه مورد تمسخر قرار می گرفتند و در محیط های اداری جایگاهی نداشتند. امنیت اخلاقی برای نوجوانان فراهم نبود و امکان انتخاب شیوه های زندگی وجود نداشت و تنها برای زندگی به شیوه غربی منعی وجود نداشت. مالکیت افراد به راحتی سلب می شد و در اختیار خاندان پهلوی قرار می گرفت. اگر سرمایه گذارانی بزرگ پیدا می شدند که می خواستند فعالیتی در زمینه های مختلف تولیدی انجام دهند، حتما می بایست یکی از شاهپورها را شریک خود می ساختند تا کارشان با گره های کور مواجه نشود. در سال های آخر حکومت شاه، دختران مسلمان از پوشیدن مقنعه در دبیرستان و مدرسه راهنمایی منع می شدند. نویسنده این سطرها شاهد برخورد مدیر مدرسه با خواهر خود در این زمینه بوده است. آنان می گفتند تنها می توانید از روسری استفاده کنید و حق استفاده از مقنعه ندارید. پدر من با زحمت بسیار توانست موافقت مسئولان آموزش و پرورش را برای حضور با مقنعه دخترش در مدرسه بگیرد. بنابراین، همه این ادعاهای آقای حیدریان پوچ و باطل است.

2. نویسنده، طرح گفتمان «بازگشت به خویش» را «پاسخ یک سویه آل احمد به پرسش هویت ایرانی با نفی دو مؤلفه اساسی آن یعنی تجددگرایی و ایرانیت» می داند و می گوید: «این گفتمان روایت غرب ستیزانه ای از اسلام سیاسی است». ایشان در ادامه آل احمد را به انواع القابی که در ابتدا به آنها اشاره شد مفتخر می کند و وی را «اسطوره اندیش»، «خیال اندیش»، «احساس گرا» و مانند آن می خواند و از این طریق، اسلام ستیزی خود، گام را به خوبی آشکار می کند. گفتمان «بازگشت به خویش» بازگشت به اسلام و معنویت است و امری است که می تواند واقع شود و نمونه های فراوانی برای آن وجود دارد. جامعه ایران توانست با انقلاب خود گام بلندی در بازگشت به معنویت بردارد و نمونه های اعلای معنویت گرایی را در زمان جنگ عرضه بدارد. این عالم معنوی، عالمی فانتزی و خیالی نیست. واقعیتی است که تجددگرایان محو در غرب، از درک آن ناتوانند.

3. نویسنده، دکتر شریعتی را نیز یک فرد احساساتی، رمانتیک، پیرو شیللر معرفی می کند که «غرب ستیز» و «معنویت گرا» است. وی شریعتی را ضدتجددگرایی شاه می داند و از همین رو با وی مخالف است. درحالی که اگر کمی منصفانه به آن بنگریم، مخالفت شریعتی را با مظاهر معنویت ستیز و استعماری غرب می یابیم، نه با پیشرفت و نظم و روش. وی در این جهات به طور جدی معتقد بود که باید روش، نظم و پیشرفت را از غرب آموخت. گو اینکه در این زمینه نوعی ساده باوری اولیه در افکار شریعتی مشاهده می شود؛ ولی با توجه به جدید بودن این مباحث در حوزه فرهنگ ایران، جای تعجبی ندارد که اندیشمندان ما در برخوردهای اولیه، کمی ساده و سطحی بیاندیشند. در این موضوعات نیز باید ماده گرایی بی رحم را جست وجو کرد و به دنبال روش هایی بود که با فرهنگ معنویت گرای شرقی هم خوانی بیشتری داشته باشد.

4. آقای حیدریان می گوید: «شریعتی غرب ستیزی بی پروای خود را از الجزایری های تحت استعمار فرانسه آموخته بود». به نظر نمی رسد این گفته درست باشد. البته شریعتی در مورد انقلاب الجزایر و انقلابیون آن مطالعه داشت. اما بیش و پیش از آن با «ابوذر»، مسلمان انقلابی، آشنا بود. انقلابیون الجزایر گرایش های اسلامی نداشتند. شریعتی انقلابی گری اسلامی داشت و آن را از ابوذر آموخته بود. ابوذر برای او اسطوره مبارزه با ظلم و چپاول و مجسمه تدین و معنویت بود.

5 . آقای حیدریان معتقد است که حاکم شدن فضا و فرهنگ عاشورایی و کربلایی بر ذهن و ضمیر روشن فکران و سیاسیون ایران، بر اثر اسطوره سازی های شریعتی، آل احمد و جزنی بود و «اگر روشن فکران ایران چنین فضای فکری را نمی ساختند، هیچ جنبش اعتراضی علیه رژیم شاه تحت هیچ شرایطی، ظرفیت تبدیل شدن به یک انقلاب اسلامی فراگیر به رهبری آیة اللّه خمینی را نداشت». گویا نویسنده این مقاله با تاریخ و فرهنگ ایران و تشیع هیچ آشنایی ندارد. در سراسر تاریخ پس از عاشورا، نهضت ها و انقلاب های کوچک و بزرگی در همه نقاط دولت بزرگ اسلامی پدید آمد. از قیام مختار ثقفی در کوفه تا انقلاب اسلامی می توان صدها نمونه نهضت های انقلابی با فرهنگ عاشورایی و کربلایی را نام برد. قیام شهدای فخ، حسن مثنی، علویان در همه نقاط جهان اسلام، از جمله طبرستان، ری، خراسان، قیام یحیای علوی در کوفه، قیام صاحب الزنج در ابتدای عصر غیبت، قیام قرامطه در بحرین و برخی دیگر از نواحی خلیج فارس، قیام فاطمیون مصر و شمال آفریقا، قیام زیدبن علی بن الحسین، حرکت ابومسلم خراسانی و سرنگونی بنی امیه و جانشین ساختن بنی عباس، تنها نمونه هایی از قیام ها و انقلاب های مردمی هستند که هر یک، درست یا نادرست، به نحوی با نهضت و فرهنگ عاشورا و کربلا ارتباط دارند. انقلاب اسلامی ریشه در فرهنگ تشیع دارد که همواره به صورتی نهضتی اعتراضی، علیه حکومت های جور حضور داشته است که با شرایط زمان و مکان، مراحل گوناگون ظهور و کمون را سپری کرده است. افکار و فعالیت های آل احمد و شریعتی نیز خود جهت یافته از همین فرهنگ غنی و دیرپاست.

6 . در مورد امام خمینی قدس سره و نهضت وی نیز توجه به آموزه های ایشان و مواضعی که از ابتدای مبارزه علنی ایشان در سال 1341 تا آخرین روز حیاتشان داشتند نشان می دهد که هرچه دارند از متن اسلام و قرآن است و هیچ گونه برداشت التقاطی یا وارداتی از اسلام را برنمی تابند. پیروان ایشان نیز توده مردمی بودند که رابطه مقلد و مجتهد میان آنان و امام برقرار بود، نه رابطه روشن فکر و اعضای یک کانون حزبی یا چیزی مانند آن. بر این اساس، تحلیل آقای حیدریان و بسیار روشن فکرانی که به جهل و یا به عمد می خواهند نقش روشن فکران را در پدیده انقلاب اسلامی بیش از آنچه که هست نشان دهند، صحیح نیست. انقلاب اسلامی، متکی به مبارزات کافه ای و محفلی روشن فکران نبود؛ بلکه حضور میلیونی مؤمنانی بود که به فرمان مرجع تقلیدشان به میدان ادای تکلیف مبارزه با سلطان جور آمده بودند. البته نه می توان و نه باید انکار کرد که روشن فکران نیز با مردم همراهی کردند و می کنند و اگر نمی کردند نیز انقلاب مسیر خود را طی می کرد.



1. Schiller

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان