ماهان شبکه ایرانیان

اسیر مشهورات زمانه ایم

چکیده: آقای نصیری تمدن غرب و دست آورهای آن را به طور کلی مذموم می شمارد و استفاده از برخی دست آوردهای آن را از جهت اضطرار می داند و در این زمینه برخی ادله دیدگاه مخالف را نقد می نمایند.

کیهان، 27/4/83

چکیده: آقای نصیری تمدن غرب و دست آورهای آن را به طور کلی مذموم می شمارد و استفاده از برخی دست آوردهای آن را از جهت اضطرار می داند و در این زمینه برخی ادله دیدگاه مخالف را نقد می نمایند.

مشکل اساسی ما در عرصه فکر و فرهنگ و بلکه سیاست و اقتصاد که به منازعات و مجادلات فراوانی در نیروهای خودی انجامید و به ریزش های فراوانی منجر شد، معطوف به اتفاقاتی است که از سال ها پیش و مشخصا ظرف یک قرن اخیر در مبانی فکری و نگرش های کلان ما رخ داده است. ظرف یک قرن برخی از انگاره های تجدد را، پذیرفته و آنها را مفروض و مسلم گرفته ایم و برای آنها مکمل دینی هم پیدا کرده ایم؛ در صورتی که هیچ مکمل دینی ندارند. به عبارت دیگر، ما در بسیاری از عرصه ها از مبانی اصیل دینی منبعث از کتاب و عترت، فاصله گرفته ایم و برخی نظریات ساخته و پرداخته تمدن جدید غرب، در ذهن و جان ما به نام مبانی اسلامی رسوب کرده است. مرحوم شهید آوینی هم کم و بیش همین نگاه را داشت و بنده از مقالات و مطالب ایشان در این زمینه بهره زیادی بردم.

سخن ما نفی کلیت «تجدد» و «مدرنیته» است، نه کلیت غرب. بدون شک اندیشمندانی در غرب بودند و هستند که دیدگاه های معقول و قابل قبولی داشته اند و گذشته از اینها قبل از همه، خود غربی ها به انتقاد از مدرنیته و تجدد پرداخته اند. به نظر ما کلیت این تمدن که همان مدرنیته یا مدرنیسم و تجدد است، با لحاظ مبانی دینی و اسلامی زیر سؤال برانگیز است و این گونه نیست که مشکل ما با مدرنیته تنها در حد فرهنگ و اخلاق باشد؛ بلکه علوم و تکنولوژی مدرن نیز مورد سؤال است. ما غرق در تجدد هستیم و با کمی اغراق باید بگوییم ما در عالم غربی زندگی می کنیم. این دیدگاه نمی گوید که ما امروز باید همه مظاهر تجدد را کنار بگذاریم. امروزه تحصیل بسیاری از مظاهر مدرن برای ما، به دلیل ناچاری و بلکه در موارد بسیاری الزام و تکیلف است و نه مطلوبیت ذاتی و اهمیت محصولات مدرن. به عنوان مثال ما امروز به دلیل آنکه رسانه ها و به خصوص رادیو و تلویزیون ابزار جنگ و تهاجم هستند، ضروری است که از آنها برای دفاع و دفع تهاجم دشمن استفاده کنیم، همان گونه که در پی سلاح های مدرن می رویم و همه تلاش خود را برای افزایش توان در برابر دشمن به کار می گیریم. مشروع دانستن تجدد و معامله اضطراری نکردن با آن، منشأ آفات عظیمی است که مهم ترین آن، در درجه اول، تغییر و تبدیل در احکام الاهی برای انطباق دین با مقتضیات و مشتهیات زمانه و مدرنیته است.

متأسفانه ما از زمان سید جمال تاکنون با یک مسئله غلط مواجه هستیم. سید جمال می گفت غرب پیش رفته است و شرق و ما مسلمین عقب مانده ایم و ما هم تا به امروز این مسئله را کم و بیش دنبال کرده ایم. اما کمتر به این سؤالات پرداخته ایم و با مبانی دینی در پی پاسخ به آن بوده ایم که چرا آنچه غرب از رنسانس به بعد به آن رسید، پیشرفت و تکامل است. اگر تکامل است چرا پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام در پی چنین تمدنی نبوده اند. چرا ما فکر می کنیم که همه پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و همه تمدن های پیشین، در عقب ماندگی بوده اند و بشر جدید طی یکی دو قرن به کمال و پیشرفت رسیده است. به تعبیر شهید آوینی، اساسا «پیش» کجاست و «پس» کجا. چرا مثلاً اسب سواری عقب ماندگی است و ماشین سواری پیشرفت. چون فضولات اسب، برای زمین و طبیعت مفید است و فضولات ماشین ویرانگر طبیعت و...؟ یکی از مشهورات غلط حاکم بر ذهن ما این است که شأن انبیا، تمدن سازی نبوده است و ابزارها و شیوه های زندگی از حیطه رسالت آنها خارج بوده است. یکی از مشهورات غلط دیگر این است که تاریخ بشر، سیر خطی پیشرفت و تکامل از جهالت، توحش و عقب ماندگی به علم و تمدن و... بوده است.

در هر صورت، پذیرش تجدد به عنوان کمال و پیشرفت و به عنوان معیاری برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، اشتباهی زیان بار است؛ اگرچه بسیاری از اندیشمندان مسلمان برای جمع بین اسلام و تجدد به ادله ای متوسل شده باشند. کتاب اسلام و تجدد هم نقد این ادله است و ارائه ادله ای دیگر در اثبات تعارض اسلام با تجدد.

حدیث «اطلبوا العلم ولو بالصین» دو معنا دارد؛ یعنی ظاهر آن به گونه ای است که می تواند به هر یک از این دو، معنا شود:

1. هر دانشی را(1) بیاموزید، اگرچه در چین که اهل آن کافرند، باشد. یعنی نباید کافر بودن یک تمدن و سرزمین، مانع علم آموزی شود.

2. دانش مشروع و مطلوب از نظر دین را(2) بیاموزید، اگرچه برای آموختن آن تا چین بروید. اگر به فرض معلم علومی که مشروع و مطلوب است، مانند امام صادق علیه السلام ، زرارة، جابر و هشام، به چین تبعید شود، دوری راه نباید مانع علم آموزی مسلمان شود.

حال، کدام معنا را باید بپذیریم. در چنین مواردی باید به احادیث و روایات دیگر مراجعه کنیم. روایات بسیاری وجود دارد که علم مشروع و حقیقی، اعم از علوم دینی و دنیایی، را در خاندان وحی و نزد اهل بیت علیهم السلام ، و هر علمی غیر آن را باطل می داند.

درباره احادیثی چون «خذ الحکمة ولو من اهل الضلال» که صریحا می گوید حکمت را از گمراهان کسب کنید باید گفت که با توجه به چند روایت با این مضمون و ده ها روایت که منبع و مأخذ علم را منحصر به وحی و اهل بیت علیهم السلام می کنند، اولاً، نظام معرفتی و علمی باید تنها از وحی گرفته شود. اما در صورتی که سخنی حکمت آمیز بر زبان منافق یا گمراهی جاری شود، باید آن را فراگرفت یعنی لازم است از پیش میزانی برای تشخیص حکمت از غیرحکمت تعیین شود تا هر چیزی را از گمراهان نگیریم. این میزان همان نظام معرفتی ای است که ما از وحی گرفته ایم. ولی چگونه ممکن است منافق یا گمراهی سخنی حکمت آمیز بگوید. چون منافق یا گمراه هم از وجدان و عقل فطری برخوردار است و بسیاری از قضایای حکیمانه را مانند نیکویی عدالت و زشتی ظلم می فهمد و به آنها استدلال می کند. احکام این چنینی عقل فطری، قابل قبول و حجت است. فرض دیگر این است که یک منافق و گمراه، سخنی حکیمانه را از پیغمبر، یا امام و حکیمی الاهی گرفته باشد و بر زبان آورد. در این صورت هم باید بعد از تشخیص حکیمانه بودن، آن را بپذیریم.

چکیده مدعا و عصاره آن درباب تعارض اسلام با تجدد را می توان این گونه بیان کرد:

1. نظریه سیر خطی پیشرفت و تکامل تاریخ از توحش به تمدن و وجود اعصار حجر، مفرغ و آهن، صحت ندارد و اساسا تمدن بشری بر اساس تجربه بشری شکل نگرفته است.

2. انبیا تمدن ساز بوده اند و همه علوم و فنون لازم برای معیشت بشری را (البته معیشتی که از یک طرف، دچار ناتوانی و تنگنا نباشد و از طرفی هم عاری از اسراف و تبذیر و بستری برای هدف آفرینش که معرفت و عبودیت خداوند است باشد) از وحی گرفته و به بشر تعلیم داده اند. از روایات و متون تاریخی چنین برمی آید که در زمان حضرت ادریس که سومین پیامبر در هزاره دوم تاریخ بشر بود، تمدن بشری تقریبا شکل و شمایل خود را پیدا کرده بود.

3. از احادیث و روایات چنین می فهمیم که دخالت انبیا علیهم السلام در تمدن سازی، تنها در حد هسته های اولیه تمدن نبوده است؛ بلکه آنچه برای یک تمدن متعادل لازم بوده است، به بشر تعلیم داده اند و انسان ها تنها موظف به به کارگیری این علوم و دانش ها برای ساخت ابزارها و تأمین معیشت و نیازهای خود بوده اند.

4 انبیا دانش ها و فنونی را نیز، به رغم علم به آن، در اختیار بشر قرار نداده اند. به دلیل آنکه آنها را خارج از ظرفیت انسان و غیرمتناسب با ابعاد وجودی او می دیده اند و مدخلیتی برای آنها در سعادت دنیوی و اخروی بشر وجود نداشته است.

5. نوع رویکردی که در رنسانس به علوم و تکنولوژی شد، از مسیر وحی و انبیا برای تمدن بشری خارج، و یک اقدام خودسرانه و خودبنیادانه بوده است.

6. اگر تمدن مدرن، مدخلیتی در سعادت بشر می داشت و حقیقتا در مدار مصلحت بشر بود، حتما انبیا مبدع و معلم آن بوده اند.

ما در تعالیم دینی نشانی از توصیه به عقل در باب اکتشاف و اختراع به مفهوم مدرن آن نداریم. از جمله مشهورات غلط این است که آیات قرآن در باب توصیه به تفکر و تعقل و تدبر در طبیعت را، به مفهوم توصیه به رویکرد تجربی به طبیعت بدانیم. رویکرد علم مدرن به طبیعت، از باب کسب قدرت و تسلط بر طبیعت است و حال آنکه کمترین اثری از این گونه رویکرد به طبیعت، در آیات و روایات مربوط به علم وجود ندارد. کسانی با استناد به آیه «قل انظروا ماذا فی السموات و ما فی الارض» نتیجه می گیرند که قرآن هم به مطالعه در طبیعت و کشف و اختراع توصیه می کند. اگر این برداشت رایج از این آیات درست باشد، یکی از لوازم آن این است بشر مدرن بیش از همه انبیا و اولیای الاهی در گذشته، به توصیه های قرآن در باب مطالعه طبیعت عمل کرده است. چون طی یکی دو قرن اخیر ده ها برابرِ هزاران سال گذشته، اکتشاف و اختراع داشته است و برای مثال باید از این جهت شأن انیشتین و نیوتن و... از سلمان و ابوذر و زرارة و... بالاتر باشد. اساسا جای این سؤال باقی می ماند که چرا امام صادق علیه السلام شیمی جدید، فیزیک جدید، طب جدید، مکانیک و... را تدریس نکرد. شما تا در بستر تمدنی مدرن زندگی می کنید و مناسبات و ساختارهای مدرن شما را احاطه کرده است، نمی توانید تمدن مطلوب و مدینه فاضله دینی را (البته در حد قابل قبول؛ زیرا همه متفق اند که مدینه فاضله عالیه دینی جز با ظهور حضرت مهدی (عج) محقق نخواهد شد) محقق کنید؛ چون احکام و آرمان های دینی نمی توانند در این مناسبات و ساختارهای غلط و غیردینی، به نحو خالص و قابل قبول و نه التقاطی و امتزاجی اجرا شوند. آنچه عملی است تنها به نحو نسبی و با محدودیت ها و اشکالات فراوانی است، نظیر آنچه امروز ما در عرصه های مختلف جامعه خودمان می بینیم. از روایات چنین فهمیده می شود که بستر تمدنی مدرن با ظهور حضرت حجت (عج) دگرگون می شود و ما مدینه فاضله اسلامی را در حکومت حضرتش درک می کنیم. البته ما به ابعاد و اندازه وسع و مقدوراتمان، مکلف به اصلاح امور هستیم تا وقتی که شمس ولایت طلوع کند.

روایات چنین می گویند که تمدن و جامعه مهدوی (عج) کاملاً متفاوت با تمدن مدرن است و از هیچ جهت تداوم و مشابه آن نیست. البته در آن تمدن، امور و توانایی های شگفتی وجود دارد که از مقوله توانایی های تکنولوژیک مدرن نیست؛ بلکه از قبیل اموری چون طی الارض است که خداوند به بسیاری می بخشد و یا چشم و گوش مؤمنین آن چنان قدرتی می یابند که شرق و غرب عالم را بدون ابزار و رسانه می بینند. البته ظهور به قیمت نابودی بشر نیست؛ آنچه از بین می رود ساختارهای مدرن، تکنولوژی، ویرانگر و مخرب مدرن است.

اشاره

1. تعارض کامل تمدن غرب با اسلام که محور این گفت وگو می باشد و در کتاب اسلام و تجدد آقای نصیری مطرح شده است، یکی از دیدگاه های مختلف در باب نسبت اسلام و غرب است. به نظر می رسد بهترین رویکرد در این باره برخورد انتخابی و گزینشی با دست آوردهای تمدن غرب و پرهیز از افراط و تفریط های غیرقابل دفاع است.

2. انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام نیز در برخورد با دست آوردهای بشری، رویکرد گزینشی داشتند. از باب نمونه، حضرت علی علیه السلام استفاده از ابزارهای ستمگرانه برای رسیدن به پیروزی بر دشمن را مذموم می نماید و درباره چنین پیشنهادی می فرماید «أاطلب الجور بالنصر». در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشنهاد سلمان را در استفاده از خندق، که در ایران مرسوم بود، برای پیروزی در جنگ می پذیرد.

3. به نظر می رسد مذموم شمردن کلیت تمدن غرب و اضطراری دانستن استفاده از دست آوردهای تمدن غرب، شیوه مناسبی برای جلوگیری از آفات عظیم تمدن غرب نیست؛ بلکه چنین شیوه ای علاوه بر آنکه قابل دفاع عقلانی نیست، مخالف دیدگاه کتاب و سنت و منشأ آفات عظیم تری خواهد شد و معمولاً افراط گری ها زمینه ساز تفریط ها بوده است.

4. پیشرفت می تواند ابعاد مختلفی داشته باشد و البته پیشرفت در یک بُعد نمی تواند دلیل بر پیشرفت همه جانبه باشد. انکار پیشرفت های تمدن غرب ادعایی است که ایشان دلیلی بر آن ارائه نکرده است. چگونه می توان ادعا کرد صنعت چاپ و رسانه و این گونه دست آوردهای بشری، اگر در جهت انسانی به کار رود، مخالف اسلام است و نمی تواند ابزاری در جهت رشد بشریت به شمار رود.

5. البته معیار قرار دادن تمدن غرب و مدرنیته برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، قابل دفاع نیست؛ ولی منحصر دانستن منابع معرفتی انسان در کتاب و سنت نیز نادرست و مخالف کتاب و سنت است.

6. بدون شک، علم مشروع و حقیقی نزد ائمه است و اگر گفته می شود سخن حقی را به جهت ناحق بودن سخنگویش و گمراهی گوینده اش رد نکنید (قدالحکمة ولو من اهل الضلال)، برگرفته از تعالیم اسلام است.

7. تأکید بر مثبت بودن برخی دست آوردهای تمدن غرب به معنای برتر دانستن انیشتین و نیوتن از سلمان و ابوذر نیست؛ بلکه همان گونه که در اسلام آمده است: عمل در صورتی ارزش اخروی دارد اگرچه سود دنیوی داشته باشد و در دنیا کارآمد و مفید باشد که همراه ایمان باشد. به عبارت دیگر علاوه بر حسن فعلی دارای حسن فاعلی باشد.



1. چون در این معنا فرض بر این است که «ال» در العلم، «ال» استغراق است

2. در این صورت «ال» در العلم، «ال» عهد خواهد بود

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان